جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۳ آذر ۱۳۸۸

شماره‌ 403 ماهنامه‌ فیلم - آذر 1388

روی جلد: هدیه تهرانی در شبانه، ساخته‌ی امید بنكدار و كیوان علی‌محمدی - عکس از: ورقا عامری
فهرست مطالب

سینمای ایران
خشت و آینه:
یادداشت‌هایی از نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: كپی برابر اصل (عباس كیارستمی)، سنگ اول (ابراهیم فروزش)، دوباره پرواز كن (محمدعلی طالبی)، عروسك (ابراهیم وحیدزاده)، كیفر (حسن فتحی)، بیداری رؤیاها (محمدعلی باشه آهنگر)، سینماسوخته (مهرشاد كارخانی)، دموكراسی توی روز روشن (علی عطشانی)، چیزهایی هست كه نمی‌دانی (فردین صاحب‌الزمانی)، شكلات داغ (حامد كلاهداری)، مرا ببخش مادر (مهدی نادری)، چراغ قرمز (علی غفاری)، بی‌خوابی (محمدجعفر باقری‌نیا) و فیلم كوتاه خواب خورشید (ناصر صفاریان)/ مراسمی در بزرگداشت سیف‌الله داد/ برگزیدگان سی‌ونهمین دوره‌ی جشنواره‌ی رشد/ كارنامه‌ی سینماشهر و دفتر توسعه‌ی فناوری سینمایی در شش دی‌وی‌دی پُروپیمان!/ گزارش پنجمین جشنواره‌ی فیلم رضوی/ گپ‌هایی با محسن تنابنده و هومن بهمنش
ایستگاه آذر: خبرهایی از صابر ابر/ بیژن امکانیان/ بابک برزویه/ کورش تهامی/ مسعود سلامی/ نازنین فراهانی/ ایرج کریمی و نیکی کریمی
سایه‌روشن: مهین شهابی: هر چه خدا بخواهد/ علیرضا زرین‌دست: فیلم‌برداری زرین‌دستی
قافله‌ی رفتگان: نوشته‌هایی به مناسبت درگذشت امیر قویدل (1326-1388)، مسعود رسام (1388-1336)، همایون ارجمند (1388-1311)، محسن آراسته (1388-1318)، عباس شباویز (1388-1308)، جمشید لایق (1388-1310)، مهدی نوربخش (1388-1345)، نیكو خردمند (1388-1311) و مهدی سحابی (1388-1323).
پیش‌پرده: نمایش عمومی شبانه پس از پنج سال
دیده‌بان: نگاهی دیگر به رویدادهای سینمای ایران در ماه آبان
اشاره به دور: برنامه‌های برون‌مرزی خانه‌ی سینما/ «ایران و غرب» بهترین مجموعه‌ی مستند جوایز گریرسن/ حمایت مالی از جشنواره‌ی فیلم‌های كوتاه/ شبكه‌ی HBO و ماجرای گروگان‌گیری/ یك ایرانی در سینه‌فونداسیون/ رامین بحرانی در میان برترین‌های سایت متاكریتیك/ سفرهای لغوشده/ جایزه‌ها، داوری‌ها و بزرگداشت‌ها/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراكز فرهنگی جهان
در تلویزیون: درباره‌ی سریال‌های شمس‌العماره (سامان مقدم) و مسافران (رامبد جوان)/ گزارشی فناناپذیر از همایش گردهمایی فردوسی: فواید فردوسی بهتر است یا ثروت؟/ نگاهی به چند تله‌فیلم: بی‌پایان (کاوه سجادی‌حسینی)، رؤیا (صادق کرمیار)، وقتی یک زن قول می‌دهد (علی عبدالعلی‌زاده)، همچون یک رؤیا (محمدعلی نجفی)
صدای آشنا: كارنامه‌ی جواد بازیاران/ نگاهی به دوبله‌ی كازابلانكا
خوب، بد، زشت: گزارش بیست‌وششمین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم کوتاه تهران

سینمای جهان
- نمای دور:
تأثیر بحران اقتصادی جهانی بر سینمای هالیوود: گرایش به سرگرمی و بی‌خیالی در دل بحران/ خبرهای كوتاه/ گفت وگو با وس اندرسن، كارگردان آقای فاكس شگفت انگیز: همه چیز را خودمان ساختیم/ داستان‌های بی‌پایان: چه‌گونه عنوان «پایان» از پرده‌ی سینما ناپدید شد؟/ باله‌ی اسپاگتی: نمایش دنیای باشكوه فدریكو فلینی در پاریس
- نمای متوسط: آقای فاكس شگفت‌انگیز (وس اندرسن)/ علف وحشی (آلن رنه)/ زمانی كه باقی می‌ماند (الیا سلیمان)/ جهنم هانری‌ژرژ كلوزو (سرژ برومبرگ/ ركساندرا مدریا)/ ستاره‌ی روشن (جین كمپیون)
- فیلم‌های روز: توكیو! (میشل گوندری/ لئو كاراكس/ بونگ جون هو)
- درگذشتگان: ناتاشا ریچاردسن، جوزف پیونی، فیل (فیلیپ) كاری، مایكل پاته و جیمز ویتمور
بیایید حرف بزنیم...: گزارش پنجاه‌وسومین جشنواره‌ی فیلم لندن
بازار «واقعیت»: گزارش بیستمین بازار فیلم مستند لاروشل، فرانسه
بازخوانی‌ها: نگاهی به فیلم‌های در سایه مانده
موسیقی فیلم: هنر توصیف، تداعی و كنایه در موسیقی فیلم/ كازان، دین و رُزنمن در شرق بهشت/ وقتی موسیقی لبخند بر لب می‌خشكاند

نقد فیلم
دو نقد بر محاكمه در خیابان (مسعود كیمیایی)/ سه نقد بر صداها (فرزاد مؤتمن) و گفت‌وگو با كارگردان و بازیگرش طناز طباطبایی/ كتاب قانون (مازیار میری)/ خانه‌ی روشن (وحید موساییان)/ سرزمین گم‌شده (وحید موساییان)/ گزارش اكران
خشت خام: تماشای مستندهای دهه‌ی 60 كیارستمی: آن نگاه حساس تیزبین رفتارشناس/ كیارستمی، كارمند گزارشگر؟/ نگاهی به چند مستند گزارشی: شمارش معکوس (خاطره حناچی)، شهر من پیتزا (علا محسنی) و آن مرد موتور دارد (شهریار صیامی)
 
نامه‌ها: پاسخ‌ به پرسش‌های خوانندگان
معرفی و نقد كتاب: درباره‌ی كتاب به خاطر یك فیلم بلند لعنتی نوشته‌ی داریوش مهرجویی/ توی ویترین: معرفی كتاب‌های سینمایی
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 83 (آذر 1368) ماهنامه‌ی «فیلم»

همكاران این شماره: محمد اطبایی، رضا بهرامی‌نژاد، بیژن بیرنگ، فرزاد پورخوشبخت، ابوالحسن تهامی، سعید خاموش، احسان خوش‌بخت، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، شاهین شجری‌كهن، آنتونیا شركا، رامین صادق‌خانجانی، حمیدرضا صدر، تهماسب صلح‌جو، جواد طوسی، الهام طهماسبی، نیما عباس‌پور، بهزاد عشقی، شاپور عظیمی، راما قویدل، رضا كاظمی، پیروز كلانتری، عباس كیارستمی، جمشید گرگانی، قصیده گلمكانی، محمدسعید محصصی، مسعود نجفی، رسول نجفیان، خسرو نقیبی، یاشار نورایی، پرویز نوری، حسین یاسینی، اصغر یوسفی‌نژاد. صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی


چشم انداز ۴۰۳

قافله‌ی رفتگان
مسعود رسام: جای آن پاها روی برف...
بیژن بیرنگ: سال‌هایی كه من و مسعود كنار هم كار می‌كردیم، فكر می‌كردیم و راه می‌رفتیم، خیلی‌ها از ما می‌پرسیدند چه‌طور می‌شود این همه سال (28 سال) دو نفر با هم در تهیه‌كنندگی و كارگردانی مشترك كنار هم راه بروند. من می‌گویم آدم‌ها وقتی می‌توانند در قالب دو نفر، یك خانواده، یك مملكت كنار هم راه بروند كه بوی همدیگر را گرفته باشند، و آدم‌ها بوی همدیگر را نمی‌گیرند مگر رؤیاهای مشترك داشته باشند (آرزوها را فراموش كنیم كه همیشه حقیرند و در كوتاه‌مدت به دست می‌آیند و بلافاصله بعد از به دست آمدن ارتباطات آدم‌ها نیز تمام می‌شود). رؤیاهای مشترك من و رسام امروز برای من، بعد از پروازش كاملاً روشن است. رؤیای ما نه تهیه‌كنندگی بود و نه كارگردانی. نه پول بود و نه موفقیت! مسعود همیشه به من می‌گفت آدم باید سرش را پایین بیندازد و كارش را بكند. به ما چه دیگران چه می‌كنند! و این واقعاً میسر نمی‌شود مگر این‌كه به رؤیایی و به فلسفه‌ای در زندگی معتقد باشی، وگرنه هر چیز كوچكی می‌تواند مانع راه رفتن بشود. از حسادت بگیرید تا اتفاقات و مشكلات اجتماعی و مالی.

زورو به حمام می‌رود...
شهزاد رحمتی:
مرگ‌های مكرر هنرمندان و شخصیت‌های بزرگ، چندی‌ست كه بدجوری امان‌مان را بریده. از این میان رسام یكی از آدم‌هایی است كه مطمئنم به لطف كارهای درجه یك و ارزشمندی كه از او به یادگار مانده هرگز فراموش نخواهد شد؛ به‌خصوص چون موفق شد به عمق روح و احساس مخاطبان كارهایش رسوخ كند؛ این حقیقتی است كه دست‌كم همه‌ی آن بچه‌ها و نوجوانان حالا دیگر بزرگ‌سالی كه پای تلویزیون همراه با شخصیت‌های دوست‌داشتنی‌شان دم می‌گرفتند به آن گواهی خواهند داد: «زورو به حمام می‌رود، با خود لیف و صابون می‌برد...»

عباس شباویز: دو خاطره
عباس كیارستمی:
سال 1350 به مناسبت جشن‌های 2500 ساله‌ی شاهنشاهی مراسمی بود، یادم نیست در كجا، كه من هم از طرف كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان دعوت شده بودم. نمی‌دانستم چه خبر است و برنامه چیست. احساس غربت می‌كردم و در آن‌جا كسی جز شباویز را نمی‌شناختم. رفتم كنارش كه دل‌گرم شوم. بعد دیدیم هویدا - نخست‌وزیر - آمد و به همه یك مدال و یك لوح یادبود داد. با شباویز از آن مراسم بیرون آمدیم و پیاده داشتیم می‌رفتیم؛ او كه می‌دانستم زمانی فعالیت سیاسی و دیدگاه تندوتیزی داشت، با لحنی معترض و مثل فریب‌خورده‌ها گفت: «عجب كلاهی سرمان گذاشتند.» (البته با كلمات و تعبیر دیگری)... «حالا با این چیزها با چه رویی به خانه بروم؟ بگویم این‌ها چیست؟» داشتیم از كنار خرابه‌ای می‌گذشتیم. پیشنهاد كردم این مدال‌ها و لوح‌ها را همین جا بیندازیم. نگاهش برقی زد و هر دومان لوح و مدال را شوت كردیم توی زباله‌های آن خرابه.

مهدی سحابی: آه! كه چه‌قدر دلم برایت تنگ شده...
هوشنگ گلمكانی:
توی شلوغی اطراف مركز فرهنگی ژرژ پمپیدو ناگهان با مهدی سحابی سینه به سینه شدیم. با همان طنز ظریف و سرعت انتقال همیشگی‌اش گفت: «ما باید آدم‌های خوش‌بختی باشیم كه بدون قرار قبلی، این جوری، توی پاریس درندشت و توی این شلوغی، همدیگر را می‌بینیم. بعضی‌ها با قرار قبلی هم همدیگر را پیدا نمی‌كنند.» در لابه‌لای حرف‌های سرپایی‌مان نمی‌دانم من چی گفتم كه بوی نومیدی و مرگ می‌داد. مهدی با نگاهی ملامت‌بار و پوزخندی از همان جنس، و لحنی جدی با ته‌مایه‌ی همان طنز آشنایش سرزنشم كرد: «من كه تا قبل از 75 سالگی حاضر نیستم ریقِ رحمت را سر بكشم.» با همین كلمات. همیشه بابت كم‌تحركی ملامتم می‌كرد و می‌پرسید چرا مثلاً نمی‌آیی برویم كوه. خودش اهل كوه‌نوردی بود و نهایت تأثیر سرزنش‌های او یكی‌دو بار كوه رفتن و چند بار استخر و سونا بود كه با هم رفتیم. اهل سیگار هم نبود و فقط گاهی كه دست كسی می‌دید هوس می‌كرد یكی هم او روشن كند.

دیده‌بان
سعید قطبی‌زاده:
قرار است برنامه‌ی زنده‌ای از شبكه‌ی سوم در روزهای پنج‌شنبه پخش شود كه موضوع و محتوایش درباره‌ی سینمای ایران و فیلم‌های روی پرده است. تهیه‌كننده‌ی این برنامه كه هفت نام دارد فریدون جیرانی، و مجری و كارشناس اصلی‌اش حسین معززی‌نیا خواهد بود. این خبر می‌تواند جای خوش‌حالی داشته باشد، چون بارها عده‌ای از اهل سینما كه رفت‌وآمدی هم در تلویزیون دارند، دنبال این بودند كه یك «نود سینمایی» بسازند اما هر بار به دلایلی این اتفاق نیفتاد كه دلیل ساده‌اش عدم تمایل تلویزیون است برای پرداختن به سینما و طبعاً پوشش حاشیه‌های آن. جیرانی هم از دو سال پیش پیشنهاد چنین برنامه‌ای را داده بود كه اخیراً در دستور كار قرار گرفته است. شروع چنین برنامه‌ای یكی از نیازهایی است كه با توجه به بحران مخاطب و از رونق افتادن سالن‌ها، برای سینما از نان شب هم واجب‌تر است. می‌ماند طرح یك سؤال جدی و آن این‌كه در چنین برنامه‌ای كه می‌خواهد ارتباط زنده‌ای با بیننده داشته باشد، تا چه حد می‌توان به حواشی سینما پرداخت؟

در تلویزیون  مسافران: دوگانگی درک‌ناپذیر بایدها و هست‌ها
شاهین شجری‌كهن:
مسافران به كارگردانی رامبد جوان بر اساس طرح و ساختاری فانتزی شکل گرفته و تیم نویسندگان سریال، به خصوص مهراب قاسم‌خانی که از قدیم علاقه‌ی خاصی به موجودات فضایی و کرات آسمانی داشته، در طراحی اسکلت بنیادی مجموعه نقش اساسی داشته‌اند. ایده‌ی مرکزی سریال حضور موجوداتی بیگانه در میان مردم عادی و برداشت آنان از كارها و شیوه‌های زیستی جامعه است. انتخاب موجودات فضایی به عنوان ناظران بیرونی و داوران بی‌طرفی که با آداب و روال متداول زندگی در جامعه آشنا نیستند این فرصت را برای نویسندگان فراهم کرده که نگاه انتقادی و جزیی‌نگر خود را به عادت‌ها و روش‌های غلط رایج در میان مردم معطوف کنند و معایب رفتاری افراد جامعه را از چشم ناظر بی‌طرف خارجی تصویر کنند. این ایده شکل عینیت‌یافته‌ی همان هشدار قدیمی است که: «اگر یک خارجی فلان رفتار ما را ببیند چه فکری می‌کند؟!».

صدای آشنا  كارنامه‌ی جواد بازیاران: صدایی از لوله‌ی توپ!
شاپور عظیمی:
شاید این خاصیت صدای جادویی بزرگان دوبله باشد كه ناخودآگاه ذهن و توجه ما را به سوی خود می‌كشاند و از نام‌های كم‌تر شناخته‌شده غافل می‌شویم. در چنین وقت‌هایی حق مطلب درباره‌ی گویندگان نقش‌های دوم و سوم ادا نمی‌شود، در حالی كه بسیاری از آن‌ها بی‌شك در كارشان حرفه‌ای و استاد‌‌ند. مازیار یا آن‌طور كه شناسنامه‌اش می‌گوید جواد بازیاران، یكی از آن‌ «دو»‌های سرشناس دوبله است كه در كارش «یك» است؛ با این حال با فروتنی بسیار می‌پذیرد كه او را آچار فرانسه‌ی دوبله بدانند. یكی از مشهور‌ترین بازیگرانی كه بازیاران از همان ابتدا به جایش حرف زد، ارنست بورگناین است: «هنوز هم اگر بخواهند فیلمی از او را دوبله كنند، سراغ من می‌آیند. همین اواخر در سریالی به نام عقاب آسمان به جای او حرف زدم.»

خشت خام  تماشای مستندهای دهۀ 60 كیارستمی
پيروز كلانتری:
این روزها دو رویداد ناخوشایند مرا به یكی از دل‌مشغولی‌های خوشایند سینمای مستندی‌ام رجوع داده است. این دل‌مشغولی اهمیت مستندهای كیارستمی و تأثیر غریب رفتارشناسانه و آموزشی خاص این فیلم‌هاست كه بسیار كم به آن پرداخته‌ایم و مدت‌هاست در پی موضوع كردن آنم و آن دو رویداد، یكی برگزاری جشنوارۀ رشد است كه می‌آید و می‌رود، انگار نه انگار، و بی‌آن‌كه فضایی بیافریند و حساسیتی برانگیزد و دیگری، متن شكواییۀ بهمن قبادی از كیارستمی است كه از موضعی طلبكارانه و سیاسی به زعم خود بی‌اعتنایی‌ سیاسی و اجتماعی كیارستمی را به باد انتقاد گرفته است. خاستگاه شورش‌گری سیاسی‌كارانۀ قبادی كه این روزها باب روز شده و از قرار خریدار هم دارد برایم روشن است، اما من هم فیلم‌های امروز كیارستمی را كه می‌بینم، دلم برای لحظات برانگیزاننده و موقعیت‌های پرتأثیر كارهای مستندش تنگ می‌شود و این سؤال با من هست كه فیلم‌سازی با آن تیزبینی و حساسیت غریب در نگاه به آدم‌ها و شرایط پیرامونش، چرا در فیلم‌های امروزش این‌قدر فاصله‌گیر و جامعه‌گریز شده است؟ مشكل از جامعه است یا از فیلم‌ساز نخبه‌مان؟

بازخوانی  آخرین صبحانه در تیفانی
احسان خوش‌بخت:
برای هشتاد سال داستان مامبا مانند داستان بسیاری از فیلم‌های دیگر تاریخ سینما تمام‌شده تلقی می‌شد تا این‌که امسال کسی در بخش «یادداشت آزاد» مدخل این فیلم در سایت IMDb نوشت که دو حلقه از فیلم را دیده است. این یادداشت مختصر و نه‌چندان قابل اعتماد، پل برنان کارشناس و متخصص سینمای صامت و ناطق‌های اولیه را کنجکاو به تحقیقاتی بیش‌تر کرد تا این‌که از روی همین سرنخ ساده، کپی سالم و تمیز هر نُه حلقه فیلم در یکی از سینماهای دورافتادۀ استرالیا پیدا شد، ده‌کوره‌ای که آخرین ایستگاه نمایش فیلم‌های آمریکایی محسوب می‌شد و پس از این «آخرین ایستگاه دنیا» دیگر لازم نبود فیلم به جای دیگری فرستاده شود و به همین دلیل می‌توانست در مجموعۀ شخصی صاحب سینما جاخوش کند یا طعمۀ آتشی دیگر شود...  مامبا آخرین صبحانۀ باشکوه تیفانی بود و خدا می‌داند که چه‌قدر از این فیلم‌های گم‌شده و فراموش‌شده در زیرزمین‌ها، انبارها و اتاقک‌های زیرشیروانی منتظر کشف هستند.

موسیقی فیلم  هنر توصیف، تداعی و كنایه در موسیقی فیلم
شرق بهشتحسین یاسینی:
آیا همخوانی موسیقی و فیلم به این معناست كه موسیقی مقلد و هم‌پای تصویر باشد؟ و اگر این طور است پس این همه دشواری چرا؟ آیا همین‌كه در صحنه‌ای پراحساس ویولن چیزی سوزناك بنوازد یا آوازی محزون شنیده شود، یا هنگام ورود جوانمرد نیك‌سیرت داستان در فیلم ایرانی صدای ضرب و زنگ زورخانه به گوش برسد یا غم مادربزرگ با زخمه‌هایی بر سه‌تار عجین شود كفایت نمی‌كند؟ واقعیت این است كه این استفاده‌ی ابتدایی و ساده‌انگارانه از كلیشه‌ها از قدیم تا امروز در سینمای كشورهای مختلف وجود داشته و دارد اما در كنار استفاده از كلیشه‌ها، حساسیت‌های خلاقه‌ای نیز هستند كه نه‌تنها می‌توانند موسیقی یك فیلم را به بلوغ هنری برسانند كه به اثر سینمایی نیز بُعدی تازه می‌دهند. استفاده از كلیشه‌ها در سینمای هالیوود نیز كه اغلب با بسته‌بندی احساسات، افكار و شخصیت‌ها در قالب‌های به‌دقت تعریف‌شده از یك‌سو موفقیت مالی محصول را تضمین می‌كند و از سوی دیگر نوعی سنت فیلم‌سازی را تداوم می‌دهد.

سینمای جهان  توكیو!: شهر ارواح سرگردان 
رامین صادق خانجانی: توکیو! بیش از آن‌که به طور اختصاصی با نحوه‌ی زندگی و مشکلات آن در این کلان‌شهر درگیر شود، یک نوع زندگی و فرهنگ را نشانه رفته که زندگی در توکیو، یکی از پیشرفته‌ترین شهرهای جهان می‌تواند نمونه‌ی اعلای آن باشد. فیلم‌سازان در برابر وسوسه‌ی تبدیل فیلم خود به یک اثر توریستی از توکیو و نمایش جاذبه‌های آن مقاومت کرده‌اند تا دامنه‌ی نگاه‌شان از یک محدوده‌ی جغرافیایی فراتر رود. فیلم با تصویری انیمیشن از آسمان‌خراش‌های توکیو که چراغ‌های رنگارنگ آن را روشن کرده‌اند و سایه‌ی هواپیمایی از روی آن می‌گذرد، شروع می‌شود و با همین تصویر پایان می‌یابد، به طوری که گویا هر سه اپیزود فیلم حاصل تخیل لحظه‌ای مسافران به این شهر تحت تأثیر تجربه‌ی دیدارشان از آن بوده است.

نقد فیلم
محاكمه در خیابان: ز راه خرابات روی برتابم
حمیدرضا صدر:
او سرانجام، سرانجام، سرانجام آن قدم را برداشت و پا به عرصه‌ای گذاشت که شاید می‌توانست بسیار زودتر بگذارد. او سرانجام غیرقابل پیش‌بینی حرکت کرد و غیرمنتظره. سرانجام دست از تکرار چهار دهه‌ای برداشت. سرانجام پس از سال‌ها فیلمی با طعم متفاوتی ساخت. مسعود کیمیایی در محاکمه در خیابان طبعاً به مایه‌های مأنوس خودش بازمی‌گردد (مردانگی مخدوش، ناموس بربادرفته، یافتن دلیلی برای انتقام‌جویی و خودویران‌گری، رفاقت مردانه در تقابل با دل‌بستگی زن و مرد که مرد را خانه‌نشین می‌کند)، با این وصف فرم اثر (پرهیز از روایت قصه‌ی خطی سرراست و لزوم پیوند چند شخصیت ظاهراً دور از هم) او را به چالشی خوانده که در کارنامه‌اش غیرمنتظره است. بنابراین نمی‌توان نپرسید چرا او به چنین تغییر مسیری تن داده؟ چه‌گونه نشانه‌هایی از آثار شاخص پانزده سال اخیر مثل عشق سگی، بابل، تصادف یا پالپ فیکشن به محاکمه در خیابان راه یافته‌اند؟ چه‌گونه کیمیایی اثر پازل‌گونه‌ای ساخته؟

کابوس
خسرو نقیبی:
محاکمه در خیابان فیلم غریبه‌ای برای تماشاگر پی‌گیر مسعود کیمیایی است. روایتش حتی بیش از سربازهای جمعه و حکم، غیرخطی و ساختارش دور از عادت‌های مرسوم سازنده‌اش شکل گرفته. برخلاف آن فیلم‌های خیلی قدیمی‌تر که فیلم در ظاهر داعیه‌ی نزدیکی به حال‌وهوای آن‌ها را دارد، این‌جا با دو قهرمان طرفیم که هرچند دومی را زیاد همراهی نمی‌کنیم اما آشکارا او گریزگاه کیمیایی از اتهام دوری از دنیایش است. در این کارهای آخر البته فیلم‌هایی بوده که یک آدم محوری نداشته‌اند. همین اواخر، در اعتراض، امیرعلی و رضا آدم‌های پیش‌برنده‌ی داستان بودند و بعدتر در حکم هم محسن کنار رضا معروفی بود اما آن‌جا تکلیف قهرمان‌ها روشن بود. قصه را آن‌ها تمام می‌کردند یا قصه با آن‌ها تمام می‌شد و تماشاگر می‌دانست که چه با مرگ و چه با رسیدن به هدف، این قهرمان کیمیایی‌ست که تنها در ایستگاه آخر باقی مانده و او را بدرقه می‌کند اما در محاکمه در خیابان، خط دوم قصه از اساس مرثیه بر دنیای از دست‌رفته‌ی فیلم‌ساز است و مرگ زودهنگام نکویی، با آن شمایل آیینی و آن سکانس معرفی نقاشی‌شده، که مثل امیرعلی اعتراض می‌خواهد زودتر بمیرد تا از این کثافتی که اطرافش را فراگرفته خلاص شود، او را به قهرمانی از کیمیایی شبیه می‌کند که سهمش اندازه‌ی حضور در همین فیلم است.

صداها: چراها
فرزاد پورخوشبخت: مؤتمن در صداها موضوع دشوارتری را انتخاب كرده. قتل به عنوان یك نقطه‌ی عطف همه‌ی توجه و اهمیت فیلم را به خود معطوف می‌كند. در چنین شرایطی وقتی روایت را معكوس می‌كنیم انتظار می‌رود همه‌ی سرنخ‌ها و شاخه‌های موازی روایت، ارتباطی ارگانیك با عمل قتل داشته باشند. صداها با قتلی آغاز می‌شود كه نتیجه‌ی جنایت پیشین است. زنی همسر سابق خود را به‌شدت مجروح كرده و او در آستانه‌ی مرگ است. همین مرد ساعتی پیش نامزد زن را كُشته. دو داستان فرعی دیگر هم داریم كه هر دو در قسمت اول‌شان تا لحظه‌ی مشاجره‌ی رؤیا و حمید (نونهالی و پسیانی) ادامه پیدا می‌كنند و سپس قطع می‌شوند. فارغ از این‌كه مضمون این دو داستان فرعی چیست، تا این‌جای كار، به لحاظ منطق روایت و زمان‌بندی وقایع همه چیز در جای درست خود قرار گرفته. مشكل، زمانی پدیدار می‌شود كه فصل كشته شدن كیانیان به عنوان چهارمین سكانس نمایش داده می‌شود و بخش اعظم كنجكاوی تماشاگر را ارضا می‌كند. این در حالی است كه فیلم هنوز به نیمه نرسیده است.

اندوه شاخه‌های شكسته‌ی تاك
رضا کاظمی: صداها برخلاف یک برداشت سطحی و اولیه، تنها فیلمی درباره‌ی دو قتل نیست و شالوده‌اش بر اهمیت دادن و تناظر بخشیدن به خرده‌روایت‌های دیگری استوار است که از نظر دانای کل قصه‌گو اهمیت کم‌تری از آن رخدادهای خونین ندارند. حتی در تقسیم و تخصیص زمان سکانس‌ها هم این اهمیت مورد نظر بوده است. به نظرم این تناظر بخشیدن نامؤکد به خطوط روایی و احراز یک ساختار نمادین برای کلیت داستان، درست و دل‌نشین از کار در آمده؛ هرچند چنان‌چه در یادداشت زمان جشنواره اشاره کردم تلاش برای بازتاباندن فرجام زنی همچون رؤیا بر سیمای شیرین در فصل گفت‌وگوی او و مادرش به دلیل دیالوگ‌های زمخت و شعارگونه، در حد و قواره‌ی دیگر بخش‌های فیلم نیست. بی‌تناسبی اتمسفر و اجرای این سکانس با سکانس‌های دیگر و نیز انتخاب آسان‌گیرانه‌ی بازیگر نقش مادر، علت‌های فرعی برای این جداافتادگی هستند. اهمیت خرده‌روایت‌های فیلم در ترسیم موقعیت غیرپایدار و هشداردهنده‌ی شخصیت‌های مؤنث فیلم از مریم گرفته تا نگار و شیرین و حتی مادر شیرین است که هر یک وجهی دیگر از وجوه ممکن زنانی از جنس رؤیا را بازمی‌تابانند.

كتاب قانون: امشب اشکی می‌ریزد؟
آنتونیا شرکا:
در کتاب قانون آن‌که قرار است تک‌و‌تنها در تلاش برای اثبات حقانیت خود باشد یعنی ژولیت/ آمنه، دختر لبنانی مسیحی که مسلمان می‌شود و با یک ایرانی مسلمان ازدواج می‌کند، چنان در مسیری چارچوب‌بندی شده و متقن حرکت می‌کند که آدم از خود می‌پرسد گره یا اوج فیلم کجاست؟ این زنِ تازه مسلمان‌شده که چنان در اعتقاد خود به ایمان و یقین رسیده که وقت و بی‌وقت «کتاب قانون»اش را باز می‌کند تا در هر جا هر کسی را به تازیانه‌ی انتقاد خود بگیرد، چه بحرانی را نشان می‌دهد که همدلی تماشاگر را برانگیزد؟ اصلاً فیلم بسیاری از لحظه‌های کلیدی را که می‌توانستند اوج آن باشند تعمداً می‌سوزاند؛ از جمله ماجرای مسلمان شدن ژولیت که معلوم نیست فقط به دلیل عشق به رحمان است یا نصیحت آن رییس متعصب هیأت ایرانی به این‌که حجابش را رعایت کند.

سرزمین گمشده:  مستند کلیشه‌‌ای
الهام طهماسبی: تاریخ ایران فراز‌و‌نشیب‌‌های زیادی دارد که می‌‌توان از دل آن موضوع‌‌های بکر فراوان برای ساخت مستند یا فیلم داستانی پیدا کرد. مستند سرزمین گمشده هم که اشاره به آوارگی مهاجرانی دارد که به خاطر دنباله‌‌روی از «جنبش آذربایجان» سال‌‌ها از وطن دور ماندند. فیلم از حیث انتخاب موضوعی نو موفق است، اما انتخاب موضوع فقط قدم اول در ساخت مستند است و برای شکل دادن به آن، پرورش تصویری و یافتن قالب و ایده‌های تصویری مهم‌‌ترین مرحله‌ی کار است. مستندهای تاریخی بر پایه‌ی اسناد و مدارک تاریخی شکل می‌‌گیرند و تحقیق در آن‌‌ها حرف نخست را می‌‌زند، كه سرزمین گم‌‌شده از همین نقطه آسیب دیده؛ یا تحقیق درباره‌ی موضوع ناقص انجام شده، یا تحقیق‌ها در فیلم نمود پیدا نکرده و به نکته‌‌هایی که می‌‌توانسته تأثیرگذار باشد یا بار تصویری داشته باشد، توجهی نشده است. 

گفت‌وگو  با فرزاد مؤتمن (كارگردان صداها): كسی بابت رؤیاهای من پول نمی‌دهد
نیما عباس‌پور:
امتیاز دیگر صداها نقش‌آفرینی متناسب بازیگران با فضای فیلم است. چه‌گونه به این می‌رسید؟ کمی توضیح بدهید درباره‌ی بازی گرفتن از بازیگران‌تان. 
فرزاد مؤتمن: من راستش از بازیگرم بازی نمی‌گیرم. بازیگر خودش بازی می‌کند. من فقط سعی می‌کنم شرایط خوبی را برای بازی او فراهم کنم. قبل از شروع فیلم‌برداری دورخوانی می‌گذاریم. در دورخوانی راجع به خیلی چیزها بحث می‌کنیم. مثلاً شخصیت‌ها، موقعیت‌ها و دیالوگ‌ها. بازیگرها به ما می‌گویند که چه چیزی را دوست ندارند. چه دیالوگی را نمی‌خواهند که بگویند و چه موقعیتی به نظرشان خوب در نخواهد آمد. بعضی از این چیزها را تغییر می‌دهیم. بعد روی نحوه‌ی خوانش دیالوگ‌ها صحبت می‌کنیم. روی ریتم دیالوگ‌ها و روی آهنگ‌شان. چه قدر آهنگین‌اند، چه‌قدر یکنواخت‌اند، چه‌قدر ریتمیک‌اند. چه‌قدر با حذف آهنگ و تأکید روی ریتم جلو می‌روند. روی این‌ها به نتایج قطعی می‌رسیم و بعد سر صحنه بازیگر اجرایش می‌کند. فقط من ممکن است یک روتوش مختصر بکنم و به‌ش بگویم این یک کار را نکن، چون او رفته به نقش حسابی فکر کرده و در نتیجه کلی اکت برای بازیش گذاشته، فقط کمی ممکن است احتیاج به تراش و حذف داشته باشد. معمولاً هم احتیاج به حذف دارد نه به اضافه شدن. ما در واقع غالب بازی‌ها را خوددار، کمی سرد و کمی یک‌نواخت گرفتیم، به استثنای رؤیا نونهالی که اصلاً دلیل اصلی انتخاب او برون‌فکنی‌اش بود. او همیشه کمی درشت‌تر از دیگران است و چون این شخصیت قتل نهایی را انجام می‌دهد و کمی مرکزی‌تر از دیگران است، بازی‌اش را از آن‌های دیگر جدا کردیم.

معرفی و نقد كتاب  به خاطر یك فیلم بلند لعنتی (رُمان)
اصغر يوسفي‌نژاد:
داریوش مهرجویی در نخستین رمانش، با رفتن به سراغ «سلیم مستوفی» 23 ساله كه نمونه‌ی جوانان معلق و آویزان امروزی است، اعتبار فرهنگی و اجتماعی و به عبارتی گلوی خود را در اختیار نسلی خاموش، اما پرغیض و بیزار از شهر و دیار قرار می‌دهد تا دردهایش را فریاد بزند. سلیم كه در تب‌و‌تاب ساخت فیلمی بلند است و از دو سال پیش مجوز كارگردانی او باطل شده، بیرون از دنیای آشفته و پرآشوب ذهنش، جرأت دم برآوردن ندارد. اشاره‌های گذرای نویسنده، آشكار می‌كند كه زمان روایت، سال‌های میانی دهه‌ی 1370 است، اما جنس وقایع با مختصات فرهنگی و اجتماعی دهه‌ی اخیر سازگارتر است و چه بسا مهرجویی برای گریز از برخی محدودیت‌ها، زمان را یك دهه به عقب برده است. اما چیزی كه در این رمان جای تأمل دارد، ترسیم موشكافانه و جزیی‌نگر مناسبات اجتماعی و فرهنگی و وضعیت نابه‌سامان نسل نوپای جامعه است.    

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO