جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۲۳ اسفند ۱۳۸۴

شماره‌ی 344 ماهنامه فیلم، ویژه‌‌ی نوروز 1385

 فهرست مطالب

بهاریه: نوشته‌هایی از پرویز دوایی، سروش صحت، بهاره رهنما، جواد طوسی و شعری از نورالدین زرین‌کلک.

11 چهره‌ی 84: مروری بر فعالیت‌های یازده چهره‌ی خبرساز و مهم سال 84: رخشان بنی‌اعتماد، پرویز پرستویی، هدیه تهرانی، حسین جعفریان، امین حیایی، بهرام رادان، محمدرضا علیقلی، نیکی کریمی، مسعود کیمیایی، مهران مدیری، سامان مقدم.

این 95 نفر: در «ایستگاه نوروز» نگاهی اجمالی داریم به فعالیت‌های 95 سینماگر ایرانی در سال گذشته و برنامه‌های‌شان برای آینده.

حکایت‌ها: تارزان‌بازی! (دکتر هوشنگ کاوسی)/ ...و دیگر هیچ‌کس نبود (کیومرث پوراحمد)/ سینما رکس، عشق من (پرویز نوری)/ گزارش کلاغ سوته‌دلان (صفی یزدانیان)/ سم این همه اسب، روی شیشه‌ی غم (امیر قادری)

رویدادها: فیلم‌های تازه: علی سنتوری (داریوش مهرجویی)/ گریز (نیکی کریمی)/ بیوه‌زن (رحیم ذبیحی)/ پابرهنه در بهشت (بهرام توکلی)/ هدف اصلی (قدرت‌الله صلح‌میرزایی)/ توافق در مورد بدهی‌های حوزه‌ی هنری به تهیه‌کنندگان/ مصاحبه‌های جعلی در یک خبرگزاری/ درگیری بازیگر با دستیار کارگردان/ گزارش «هفته‌ی فیلم ایدز» و «جشنواره‌ی زنان فیلم‌ساز»/ یادداشت‌هایی از بیژن امکانیان و بهرام رادان/ فهرست فروش فیلم‌های ایرانی در سال 1384
خبرهای کوتاه: دومین جشنواره‌ی فیلم دانشجویی/  کارگاه عکاسی و فیلم‌سازی/ فیلم‌های جدید در شبکه‌ی ویدئویی/ نمایش فیلم در مرکز پزشکی شهدا/ جشنواره‌ی بیماری‌های خاص/  سینمای آسیا و فیلم‌های برگزیده‌ی جشنواه‌ی فجر در موزه‌ی سینما/ تجلیل از مهرجویی/ جشنواره‌ی فیلم و عکس خراسان/ سیدمحمد خاتمی و تماشای به نام پدر/ و…

حرف‌هایی که برای فرهنگ جهان داریم: گفت‌وگو با مهندس محمدرضا جعفری‌جلوه معاون امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

امیر نادری: سال 60، سال 20: مجموعه مطالبی درباره‌ی دیوار صوت آخرین فیلم امیر نادری و گفت‌وگویی تازه و مفصل و خواندنی که در این شماره بخش اول آن چاپ شده است؛ به مناسبت شصت سالگی او و بیستمین سال مهاجرتش.

سینمای جهان
نمای دور: دریغ از پارسال: خوب و بد سینمای سال 2005/ فیلم‌های موبایلی!/ شکایت از جو پشی/ دایانا روی پرده/ «مرشد و مارگریتا» در تلویزیون/ مخالفان سیگار علیه بچن/ الیور استون و حادثه‌ی یازدهم سپتامبر/ موفقیت فیلم‌های کره‌ای/ انیمیشن سه‌بعدی هندی/ دانشگاه علیه دیزنی/ نقد فیلم اینترنتی/ و….
نمای متوسط: بلیتی برای فضا (اریک لارتیگو)، پلنگ صورتی (شان لوی)، نگهبان شب (تیمور بکمامبتف)، نُه جان (رودریگو گارسیا)، جرج فضول (متیو کالاهان)، تهیه‌کننده‌ها (سوزان استرومن)، کنتس سفید (جیمز آیوری).
فیلم‌های روز: هری پاتر و جام آتش (مایک نیوئل)/ هتل رواندا (تری جرج)/ کوهستان بروکبک (آنگ لی).
درگذشتگان: شلی وینترز، ریچارد پرایور، دان ناتز، موییرا شیرر.
اسکار 2005: گزارش اسکار و فهرست برندگان و کاندیداها/ میزگرد مجله‌ی نیوزویک با کارگردان‌ها نامزد دریافت اسکار/ بخش دیگری از مرور تاریخچه‌ی اسکار، این شماره دهه‌ی 1990
نمای درشت: نقدهایی بر فیلم تصادف برنده‌ی اسکار بهترین فیلم، همراه گفت‌وگوهایی با کارگردانش پل هگیس و دو بازیگرش تندی نیوتن و مت دیلن، و مطلبی از کارگردان فیلم

پرونده‌ی یک فیلم: چهارشنبه‌سوری: چهار نقد بر فیلم/ گفت‌وگو با اصغر فرهادی (کارگردان)، مانی حقیقی (یکی از نویسندگان فیلم‌نامه)، هدیه تهرانی، ترانه علیدوستی، پانته‌آ بهرام (بازیگران)، هایده صفی‌یاری (تدوین‌گر)، حسن زاهدی (صدابردار) و مقاله‌ای از فیلم‌بردارش حسین جعفریان درباره‌ی فیلم‌برداری این فیلم

نقد فیلم: دو نقد بر ما همه خوبیم و گفت‌وگو با کارگردانش بیژن میرباقری و بازیگرش لیلا زارع/ غروب شد بیا (انسیه شاه‌حسینی)/  مرثیه‌ی برف (جمیل رستمی)/ بربادرفته (صدرا عبداللهی)/ کودکانه (مسعود کرامتی)/ چپ‌دست (آرش معیریان)/ نقد خوانندگان/ گزارش اکران
خشت خام: نکته‌ها و ملاحظاتی درباره‌ی سینمای مستند
سینمای خانگی: انجیل به روایت متّی: شخصیت متناقض یک فیلم‌ساز/ بازنده: سالاد جعفری/ بوی کافور عطر یاس: بوسه‌ی مرگ و مفر گم‌شده
مونولوگ: نامه‌ای به ابراهیم حاتمی‌کیا: لطفاً جایزه‌ات را پس بده

نامه‌ها: پاسخ‌های کوتاه/ فرهنگ بازیگران ایرانی
معرفی و نقد کتاب: نگاهی به کتاب اتفاق خودش نمی‌افتد؛ فیلم‌نامه‌ای از بهرام بیضایی/ توی ویترین
جشنواره‌ی بی‌ستاره‌ی مردگان: گزارش بیست‌وچهارمین جشنواره‌ی سینمای صامت در پردنونه ایتالیا
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 35 ماهنامه‌ی فیلم (نوروز 1365).

همکاران این شماره: مینا اکبری، بیژن امکانیان، عباس بهارلو، محسن بیگ‌آقا، کیومرث پوراحمد، امیر پوریا، هما توسلی، محمد تهامی‌نژاد، حسین جعفریان، احمدرضا جلیلی، نیما حسنی‌نسب، محمد حقیقت، سعید خاموش، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، پرویز دوایی، بهرام رادان، هوشنگ راستی، بهاره رهنما، نورالدین زرین‌کلک، کیکاوس زیاری، مارگریت شاه‌نظریان، محمد شکیبی، رامین صادق خانجانی، سروش صحت، تهماسب صلح‌جو، جواد طوسی، احمد طالبی‌نژاد، بهزاد عشقی، فرشید عطایی، شاپور عظیمی، نوید غضنفری، امیر قادری، لیلا قاسمی، هوشنگ کاوسی، کاوه کاویان، ایرج کریمی، پیروز کلانتری، غزل گلمکانی، علیرضا محمودی، امید نجوان، اصغر نعیمی، جهانبخش نورایی، پرویز نوری، حسین یاغچی، صفی یزدانیان، اصغر یوسفی‌نژاد.

روی جلد: بهزاد، شقایق و گلشیفته فراهانی: رنگ بهار (طرح و اجرا: علی‌رضا امک‌چی)

کرشمه‌هایی از این شماره
بهاریه
پرویز دوایی:
... صبح که داشتم بند این کفش‌های کهنه را می‌بستم، دیدم که یک تکه ــ نقطه‌هایی رویه‌ی کفش سابیده و سفید شده. وقتی که خودکار سیاه را برداشتم که ــ برای حفظ آبرو در انظار ــ این نقطه‌های سفید را سیاه کنم، در جریان این استتار به یاد عمل مشابهی در ته تاریخ افتادم، که سرآستین کت فرسوده را به همین ترتیب سیاه می‌کردم، و خنده‌ام گرفت. این بانو که در آن حوالی می‌چرخید، پرسید چرا می‌خندی؟ گفتم توضیحش مفصل است. برای پانصدوهفدهمین بار پرسید: کی خیال داری برای خودت کفش بخری؟ برای چهارصدوهشتادمین بار (چند بارش را در جواب فقط سکوت کرده‌ام) گفتم: به‌زودی زود، به امید حق. پرسید: این به‌زودی کی می‌آید؟ کفش‌هایت شده عین کفش‌های بی‌خانمان‌ها... دنباله‌ی مونولوگ را از حفظ بودم: بعضی بی‌خانمان‌ها هم کفش‌های‌شان از تو آبرومندترست... گفتم: شما راست می‌گی. و رفتم...

سروش صحت: نه این‌که بد یا خوب بودنش را بگویم؛ فارغ از خوبی و بدی، سال‌ها شبیه هم شده‌اند. گوش‌ها و ذهن‌مان پر شده از خبرهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ورزشی که همه شبیه هم و شبیه قبلی‌های‌شان ستند. حتی حادثه‌ها شبیه هم شده‌اند و بدون باز کردن صفحه‌ی حوادث روزنامه‌ها می‌شود حدس زد که با چه خبرهایی روبه‌رو خواهیم شد. جنون گاوی رفت و آنفلوآنزای مرغی جای آن نشست و آن‌هایی که قبلاً می‌گفتند کباب بیرون را نخورید و اگر مجبور به خوردن هستید جوجه‌کباب بخورید، حالا می‌گویند جوجه‌کباب بیرون را نخورید و اگر مجبور به خوردن هستید کباب بخورید. و مسئولان که قبلاً می‌گفتند جنون گاوی به گاوهای ایران نرسیده، حالا می‌گویند آنفلوآنزای مرغی به مرغ‌های ایران نرسیده و به این ترتیب خیال‌مان را آسوده می‌کنند. هنوز درباره‌ی موی کوتاه یا بلند و ژل‌دار یا بی‌ژل ورزشکاران شوخی نوشته می‌شود و همچنان از رانندگان عزیز درخواست می‌شود تا با رعایت مقررات و صبر و آرامش، سفرهای خوشی داشته باشند و از سفرهای درون‌شهری غیرضروری اجتناب کنند و…

بهاره رهنما: از روی کاناپه بلند می‌شوم و به ساعت نگاه می‌کنم. سی ثانیه به تحویل سال مانده. دست و پایم را گم می‌کنم. باز یادم می‌افتد که مشق‌هایم تلنبار شده. دنبال چیزی می‌گردم، کسی شاید... به خودم می‌گویم کاش می‌شد موقع تحویل سال عاشق باشم. به ماهی قرمز توی تنگ نگاه می‌کنم. سعی می‌کنم در همان چند ثانیه عاشق او شوم، اما زود یادم می‌افتد که عشق در یک نگاه، کار این روزها نیست. اشک‌هایم سرریز می‌شود و توپ سال می‌ترکد: آغاز سال 1385 هجری شمسی!...

 جواد طوسی: صدای توپ سال‌تحول، آغاز سال 85... روبوسی و تبریک سال نو و آرزوی صحت و سلامتی و... خیره شدن به ماهی‌های قرمز توی تنگ آب که در میان مردگان قطعه‌ی هنرمندان خواب دریا را می‌بینند. یک به یک از سر سفره بلند می‌شویم و سری به مزار هنرمندان در خاک آرمیده می‌زنیم و فاتحه‌ای برای‌شان می‌خوانیم. بعضی‌ها اول می‌روند سراغ آشنا و عزیز سفرکرده‌شان... علی حاتمی، فردین، جلال مقدم، مرتضی حنانه، مهدی فتحی، مرتضی ممیز، منوچهر نوذری، فریدون گله، مصطفی اسکویی، رضا مافی، جهانگیر پارساخو، علیرضا وزل‌شمیرانی، عطاالله زاهد و...

حکایت‌ها:
جانی ویسمولر در تارزان در نیویورکدکتر هوشنگ کاوسی: ... در سینما جهان فیلم تارزان را با او دیدم. تارزانی بود که حرف زدنش را کسی نمی‌شنید. فقط نوشته‌های حرف‌هایش روی پرده می‌آمد. نعره‌هایش هم شبیه به خمیازه بود. این فیلم پسرک را مسحور ساخته بود... تارزان میمون‌ها؛ تارزان با کلیه قوا… سینمارو با هم بودیم و نوکر خانه‌مان. یادم هست که اسم آرتیسته که تارزان شده بود از اون که وسط سالن راه می‌رفت و نوشته‌های وسط فیلم را برای بی‌سوادها با صدای بلند می‌خواند؛ به او می‌گفتند دیلماج (مترجم). باز از او پرسیدیم. یک اسم مشکلی را گفت که به یاد هیچ‌کدام از ما نماند… خلاصه، تابستان آمد و خانواده‌ی پسرک مثل هر سال به باغ بزرگی که در دزاشیب شمیران داشتند رفتند...

کیومرث پوراحمد: خانوم جان، مادربزرگ دوقلوها، بی‌بی مجید را می‌گویم. مادرم. چهارسال بعد از بیماری‌های جورواجور و بستری شدن‌های متعدد و پنج‌شش سال بعد از شروع آلزایمر، حالا دیگر ته خط است. دیگر هیچ‌کس، هیچ‌کس را نمی‌شناسد. با این حال به‌خوبی تشخیص می‌دهد کسی که روبه‌رویش نشسته فرزند یا نوه‌اش هست یا نیست. اشتباه هم نمی‌کند. بارها امتحان کرده‌ام. حتی دامادش را با غیردامادش اشتباه نمی‌کند... خانوم‌جان زمان و مکان و آدم‌ها را گم کرده ولی انگار فقط بخش حافظه‌اش تعطیل شده. بخش‌های دیگر مغزش به دقت یک ساعت حساس کار می‌کند. گوش تیز. همه‌ی حواس تیز. سر سوزنی اخم یا ذره‌ای مهربانی را به‌سرعت و به‌خوبی درک می‌کند و عکس‌العمل نشان می‌دهد. مادرم... حالا یادم آمد. اصلاً می‌خواستم این بهاریه را درباره‌ی مادرم بنویسم. چی شد که سر از الهام و الهه درآوردم؟…

پرویز نوری: روزی که سینما رکس اعلام کرد می‌خواهد نخستین فیلم سه‌بعدی را به نمایش بگذارد دل توی دل‌مان نبود. فیلم ترسناکی بود با عنوان خانه‌ی وحشت (نام اصلی: خانه‌ی مومی). پیش خودمان تصورات غریبی از فیلم سه‌بعدی داشتیم و خیال می‌کردیم راست‌راستی آدم‌ها از پرده بیرون می‌زنند وخلاصه بدجوری ترس برمان داشته بود. اما آن نبود که خیال می‌کردیم. فقط در صحنه‌هایی که مردی مقابل موزه‌ی مومی‌با یویو بازی می‌کرد و آن را به طرف سالن (و ما) می‌پراند، لحظه‌ای سرمان را عقب می‌کشیدیم. فیلم هم بی‌اندازه شل و آبکی بود و ما را نگرفت. بعدها هم فیلم سه‌بعدی حتی با عینک، مثل حباب تأثیر چندانی روی‌مان نداشت…

صفی یزدانیان: مرد کارمند گزارش روی تخت خوابیده و حکم کارگزینی را نشان بچه‌اش می‌دهد، «نگاه کن، شیر داره، شمشیر داره...». او به جمع کارمندان مسافرکش خواهد پیوست؛ جمعی که انگار تا هزار سال قرار است پیش پای مسافران گرفتار بایستد و خرده‌پولی روی داشبورد هزار سواری دیگر اضافه شود. با این همه، این فیلم چنان که رسم مکتوب می‌گوید هیچ نقدی اجتماعی نبود؛ چنین نقدی اگر بود از هنرش بیرون می‌آمد و پیوست آن بود نه متن اصلی‌اش. تهرانش از تقلب سرشار بود اما در هر صحنه‌اش همه دروغ نمی‌گفتند و کلک نمی‌زدند تا پیام‌های فیلم‌ساز را ارسال کنند. دنیایش را هنرمندانه ساخته بود. پیروزی‌اش بر زمان بی‌شک در همین جاست. با آن پاکت میوه و نور اندکی که حلقه را تاریک کرد، بر آن صندلی‌های سوخته چیره شده، از وسط آتش بیرون جهیده است، و بی‌آن‌که بخواهد به ما درسی بدهد از آن درس‌ها می‌شود آموخت، بزرگ‌ترینش این‌که…

امیر قادری: باور کنید من دشمن نیستم. عاشق «بهاریه»های حسی و عاطفی و نوستالژیک بوده‌ام و هستم. چیزی که از عمر مطلب‌خوانی برایم مانده، همین نوشته‌های عاشقانه و شخصی است. بهاریه‌هایی که خط به خط بعضی‌هایشان را از برم. چه در مجله فیلم و مجله‌های دیگر. هنوز یادم مانده که مثلا مهدی سحابی پانزده سال پیش نوشته بود که دلش می‌خواهد با ریتم بچه‌های وست‌ساید بشکن بزند، که عطر اقاقیا نمی‌دانم کجا پیچیده بود، که پسره چه‌طور نقاب زورو را می‌بست و با عیدی‌اش چراغ قوه‌هایی را می‌خرید که نورشان سه رنگ بود؛ جوربه‌جور. اما عمر که می‌گذرد، آدم پیچیده‌تر می‌شود. چیزهای دیگری را هم تجربه می‌کند. چیزها را در دل یک کل می‌بیند و معنا می‌کند. آن وقت شاید به همین عشق‌ها و غم‌ها و دوری‌ها و حرمان‌ها، کمی‌شک کند.

شرح این راه دراز: گفت‌وگو با امیر نادری (قسمت اول)
امیر نادری: پرسیدید چه‌طور وارد معرکه‌ی سینمای ایران شدم؟ خب من خوره‌ی سینما بودم. فیلمی نبود که اگر یک خرده سرش به تنش بیرزد نبینم. من و علی زرین‌دست و دوست نازنیم کیوان کامرانی هزار بار عزیر، که شاید تنها کسی باشد از گذشته‌ام که دلم برایش تنگ می‌شود، هر روز توی سینما بودیم. ساندویچ و سینما، یا توی سالن بیلیارد پلازا. و اعتیاد انداختن هرچه پنج ریالی که داشتیم در «جوک باکس»… و صدای دین مارتین که می‌خواند: Everybody loves somebody. آن موقع یک فهرست از فیلم‌سازهای بد در ایران نوشته بودم (نمی دانم، شاید حالا هم موقعش است که کسی این فهرست را درست کند). این فهرست همیشه باهام بود. شب‌ها که از خود بی‌خود می‌شدم، جلوی استودیوها می‌ایستادم و اسم آن‌ها را فریاد می‌زدم. سروکله‌ی کچیست‌های اکشن‌کار فیلم‌ها پیدا می‌شد و همیشه در حال کتک‌کاری بودم به خاطر سینمایی که دوست داشتم. و همیشه یک پایم در کلانتری بود و یک چسب یک جای صورتم. یک اصطلاحی داشتم به شکل «مرتیکه‌ی بدساز که معروف بود…». هی میخواستم کاری بکنم. هرشب درب‌وداغون خانه‌ی رفیقی می‌خوابیدم. و هر روز جای دیگری بیدار می‌شدم. خانه‌ی اسفندیار منفردزاده، همیشه جای آدم‌هایی مثل من بود. یک رفیق سر تا پا لوطی. هرچه در می‌آورد، خرج رفقایش می‌کرد و خودش هیچی نداشت (همه‌ی خرج موسیقی خداحافظ رفیق را از جیبش گذاشت). آخرین بار پانزده سال قبل دیدمش و شنیدم حالا رفته سوئد. دعاگویش هستم برای همیشه. مزه‌ی آدم بودن داشت. در آن دوران همه‌اش درباره‌ی سینما حرف می‌زدیم، ساعت‌ها. بعضی‌ها می‌خندیدند و بعضی‌ها هم از این عادت من وحشت داشتند. کسانی همیشه می‌خواستند برای ساختن فیلمم کمک کنند، ولی نادری و جسی سر صحنه‌ی دیوار صوتنمی‌شد؛ پول نداشتند. یکی همین احمدرضا بود. یکی پرویز دوایی یا جناب پرویز نوری… از آن طرف هم در سینمای حرفه‌ای، من و علی را به عنوان کمک‌فیلم‌بردار و عکاس قبول داشتند، اما افکار ما را برای ساختن فیلم‌های غیرتجاری مخرب می دانستند. این شرایط گندیده‌ی فیلمفارسی در آن زمان بود. این اصطلاح دیگری بود که ما به فیلم‌های کشورمان می گفتیم. من و علی زرین‌دست مدتی با هم زندگی می کردیم. علی عشق خریدن صفحه‌های 33 دور داشت و ما هر شب موسیقی جاز و لویی آرمسترانگ گوش می‌کردیم. من خیلی خوب سوت می‌زدم. هنوز هم می‌زنم. از بچگی می زدم. توی کوچه‌ها راه می‌افتادم و سوت می‌زدم و عشق می‌کردم. توی فیلم‌های آمریکایی‌ام هم این کار را می کنم. در ماراتون صحنه‌ای دارم که سوتش خیلی خوب از کار درآمده. و در دیوار صوت هم که خیلی دوستش دارم، در صحنه‌ی آخر، صدای سوت من است. در واقع آن بچه‌ی کرولال در آخر فیلم با شنیدن صدای سوت من که دارم «گادفادر» نینو روتای کبیر را در کوچه‌ها می‌زنم متوجه دوربین می‌شود و می‌خندد. او حالا شنوایی‌اش را به دست آورده، و اولین صدایی را که حس می‌کند، صدای سوت است. من در بچگی در همین سن جسی، یازده ساله بودم که سوت زدنم راه افتاد و…

حرف‌هایی که برای فرهنگ جهان داریم: گفت‌وگو با مهندس محمدرضا جعفری‌جلوه،
معاون امور سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

از تابستان امسال که حسین صفارهرندی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی کابینه‌ی دکتر محمود احمدی‌نژاد معرفی شد، سینماگران کشور منتظر معرفی معاون امور سینمایی بودند و حدس‌هایی که سینماگران می‌زدند، حاکی از نگرانی‌های آن‌ها بود، اما انتخاب مهندس محمدرضا جعفری‌جلوه که سال‌ها تجربه‌ی مدیریت فرهنگی را داشت، به این نگرانی‌های آنان پایان داد و انتظار برای اعلام سیاست‌ها نیز چندان طول نکشید و متولی سینمای کشور گفت که سینمای ایران مانند گذشته به راهش ادامه خواهد داد. در واقع این واقع‌بینی باعث شد که اعمال تدریجی سیاست‌های جدید به جای یک شوک و تحول ناگهانی انتخاب شود. معاون امور سینمایی در این گفت‌وگو نیز همان سیاست را در پیش گرفته است؛ چون هرچه تلاش کردیم وعده‌ی مشخصی بگیریم که سال بعد بپرسیم «پس چه شد؟» هوشیارانه طفره رفت و به کلیات و مسائل عمومی و نظری پرداخت. گفت‌وگو را طبق روال سه سال گذشته به مناسبت برگزاری جشنواره فجر و برای انتشار در شماره‌ی ویژه‌ی آن انجام دادیم اما زمان انجامش آن قدر دیر بود که به چاپ در آن شماره نرسید و پس از تنظیم گفت‌وگو هم آن را طبق روال معمول‌مان برای بازبینی برای ایشان فرستادیم که با توجه به حساسیت‌ها موجود، متن تقریباً بازنویسی شد و در این مرحله هم کلی‌نگری موجود در گفت‌وگو تقویت شد. به هر حال نتیجه‌ی کار تصویری‌ست از یک نگاه و یک دوران.

روزی چند بار رستگار می‌شویم:
مجموعه مطالبی درباره‌ی تصادف، برنده‌ی اسکار بهترین فیلم سال

امیر قادری: تصادف پدیده‌ی سال بود. پل هگیس، فیلم‌نامه‌نویس دخترک میلیون دلاری و از کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌های موفق تلویزیون، اولین فیلمش را به عنوان یک محصول مستقل ساخت. کسی منتظر فیلم نبود و موقع نمایش تبلیغ چندانی درباره‌اش نشد. اما ناگهان سینماروها کشفش کردند. سر و کله‌ی این فیلم گمنام در بخش نظرهای مربوط به کاربران اینترنتی پیدا شد. فیلم محبوب تابستان امسال، از دل سینمای مستقل می‌آمد، راه خودش را باز کرد و پیش رفت. سینما مزرعه‌ای است که در آن هیچ دانه‌ی سالمی گم نمی‌شود. فیلمی که 5/6 میلیون دلار خرج ساختنش شده بود، بالای صد میلیون دلار در سینماهای آمریکا و بیش‌تر از پنجاه میلیون در بازار دی‌وی‌دی فروخت. منتقدها تحویلش گرفتند و نامزد دریافت چند اسکار اصلی شد و وقتی اعلام کردند این فیلم کوچک مستقل درباره‌ی زندگی چند تا آدم معمولی در یک روز معمولی در لس‌آنجلس آغاز هزاره‌ی سوم، برنده اسکار بهترین فیلم سال شد، خیلی‌ها شگفت‌زده شدند.
در این مجموعه جای مطالبی درباره‌ی اجرای خوب و تأثیرگذار فیلم‌ساز و گروه بازیگران شگفت‌انگیزش خالی است. در عوض طی یادداشت‌هایی به خاستگاه‌های فلسفی و اخلاقی و اجتماعی فیلم اشاره شده با دو تا گفت و گو از بازیگران و کارگردان و یادداشتی که خود کارگردان نوشته است، البته نه برای ما.  اگر بعضی وقت‌ها بچه مثبت باشیم، زیاد راه دوری نمی‌رود. تصادف درباره‌ی چیزهای خوب زندگی است. درباره‌ی ایمان به آدم‌ها و امید رستگاری. رستگاری در متروپولیسی که فاصله‌ی چندانی با آن نداریم و راستش اغلب‌مان داریم در آن زندگی می‌کنیم. تصادف فیلم مذهبی و اجتماعی دوران ماست؛ سال 2006. دیگر نزدیک‌تر و شبیه‌تر از آنیم که بخواهیم این قدر روی فاصله بین دو نیم‌کره‌ی زمین تأکید کنیم…

پرونده‌ی یک فیلم: چهارشنبه‌سوری
اصغر فرهادیآن اتفاق بالاخره افتاد. پس از موفقیت همه‌جانبه‌ی چهارشنبه‌سوری در جشنواره‌ی فجر، موفقیت قابل توجه فیلم در نمایش عمومی هم یکی از رویدادهای دل‌پذیر سینمای ایران را رقم زد. فیلم به دلیل موضوع و پرداختش، خیلی زود راه خود را در دل جامعه باز کرد و موضوع بحث‌های اجتماعی مردم شد و از همین راه، به رغم تبلیغات ناکافی‌اش، دیگران را هم به سالن‌های سینماها کشاند. از سوی دیگر، انتخاب زمان نمایشش هم به موفقیت آن کمک کرد. در روزهایی که صدای ترقه‌هایی در گوشه و کنار شهر خبر می‌داد که جوان‌های بی‌تاب در انتظار چهارشنبه‌ی آخر سال هستند، نمایش عمومی فیلم می‌توانست کنجکاوی‌های مناسب برای جلب توجه به سوی فیلم را ایجاد کند. امسال غرفه‌هایی در شهر دیدیم که ترقه‌ها و فشفشه‌های ایمن در اختیار مردم می‌گذاشتند و شاید مشارکت نهادهای رسمی در همراهی با جوان‌های بی‌قرار باعث شود که به‌تدریج مراسم چهارشنبه‌سوری شکل سنتی خود را بیابد، جلوه‌ی متمدنانه‌تری پیدا کند و از شکل کنونی دربیاید.
این پرونده طولانی‌تر از اغلب پرونده‌های دیگر ما شده، زیرا جلوه‌ی مطلوب همه‌ی عناصر فیلم، باعث شد که ضرورت گفت‌وگو با بیش‌تر دست‌اندرکاران فیلم احساس شود و ضمناً همکاران بیش‌تر اشتیاق به نوشتن نقد پیدا کنند که چند نوشته را هم به‌ناچار کنار گذاشتیم. در این میان جای گفت‌وگو با حمید فرخ‌نژاد ــ با آن بازی خیره‌کننده‌اش در این پرونده خالی‌ست که به دلیلی ناپذیرفتنی (مربوط به مناسبات جریان ساخت این فیلم) متأسفانه تن به گفت‌وگو نداد.

از گفت و گو با هدیه تهرانی، بازیگر چهارشنبه‌سوری
هدیه تهرانی: وقتی از نوجوانی وارد اجتماع می‌شوی، خیلی چیزها را یاد می‌گیری. می‌فهمی که اگر حواست جمع نباشد و اگر خودت را ول کنی، ممکن است تو را بخورند، پوستت را بکنند و اصلاً تمامت کنند. به شیوه‌ای از رفتار اجتماعی عادت می‌کنی که ممکن است به‌تدریج تبدیل به شخصیت و روح و ذهنیت تو بشوند. روی همه چیزت تأثیر می‌گذارند. اگر در پانزده سالگی، چهره‌ی کامل زنانه‌ای داشتم، شاید نمی‌توانستم دوام بیاورم. ویژگی‌های ظاهری من، به همراه شخصیتی که در این سال‌ها به دست آورده‌ام، باعث می‌شود تا در یک پروژه که با چهل تا مرد سروکار دارم، جوری رفتار کنم که همه‌شان فراموش کنند که من یک زن هستم. جنسیت از بین می‌رود. یعنی همسان شدن با جنس مخالف و قاطی شدن زنانگی و مردانگی در وجود خودت. هرچه از این تنش‌ها و جنگ‌ها دور باشی، اصالت زنانگی‌ات محفوظ‌تر می‌ماند و هرچه‌قدر درگیر این مناسبات باشی، شکل این قضیه عوض می‌شود. فکر می‌کنم قابلیت زن‌ها در این مورد بیش‌تر از مردهاست. یک زن می‌تواند با این تنش‌ها کنار بیاید و خودش را در اجتماع مطرح کند و مؤثر باشد اما مردها نمی‌توانند دامن بپوشند و بنشینند خانه و آشپزی کنند. خیلی از زن‌های دنیا، هر دوی این کارها را با هم می‌کنند. در خانه وظایف زنانه‌شان را انجام می‌دهند و در بیرون مثل یک مرد می‌جنگند که این قضیه برمی‌گردد به بحث‌های فلسفی و نیچه‌ای...

 و ده‌ها مطالب خواندنی دیگر 

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO