فهرست مطلبها
خشت و آينه: جان انسان چهقدر میارزد؟/ خاطرم جمع است/ مولانای ما، مولانای ديگران/ هزاردستان بيدستان/ ازدواج و طلاق به سبك ايرانی/ جذابیت پنهان یا آشكار كیمیایی/ تازه اول عشق است
رويدادها
فيلمهای تازه: دوست داشتن را هجی كن (ابراهيم فروزش)/ خواب زمستانی ( سيامك شايقی)/ آنجا ( عبدالرضا كاهانی)/ يك وجب از آسمان ( علی وزيريان)/ سياهی روشناست( محمدجواد كاسهساز)/ نيلوفر ( سابين ژمايل)/ بازسازی سینما آزادی در آخرین ماهها/ استفادهی رایگان از مکانهای شهری/ مجتبی راعی و ادامهی پروژهی ناتمام رسول ملاقلیپور/ جشنوارهی دفاع مقدس امسال برگزار نميشود/ بازخوانی ماجرای خالد هردانی، هواپيماربايی و ارتفاع پست/ گزارش هفتهی فیلم مستند 6+25/ سیوهفتمين جشنوارهی بینالمللی فيلم رشد
این بار در عرصهی سينمای معناگرا: گفتوگو با تهمینه میلانی
درگذشتگان: نوری كه خاموش شد: فؤاد نور (1386-1326)/ محصل ایدک در لالهزار: مهدی ميرصمدزاده (6831-8131)/ تيغ و سریكاری: سيدشجاع حبيبيان (1386-1316)
ايستگاه آذر: خبرهايی از بهمن اردلان/ بهروز افخمی/ سيروس الوند/ بهرام بيضايی/ فرهاد توحيدی/ ليلا حاتمی/ ابراهيم حاتمیكيا/ رضا رشيدپور/ بهاره رهنما/ ناصر شفق/ طناز طباطبايی/ فريبا كامران/ علی مصفا
اشاره به دور: سه جايزهی سينمای آسیا و پاسيفيك برای سینمای ایران/ جشنوارهی فجر در فهرست جشنوارههاي برگزيدهی «ورايتی»/ خبرهایی از مجيد مجيدی/ چينیفروشان معاون سيفژ/ مازيار بهاری در آمستردام/ دو خبر از كن/ صندوق مالی هوبرت بالز/ در عرصهی جهانی/ جايزهها، داوریها و بزرگداشتها/ فيلمهای ايراني در جشنوارهها و مراكز فرهنگی جهان
صدای آشنا: با عطاالله کاملی دربارهی سالهای فعالیتش/ نقد دوبلهی پاپیون/ دوبلهی این سالها و آن سالها/ تازههای دوبله
در تلویزیون: تزريق ايدههای تحميلی برونسازمانی به برنامههای مناسبتی سيما/ نگاهی به سریال راه بیپایان/ روند تازهی سریالسازی در تلویزیون/ زیرنویس در سیما/ کیمیایی و طهماسب در دو قدم مانده به صبح
رسانهی پیادهرو: در بازار غیررسمی کالاهای تصویری
گام محکم اول: گزارش نخستين جشنوارهی بينالمللی فيلم مستند سينماحقيقت
خشت خام: در حالوهوای جشنوارهی مستند «سينماحقيقت»
مباحث تئوريك
- جاذبههای روزمرگی: مطالعهی موردی پیش از طلوع
- فلسفهی سينمای علمیخيالی (از سقراط تا شوارتزنگر): دومين قسمت از كتاب فيلسوف در انتهای عالم (با بررسی فيلم ماتريس)
سينمای جهان
ـ نمای دور: نام یک منتقد فیلم روی یک سینما/ گپی با مریل استریپ/ اعتصاب اتحاديهی فيلمنامهنويسان آمريكا/ طلسم كروز/ جيم كری و سياست/ باز هم حراج اسكار/ دلخوری كوپولا/ ناقوس مرگ سينما؟/ تولد دوبارهی سينمای نروژ/ شايدجكی چان بیكار شود/ بدبياری بن افلك/ بازگشت چنگيز خان/ چن كايگه در شهر ممنوع/ رقابت با هری پاتر/ ماه آكشی كومار/ موضوع داغی به نام شاهرخ خان/ و...
ـ نمای متوسط: بچهی مریخی Martian Child (منو مجس)/ فادوس Fados (کارلوس سائورا)/ دو روز در پاریس 2Days in Paris / Deux Jours a Paris (ژولی دلپی)/ باشگاه کتاب جین آستن The Jane Austen Book Club (رابین سوییکورد)/ ریلها و پیوندها Rails and Ties (الیسن ایستوود)
ـ فيلمهای روز: میراثدار: افسانهی عمر خیام The Keeper: The Legend of Omar Khayyam (کامران مشایخ)/ دوستت دارم پاریس Paris, je t'aime (کار گروهی)/ آرامش Serenity (جاس ودن)/ 1408 (میکاییل هافشتروم)/ اینلند امپایر Inland Empire (دیوید لینچ)/ چیزی نگو Don’t Tell (کریستینا کومنچینی)/ اتاق خالی Vacancy (نیمرود آنتال)
ـ نمای درشت: دربارهی قطار سه و ده دقیقه به یوما (جیمز منگولد)/ گفتوگو با کارگردان فیلم و دو بازیگرش راسل کرو و کریستین بیل
پروندهی یک موضوع: سینما و روان: دومین بخش از پروندهی سینما و روان
فیلمها و آسیبشناسی روانی/ حسادت در گاو خشمگین/ واقعیت در سهگانهی آپارتمانی رومن پولانسکی/ لوییس بونوئل و روانکاوی/ فیلمهای روانشناسانه
نقد فيلم
توفیق اجباری (محمدحسین لطیفی)/ رفیق بد (عباس احمدیمطلق) و کلاغپر (شهرام شاهحسینی)/ بابی (امیلیو استهوز)/ گزارش اكران
يادداشتهای يك فيلمنامهنويس: چرت کوتاه صبحگاهی
منشور: كمی نوبت عاشقی اندر باب بازسازی سينما آزادی
فرهنگ بازيگران ايران و جهان: فريبرز عربنيا/ الناز شاكردوست/ بابك حميديان/ جاد هرش/ ونسا ردگريو/ اِم. اِمِت والش/ ادوارد فاكس/ جين فاندا/ اليزابت مكگاورن
نامهها: پاسخهای كوتاه
بيست سال پيش در همين ماه: مروری بر شمارهی 57 ماهنامهی «فيلم» (آذر 1366)
همكاران اين شماره: حسین آریانی، جمشید ارجمند، محمد اطبايی، مسعود بخشی، عباس بهارلو، محسن بيگآقا، کیومرث پوراحمد، ارسیا تقوا، فرهاد توحيدی، مصطفی جلالیفخر، سعيد خاموش، مهرزاد دانش، علیرضا داودنژاد، كيكاوس زياری، آنتونیا شرکا، محمد شکیبی، سروش صحت، ناصر صفاريان، بهزاد عشقی، شاپور عظیمی، نيروان غنیپور، فربد فدایی، ليلا قاسمی، سعيد كاشفی، رضا كاظمی، ايرج كريمی، پیروز کلانتری، لیلی متیننیا، محمدسعيد محصصی، علیرضا محمودی، حسین معززینیا، اميد نجوان، یاشار نورایی، پرويز نوری.
روی جلد: الهام حمیدی و شهاب حسینی در بچههای ابدی ساختهی پوران درخشنده (عکس از اردشیر عالمی) - صفحهآرايي و طراحي جلد: عليرضا امكچي
چشمانداز ۳۷۱
درگذشتگان لكههای زير گردنِ نور...: فؤاد نور (1386-1326)
كيومرث پوراحمد: تكراری است كه بگويم فيلمسازی در مُلكِ پسرخالهها، چه پوستكلفتی غريبی میطلبد. و هميشه در خلال كار، نارسايی هست و ناهماهنگی و كمبود و مهمتر از همه فشارهايی كه مبدأ آن يا بخشنامههای ندانمكاری است، يا تنگنظری يا بكننكنهای بالادست فرموده. در گذر از اين هفتاد خوان، فؤاد نور هميشه سعی میكرد تا جايی كه ممكن است مشكلات و فشارها به ديگر اعضای گروه، بهخصوص كارگردان منتقل نشود. هميشه فشارها را بهتنهايی تحمل میكرد و از سر میگذراند. در خودش میريخت و خودخوری میكرد اما هرگز گلايه نمیكرد. هرگز او را بدون لبخند نمیديدی. در آن سه سال و بعد از آن، هرگز از او درشتی نديدم. هرگز از او صدای بلند نشنيدم. هرگز از او اخم و نق زدن و گلایه نديدم. فؤاد نور در دورهی ريختوپاش بیدريغ اتهام و افترا و غيبت و بدگويی، هرگز زلال ذهنش و مهرگستری زبانش را به پلشتی بدانديشی و بدگويي آلوده نكرد. هرگز نشنيدم كه اسم كوتولههای حقير را با توهين يا بیحرمتی به زبان بياورد. فؤاد نور از نادرهمردان سينمای ايران بود كه هميشه لغتنامهی خاص خودش را داشت در زبان، و دايرهالمعارف ويژهی خودش را در تعاريف و تفسير ديگران. ...و گاه كه يكشبه، لكههايی بر پوست گردنش پيدا میشد، میفهميدی خيلي زیر فشار است. اما باز هم به روی خودش نمیآورد. مطلقاً.
رسانهی پیادهرو 178 فیلم در 11 دی وی دی
عليرضا محمودی: برخی از فروشگاههای دیویدی در مرکز و جنوب تهران و دستفروشهای حوالی گذرگاههای شلوغ تهران مجموعهی 178 فیلم ایرانی پس از انقلاب را روی یازده دیویدی به فروش میرسانند. قیمت هر دیویدی این مجموعه که روی آنها ده تا پانزده فیلم کپی شده بین دو تا سه هزار تومان است. این فیلمها از روی نسخههای پخششده توسط موسسههای ویدئویی دولتی و خصوصی جمع آوری شده و کیفیت کپی چیزی در حد ویاچاس ده سال مانده در قفسه و سیدی شسته شده با سیم ظرفشویی است. گرافیک بستهبندی این مجموعه که کولاژی از جلد سیدی فیلمهاست در نوع خود بینظیر و هوشرباست. منبع اصلی خلق این مجموعه یک فروشگاه اینترنتی است که این مجموعه را به صورت پستی میفروشد و در برخی از سایتها آگهی هم منتشر کرده. در فروش پستی، قیمت هر سیدی این مجموعه سه هزار تومان و مجموعهی کامل بیست هزار تومان است. در آگهی اینترنتی این مجموعه آمده که: « بهترین و خاطرهانگیزترین فیلمهای سینمای ایران را آرشیو کنید».
صدای آشنا با عطاالله كاملی دربارهی سالهای حضورش در دوبله
نيروان غنيپور: اين گفتوگو كه در منزل استاد انجام شد، حاوی لحظههای شيرين و هيجانانگيزی بود و عجب خاصيتی دارد صدای پرطنين و بينظير عطاالله كاملی كه هر شنوندهای را مسحور و ميخكوب میكند! اين در حالی است كه استاد دوران نقاهت يكسالهای را پس از تصادفی شديد میگذراند كه موجب اندك ناتوانی جسمی و خانهنشينشدن ايشان شده، اما خوشبختانه خدشهای به صدای باصلابتش وارد نشده است. برای كاملی مجلهی شمارهی 368 را برده بودم (كه اكبر منانی از دوبلهی سريال پوآرو با مديریت كاملی ياد میكند) و او با شعف آن را ورق زد و هنگام مواجهه با عكس استاد علی كسمايی، منوچهر اسماعيلي و ابوالحسن تهامی (به مناسبت تجليل خانهی سينما از كسمايی) مكث كوتاهی كرد و گفت: «كسمايی را ببين چهقدر پير شده؛ میدانستيد كه در استوديو سانترال استادمان بود؟»
مباحث تئوريك مطالعهی موردی:«پيش از طلوع»
ايرج كريمی: چون ابر به نوروز رخ لاله بشست/ برخيز و به جام باده كن عزم درست/ كاين سبزه كه امروز تماشاگه توست/ فردا همه از خاك تو برخواهد رُست (حكيم عمرخيام).
اين يك داستان است. داستان زندگی بشر. داستانی كه خيام میديد و در عين حال داستانی كه او ـ با توصيهای برای سرِ سال ـ دوست داشت ببيند. سهراب سپهری هم وقتی میسرود: «چيزهايی هست كه نمیدانم/ میدانم سبزهای را بكَنَم خواهم مرد» عملاً لحن يك داستانگو را داشت. حتي اين داستان مينیمال را شايد بتوان نوعی داستان جنايی هم دانست. كسی كه خودش را به عنوان يك قاتل احتمالی معرفی میكند در آستانهی كشتن يك ساقهی سبزه است ولی بياينكه لازم باشد تا به مجازات اعدام برسد، خودش میميرد. اما وقتی كه همين سهراب میسرايد: «در گلستانه چه بوی علفی میآمد!» هيچ داستانی در كار نيست. اين حتی حكايت يك پايان هم نيست. وصف يك دَم است، يك زمان حال ابدی كه امتدادش را، دستكم، تا زمان حال حسرتزدهی راوی میشود پی گرفت.
نمای درشت قطار سه و ده دقيقه به يوما: نقاب قهرمانی بر چهرهی سادهلوحی
سعيد قطبیزاده: فیلم وسترن در این سالها به جای ژانری غالب و جذاب به یک پدیدهی قابل مطالعه تبدیل شده است. مثلاً اگر فیلم قطار سه و ده دقیقه به یوما جذاب و سرگرمکننده است، مثل یک فیلم ترسناک خوب یا کمدی خوب نمیشود به سراغش رفت. پس سینمای وسترن صاحب هویتی است که درگذشتهبودن یا گذشتهگرایی جوهرهی آن است و هر نوآوری امروزی، آنچنان که ممکن است در عرصهای دیگر نتایج درخشانی داشته باشد، فیلمهای وسترن را از هویت اصلی خود دور میکند. چنین است که حتی در معمولیترین وسترنهای باد باتیکر و هنری هاتاوی اصالتی هست که در همین فیلم خوب جیمز منگولد نیست. از بسیاری از فیلمهای آن زمان، اگر نشانههای ظاهری و آشکار وسترن را هم بگیریم، باز ارجاعاتی به آن وجود دارد. وسترن در آن سالها چیزی بود مشابه آنچه امروز در مباحث سیاسی و فلسفی به آن «گفتمان غالب» میگوییم.
فيلمهای روز وقتی خيام افسانه میشود
مهرزاد دانش: در دورانی كه شمايل ايران و ايرانی در سينمای جهان، بازتابهای كژتابانه به خود گرفته، توليد فيلمی دربارهی يكي از سرمايههای فرهنگی تاريخ ما، فينفسه اسباب خرسندی است. اما اين حس خوشايند در مواجهه با ساختار مغشوش و ضعيف اثر و تصوير مشوّهی كه فيلمساز از خيام نيشابوری عرضه كرده، ديری نمیپايد و بهرغم نيت خيری كه در سرتاسر فيلم مشهود است، حاصل كار تبديل به يك ملغمهی پُر ايراد و شتابزده شده است. به نظر میرسد كارگردان فيلم ميراثدار: افسانهی عمر خيام (كه در واقع يك حقوقدان است) بهنوعی دغدغههای شخصی خود را به عنوان يك ايرانی مهاجر در آمريكا در اين فيلم مطرح كرده و میخواهد با توسل به يكی از مفاخر ايرانی ـ كه در غرب نيز شهرت فراوان دارد و حتی در برخی فيلمهاي سينمايی نيز به او استنادها و ارجاعهايی صورت گرفته (مثل بیوفای آدريان لين) ـ از مليت و هويت ايرانی اعادهی حيثيت كند. اين را بهوضوح میتوان از نشانههایی مانند در نظر گرفتن سن يازده سالگی برای شخصيت اول فيلم (كامران) ـ كيوان مشايخ نيز خود در يازده سالگي از ايران به آمريكا مهاجرت كرد ـ و يا خلق فضای دوقطبی از اسلام افراطی (كه نمايندهاش حسن صباح است) و اسلام خردگرا (كه خيام تجلیاش است) ـ كه قابل سرايت به دو قطب موجود در فضای كنونی جهان اسلام است ـ دريافت.
آرامش: فقط باور داشته باش
شهزاد رحمتی: آرامش يكی از بهترين فيلمهای علمیخيالی سالهای اخير است، هرچند كه متأسفانه به هيچ وجه فيلم پرفروشی از كار درنيامد. كارگردان فيلم گرچه در عرصهی سينما زياد نام آشنايی نيست، ولی سريالساز موفقی بوده است. بزرگترين موفقيتش در تلويزيون هم قطعاً سريال محبوب بافی، قاتل خونآشامها است كه در سالهای 1997 تا 2003 هفت فصلش پخش شد و سريالیست فانتزی/ ترسناك كه نقش اصلیاش را سارا ميشل گلار (بازيگری كه بيشتر با اثر ترسناك ديگری يعنی نسخهی آمريكايی كينه میشناسيمش) بازی كرد. او سريال موفق ديگری هم با همين حال و هوا ساخته به نام اينجل كه در فاصلهی سالهای 1999 تا 2004 پنج فصل از آن پخش شد. آرامش را هم ودن بر اساس فضا و شخصيتهای يك سريال ديگرش يعنی فايرفلای ساخته كه گرچه عمر كوتاهی داشت و فقط پانزده قسمت از آن پخش شد، ولی حالا سريالی كالت تلقی میشود. متأسفانه من اين سريال را نديدهام، ولی خوشبختانه آرامش فيلمی است كه روی پای خودش ايستاده و لذت بردن از آن اصلاً مستلزم اين نيست كه سريال را ديده باشيم.
پروندهی يك موضوع روان و سينما (قسمت دوم): جراحی روح و روان
مصطفی جلالیفخر: چرا بايد خوشحالیمان را پنهان كنيم؟ واكنشهای انتشار بخش اول پرونده، مثبت بود. همكاران روانپزشك، اين پرونده را يك «اتفاق» توصيف كردند و دوستان سينمايی و مطبوعاتی از «ضروری» بودن چنين اتفاقی گفتند. قصدمان ارتقای سطح نقد روانشناسی سينمای ايران است كه این پرونده دست کم تلنگری در این زمینه بوده است. صحبت از طرح موضوع و جزئيات پرونده در كنگرهی سالانهی روانپزشكی هم هست. همچنين شنيدهایم يكیدو فيلمنامهنويس به صرافت افتادهاند تا از همفكری متخصصان روان برای شخصيتپردازی آدمهای قصهشان بهرهمند شوند. اكنون بخش دوم این پرونده را تقديم میكنيم. كه بيشتر به نوشتههای موردی اختصاص يافته و فهرستی كه ارزش ارجاعی دارد. مطالعات موردی پس از طرحريزی بسترهای كلی، مهمترين اسلوب روانشناسی آثار به شمار میآيند؛ كه اميدواريم به اين پرونده محدود نماند و اهل نظر در استمرار چنين روندی كوشا باشند.
فيلمها و آسيبشناسي روانی
دنی ودینگ/ مریآن بوید/ رایان نیِمیک: بين همهی تجربههای ادراكی انسان، هيچيك واضحتر از حس بينايی، اطلاعات را منتقل نمیكند يا هيجان را برنمیانگيزد. فيلمسازان غنای اين حس بينايی را به تملك خود درمیآورند، آن را با محركهای شنوايی در میآميزند، و حد اعلای تجربهی رؤيا ديدن در بيداری را میآفرينند؛ يعنی فيلم. بيننده وارد حالت خلسه میشود؛ نوعی وضعيت جذبه، تمركز، و توجه كه به وسيلهی داستان و گرفتاری شخصيتها، گيرايی پيدا میكند. اين امر در سالن سينما تشديد میشود؛ جايیكه بيننده به طور كامل توسط مناظر بينايی و صداها احاطه میشود. بسياری از انديشمندان، سينما را تأثيرگذارترين شكل ارتباط گروهي تلقی میكنند. دوربين، بيننده/ ناظر را به هر صحنه میبرد و او رويدادها را از درون ادراك میكند، چنانكه گويی به وسيلهی شخصيتهای فيلم احاطه شده است. بازیگران نيازی به توصيف احساسات خود، چنانكه در نمايشنامه مرسوم است، ندارند؛ زيرا آنچه را آنان میبينند و احساس میكنند ما نيز تجربه میكنيم. ترجمهی دكتر فربد فدايي
روانشناسی حسادت در «گاو خشمگین»
ارسیا تقوا: رفتار شخصیتها یکی از مهمترین شاخصهای تحلیل روانشناختی آنهاست. و عمدتاً هر نوع رفتار هیجانی جلوهی دراماتیک بیشتری نیز دارد. خشم بيمنطق، غير قابل مهار و دافعهبرانگيز جیک لاموتا در گاو خشمگین (مارتین اسکورسیزی، 1980) نیز به چنین تحلیل و توجيهی نیاز دارد؛ حتی اگر با اين نظر موافق باشيم كه او قربانی و بازیچهی توطئهی گردانندگان مسابقههای بوكس شده بود و به همين دليل نیز دچار رفتار بدبینانه (پارانویید) شده و با هرچيزی كه رنگ توطئه عليه وی را دارد مقابله ميكند.
روانشناسی واقعیت در سهگانهی آپارتمانی رومن پولانسکی
دکتر رضا کاظمی: واقعیت چیست و چه نابهسامانیهایی در ادراک واقعیت دیده میشود؟ قطع ارتباط با واقعیت و فروپاشی ساختار روانی، منجر به ناهنجاریهایی در کنشهای فرد با محیط و منجر به واپس زدن او از سوی پیرامون میشود. سرانجام فرد جداشده از واقعیت، قرارگیری مداوم در چرخهای بیمار/ سیکل معیوب و جنون است. برای طرح دو دیدگاه هنرمندانه دربارهی واقعیت و روانپریشی، سهگانهی آپارتمانی رومن پولانسکی، نمونههای قابل تأملی هستند: تنفر، بچهی رزمری، مستأجر. پولانسکی در فیلم مستأجر، ما را در هذیانها و توهمهای شخصیت اول فیلم شریک میکند تا ما هم کمکم به این باور برسیم که او گرفتار توطئهای کثیف و شیطانی است و یقین داشته باشیم که هر آنچه میگذرد از پیش طراحی شده، ولی در اواخر فیلم بارها کارگردان ما را با موقعیتهایی روبهرو میکند که میفهمیم دسیسهای در کار نیست ـ دست کم از جانب همسایهها ـ و بیشتر آنچه دیدهایم در ادراک دگردیسییافتهی مرد جریان دارد. آنها که اصرار بر تحلیل سببی فیلم دارند، به تعبیرهایی همچون استحاله و عواملی متافیزیکی روی میآورند.
لوییس بونوئل و روانكاوی
حسين آريانی: جلوههايی كه بونوئل از ضمير ناخودآگاه در فيلمهايش به كار گرفت چنان پرقدرت و همچنان تازه است كه سوررئاليستهای بعدی تا به امروز همواره از وی تأثير گرفتهاند. فرويد و بونوئل هر دو جلوههايی از درون انسان را نشان میدهند كه شايد چندان خوشايند نباشند ولی انسان برای زندگی بهتر بايد آنها را بشناسد، زیرا مسائل واپسزدهشده بايد به نحو معقولی جبران
يا درمان شوند تا بشر در زندگی پر از تنش و هياهوی معاصر بتواند با آرامش بيشتری زندگی كند و كمتر از عقدهها و ناكاميابیهای نهفته در ناخودآگاه خود رنج ببرد.
فيلمهای روانشناسانه در سينمای جهان
سينمای جهان و مشخصاً سينمای آمريكا از همان ابتدا و حتی در دوران سينمای صامت به درونمايههای روانشناسانه علاقهمند بوده و چنانچه ميبينيم اولين فيلم از فهرست فيلمهای روانشناسانه كه به آنها پرداخته شده از آثار سينمای صامت است. اگرچه - به طور طبيعی- فيلمهايی كه در ادامه خواهيد خواند شامل تمامی آثار سينمايی در اين زمينه نمیشوند. مؤلف كتاب فيلمها و بيماری روانی فهرست بلندبالایی از فیلمهایی شامل این ویژگیها تدارک دیده که آنها را با یک تا چهار ستاره تفکیک کرده که آنچه در اینجا میبینید، فقط فیلمهای چهار ستارهی فهرست و طبعاً مهمترينهاست. باید توجه داشته باشید که این یک فیلمشناسی تحلیلی نیست؛ بلکه فقط فهرستی برای ارجاع و یادآوری است. ترجمهی شاپور عظيمی
در تلويزيون تزريق ايدههای تحميلی برونسازمانی به برنامههای مناسبتی سيما
مهرزاد دانش: هنوز چند ماهی بيشتر از آغاز جنگ تحميلی نگذشته بود كه تلويزيون اقدام به آغاز پخش سريال ميشل استروگف كرد. پيش از آن يك بار ديگر هم در سال 1358 اين سريال پخش شده بود و شايد بتوان به عنوان اولين مجموعهی تلويزيونی خارجی پرطرفدار در دوران پس از انقلاب از آن ياد كرد. اما در نوبت دوم، تنها يك قسمت از سريال نمايش داده شد و در هفتهی بعدش گوينده اعلام كرد كه بنا بر اعتراض برخی بينندگان، اين سريال مخالف «شئونات» شناخته شده و بقيهی قسمتها پخش نشد. به این ترتيب، اولين سريال خارجی محبوب تبديل به اولين قربانی اعتراضهای محدود اما ايدئولوژيك بخشی از بينندهها شد. اين سريال در مقايسه با بسياری از فيلمها و مجموعههای خارجی كه هماكنون از تلويزيون در حال پخش است، بسيار «كممسألهتر» به نظر میآيد. اما در هر حال قضاوت منفی افرادی بانفوذ دربارهی آن، تبديل به اهرم فشاری شد كه سنگ بنايی محكم را در ارتباط با سالها بعد و سريالهايی ديگر استوار ساخت.
خشت و آينه در حالوهوای جشنوارهی مستند «سينماحقيقت»
پيروز كلانتری: جشنوارهی سينماحقيقت خوب و مطلوب بود. ادا و اطوار كم داشت و فضای سينما فلسطين همچون روزهای نمايش فيلمهای هلند و فرانسه و اين بار با حضور فيلمها و فيلمسازان ايرانی و فيلمهای مستند روز دنيا، شش دانگ فضای سينمای مستند بود؛ از سالنهای نمايشش گرفته تا گپوگفتهای اين سو و آن سو تا ميزهای ساده و كنار همِ روابط عمومی جشنواره و پايگاه خبری فيلم كوتاه و مجلهی «فيلم» و گروه مطالعات سينمايی مستند و استوديوی كوچك برنامهی «مستند4» تا نشريهی روزانهای كه هر روز میرسيد و تماماً دربارهی سينمای مستند بود. در سينمای مستند دنيا، و اينجا هم، هنوز ستارهها نه چهرهها و ادا و اطوارها، بلكه فيلمهايند و آن آدمها و زندگیهای رنگارنگی كه درون فيلمها نفس میكشند و ماندگار میشوند.
نقد فيلم بابی (اميليو استهوِز): ستارههای سرگردان
حسين معززینيا: اگر وضعيت سياسی امروز جهان و مناقشههای موجود در كشور بر سر منش جنگطلبانهی دولت جرج بوش را در نظر نگيريم، ساخته شدن فيلمی مثل بابی میتواند كاملاً بیمعنی و غير موجه به نظر برسد. اين كه فيلمسازی تصميم بگيرد محور وقايع فيلمش را به طور كامل بر اساس حالوهوای جامعهی آمريكا در آخرين ساعتهای زندگی رابرت اف. كندی شكل دهد و با تأكيدهای پیدرپی بر سخنرانیها و مصاحبههای باقیمانده از آن سناتور جوان، لحن حسرتخوارانه و ستايشگرانهای به اثرش بدهد، بيش از هر چيز، واكنش به اعمال و رفتار ریيسجمهور فعلي ايالات متحده و ايدههای آشوبطلبانهی او محسوب میشود. واكنش در مقابل كسی كه متعلق به جناح رقيب برادران كندی است و بنابراين، يادآوری مخالفت كندی با جنگ ويتنام و عاقبت كار او، میتواند طعنهای به علاقهی بوش و همفكران حزبیاش در تداوم حضور نظامی در عراق و افغانستان به حساب آيد.
رویدادها بازسازی سینما آزادی
سعید قطبی زاده: در آخرین ماهها در یکی از روزهای میانی آبان که روی تابلوی نئون جلوی ساختمان سینما آزادی عدد 94 (تعداد روزهای باقیمانده تا افتتاح) بود، این خوششانسی نصیبمان شد که با وجود «تدابیر شدید امنیتی» وارد این ساختمان نیمهتمام بشویم و ببینیم اوضاع از چه قرارست. این جور مواقع دوشغله بودن به کار آدم میآید تا با ظاهر مهندس بروی تو، و آنجا را تماشا کنی برای پوشش خبری! خوشبختانه آنچه در حال انجام بود، آنقدر امیدوار کننده بود که متوجه نشدیم چرا اجازهی ورود به خبرنگاران داده نمیشود. سینما آزادی برخلاف آنچه تا چند ماه پیش تصور میشد، بهسرعت در حال انجام است و اصطلاحاً «سفتکاری» آن به پایان رسیده و در زمان باقیمانده روی «نازککاری»اش کار میشود. ساختمان پنج طبقهی سینما، دو طبقه هم زیرزمین دارد به اضافهی همکف.
![](http://www.massoudmehrabi.com/d/371c.gif)