فهرست مطالب
فلاشبک: نقد و نظر خوانندگان مجله دربارهی مطالب شمارههای گذشته و نویسندگانش
خشت و آینه: بیا و ننگر/ ویرانی رؤیاها/ پرده آخر/ شاید دوباره نوک برج/ تاریخ، نه فقط برای افتخار
رویدادها
فیلمهای تازه: زن دوم (سیروس الوند)/ مخمصه (محمدعلی سجادی)/ متولد برج عقرب «بچههای ابدی» (پوران درخشنده)/ پاداش سکوت (مازیار میری)/ چهار انگشتی (سعید سهیلی)/ روز سوم (محمدحسین لطیفی)/ احضارشدگان (آرش معیریان)/ آتشکار (محسن امیریوسفی)/ خواب لیلا (مهرداد میرفلاح)/ دیدار صفار هرندی از فیلمبرداری «اخراجیها»/ بازگشایی یک سانسی سینما تربیت در مهاباد/ پنجمین جشنوارهی پویانمایی/ بزرگداشت زرینکلک در روز جهانی انیمیشن/ تندیس آقای بازیگر (عزتالله انتظامی) در خانهی هنرمندان/ تغییرات در بیستوپنجمین جشنوارهی فجر (12 تا 22 بهمن)/ برنامههای حمایتی سازمان فرهنگیهنری شهرداری تهران از سینما/ آغاز کار مجتمع فرهنگیورزشی تجاری «اریکهی ایرانیان»/ نشریهی تازه: «پشت صحنه سینما»/ برگزیدگان جشنوارهی رشد/ مراسم اولین سالمرگ فریدون گله در خانهی هنرمندان/ جشن سالروز تأسیس کانون دستیاران کارگردانان/ چهارمین جشن «تصویر سال» از پانزدهم آبان در خانهی هنرمندان/ اعتراض اتحادیهی تهیهکنندگان به پخش فیلمهای ایرانی در پروازهای هواپیمایی.
خبرهای کوتاه: جشنوارهی ایدز/ هفتهی فیلم مجارستان/ جشنوارهی رحمت/ استعفای جواد شمقدری/ جشنوارهی 100 در تهران/ جشنوارهی فیلم «کارآفرینی»/ جشنوارهی صبا/ کارگاه تخصصی تدوین/ بیمهی هنرمندان.
ایستگاه آذر: خبرهایی از مهدی احمدی/ مهناز افضلی/ هانیه توسلی/ عاطفه رضوی/ محمد صالحعلا/ ابوالقاسم طالبی/ اکبر عالمی/ رضا عطاران/ عبدالله علیمراد/ کیانوش گرامی/ علی لقمانی/ حسین محجوب/ فرزاد مؤتمن/ جهانگیر میرشکاری/ محمدعلی نجفی.
در گذشتگان: پرویز ملکزاده (1385-1323)/ مهدی سلیمی (1385-1337)/ نرسی کُرکیا (1385-1317)/ امیر شروان (1385-1310)
سایهی حاتمی: گپی با عزیز ساعتی
راههای دوری از حاشیه: گپی با پوریا پورسرخ
چه فرهادها مرده در کوهها...: گزارش دومین جشنوارهی فیلمهای کوتاه دینی «رویش» (8 تا 12 آبان، مشهد)
چه کسی شیشه را شکست؟: حاشیههای جنجالی اکران چه کسی امیر را کشت؟
در تلویزیون: نگاهی به سریالهای تلویزیونی ماه رمضان: صاحبدلان/ آخرین گناه/ زیرزمین/ بوی خوش زندگی/ احمد امینی و تأثیرهای داستایفسکی در اولین شب آرامش/ پاسخ داریوش فرهنگ، کارگردان سریال راه شب به نقدی بر این مجموعه
سینمای جهان
ــ نمای دور: 61 فیلم در رقابت اسکار بهترین فیلم خارجیزبان/ گپی با گابریل رینچ دربارهی مرگ یک رییسجمهور/ اسکورسیزی و خستگی از هالیوود/ کیدمن سفیر حسننیت/ انتقاد گیبسن و استون از سیاست خارجی دولت آمریکا/ جنایتکار جنگی جلوی دوربین/ مت دیلن علیه نژادپرستی/ روزهای خوب سینمای چین و کرهی جنوبی/ پیت به جای کروز؟/ ایندیانا جونز قبراق/ بازسازی شعله/ موفقیت پسر میازاکی/ خشنودی خانوادهی کندی/ و…
ــ نمای متوسط: هزاران فرسنگ تنها تاختن (ژانگ ییمو)/ آخرین پادشاه اسکاتلند (کوین مکدانلد)/ چشم خارجی (لوچا مورانته)/ یک خروار شانس (رودریگو تریانا)/ تپش (جیم سونزرو)/ آبی وحشی دوردست (ورنر هرتسوگ)/ توطئه (امیلیو پاکول)/ ناشناختهها (جوزپه تورناتوره)/ خواهران (مارکو بلوکیو)
ــ نمای عمومی: کارتونهای پیکسار
مجموعه مطالبی دربارهی دنیای شگفتانگیز کارتونهای سهبعدی کمپانی پیکسار: تاریخچهی گرافیک رایانهای و شکلگیری پیکسار/ انیمیشن پیکساری چه جور چیزی است؟/ دربارهی جان لَسِتِر نابغهی پیکسار و گفتوگو با او/ مروری بر همهی کارتونهای کمپانی پیکسار، بررسی موردی کمپانی لولوها و نگاهی به موسیقی سه فیلم
حکایت همچنان باقیست: گزارش پنجاهوچهارمین جشنوارهی سنسباستین
نقد فیلم:
ستاره میشود (فریدون جیرانی) و گفتوگو با کارگردان و بازیگرش عزتالله انتظامی/ چه کسی امیر را کشت؟ (مهدی کرمپور)/ وقتی همه خواب بودند (فریدون حسنپور)/ بادی که بر مرغزار میوزد (کن لوچ)/ گزارش اکران
سینمای خانگی: نکتههایی دربارهی آفساید، هامون، یک تکه نان
نامهها: پاسخهای کوتاه/ فرهنگ بازیگران ایران
بیست سال پیش در همین ماه: مروری بر شماره 43 ماهنامه فیلم (آذر 1365)
همکاران این شماره: محسن بیگآقا، امیر پوریا، مسعود ثابتی، نیما حسنینسب، محمد حقیقت، سعید خاموش، مهرزاد دانش، کیکاوس زیاری، جواد طوسی، بهزاد عشقی، آرزو فراهانی، پیروز کلانتری، محمدسعید محصصی، کیوان هنرمند.
روی جلد: عزت الله انتظامی، امین حیایی و اندیشه فولادوند در ستاره میشود ساختهی فریدون جیرانی ـ صفحهآرایی و طراحی جلد: علیرضا امکچی
قسمت هايی از اين شماره
پروندهی یک موضوع: دنیای شگفتانگیز کارتونهای سهبعدی پیکسار
نیما حسنینسب: حکایت پیکسار حکایت امروز است؛ قصهی «صفر و یک» و دیجیتال و عصر انفورماتیک. اگر تا دیروز عبارت «فیلمهایی که پشت کامپیوتر ساخته میشوند» جملهای برای رد کردن و بیتوجهی به شکل تازهای از سینما در دو دهه اخیر بود، حالا با این کارتونها مصداق عینی و مشخصی پیدا کرده است. درست است که انیمیشنهای پیکسار دقیقاً «پشت کامپیوتر» ساخته میشوند؛ قضیهی هارد و رَم و CPU و این جور چیزهاست، اما تمام ماجرا که این نیست. پیکسارشدن شور و شعور و ذوق و قریحه هم میخواهد، عشق و دلدادن و کوشش و بیدار ماندن دارد. خلاقیت و نبوغ و ایمان به سرگرمی باعث شده از دل «صفر و یک» و برنامهنویسی و پردازش کامپیوترها بشود چیزهایی بیرون کشید که نظیرش را محال است در عمرتان دیده باشید.
طبیعی است که در نبودن همهی آنچه گفتم، فقط بهانهها باقی میماند. اگر از کسی شنیدید که «ای بابا، ما کجا و آنها کجا؟»، لطفاً از طرف من بهشان بگویید قصهی اسباببازی را با سیستمهایی ساختهاند که قدرتش از رایانهی خانگی روی میزهای دوربرمان بهمراتب کمتر بود، و این اصلاً اغراق نیست. دنیای پیکسار با همه زیباییها و رنگ و نور و صداهای مبهوتکنندهاش، با آن همه شخصیت و موجودات ریز و درشت جذاب و بامزه و دوستداشتنی، با داستانها و موقعیتهایی که هر کدامشان میتواند مایهی غبطهی صاحبان دنیای سرگرمی و سینما باشد، بیش و پیش از هر چیز با کمک سلولهای خاکستری مغز ساخته شده است.
این مجموعه فقط گوشههای کوچکی از این دنیای رنگارنگ را نشان میدهد. یک جور ناخنکزدن است برای یادآوری لحظههایی که میدانم نوشتن و خواندن دربارهی آنها خیلی با تماشا کردنشان فرق دارد. کاش میشد جای همه اینها کنار هم مینشستیم و خودِ فیلمها را میدیدیم، اما انگار عجالتاً باید به همین قناعت کنیم. این مجموعه فقط دری برای ورود به دنیای این خالقان بیادعای شادی و شور و لذت است. مثل یکی از بیشمار درهایی که در کمپانی لولوها با آن وارد دنیای بچهها میشدند و آن همه ماجرا و حادثه و هیجان و خنده و گریه درست میکردند.
گزارش پنجاهوچهارمین جشنوارهی سنسباستین
عباس یاری: از کجا شروع کنم؟ چه بخشی از گزارش یک سفر جشنوارهای برای شما خواندنی است؟ اینکه در فرودگاه شارل دوگل، پلیس فرانسه عکسهای مرا دستش گرفته بود و در بین مسافران دنبالم میگشت؟ مگر من چه کرده بودم؟ یا از آن جیببر ماهری بگویم که در متروی بارسلون مانند شعبدهباز ماهری با انگشتان جادوگرش تکتک جیبهای جلیقهام را به امید یافتن پول زیرورو کرد و من چنان مبهوت حرکاتش بودم که دلم نمیآمد متوقفش کنم؟! تصور میکنم چنین حوادثی ممکن است در هر سفری برای هر مسافری پیش بیاید.
میشود رفت سراغ فیلمها و از قصههایی گفت که در آنها دنیایی از شور و گرما وجود داشت و از آنهایی که تماشاگر از خودش میپرسید چرا از این بهشت زیبا چشم پوشیده و در یک سالن تاریک به دیدن معجونهای هفتجوش ملالآور رفته است. به هر حال در هر جشنوارهای فیلمهای بد و تکوتوکی فیلمهای خوب هست. هرچند انصافاً در این دوره فیلمهای خوب جشنواره بهمراتب بیشتر بود. فیلمهایی از برزیل، آرژانتین، پرتغال، کره، اسپانیا، لیتوانی، آمریکا و... اما کدامیک این فیلمها را، در کجا میتوانید ببینید؟
از گفتوگوی هوشنگ گلمکانی با فریدون جیرانی و عزتالله انتظامی
فریدون جیرانی: حدود سال 1364 فیلمنامهای نوشتم و دادم به رخشان بنیاعتماد که میخواست اولین فیلمش را بسازد. فیلمنامهای سهاپیزودی بود دربارهی پشت صحنهی سینمای فیلمفارسی که اتفاقاً بنیاعتماد خیلی هم خوشش آمد. زمانی بود که هنوز کسی در سینمای ایران فیلم اپیزودیک نساخته بود. من چهار اتفاق واقعی از پشت صحنهی سینمای فیلمفارسی را دستمایهی این چهار اپیزود کرده بودم. اولین قصه دربارهی دختری بود که از شهرستان برای ملاقات بهروز وثوقی به تهران میآمد و در تهران به دنبال وثوقی به استودیوهای مختلف میرفت ولی موفق به دیدنش نمیشد. بعد با پسری با صورت سوخته آشنا میشد که در لالهزار عکس و پوستر سینمایی میفروخت. یک روز را با پسر میگذراند و بعد سر از کلانتری درمیآورد. قصهی دوم دربارهی مردی شهرستانی بود که برای دیدن برادر فلجش که سیاهیلشکر بود به تهران میآمد ولی برادر او در واقع کنترلچی سینما بود. مرد او را میدید و سوغاتیای را که برایش آورده بود به او میداد و میرفت. بعد برادر افلیج را میدیدیم که زنش شب به خانه میآمد و میگفت دستیار کارگردان به او گفته که دماغت بزرگ است و باید شبیه دماغ فروزان بشود. مرد هم خودش با کارد دماغ زنش را میبرید. اسم این اپیزود «دماغ فروزان» بود. اپیزود سوم هم عنوانش بود «ترانهی قیصر» که در واقع بعداً شد یکی از قسمتهای سریال سرنخ که خودم فیلمنامهاش را به کیومرث پوراحمد دادم. این داستان هم بر اساس ماجرایی واقعی شکل گرفته بود و درباره کارگر کارخانهای بود که کارگر دیگری جایش را میگرفت. کارگر اول تصمیم میگرفت دومی را بکشد و آخر سر هم تحت تأثیر موسیقی فیلم قیصر همین کار را میکرد. این فیلمنامه متأسفانه در بنیاد فارابی تصویب نشد و همین طور ماند و ماند. در مقطعی احمد امینی تصمیم به ساختنش گرفت که نشد تا دو سال پیش که بازنویسیاش کردم و فضایش را تبدیل کردم به فضای سینمای امروز ایران. در نهایت هم شد چهار اپیزود (هدیه تهرانی، نیکی کریمی، عباس کیارستمی و هنرپیشهی قدیمی) که بخشهایی از وضعیت سینمای امروز ایران را منعکس میکردند.
عزتالله انتظامی: خب، مسأله اینجاست که آن بازیگری که روی ویلچر نشسته و دارد در آن شرایط زندگی میکند هم اگر بعضی زدوبندها نمیشد و حقش را به او میدادند حتماً زندگی بهتری میداشت، یعنی باید زندگی بهتری داشته باشد. نمیخواهم اسم ببرم، ولی فکر میکنم همان آشفتگیهای پشت پرده و آن بندوبستهاست که به چنین شرایطی منجر میشود. آدمی که تمام عمرش را روی این کار گذاشته نباید اینجوری زندگی کند و در هیچ جای دنیا هم اینطور نیست. مطمئن باشید که همان فتحی اگر حقش را به او میدادند به آن روز نمیافتاد. همینطور گرجی و حسین کسبیان و... از این گذشته تبعیضهایی هم همیشه در پشت صحنه سینمای ایران بوده. در مورد این قضیه چون من در سینمای پیش از انقلاب هم کار کردهام، اطلاعات زیادی در مورد پشت پردهاش دارم. پشت پردهی فیلمفارسیها که اصلاً حکایتها بود و اتفاقهای خیلی زشتی میافتاد. ولی خیلی فیلمها هم کار کردم که رفتارشان با من کاملاً انسانی بود و ایرادی نمیتوان ازشان گرفت. با این حال مواردی هم بود که به آدم واقعاً اجحاف میشد و حق آدمها را نمیدادند.
فیلمی بود که من کار میکردم و عوامل فنی پشت صحنه آمدند و به من گفتند که سیر نمیشوند. گفتم مگر به شما چلوکباب نمیدهند؟ گفتند آنقدری نیست که سیرمان کند. رفتم سراغ راننده و بعد معلوم شد که برای حدود سی نفر عوامل، 25 پرس چلوکباب میگیرند تا مثلاً صرفهجویی کنند. حالا پنج تا دو هزار تومن مگر چهقدر میشود؟
از نقد امیر پوریا بر بادی که بر مرغزار میوزد The Wind that Shakes the Barley
بچههای اهل سینما و فیلمبینی و مطالعهی سینمایی در نسل ما، نسلی که بین نیم تا یک دهه پیش از انقلاب به دنیا آمد و سینما را در دههی 1360 به طور جدی دنبال و درک کرد، درست برعکس نسل پیش از خود که بسیاری از اعضایش به فرانچسکو رزی و کوستاگاوراس و جیلو پونتهکوروو علاقه داشتند، تقریباً به گونهای همگانی و در ابعاد گسترده، از سینمای صریح سیاسی و جلوههای مشهور و متعارف آن، احساس و ابراز بیزاری کردند. تردیدی نیست که این گرایش، یا در واقع ضدگرایش، خود از زمینههای اجتماعی و سیاسی گوناگونی در زمانهی آکنده از شعارهای رسمی ما و مضمونزدگی افراطی اغلب نمونههای نقد سیاسی در مطبوعات و کتابهای سینمایی برمیآمد. در ردیابی این که دلیل این دلزدگی چه بوده، میتوان یک پرونده کامل تهیه کرد که البته بعید میدانم با اشارههای ناگزیری که باید به ریشههای اینجایی ماجرا داشته باشد، قابل چاپ از کار دربیاید. ولی با بحث و مصداق آوردن از نمونههای مختلفش، میتوان به میزان عمومیت آن در اعضا و جرگههای این نسل پی برد. نه تنها کارنامهی فیلمسازان معروف به سیاسیسازی، بلکه حتی تکفیلمهای سیاسیتر فیلمسازانی که آثاری غیرصریحتر هم داشتند، در این نسل ایجاد بیعلاقگی میکرد.
از منتقدان زبده یاد بگیرید
داریوش فرهنگ: سالهاست جلوی خودم را گرفتهام تا دربارهی «بعضی» نقدنوشتههای ماهنامه سینمائی شما، در مورد کارهایم، چیزی نگویم و چیزی در جواب ننویسم. همیشه ترجیح دادهام برای پرهیز از جنجالبازیهای بیهوده سکوت کنم. اما این بار، یادداشت یکی از منتقدین «بیتجربه» شما، دربارهی سریال راه شب مرا بر آن داشت که نتوانم در برابر پریشانی یکی از همکاران پس از خواندن این مقوله، بیتفاوت باشم. لازم به یادآوری است که نویسندهی این یادداشت را «مهرزاد دانش» نه از دور میشناسم و نه از نزدیک حتی ایشان را تا بحال ندیدهام، خوشبختانه از روزگاران تاتر «سیوهفت سال پیش» تا بامروز، هرگز دوستی و نزدیکی «از هیچ نوع آن» با اکثریت منتقدین نداشتهام که خدای ناکرده در مظان تعریف و یا تکذیب قرار بگیرم! حرمت و احترام چند تن از نقدنویسان برجسته «که بسیار از آنها آموختهام» در جای خود محفوظ است. اما گوشزد به بعضی از «رهرسیدگان» ناپخته این حرفه پرمسئولیت، خالی از لطف نیست.