جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۸

شماره‌ 394 ماهنامه‌ فیلم - ویژه بهار 1388

الناز شاكردوست در فیلم در میان ابرها ساخته‌ی روح‌الله حجازی - عکس از: محمد فوقانیفهرست مطلب‌ها

پرونده‌ی یك موضوع: سینما و ادبیات
دومین بخش پرونده‌ی سینما و ادبیات: نویسندگان درباره‌ی ‌فیلم‌های ایرانی، فیلم‌سازان درباره‌ی داستان‌های ایرانی/ مقدمه‌ای در باب یك ایده: ادبیات سینما را تحقیر می‌كند؟/ نویسندگان درباره‌ی‌ فیلم‌ها: فرخنده آقایی، ناتاشا امیری، فرهاد جعفری، امیرحسن چهل‌تن، علی خدایی، بلقیس سلیمانی، حسین سناپور، محمدحسن شهسواری، سپیده شاملو، مرجان شیرمحمدی، علی‌اصغر شیرزادی، نازنین لیقوانی و سیامك گلشیری از فیلم‌های محبوب‌شان می‌گویند/ دیوار بلند میان سینمای ما و ادبیات ما: میوه‌كاران و كمپوت‌سازان/ فیلم‌سازان درباره‌ی‌ داستان‌ها: كمال تبریزی، علیرضا داودنژاد، سیف‌الله داد، رسول صدرعاملی، انسیه شاه‌حسینی، داریوش فرهنگ، مهدی كرم‌پور، شهرام مكری و ایرج كریمی از داستان‌ها و رمان‌های محبوب‌شان می‌گویند
 
پرونده‌ی یك موضوع: آموزشگاه‌های سینمایی و هنرجویان سینما
جویندگان رؤیا و یابندگان واقعیت: نوشته‌هایی درباره‌ی ابعاد مختلف موضوع آموزش سینمایی در ایران، اهداف، خواسته‌ها و رؤیاهای علاقه‌مندان مشتاق به حضور در عرصه‌ی سینمای حرفه‌ای، عملكرد و كارنامه‌ی آموزشگاه‌های سینمایی و.../ گفت‌وگو با: نگار اسكندرفر (مدیر مؤسسه‌ی «كارنامه»)، دكتر محمد روشن (رییس دانشگاه سوره)، بزرگمهر رفیعا (مؤسس و مدیر آموزشگاه تعطیل‌شده‌ی «به‌اندیش»)، امین تارخ (مدیر آموزشگاه آزاد بازیگری)، محمدرضا شریفی‌نیا، علیرضا خمسه، فریور معیری (مدیر آموزشگاه چهره‌پردازی «آینه در آینه»، مجید سیف‌العلمایی (مؤسس و مدیر آموزشگاه مجازی «آگاه‌فیلم»)، دكتر نورالدین زرین‌كلك، پیمان ابدی (مؤسس آموزشگاه سینمایی «نوگام»، نخستین آموزشگاه بازیگری  اكشن)/ گزیده‌هایی از نامه‌های هنرجویان

شكار روباه با دكوپاژ سینمایی:
گفت‌وگو با علی رفیعی درباره‌ی جلوه‌های سینمایی در آثار تئاتری‌اش
صدای آشنای سكوت: نگاهی به موسیقی چند فیلم ایرانی جشنواره‌ی فجر
روزی روزگاری انقلاب...: نگاهی به مجموعه‌ی تصویرگران انقلاب
جنگل درخت «مقدس!»:  به انگیزه‌ی صدمین سال تولد پایتخت سینمای آمریكا (2008-1908)
 تقلید هنر از هنر: درباره‌ی معماری استودیویی
آه... یادش به خیر!:  چرا نوستالژی؟

نمای درشت: آلونك‌های امید:
مجموعه مطالبی درباره‌ی میلیونر زاغه‌نشین (دنی بویل)/ نقدهایی بر فیلم/ حقایقی درباره‌ی فیلم و آن‌چه بر میلیونر زاغه‌نشین گذشت/ گفت‌وگو با دنی بویل/ دیداری با سه هنرمند اسكاری فیلم/ اجداد بالیوودی میلیونر زاغه‌نشین
زندان محبوب من: ریو براوو پنجاه ساله شد... و مقایسه‌ای با ماجرای نیمروز

منتقد نامرد، سامورایی بی‌رحم!:
گزارش نهمین جشنواره‌ی فیلمكس، توكیو
سال فیلم‌های متوسط: گزارش پنجاه‌ونهمین جشنواره‌ی برلین
قصه‌ی جدیدی باقی مانده؟: گزارش بیست‌وهفتمین جشنواره‌ی ونكوور
سینما، سورتمه و چند چیز دیگر: گزارش دوازدهمین جشنواره‌ی فیلم‌های مستقل زوم
آسمان بین دو قاره: گزارش چهل‌وششمین دوره‌ی ویناله
كن فیلم كوتاه: سی‌ویكمین جشنواره‌ی فیلم كوتاه كلرمون‌فران
جشنواره‌ی زنان: گزارش پنجاه‌وهفتمین جشواره‌ی مانهایم/ هایدلبرگ

همكاران این شماره: فرخنده آقایی، بهداد آوندامینی، سمانه احمدی، ناتاشا امیری، مسعود بخشی، امید بنكدار، عباس بهارلو، امیر پوریا، كمال تبریزی، فرهاد جعفری، مصطفی جلالی‌فخر، امیرحسن چهل‌تن، محمد حقیقت، علی خدایی، سیف‌الله داد، علیرضا داودنژاد، هوشنگ راستی، امیرشهاب رضویان، مرضیه ریاحی، بلقیس سلیمانی، حسین سناپور، سپیده شاملو، انسیه شاه‌حسینی، محمد شكیبی، محمد شهبا، محمدحسن شهسواری، علی‌اصغر شیرزادی، مرجان شیرمحمدی، سیدرضا صائمی، حمیدرضا صدر، رسول صدرعاملی، جواد طوسی، الهام طهماسبی، داریوش فرهنگ، سمیه قاضی‌زاده، زاون قوكاسیان، رضا كاظمی، هوشنگ كاوسی، مهدی كرم‌پور، ایرج كریمی، رضا كیانیان، سیامك گلشیری، نازنین لیقوانی، محمدسعید محصصی، مهدی مصطفوی، شهرام مكری، منوچهر نجف‌پور، مهدی یزدانی‌خرم.
صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی


چشم انداز ۳۹۴

سینما و ادبیات:  نور و كلام
پارسال در همین شماره‌ی ویژه‌ی بهار پرونده‌ای با همین عنوان و همین موضوع منتشر كردیم و این دومین بخش آن پرونده است. نمی‌خواهیم در این پرونده بار دیگر به موضوع قدیمی رابطه‌ی ادبیات و سینما و همچنین اقتباس از ادبیات برای سینما بپردازیم. البته مطالب این پرونده بیگانه با آن موضوع قدیمی هم نیست؛ اما نه این قدر مستقیم. از آن‌جا كه متأسفانه اهل سینما و اهل ادبیات در سرزمین ما میانه‌ی خوبی با هم ندارند، این بار تصمیم گرفتیم از اهل ادبیات درباره‌ی فیلم‌های ایرانی مورد علاقه‌شان بپرسیم و از فیلم‌سازان در مورد داستان‌های ایرانی كه دوست دارند. هر دو زمینه را به سینمای ایران و ادبیات فارسی (به‌خصوص ادبیات معاصر) محدود كردیم به قصد تلاشی برای نزدیك كردن این عرصه به هم. اطمینان داریم كه نزدیك شدن دو عرصه‌ی سینما و ادبیات به هم، باعث می‌شود بخشی از مشكل فیلم‌نامه‌نویسی ما، كه محدودیت سوژه‌ها و عدم تنوع شیوه‌های روایت است، كم‌تر شود.




مقدمه‌ای در باب یك ایده: ادبیات سینما را تحقیر می‌كند؟

مهدی یزدانی‌خرم:
در دهه‌های اخیر كه نویسندگان نخبه‌گرا و تجربی‌تر مدام از هراس سهل‌الوصول بودن آثارشان در حوزه‌ی اقتباس سخن گفته‌اند. این دیدگاه كه اغلب در نمونه‌های اروپایی و نویسندگان سبك‌گرا دیده می‌شود در پس ایده‌ی خود قائل به اقتدار ساختار زیبایی‌شناسانه‌ی ادبیات است بر سینمای قصه‌گو. همین نمونه نویسندگان از سینمای آرمانی‌ای دم می‌زنند كه جذابیت‌های شاعرانه و استعاری بصری بر هر چیز از جمله قصه‌گویی صرف غلبه دارد. آلن روب‌گریه در مقام رمان‌نویس، اغلب نحوه‌های زبانی و روایی را تخریب می‌كند و به قولی اثری می‌نویسد كه در سینمای قصه‌گوی روزگارش كم‌تر مورد پسند برای اقتباس شدن است در حالی كه هم او در فیلم سال گذشته در مارین‌باد نوعی زیبایی‌شناسی روایی را پیشنهاد می‌كند كه اصولاً با تعریف‌های مرسوم آمریكایی از سینما متفاوت است.
 
حلوا برای عمه‌جان
فرخنده آقایی: سال‌ها بعد عمه‌جان را توی فیلم مادر علی حاتمی دیدم. فیلم را تک و تنها در سینمایی در خیابان جمهوری دیدم. از محل کارم به آن‌جا رفته بودم. فیلم داستان خاصی نداشت. در همه‌ی مدت همه در رفت و آمد بودند تا مقدمات مرگ مادر را  فراهم  آورند. به‌تدریج همه چیز آن طور که مادر خودش دوست داشت کنار هم قرار می‌گرفت. این‌که همه‌ی بچه‌ها که حالا بزرگ شده بودند دور هم باشند و همه چیز به‌قاعده و سر جای خودش باشد. علی حاتمی، استاد چیدمان‌های خاص اشیا، با این فیلم همانند اغلب فیلم‌های دیگرش  نقبیی می‌زد به تهران قدیم و حال‌وهوای آن سال‌ها و آن مردمان در میان اشیا و مکان‌های آشنا. و برای من به ناگهان مادر فیلم حاتمی تبدیل می‌شد به خود عمه‌جان با همان قد و قواره و با همان چادر گلدار و آن اقتداری که داشت و بی‌آن‌که صدایش را بلند کند همه دست‌به‌سینه‌اش بودند.

جزیره‌ی متروك
امیرحسن چهل‌تن: اغلب فیلم‌نامه‌نویسان و سینماگران ما از دانش خواندن رمان بی‌بهره‌اند و بنابراین از دراماتیزه كردن زندگی ایرانی در غالب تصویر عاجزند، برای همین من سال‌هاست به تماشای فیلم ایرانی نمی‌روم؛ از بس رفته‌ام، دیده‌ام و سرخورده از سالن سینما بیرون آمده‌ام. سینما نیز همچون ادبیات باید بتواند از واقعیت اجتماعی آن اتفاق‌هایی را تقطیر كند كه اندكی وضعیت آشفته‌ی ما را روشن كند و بدیهی‌ست كه این كار اگر قرار است خوب انجام بشود، می‌بایست از یك تجربه‌ی درونی حاصل شده باشد، پس چیزی از خلاقیت و هنر باید بتوان در آن یافت. سینمای فعلی در حقیقی‌ترین جوهر خود، بیش‌تر تحریف زندگی ایرانی‌ست كه لابد نتیجه‌ی تسلیم شدن به زیباشناسی رسمی‌ست.


فخرِ سینماى ما

حسین سناپور: مى‏دانم اغراق مى‏كنم اما واقعاً فكر مى‏كنم اگر بیضایى فیلم بد وقتى همه خوابیم را ساخته، یا فیلم نه‌چندان جالبِ سگ‏كشى را، دلیلش ما بوده‏ایم. همه‌ی ما كه فرهنگ این مُلك را مى‏سازیم، با نقدها و حرف‏ها و نفهمیدن‏ها و از زیر كار دررفتن‏ها و زمینه فراهم نكردن‏ها و خیلى كاستى‏هاى دیگرمان. گلشیرى در یكى از خودزنده‏گى‏نامه‏هایش خود را مثل نهنگى دانسته بود كه در آبى خُرد گرفتار شده و تا راهى به دریا باز كند، سر به دیواره‏ها كوبیده است. گمانم براى بیضایى هم تعبیرى به‏تر از این نمى‏توان آورد. یادم هست پیش از انقلاب مجله‏یى مطلبى درباره‌ی بیضایى داشت كه عنوانش این بود: "بیضایى فخر سینماى ماست." به گمان من، او هم فخر سینماى ماست و هم شرافتش.

هر چی باشه، روشن باشه...
سپیده شاملو: نمی‌دانم چه شد، ناگهان فیلمی كه سال 1344 ساخته شده بود وارد بازار شد. به خانه‌ی ما هم آمد. خشت و آینه. ابراهیم گلستان. بوی فروغ ندیده در مشامم پیچید.
 از همان ابتدا همراه با ریتم موسیقی زورخانه‌ای فیلم، در مكان قرار می‌گیری. تهران. شهری كه 44 سال پیش هم به بزرگ بودن و بی‌دروپیكر بودن شهرت داشته. از همان ابتدای فیلم با صدایی كه از رادیو می‌شنویم مكان توصیف می‌شود: جنگل پر از جرقه‌ی هول و هراس بود... و بعد هجوم تبلیغات. و بلافاصله گره‌افكنی اصلی فیلم انجام می‌شود. زنی كودك شیرخواره‌اش را در تاكسی جا می‌گذارد (می‌دانستم آن پاها و آن دست از آن فروغ است و قلبم تندتر می‌تپید).

فهمیدن روح یك ملت
مرجان شیرمحمدی:
به نظرم كیمیایی هیچ‌وقت به اندازه‌ی تمام قریحه‌اش فیلم نساخته. او از تمام توان فیلم‌سازی‌اش استفاده نكرده ولی تا همین اندازه هم، آن‌قدر لحظات درخشان و صداقت عریان نصیب ما كرده كه دست مریزاد دارد. او زمانی كه دور، دور نامردی بود از قهرمانی برای ما گفت. از رفاقت. و دنیای تیره و تار و صادقانه‌اش را با عطوفتی ناب با ما تقسیم كرد. به قول پرویز دوایی «فهمیدن و شناختن موقعیت اجتماعی و تاریخی یك ملت و طرح مسایل مربوط به این موقعیت به نحوی كه در روح مخاطب اثر بگذارد، خود یكی از مشخصات هنرمند است» و كیمیایی از این منظر هنرمند بزرگی است. كیمیایی از دل مردم بیرون آمده و متعلق به همین مردم است. از دل آن‌ها حرف می‌زند و ادعایی بیش از این هم ندارد.

مرگ و زندگی
سیامك گلشیری:
جواب دادن به این سؤال كه بهترین كدام است، حالا در هر عرصه‌ای كه باشد، همیشه برایم بسیار دشوار بوده. به نظرم اگر می‌شد با قاطعیت بهترین‌ها را گفت، دیگر نمی‌شد چیزی به جهان اضافه كرد، آن هم وقتی پای سینما یا ادبیات در میان باشد. با خودم فكر كردم آیا می‌توانم از میان رمان‌های خورشید همچنان می‌دمد همینگوی و سفر به انتهای شب سلین و ناتور دشت سلینجر یا حتی محاكمه‌ی كافكا یكی را ترجیح بدهم؟ نشد. یا از میان داستان‌های كوتاه مردگان جویس و چشمانم سبز، دهانم زیبای سلینجر و گل سرخی برای امیلی فاكنر یا حتی اندوه چخوف. باز هم نشد. از میان رمان‌های كلاسیك هم نمی‌شود مثلاً رمان آمریكایی هنری جیمز را به پدران و پسران تورگنیف ترجیح داد.



رازهای سرزمین من

کمال تبریزی: من اصولاً به داستانهای کوتاه علاقه دارم و کمتر پیش میآید که تن به خواندن رمانهای بلند بدهم! اما نام و شهرت نویسنده و گاهی پیشنهاد و سفارش دوستان انگیزه و علاقه را در من بیدار میکند تا شروع به خواندن یک رمان بلند کنم. بیشترین تعداد رمانهایی را که خواندهام رمانهای خارجی بودهاند اما در میان معدود رمانهای ایرانی، اولین آنها که برایم خیلی جذاب بود و هر وقت که امکان ساختنش را داشته باشم بلافاصله خواهم پذیرفت، رمان بسیار جذاب و دوستداشتنی رازهای سرزمین من (رضا براهنی) است. 

سینما، ادبیات و قصه
علیرضا داودنژاد:
باور كنید از زمانی كه اجداد ما دل‌مشغول آفرینش رؤیا شدند آرزوی‌شان این بود كه ای‌كاش می‌توانستند آن‌چه را كه در عوالم شخصی و خلاق خود می‌بینند و می‌شنوند عیناً به چشم‌ها و گوش‌های دیگر عرضه كنند. اصرار تاریخی قصه‌نویس در ادبیات برای رؤیت‌پذیر كردن وقایع ـ ‌با توسل به توضیح اشیا و تشریح حالت‌ها ـ چیزی جز پیمودن مسیر پیدایش هنر سینما نبوده؛ تلاشی كه برای دسترسی به بیانی شهودی، زنده و مؤثر صورت گرفته و بالاخره در سینما به سرانجام رسیده است.
 

مهری نشسته بر دل

سیف‌الله داد: كنتس سلما نوشته‌ی خانم فریده گلبو. داستان عجیب دختری زیبا اما بس فقیر كه از منطقه‌ای حاشیه‌نشین در تهران سال 58 شروع می‌كند و پانزده سال بعد، هم كنتس می‌شود و هم میراث‌بر یك كنت فرانسوی. اما این پایان سفر اُدیسه‌وار او در عرصه‌ی قدرت نیست... نوولی كه من را به‌شدت تكان داد اما چون ظاهراً جزو كتاب‌های سرگرم‌كننده‌ی مورد پسند خانم‌ها در كتابفروشی‌ها طبقه‌بندی شده بود به چشم من نیامده بود ولی خوش‌بختانه از نگاه همسرم نتوانسته بود بگریزد!

شرایط موقتی و آرزوهای كوچك
رسول صدرعاملی:
حالا كه در لابه‌لای باقی‌مانده‌ی كتاب‌هایم به قصد یادآوری رمان‌هایی كه دوست‌شان داشته‌ام نگاه می‌كنم، رمان‌های دوست‌داشتنی زیادی را می‌بینم كه اگر هر یك از آن‌ها را می‌ساختم در امتداد سینمای دوست‌داشتنی من قرار می‌گرفت. سالار مگس‌ها (ویلیام گلدینگ)، اما من شما را دوست داشتم (ژیلبر سیسبرون)، زندگی جای دیگر است (میلان كوندرا)، سووشون (سیمین دانشور)، جای خالی سلوچ (محمود دولت‌آبادی)، نامه به كودكی كه هرگز زاده نشد (اوریانا فالاچی)، چشم‌هایش (بزرگ علوی)، همنوایی شبانه‌ی اركستر چوب‌ها (رضا قاسمی)، ثریا در اغما (اسماعیل فصیح)، دختر بخت (ایزابل آلنده)، ناتور دشت (ج. د. سلینجر)، خداحافظ گاری كوپر (رومن گاری) و خیلی رمان‌های دیگر كه سخت است برایم در مورد حال‌وهوای هر كدام‌شان تمركز كنم تا تصور كنم چه‌گونه فیلمی خواهد شد.
 
انسان «حاضر» در رمان‌های ما «غایب» است!
داریوش فرهنگ: دكتر نون زنش را بیش‌تر از مصدق دوست دارد
. این داستان شهرام رحیمیان به لحظه‌های پایانی زندگی انسانی می‌پردازد كه عشق را برتر از هر نهاد دیگری در زندگی می‌داند. شخصیت جذاب و تازه‌ای بود كه مرا علاقه‌مند كرد و جای همچو شخصیت عبوركرده از همه چیز را در سینما خالی می‌دیدم. دوسه بار آن را خواندم و به ذهنم اجازه‌ی پرواز خیال دادم. سن‌وسال و تجربه‌ی آن مرد را حس می‌كردم و با او زندگی كردم. زمان داستان اشاره به تاریخ شصت ساله‌ی مردمی دارد كه خیالی هم نیستند، ملموس و باوركردنی‌اند و ده‌ها سند و عكس و شاهد و خاطره دارند... این رمان كوتاه، بیست سال بعد به چاپ می‌رسد.

نگاهی به دو قصه‌ی كوتاه از غلامحسین ساعدی
ایرج كریمی:  دو داستان كوتاه «گدا» و «خاكسترنشین‌ها» نوشته‌ی دكتر غلامحسین ساعدی فقید در مجموعه داستان واهمه‌های بی‌نام‌ونشان چاپ شده‌اند. این مجموعه در نیمه‌ی دوم دهه‌ی 1340 منتشر شد. این دهه، دهه‌ی شكوفایی هنر و ادب نوین ایران است كه فراورده‌هایش اگر همه نیز شاهكار یا حتی به‌تمامی استادانه هم نباشند اما چنان آرمان‌های شخصی و اجتماعی در آن‌ها درآمیخته و به هم عجین شده كه فراتر از هر بحثی پیرامون شخصی یا متعهد بودن هنر و ادب می‌روند. واهمه‌های بی‌نام‌ونشان از شمار آثاری از این دوران است كه به‌تنهایی یادآور آن دهه‌ی خیال‌انگیز ادبی و هنری است. این مجموعه، حاوی داستان‌هایی با مضمون‌ها و حال‌وهواهای متنوع و حتی با سبك‌های متفاوت‌اند. اما «گدا» و «خاكسترنشین‌ها» از لحاظ مضمون، موضوع، شیوه‌ی روایت، فضا، و فضاسازی همانندند و در خود مجموعه هم پشت‌سر‌هم آمده‌اند. اصلاً انگار دو فصل از یك داستان‌اند. هر دو حكایت گدایان‌اند و هر دو در تهران و قم ـ و در فاصله‌ی میان دو شهر ـ می‌گذرند.
 
آموزشگاه‌های سینمایی و هنرجویان سینما:
جویندگان رؤیا و یابندگان واقعیت
مصطفی جلالی‌فخر:
كم نیستند جوانانی كه همه‌ی زندگی‌شان بر پرده‌ی نقره‌ای جا خوش كرده و با كوله‌ای از اشتیاق و استعداد می‌آیند تا ردای پادشاهی بر تن كنند. رشد چشم‌گیر آموزشگاه‌های كوچك و بزرگ سینما (به‌ویژه بازیگری و كارگردانی كه محبوب‌ترند) نشان می‌دهد كه شمار جویندگان رؤیاهای طلایی كم نیستند. كسانی كه «هنرجو» نام دارند و البته گاهی در جست‌و‌جوی دستاوردهای دیگری هستند. و خب سینما بی‌رحم است و به میزان شوق و مشقت عاشقان خود كاری ندارد. خیلی‌ها می‌فهمند كه راه را اشتباه آمده‌اند و دل به كار دیگری می‌سپارند. دیگرانی هم هستند كه دچار حسرت و سرخوردگی می‌شوند اما همچنان دل نمی‌كنند. در این میان عده‌ای هم از شور و اشتیاق جوانان سوءاستفاده می‌كنند و با آموزش‌های بیهوده یا كم‌اثر، و دریافت پول‌هایی كلان، مقوله‌ای فرهنگی را به تجارت تبدیل می‌كنند و فقط قصد كسب سود هر چه بیش‌تر از این اشتیاق دارند.در این پرونده نخواستیم «آموزش سینما» را از منظری تئوریك ارزیابی كنیم، خواستیم ببینیم در این همه خانه‌ی كوچك و بزرگ آموزش در سرتاسر كشور (و به‌ویژه تهران) با این همه عاشق‌پیشه چه می‌گذرد؟

چندوجهی آموزش سینما در ایران
دكتر محمد شهبا:
مهم‌ترین مشكلات آموزش سینما در ایران در دو چیز خلاصه می‌شود: استادانی كه به‌روز نیستند و دانش كافی ندارند، و دانشجویانی كه درد سینما ندارند یا به درد این رشته نمی‌خورند. البته مشكلات دیگری هم هست كه به نظام كلی جامعه برمی‌گردد و فعلاً از دست كسی كاری برای آن‌ها برنمی‌آید و در نتیجه ذكرشان نیز دردی را دوا نمی‌كند. مشكل استادان و دانشجویان نیز در یكی‌دو عبارت خلاصه می‌شود: مطالعه ندارند و فیلم نمی‌بینند!

به «بازیگری» علاقه دارید یا به «بازیگر شدن»؟!
امیر پوریا:
تلخ این است که این جوانان جداً می‌پندارند یک سینمای درست و یک مؤسسه‌ی آموزشی درست، حتماً همچون یک شلنگ متصل به شیر آب و یک باغ پهناور خشک و نیازمند آب، به هم متصل‌اند. می‌پندارند درستش این است که همه بتوانند از دو سه هفته بعد از پایان دوره، در یکی از سریال‌ها و تله‌فیلم‌ها روی صفحه‌ی تلویزیون باشند یا سر از پرده‌ی سینما درآورند یا اگر این‌ها نشد، روی صحنه‌ی تئاتر شهر بروند. و از خودشان نمی‌پرسند مگر واقعاً این سینما و تلویزیون و تئاتر تا چه حد احتیاج به چهره‌های جدید دارد، بی‌آن‌که خصوصیات هوشی و اجرایی و بیرونی و درونی خاص و بی‌مشابه یا دست کم معتبر و قابل اعتنایی داشته باشند؟

بازیگری یك تخصص است
امین تارخ:
الان دهه‌هاست كه بازیگری به عنوان یك تخصص پذیرفته شده است. هركسی نمی‌تواند بازیگر شود؛ حتی اگر بازیگر متولد شود. اما یادگیری هر هنری نیازمند آموزش است چون هر انسان صاحب استعدادی، لزوماً صاحب نبوغ نیست. بازیگری هنری‌‌ست كه صاحب یك تاریخ است. همچنین به تجربه‌ها و دانش‌های زیادی دست یافته. نمی‌توانیم بگوییم كسی كه صاحب استعداد است به دانسته‌های پیشینیان نیاز ندارد. من معتقدم كه بازیگری نسبت به نود سال پیش حتماً رشد بیش‌تری پیدا كرده است. اگر كسی دارای استعداد است دارای حشو و زوائدی هم هست كه باید توسط آموزش هرس شود. كسی كه دارای استعداد است مثل یك غنچه می‌ماند كه تا تبدیل شدن به گل نیاز به پرورش دارد.

جای خالی دستیار بازیگر

رضا كیانیان: ایجاد دستیاری بازیگری به نفع سینماست. چون این شغل دروازه‌ی ورود بازیگران جدید است. ورود بازیگران جدید آموزش‌دیده، دست تهیه‌كنندگان و كارگردانان را برای انتخاب بازتر می‌گذارد. و می‌توانند با خیال راحت‌تر بازیگران جوانی را انتخاب كنند كه هم باسوادند و هم مناسبات حرفه‌ای را می‌شناسند و هم اخلاق و روحیات آن‌ها در حین كار و فیلم‌برداری صیقل خورده و محك زده شده و هم نوع سلیقه و گرایش‌شان روشن شده و هم بدن، بیان، تخیل و چهره‌شان در فضا و در قاب دوربین دیده و تجربه شده. دادن خدمات رفت‌وآمد و خورد و خوراك و یك دستمزد كوچك از طرف تهیه‌كننده و تحمل چند هنرجو در صحنه، برای كارگردان و فیلم‌بردار، در ازای دستاوردهای بالا امری به‌صرفه است. حتی سود آن بیش‌تر از به‌صرفه‌گی است.

آسیب‌شناسی آموزشگاه‌های بازیگری
سیدرضا صائمی: سینما به دلیل جذابیت‌ها و وسوسه‌های نام و نان بیش از دیگر هنرها مورد توجه جوانان قرار گرفته و طبعاً بازار تقاضا برای آن نیز گسترش یافته است. خیل كثیری از «عشق فیلم»ها همه چیز خود را قربانی كرده‌اند تا شاید شهرت و ثروت و منزلتی برای خود دست و پا كنند. سوگلی این حرم‌سرای آمال هم بازیگری است و به همین دلیل در دهه‌ی گذشته شاهد رشد بی‌رویه‌ی آموزشگاه‌های آزاد بازیگری بودیم (البته بیش از همه در پایتخت). واقعیت تأسف‌بار این است كه بسیاری از این آموزشگاه‌ها فقط در پی به دست آوردن سود مالی از این تقاضای فرهنگی بوده‌اند.


گفت‌وگو  با علی رفیعی درباره‌ی جلوه‌های سینمایی در آثارش
جواد طوسی: در یك صحنه، كاملاً به سینما ادای دین كردید. این پرده‌ای كه در برابر مراسم تاج‌گذاری آقامحمدخان حائل می‌شود... انگار ما یك «نمایش در نمایش» یا یك «فیلم در فیلم» را می‌بینیم.
علی رفیعی: این پرده‌ی جادویی را در سال 1376 توسط یكی از استادان بزرگ طراحی‌ام كه یك ایتالیایی‌ست و از بزرگان طراحی در جهان است، تهیه كردم. از او خواهش كردم پرده را برای من به كارخانه‌ای سفارش بدهد كه فقط برای تئاتر، سینما و اپرا، آكسسوار و لوازم مورد نیاز را می‌سازد. این پرده دوازده متر در هشت متر و بدون درز ساخته شده. ما هنوز نورپردازها یا پروژكتورهایی نداریم كه بتوانند از استعداد این پرده‌ی به‌خصوص، استفاده‌ی كامل را بكنند. زاویه‌ی نور و نوع آن و فاصله‌اش با این پرده، می‌تواند تصویرهای شگفت‌آوری خلق كند. متأسفانه امكانات نوری تالار وحدت مثل سایر امكانات ماشینی آن، هنوز همان‌هایی هستند كه از 45-40 سال پیش بوده‌اند. این حداقل استفاده‌ای بود كه از این پرده شد. خودم پرده را سفارش دادم و خودم آن را خریدم و پس از اجرا هم آن را تا كردم و به خانه بردم!

زندان محبوب من: «ریو براوو» پنجاه ساله شد
حمیدرضا صدر: اگر هاكس با ریو براوو به زینه‌مان در ماجرای نیمروز حمله می‌كند، جان فورد در مردی كه لیبرتی والانس را كشت (1962) به هاكس در ریو براوو طعنه می‌زند. بازیگر شخصیت اصلی مردی كه... هم مانند ریو براوو جان وین است. وسترنر سنتی گذشته‌گرا راه را برای ورود مرد اهل قانون ضداسلحه و خشونت (جیمز استیوارت) هموار می‌سازد. صحنه‌ی كافه‌ی مردی كه... آشكارا مشابه صحنه‌ی افتتاحیه‌ی ریو براوو است. اگر در ریو براوو كلود اكینز به عنوان مرد شرور سكه‌ای را درون ظرف آب دهان پرتاب كرد تا دین مارتین را تحقیر كند، لی ماروین در مردی كه... پایش را جلوی استیوارت می‌گیرد تا استیوارت به عنوان خدمتكار كافه با آن پیش‌بند و ظرف غذا زمین بخورد و برابرش زانو بزند. ماروین در این صحنه استیوارت را Dude صدا می‌زند (همان نام دین مارتین در ریو براوو) و با نیشخند به او می‌نگرد (مثل اكینز در ریو براوو). ناگهان جان وین ظاهر می‌شود (مثل ریو براوو). او ایستاده و استیوارت روی زمین قرار دارد (مشابه ریو براوو)، كمربند و تپانچه‌اش را نشان می‌دهد و ماروین را به مبارزه فرا می‌خواند.

منتقد نامرد، سامورایی بی‌رحم!
هوشنگ راستی: «چه‌طوری هوشنگ راستی نامرد؟!»
این اولین جمله‌ای بود که امیر نادری با دیدن من گفت. در هفت‌هشت سال اخیر این سومین بار است که امیر نادری به فیلمکس می‌آید. بار اول با فیلم ماراتون، دومین بار با فیلم دیوار صوت، و امسال هم با فیلم وگاس: بر مبنای حقیقت (ترجمه‌ی خود نادری). بار اول هنوز سلام و علیک‌مان خشک نشده ول کرد رفت و حتی منتظر نماند تا پیام پرویز دوایی را بهش بدهم. از ایرانی‌ها دوری می‌کرد. بار دوم که با دیوار صوت به توکیو آمده بود با توجه به تجربه‌ی دفعه‌ی اول دیگر نزدیکش نمی‌رفتم و همدیگر را که می‌دیدیم از دور سری تکان می‌دادیم و از کنار هم می‌گذشتیم. آن دو بار موقع نمایش فیلم‌های نادری برای این‌که بعدش با نادری روبه‌رو نشوم در گوشه‌ای از سالن می‌نشستم تا اذیت نشود. اما این بار که وگاس را فیلم خوبی یافتم موقع برگزاری جلسه‌ی پرسش و پاسخِ بعد از فیلم، در ردیف اول و روبه‌روی صحنه نشستم تا بتوانم بهش بگویم که این بار فیلم خوبی ساخته است.

میلیونر زاغه‌نشین: آلونك‌های امید
دنی بویل انگلیسی، فیلم‌سازی است با كارنامه‌ای بسیار متنوع و غریب و البته پربار. از كمدی سیاه و تكان‌دهنده‌ی قطاربازی كه هم او و هم اوان مك‌گرگور جوان را به شهرت رساند تا كمدی نه چندان سیاه یك زندگی نه چندان معمولی و فیلم بی‌بو و خاصیت ساحل كه بیش از همه بر شهرت لئوناردو دی‌كاپریو متكی بود تا فیلم ترسناك و علمی‌خیالی بسیار تحسین‌شده‌ی 28 روز بعد كه همچنان از بهترین آثار نوع خودش در چند دهه‌ی ‌اخیر مانده و كمدی دلچسب میلیون‌ها و فیلم علمی‌خیالی آفتاب كه كار بدی نبود ولی خیلی هم چشم‌گیر از آب در نیامد.  ...و حالا هم كه میلیونر زاغه‌نشین. درست است كه فیلم به قدر شوالیه‌ی سیاه، فیلم درخشان نولان، ستایش یكپارچه و پرشور همه‌ی منتقدان را برنینگیخت ولی به هر حال از بحث‌انگیزترین و محبوب‌ترین فیلم‌های سال‌های اخیر بوده و بسیار طبیعی می‌نماید كه ما هم به طور مفصل به آن بپردازیم.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO