فهرست مطالب
فلاشبک (نظر خوانندگان مجله دربارهی مطالب): حرفهی ما/ آن مترجمهای عزیز/ یادشان به خیر/ شأن یک بازیگر/ روح نوشتهها/ ما و شما/ این واقعیتها/ نامه به دوست گالیکشی.
خشت و آینه: هرگز با هیچ فیلمسازی دوست نشوید/ آن «نه» بزرگ/ آنفلوانزای پردهای/ اکسیر ماندگاری/ اسطورهزدایی از صادق هدایت.
رویدادها:
فیلمهای تازه: میم مثل مادر (رسول ملاقلیپور)/ تله ( سیروس الوند)/ رنگهای خاطره (امیرشهاب رضویان)/ گرگ و میش (قاسم جعفری)/ باز هم سیب داری؟ (بایرام فضلی)/ مرسی (مزدک طائبی)/ آغاز بازسازی سینما آزادی/ گپی با عباس کیارستمی دربارهی فیلم تازهاش و سفر ژولیت بینوش/ جشنوارهی میراث مشترک و جشنوارهی فیلم دانشجویی/ بزرگداشت پیشکسوتان چهرهپردازی/ سالنامهی حاتمی/ سیدی خونبازی/ 21 فیلم لورل و هاردی با دوبلهی جدید/ درگذشت ملیحه نظری، پوپک گلدره و سروش خلیلی/ فروش فیلمهای ایرانی در سال گذشته/فهرست فیلمهای در دست تولید/ نکتهها.
خبرهای کوتاه: فیلمهای پنجدقیقهای دربارهی فرش/ فعالیت کانونهای فیلم در اصفهان/ کیارستمی در تبریز/ جشنوارهی بیماریهای خاص/ اساسنامهی انجمن بازیگران/ مرور آثار کیانوش عیاری/ جایزهی آوینی/ انتخاب رییس شورای مرکزی اتحادیهی تهیهکنندگان/ افتتاح سینما در ارومیه و ساری/ تدارک ساخت فیلمی دربارهی دورهی حسن صباح.
ایستگاه اردیبهشت، خبرهایی از: مسعود آبپرور/ رؤیا تیموریان/ فریدون جیرانی/ بهرام دهقانی/ مجتبی راعی/ ایرج رامینفر/ مونا زندی حقیقی/ الناز شاکردوست/ رضا عطاران/ گلشیفته فراهانی/ محمدرضا فروتن/ داریوش مهرجویی/ مازیار میری/ محمدعلی نجفی/ محمد نوریزاد/ پیمان یزدانیان.
اشاره به دور: خبرهایی از جشنوارهی کن/ نمایشگاه مشترک عباس کیارستمی و ویکتور اریسه/ مخملباف بار دیگر در افغانستان/ «ورایتی» و سینمای ایران/ جشنوارهی فریبورگ و سینمای ایران/ مریل استریپ و مکرمه قنبری/ تهیهکنندهی ایرانی و بهترین فیلم اسکار/ جام جهانی و سینما/ فیلمهای ایرانی در جشنوارهها و مراکز فرهنگی جهان/ جایزهها و داوری/ در عرصهی جهانی.
در تلویزیون: نوروز امسال، سینماییتر از همیشه/ ملاحظاتی پیرامون «فن آمادهسازی» فیلمها برای پخش از تلویزیون/ نگاهی به مجموعهی تلویزیونی وفا/ تولیدات تازه: راه شب (داریوش فرهنگ و مهدی هاشمی)/ مدار صفردرجه (حسن فتحی)/زیر تیغ (محمدرضا هنرمند)/ نرگس (سیروس مقدم)/ غریبی آشنا (جهاندخت خادم).
صدای آشنا: خبرها/ تازههای دوبله/ تجربههای گویندگان در بازیگری/ دوبلههای ماندگار کارتون: لوک خوششانس/ نقد دوبله پالپ فیکشن.
کار سینما برایم کار گِل بود: گفتوگویی با جعفر والی
در میانهی راه: دومین بخش از گفتوگو با امیر نادری
سینمای جهان
ــ نمای دور: هوای تازه و نهچندان مطبوع در سینمای آلمان/ گپی با ژاک اودیار/ خبرهای کوتاه: بازگشت وایدا، اوشیما برگشت، ولی بیمار، بتمن علیه بنلادن، اعتراض وکیل سلمان خان، ارتش سرخ آلمان جلوی دوربین، برلوسکونی به روایت مورتی، پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای کرهی جنوبی، اینک بهشت در رقابت اسکار آلمانی، تجربهی ایندیانا جونزی کونچالفسکی، لوکاس علیه هالیوود، جیمز باند منطقی!
ــ نمای متوسط: از سیگار کشیدنتان متشکرم (جیسن رایتمن)، از خاک بپرس (رابرت تاون)، سه خاکسپاری ملکیادس استرادا (تامی لی جونز)، ناکامی در پرتاب (تام دی)، رنسانس (کریستین ولکمن)، آکوآمارین (الیزابت آلن)، مرا مجرم بشناس (سیدنی لومت).
ــ نمای درشت ـ 1: کینگکنگ: به بزرگی کینگکنگ/ چه نیازی به این بازسازی؟/ دیو و دلبر/ فرایند تولید کینگکنگ/ گفتوگو با پیتر جکسن (کارگردان)/ حرفهای نیامی واتس دربارهی تجربهی بازی در کینگکنگ/ گفتوگو با اندی سِرکیس، بازیگر نقشهای کینگکنگ و لامپی.
ــ نمای درشت ـ2: نیا التماس کن: وداع با دشتها/ ویم وندرس و سام شپارد، یک بار دیگر با هم/ شبح/ مردی در جستوجوی خانواده/ ویم وندرس در گفتوگو با تماشاگران/ گفتوگویی با ویم وندرس در بارهی گذشته و حال و آینده/ گفتوگو با سام شپارد/ گفتوگو با اوا مری سنت/ گفتوگو با فرانتس لوستیگ، فیلمبردار «نیا التماس کن» و فیلمبردار برگزیدهی آکادمی فیلم اروپا در سال 2005گزارش جشنوارها: اژدهای زرد بیدار میشود: یک سفرنامه: انیمیشن در چین و ماچین/ مستندسازی نوعی کیمیاگری است: گزارش شانزدهمین بازار فیلم مستند «طرف نورانی مستند» در مارسی فرانسه/ سایهی سنگین سینمای ایران: گزارش نهمین جشنوارهی فیلمهای کوتاه و مستقل داکا/ کن فیلمهای کوتاه: گزارش جشنوارهی فیلمهای کوتاه کلرمونفران.
نقد فیلم: یک تکه نان (کمال تبریزی)/ هوو (علیرضا داودنژاد)/ زیر درخت هلو (ایرج طهماسب)/ گزارش اکران.
موزون و حرفهای؛ هم در تجزیه، هم در ترکیب: نگاهی به بازیها و بازیگران چهارشنبهسوری
سینمای خانگی: دربارهی پنج فیلم از پنج زن فیلم ساز: مرجان: تکرار زن شکننده و سنتزده/ مریم و مانی: دگردیسی روشنفکرانه و بازی رسانهای/ شعمی در باد: فیلمسازی که از خود جا ماند/ بانوی اردیبهشت: عدول از دو بال پرواز/ نیمهی پنهان: هیتلر «دیکطاطور» نیست.
جامپکات: ملاحظاتی در بارهی چند فیلم روز از سینمای جهان: عرب و عجم در نگاه آمریکایی/ آشناییزدایی از موقعیتها و روابط انسانی/ اقتباسهای غنی از فیلمهای قدیمی/ غول عاشق.
نامهها: پاسخهای کوتاه/ فرهنگ کوچک بازیگران جهان
بیست سال پیش در همین ماه: مروری بر شمارهی 36 ماهنامهی فیلم (اردیبهشت 1365)
همکاران این شماره: محمد اطبایی، محسن بیگآقا، یعقوب تقیخانی، ابوالحسن تهامی، محمد حقیقت، سعید خاموش، مهرزاد دانش، نورالدین زرینکلک، کیکاوس زیاری، محمد شهرزاد، علی شیرازی، بهنام عافیت، بهزاد عشقی، فرشید عطایی، نوید غضنفری، امیر قادری، لیلا قاسمی، سعید قطبیزاده، کاوه کاویان، بهمان کریمی، جمشید گرگانی، علیرضا محمودی، اصغر نعیمی، پرویز نوری، صفی یزدانیان.
روی جلد: محمدرضا گلزار در آتشبس ساختهی تهمینه میلانی
(عکس: علی نیک رفتار/ طرح: علیرضا امکچی)
گوشههایی از این شماره
در میانهی راه: گفتوگو با امیر نادری ــ 2
در بخش دوم این گفتوگو، امیر نادری بیشتر دربارهی فیلمهای دورهی میانی کارنامهاش توضیح داده؛ دورهای که خود را و سینمای مورد علاقهاش را یافت و مسیرش را از سینمای داستانگو به سینمای فرم و رنگ و فضا تغییر داد. در این بخش او علاوه بر توضیح دلبستگیها و مشخصات سینمای مورد علاقهاش، تقریباً از همه کسانی که در آن سالها در مسیرش قرار گرفتند، همکارش بودند یا بر او تأثیر گذاشتند، مهربانانه یاد کرده است. عمدهی بخش دوم این گفتوگو هم مانند بخش اول، افزودههای خود نادری به آن مصاحبهی ایتالیایی است و برای ما خواندنیتر و پر از یاد و خاطره و مواد و مصالحی و اطلاعاتی که همیشه میخواستیم دربارهی او و کارهایش بدانیم.
امیر نادری: بعد از زمانی که از لندن و دیدن فیلم کوبریک برگشتم، سال 1968 قبل از ساختن خداحافظ رفیق با مسیو کیارستمی توی دفتر گرافیک آقای شیروانلو آشنا شدم. اصلاً به هم نمیخوردیم. من از دید او وحشی بودم و او از دید من «آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه» بود. من تجربهی خیابانی خرکی داشتم و او تجربههای آرام دیگر. او کار گرافیک میکرد و من عکاس بودم و از لندن آمده، و پر از جاهطلبی. و یک جوری همهی این تفاوتها باعث شد حسابی با هم جور شویم و همیشه سر چهارراه یا توی شلوغی یک خیابان میایستادیم و با هم حرفهایمان و داستانهایمان را میگفتیم. نمیدانم این چه عادتی بود که داشتیم. و با هم شروع کردیم به کار روی تیتراژ فیلمها. پولی نمیساختیم، ولی حال بود و تجربه... هی حرف میزدیم. مسیو کیارستمی از همان موقع هوشی داشت برای گرفتن نکتهها. در حرف و در شوخی... شارپ بود. همین طوری که راه میرفتیم میخواستم ماشینها را بخورم. انرژی برای انجام هر کاری. حالا هم توی نیویورک همین طوریام. این را کیارستمی، یک روز غروب که که پشت بام خانهی نیکزاد نجومی در نیویورک با هم بودیم بِهِم گفت. بهش گفتم: مسیو عباس، این شهر دل گندهی من است. این همان چیزی است که دنبالش بودم. گفت: «نادری، همه چیز عوض شده بجز تو. خوش به حالت.» گفتم من قیمتش را هم دادهام. از صبح میکوبم شوخی هم ندارم. فقط سینما. و همهاش میخواهم کاری بکنم که بماند؛ بقیهاش برای من حرف مفت است…
نمای درشت ـ1: کینگکنگ (پیتر جکسن)
سعید قطبیزاده: قصهی کینگکنگ، قصهی ناممکنترین عشقهاست. حتی اگر هلیکوپترهای فیلم جان گیلرمین یا هواپیماهای فیلم پیتر جکسن، به سراغ این هیولای دوستداشتنی نمیآمدند، تکلیف ما و جسیکا لانگ و نیامی واتس، با «او» روشن نبود. میگوییم «او» و نمیگوییم «آن»، زیرا پس از گذشت مدت کوتاهی از رابطهی کینگکنگ با آنی دارو فراموش میکنیم که «او» یک حیوان زشت عظیمالجثه است. کینگکنگ مثل کاری گرانت فیلم بدنام در هر شرایطی، حتی وقتی که فریب میخورد، فقط به رسیدن به محبوب فکر میکند و وقتی او را گم میکند، مثل جیمز استوارت فیلم سرگیجه با موطلاییهای دیگر، عوضیاش میگیرد. مشکل هم از همینجا شروع میشود. هیچ تماشاگری نمیداند که «رسیدن به محبوب» در فیلم کینگکنگ یعنی چی…
از گفتوگوی با پیتر جکسن: در مقام یک کارگردان وقتی فیلمی میسازید، میخواهید مردم از آن لذت ببرند و جز این هیچ دلیل دیگری وجود ندارد. من فیلمسازی نیستم که پیامی برای گفتن داشته باشم یا بخواهم چیزی را با دنیا در میان بگذارم. فقط میخواهم مردم را سرگرم کنم. وقتی میبینم فیلمی که ساختهام با استقبال مواجه میشود و مردم از آن لذت میبرند و به نظر میرسد که از آن خوششان میآید همیشه برایم خوشحالکننده است. ساختن این فیلم خاص، همان طور که گفتید، بهنوعی آرزوی همیشگی من بوده. چرا که وقتی نه ساله بودم تماشای نسخهی اصلی کینگ کنگ از تلویزیون برایم الهامبخش شد. سه سال بعد که متوجه شدم مهارت لازم را کسب کردهام، دوربین سوپرهشت والدینم را قرض گرفتم، مدل کوچکی را با سیم و پلاستیک درست کردم، پالتوی خز مادرم را به جای موهایش گذاشتم و در دوازده سالگی کنگ را بازسازی کردم. خیلی نتوانستم پیش بروم. این کار کمی بیش از حد بلندپروازانه بود. سالها طرفدار ری هریهاوزن و انیمیشن استاپ موشن بودم... کاری که در واقع هیولاسازی بود. عاشق این موجودات و هیولاها بودم و سرانجام فهمیدم که فیلمسازی یعنی چه. اما همیشه این آرزو را در دلم نگه داشته بودم برای روزی که بالاخره آنقدر خوششانس باشم که بتوانم کینگ کنگ را بازسازی کنم….
نمای درشت ـ2: نیا التماس کن (ویم وندرس)
محمد شهرزاد: عدهای میگویند که آخرین فیلم آمریکایی وندرس اثری وسترن است، ولی خودش صرفاً آن را فیلمی میداند که داستانش در غرب آمریکا، در شهرها و مکانهای مورد علاقهاش میگذرد. یکیدو تن از منتقدان که سبک فیلمهای اخیر وندرس را کهنه و دنبالهرو مکتب سینمای نوین سی سال پیش آلمان میدانند، خرده گرفتهاند که این فیلم مضمونی تازه ندارد و تنها به خاطر لحظههای زیبایش تماشایی است. این عده همچنان پاریس تگزاس و آسمان برلین را فیلمهای شاخص وندرس میدانند و نوشتهاند نیا التماس کن شباهتهای فراوانی به پاریس تگزاس دارد. منتقد هفتهنامهای سیاسی، فیلم را حاصل کار «پیرمردی نازپرورده» دانسته است. هفت سال پیش، زمان نمایش پایان خشونت، بعضی از نوشتههای منتقدان آلمانی دربارهی این فیلم و آثار وندرس در آمریکا بسیار تند و آزاردهنده بود. البته بیشتر نویسندههای قدیمی اذعان دارند که وندرس با وجود 25 سال فیلمسازی در آمریکا، همچنان اروپایی و آلمانی مانده و به ایدهها و دیدگاههای فیلمسازان سینمای نوین آلمان و سینمای مؤلف سه دهه پیش وفادار مانده است…
از گفتوگوی با ویم وندرس: پدرم زیاد عکس میگرفت. یک دوربین «لایکا» داشت که از دوران جنگ برایش باقی مانده بود. از طبیعت عکسهای زیبایی برمیداشت و خودش هم آنها را ظاهر میکرد. این یکی از سرگرمیهای او بود، که اما بعدها آن را بهکلی کنار گذاشت. به عنوان یک پزشک، دیگر وقتی برایش باقی نمیماند. بعد از آن من این دوربین را به صورت یک شیء مقدس میدیدم، تا وقتی که پدرم در شانزده سالگیام آن را به من هدیه کرد. عکاسی فقط در خانوادهی ما یک موضوع جدی نبود، در این زمان در کل آلمان زیاد عکاسی میشد. مردم علاقهمند بودند بازسازی کشور را مصور کنند. این اولین نسلی بود که از راه عکاسی بهطور کامل به ثبت رسید. حالا دیگر یک جنون ثبت و ضبط فوقالعاده وجود دارد، و هر کودکی تقریباً هر پنج دقیقه یک بار به صورت دیجیتال ابدی میشود. اما در آن زمان مردم به دستاوردهایشان میبالیدند. در خانهی ما خیلی زود با دوربین هشت میلیمتری که پدرم خریده بود فیلم برداشته شد. پدرم چگونگی کار با آن را از من جویا شد. و من هم خیلی سریع آن را تصاحب کردم و تبدیل به فیلمبردار خانواده شدم….
خبرهایی از کن: پنجاهونهمین جشنوارهی فیلم کن که از 27 اردیبهشت تا 7 خرداد برگزار میشود، توجه دستاندرکاران و علاقهمندان سینما در سراسر جهان را معطوف به خود کرده است. برخی خبرهای منتشرشده در مطبوعات ایرانی حاکی از ارائهی 47 فیلم ایرانی به بخشهای مختلف کن دارد که آماری است حیرتانگیز. طبق شنیدهها غالب این آثار را هیأتهای انتخاب جشنواره رد کرد و فیلمهایی چون نیوه مانگ (بهمن قبادی)، چهارشنبهسوری (اصغر فرهادی)، خونبازی (رخشان بنیاعتماد)، چند کیلو خرما برای مراسم تدفین (سامان سالور)، حافظ (ابوالفضل جلیلی)، عصر جمعه (مونا زندی حقیقی) و شبانه (کیوان علیمحمدی و امید بنکدار) همچنان توسط بخشهای مختلف کن مورد توجه قرار دارند. از سینماگران صاحبنام جهان نیز نامهایی مثل نانی مورتی، فرانسیس فورد کوپولا، کلینت ایستوود و امیر کوستوریتسا را میباید به احتمال بسیار در کن دید. بازار فیلم کن هم در راه است و بخش دولتی به همراه بخش خصوصی اقدامات لازم جهت حضور پررنگ در این بخش از جشنواره را آغاز کرده است…
گزارش جشنوارهی انیمیشن Chang-Zhou ـ نورالدین زرینکلک: خانم میانسالی که بالاترین مقام وزارت فرهنگ چین در این جشنواره است یک بار با من دیدار میکند، یک بار همراه با هکی یوکنین عضو کنگره و رابط جشنوارههای آسیفا. دیدار در سالنی بسیار مجلل صورت میگیرد و منشی دوزبانه کجکی وسط و عقب ما نشسته است. او حرفها را ترجمه میکند و خانم میزبان با جزئیات یادداشت برمیدارد. مذاکرات یک ساعت طول میکشد و لب مطلب این است که: «چه کنیم تا صنعت انیمیشن چین را جلو بیندازیم؟» ژاپن، کرهی جنوبی، فیلیپین دهههاست این صنعت را در قبضهی خود دارند وحالا نوبت اژدهای زرد است که همهشان را یک لقمهی چرب کند! جواب اساسی من این است: اسیر مافیای انیمیشن نشوید و برای پیروزی راههایی را انتخاب کنید که آنها نرفتهاند. مکتب ملی چین را که این همه غنی است بپرورید. اگر در کشور خودم یک مقام حتی نیمهبلند چنین مشاورهای با من نکرد، حسرتا در خارج از خانه، کردند….
جامپ کات ـ هوشنگ گلمکانی: فرهاد شخصیت ایرانی فیلم تصادف (پل هگیس) با اینکه دقیقاً معنای نیشوکنایهی صاحب مغازهی اسلحهفروشی را نمیفهمد، اما لحن توهینآمیزش را درمییابد و با او مشاجره میکند. مضمون اصلی فیلم، نژادپرستی حاکم بر جامعهی آمریکاست؛ آن هم در حالی که شرایط به وجود آمده در دنیا (که آمریکا در به وجود آوردنش نقش عمده را دارد) باعث شده بیش از همیشهی تاریخ، آدمهایی از ملیتهای گوناگون در این سرزمین جمع شوند. وجود اقلیتهای قومی مختلف، زمینه را برای سر برآوردن گرایشهای نژادپرستانه فراهم کرده و جالب این است که صاحب مغازهی اسلحهفروشی (به عنوان یک آمریکایی تمامعیار و نمایندهی تفکر و فضای غالب بر این سرزمین)، در حالی که خودش ابزار رواج خشونت را در کشوری میفروشد که یک خواربارفروش مهاجر ناچار است برای حفظ اموالش در آنجا در کشوی زیر صندوق مغازهاش داشته باشد، به این مهاجر بختبرگشته کنایه میزند و او را «اسامه»ای خطاب میکند که با این هفتتیر در تدارک «جهاد» است…
سینمای خانگی ـ بهزاد عشقی: این یکی از شگفتیها و ناسازههای تاریخ سینمای ایران است. رژیم گذشته شعار دفاع از زنان میداد و با این همه سینمای ما به طور غالب مردانه و ضد زن بود. حتی سینمای متفاوت و روشنفکری نیز اعتنای چندانی به زنان نداشت و در اغلب این فیلمها تصویری منفی و انفعالی از زن ارائه میشد. امروز برعکس است و هرچند سنتهای مردسالارانه حاکم است، اما فیلمهای زیادی در دفاع از حقانیت زنان ساخته میشود و حتی تعدادی از زنان تا رأس هرم فیلمسازی ایران صعود میکنند. این موضوع نشان میدهد که جامعهی پس از انقلاب از جهت دستاوردهای مدرن و توجه به حقوق زنان، مدام رو به جلو بوده است. اما…
نگاهی به بازیها و بازیگران «چهارشنبهسوری» ـ اصغر نعیمی: هر فیلم معمولاً از طریق هماهنگی ایدهآل میان کیفیت عناصر مختلفش به موفقیت دست پیدا میکند که در این میان بازیگران نقشی بسیار تعیینکننده دارند. هیچ چیز به اندازهی یک بازی غلط یا مجموعهای از بازیگران ناموفق در اجرای نقشها، قادر به ساقط کردن یک فیلم نیست. برعکس، گاهی حضور پرتوان و قدرتمندانهی بازیگران یک فیلم چنان شور و گرمایی به همراه میآورد که ضعف و کاستیهای سایر عناصر، حتی فیلمنامه و کارگردانی به چشم نمیآید. چهارشنبهسوری از فیلمهایی است که تمام عوامل، بهخصوص خود کارگردان، تمام تلاششان را کردهاند تا در بالاترین حد کیفیت حرفهایشان ظاهر شوند. اما بازی بازیگران به یمن انتخابهای مناسب و حضور هوشمندانهشان جلوه و طعم متفاوتی به فیلم داده و آن را در گروه آثاری قرار داده که تصورشان بدون حضور بازیگران فعلی غیرممکن است. اصغر فرهادی هرچند علاقهمند به نوعی از سینماست که مشکلات جامعه را بازتاب میدهد و…
از نقد زیر درخت هلو ـ علیرضا محمودی: هنوز در کشور ما رایج است که سینماهای نمایشدهندهی فیلمهای سینمایی با نوشتن عبارتهایی روی شیشههای نمای بیرونی سینما، رهگذران را به تماشای فیلمها ترغیب کنند. در این میان عبارتی هست که از طریق آن میتوان سلیقه و نگرش سینمایی ایرج طهماسب را به عنوان یکی از مهمترین چهرههای سینمای عامهپسند ایران در سالهای اخیر پیدا کرد. عبارت «فیلمی برای همهی اعضای خانواده» شالودهی اصلی ایدهآلهای سینمایی طهماسب است.
سینمای آرمانی طهماسب فیلمی است که در آن برای پیرمرد و پیرزن تا کودک خردسال چیزی برای دیدن و شنیدن وجود داشته باشد. در این تصویر آرمانی، سینما جایی است که خانوادهها در کنار هم روی صندلیها مینشینند، تنقلات مصرف میکنند و دو ساعت خندان و سرگرم دنیای تلخ بیرون را فراموش میکنند و خوشحال و راضی در حالی که تجربهی جمعی شیرینی را مزمزه میکنند از سالن سینما راهی خانه میشوند تا…