جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۳۰ دی ۱۳۸۶

شماره‌ 373 ماهنامه‌ فیلم - بهمن‌ 1386

فهرست مطلب‌ها

فلاش بك: نقد و نظر خوانندگان ماهنامه‌ی فیلم درباره‌ی مطالب شماره‌های گذشته و نویسندگان و مترجمان خشت و آینه: از وسترن‌سازی تا آگهی‌سازی!/ بازیگری روی كاغذ/ سینما، اسطوره و تاریخ/ ارسطو مرده است، زنده باد ارسطو/ سینما، رسانه‌ی گم‌نام 

رویدادها
فیلم‌های تازه: هفت و ‌پنج دقیقه (محمدمهدی عسگرپور)، مجنونِ لیلی ( قاسم جعفری)، اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان دیگر ( شهرام مكری)، صندلی خالی ( سامان استركی)، در شب عروسی ( رضا قهرمانی)،  نامزد آمریكایی من ( داود توحیدپرست)، مانا ( علیرضا رزازی‌فر)، جادوگر ( رضا درمیشیان)، شب هورا (شهاب ملت‌خواه)/ تدارک مستند الیور استون/ سفر دوم ژولیت بینوش به تهران / تشكیل فدراسیون تهیه‌كنندگان/ رضا کیانیان درباره‌ی بازیگری مدرن/ گزارش جشنواره‌های كوثر و كرمان/ اولین دوره‌ی کتاب سال سینمایی و دومین جشن بازیگران/ درگذشت رسول احدی
خواب‌های طلایی: بیست‌وششمین جشنواره‌ی فجر در راه است
رسانه‌ی پیاده‌رو: فیلم‌های مناسب محرم/ میدونی میدون‌رسالت چه خبره؟/ آلبوم ماه رمضان/ جنایات صدام با اضافات/ استادان در چین/ ویران‌كننده‌ی خاموش/ پسر ایرج
اشاره به دور: نمایش چهارشنبه‌سوری در فرانسه/ سه جایزه برای مانیا اکبری/ پروژه‌های هندی تهمینه میلانی/ تولیدهای مشترك شجاع‌نوری/ خبرهایی از كیارستمی/ چند خبر از بهمن قبادی/ گزارش یك ساله‌ی نمایش فیلم‌های خارجی در سینماهای فرانسه/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراكز فرهنگی جهان  
صدای آشنا: با شهرام جعفری‌نژاد به مناسبت پخش مجدد برنامه‌ی صداهای ماندگار/ نقد دوبله‌ی بی‌خوابی (کریستوفر نولان)/ همه به جای شان پن/ تازه‌های دوبله
در تلویزیون: بازتاب‌های مجموعه تلویزیونی ساعت شنی/ دو یادداشت 
همه‌ی مدادرنگی‌های زندگی من:‌ گفت‌وگویی با آتیلا پسیانی درباره‌ی زندگی و کارنامه‌اش
پنج قطعه‌ی آسان: تأملی بر پدیده‌ی کارگاه‌های عباس کیارستمی
منشور: کمی نوبت عاشقی اندر باب فیلم ساختن سینمایی‌ها برای تلویزیون، و چند مشت تومان

سینمای جهان
ـ نمای دور: مشکلات اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان/ گپی با نیکلاس کیج/ خبرهای كوتاه: ادامه‌ی اعتصاب فیلم‌نامه‌نویسان آمریكا/ سینما علیه گرسنگی/ اعتراض چاك نوریس/ کلیسا علیه ران هاوارد/ ویل اسمیت متواضع/ كوپولا از زندگی‌اش راضی است/ بازگشت ترمیناتور/ تقاضای كریستین مونگیو/ استمداد از آنجلینا جولی/ و ... 
ـ نمای متوسط : بلا Bella (آلخاندرو مونته‌ورده)/  مغضوب Falling from Earth (چادی زین‌الدین)/ لینچ Lynch (بلک اند وایت)/ ال گره‌کو El Greco (یانیس اسماراگدیس)، نجس L'Intouchable / Untouchable (بنوآ ژاکو)، در دسترس نیست Out of Coverage (عبداللطیف عبدالحمید)
ـ فیلم‌های روز: جوانی بدون جوانی Youth without Youth (فرانسیس فورد کوپولا)/ من یک سایبرگ هستم ولی مهم نیست I’m a Cyborg, But that’s ok (پارک چان‌ووک)/ گنگستر آمریکایی American Gangster (ریدلی اسکات)/ الکساندرا Aleksandra (الکساندر سوکوروف)
در انتظار ساراماگو: گزارش ششمین جشنواره‌ی فیلم‌های کوتاه و مستند فیکه 
سلام بر رؤیا: گزارش جشنواره‌ی فیلم‌های صامت پردنونه و گفت‌وگوی اختصاصی با دیوید رابینسن منتقد نامدار انگلیسی

مباحث تئوریك
ـ رنج‌های آفرینش: حکایت‌های تکوین. نگاهی به ساعت‌ها، کاپوتی، شکسپیر عاشق و اقتباس
ـ فلسفه‌ی سینمای علمی‌خیالی (از سقراط تا شوارتزنگر): پنجمین قسمت از كتاب فیلسوف در انتهای عالم

 نقد فیلم
اقلیما (مهدی عسگرپور)/ از دوردست (رامین محسنی)/ جلیقه (جان میبری)/ نقد خوانندگان/ گزارش اكران
خشت خام: جای خالی بحث و نقد و نظر: به بهانه‌ی چاپ كتاب «حقیقت سینما و سینما حقیقت»/ مستندساز ساكنِ جهان:  به بهانه‌ی برگزاری كارگاه «مستند گزارشی»
تماشاگران در گلزار چه می‌جویند؟: در متن و حاشیه‌ی موفقیت توفیق اجباری
جامپ‌کات: نکته‌هایی درباره‌ی چند فیلم
نامه‌ها: پاسخ‌های کوتاه/ فرهنگ بازیگران ایران و جهان
معرفی و نقد کتاب: درباره‌ی مجموعه‌ی «صد سال سینما/ صد فیلم‌نامه» / توی ویترین/ نکته‌هایی از لابه‌لای دو کتاب خارجی
بیست سال پیش در همین ماه: مروری بر شماره‌های 59 و 60 ماهنامه‌ی «فیلم»

همكاران این شماره: محمد اطبایی، مینا اکبری، محمد باغبانی، ابوالحسن تهامی،  مصطفی جلالی‌فخر، نیما حسنی‌نسب، محمد حقیقت، سعید خاموش، مهرزاد دانش، شاهرخ دولکو، اشكان راد، شادمهر راستین، مرجان ریاحی، كیكاوس زیاری، محمد شکیبی، رامین صادق خانجانی، تهماسب صلح‌جو، شاپور عظیمی، بهزاد عشقی، نیروان غنی‌پور، لیلا قاسمی، رضا کاظمی، ایرج کریمی، پیروز کلانتری، محمدسعید محصصی، صابره محمدکاشی، علیرضا محمودی، حمیدرضا مدقق، مجید مصطفوی، پرویز نوری، اصغر یوسفی‌نژاد.           
روی جلد: حمید فرخ‌نژاد در پوست موز، ساخته‌ی علی عطشانی[عکس از شهرام تقی‌پور] صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی

چشم‌انداز ۳۷۲

درآستانه‌ی بیست‌و‌ششمین جشنواره‌ی فیلم فجر: خواب‌های طلایی
امسال قرار است در پنج روز اول جشنواره، بخش‌های بین‌المللی برگزار شود و در روزهای باقی‌مانده فیلم‌های ایرانی روی پرده بروند. این سیاست چند هدف دارد؛ ابتدا این‌كه این پنج روز برای فیلم‌سازان تنبلی كه كارشان را تا روز آخر لفت می‌دهند حكم كیمیا را دارد. پارسال این موقع روز سوم كه جایزه‌ی بهترین فیلم را گرفت، در مرحله‌ی فیلم‌برداری بود و بیش‌تر فیلم‌هایی كه خبر ساخت‌شان را در صفحه‌ی رویدادهای این شماره می‌خوانید، به‌گفته‌ی كارگردانان‌شان برای جشنواره آماده می‌شوند و خب تعیین ضرب‌الاجل و اعلام روزی در دی‌ماه برای تحویل نسخه‌ی كامل فیلم‌ها هم بیش‌تر به شوخی می‌ماند. هدف دوم از جداسازی بخش بین‌المللی و داخلی این است كه فیلم‌های تأخیری در برنامه‌ای مشخص به نمایش درآیند؛ یكی از مشكل‌های برگزاری جشنواره در سال‌های اخیر این بوده كه بسیاری از فیلم‌ها در برنامه‌ی جشنواره جابه‌جا می‌شوند. یكی دو سالی است كه برای رفع این مشكل، فیلم‌های آماده را در روزهای اول نمایش می‌دهند و در شرایطی كه تعدادی از فیلم‌ها در همان روزهای اول جشنواره در مراحل فنی هستند، برای آن‌ها در روزهای پایانی جا رزرو می‌شود كه مشخصاً در سه دوره‌ی اخیر این سیاست نتیجه‌بخش نبوده و نشان از بی‌برنامگی دارد. بسیاری از فیلم‌های پیش‌بینی‌شده نمی‌رسند و برنامه‌ی نمایش فیلم‌ها در سانس‌های مشخص‌شده قطعی نیست. در كنار این‌ها شاید جالب باشد دانستن این نكته كه بسیاری از فیلم‌سازان و تهیه‌كنندگان مایلند كه فیلم‌شان در روزهای ابتدای جشنواره نمایش داده نشود و شاید به همین دلیل در دادن فیلم‌شان تأخیر می‌كنند تا روز موعود! انگار كه نمایش فیلم در روز آخر باعث جوگیر شدن داوران می‌شود و امكان برنده شدن این فیلم‌ها را بالا می‌برد...


گفت‌وگوی اختصاصی با دیوید رابینسن: دیوید در سرزمین عجایب
رامین صادق خانجانی: دیوید رابینسن، منتقد و مورخ نامدار انگلیسی سینماست که سال‌ها با روزنامه‌های متعدد بریتانیا و نیز مجله‌هایی هم‌چون «سایت اند ساند» و «مانتلی فیلم بولتن» همکاری داشته و مهم‌ترین کتاب او، زندگی‌نامه‌ی چاپلین با عنوان چاپلین: زندگی و هنر او است. در عین حال او کتاب‌های دیگری نیز در مورد دیگر شخصیت‌های برجسته‌ی تاریخ سینما نوشته؛ از جمله باستر کیتن، گرتا گاربو و ژرژ ملیس. رابینسن که اکنون مدیریت جشنواره‌ی فیلم‌های صامت پردنونه را بر عهده دارد، در 77 سالگی سرزنده‌تر از خیلی جوان‌های امروز به نظر می‌رسد و هم‌چنان سرشار از انرژی و شوق نسبت به سینما، در طول سال مدام در حال رفتن از این جشنواره به جشنواره‌ی دیگر است. این گفت‌و‌گو در اکتبر 2007 طی روزهای جشنواره‌ی پردنونه در دفتر او انجام شد و رابینسن که می‌شود گفت بیش‌تر بار جشنواره بر دوش اوست با وجود تمام مشغله‌هایش، صبورانه به پرسش‌هایم پاسخ گفت و بعد هم متن پیاده شده‌ی مصاحبه را خواند و اصلاح کرد.
دیوید رابینسن: متأسفانه هیچ چیز در زندگی من از پیش برنامه‌ریزی نشده و همه چیز اتفاقی پیش آمده است. سه ساله بودم که مرا برای نخستین بار به تماشای یک فیلم بردند؛ آلیس در سرزمین عجایب محصول پارامونت که تأثیر زیادی بر من گذاشت و یکی از ستارگان آن، دبلیو. سی. فیلدز تا امروز از بازیگران محبوبم بوده است. پدرم که دوران کودکی‌اش در شهرستان زندگی می‌کرد اولین فیلم چاپلین را دیده بود. آن زمان این فیلم‌ها آن قدر تازه بودند که بچه‌ها حتی اسم چاپلین را نمی‌دانستند و به او Dummy می‌گفتند. پدرم کاملاً مسحور چاپلین شده بود، برای همین  وقتی که آن قدر بزرگ شدم که توانستم به سینما بروم مرا به دیدن فیلم‌های چاپلین می‌بردند. آن موقع مادرم مرا هر هفته به سینما می‌برد و یادم می‌آید که مادربزرگم می‌گفت: «این فیلم‌ها زیاد مناسب بچه‌ها نیستند!» اما من با عشق به سینما بزرگ شدم. بعدها که بزرگ‌تر شدم و  به همه چیز دقیق‌تر نگاه کردم، متوجه شدم آن‌چه مرا بیش از همه مجذوب خود می‌کند، هنر مردم‌پسند است؛ یعنی هنری که در دسترس عده‌ی زیادی از مردم باشد و بیش‌ترین افراد را مخاطب قرار دهد. این سینما و به‌خصوص کمدی، بی‌واسطه‌تر از همه با مخاطب ارتباط برقرار می‌کردند. اما علاقه‌ی من محدود به سینما نمی‌شد و تمام فرم‌های هنر مردم‌پسند را از قبیل نمایش وودویل یا موسیقی در بر می‌گرفت. در مورد شغل هم همه چیز اتفاقی رخ داد. وقتی از دانشکده فارغ‌التحصیل شدم نمی‌دانستم چه کار کنم و شغلی هم نداشتم. اما خوش‌بختانه با مستندساز بزرگ انگلیسی بازیل رایت آشنا شدم که برای چند ماه من را به عنوان دستیارش استخدام کرد. پس از آن در مؤسسه‌ی فیلم بریتانیا مشغول به کار و به عنوان دستیار سردبیر مجله‌ی «سایت اند ساند» انتخاب شدم و از آن به بعد وارد کار نقدنویسی برای روزنامه‌ها شدم و سال‌ها برای «فایننشال تایمز» و «تایمز لندن» می‌نوشتم و بنابراین  اطلاعاتم در مورد سینمای روز آن دوران کاملاً به‌روز بود، اما حالا مطمئن نیستم که در مورد سینمای معاصر زیاد بدانم. مطمئناً الان اطلاعاتم در مورد سینمای صد سال پیش بیش‌تر از سینمای امروز است!

گفت‌وگویی با آتیلا پسیانی درباره‌ی زندگی و کارنامه‌اش: همه‌ی مدادرنگی‌های زندگی من
نیما حسنی‌نسب: شاید بیش‌تر از تعدد كارها، كیفیت پایین مجموعه‌ها و نقش‌های فرعی بی‌تأثیر محل سؤال شده؛ نقش‌های ساده و بی‌دردسر با دستمزدهایی كه نتیجه‌ی اعتبار و نام آتیلا پسیانی است تا كاری كه روی نقش می‌كند.
آتیلا پسیانی: ممكن است جلوه‌ی بیرونی‌اش این شكلی باشد. سخت است خودم را از بیرون قضاوت كنم و فقط می‌توانم شنونده‌ی حرف‌های شما باشم. در واقعیت، اوضاع مقداری متفاوت است؛ كارهای این سال‌ها كه به قول شما سیاق عرضه‌اش این تصور را به وجود آورده، هر كدام برای من دلایلی داشته است. شاید دلایل حرفه‌ای نبوده و مثلاً كاری را از سر رفاقت قبول كرده‌ام یا ملاحظات دیگر. بعضی كارها به‌قدری سهل به نظر می‌رسد كه انگار پیشاپیش آن‌ها را قبول كردم كه كارم راحت باشد و دستمزد بگیرم. یك نكته‌ی خیلی مهم هم در این حضورهای حاشیه‌ای هست. می‌دانید كه هیچ‌وقت تئاتر را فراموش نكردم و هر سال با یك نمایش در صحنه بوده‌ام، گاهی هم با دو یا سه كار. گروه ما هجده سال است دارد كار می‌كند. از حدود شش سال پیش حضورهای بین‌المللی گروه شروع شد و اجراهای خارجی داشتیم. استقبال هم خیلی خوب بود و تبدیل به یك جریان و روند شد. به این دلیل در این مقاطع و فواصل فقط وقت می‌كردم در نقش‌های كوتاه تلویزیونی بازی كنم و خیلی از نقش‌های اول سریال‌های مختلف را رد كردم. این اعتراف را پیش شما بكنم كه در این قضیه كمی هم بلندپروازی هست؛ یعنی به اعتماد به نفسی رسیدم كه بتوانم با نقش‌های كوچك هم كاری بكنم. الان پس از  چند سال‌ در سریال راه بی‌پایان (همایون اسعدیان) نقش بلندی دارم. در زیر تیغ هم یكی از جاذبه‌های نقش اوس‌جعفر این بود كه در كوتاه‌مدت به‌ش بپردازم؛ نه به دلیل كمبود وقت بلكه به این نیت كه چه‌طور می‌شود این نقش را تأثیرگذار از كار درآورد.

مباحث تئوریك ـ رنج‌های آفرینش: حکایت‌های تکوین
ساعت‌هاایرج كریمی: در اوایل رمان خانم دالووی (ویرجینیا وولف، 1925) صحنه‌ای هست كه در یك گل‌فروشی می‌گذرد. قهرمان رمان، كلاریسا دالووی، آمده تا برای مهمانی شب در خانه‌اش گل بخرد. عبور اتومبیلی از خیابان جلو گل‌فروشی توجه رهگذرها و آدم‌های توی مغازه را به خود جلب می‌كند. چو می‌افتد كه آن ماشین حامل ملكه‌ی انگلیس است. این اتفاق فرعی بی‌آن‌كه چیزی از روزمرگی‌اش را از دست بدهد ـ یا چیزی به این روزمرگی افزوده شود ـ آماس می‌كند و پخش می‌شود و نقطه‌ها و نكته‌های بعید و بی‌ربط به هم را در فضای نسبتاً وسیعی از صفحه‌های آغاز رمان پوشش می‌دهد.
رمان ساعت‌ها (جیمز كانینگ‌هام، 1998) آلیاژ گیرا و تأثیرگذاری از اقتباس و الهام از رمان خانم دالووی و حال و روز نویسنده‌ی آن، خانم وولف فقید، هنگام فكر كردن به نگارش آن است (به‌علاوه‌ی خودكشی او در 1941 ـ او رمان را در فضای پس از جنگ جهانی اول نوشت و در بحبوحه‌ی دومین جنگ جهانی خودكشی كرد.) كلاریسا وون یكی از سه زن/ شخصیت اصلی رمان ساعت‌ها است كه ریچارد، شاعر و یار دیرین كلاریسا، به او ـ از جمله به دلیل هم‌نام بودنش با قهرمان رمانِ خانم وولف ـ لقب خانم دالووی را داده...

فلسفه‌ی سینمای علمی‌خیالی:  ترمیناتور (1 و 2)، مسأله‌ی بدن و ذهن
مارک رولندز - ترجمه‌ی شهزاد رحمتی: ما دچار مسأله‌ی ذهن - بدن هستیم، چون نمی‌دانیم كه چه‌گونه می‌توان منظر ذهن از درون را با منظر بیرونی آن سازگار كرد. یعنی ما نمی‌توانیم بفهمیم كه چه‌گونه ممكن است دو منظر از یك چیز واحد در كار باشد. چه‌گونه ممكن است ساكنان ذهن و فعالیت مغز هر دو یك چیز باشند؟ و چه‌گونه ممكن است ویژگی‌های متمایز این ساكنان – هشیاری و قصدمندی – به واسطه‌ی فعالیت مغز آفریده شوند؟ برای فهم این مسأله، در نظر بگیرید كه فعالیت مغز چیست. فعالیت الكتریكی در یك نورون باعث می‌شود آن نورون از خودش ماده‌ای شیمیایی - موسوم به «ناقل عصبی» یا نوروترانسمیتر (neurotransmitter) - آزاد كند كه از طریق آن‌چه «شكاف سیناپسی» (synaptic gap) خوانده می‌شود به نورون دیگری تراوش می‌كند و نورون دوم را به تحرك وامی‌دارد و همین طور تا آخر. در نهایت، فعالیت مغز همین است. اما چه‌گونه چنین چیزی می‌تواند به پیدایش احساسی بینجامد كه وقتی مثلاً انگشت پای‌تان ناغافل به چیزی می‌خورد یا وقتی عاشق می‌شوید یا تیم محبوب‌تان برنده می‌‌شود، در شما ایجاد می‌شود؟ یعنی این‌كه به نظر نمی‌‌رسد فعالیت مغز چیزی چنان باشد كه هشیاری بتواند از آن به هم برسد. و اصلاً چه‌گونه یك حالت مغزی - مغزی كه همان كار الكتروشیمیایی معمولش را انجام می‌دهد - می‌‌تواند مربوط به چیز دیگری باشد؟ یعنی این‌كه به نظر نمی‌رسد فعالیت مغز چیزی چنان باشد كه قصدمندی هم بتواند از آن مایه بگیرد.

نقد فیلم –  اقلیما (محمد‌مهدی عسگرپور): یك تسبیح سبز پاره ‌شده
مصطفی جلالی‌فخر: اقلیما با دو مشکل اساسی روبه‌روست. یکی این‌‌که نمی‌تواند از لایه‌ی اول داستان دوخطی‌اش عبور کند و دیگر این‌که در سطح کلیشه‌ها متوقف می‌ماند. این‌که مردی معشوقه دارد و همسرش متهم به توهم در این زمینه است در یک سو، و تلاش برای به جنون کشاندن کسی برای سودجویی و بازی‌سازی از سوی دیگر. خود شما چند ده فیلم در این باره دیده‌اید؟ (دلهره مرحوم ساموئل خاچیکیان یادتان هست؟) مطلقاً گمان نمی‌کنم که فیلم‌ساز با نام «اقلیما» که می‌گویند نام دختر حوا بوده و یک بار نام بردن آن توسط یک فال‌گیر، قصد معناتراشی و چندلایه‌نمایی داستان را داشته باشد. پس ما با همین دو خط داستان تکراری طرفیم که لااقل در سینمای ایران نمونه‌های حرفه‌ای و بهترش کم نیستند. مثلاً نگاه كنیم به پرده‌ی آخر كه می‌تواند در هر پرده، نمایشی تازه به پا كند و كشش دراماتیك خود را طی فرایندی فزاینده حفظ كند. در این فیلم نیز قرار است كه كسی را به جنون برسانند تا اموالش را صاحب شوند. اقلیما بیش از آن‌كه بخواهد كاری از جنس سینمای وحشت انجام دهد، یك جور رازناكی مخوف را دنبال می‌كند و به دلیل نوع رابطه‌ها و رخدادهاست كه آن خانه به خانه‌ای مخوف بدل می‌شود. یا حتی طلسم داریوش فرهنگ كه هم‌چنان با زیرزمین و سایه‌روشن آبی و بازی سوسن تسلیمی، یك نمونه‌ی موفق ترسناكی بر مبنای رازناكی‌ست...

در متن و حاشیه‌ی موفقیت فیلم توفیق اجباری: تماشاگران در گلزار چه می‌جویند؟
بهزاد عشقی: اكنون زمانه دیگر شده و ستاره‌سازی در ایران، همسو با روان‌شناسی جامعه، سرشت تازه‌ای پیدا كرده. آنیمای مردان فعال‌تر شده و آنیموس زنان جلوه‌ی بیش‌تری پیدا كرده است و ستارگان نیز كه تبلور آمال مردم به حساب می‌آیند، همسو با نیاز جامعه تغییر می‌كنند. اكنون ستارگان مرد بیش‌تر به كمك ظرافت زنانه، و ستارگان زن بیش‌تر به یمن خشونت‌های مردانه، كسب محبوبیت می‌كنند. در آتش‌بس (تهمینه میلانی، 1385)، محمدرضا گلزار بغض می‌كند و اشك می‌ریزد و فیلم به فروش میلیاردی دست می‌یابد. در عوض بازیگر زن این فیلم هرگز نمی‌گرید و سركش است و مدام با شوهرش كشمكش دارد و پایش برسد اهل كتك‌كاری هم هست. از این پس اشك ریختن و مویه كردن به نمك بازیگری گلزار بدل شده و فیلم‌سازان دیگر نیز كورس گذاشته‌اند تا از این جاذبه‌ی گلزار هرچه بیش‌تر استفاده كنند. مثلاً در فیلم كلاغ‌پر، گلزار با سر كج و لحن كودكانه و بغض‌آلود می‌گوید: «من مطمئنم تو چیزی گفتی سارا؟» سارا خوش‌خوشانش می‌شود و لبخند می‌زند و می‌گوید: «دیوونه». طیفی از تماشاگران نیز با سارا هم‌دلی نشان می‌دهند و از بغض گلزار به وجد می‌آیند و می‌گویند: آخی... طفلکی!

خشت‌خام -  به بهانه‌ی چاپ كتاب «حقیقت سینما و سینما حقیقت»
پیروز كلانتری: این جمله‌ی آخر خسرو دهقان را باید چسبید و به آن پرداخت: «نبود سینمای مستند سینمای عادی را هم ذلیل و ضعیف می‌كند.» مشهور است كه تقوایی دائماً به سازندگان فیلم داستانی توصیه می‌كند حتماً با مستندسازی كارشان را شروع كنند (او خود چنین كرد). خوش‌بختانه رابطه‌ی سینمای داستانی و مستند ما، به‌ویژه در دوران پس از انقلاب، پیوسته و عمیق است. اما دهقان درست می‌گوید و سینمای عادی (یا اكران) روزبه‌روز از این خاستگاه و رابطه‌ی مؤثر دورتر می‌شود و این روزها، حتی در مجموعه‌ی تلویزیونی حلقه‌ی سبز حاتمی‌كیا، چه روشن و تلخ می‌بینیم كه قدرت باورپذیر كردن رابطه‌ای درونی و ذهنی با عوالم روحانی در فیلمی چون مهاجر چه‌گونه به دنیایی متصنع و باورناپذیر و آلوده به تصویرسازی‌های عوام‌گرایانه تبدیل شده است. تا مدت‌ها برایم عجیب بود كه پس از گشایش وضعیت اجتماعی‌سیاسی ده سال اخیر و بر بستر جامعه‌ای این‌قدر پردغدغه و پرموضوع و در فضایی این‌گونه پرتناقض و پركشاكش، چه‌گونه فیلم‌های كمدی/ اجتماعی این‌قدر كم و با موضوع‌هایی این‌قدر محدود ساخته شده‌اند، در حالی كه روشن است كه این گونه‌ی سینمایی پرمخاطب و موفق هم هست...

معرفی و نقد كتاب -  نگاه زنان به سینما از خلال یک کتاب
كاترين منسفيلدمجید مصطفوی: اگرچه زنان در عرصه‌ی بازیگری سینما حضوری چشم‌گیر، و برابر با مردان، داشته و دارند، با این حال در مشاغل مربوط به پشت دوربین و جنبه‌های فنی و تجاری آن قابل قیاس با مردان نبوده و نیستند. در طول تاریخ سینما، اگرچه شمار زیادی از زنان را می‌شناسیم كه در مقام تهیه‌كنندگی، تدوین، امور فنی ـ و به‌ندرت فیلم‌برداری ـ فعالیت داشته‌اند ولی در هیچ دوره‌ای به پای مردان نرسیده‌اند. اما آن‌چه حضور زنان را در عرصه‌ی سینما ـ در مقایسه با سایر صنایع و حرفه‌ها ـ متمایز می‌كند، آن است كه زنان از همان سال‌های آغاز صنعتی به نام سینما به فعالیت در آن پرداخته و نقش فعالی داشته‌اند. اما خانم آنتونیا لانت در كتابی كه به‌تازگی منتشر كرده، از جنبه‌ای دیگر به نقش زنان در سینما نگریسته است. او، با هم‌كاری خانم اینگرید پریز، در كتاب صندلی مخمل قرمز: نویسندگی زنان در پنجاه سال آغاز سینما به مقاله‌ها و مطالبی كه زنان درباره‌ی سینما نوشته‌اند پرداخته و نمونه‌هایی از آن‌ها را بازگو كرده است. از نظر لانت، سینما دروازه‌ای برای ورود زنان به جهان مدرن به‌شمار می‌آمده و در مقدمه‌ی كتاب نوشته است: «رفتن به سینما مهم‌ترین طریق پیوستن زنان به فرهنگ توده‌ای شهری در نیمه‌ی نخست قرن بیستم بود». و مقالات بعدی كتاب مهر تأییدی است بر این باور...

در تلویزون -  بازتاب‌های ساعت شنی: تعطیل، تعدیل، تحلیل
مهرزاد دانش:
شنبه هشتم دی كه به جای پخش قسمت یازدهم سریال ساعت شنی، برنامه‌ای با عنوان نقد و بررسی این سریال روی آنتن شبكه‌ی اول رفت، كم‌هوش‌ترین مخاطبان نیز می‌توانست حدس بزند كه بین این نقد نابه‌هنگام و اعتراض شورای نظارت بر سازمان صداوسیما كه چند روز قبلش نسبت به سریال مزبور ایراد شده بود ارتباط وجود دارد. آن زمان بسیاری از مخاطبان، با توجه به رویه‌های قبلی مسئولان سیما در تعدیل و تعطیل موارد مشابه، پخش برنامه‌ی نقد را دلالتی بر توقف سریال ساعت شنی دانستند و انتظار داشتند كه دوشنبه دهم دی سریال پخش نشود، اما قسمت یازدهم پخش شد و همان روز گفته‌های رییس سازمان صداوسیما نیز در رسانه‌ها منتشر شد كه دال بر تداوم سیاست‌های جدید این سازمان در بررسی جدی‌تر مسایل كم‌تر مطرح‌شده بود. گرچه آن برنامه‌ی نقد می‌توانست با حضور چهره‌های متخصص در زمینه‌ی سینما و تلویزیون، شكل جامع‌تر به خود بگیرد و صرفاً در قالب ایراد و پاسخ بین یك نماینده‌ی مجلس و یك مدیر تلویزیونی نباشد، اما همین نیز نشان می‌دهد كه مسئولان سیما، با وجود فشارها و انتقادهای شدید بیرونی، تا آن‌جا كه امكانات‌شان اجازه می‌دهد، از محدوده‌ی رسانه‌ای و سرگرمی‌سازی خود دفاع می‌كنند و...

 رسانه‌ی پیاده‌رو: پسر ایرج
علیرضا محمودی: یکی از علایق مردم ایران کشف و اعلام ارتباط‌های خانوادگی در زمینه‌ی بازیگران و خوانندگان است. اگر در یادتان مانده باشد زمانی شایع شده بود که کتایون ریاحی مادر هانیه توسلی و نیما فلاح پسر افسانه بایگان و هدیه تهرانی دختر عموی شهناز تهرانی است! این شایعه‌ها در برخی موارد آن‌قدر داغ می‌شود که در نشریه‌های عامه‌پسند مطرح و حتی به تیتر اول تبدیل می‌شود. در پی موفقیت مجموعه‌ی تلویزیونی میوه‌ی ممنوعه، نام احسان خواجه امیری آهنگ‌ساز و خواننده‌ی ترانه‌ی این مجموعه بر سر زبان‌ها افتاد. این شهرت بر فروش آلبوم این خواننده با عنوان «سلام آخر» تأثیر زیادی گذاشت و پرفروش‌ترین آلبوم روز شد. در این میان برخی بساطی‌ها که فهمیده بودند احسان خواجه‌امیری فرزند حسین خواجه‌امیری (ایرج) خواننده‌ی مشهور سال‌های دور است که به جای مرحوم فردین آواز می‌خواند، به عرضه‌ی این آلبوم با عنوان «آلبوم پسر ایرج» پرداختند. در این میان...

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO