جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ مرداد ۱۳۸۶

شماره‌ 365 ماهنامه‌ فیلم، مرداد 1386

فهرست مطالب

فلاش‌بک: نقد و نظر خوانندگان مجله درباره‌‌ی مطالب شماره‌های گذشته و نویسندگانش
خشت و آینه: گم‌شده در ترجمه/ بوی دوایی/ چرا فیلم ایرانی در آمریکا مشتری ندارد؟/ بن حور یا بن هور؟/ به نام فیلم، به کام تبلیغ/ طلب عفو می‌کنم... 

رویدادها
فیلم‌های تازه: خاک آشنا ( بهمن فرمان‌آرا)/ آخر هفته ( محمد متوسلانی)/  مُلک سلیمان( شهریار بحرانی)/ توفیق اجباری (محمدحسین لطیفی)/ چه‌گونه ارکستر هماهنگ می‌شود؟ ( محمد احمدی)/ آن مرد آمد (‌حمید بهمنی)/ میان ابرها (روح‌الله حجازی)/ استعفای علیرضا رضاداد از مدیرعاملی بنیاد سینمایی فارابی/ جعفری‌جلوه اعلام کرد: رشد اعتبار سینما/ گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس: لزوم کاهش تصدی‌گری دولت/ تاسیس انجمن تصویربرداران حرفه‌ای/ بزرگداشت عباس گنجوی و نعمت حقیقی/ طرح اکران فیلم‌های فرهنگی/ سینمای ایران علیه قاچاق فیلم/ جنجال پیشنهاد الیور استون به رییس‌جمهور ایران
خبرهای کوتاه: فراخوان جشن خانه‌ی سینما/ آغاز به کار سایت معاونت سینمایی/ انتخابات انجمن مستندسازان/ هنرمندان سینمای ایران و اظهارنامه‌ی مالیاتی/ نمایش «ستارخان»/ گردهمایی سینماگران در اعتراض به قاچاق فیلم‌ها
ایستگاه مرداد: خبرهایی از بهناز جعفری/ مهرداد اسکویی/ حمید لولایی/ کامبوزیا پرتوی/ بی‌تا فرهی/ محمدرضا گلزار/ فریدون جیرانی/ مهتاب کرامتی/ پولاد کیمیایی/ مهناز افشار
اشاره به دور: تولید مشترک ایران و بوسنی/ محسن مخملباف‌رییس آکادمی فیلم آسیا/ بهمن قبادی دستیار افتخاری برتولوچی/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراکز فرهنگی جهان
در تلویزیون: نگاهی به سریال چهل سرباز/ درباره‌ی جواهری در قصر/ «آماده‌سازی» اسپارتاکوس
صدای آشنا: تازه‌های دوبله/ با بهرام زند درباره‌ی دوبله‌ی ماجراهای شرلوک هلمز/ نقد دوبله‌ی زوربای یونانی
قرض کردن تبر همسایه: گزارش دومین جشنواره‌ی فیلم‌های کوتاه و مستند کابل
هنوز هم فرانسوی می‌تواند می‌تواند!:  نگاهی دیگر به خطاهای ترجمه‌ی متن‌های سینمایی

سینمای جهان
ـ نمای دور:
چاه زدن در لاس وگاس، فیلم تازه‌ی امیر نادری/ گپی با بروس ویلیس درباره‌ی جان سخت 4/ اسپیلبرگ ایندیانا جونز 4 را می‌سازد
خبرهای کوتاه: همکاری دیزنی و هندی‌ها/ حراج آتن‌بورویی/ رد درخواست دنیرو/ سیلویو برلوسکونی فیلم‌نامه‌نویس/ بازنشستگی کوین اسپیسی/ قتل‌عام «نانکینگ»/ مشکل آلمانی تام کروز/ حمایت کوبایی/ ماندلا روی پرده/ زاتوییچی مؤنث
ـ نمای متوسط: پپریکا (ستوشی کٌن)/ ده بلم (رولف دوهیر، پیتر جیگیر)/ نگهبان روز (تیمور بکمامبتف)/ مرچ: والتر مرچ درباره‌ی تدوین (ادی ایچیوکا، دیوید ایچیوکا)/ دادگاه (عبدالرحمان سیساکو) 
ـ فیلم‌های روز: دزدان دریایی کاراییب 3: در آخر دنیا (گور وربینسکی) و گپی با جانی دپ/ شرک سوم (کریس میلر)/ دختران رؤیایی (بیل کاندان)/ یادداشت‌هایی بر یک رسوایی (ریچارد آیر)/ چشمه (دارن آرونوفسکی)/ مسابقه‌ی زیبایی خردسالان سان‌شاین (جاناتان دیتن، والری فریس)
ـ نمای درشت: پیشنهاد (جان هیل‌کوت)  
ـ ازدست‌رفتگان: عثمان سمبنه، گوردون اسکات، انیسه آلوینا، ادوارد یانگ، تینا اومون
بمب زیر پای هیتلر: 20 ژوییه‌ی 63 سال پیش
بازی‌های کن: گزارش شصتمین جشنواره‌ی کن و خاطرات نخستین دوره‌ها
مباحث تئوریک: بحثی پیرامون واقعیت و زندگی در فیلم‌ها 

نقد فیلم
رییس (مسعود کیمیایی) و گفت‌وگو با بازیگرش امین تارخ و فیلم‌بردارش علیرضا زرین‌دست/ گرداب (حسن هدایت)/ دٌن (فرهان اختر)/ الماس سفید (ورنر هرتزوگ) شکار شیر با تیر و کمان (ژان روش)/ گزارش اکران
خشت خام: ملاحظاتی درباره‌ی سینمای مستند
منشور: اندر باب طعنه‌ی حاتمی‌کیا به مخملباف
نامه‌ها: پاسخ‌های کوتاه/ فرهنگ بازیگران ایران و جهان
بیست سال پیش در همین ماه: مروری بر شماره‌ی 52 ماهنامه‌ی «فیلم» (مرداد 1366)

همکاران این شماره: محمد اطبایی، امیر پوریا، ابوالحسن تهامی، مسعود ثابتی، مصطفی جلالی‌فخر، رضا حسینی، سعید خاموش، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، مرجان ریاحی، کیکاوس زیاری، نجمه سادات انوری، بهزاد عشقی، نیروان غنی‌پور، امیر قادری، لیلا قاسمی، آناهیتا قزوینی‌زاده، سعید کاشفی، هوشنگ کاوسی، امید کریمی، ایرج کریمی، پیروز کلانتری، محمدسعید محصصی، مجید مصطفوی، علیرضا معتمدی، احمد میراحسان، امید نجوان، پرویز نوری.
روی جلد: اکبر عبدی در قاعده‌ی بازی، ساخته‌ی احمدرضا معتمدی[عکس از گلاره کیازند] صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امک‌چی

فرازهايی از اين شماره

از نقد فیلم رییس (مسعود کیمیایی): مرام یعنی من!
 
جواد طوسی: گوش کن مبصر من! آیا واقعاً رییس نشانگر نگاه عریان و برنده‌ی تو در این روزگار است؟ نمی‌خواهم این‌قدر وام‌دار گذشته‌ات باشم و از قیصر، رضا موتوری، بلوچ، خاک، گوزن‌ها، خط قرمز، دندان مار و اعتراض مایه بگذارم ولی آیا نگاه جامعه‌شناختی‌ات در سال 85 و 86 همین است که در رییس می‌بینیم؟ نه آدم‌های قدیمی‌ات، نه جوان‌هایت و نه رییس مادربه خطایت، ریشه و گوشت و پوست ندارند و نمی‌شود از آن‌ها نفرت داشت، یا عاشقانه دوست‌شان داشت و یا خاکستری بودن‌شان را باور کرد؟ چه کسی گفته برای نشان دادن جامعه‌ی آشفته و سردرگم کنونی باید این آشفتگی را به کلیت یک اثر تسری داد؟ چرا می‌خواهی کم‌کاری‌ات در طول این سال‌ها و حذف پرسه‌زنی اجتماعی و راه رفتن در پیاده‌رو خیابان را با لفاظی کلام که خوب بلد هستی، جبران کنی؟ ترجیع ‌بند این سال‌هایت شده این جمله که جامعه دیگر آن جامعه‌ی زمان قیصر و گوزن‌ها نیست. خب این قبول، ولی چه‌طور فیلم‌سازی با آن عقبه و پیشینه، هنوز پس از 28 سال این‌قدر گیج می‌خورد و نمی‌تواند فضا و شرایط و آدم‌ها و مناسبات و سیاسی‌بازی این دوران را به‌خوبی سبک و سنگین کند و تصمیم قاطعانه‌اش را بگیرد که یا به این واقعیت تاریخی به‌درستی خیره شود یا کات کند و برود سر فیلم قصه‌گویی غیراجتماعی و یا اصلاً تا اطلاع ثانوی قید فیلم‌سازی را بزند و رمانش را بنویسد و شعرش را بگوید.

از نقد فیلم رییس: کاش از پریشانی می‌ترسیدی
حمیدرضا صدر: روا نیست کسی سر پسرش چنین بلاهایی بیاورد. گیس‌هایش را شبیه باب مارلی بلند کند و ببافد، مثل جان رمبو سلاحی در دستانش بگذارد و مانند قهرمانان وسترن‌های اسپاگتی در شهر رهایش سازد. شاید این پسر می‌خواست درس بخواند، مطالعه کند، شعر بسراید، نویسنده، جامعه‌شناس، مغازه‌دار، مقاطعه‌کار یا مهندس شود، یا حداقل در یکی از ده‌ها کلاس بازیگری در این شهر شرکت و دوره‌ی فشرده‌ای را سپری کند.
روا نیست پدر پابه‌سن‌گذاشته‌ی با تجربه، پسر جوان تازه‌کار را از فیلمی به فیلم دیگر به نمایش ناموزون درد کشیدن، ضجه زدن و مزه پراندن وادار کند و اجازه ندهد به ایرادهای تکنیکی‌اش آگاه شود. پولاد کیمیایی اساس و بنای فانتزی رییس شده و بازی‌اش در برخی صحنه‌ها تا مرز لودگی پیش رفته. او در دنیایی جعلی به سر می‌برد که یادآور برخی نمونه‌های هندی مبتنی بر آمیزش چند ژانر است (مثلاً شعله که سینمای وسترن را با موزیکال‌ها و ملودرام‌های هندی ترکیب کرد) و نمی‌داند چه‌گونه زبان و اصطلاحات فارسی را با نگاه بازیگران غربی هم‌ساز کند. پولاد تا دیر نشده باید به ارزیابی زندگی حرفه‌ای‌اش به عنوان بازیگر بپردازد. در بهترین سناریو بر او همانی خواهد گذشت که بر مژده‌ شمسایی گذشت؛ یعنی در حیطه‌ی فیلم‌سازی خانوادگی باقی می‌ماند و زندانی می‌شود. آن‌چه در انتهای رییس می‌گذرد چیزی است که او سخت به آن نیاز دارد؛ یعنی پدر دستش را بگیرد و از قفسی که در آن زندانی شده در آورده و البته رهایش سازد.

از گفت‌وگوی با علیرضا زرین‌دست فیلم‌بردار رییس
در سینمای ما، این قضیه‌ی شب و روز بیش‌تر به خاطر تنوع است که مثلاً این سه‌چهار سکانس را که در روز گرفته‌ایم، بیاییم و چندتا هم در شب بگیریم. در صورتی که به نظر من شب یک نوع کاراکتر است که می‌تواند به درام فیلم کمک کند. نه این‌که همین طور الکی بگوییم حالا که چندتا روز گرفته‌ایم، دوسه تا هم شب بگیریم. شب می‌تواند به عنوان یک عامل دراماتیک به ساختار تصویری فیلم و پیشبرد قصه کمک کند. برای همین در فیلم‌نامه‌هایی که می‌بینم شب همین طور برای تنوع نوشته شده، با کارگردان صحبت می‌کنم و می‌گویم دلیل ندارد که این شب باشد و شب بودنش تأثیری ندارد و چون حرفم منطقی است، آن‌ها هم می‌پذیرند.  اصلاً معتقد به این نیستم که جدا از بقیه‌ی عوامل، فقط کار خودم را به بهترین نحو انجام بدهم. چون عالی‌ترین فیلم‌برداری هم در یک فیلم بد فراموش می‌شود. خیلی برایم مهم است که فیلم، فیلم خوبی بشود، چون یک فیلم خوب می‌تواند یک فیلم‌برداری بد را خیلی باارزش‌تر و بهتر نشان بدهد. من در سابقه‌ی کاری‌ام خیلی فیلم دارم که فیلم‌برداری‌های درخشانی دارند، ولی آن‌قدر فیلم‌های مزخرفی‌اند که یاد کسی نمانده‌اند.

از گفت‌وگوی با امین تارخ بازیگر رییس 
در سرب من بیست سال جوان‌تر بودم و همکاری با کیمیایی برای یک بازیگر جوان غنیمتی است. من سر سرب خیلی آموختم. سرب به لحاظ ساختار سروشکلی داشت، به لحاظ دراماتیک جذابیت‌های خاص خودش را داشت، فیلم‌نامه‌اش قرص و محکم بود، فضای خاصی داشت و حتی به لحاظ طراحی صحنه و لباس هم فیلم از دیگر آثار کیمیایی متمایز بود.  به نوعی به آثار کلاسیک سینما تکیه داشت. یک نوع درام اجتماعی ـ سیاسی ـ خانوادگی بود. هم گوشه‌ی چشمی به مناسبات سیاسی داشت، هم مسائل اجتماعی وقت را تجزیه و تحلیل می‌کرد و هم آن دغدغه‌های همیشگی کیمیایی مثل رفاقت و جوان‌مردی و پشتیبانی از آدم‌ها در آن بود. با قاطعیت می‌گویم که به عنوان بازیگر، در سرب لذت بیش‌تری بردم. نمی‌خواهم بگویم این لذت در رییس تکرار نشد. کار با کیمیایی همیشه لذت‌بخش است، اما متأسفانه در رییس با یک فیلم‌نامه‌ی شلخته مواجه بودیم؛ فیلم‌نامه‌ای که اگر بعضی از کاراکترهایش حذف می‌شدند هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتاد. کاراکترها به جای این‌که تعریف شده باشند، کدگذاری شده بودند. مثلاً من دیالوگی داشتم که «اگر این غائله را ختم نکنی، پرونده‌ات را عاشورایی می‌بندم». این هست تا فقط تماشاگر بفهمد این آدم یک زمینه‌ی مذهبی دارد. اما هیچ‌وقت نشانه‌ای نمی‌بینیم که این آدم در چه حد مذهبی است...

مباحث تئوریک - بحثی پیرامون واقعیت و زندگی در فیلم‌ها
ایرج کریمی: به سینما می‌رویم تا «واقعیت» را روی پرده‌ی نقره‌ای به جا بیاوریم یا به گفته‌ی هیچکاک برای تماشای چیزی «افزون» بر واقعیت (روزمره) پای فیلم‌ها می‌نشینیم؟ از دیرباز رویکردها و نگره‌های گوناگونی به «واقعیت» و پیرامون آن وجود داشته. در هر دو عرصه نیز، هم بحث‌های خوب در گرفته و هم فیلم‌های خوبی شاهد مثال این بحث‌ها بوده. نگره‌پردازان گوناگون ـ و ای بسا مخالف همدیگر ـ در مورد خودشان حق داشته‌اند و فیلم‌هایی با رویکردهای گوناگون ـ و ای بسا متضاد ـ به «واقعیت» به تنوع و غنای دیدگاه (و فرهنگ) بشری افزوده‌اند. به عبارت ساده, دست‌کم من یک نفر, به جایی نرسیده‌ام که به درستی فقط یک رویکرد به واقعیت اعتقاد پیدا کنم. (حالا مشکل و پیچیدگی «واقعیت» کم است، منتقدان پوپولیست پای «واقعیت‌ها» را به میان می‌کشند. چپ‌گراهایش از «واقعیت‌های اجتماع» معیار و میزان سنجش می‌سازند و راستی‌های‌اش از «واقعیت‌های گیشه» دفاع می‌کنند و از آن هنجار می‌پردازند. و در حالی که هر دو دسته پوپولیست فیلم‌سازی مانند برگمان را ظاهراً از دو موضع متفاوت طرد می‌کنند، ای بسا سَرِ موضع‌هایی به‌آسانی جا عوض کنند.)  

هنوز هم «فرانسوی می‌تواند می‌تواند»:
نگاهی دیگر به خطاهای ترجمه‌ی متن‌های سینمایی

مجید مصطفوی: از قدیم گفته‌اند کار را باید به کاردان سپرد و ما ایرانیان هم از همان قدیم بر این باور بوده‌ایم و آن را، بی‌چون و چرا، پذیرفته‌ایم. اما راستش کم‌تر کسی از ما، در عمل بدان گردن نهاده است. اظهار نظر و ابراز عقیده‌ی کارشناسانه در هر موضوعی، چه در گستره‌ی دانش و تجربه‌ی ما باشد و چه نباشد، از ویژگی‌های ما ایرانیان است. از همان قدیم عادت داشته‌ایم در مورد هر مسأله و رویدادی اظهار نظری ـ و شاید اظهار فضلی ـ کنیم و دون شأن خود دانسته‌ایم که بی‌اطلاعی یا کم‌اطلاعی خود را ابراز کنیم.
این روحیه یا خصلت قومی در زمینه‌ی نوشتاری هم کم‌وبیش رواج دارد و چه بسیار مقاله‌ها و کتاب‌هایی را دیده‌ایم که نویسنده یا مترجم آن‌ها آشنایی چندانی با موضوع نوشته یا ترجمه نداشته و در نتیجه مرتکب اشتباه‌های فاحشی، چه در محتوا و چه در ضبط نام‌های خاص، شده‌اند. نمونه‌ها فراوانند ـ متأسفانه ـ و صفحات نقد و بررسی کتاب در برخی نشریات، نشان‌دهنده‌ی گوشه‌هایی از این عارضه‌ی فرهنگی هستند. این‌گونه اشتباه‌ها در مطبوعات، و به‌ویژه روزنامه‌ها، به دلیل شتا‌ب‌زدگی‌های ناگزیر و ویرایش نشدن مقاله‌ها، نمود بیش‌تری دارد و بی‌دقتی یا بی‌اطلاعی مترجم در ترجمه‌ی واژه‌ها و نام‌های خاص، گاه شکل مضحک و در عین حال تأسف‌آوری پیدا می‌کند. کما این‌که دیده‌ایم ژان آنوی را «جین اونیل»، حنیف قریشی را «هانیف کورشی»، تفلیس را «تبلیس»، قفقاز را «کاکاسوس» و گرجستان را «جورجیا» ترجمه کرده‌اند یا مراکش را «موروکو»، دمشق را «داماسکوس»، شانزه‌لیزه را «چمپس الیسیس»، ارسطو را «آریستود»، مریم مجدلیه را «مری ماگدالن»، باغ‌ وحش شیشه‌ای را «مناگری شیشه» نوشته‌اند.

گزارش شصتمین جشنواره‌ی کن: بازی‌های کن
محمد حقیقت: از سال قبل مدیر جشنواره و دیگر گردانندگان کن، برنامه‌های بسیار برای جشن‌های شصتمین سالگرد کن تدارک دیده بودند؛ از جمله رییس جشنواره از 35 کارگردان مهم دنیا خواست تا هرکدام فیلمی سه دقیقه‌ای درباره‌ی سالن سینما، تماشاگر و احساسش نسبت به سینما بسازد. در واقع هر کارگردانی با سبک و نگرش خودش این موضوع را به فیلم درآورد و بودجه‌ی هر سینماگر نیز معین شد. یکی از نخستین فیلم‌سازانی که با او تماس گرفتند، کیارستمی بود. هر فیلمی می‌باید تا آخر سال 2006 تمام و به دفتر جشنواره در پاریس تحویل داده می‌شد. کمیته‌ی انتخابی وجود نداشت و تنها شخص ژیل ژاکوب، کارگردانان سرشناس جهان را دعوت کرده بود. همه‌ی فیلم‌ها در یک سانس در قالب فیلمی بلند در روز جشن سالگرد، یک‌شنبه بیستم مه، در سالن بزرگ لویی لومیر به نمایش درآمد که کارگردانان این فیلم‌ها نیز حضور داشتند. در میان 33 فیلم ساخته‌شده، حدود دوازده فیلم بهتر از بقیه بود و تعدادی نیز ضعیف بودند. از فیلم‌های باارزش می‌توان به کار کیتانو، مورتی، برادران کوئن، ژان‌پیر داردن، الیا سلیمان، ییمو، پولانسکی، کیارستمی، کنچالفسکی، سالس، لوچ و کایگه اشاره کرد. فیلم‌های یوسف شاهین و کلود للوش خودستایانه و بسیار لوس بودند. این فیلم همزمان با نمایش در جشنواره‌ی کن از کانال پلوس فرانسه نیز پخش شد و دی‌وی‌دی‌های آن هم یک هفته بعد به بازار آمد. اپیزود کیارستمی حاوی تعدادی نمای درشت از بازیگران زن سینمای ایران است (که برخی از آن‌ها برای خارجی‌ها ناآشنایند) و در حال تماشای فیلم رومئو و ژولیت (فرانکو زفیرلی) تحت تأثیر قرار گرفته‌اند و گریه می‌کنند.

خاطراتی از نخستین دوره‌های جشنواره‌ی کن
دکتر هوشنگ کاوسی:
من که در شش دوره‌ی اول جشنواره‌ی کن حاضر بودم، در اواخر مه 1953 پس از نزدیک به نُه سال به وطن بازگشتم و از طریق مطبوعات فرانسوی که مشترک بودم و به ایران می‌رسید، در جریان دوره های هفتم و هشتم و نهم قرار می‌گرفتم، و در هفته‌نامه‌ی «فردوسی» آن را تحلیل و تفسیر می‌کردم. در دوره‌ی دهم، در مه 1957 به سفارش ایدک، به‌ویژه مرحومان ژرژ سادول و ژان میتری، به جشنواره‌ی کن دعوت شدم ولی چون فیلمی موجود نبود (از نظر ارزش) که همراه به جشنواره ببرم به عنوان «داور ناظر» در جلسه‌های داوری شرکت داشتم، و برای نخستین بار پرچم ایران بر فراز کاخ جشنواره در میان پرچم کشورهای دیگر قرار گرفت.
   
نمای درشت - پیشنهاد: وسترن خشن روشنفکرانه‌ی استرالیایی
امیر قادری: کم پیش می‌آید که این سال‌ها فیلمی ساخته شود که این قدر بوی تاریخ بدهد، بوی گذشته، بوی خاک، بوی زمین. در زمانه‌ی هویت‌های چندپاره و وطن‌های چندگانه، ساخت فیلمی با این عمق در دل تاریخ، بسیار غیرمنتظره است. کاراکترهای پیشنهاد، تا کمر در زمین زادگاه‌شان فرو رفته‌اند و شکل و شمایل آن را به خود گرفته‌اند. با چند نفر به تمام معنا «بومی» مواجهیم و قابل انتظار است که در سوی دیگر چنین داستانی، مهاجران باشند با تمدنی که با خود به همراه آورده‌اند. پیشنهاد فیلم ترسناکی است درباره‌ی ورود تمدن به یک سرزمین بکر، و نظم و قانون و آرمانی که با خودش می‌آورد. و این‌که چه‌گونه خود این نظم و تمدن و آرمان، با خون آغشته است. سازندگان پیشنهاد توانسته‌اند فضای چرب و لزج و خشن اطراف جدال پرخون تمدن و بدویت را، تأثیرگذار از کار درآورند، و در عین حال توانسته‌اند پیچیدگی‌های ناشی از این برخورد را در یکی از نمونه‌های نادر وسترن روشنفکرانه در این سال‌ها به سامان برسانند. 

از دست رفتگان -  عثمان سمبنه (2007-1923)
بهروز دانشفر: نخستین کارگردان از یک کشور آفریقایی است که شهرت جهانی به دست آورد و به عنوان چهره‌ی برجسته پس از دوران استعمار در سینمای آفریقا ظهور کرد، در حالی که ریشه در خانواده‌ی تحصیل‌کرده و برجسته‌ای نداشت. عثمان سمبنه در اول ژانویه‌ی 1923 در زیگونشور واقع در ناحیه‌ی کاسمانس در سنگال به دنیا آمد. پدرش ماهی‌گیری بود که از داکار به ناحیه‌ی شرقی سنگال مهاجرت کرد. سمبنه پس از کار به عنوان مکانیک و بنا، در نیروی فرانسه‌ی آزاد در آفریقا و فرانسه خدمت کرد. در 1946 به داکار بازگشت و در اعتصاب بزرگ کارگران خط‌آهن شرکت کرد. سال بعد به فرانسه رفت و در کارخانه‌ی سیتروئن در پاریس مشغول به کار شد. سپس ده سال در باراندازهای مارسی کار می‌کرد. در طی این دوران بود که در کشاکش‌های اتحادیه‌ی کارگری سخت فعال شد و به طور اعجاب‌آوری به عنوان نویسنده‌ای خارق‌العاده کار نگارش را آغاز کرد. نخستین رمانش کارگر سیاه‌پوست بارانداز در سال 1956 انتشار یافت و با تحسین فراوان منتقدان روبه‌رو شد. از آن پس او آثار دیگری نوشت که او را در صف نخست صحنه‌ی ادبیات بین‌المللی جای داد. سمبنه که اشتیاق و کشش زیادی به سینما داشت به این آگاهی رسید که برای دستیابی به توده‌ی عظیم مخاطبان محروم و زحمت‌کش، سینما وسیله‌ای بسیار مؤثرتر از ادبیات است.

کمی نوبت عاشقی اندر باب طعنه‌ی حاتمی‌کیا به مخملباف
مصطفی جلالی‌فخر
: از ابراهیم حاتمی‌کیا خواسته می‌شود که در باره‌ی برخی نام‌ها، جمله ای بگوید. در شبی از آن شب‌های شیشه‌ای. یکی از آن نام‌ها محسن مخملباف است. حاتمی‌کیا با همه‌ی صداقت آشکارش، با لحنی که شبیه افسوس و دل‌سوزی و تبری بود، یک جمله بیش نگفت: «خدا آخر و عاقبت ما را به خیر کند!» هر مخاطبی با هوش متوسط هم می‌توانست بفهمد که یعنی مخملباف آخر و عاقبتش به خیر نشده. حاتمی‌کیا هنوز «بچه‌مسلمان» است و مخملباف هم اصلاً شبیه بچه‌مسلمانی اولش نیست. این دو فیلم‌ساز «انقلابی» که آغاز مشترکی داشتند و یکی عروسی خوبان می‌ساخت و آن یکی وصل نیکان، حالا چنین دور از هم ایستاده‌اند. چندی پیش هم مسعود ده‌نمکی در شروع فیلم‌سازی‌اش به دوستان نگران اطمینان داد که مخملباف نخواهد شد. که یعنی مخملباف شدن عاقبت بدی‌ست و خدا از همه دور بدارد.

در تلویزیون - نقد مجموعه‌ی «چهل سرباز»: یک اتفاق به هر حال خجسته
محمدسعید محصصی: سریال چهل‌‌ سرباز به کارگردانی محمد نوری‌زاد چندین هفته است پخش می‌‌شود. برخورد این مجموعه با تاریخ اسطوره‌‌ای ایران و اصولاً تاریخ و فرهنگ ایران باستان، می‌‌تواند مانند هر فیلم یا داستانی جای بحث داشته باشد؛ مانند فیلم‌‌های تاریخی شادروان علی حاتمی که از نظر بسیاری از اهل تاریخ جای حرف و حدیث فراوانی داشت. اما نفس این امر که تلویزیون ما پس از گذشت نزدیک به سه دهه دست‌‌کم 1500 سال تاریخ ایران را ـ که پیش از این نادیده می‌‌گرفت ـ  موضوع تولید فیلم خود قرار داده، امر نیکویی است. باید به این تصمیم که تابوهایی ـ البته بی‌‌جهت‌‌‌‌ ساخته‌‌شده ـ را شکسته، آفرین گفت. اما در همین ابتدا، این را هم باید یادآور شوم که مرادم از تأکید بر گذشته‌ی باستانی کشور، نه این است که در دام همان بزرگ‌‌‌‌سازی بی‌‌جهت تاریخ و اسطوره‌‌های ایران باستان بیفتیم؛ که هدف در وهله‌ی نخست نقد همین تاریخ و اسطوره‌‌ها و فرهنگ گذشتگان ماست، به قصد درک امروزمان.

خشت و آینه - بن حور یا بن هور؟
علیرضا معتمدی
: اخیراً سریالی برای شبکه‌ی دوم نوشته‌ام به نام بن حور که خبرهایش هم در رسانه‌های مختلف منتشر شده و همان طور هم که انتظار داشتم نشریات و خبرگزاری‌ها اغلب یا آن را رأساً به شکل آشنای بن هور «ویرایش» کرده‌اند یا از تبدیل «ه» به «ح» شگفت‌زده شده‌اند. طبعاً همان طور که پیداست من به عنوان نویسنده‌ی این سریال از انتخاب چنین اسمی برای کارم مقصودی داشته‌ام و آن کمک به تصحیح یک اشتباه املایی جمعیِ تاریخی‌ست. ماجرا از این قرار است که بن حور یکی از مشهورترین نام‌های عبری در میان یهودیان سراسر جهان است و در کتاب‌های فارسی و عربی هم تا پیش از نمایش فیلم مشهور ویلیام وایلر در ایران، آن را به همین صورت می‌نوشته‌اند. بن حور نام یکی از دوستان حضرت موسی بوده و به معنای «سفید رنگ» است که کنایه و اشارتی‌ست به پاکی. حور، حوری، حورا و اسم های عربی- عبری (سامی) از این دست هم‌خانواده‌اند، چنان که واژه‌ی عربی حوری که نام موجودات مؤنث بهشتی‌ست به معنای «زنی ست با چشم‌های سفید». بنابراین پیداست که نام فیلم ویلیام وایلر بن حور است و نه آن طور که مشهور است بن هور.

صدای آشنا - نقد دوبله‌ی «زوربای یونانی»: چهل‌ساله‌ی جوان
ابوالحسن تهامی: زوربای یونانی بی‌شک اگر در استودیو دماوند دوبله نمی‌شد، دوبله‌ای دیگرگونه داشت، و بی‌شک به جای آنتونی کویین در آن منوچهر اسماعیلی می‌گفت. اکنون که بیش از چهل سال از دوبله‌ی فیلم گذشته، نمی‌توانم با اطمینان بگویم که مدیر دوبلاژی دیگر (مثلاً علی کسمایی، احمد رسول‌زاده، محمدعلی زرندی، سعید شرافت و صاحب این قلم) و گویندگی منوچهر اسماعیلی تا چه حد دوبله‌ی آن را تغییر می‌داد. به هر روی، تغییر در هر حدی صورت می‌گرفت، تغییری بنیادی نه، که تغییری ظاهری و سلیقه‌ای می‌بود. جلیلوند در دوبله‌ی این فیلم در جایگاه مدیر دوبلاژ و گوینده، حاصل کاری قابل قبول دارد؛ گرچه در گویندگی بسیار موفق‌تر است. چنگیز جلیلوند هم صدایی شبیه به صدای آنتونی کویین ساخته و هم تمام لحظه‌های خوشی و افسردگی زوربا را هنرمندانه اجرا کرده است؛ هرچند در اجرای جلیلوند، از زبان‌گرفتگی‌های گاه و بی‌گاه آنتونی کویین نشانی نیست.

گزارشی از دومین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم کوتاه و مستند کابل :
قرض کردن تبر همسایه
مرجان ریاحی:
و اما کشور دوست و همسایه‌مان بجز زبان مشترک، وجه مشترک زیادی با کشور ما دارد. نمونه‌اش نحوه‌ی رانندگی کردن است. البته شاید عذر آنان قابل‌قبول‌تر از رانندگان ایرانی باشد. چون در کابل چیزی به اسم چراغ راهنمایی وجود ندارد و همین طور هیچ گونه تابلویی. اما تا دل‌تان بخواهد بیل‌بردهای رنگارنگ، کالاهای لوکس را با تصویرهای سوپراستارهای هندی تبلیغ می‌کنند. رانندگان بدون رعایت هیچ قانونی با اتومبیل‌های آخرین مدل در شهر ویراژ می‌دهند و البته ناگفته نماند که قیمت اتومبیل در افغانستان بسیار ارزان است.
وقتی در هیأت یک خارجی برای خرید صنایع دستی وارد «کوچه مرغی» کابل می‌شوید همان بلایی را به سرتان می‌آورند که در خیابان منوچهری و ویلا سر خارجی‌ها می‌آورند؛ اما چیزی که هر ایرانی را آزار می‌دهد شنیدن مداوم این جمله از فروشندگان افغان است: «پول شما این‌جا ارزش نداره!»

رویدادها - جنجال پیشنهاد الیور استون به رییس‌جمهور ایران
در یازدهم تیر روزنامه‌ی «گاردین» نوشت که احمدی‌نژاد شانس خود برای ظاهر شدن در فیلمی از الیور استون را از دست داده است. این روزنامه به نقل از منبعی در تهران به نام رابرت تیت نوشت که احمدی‌نژاد با وجود حضور در عرصه‌ی رسانه‌ها از حضور در برابر دوربین تلویزیون گریزان و اصولاً خجول است و به همین دلیل حضور در برابر دوربین استون را رد کرده است. کلهر پس از این قضایا گفته بود که «گرچه الیور استون در آمریکا به عنوان اپوزیسیون مطرح است اما اپوزیسیون هم در آمریکا بخشی از شیطان بزرگ است.» گاردین در گزارشش این گفته‌ی کلهر را نیز نقل کرد. تامس کینی، مدیر روابط عمومی استون هم به سایت فارسی بی‌بی‌سی گفت که چیزی در تأیید یا تکذیب این قضیه نمی‌گوید ولی آقای استون به سخنانی که درباره‌ی او گفته شده پاسخ خواهد داد. ساعتی بعد بیانیه‌ی الیور استون منتشر شد که در آن گفته شده بود: «لقب‌های زیادی به من داده شده ولی هیچ‌وقت مرا شیطان بزرگ نخوانده بودند. برای ایرانیان آرزوی شادی می‌کنم و...»

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO