جوانمرگی منتقد عاشق
28 مرداد سالروز مرگ طغرل افشار یکی از تیزبینترین، خوشذوقترین و پُرشورترین منتقدان سینمای ایران است. افشار متولد 15 فروردین 1312 بود، و در سومین سالگرد کودتای 28 مرداد 1332 در دریای بابلسر غرق شد. روی سنگ قبر او نوشته شده است: «در اینجا طغرل افشار، اولین منتقد سینما در ایران روانِ آرام و نجیبش را به خاک کشیده است. حیات آزاده و پر شوق او که لبریز در آمال هنری بود از 15 فروردین 1312 شروع و در میان کشاکشِ تند دریا کشیده و از میان رفت و در غروب 28 مرداد 1335 به خاک سپرده شد.» عمر افشار کوتاه، اما پربار بود، و در همان آغاز فعالیت نقدنویسی خود، در اواسط دههی 1320، به عنوان منتقدی با قریحه و فعال شناخته و تثبیت شد…
«مانیومنت ولی» لوکیشن محبوب جان فورد
با آنکه سکانس عنوانبندی
دلیجان هفتاد ثانیه بیشتر طول نمیکشد ولی سرآغازی کاملاً تازه برای فیلمهای وسترن، و در زندگی حرفهای جان فورد، نخستین استفادهاش از «مانیومنت ولی» (Monument Valley) محسوب میشود. عناصر اصلی بزرگترین آثار وی در این ژانر، همگی در پس عنوانبندی همین فیلم قرار دارند: دلیجان و افراد سوارهنظامی که در حمایت از آن اسکورتش میکنند؛ سرخپوستهایی که در هوایی گرگومیش به طور تهدیدآمیزی پدیدار میشوند و آسمان پهناور بالاسر سازهها و برجهای طبیعی خود مانیومنت ولی. چهگونه فورد از وجود چنین لوکیشن خارقالعادهای در جنوب شرقی یوتا و شمال شرقی آریزونا باخبر شد؟ و چهطور به آن شکوه و عظمت طبیعی چنان ابعاد قهرمانانهای داد که پس از آن هیچیک از کارگردانهای هالیوودی از ترس متهم شدن به «سرقت هنری» جرأت نکرد پا به مانیومنت ولی بگذارد؟…
دو برداشت از یک موضوع: ترومن کاپوتیدیوید تامپسن: بهترین فیلمی که امسال دیدهام دربارهی ترومن کاپوتی بوده. این فیلم نشان میدهد که وقتی برای تحقیق در زمینهی قتل توجیهناپذیر اعضای خانوادهی کلاتر به هولکامب کانزاس رفت چه بر سر او آمد. این فیلم، تصویر زیبا یا شادی از زندگی یک نویسنده به دست نمیدهد. به عنوان مثال ــ و میدانم که درست بهموقع ــ تا حد قابل ملاحظهای مشوشکنندهتر از کاپوتی است که فیلیپ سیمور هافمن به خاطرش جایزهی اسکار گرفت. البته من هافمن را هم دوست دارم و معتقدم که سال قبل نقشآفرینی درخشانی در قالب کاپوتی ارائه داده. قصد ندارم از او یا آن فیلم ایراد بگیرم. چیزی که میخواهم بگویم این است که بهتازگی فیلم جدیدی دیدهام ــ که تا پیش از پاییز اکران نخواهد شد ــ با عنوان
بدنام که...
از گزارش حضور بازیگران سینما در تلویزیون

…محمدرضا فروتن هم معتقد است که اگر کار فوقالعادهی تلویزیونی پیشنهاد شود خواهد پذیرفت و بیش از همه به بازی کردن در نقش شخصیتهای تاریخی راغب است، مثل نقشی که در
شاه خاموش (تنها اپیزود سینمایی سریال روزهای بهیادماندنی ساختهی همایون شهنواز) بر عهده داشت: «از دوران کودکی، بازی در نقش شخصیتهای تاریخی را دوست داشتم و بازی کردن در
شاه خاموش در واقع پاسخی بود به وسوسه دوران کودکیام.» فروتن، حساسیتها و سختگیریها در سینما را بیش از تلویزیون میداند و میگوید: «شخصاً این نوع سختگیریها و حساسیتها را دوست دارم، اما فکر میکنم در تلویزیون چه در کارگردانی و چه در تصویربرداری و غیره، حساسیتهای لازم اعمال نمیشود. مثلاً فیلمنامههای خوب در فیلمهای سینمایی جواب میدهند اما معمولاً فیلمنامههای خوبی که قرار است در تلویزیون ساخته شوند به دلیل فرمولهای رایج سریالسازی که به آنها اصطلاحاً «آب بستن» میگویند حیف میشود.» بینظمی در تولید برخی از سریالها نیز از جمله مواردی است که فروتن به آن اشاره میکند: «برای بازی در سریال در
چشم باد (مسعود جعفریجوزانی) قراردادی بسته بودم و به خاطر این قرارداد چند ماه معطل شدم و در مدتی که قرار بود کار را شروع کنیم یکیدو کار خوب را از دست دادم. حتی برای فیلم مجید مجیدی هم دعوت به کار شدم، اما نهایتاً کار متوقف شد و زمانی شروع شد که من بهشدت دلزده شده بودم و دیگر آن روحیه را نداشتم. من برای کار در این سریال میتوانستم دستمزد خوبی دریافت کنم اما به دلیل همان دلزدگی بازی در سریال را از دست دادم و از طرفی نه ماه است که کاری نکردهام.»…
سینمای جهان: فوتبال روی پردهی سینما

رونالدینیو و دیوید بکام به بازیگران سرشناسی مثل تام هنکس و جانی دپ پیوستند تا تابستان امسال در مولتیپلکسهای سینمایی، رقابت سختی را دامن بزنند. سینماهای دو سوی قاره امسال تلاش کردند تا در بحبوحهی بازیهای جام جهانی فوتبال، هم تماشاگران خود را از دست ندهند و هم اگر بتوانند تماشاگران بیشتری را جذب کنند. شاید عجیب به نظر برسد، ولی برخی از مولتیپلکسها در ماه گذشته به جای نمایش فیلم به پخش مسابقههای فوتبال پرداختند. مثلاً در ویرجینیا 250 کودک و نوجوان در یکی از سینماها به تماشای مسابقهی فوتبال بین تیمهای ملی آمریکا و چک ــ که آمریکا سه بر صفر باخت ــ نشستند. مدیر این سینما میگوید: «ما این مسابقه را در زمان مردهی خودمان پخش کردیم و با این کار حداقل توانستیم تعداد بیشتری بلیت بفروشیم.» در انگلستان هم اقدام مشابهی صورت گرفت. از زمان شروع بازیها...
سینمای خانگی
بهزاد عشقی: در تاریخ سینمای ایران مردان خیانتکار خبیث کم نبودند، اما مردان بهظاهر موجهی که سرانجام به شکل غافلگیرکنندهای خائن به زنان خود معرفی میشوند، رد خود را در سه فیلم نامور به جا گذاشتند. فیلمهایی که عامل غافلگیری نقش تعیینکنندهای در آنها بازی میکنند.
دلهره: ساموئل خاچیکیان این فیلم را در اوج دوران شکوفایی خود ساخت؛ زمانی که سرآمد کارگردانهای سینمای ایران از جهت تکنیکی بود و با جناییهای خود تعلیق و دلهره به وجود میآورد و فیلمهایش با آثار خارجی قیاس میشد و جدا از تماشاگر عام، با اقشار نخبه نیز ارتباط برقرار میکرد. با این همه، خاچیکیان از نظر رسانهای فیلمساز چندان رسمیتیافتهای نبود و منتقدان دوران، بیآنکه سره را از ناسره جدا کنند، اغلب او را با مباشران سینمای کابارهای همسنگ میکردند. این داوری گرچه چندان عادلانه نبود، اما…
مونولوگ: نامهای به جعفر پناهی
احمد طالبینژاد: … میدانم که تا اینجای یادداشت، حسابی از دستم کفری شدهای. آخر ما یک رفاقت دهپانزده ساله هم داریم؛ از زمانی که هنوز وارد عرصهی فیلمسازی حرفهای نشده بودی. بگذار همینجا به یک نکتهی فرعی هم اشاره کنم. گاهی که جوانان علاقهمند میپرسند ما چه کنیم که وارد سینمای حرفهای شویم، من دو نفر را مثال میزنم و میگویم بروید سرگذشت یا سیر ورود دو نفر را به عالم سینما بخوانید. اولیاش تویی و دومی بهمن قبادی. من این شانس را داشتهام که سیر حضور خیلیها از جمله شما دو نفر را از نقطه آغاز تا امروز از نزدیک شاهد باشم؛ یک جور سماجت و پشتکار مثالزدنی و البته به نظر عدهای خوششانسی و اتفاق و برنده شدن بلیت. در مورد تو یادت هست سالهایی که در صداوسیمای بندرعباس مشغول کار بودی و دو فیلم کوتاه ساخته بودی به نامهای
دوست و
آخرین امتحان که یکیشان کموبیش شبیه
نان و کوچه نخستین ساختهی عباس کیارستمی بود. این دو فیلم را به جشنوارهی رشد داده بودی که آن سالها مدیریتش بر عهدهی من و یکی دیگر از دوستان (بهروز صمدمطلق) بود و برای اینکه هر دو فیلم در بخش مسابقه پذیرفته شوند، چندین بار از بندرعباس به تهران آمدی و…
نمای درشت: اینک بهشت (هانی ابواسد)
رویدادهای جهانی دههی اخیر و بهخصوص پس از آغاز هزارهی نو، مسلمانان و بهخصوص عربها را موضوع اصلی یا فرعی فیلمهای بسیاری کرده است. یکی از مهمترین موضوعها در این میان، مسألهی فلسطین است که قدمت این زخم، همین امسال، شصت ساله میشود.
اینک بهشت از مهمترین و مشهورترین فیلمهای اخیر درباره مسألهی فلسطین، و موضوع چالشبرانگیز عملیات انتحاری است که یک فیلمساز فلسطینی در سرزمینهای اشغالی ساخته و در دورهی اخیر به عنوان نخستین نمایندهی سینمای فلسطین برای شرکت در رقابتهای اسکار بهترین فیلم خارجی معرفی شد.
اینک بهشت فیلمی متعادل و غیررادیکال در بارهی یک موضوع رادیکال ارزیابی شده و بهخصوص در این روزها که فلسطین عرصهی خون و خشونت و قساوت است، شاید پرداختن به آن بیمناسبت نباشد.
حسین معززینیا: اینک بهشت از آن فیلمهایی است که هر چه هم سعی کنیم با فاصله دربارهاش صحبت کنیم و ارزیابیمان از آن فقط در محدودهی یک بحث سینمایی باقی بماند، باز هم درگیر مضمون حساساش خواهیم شد. فیلم البته خوب ساخته شده و ساختار قابل دفاعی دارد. فیلمساز از همان ابتدا موقعیت قابل فهمی را ترسیم میکند و جغرافیای منطقه و نحوهی ارتباط آدمها را جا میاندازد؛ در ابتدا وضعیت عادی و به اطلاعات اولیه ما از شرایط زندگی در فلسطین نزدیک است. همه چیز آرام است. ظاهراً چیز هیجانانگیز و متفاوتی در زندگی روزمرهی قهرمانان داستان (خالد و سعید) وجود ندارد. ورود دختری به نام سهی که مشتری ماشینهای قدیمی است و توجه سعید را جلب میکند، تنها حادثهای است که شرایط را کمی تغییر میدهد. اما پیش از آنکه مهلت پیدا کنیم طبق حدسمان شاهد یک داستان عاشقانه باشیم، حادثهی اصلی از راه میرسد…
سایهی خیال: زندگی و دوران جرج کلونی

کلونی به طرز هوشمندانه و جسورانهای، بر خلاف شیوهی معمول بازیگران هالیوودی، با دریافت دستمزدهای کمتر و پذیرفتن نقشهای کوچکتر در مجموعهای از فیلمهای چه به لحاظ تجاری و چه به لحاظ انتقادی موفق هالیوود، خود را تبدیل به ستارهی بزرگتری کرد. فیلمهایی مثل
خارج از دید،
سه سلطان،
توفان تمامعیار و
ای برادر کجایی؟… خودش در این باره میگوید: «نمیخواهم پول انبار کنم و در نهایت، فهرستی از فیلمهای مزخرف را پشت سرم داشته باشم. دوست ندارم وقتی در هفتادسالگی برنامهی مرور بر فیلمهایم را میگذارند، پر از فیلمهای آشغال باشد.» در عین حال کمتر ستارهای در حد و قوارهی کلونی وجود دارد که بهرغم سالها حضور در سریالهای ناکام تلویزیونی و فیلمهای ترسناک بیمعنی در ده سال اول زندگی حرفهایاش و چند نقش بد در کارهایی مثل
واقعیتهای زندگی و خواهران، چنین به کامیابی رسیده باشد و موقعیت خود را حفظ هم کرده باشد…
جرج کلونی: پس از همه این سال، هنوز خیلی مشکل است که پدرم را تعریف کنم. اما بهترین چیزی که میتوانم دربارهاش بگویم این است: مردانی در زندگیتان هستند که در مواقع خاصی از زندگی آرزو میکنید میتوانستید جای آنها باشید. پدرم همیشه بهترین عکسالعمل را لحظهی مناسب داشت. او یک آرمانگرا هم بود و راحتتر است که دوست یک آرمانگرا باشید تا اینکه بچهاش باشید، چون یک آرمانگرا بچهاش را به عنوان یک نمونه میسازد. وقتی رابرت کندی کشته شد، پدرم یک روزنامهنگار بود که در کلمبوس یک شوی تلویزیونی داشت. دقیقاً زمان مرگ مارتین لوتر کینگ بود؛ یک دورهی واقعاً ناامیدکننده. پدرم وارد اتاقم شد و فهمیدم که اتفاقی افتاده است. او گفت: «تفنگهای اسباببازیات را به من بده، همهشان را به من بده.» و من همهی آنها را به او دادم؛ تفنگهای آبپاش پلاستیکی، هر چیزی که داشتم. آنها را گرفت توی دستش و رفت سر برنامهی تلویزیونیاش و گفت: «پسرم اینها را به من داد. گفت دیگر نمیخواهم با آنها بازی کنم.» پدرم فهمید که این پیام بهتر است از راه یک بچهی هفتساله منتقل شود، و این از هوش او بود…
گزارش جشنوارهی فیلمهای مستند «هات داکس» صابره محمدکاشی: اگر همچون ادوارد سعید روشنفکران را وجدان بیدار جوامع بدانیم، باید گفت که در آمریکای شمالی و کانادا بخش مهمی از بار وظایف روشنفکران را مستندسازان به دوش میکشند. امروزه با اشباع شدن هالیوود از جلوههای ویژهی کامپیوتری و داستانهای ضعیف و با توفیق خارج از انتظار فیلمهای مستند در گیشه (که معروفترین مثال آن مایکل مور و مستند
فارنهایت 11/9 است) سینمای مستند جایگاه مهمی یافته است. برخلاف فیلمهای داستانی، مستندسازان به دنبال آدمهای واقعی و داستانهای واقعی هستند. آنها تصویری از جامعه و جهان را نشان میدهند که تازه و کشفناشده است. فیلمهای مستند دریچه به دنیایی میگشایند که فراتر از تصوراتی است که حتی در تخیلیترین فیلم هالیوودی دیده شده است: دنیای واقعی جهان امروز. امسال هم مثل سالهای گذشته جشنوارهی هات داکس (مستندهای داغ) بهار سرد تورنتو را گرم کرد. این جشنواره که بزرگترین جشنوارهی مستند در آمریکای شمالی و به قولی بعد از جشنوارهی روتردام در هلند، دومین جشنوارهی مستند در دنیاست؛ هرسال…