جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۱۶ ارديبهشت ۱۳۸۹

شماره‌ 410 ماهنامه‌ فیلم - ويژه بهار - 17 ارديبهشت 1389

روی جلد: پرتره حمیده خیرآبادی، كار مهرداد شاه‌بندی
فهرست مطالب


به یاد نادره: نوشته‌هایی به مناسبت درگذشت حمیده خیرآبادی (1389-1303)
مجموعه‌ای درباره‌ی پیمان یزدانیان: گفت‌وگو با پیمان یزدانیان، آهنگ‌ساز: نمی‌خواهم خاص باشم/ معجزه‌های كوچك موسیقی: نگاهی به آلبوم «همراه با باد»، موسیقی فیلم‌های پاداش سكوت، یك تكه نان و سربازهای جمعه/ پیمان یزدانیان در خانه‌ی پدرخوانده‌ی موسیقی ایران
قیچی كردن تاركوفسكی: نامه‌ای از منتقد شیكاگویی، جاناتان رُزنبام
مرا استخدام كن...: مضمون كار و بی‌ثباتی شغلی در سینمای امروز ایتالیا
سینمای جهانی و هویت ملی: گفت‌وگو با دكتر حمید نفیسی
9002، سال كارتون: نگاهی به ده انیمیشن برتر سالی كه گذشت: از مری و مكس تا آواتار/ راجر ایبرت درباره‌ی ده انیمیشن برتر سال/ گفت‌وگو با هایائو میازاكی و جان لَسِتِر، دو استاد انیمیشن امروز جهان/ انیمیشن‌های 2009 چه‌طور ساخته شدند؟/ بالا!/ شاهزاده خانم و قورباغه/ آقای فاكس شگفت‌انگیز/ سرود كریسمس/ كورالاین/ عصر یخ‌بندان: ظهور دایناسورها/ ابری با احتمال بارش كوفته‌قلقلی/ 9/ مری و مكس/ پونیو/ مقایسه‌ی دو كمپانی سردمدار انیمیشن در آمریكا و ژاپن
حاضر باش و جایزه بگیر: آن‌هایی كه برای گرفتن تمشك زرین بر صحنه رفتند
فاتح آكین و فیلم تازه‌اش: مرور كارنامه‌ی فاتح آكین، فیلم‌ساز ترك-آلمانی به مناسبت نمایش فیلم تازه‌اش آشپزخانه‌ی روح: درباره‌ی آشپزخانه‌ی روح/ مرور كارنامه‌ی آكین/ فیلم‌سازی در مسیر تركیه-آلمان: چند گفت‌وگو با آكین
بدرود اریك: مجموعه‌ای درباره‌ی اریك رومر (2010-1920) فیلم‌ساز نامدار فرانسوی به مناسبت درگذشت: یادداشت‌هایی درباره‌ی رومر/ زندگی و آثار رومر/ گفت‌وگوی گراهام پتری با اریك رومر/ رومر به روایت نستور آلمندروس/ رومر؛ بانو و دوك: درد و زیبایی
نقد سینمایی برای اثر سینمایی: چه گونه فریم‌ها مبنای بررسی فیلم می‌شود؟
نمای درشت: مجموعه مطالبی درباره‌ی مهلكه (كاترین بیگلو): نوشته‌هایی درباره‌ی فیلم/ زندگی و آثار كاترین بیگلو/ گفت‌وگو با بیگلو و فیلم‌نامه‌نویس‌ مهلكه، مارك بول/ گفت‌وگو با جرمی رنر، بازیگر فیلم/ چرا فیلم‌های مربوط به جنگ عراق در گیشه شكست می‌خورند؟/ چند فیلم دیگر از سینمای آمریكا درباره‌ی جنگ عراق
آغاز عصر جدید سینما: آواتار، جهان سه‌بعدی دیجیتال، و انیمیشن به جای بازیگر: آغاز عصر جدید سینما با آواتار/ درباره‌ی برخی نكته‌ها و عناصر فنی آواتار/ آواتار، دنیای دیجییتال و بازی‌های كامپیوتری
ولی چون نیستم، هستم...: نگاهی به سه‌گانه‌ی اثر پروانه‌ای
ستاره‌ی عصر صامت: زندگی و مرگ رودلف والنتینو (6291-5981)
از پس ابرهای تیره: گزارش سی‌وچهارمین جشنواره‌ی تورنتو
رؤیاهای زندگی: گزارش پنجاه‌وهشتمین جشنواره‌ی مانهایم-هایدلبرگ

همكاران این شماره: آرمین ابراهیمی، بردیا بهبهانی، سولماز بهگام، امیر پوریا، پیمان جوادی، حسین جوانی، سعید خاموش، احسان خوش‌بخت، مهرزاد دانش، جواد رهبر، آنتونیا شركا، فریدون شفقی، حمیدرضا صدر، رامین صدیقی، تهماسب صلح‌جو، فرید عباسی، شاپور عظیمی، فراز فرهودی‌فر، امیر قادری، سمیه قاضی‌زاده، پریسا قربانی، سیدآریا قریشی، هوشنگ كاوسی، ایرج كریمی، سوفیا مسافر، منوچهر نجف‌پور، صوفیا نصراللهی، كتایون یوسفی. صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی 


چشم انداز ۴۱۰

به یاد حمیده خیرآبادی (1389-1303): مادر آرمانی
امیر پوریا: ما ایرانی‌ها گاه به دلیل ذوق‌زدگی افراطی که از مواجهه با هنرمندان ریز و درشت داریم، صفات و القاب عالی و تفضیلی و عظیم را راحت و رایگان دربارۀ هر کسی به کار می‌بریم و از جمله، ممکن است تعبیر «مادر سینمای ایران» را برای هر خانم بازیگری که به تبع سن و سابقه‌اش سال‌هاست نقش مادر را در سینما و تلویزیون ایفا می‌کند، به تیتر و پلاکارد بدل کنیم. این اتفاق طبعاً بیش‌تر پس از درگذشت هر بازیگری با این ویژگی‌ها در مطبوعات و مراسم روی می‌دهد. در یادداشتی كه پنج سال پیش در ماهنامه فیلم نوشتم، با آرزوی عمیق برای بودن و ماندن بانو نادره/ حمیده خیرآبادی تا سال‌های سال (آرزویی که حالا بر باد رفته) جسارتاً تأکید کردم که «لقب مادر سینمای ایران همواره و تنها برازندۀ اوست. این که او از فیلم سومش دست تقدیر (گرجی عبادیا/ احمد فهمی، 1338) تا به حال، چهل سال تمام و حدود 135 فیلم است که دارد نقش مادر بازی می‌کند، تصادفی نیست.

مادر سینمایی من
تهماسب صلح‌جو:
شما را نمی‌دانم، اما من یكی هیچ‌وقت نمی‌توانم چهره‌ی زنده‌یاد حمیده خیرآبادی (نادره) را بدون آن لبخند شیرینِ دوست‌داشتنی به یاد بیاورم. در مجلس ترحیمش هم هر طرف چشم انداختم عكس‌هایش را با همان لبخند دیرآشنا دیدم. پایین یكی از عكس‌ها نوشته بودند: «رفتی و می‌ترسم نكند جهان به‌یك‌باره از مهربانی و لبخند خالی شود.» بازیگران سینما چه بخواهند و چه نخواهند، تصویری از خود باقی می‌گذارند كه با گذشت زمان به خاطره‌ها می‌پیوندد. بانو نادره با لبخندی بی‌پایان به خاطره‌ها پیوسته است. او خوش‌روترین و مهربان‌ترین چهره‌ی مادر ایرانی را داشت. بهتر است بگویم دارد؛ فیلم‌هایش مانده‌اند و خواهند ماند و همواره بر حضورش گواهی خواهند داد. نادره بازیگری را از تئاتر آغاز كرد و اوایل دهه‌ی 1330، مانند بسیاری دیگر از هم‌نسلانش به سینما روی آورد، شاید هم كشانده شد. نخستین فیلمی كه از او به ثبت رسیده، میهن‌پرست (غلامحسین نقشینه، 1332) است.

سوپراستار
امیر قادری:
حمیده خیرآبادی مدام نقش مادر یک خانواده را بازی می‌کرد که تمام هدفش گرد هم نگاه داشتن اعضای آن خانواده بود. و این وسط برای رسیدن به هدفش از تمام سلاح‌هایش، از تمام نیروی دفاعی و تهاجمی‌اش، یعنی لبخند زدن و ابرو بالا انداختن و کف دست به هم کوبیدن و لب به دندان گزیدن استفاده می‌کرد. هدفِ پیشِ هم نگه داشتن خانواده بود و این‌که پولدار باشند یا فقیر، حق با پدر است یا پسر، قرار است از کجا بیایند و به کجا برسند، هیچ اهمیت نداشت. چیزی در مایه‌های جین دارول خوشه‌های خشم. و حمیده خیرآبادی این نقش را به کمال بازی می‌کرد. به قول یکی از دوستان، ترکیب بازیگر بزرگ سینمای ما یعنی حمیده خیرآبادی و جان فورد، چه منبع انرژی عظیمی بود که امکان همکاری‌شان هیچ وقت پیش نیامد! فورد عاشق‌ مادرها و عاشق زمین بود و این یعنی حمیده خیرآبادی، حتی در پیش‌پا افتاده‌ترین فیلم‌هایی که بازی کرد.

تا هستم و هست...
شاپور عظیمی: این بخت را داشتم كه برای یكی از  «سایه‌روشن»‌های مجله دقایقی با سر‌كار خانم خیر‌آبادی حرف بزنم. در طول آن گفت‌و‌گو از آن همه سرزندگی و حس زندگی كه در صدایش موج می‌زد حیرت كرده ‌بودم. او از این گلایه داشت كه چرا برخی شایعه ساخته‌اند كه مرده است. می‌گفت همین الان از خرید آمده، حالش خوب است و نمی‌خواهد بمیرد. برایش گفتم كه چه‌قدر بازی‌اش در اجاره‌نشین‌ها را دوست دارم. او هم برایم از خاطرات تلخ و شیرین دوران گذشته‌اش می‌گفت و یادش می‌ماند كه گاهی میان حرف‌هایش بگوید: «مادر! این‌ها را نمی‌خواد تو مطلبت بیاری...» كه نیاوردم. این اولین و آخرین باری بود كه صدایش را می‌شنیدم. اما آخرین باری نبود كه بازی‌هایش را در فیلم‌های مختلفی كه از او دیده بودم و بعد‌ها دوباره دیدم در ذهنم مرور نكنم.

گفت‌وگو با دکتر حمید نفیسی : سینمای جهانی و هویت ملی
منوچهر نجف‌پور: سینما به هر صورت پدیده‌ای است که از غرب وارد ایران شده و وقتی عنصری تازه و نو در یک جامعه شکل می‌گیرد، به نوعی فضا‌های مدرن را هم به وجود می‌آورد. در آن شرایط با پیدایش سینما در ایران با آن اوضاع فرهنگی و نگاه سنتی، تقابلی  پیدا می‌شود یعنی سنت و مدرنیته، به هر حال ما یک جامعه‌ی مونتاژی و مصرفی بودیم، بیش‌تر از ابزار استفاده می‌کردیم و خودمان سازنده‌ی ابزار نبودیم. سینما هم به عنوان یک کالا ازغرب وارد ایران می‌شود، این رویداد چه‌گونه با هویت ملی در تعارض قرار می‌گیرد؟ 
حمید نفیسی: اولاً هویت ملی ما هویتی از پیش ساخته‌شده و کامل نبوده. یعنی همیشه در جریان بوده و به‌نوعی نیمه‌تمام، تقریباً مثل همه‌ی جا‌های دیگر، ولی ما وقتی از غرب تقلید کردیم و رسانه و تکنولوژی را آوردیم، طبیعتاً راه استفاده کردن از آن‌ها را هم آموختیم. خیلی از نماهای ابراهیم‌خان عکاس‌باشی به‌خصوص از گارماشین (ایستگاه ماشین دودی) در همان حدود سال 1900 شبیه تصویری است که برادران لومیر از ایستگاه قطار در فرانسه گرفته‌اند. تکنولوژی با خودش روایت و فکر هم می‌آورد. یکی از نکته‌های جذابی که هنگام نوشتن کتابم کشف کردم این است كه اتفاقاً آن‌هایی که مدرن نبودند، کارهای اساسی و مدرن و بسیار جالبی را در سینما انجام دادند. مثلاً معتقدم فیلمفارسی مخلوطی از فرهنگ بداهه‌گرایی ایرانی و فرهنگ غربی است. در بخشی از کتابم به طور مفصل نوشته‌ام که چه‌طور تولید فیلم در ایران به شکل آشوب کنترل‌شده بوده و این تا اندازه‌ی زیادی شبیه همان بداهه‌گرایی است. ما در موسیقی سنتی یا در نقالی و کارهای روحوضی به بداهه‌گرایی می‌پردازیم و آن را ارزشمند می‌دانیم ولی همان را در سینما منفور می‌شناسیم. به هر حال در فیلمفارسی بداهه‌گرایی ایرانی وجود دارد و منتقدان باید انگیزه‌های پیدایش این نوع سینما را در فرهنگ عامیانه و دیگر فرهنگ‌های ایرانی ریشه‌یابی کنند. در دورانی ما فقط سینمای روشنفکرانه را دنبال می‌کردیم ولی حالا باید جنبه‌های مختلف سینما را نقد و بررسی کرد. از مسایل قابل توجه در سینمای ایران، نقش دولت است. در روند شکل‌گیری تولید و نمایش فیلم در ایران در هر دوران همیشه نظارت و کنترل وجود داشته، ولی در تصمیم‌گیری‌ها دولت‌ها و سیستم‌ها یک‌پارچه عمل نکردند و تناقض‌ها و درزها و شکاف‌های زیادی داشتند.

گفت‌وگو با پیمان یزدانیان، آهنگ‌ساز: نمی‌خواهم خاص باشم
سمیه قاضی‌زاده:
در هیچ جای دنیا دسته‌بندی برای آهنگ‌سازان فیلم‌های خاص یا هنری و آهنگ‌سازان فیلم‌های تجاری یا غیرهنری نداریم. اما هستند آهنگ‌سازانی که با همین ویژگی شناخته می‌شوند و کارگردانان برخورد آن‌ها را با فیلم‌های مختلف می‌شناسند. زبیگنیو پرایزنر، فیلیپ گلس، گوستاوو سانتائولایا، اُدوالدو گُلیِف از این نمونه‌ها هستند؛ آهنگ‌سازانی که برای هر فیلمی موسیقی نمی‌سازند و همچون بازیگران هوشمند سینما خودشان دست به انتخاب می‌زنند. پیمان یزدانیان نیز آهنگ‌سازی از این دسته است. در کارنامه‌ی سینمایی او نمی‌توان حتی یک فیلم تجاری پیدا کرد و شاید تنها موسیقی که به نوعی برای اثری عام‌تر نوشته موسیقی سریال یوسف پیامبرع باشد. هرچند خودش دلش نمی‌خواهد که تنها به عنوان آهنگ‌ساز فیلم‌های خاص شناخته شود اما این اتفاقی است که برای او افتاده است. یکی دیگر از ویژگی‌های مهم یزدانیان را شاید بتوان در آزادی عمل او در آهنگ‌سازی دانست. او خود را محدود به یک چارچوب موسیقایی نمی‌کند. این به آن معنا نیست که دیگر آهنگ‌سازان فیلم‌های ایرانی همه‌ی آثارشان یک‌شکل و یک‌جور است و با هم تفاوتی ندارد، اما اغلب در استفاده از ابزار ساخت موسیقی (سازها و نواها)، بسیار بااحتیاط و کلاسه‌شده رفتار می‌کنند. در این زمینه یزدانیان یک استثنا است.

ده انیمیشن برتر سالی که گذشت: 2009، سال کارتون
مری و مكسامیر قادری:
این پرونده‌ای‌ست درباره‌ی ده انیمیشن مهم سالی که گذشت. آن‌ها که وقایع سینمایی سال را دنبال کرده‌اند، می‌دانند که سال 2009 به عنوان نقطه‌عطفی در تاریخ انیمیشن قلمداد خواهد شد. انواع و اقسام کارتون‌ها را هنرمندانی ساختند که تعدادی از آن‌ها چون رابرت زمکیس و وس اندرسن و تیم برتن، مهم‌ترین توفیق‌های‌شان را مدیون فیلم زنده هستند و بعضی دیگر، مهم‌ترین استادان معاصر سینمای انیمیشن قلمداد می‌شوند: جان لِسِتر و هایائو میازاکی. در این پرونده ضمن معرفی این ده فیلم (که از یک فهرست کامل‌تر بیست فیلمی انتخاب شده‌اند) یادداشتی، گفت‌وگویی، گزارش تولیدی، نقدی، چیزی درباره‌ی هر کدام‌شان خواهید خواند. به اضافه‌ی این قول که درباره‌ی برخی از این فیلم‌ها سر فرصت مطالب جداگانه‌ای خواهیم داشت. از جمله برای فیلم مهجور اما بسیار دل‌پذیر مری و مکس با گفت‌وگوهایی اختصاصی با کارگردان و همچنین تهیه‌کننده‌اش، و درباره‌ی انیمیشن‌های کوتاه و بلندی که تیم برتن و هنری سلیک، همراهان قدیمی، به نوعی در ساخت‌شان دخالت داشته‌اند و آرزوی همیشگی برای انتشار پرونده‌ای درباره‌ی هایائو میازاکی، استاد انیمیشن ژاپنی. فعلاً این مجموعه را می‌توانید یک جور معرفی اجمالی در نظر بگیرید و همچنین پیشنهاد ده فیلم پرنقش‌ونگار خیال‌انگیز برای تماشا در این هوای بهاری.

نامه‌ای از منتقد شیکاگویی: قیچی کردن تارکوفسکی
جاناتان رُزنبام، ترجمه سعید خاموش: خواندن نوشته‌های جاناتان رزنبام لذت‌بخش است. این منتقد فیلم، چهل سال است قلم می‌زند و تقریباً برای همه‌ی نشریه‌های معتبر سینمایی دنیا مطلب نوشته است. در دهه‌های 1980 و 1990، تحلیل‌هایش را گاه در «فیلم کامنت»، «سایت اند ساند» یا «کایه دو سینما» می‌خواندیم و بعد با ظهور اینترنت، می‌شد هر هفته مقاله‌ها و نقدهایش را در سایت روزنامه‌ی «شیکاگو ریدر» خواند. رزنبام 67 ساله، از 1987  به عنوان منتقد ارشد سینمایی در «شیکاگو ریدر» مشغول به کار بود و در 2008 خود را بازنشسته کرد.
مطالب رزنبام در بسیاری موارد، حرف‌های او به عنوان شهروندی است که درباره‌ی مسائل مختلف کشورش نظر می‌دهد و به علت منصفانه بودن قضاوت‌ها، حرف‌هایش هم خیلی به دل می‌نشینند. اصولاً کم‌تر دیده‌ام که نقد، تحلیل  یا ریویوهایش، اشارتی به اوضاع و احوال کشورش، به‌خصوص از لحاظ سیاسی نداشته باشد. رزنبام پس از بیرون آمدن از «شیکاگو ریدر»، وبلاگی پرارزش و غنی به راه انداخت و رفته‌رفته تمامی مطالبی را که در این چهل سال اخیر نوشته در آن گرد آورد و حالا هم هر روز مطالبی جدید یا قدیمی به آن اضافه می‌کند. او کار حرفه‌ای‌اش را از اوایل دهه‌ی 1970 آغاز کرد ولی در این وبلاگ حتی به قصه‌ای علمی/ خیالی که سال 1957، در سیزده سالگی نوشته و نقدی ادبی مربوط به دهه‌ی 1960 برمی‌خوریم. یکی از مطالب این آرشیو، «نامه‌ای از شیکاگو» است که ترجمه‌اش را در این جا می‌خوانید. این مطلب را رزنبام به سفارش جُنگِ سینمایی «ترافیک» در سال2003 نوشته كه در شماره‌ی 46 این نشریه چاپ شده است.

چه‌گونه فریم‌ها مبنای بررسی فیلم می‌شود: نقد سینمایی برای اثر سینمایی

احسان خوش‌بخت: یکی از بزرگ‌ترین نتایج عصر دیجیتال و پیوند بین دی‌وی‌دی و دنیای مجازی بلاگرها اهمیت یافتن دوباره‌ی فریم فیلم در تحلیل آثار سینمایی است. حالا به‌راحتی می‌توان عکسی از هر صحنه‌ی فیلم گرفت یا در واقع هر فریمی را که مورد نظر است «منجمد» کرد، از ساختار فیلم بیرون کشید و به عنوان جزیی از کل درباره‌ی آن سخن گفت. می‌توانید با جدا كردن یک فریم یا صدها فریم به‌راحتی نوشته‌های‌تان – یا کلمات مکتوب – را با تصویرها تضمین کنید. هیچ دوره‌ای از تاریخ نقد سینمایی چنین فرصت درخشانی برای نزدیک شدن به زبانی متناسب با خود سینما برای تحلیل آن نداشته است. سابقه‌ی این روش تحلیلی به گذشته‌ای دور و روزهای سینماتک فرانسه بازمی‌گردد؛ زمانی كه اریک رومر با صبر ایوب پشت میز می‌نشست و ماه‌ها روی فیلم‌های مورنا کار می‌کرد. اما در آن زمان این شانس را فقط آدم‌های محدودی در دنیا داشتند و حتی برای آن‌ها هم چندان آسان نبود و اگر امکاناتی برای چاپ دوباره‌ی بعضی فریم‌ها وجود نداشت، تنها راه کشیدن اسکیسی (طراحی آزاد با دست) از آن فریم بود. این روش در مطبوعات سینمایی‌ای كه رویکرد تحلیلی داشتند نیز به شكلی محدود دیده می‌شد. مثلاً در بعضی مقاله‌های «فیلم کامنت» در دهه‌ی 1970 از تحلیل فریم استفاده می‌شد و دو دهه قبل از آن در «کایه دو سینما» نیز نویسندگان توجهی خاص به عکس‌ها یا فریم‌های چاپ‌شده در کنار مقاله داشتند و برای آن‌ها جداگانه متنی کوتاه می‌نوشتند. امروز وبلاگ‌های زیادی مشخصاً با موضوع «فریم» شکل گرفته‌اند، اگرچه ایراد اساسی آن‌ها فقدان تفسیر است که برای تحلیل فریم اهمیتی حیاتی دارد. در حالی كه فقدان تحلیل فریم در مجله‌های ما می‌تواند به خاطر محدودیت‌های كیفی چاپ باشد، عدم وجود آن در سایت‌ها و وبلاگ‌های فارسی كاملاً مایه‌ی تعجب است و هنوز برخورد با این رسانه‌ی تازه (وبلاگ) مثل یک دفترچه‌ی یادداشت با کاغذ کاهی و خودکار بیک است.

«آواتار» در هفت پرده: با این دنیا وداع کن
حمیدرضا صدر:
بر سراسر آواتار شبح تأسف بر جنون زیاده‌خواهی که جامعه‌ی بشری را فرا گرفته خودنمایی می‌کند. آدم‌های زمینی اسلحه در دست گرفته و کمر به نابودی جامعه‌ای که بدوی، ساده و زیبا است، بسته‌اند. آدم‌های زمینی زیاده‌‌خواه و بی‌ترحم هستند و بومیان دریادل و مهربان. آدم‌های زمینی فاشیست هستند و مردمان بومی، آزاده. ما باید برای شناخت جامعه‌ی پیشرفته و بدوی فیلم نسبت به عامل جابه‌جایی مکانی مثل قهرمان اثر حساسیت نشان دهیم. باید از دنیایی که می‌شناسیم پا به قلمروی دیگر بگذاریم. از دنیای آدم‌هایی با هیبت واقعی به دنیایی انیمیشنی. از دنیای پوست و گوشت و خون به دنیای نقاشی‌های رنگی. کامرون سرانجام قدم بلندی که همه انتظارش را در سینما می‌کشیدند برداشته و ما را از دنیای بازیگران واقعی به قلمرو انیمیشن می‌برد، بدون آن‌که تفاوت نقاشی‌ها و آدم‌های واقعی آزاردهنده باشند، یا مثلاً از نوع مری پاپینز یا چه کسی برای راجر ربیت پاپوش دوخت؟ تصنعی. یکی از هدف‌های اثر، شکستن این مرز است که در تاروپود قصه و تصویرها تنیده شده است.

آغاز عصر جدید سینما با «آواتار»
امیر قادری: آواتار را به صورت سه‌بعدی روی پرده‌ی آیمکس دیدم. تجربه‌ی شگفتی است. این‌جا هیچ چیز آن گونه که تا پیش از این در سالن سینما تجربه کرده‌ایم، نیست. جیک از میان جنگل می‌گریزد و دختر ناوی کمان را می‌کشد. موجودی كوچك مثل پری دریایی، صورتی‌رنگ و آرام، در هوا می‌رقصد و می‌رقصد، از برابر چشمان ما، دقیقاً از برابر چشمان ما می‌گذرد، و بر نوک پیکان دختر می‌نشیند. پس دخترک جنگجوی ناوی منصرف می‌شود. این یکی طعمه فرق می‌‌کند. آن موجود زیبا که چون قاصدک در هوا پرواز می‌کرد، هنوز در برابر چشم‌های ما بر نوک پیکان نشسته است. این تصویر بُعد دارد. دختر عاشق جیک شده و ما عاشق انیمیشن سه‌بعدی آواتار.
- اما آیا این واقعاً یک تجربه‌ی کارتونی است؟ زنده نیست؟ چه‌طور می‌شود چنین قضاوتی کرد؟ جیمز کامرون جهان خودش را ساخته است. جهان اسطوره‌ای‌‌اش را. جهانی که شبیه و مانند در دنیای خاکی ما ندارد و در عین حال شاید از همیشه شبیه‌تر است.

اریك رومر (2010-1920): بدرود اریك  
احسان خوش‌بخت: اریك رومر، پس از عمری طولانی در اواخر دی درگذشت. او تقریباً تا پایان عمر سرپا بود و از دهه‌ی 1950، دور از جنجال، مشتری ثابت سینماتك پاریس، دفتر مجله‌ی «كایه دو سینما» و كلاس‌های سینمایی بود. همیشه قصد داشتیم مجموعه‌ای درباره‌ی رومر تهیه كنیم؛ هم به خاطر این‌كه از آخرین بازمانده‌های هم‌چنان فعالِ موج نو بود، هم به خاطر تغییرات مهمی در فیلم‌های اخیرش با زمینه‌های تاریخی كه به دور از آن رئالیسم خالص همیشگی ساخته شده بودند (و شبیه به دوره‌ای كوتاه از كارهای او در اواخر دهه‌ی 1970 بود) و در نهایت به خاطر شخصیت استثنایی خود رومر در بین موج‌نویی‌ها. و حالا متأسفانه مناسبت تدارك و انتشار این مجموعه، شده است مرگ او. تلاش می‌كنیم در این شماره با توجه به سه زمینه‌ی قابل مطالعه در سینمای رومر – موج‌نو، سبك و زندگی‌اش – وارد دنیای آرام او شویم؛ دنیایی كه تعمق در آن نشان‌دهنده‌ی همه‌ی چیزهایی است كه امروز از دست داده‌ایم و اگر فكری برای‌شان نكنیم خدا می‌داند كه كارمان بیخ پیدا خواهد كرد. به نظر می‌آید دنیا، نفرتی كه در ما موج می‌زند را مثل موجودی زنده به خودمان برمی‌گرداند. در این نفرت دوطرفه، بین ما و هستی، رومر ما را دعوت به شناخت دوباره‌ی هر دو طرف می‌كند: درك دوباره‌ی طبیعت و ایمان به نظم و وحدت متعالی و از آن طرف ایمان به بشرِ مملو از كاستی، با تمام ضعف‌ها و خطاهایش. رومر ما را دعوت به صبر، مشاهده و شنیدن حرف‌های همدیگر می‌كند. و روشی كه برای طرح این نگاه به جهان دارد، در واقع تلاشی است برای حذف كامل هرنوع نگاه سوبژكتیو و تحمیلی و هر شكل از القا در هنر سینما و به جای آن قراردادن دوربین در اختیار واقعیت، به شكلی مطلق. سعی‌مان این خواهد بود كه با تحلیل كارنامه‌ی رومر، قیاس او با فیلم‌سازان محبوبش یا همكارانش و سیری در رابطه‌ی او با عقاید پاسكال (كه همین‌جا باید گفت یك تفسیر آزاد و خیلی شخصی از نگاه پاسكال به هستی است)، هم كسانی كه چندان با رومر آشنا نیستند به تماشای آثار او ترغیب شوند، هم به اختلاف نظرها و انتقادهای رایج به فیلم‌های رومر پاسخ دهیم و هم برای دوست‌داران او طرح جدیدی از برخورد با فیلم‌های رومر ارائه كنیم كه اگرچه هنوز چندان پخته نیست، اما جای تأمل دارد.

«بانو و دوك»: درد و زیبایی
ایرج كریمی:
اریك رومر فقید ـ كه همین تازگی‌ها در نودسالگی درگذشت ـ بانو و دوك (2001) را بر پایه‌ی یادداشت‌های روزانه‌ی گریس جورجینا الیوت در طول سال‌های انقلاب فرانسه (1789) ساخت. خانم الیوت كه سال 1760 در خانواده‌ای اسكاتلندی‌تبار به دنیا آمده بود در پی تحصیل در فرانسه به میهن‌اش انگلستان برمی‌گردد. در آن‌جا با سر جان الیوت ازدواج و سپس او را رها می‌كند و یار شاهزاده‌ی ولز (جرج چهارم بعدی) می‌شود و از او دختری به دنیا می‌آورد. سپس مورد توجه دوك اورلئان (از استان‌های فرانسه)، شاهزاده فیلیپ، قرار می‌گیرد كه پسرعموی شاه، لویی شانزدهم، است. دوك او را در 1786، یعنی سه سال پیش از انقلاب، به فرانسه می‌برد. پیوند عشقی‌شان پایان می‌گیرد اما دوستانی صمیمی باقی می‌مانند (یك كانال تلویزیونی آلمان كه همین فیلم را به مناسبت مرگ رومر پخش كرد از این رابطه‌ی دائمی بعدی با عنوان «دوستی افلاطونی» یاد كرد). فیلم در 1790، یك سال پس از انقلاب و سقوط زندان بدنام «باستی» (باستیل) آغاز می‌شود؛ با دورنمای یك میدان، اندك مردمی در رفت‌وآمد، و آب‌فروشی كه جار می‌زند. 

«مهلکه»، برنده‌ی اسکار 2009: زندگی، جنگ و... باز هم جنگ
در اصل یک محصول مستقل 2008 بود که مثل دیگر فیلم‌هایی از این قبیل، اوایل 2009 دیده شد. یعنی دورترین زمان نسبت به فصل جوایز، که آخر سال است. اما تاریخ سینما مزرعه‌ای است که در آن هیچ دانه‌ی سالمی گم نمی‌شود. پس کم‌کم بیش‌تر و بیش‌تر مطرح شد و دیده شد تا این‌که تمام فیلم‌های بخش جوایز را کنار زد. در اغلب فهرست‌های بهترین فیلم جا گرفت و بالاخره به اوج رسید و اسکار بهترین فیلم و بهترین كارگردانی را هم برد. جالب این‌جاست که زمینه‌ی داستانی‌اش هم تا پیش از این‌ها به زمین بایری می‌مانست. اغلب فیلم‌هایی که با پس‌زمینه‌ی جنگ عراق در این سال‌ها ساخته شده‌اند، موفق نبوده‌اند. بجز مستندهایی مثل عراق تکه‌تکه و تاکسی در مسیر تیرگی البته. در این پرونده کوشیدیم در کنار چند نقد درباره‌ی فیلم و گفت‌وگو با سه سازنده‌ی اصلی آن، كاترین بیگلو کارگردان، مارك بول نویسنده و جرمی رنر بازیگر، به فیلم‌های ساخته‌شده درباره‌ی جنگ عراق در این سال‌ها هم بپردازیم که اغلب سمت و سوی انتقادی داشته‌اند. در این باره هم بحث خواهیم کرد که البته خود مهلکه بهتر است به عنوان یک فیلم انسانی دسته‌بندی شود تا سیاسی. درباره‌ی پوچ شدن سربازهایی که جنگ زندگی‌شان را نمی‌گیرد، که بدتر، به خود زندگی‌شان تبدیل می‌شود. دلیل موفقیتش میان این همه فیلم جنگی و ضدجنگ این سال‌ها هم شاید همین است.

سی‌وچهارمین جشنواره‌ی تورنتو: از پس ابرهای تیره
وقت قاهرهفریدون شفقی:
در روزهای جشنواره به لحاظ برنامه‌های جنبی متنوع و پراکندگی سینماها، در مرکز تورنتو جنب‌وجوش چشم‌گیری دیده می‌شود. میدان دانداس که اخیرأ به یکی از مراکز تفریحی مهم شهر تبدیل شده و ای‌ام‌سی، یکی از سینماهای چندسالنی عظیم تورنتو، در آن واقع است، از جمعیت موج می‌زند. در فضای باز همین میدان، فیلم‌های جشنواره رایگان به نمایش در می‌آید و کنسرت‌های موسیقی هم اجرا می‌شود. برنامه‌ی فرش قرمز هم مانند هر سال با حضورکارگردان‌ها و ستاره‌های فیلم‌‌ها در تامپسن ‌هال برگزار می‌شود. اما سینمای ویژه‌ی خبرنگاران در دل ساختمان منیو لایف در منطقه‌ی یانگ و بلور که قلب تورنتو محسوب می‌شود قرار دارد. حرکت از هر یک از این سینماها به مکانی دیگر، با مترو یا حتی پیاده، ده دقیقه بیش‌تر طول نمی‌‌کشد. تمام رستوران‌ها و کافی‌شاپ‌ها مملو از جمعیت است. گاهی در بین راه هم می‌شود مشکل ناهار را سرپایی با یک‌ هات‌داگ از دکه‌های کنار خیابان برطرف کرد. مانند همیشه وقت کم است و فیلم زیاد و دشواری انتخاب، سرگیجه می‌آورد. 

نگاهی به كارنامه‌ی فاتح آكین: با سر به سوی دیوار...
آرمین ابراهیمی:
نسل نوی فیلم‌سازان آلمانی، تقریباً با چند نام شاخص محبوب سینمای مستقل و به‌اصطلاح «هنری» كه به جشنواره‌های جهانی هم راه پیدا كرده‌اند شروع می‌شود: وولفگانگ بكر كه زندگی تمام چیزی‌ست كه می‌گیرید،‌ بازی بچه و خداحافظ لنین! سه فیلم مهم و تحسین‌شده‌اش هستند كه آخری به زیبایی وضعیت تاریخی آلمان را با لحن گزنده‌ی دو پهلویش (مثل یک تورق تلخ‌وشیرین) مطرح می‌كند. اولیور هیرشبیگل كه سازنده‌ی سقوط و فیلم عجیب آخرین فیلم من است. تام تیكور‌ كه بدو لولا بدو!، اپیزود بهشت از سه‌گانه‌ی‌ «دانته» كه كریشتف كیشلوفسكی بزرگ قصد ساختنش را داشت، عطر و فیلم سرگردان و مشوش بین‌المللی را خلق كرده. مارك رودموند كه فقط دو نفر از مایش فیلمی دیدنی و مفرح و سوفی شول: واپسین روزهایش اثری جذاب بود. سونكه ورتمن سازنده‌ی نشان هالیوود، معجزه‌ی برن و پردیس. كارولینه لینك خالق فیلم دوست‌داشتنی آنالوییز و آنتون‌ كه لحظه‌های زند‌گی دو كودك شیرین را واگویه می‌كند. و فاتح آكین فیلم‌ساز ترك‌تبار زاده‌ی هامبورگ. همه‌ی این‌ها، از طریق دریافت جوایز ریز و درشت در جشنواره‌هایی نظیر کن و ونیز و برلین،‌ و تلاش مجله‌ها و سایت‌های سینمایی به ما معرفی شده‌اند.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO