آب زنيد راه را...
شمارهی فوقالعادهی پاییز 85، یک شمارهی استثتاییست. بسیار دوستش میدارم؛ از روی جلد زیبایش گرفته تا مطلبهایش که قرین دنیا و تصورات و باورهای من از «فیلم» و سینماست.
بر تارک این شماره، که سرتاسرش تارک است، مجموعه مطالبی جذاب دربارهی سینمای عامهپسند هند آمده است. علیرضا محمودی تحلیلی تحقیقی از حضور این سینما در ایران بعد از انقلاب بهدست داده. شاپور عظیمی، از دلبستگان شوریدهحال سینمای هند، هم دربارهی سه چهرهی شاخص سینمای هند، راچ کاپور، امیتاب بچن و شاهرخ خان نوشته و هم به معرفی و تبلیغ و ترویج چند فیلم موفق این سینما پرداخته است! میدانم این مجموعه با استقبال عام خوانندگان ما روبهرو میشود و تا سالها سراغش را خواهند گرفت. در هشت صفحهی بعد، مقالهای تئوریک و آکادمیک دربارهی «سینمای بمب اتم» (Atomic Bomb Cinema) آوردهایم به قلم جروم ف. شاپیرو، استاد سینما و فرهنگهای تطبیقی در دانشگاه هیروشیمای ژاپن. این مقاله را سعید خاموش ترجمه کرده که در حال حاضر از بهترین مترجمین ایران است.
از دیگر شاهمجموعههای این شماره، پروندهی پالین کیل، مشهورترین منتقد فیلم قرن بیستم است. امیر قادری نزدیک دو سال، در کنار کارهای دیگرش (که ماشاالله کم هم نیست) روی این پرونده کار کرده است. حاصلش آنکه، حرف ناگفتهای دربارهی این جنجالیترین، سرکشترین و خوشقلمترین منتقد فیلم باقی نگذاشته است. در فرازی دیگر، امیر پوریا، به بهانهی امتیاز نهایی در نمای درشت، نگاهی بکر و یکه دارد به وودی آلن، و… این شماره مطالب خواندنی و ماندنی دیگر هم دارد، که چندتایشان، مثل مرگ جیلوپونته کوروو، ما را دلتنگ روزگار سپری شده میکند.
برخیزید و همراهمان شوید، چرا که به گفتهی بزرگ شاعر عالم انس و جن، حضرت مولانا:
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
فهرست مطالب
پروندهی یک موضوع: نگاهی دیگر به سینمای عامهپسند هند:
حضور سینمای عامهپسند هند در ایران پس از انقلاب: از بمبئی با عشق/ مردی به اندازهی یک سینما/ سه چهرهی شاخص سینمای هند در سه دوران: سه سکه در چشمه/ گفتوگو با امیتاب بچن: خوراک «کاری» برای همه/ فیلمهای موفق سینمای هند در دههی اخیر: بهشت، دوزخ، برزخ/ اردشیر ایرانی، عبدالحسین سپنتا و گذر سینمای هند به دوران ناطق: تاریخساز سینمای هند
....................
موسیقی فیلم: نگاهی به دنیا و آثار برنارد هرمان: نبوغ در روی پرده و بیرون از آن/ موسیقی فیلم؛ ریشهها، ویژگیها و دگرگونیها: عصر نقرهای
کمر دوبلهی ایتالیا را شکستیم: گفتوگو با روبیک زادوریان پیشگام صنعت دوبلاژ ایران
تاریخسازان: نگاهی به سریالهای در حال ساخت تلویزیون
پیغام ترورها این بود: خبرنگارها به عراق نیایند: گفتوگو با مازیار بهاری دربارهی سه سال مستندسازی در عراق
....................
رعد دوردست: سینمای بمب اتم
....................
نمای درشت:
امتیاز نهایی (وودی آلن): نقد و گفتوگو، و مقالهای دربارهی زندگی حرفهای وودی آلن/ بلیت (عباس کیارستمی): نقد و گفتوگو و چند نظر/ بومیها (رشید بوشارب): گزارشی از فیلم جنجالی روز فرانسه و گفتوگویی با کارگردان و بازیگرانش
سینمای انسانی: گفتوگو با برادران داردن در بارهی فیلم بچه
خشم و هیاهو: بیست فیلم جنجالی تاریخ سینما
معرکهی کلینت ایستوود: بودن یا نبودن؟: بحث و جنجالی که دخترک میلیون دلاری در آمریکا برانگیخت
....................
درگذشتگان: دربارهی جیلو پونتهکوروو، سون نیکویست (همراه گفتوگو)، آلیدا والی و جین وایات
طناب: سه یادداشت از پرویز دوایی
...و «کابوی» سلاح بر زمین گذاشت: در رثای گلن فورد
....................
نقد فیلم: دو نقد بر تاریخچهی خشونت (دیوید کراننبرگ)/ دو نقد بر مارنی (آلفرد هیچکاک)
....................
سایهی خیال
مجموعه مطالبی دربارهی پالین کیل، مشهورترین منتقد فیلم تاریخ سینما: جوانی و جنون سرعت/ در ستایش منتقدی که دوستش دارم: یک فیلم، مثل یک خانه است/ دو مقاله از پالین کیل در بارهی دوران کارش و «Trash، هنر و سینما»، همراه با نقد او بر پدرخوانده و تکههایی از نقدهای جنجالیاش/ دو گفتوگو با کیل، گزینگویهها، یک سخنرانی کوتاه و زندگینامهاش/ مقالهی دیوید تامپسن دربارهی کیل
کرشمه هايی از اين شماره
رؤیای غلیظ گلگون: نگاهی دیگر به سینمای عامهپسند هند
ابتدا پای سینمای غرب به ایران بازشد، اما تماشاگران ایرانی آن سالها در فیلمها دنبال نشانههای آشناتری میگشتند. حتماً به همین دلیل بود که فیلمهای غربی با فضای «هزارویکشبی» این همه در ایران طرفدار داشت، فیلمی ایتالیایی با نام سرگذشت فریدون بینوا نمایش داده شد و در دوبلههای اولیه، برای شخصیتهای غیرایرانی، نامهای ایرانی میگذاشتند. فیلمهای مصری، نخستین فیلمهای وارداتی بود که به نیاز تماشاگر ایرانی برای یافتن نشانهها و عناصر آشنای شرقی پاسخ داد و بیش از یک دهه جزو فیلمهای محبوب تماشاگران ایرانی ماند. اما وقتی همین تماشاگران سینمای عامهپسند هند را از اواسط دهه 1330 کشف کردند، مهر فیلمهای عربی از دل شان رفت و حضور سینمای هند، با قدرت بسیار طی دو دهه بعد ادامه یافت و پس از انقلاب هم با وجود محدودیتها و ممنوعیتها، این حضور به شکلی محدود بر پردهی سینما و شبکههای تلویزیون، و به شکلی بسیار گسترهتر در پستوها و خانهها ادامه یافت. حالا دیگر معلوم شده که عامهی تماشاگر ایرانی الفتی با سینمای عامهپسند دارد که مانعها را درمینوردد و از هر روزنی متاع مطلوب خود را مییابد
واقعیت این است که فیلم هندی سلیقههای خاصی را ارضا میکند و بیشتر علاقهمندان سینمای هند، عامهی مردم هستند. فیلمسازان هندی در روایت بسیار سهلانگارند. برخلاف وقت و ذهن و انرژی و پولی که
بابت صحنههای موزیکال به کار میبرند، در صحنههای دیگر چنین هزینههایی نمیکنند. ظرافتی در قصهگویی به کار نمیبرند. برای آنها ایجاز و ایهام بیمعناست. به همین دلیل است که فیلمی به اندازهی استاندارد جهانی 100 تا 120 دقیقه (حتی منهای صحنههای موزیکال) در میان محصولات سینمای هند کیمیاست. فیلمسازان هندی از حیث کاربرد رنگ، موسیقی، احساسات و هر عنصری که به کار میگیرند، افراطی و گلدرشت عمل میکنند. بازیها نیز از همین افراط و اغراق پیروی می کنند و شیوهی استفادهی بازیگران هندی از حرکتهای سر و دست و چشم و ماهیچههای چهره، مصداق بارز بازی اغراقآمیز در سینمای امروز دنیاست. حتی اگر باور نداشته باشیم که رواج سینمای هند به اقتصاد سینمای ایران صدمه میزند، از منظری که اشاره شد، فیلم هندی «بدآموزی هنری» دارد و افزایش ورود و عرضهی آن از مجراهای رسمی، میتواند به افت سلیقهی بصری عامهی تماشاگر ایرانی و حتی برخی از سینماگران منجر شود. اما از یک منظر اجتماعی و روانشناسی، سینمای عامهپسند هند ــ فارغ از نخبهگراییهای زیباییشناسانه ــ یک موضوع کاملاً جدی است که نیاز به بررسی دارد.
سیری در پرسونای سه چهرهی شاخص سینمای هند در سه دوران
شاپور عظیمی: سینمای هند مثل مردم و همه چیز این سرزمین، عجیب است. مؤلفههای سینمای هند برای بسیاری از تماشاگران جهان آشناست و آنها را جذب میکند. در انگلستان فیلم از ته دل (1997، مانی راتنام) پرفروش بود و تال (1998، سوپهاش گای) در آمریکا. تماشاگران ایرانی از چند دههی قبل با سینمای هند آشنا بودهاند؛ نه اینکه نام کارگردان فلان فیلم هندی را بدانند، بلکه گاهی حتی برخی از بازیگران سینمای هند با نامهای «فیلمی»شان در اینجا شناخته میشوند (امیتاب بچن معروفترین بازیگر هندی در ایران است که پس از نمایش فیلم قانون در تلویزیون، به ویجی معروف شد). شاید در سینمای هیچ کشوری به اندازهی هند، بازیگران سینما این همه مورد توجه مردم نباشند، به طوری که برخی از آنها در شمار اسطورههای زنده قرار گرفتهاند. پس از پایان دوران کاپور، امیتاب بچن توانست چنین نفوذی در سینمای هند پیدا کند و در دورهی اخیر شاهرخخان به چنین جایگاهی دست یافته است. کاپور، بچن و شاهرخ هریک تمثالی از دورههای مختلف سینمای هند هستند. در دورهی نخست قهرمان رمانتیک حرف اول را میزند و هرچه پیرامون داستانهای رؤیاگون فیلمهای هندی و رمانتیسیسم آتشین آنها شنیدهایم، مستقیم یا غیرمستقیم به این پرسونا بازمیگردد (کاپور)؛ دورهای که جوانی عصیانگر وارد جهان داستانی فیلمها میشود (بچن)، و دورهای که پارهای از خصوصیات قهرمان رمانتیک همراه با عصیانگری و درونگرایی در سینمای هند حرف اول را میزند (شاهرخ خان). مرور بر کارنامهی این سه بازیگر بیش از هر چیز دیگر در این تحلیل به ما یاری خواهد رساند که پی ببریم چهگونه در سینمای هند طول موجها تغییر میکنند و چه اتفاقی رخ میدهد که در دوران کاری هریک از سه بازیگر یادشده، فیلمهایی با حالوهوای ویژهی آن بازیگر در این سینما ماندگار میشود تا قهرمان دیگری ظهور کند و دورهی دیگری را رقم بزند.
سینمای بمب اتم: رعد دوردست
جروم ف. شاپیرو / ترجمهی سعید خاموش: چرا اصولاً فیلمهایی با تصاویری از بمب باید مورد توجه کسی قرار بگیرد؟ خب، به چند دلیل: سینما و بمب اتم، دو نمونه از پرمعناترین اختراعهای تکنولوژیک قرن بیستماند و هر دو ویژگیهای فرهنگی بسیار مهمی هم دارند. سینمای بمب اتم، یعنی نقطهی تلاقی این دو تکنولوژی، از لحاظ آماری، بخش مهمی از مصارف فرهنگی سینماروی معاصر را تشکیل میدهد و برخلاف تصور رایج، جزیی از فرایندیست که به بشر کمک میکند تا تهدیدهای جنگ اتمی را درک کند و در مقابله با آن تهدیدها بکوشد. اما اگر این توجیهات آکادمیک نیز خواننده را قانع نکند، در اینجا دلیل سادهتری را پیش میکشیم که شاید اهمیتش بیش از آنهای دیگر باشد: بسیاری از فیلمهای بمب اتمی، در یک کلام، فیلمهای جذاب و سرگرمکنندهای هستند و شایستگیاش را دارند تا جداگانه بررسی شوند. البته سیاستگذاران دولتی، خیلی زود به اهمیت راهبردی تلاقی سینما و بمب پی بردند و به گونهای ناپخته به آن واکنش نشان دادند. حالا دیگر همه میدانند که در دوران جنگ جهانی دوم، دولت آمریکا سعی کرد هر بحث و گفتوگوی علنی ــ بهخصوص در فیلمها را ــ دربارهی انرژی هستهای سانسور کند. با این حال، از 1945 به این سو، حدود هزار فیلم ــ آمریکایی یا غیرآمریکایی ــ که به نحوی با بمب اتم ارتباط داشتهاند، در ایالات متحده به نمایش درآمدهاند و با وجود محبوبیت فراوان، تا همین اواخر، از سوی محافل دانشگاهی، حدوداً نادیده گرفته شدهاند. با آنکه محققان و منتقدان دربارهی این فیلمها مینویسند، ولی هیچ تحقیق کامل و اساسی سراغ نداریم که این فیلمها را به عنوان مجموعهای منسجم از روایتهای سینمایی، مورد مطالعه قرار داده باشد و بدین گونه «سینمای بمب اتم»، حالت معدن استخراجنشده و پراطلاعات فرهنگ معاصر را پیدا کرده است.
پالین کیل، مشهورترین منتقد فیلم قرن بیستم: جوانی و جنون سرعت
امیر قادری: از کیل خیلی چیزها یاد گرفتهام. خواندن نقدهایش همان قدر به من درک و لذت داده که تماشای خیلی از سکانسهای فیلمهای محبوبم. شیوهی نوشتن کیل، نه فقط در کشور خودمان، که در سراسر جهان، با بدفهمیهای فراوانی روبهرو بوده است. ابراز عقاید تند و صریحش باعث شده که خیلیها متوجه درک و فهم و تجربه و از همه مهمتر، هوش و سلیقهای که پشت این اظهار نظرهای ساده پنهان است، نشوند. نخستین پیامد ناگوار این ظاهر سهل و ممتنع نقدها و اظهار نظرها، خلق مقلدان کمهوشتر و بیسلیقهتر و نادانتری است که فقط از شکل و شمایل و شیوهی ظاهری نوشته شدن مطالب تقلید میکنند. در این پرونده امید است آن چه در پناه نوشتههای کیل پنهان بوده نیز تا جایی که ممکن است عیان شود. مطلب دیوید تامپسن با همهی کوتاهیاش برای شناخت کیل به درد میخورد و از آن مهمتر اینکه، عالی نوشته شده است. گفتوگوی فرانسیس دیویس یکی از طولانیترین گفتوگوهای موجود با پالین کیل است. بخش مربوط به گزیدهی نقدها، با وسواس فراوان تهیه شده و سخنرانی کوتاه پالین کیل، حاصل یک عمر نوشتن است. امیدوارم حوصله کنید و مقالهی طولانی و خواندنی «Trash، هنر و سینما» را هم بخوانید. نگاهی به جملهی اولش بیندازید، بقیهاش حل است....
تکههایی از یک مقالهی پالین کیل: Trash، هنر، سینما
گزینش و ترجمه: روبرت صافاریان: عادتهای سینما رفتن و فیلم دیدن آدم عوض میشوند ــ من امروز هم از همان چیزها در فیلمها خوشم میآید که همیشه خوشم میآمد، امّا امروز، برای مثال، به فیلم مستند بیشتر میل دارم. بعد از این همه سال دیدن داستانهای تکراری احمقانهی چیدهشده و بازیشده، در حالی که در آنها هر روز چیز کمتری پیدا میکنم که به دردم بخورند. حالا مشتاقم بیشتر بدانم، نیازمند دادهها و اطلاعاتم، مشتاق چهرههای غیربازیگرها هستم و مشتاق دانشی دربارهی شیوهی زندگی کردن آدمها ــ مشتاق مکاشفه هستم، نه تکههای کوچک و جزئی از شو بیزنس که ذهنهای معتاد به شو بیزنس برای ما تدارک دیدهاند و تازه آنها را از همان فیلمهایی گرفتهاند که از دیدنشان خسته شدهایم.
امّا تغییر بزرگ در عادتهای ماست. اگر ما توانستهایم زندگی ساده و مفیدی برای خودمان جور کنیم، نیاز کمتری احساس میکنیم که از دست این زندگی فرار کنیم و به لذتهای کاهشیابندهی فیلمها پناه ببریم. وقتی به سینما میرویم چیز خوبی میخواهیم، چیزی پایدار، ما صرفاً دنبال ذرهای از چیزی نیستیم، چون کارهای دیگری هم داریم که بکنیم. اگر زندگی در خانه جالبتر است، چرا به سینما برویم؟ حالا سالنهای سینمایی که سینماروهای واقعی به آنها میروند ــ آن آدمهای حاشیهای جاکنشدهی شهرها، آدمهای بازنده، آدمهای تنها ــ ما را افسرده میکنند. گوش کردن به سروصدای آنها ــ که معمولاً بلندتر از حاشیه صوتی فیلم است ــ در حالی که برای پلیسها هورا میکشند و دزدها را هو میکنند، هرچند ممکن است هنوز با نارضایتی آنها احساس همدلی کنیم، امّا دیگر برای حفظ علاقه ما به بازی دزد و پلیس کفایت نمیکند. یک دهنکجی کوچک دیگر ما را راضی نمیکند. ما که در سینماها بزرگ شدهایم، این را میدانیم که کار خوب با سنت آکادمیک و محترمانه سنخیتی ندارد، بلکه با لحظههای خوب در کارهای مبتذل هممعناست. و با وجود این میخواهیم ژست ستیزهجویانه [کشش به Trash برای گریز از فرهنگ رسمی] به حوزهی مکاشفه انتقال پیدا کند. ابتذال اشتهای هنرِ ما را تحریک کرده است.
امتیاز نهایی (وودی آلن): نقد و گفتوگو، و مقالهای دربارهی زندگی حرفهای وودی آلن
امیر پوریا: تقریباً تمامی ویژگیهای دکوپاژی و تکنیکی امتیاز نهایی، با آنچه در فیلمهای دیگر آلن دیدهایم، یکسان است. همان گونه که شیوهی پیشبرد داستان، لحن فیلم که در نمایش بازیهای غریب تقدیر، با نوعی جدیت کمیک همراه است و ساختار روایت که شیطنتهای گرهافکنی و گرهگشاییاش را با وجود فرم خطی، بدون شباهت یافتن به الگوی معمایی به کار میگیرد، همه بهشدت آلنی هستند. اینکه مثلاً دکوپاژ صحنههای همیشگی آلنی در کافهها و رستورانها، اینجا سادهتر و کلاسیکتر به نظر میرسد و با گشتن و چرخیدن معمول دوربین به دور میزها و صورت آدمهای در حال حرف زدن همراه نشده، به اقتضای این داستان برمیگردد که آدمهایش برخلاف گلولهها بر فراز برادوی (1994) یا ملیندا و ملیندا (2004) فیلم قبلی استاد، در باب هنر و اینکه زندگی بیشتر شبیه کمدی است یا تراژدی بحث نمیکنند؛ بلکه دارند حرفهای خالهزنکی و خانوادگی سادهای میزنند و دوربین آلن با فیلمبردار ارمنی جدیدی که همکارش شده، طبعاً راحتتر و کلاسیکتر با آنها روبهرو میشود. آلن پیش از این هم همیشه به اقتضاهای داستان و فضای آن بیش از طرح صرف دغدغهها بها میداده. مثلاً اگر در هانا و خواهرانش (1986) و رز ارغوانی قاهره (1985) نشانمان میدهد که آدمها…
تأملی در باب زندگی حرفهای وودی آلن: او زمانهی ما را ثبت میکند
ریچارد کامز / ترجمهی سعید خاموش: رابطهی وودی آلن و منهتن، یکی از بادوامترین همکاریهای دنیای سرگرمی بوده است. پنهلوپه جیلیات، نویسنده انگلیسی، از وودی آلن به عنوان «یکی از نعمتهای منهتن» یاد کرده؛ و بعد از آنی هال (1977)، به مدت ده سال، خیلی از منتقدان فیلمهای آلن را یک «کپسول زمان» تلقی میکردند که زندگی، زمانه، و مکانهای مشترکشان با کارگردان، در آنها محفوظ نگاه داشته میشد. آنچه به این رابطه شکل میداد، نامتعارفترین ویژگیهای فردی/ جغرافیایی بود. میگویند آلن از بالکن آپارتمانش در خیابان پنجم، برخی از نماهای افتتاحیهی منهتن (1979) را گرفته؛ و در همان نزدیکی، در غرب سنترال پارک، آپارتمان شریک زندگیاش میا فارو قرار داشت که در هانا و خواهرانش (1986) از آن استفاده شد. وقتی رسوایی، خشونت و عصبیت و اتهامهای دادگاهی ــ که قابل توصیف نبود و تنها در تکه جملههایی پر از نیشوکنایه به زبان میآمد ــ باعث فروپاشی آن پیوند شد، چیزی هم برای همیشه در رابطهی بین وودی آلن و شهرش تغییر کرد ولی به آن پایان نداد، چون...
بلیت (عباس کیارستمی): نقد و گفتوگو و چند نظر
آنتونیا شرکا: کیارستمی در توضیح عینک طبی خود ــ اولین وجه مشترک او با کن لوچ و ارمانو اولمی ــ به طنز میگوید: «فقط مسألهی سن است. دیگر جوان نیستیم. بهزودی مشکلات شنوایی هم به مشکلات بینایی اضافه میشود!» با این وجود اثر مشترک سه استاد سینما، هویتی را در نگاهشان نشان میدهد که فراتر از جنبهی فنی عینک طبی میرود. بلیتها فیلمیست دربارهی نسلها که خبر از پویایی یک سینمای مؤلف در حال تکامل میدهد که کمتر از سوژهی قطارهای تندرو جاذبه ندارد. فیلمی که نهتنها از دلبستگی خالق خانهی دوست کجاست؟، طعم گیلاس و باد ما را خواهد برد به کشور ایتالیا نکاسته بلکه در خبرها میخوانیم که فیلم بعدی این فیلمساز نیز قرار است در ایتالیا و احتمالاً با تهیهکنندهی بلیت، یعنی شرکت فادانگو (دومنیکو پروکاچی) ساخته شود و گفته میشود که کیارستمی ماه مارس سال 2006 را به جستوجوی لوکیشن در این کشور گذرانده است. بلیت اولین بار در پنجاهوپنجمین جشنوارهی برلین، خارج از مسابقه به نمایش درآمد. فیلم شرح سفر قطاری است از اروپای مرکزی به رم با همه ماجراها، برخوردها و عشقهایی که در واگنهای این قطار رخ میدهد...
بومیها (رشید بوشارب): گزارشی از فیلم جنجالی روز فرانسه و گفتوگویی با کارگردان و بازیگرانش
محمد حقیقت: تا آنجا که اطلاع داریم کمتر فیلمی در تاریخ سینما توانسته روی قانون یک کشور چنین تأثیری داشته باشد. فیلم بومیها اثر رشید بوشارب که در جشنوارهی کن 2006 درخشید و سپس در حضور ژاک شیراک رییسجمهور فرانسه به نمایش خصوصی درآمد و توانست به 253000 سرباز عرب و آفریقایی که در کنار ارتش فرانسه و برای آزادی فرانسه در سال 1943 جنگیدند و کشته دادند، رسمیت بدهد و آنها را از حقوق قانونی، مثل خود فرانسویها برخوردار کند! بازماندگان این سربازها که همواره تحقیر میشدند و حقوقشان به رسمیت شناخته نمیشد، از همان پایان جنگ تا امروز برای به دست آوردن حقوق خود جنگیدهاند. آنها در طول جنگ همهی زندگی، خانه و خانوادهی خود را رها کرده بودند تا در ارتش فرانسه با دشمن بجنگند و سرانجام این کشور را به پیروزی رساندند. بومیها که عنوانی است که فرانسویها بر این سربازان گذاشته بودند از «مام میهن» در مقابل نازیهای آلمانی با خون دل دفاع کردند، اما…
درگذشتگان: جیلو پونتهکوروو (2006-1919): شورش علیه ستمگران
بهروز دانشفر: پونتهکوروو همواره به ستمدیدگانی میاندیشید که سرانجام علیه ستمگران سر به شورش برمیدارند: «همیشه میخواستم به انسانها در سختترین لحظههای زندگیشان بنگرم». فیلمهایش همانی هستند که هدف و آرمانش بود. کاپو سرگذشت دختر یهودی جوانی و تلاشش برای زنده ماندن در اردوگاه مرگ نازیهاست و شاهکارش نبرد الجزیره بازآفرینی رویدادهای تاریخی قیام پیروزمندانهی مردم الجزایر بر ضد فرانسویها در سالهای 1954 تا 1962 است. این فیلم به شیوهی «سینماـحقیقت» در محل رویدادها و بازیگران غیرحرفهای محلی ساخته شد و تصویرهای سیاهوسفید با دوربین روی دست بیشتر به مستندهای خبری میماند. شخصیتهای شریر فیلم آدمهایی سادیست و دیگرآزار نیستند، بلکه امپریالیستهایی یکبعدی و آدمکشاند که با نادیده گرفتن و پایمال کردن حقوق مردم کشور مستعمره، وظیفه خود را انجام میدهند. سرهنگ ماتیو (با بازی ژان مارتن) آدم نیکسرشتی نیست، اما باورکردنی و قابل ترحم به نظر میآید؛ زیرا او قربانیتر از مردم استعمارزده الجزایر است. او اذعان دارد که الجزایریها پیروز میشوند و این یک درس تاریخی است؛ وظیفه او فقط به عقب انداختن این رویداد اجتنابناپذیر است. همین امر در مورد سر ویلیام واکر (مارلون براندو) شخصیت شریر سرخورده و خودویرانگر کوییمادا!/ بسوزان! آشکارتر و قابللمستر است. این ماجراجوی انگلیسی در میانه قرن نوزدهم در جزیرهای مستعمره پرتغال واقع در دریای کاراییب به بردگانی در کار تولید نیشکر که برای دستیابی به شرایط بهتری در زندگی فلاکتبارشان قیام کردهاند خیانت میکند. گرچه نبرد الجزیره فیلمی تقریباً بینقص است، اما در بسوزان! انگیزه واکر روشن نیست. در هر دو فیلم که برخوردار از مایه سیاسی منسجم و نیرومندی هستند امپریالیستها تحقیر یا کاریکاتور نشدند، اما در همان حال بهروشنی شاهد جانبداری پونتهکوروو از الجزایریها و بردگان هستیم.
طناب:سه یادداشت از پرویز دوایی
1
. نشد! نتوانستم و نیامد مطلب پل نیومن! شرمنده و متأسفم. خودبهخود و در حال عادی هم ــ به قول این استاد هرابال، نویسندهی چک، احساس گناه و قصور میکنم، چه رسد به اینکه آدمهای مطبوع و مهربانی از آدم چیزی بخواهند و آدم نتواند برآورده کند (هرابال میگوید هر اشکالی در هر جای دنیا که پیش میآید، من گناه خودم میدانم!)، پل نیومن را بنده تا حدودی دوست میدارم و تا حدی زیادی تحسین میکنم. آن دوست داشتن، متأسفانه، مقید به شرایط خاصی است که آدم را شدید برنمیانگیزد به نوشتن یک چیز حسی، و در این مورد، به نظر تحسین تنها کافی نیست. تحسین به خاطر سعیاش در بازی در اکثراً فیلمهای خوب آبرومند و کار با اکثراً فیلمسازهای معتبر هر دورهای و حالا، یعنی از سالها پیش به این طرف، این اقدام گرامی انساندوستانهاش و تخصیص مبالغ هنگفتی هر سال به کارهای خیریه، و این شیوهی زیستی ساده بیپیرایهی انسانیاش،که خلاف شیوههای مرسوم بقیهی بازیگرهاست. اسمش هم همراه چند فیلم شاخص هست: شاید مهمتر از همه بیلیاردباز، کسی آن بالا مرا دوست دارد (با عنوان فارسی مزخرف قدرت جوانی که متأسفانه کار این بنده است!)، لوک بیخیال (Coolhand Luke)، و خیلی فیلمهای دیگر.