جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۳۱ ارديبهشت ۱۳۸۷

شماره‌ 379 ماهنامه‌ فیلم - خرداد 1387

 فهرست مطلب‌ها

فلاش بك: نقد و نظر خوانندگان ماهنامه‌ی فیلم درباره‌ی مطالب شماره‌های گذشته و نویسندگان و مترجمان
خشت و آینه: فیلم‌نامه‌نویس مظلوم و كارگردان‌های بانمك/ آرتیست بالفطره/ چرا یانگوم را ندیده‌ای؟/ سال به سال.../  احیاناً وقت هم كمی طلاست/ «توتو» در سینما آزادی

رویدادها
فیلم‌های تازه: وقتی همه خوابیم
(بهرام بیضایی)/  درباره‌ی الی... (اصغر فرهادی)/ ترانه‌ی تنهایی تهران (سامان سالور)/ می‌زاك (حسینعلی لیالستانی)/ پاتو زمین نذار (ایرج قادری)/  گراناز (عباس رافعی)/ آن سوی رودخانه (عباس احمدی‌مطلق)/ عسل ایرانی (قدرت‌الله صلح‌میرزایی)/ اولین همایش انیمیشن/ جشنواره‌ی فیلم دانش‌آموزی دفاع مقدس/ شایعه‌ی دستمزدهای سرسام‌آور بازیگران/ جشنواره‌ی فیلم كرمان / در دست تولید/ دومین جشن كارگردانان/ خبرهای كوتاه/ پردیس سینمایی پارك ملت، اول تابستان افتتاح می‌شود/ دریافت برنامه‌ی سینماهای تهران با یك SMS/ گپی با مهرداد اسكویی/ درگذشت بهروز مقصودلو (1387-1327) و فرهنگ معیری (1387-1322)
مردی که می‌خندید: اسماعیل داورفر (1387-1311)
ایستگاه خرداد: خبرهایی از پژمان بازغی/ لیلا حاتمی/ الهام حمیدی/ سامان سالور/ حمدعلی سجادی/ هاشم عطار/ رضا عطاران/ مهرداد فرید/ جابر قاسمعلی/ رضا كیانیان/ منوچهر محمدی/ نسرین مقانلو و كیوان مقدم
رسانه‌ی پیاده‌رو: سریال‌های قدیمی در پیاده‌رو / مرد هزار و یك چهره/ آشپزی به روش یانگوم/ از دیوید كاپرفیلد و بهروز پریستو تا كریس انجل
دویدن دنبال قطار: تأملاتی در باب صدای فیلم‌های ایرانی
جهنمی با در زیبا: گزارشی از آپاراتچی‌ها و آپاراتخانه‌ها
اشاره به دور: سرانجام، كن/ یك ماه بنی‌اعتماد در لندن/ آكادمی سینمای آسیا و پاسیفیك/ جایزه‌ی سینمای آسیا/ نمایش فیلم كوتاه ایرانی از طریق تلفن همراه/ فهرست فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراكز فرهنگی جهان در ماه فروردین و اریبهشت 1387/ فیلم‌سازان ایرانی در عرصه‌ی جهانی
 در تلویزیون: نگاهی به سریال روزگار قریب/ نگاهی به سریال بیداری/ گفت‌وگو با مجری، سردبیر و نویسنده‌ی برنامه‌ی رادیویی نشانی
صدای آشنا: با غلامعلی افشاریه درباره‌ی سال‌های حضورش در دوبله/ نگاهی به دوبله‌ی آثار سینمای هند، به بهانه‌ی دوبله‌ی دوداس/ خبرهای دوبله

 سینمای جهان
- نمای دور:
نوزایی سینمای مكزیك/ گپی با ژرار دو پاردیو/ خبرهای كوتاه: روسیه تزار می‌خواهد؟/ حمایت جی. كی. رولینگ از كودكان دارفور/ برنامه‌ی چهارساله‌ی دیزنی/ فیلم پاکستانی در هند پس از چهل سال/ پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای فرانسه/ بریژیت باردو باز هم محاكمه شد/ «پرونده‌های ایكس»، شش سال بعد/ گلدن گلوب، زودتر برگزار می‌شود/ مایك لی متفاوت با همیشه/ سالی دو انیمیشن سه‌بعدی/ مرشد و مارگریتا روی پرده/ باز هم گلایه از پاپاراتزوها/ فیلم ورزشی چینی/ كلینت ایستوود در فیلم خودش/ كمدی هیتلری/ الیور استون و جرج بوش/ حمایت مایكل مور از  باراك اوباما/ نمایشگاه یان فلمینگ/ هالیوود و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا/ و...
- نمای متوسط: گشت شبانه Nightwatching (پیتر گرین‌اوی)/ عشق در سال‌های وبا Love in the Time of Cholera (مایك نیوئل)/ گلس: سیمای فیلیپ در دوازده قسمت Glass: A Portrait of Philip in Twelve Parts (اسكات هیكس)/ گفت‌وگو با باغبانم Conversations with my Gardener (ژان بكر)/ مهمان The Visitor (تامس مك‌كارتی)
- نمای درشت: درباره‌ی قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل (اندرو دومینیك) و موسیقی‌اش، گفت‌وگو با كارگردان، آهنگ‌ساز (نیك كِیو) و دو بازیگر اصلی فیلم (براد پیت و كیسی افلك) و مروری بر «جسی جیمز»های تاریخ سینما
- درگذشتگان: آنتونی مینگلا، چارلتن هستن و پل اسكوفیلد
به همان سادگی: گزارش هشتمین جشنواره‌ی فیلمكس توكیو

نقد فیلم
دو نقد بر پابرهنه در بهشت (بهرام توكلی)، مطلبی درباره‌ی بازی‌ها و بازیگران فیلم و گفت‌وگو با كارگردان، بازیگرش امین تارخ و مدیر فیلم‌برداری‌اش حمید خضوعی‌ابیانه/ مرد حصیری (نیل لابوته)/ قطار سه و ده دقیقه به یوما (دلمر دیوز)
گزارش اكران در سینماهای تهران: از ۲۰ فروردین تا ۲۰ اردبهشت  
نامه‌ها: پاسخ‌های كوتاه
سایه‌ی خیال
مجموعه مطالبی درباره‌ی چارلی كافمن، تنها ستاره‌ی عرصه‌ی فیلم‌نامه‌نویسی: چرا چارلی كافمن نابغه است؟/ خیالات خلانه‌ی چارلی كافمن/ در ستایش نبوغ كافمن/ مقدمه‌ی كافمن بر فیلم‌نامه‌ی جان مالكوویچ بودن/ مطالبی درباره‌ی پنج فیلم‌نامه‌ی ساخته‌شده‌ی كافمن و...
 بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 46 ماهنامه‌ی «فیلم» (خرداد 76)

همكاران این شماره: محمد اطبایی، ملك‌منصور اقصی، عباس بهارلو، محسن بیگ‌آقا، امیر پوریا، محمد جعفری، مصطفی جلالی‌فخر، رضا حسینی، سعید خاموش، آرش خوش‌خو، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، هوشنگ راستی، كیكاوس زیاری، رامین صادق‌خانجانی، تهماسب صلح‌جو، جواد طوسی، بهزاد عشقی، شاپور عظیمی، نوید غضنفری، نیروان غنی‌پور، امیر قادری، لیلا قاسمی، آناهیتا قزوینی‌زاده، سعید كاشفی، امید كریمی، محمدسعید محصصی، علیرضا محمودی، حمیدرضا مدقق، آذر مهرابی، یاشار نورایی روی جلد:  امین تارخ در پابرهنه در بهشت ساخته‌ی بهرام توكلی [عکس از: علی باقری]  صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی

 چشم‌انداز ۳۷۹

گزارش‌ ـ  از آپاراتچی‌ها و آپاراتخانه‌ها: جهنمی با درِ زیبا 
حسین جمشیدی - سینما آزادیامید کریمی:
...چرخ روزگار کم‌تر کودکی را خلبان می‌کند، کم‌تر آپاراتچی را که راوی یک فیلم است، خالق هنر هفتم می‌کند. آپاراتچی‌هایی بودند که روزگاری از فرط عشق به سینما، حاضر به پادویی در سالن‌ها هم شدند و حالا فارغ از عشق دوران کودکی، هر 45 دقیقه یک بار حلقه‌های فیلم را عوض می‌کنند تا سر ماه برسد و اگر فروش فیلم خوب بود، حقوق ماهی 150 هزار تومان بشود 200 هزار تومان. از سینما آزادی در شمال تهران تا سینما سعدی در وسط شهر، سینماهای فراوانی وجود دارد. به آن پایین‌ها نرسیده، باید سر مزار سینماهای لاله‌زار فاتحه‌ای خواند. برخی از آپاراتچی‌های‌شان هم اگر خیلی زرنگ بوده‌اند، رفته‌اند در سینماهای دولتی بوبین جابه‌جا می‌کنند. 
رحمان نظری، آپاراتچی سینما پیام انقلاب است. از سال 1354 در سینماهای تهران کار می‌کند: «خیلی می‌رفتم سینما. اطراف ما سینما توسکا بود و شیرین. بلیت پانزده ریال بود. هر روز می‌رفتم. یک روز پول نداشتم، جلوی سینما توسکا ایستاده بودم، یکی از بچه‌های سینما که آشنا بود، پرسید کار می‌کنی؟ گفتم آره. گفت ما این‌جا یک کنترل‌چی می‌خواهیم، اما باید چراغ‌قوه را خودت بخری. چراغ‌قوه را یازده یا دوازده تومان خریدم. حقوقم ماهی 350 تومان بود. آن را هم نمی‌دادند. می‌دانستند نقطه ضعف من کجاست. تا حرف پول می‌زدم، می‌گفتند برو. دو ماه کار کردم، بعدش رفتم سینمای دیگری به عنوان کمک خدمات. نظافت می‌کردم. سرایداری می‌کردم. به این سادگی نمی‌گذاشتند برویم توی آپاراتخانه. مثل الان نبود که هر کس خواست برود تو. پس از شش ماه کار کردن تازه می‌توانستیم برویم آپاراتخانه را ببینیم؛ آن هم اگر آپاراتچی آب یا چای می‌خواست. یا اگر می‌خواست برود جایی، زغال‌ها را می‌گرفتم که خاموش نشود. آپاراتچی‌ها برای خودشان عزت و احترامی داشتند.»

درگذشتگان ـ  اسماعیل داورفر (1387-1311): مردی که می‌خندید  
علیرضا محمودی: او دوستعلی‌خان بود؛ همان مردی كه در دل توطئه‌های خانوادگی مجموعه‌ی دایی‌جان ناپلئون همیشه نغمه‌ی ناجور و ساز ناكوك بود. چهره‌ی او با دوبله‌ی زنده‌یاد عزت‌الله مقبلی بخشی از حافظه‌ی مخاطبانی بود كه حالا صدای شیرین و لهجه‌ی تهرانی او را می‌شنیدند. ده سال بعد او بازیگر اول سریالی بود كه در تغییر سیاست‌های برنامه‌سازی در سیما قرار بود نسبت به طمع تازه زنده شده در اقتصاد خرد ایران نسبت به فاصله‌ی ارزش ریال به دلار، هشداری رسانه‌ای محسوب شود. مجموعه‌ای با عنوان گویای آقای دلار. باز هم حافظه‌ها صیقل می‌خورد. بازماندگان نسل مخاطبان مسن‌تر، او را روی صحنه‌ی تئاتر بیست‌و‌پنج شهریور (سنگلج امروز) در حال اجرای نقش‌های دوم و سوم نمایش‌های مدرن ایرانی و خارجی به یاد می‌آوردند. او متعلق به نسلی بود كه در دو دهه‌ی اخیر تنها دلخوشی‌اش حضور در سریال‌ها و فیلم‌های تلویزیونی بود و همیشه در نقش پدر و پدربزرگ. با چین‌های صورت و موهای سفید و تُنُک تنها راه ادامه دادن، اگر نقشی باقی می‌ماند، بازی در همین جور نقش‌ها بود. دلخوشی، حافظه‌ی در حال فرسودگی بود كه هنوز اجرای چشم‌اندازی از پل در تهران دهه‌ی 1340 را به یاد داشت. اسماعیل داورفر یكی از آن نسل بود كه ماند و ادامه داد و همیشه یكی از اولین انتخاب‌ها برای بازی در نقش پدر در سینما و تلویزیون دو دهه‌ی اخیر محسوب می‌شد؛ گرچه سرطان چندان مجالش نداد.

رویدادها ـ دومین جشن کانون كارگردانان: پاییز قبیله‌ی شاین
جواد طوسی: دومین شب كارگردان‌ها با همه‌ی نقاط ضعف و قوتش، نمایشی بی‌تكلّف از منش اخلاقی و انسانی و دیگر خصایل اصیل ایرانی بود. جلوی در «تالار مهربانی» مجموعه‌ی ورزشی انقلاب، عده‌ای از اعضای كانون كارگردانان در مقاطع سنی مختلف را می‌بینی كه با روی گشاده و برخورد محبت‌آمیز به پیشبازت می‌آیند. انگار مهدی كرم‌پور، علیرضا رییسیان، احمد امینی، همایون اسعدیان، مازیار میری، محمدعلی سجادی، محمدرضا عرب و... را از سال‌ها قبل می‌شناختی و با آن‌ها حسابی قاطی هستی. اعضای شورای مركزی به استقبال عباس شباویزِ موسفیدكرده در دنیای سیاست و سینما می‌آیند و او را همچون پدری مهربان و سردوگرم‌چشیده در آغوش می‌گیرند و با اشتیاق به استقبال مسعود كیمیایی می‌آیند و یكدیگر را فارغ از هر گونه اختلاف سلیقه می‌بوسند و به داخل تالار دعوتش می‌كنند. این‌جا مكانی استثنایی در دنیای بی‌رحم و پرهیاهوی كنونی است. برای مرشدان و جلوداران این كانون مهربانی، می‌باید زنگ را زد. وقتی پا به داخل سالن می‌گذاری، باید دلخوری و كینه و قهر و حسد را كنار بگذاری و كنار كسی بنشینی و چشمت توی چشم همكاری بیفتد كه شاید دلِ خوشی از او نداشته باشی و سال‌ها با او حرف نمی‌زدی یا به دلایل مختلف دلت نمی‌خواست با او هم‌كلام شوی. این فضا و میزانسن تحمیل‌شده باعث می‌شود افرادی كه ذات هنرمندانه دارند، بدقلقی و نامهربانی را كنار بگذارند و هوای همدیگر را در این دوران جداافتادگی داشته باشند.

صدای آشنا ـ با غلامعلی افشاریه درباره‌ی سال‌های حضورش در دوبله: زمزمه‌ی مستند
نیروان غنی‌پور: صدای افشاریه را می‌توان در زمره‌ی صداهای شیك و اشرافی دانست و بی‌دلیل نیست كه ناصر ممدوح از صدای او به جای شخصیت دن دیگو در سریال زورو استفاده كرد (دوبله‌ی این سریال 52 قسمتی با صدای به‌یادماندنی پرویز نارنجی‌ها به جای گروهبان گارسیا هنوز هم خاطره‌انگیز است). ویژگی خاص و متشخص صدای افشاریه را می‌توان در دوبله‌ی آثار شاخص زیر نیز جست‌وجو كرد: آناستازیا، بهترین سال‌های زندگی ما، سزار كوچك، گنج‌های سیرامادره، محمد رسول‌الله و... در سال‌های پس از انقلاب، افشاریه هم مانند سایر گویندگان با كم‌كاری روبه‌رو بود تا این‌كه تلویزیون چند فیلم روسی را كه اغلب 16 میلی‌متری بودند به واحد دوبلاژ ارجاع داد و افشاریه مدیر دوبلاژ تعدادی از آ‌ن‌ها شد و در این‌جا بود كه نقطه‌ی عطفی در كارنامه‌اش به وجود آمد و آن اجرای خاص و منحصر به فرد گفتار متن مستندها بود. افشاریه را می‌توان ادامه‌دهنده‌ی راه بزرگانی مثل هوشنگ لطیف‌پور، ایرج گرگین، احمد رسول‌زاده، ناصر ممدوح، فریدون دائمی و فریدون فرح‌اندوز دانست. سبك افشاریه در مستندگویی، گریز از اجرای یكنواخت و به‌كارگیری آكسان و كش‌وقوس‌های بسیار در صداست؛ طوری كه در عنوان‌بندی مستندها مثلاً عنوان «دنیای نانو» را جوری با لحن خاص خودش می‌گوید كه در لحظه مخاطب را جلب می‌كند.

نگاهی به دوبله‌ی آثار سینمای هند، به بهانه‌ی دوبله‌ی «دِوداس»: روی خط باریك
شاپور عظیمی: تحت‌الشعاع قرار داده است. او به فراخور نقش‌هایش در آثار مختلف، لحن‌های متفاوتی به خود می‌گیرد. در كوچ‌كوچ... او در نقش رائول، چند بار لحن عوض می‌كند. در ابتدا مردی است جا‌افتاده و بسیار جدی كه با دختر و مادرش زندگی می‌كند. در فلاش‌بك طولانی فیلم، و آشنایی‌اش با تینا و دوستی با آنجلی، او دانشجوی جوان و سربه‌هوایی است كه قدر محبت آنجلی را نمی‌داند و او را به حال خود رها می‌كند. در بازگشت به زمان حال و آشنایی دوباره با آنجلی كه اكنون در آستانه‌ی ازدواج است، رائول این بار آدمی است پر‌احساس كه ناگهان می‌فهمد در ناخودآگاهش چه‌قدر آنجلی را دوست داشته است. بازیگر نقش رائول این هر سه «حال» را به بیننده انتقال می‌دهد (شاید این یكی از دلایلی است كه باعث شد در نمایش هم‌زمان كوچ‌كوچ... با تایتانیك، این فیلم هندی فروش بیش‌تری داشته ‌باشد. فروش این فیلم، تنها در هند 45 میلیون دلار تخمین زده می‌شود) اما در دوبله، لحن‌های مختلف او از بین رفته است. رائول دوبله‌شده در هر سه مرحله با یك لحن حرف می‌زند و یك‌دست شده است. به این ترتیب، دگرگونی در شخصیت رائول به هنگام دیدار دوباره با آنجلی به بیننده‌ی فارسی‌زبان منتقل نمی‌شود. این اتفاق در دیل‌سه نیز رخ داده است.

سایه خیال ـ  چارلی کافمن: درخشش‌ ابدی ذهن یك نابغه
نیما حسنی‌نسب: این اولین مجموعه‌مطالب ماهنامه‌ی «فیلم» درباره‌ی یك فیلمنامه‌نویس است كه كارنامه‌اش از نظر كمّی هم رقم ناقابلی است؛ فقط پنج فیلم‌نامه‌اش به فیلم تبدیل شده، چند فیلم‌نامه برای سریال‌ها نوشته و اولین فیلم سینمایی‌اش هم در جشنواره كن امسال به نمایش درمی‌آید. غیر از این، او امسال پنجاه ساله ‌شده و آن‌ها كه اهل بهانه‌اند و دلیل و مقطع و عدد و رقم لازم دارند، می‌توانند این را هم دلیل دیگر جمع‌آوی این مجموعه بدانند.
 اما اگر حقیقیتش را بخواهید، هیچ دلیلی محكم‌تر از خود چارلی كافمن و فیلم‌نامه‌هایش برای گردآوری و انتشار این مجموعه نداشتیم. كارهای درخشان و بدیعش در این سال‌ها، موقعیت‌ها و لحظه‌ها و شخصیت‌هایی كه نمونه‌شان را پیش از این ندیده بودیم، و حظی كه از این همه تر و تازگی و غیركلیشه‌ای بودن و «جور دیگر دیدن» برده‌ایم، اولین و آخرین دلیل و بهانه برای نوشتن و گفتن درباره‌ی چارلی كافمن است. كسی كه دنیای فانتزی‌های علمی‌خیالی را با كمدی و جهان آثار ترسناك را با عاشقانه‌ها تركیب كرده و قصه‌ها و موقعیت‌هایی ساخته كه همزمان از یادآوری‌شان، هم لبخند به لب‌مان می‌آید و هم دل‌مان هُری می‌ریزد. قلمرو كافمن، جهان ذهن و خاطره است؛ جایی كه تا پیش از این از امن‌ترین بخش‌های خصوصی هر انسانی بوده و هست و حالا كافمن بی‌محابا درباره‌ی احتمال ویرانی یا افشای ذهن و خاطره حرف می‌زند و می‌نویسد. 

نمای درشت ـ  قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل: کشتزار راز
امیر قادری: از آن فیلم‌هایی است که راحت می‌شود پیشنهادش کرد، که حتی اگر دوستش نداشته باشید، باز می‌شود تماشایش را تجربه‌ی‌ تازه‌ای در نظر گرفت. اندرو دومینیک، فیلم‌ساز استرالیایی‌الاصل که پیش از این تنها یک فیلم، ساطور بر اساس سرگذشت یک قاتل، در کارنامه‌اش داشته، به پشتوانه‌ی همین یک فیلم توانسته گروه تولید معتبر و موفقی، از راجر دیکینز در مقام مدیر فیلم‌برداری گرفته تا براد پیت و کیسی افلک بازیگر، جمع‌وجور کند، مخ یک استودیوی فیلم‌سازی را بزند، و سی میلیون دلار بودجه بگیرد برای فیلمی که در بازار آمریکای شمالی، تنها سه میلیون دلار فروخته است! هر چند که در جشنواره‌ی ونیز، کشف و تحسین شد و به فهرست ده فیلم برتر سال 2007 چند منتقد معتبر راه یافت. 
اما شما فیلم را (که نوروز امسال از تلویزیون هم پخش شد) ببینید، نه به خاطر این تحسین و تشویق‌ها، و نه به خاطر بازی براد پیت (که عالی است و کم تحویل گرفته شد) و کیسی افلک (که حسابی تحویلش گرفتند)، و فیلم‌برداری راجر دیکینز و موسیقی نیک کِیو، که بیش‌تر به خاطر مواجه شدن با رازی که در برابر تجربه‌ها و اندوخته‌های هر کدام از ما تماشاگرانش، نتیجه‌ی یکه و خاص و ویژه‌ی خودش را دارد. می‌شود این بازخوردهای گوناگون را کنار هم گذاشت و به حاصلی رسید که سر جمع‌اش بشود فیلم: قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل.
 
نقد فیلم ـ پابرهنه در بهشت: سكوت خداوند
مهرزاد دانش: در قسمتی از فیلم که دكتر به یحیی می‌گوید: «هیچ‌كدوم از كاراتون به روحانی‌ها نمی‌خوره»، این گسست بین فعل و هویت، بیش از آن‌كه ریشه در یك جور كنش ارادی داشته باشد، به نظر می‌رسد معطوف به فضای فكری فیلم‌نامه‌نویس (و كارگردان) است كه به‌شدت متأثر از ره‌یافت‌های استعلایی در سینما به‌ویژه با محوریت سینمای اینگمار برگمان است. این ایده صرفاً بر اساس وقوف به نكته‌ی فرامتنی نگارش پایان‌نامه‌ی فیلم‌ساز پیرامون سینمای برگمان مطرح نشده، بلكه درون‌مایه‌ی فیلم و جلوه‌های كلامی یا بصری یا دراماتیك آن به‌وضوح آن را نشان می‌دهند. در واقع روحانی این فیلم بیش‌تر یك جور متأله‌ی آشنای سینما برگمان را تداعی می‌كند كه حالا در پاره‌ای از مختصات و كلیدواژه‌های آیین مذهبی و آیینی دچار تردید و دغدغه شده است. در واقع آن‌چه در پابرهنه در بهشت می‌بینیم حضور نه‌چندان بومی‌شده‌ی معنویت جاری در مغرب زمین در مناسبات انسانی است كه بیش از هر بازتابی، دنیای برگمان را به یاد می‌آورد.

بازی‌ها و بازیگران «پابرهنه در بهشت»: راه باریك 
مسعود ثابتی: بهرام توكلی در پابرهنه در بهشت استراتژی دشواری را برای روایت داستانش انتخاب كرده است:‌ این‌كه شخصیت اصلی درام (كه معمولاً پیش‌برد قصه و روایت بر عهده‌ی اوست) از آن دست شخصیت‌هایی است كه هیچ كنش دراماتیك و پیش‌برنده‌ای از خود نشان نمی‌دهد. روایت در فیلم، بیش‌تر از این‌كه حاصل عملكرد شخصیت اصلی و مركزی فیلم باشد، بر عهده‌ی آن‌هایی است كه در قیاس با آن، شخصیت‌های فرعی و مكمل محسوب می‌شوند. این شخصیت اصلی، روحانی جوانی است كه تصمیم گرفته به دلایلی، در یك مكان غیرعادی و حتی خطرناك ـ در این‌جا قرنطینه‌ی بیماران صعب‌العلاج ـ حضور داشته باشد. نكته این‌جاست كه این حضور تنها در همین حد باقی می‌ماند و این شخصیت، كه هومن سیدی نقش‌اش را بازی می‌كند، شخصیت تقریباً منفعل و ناظری است كه به غیر از این «حضور» نقش دیگری در درام ندارد. این شخصیتی است كه فقط به لحاظ اخلاقی بر روند ماجراها تأثیر می‌گذارد، بدون این‌كه خودش در آن‌ها شركت كند. توكلی ساختار فیلم‌نامه را به گونه‌ای پی‌ریزی كرده كه این شخصیت در نهایت به عنوان نماینده‌ی تماشاگر در فیلم عمل كند؛ نماینده‌ای كه در حال تماشای همه‌ی آن اتفاق‌هایی است كه در این محیط غیرعادی و تا حدی ترسناك رخ می‌دهند. با توجه به ویژگی این شخصیت اصلی و ویژگی‌هایی كه باید در بقیه‌ی شخصیت‌های فیلم وجود داشته باشد تا انفعال شخصیت اصلی را جبران كند و در عین حال تحركی به فیلم ببخشد، می‌توان یكی از نقاط قوت فیلم را در نحوه‌ی گزینش بازیگرانش دانست كه نشانه‌ی هوشمندی و شناخت درست كارگردان از بازیگرانی است كه هریك در نقش خاصی بازی كرده‌اند و اتفاقاً نمونه‌ها و گزینش‌های مناسبی برای ایفای این نقش‌ها بوده‌اند.

گفت‌وگو ـ با بهرام توكلی: پابرهنه در برزخ  
مسعود مهرابی: بهرام توکلی از آن دسته فیلمسازان نسل جدید و جوان و نوجو ایرانی‌ست که اندک اندک می‌رسند و با آثار متفاوت‌شان به سینمای ما که در وجه غالب گرفتار مضمون‌های تکراری و نخ‌نماست، حال و هوای تازه‌ای می‌دهند. استعداد و توانایی توکلی به عنوان فیلم‌سازی متفاوت و صاحب سبکی قوام نیافته ولی قابل اعتنا، پیش از این با فیلم‌های کوتاهش آشکار شد. شیطان، سکوت، مستند فصل سرد، مستند/ داستانی عقل سرخ و به‌ویژه سه فیلم تحسین شده‌اش منطق مطلق اتفاق، روایت شتابزده‌ی یک داستان ساده و ترانه‌ای برای ارواح کوهستان ‌چنان اعتباری برایش فراهم کرد که به پشتوانه‌ی آن‌ها توانست نخستین فیلم بلندش را در همان فضا و مایه‌های مورد علاقه‌اش بسازد. پابرهنه در بهشت، خالی از ایراد و نقصان نیست، اماویژ‌گی‌های دارد که در سینمای ما کم‌یاب‌اند: نوآوری در مضمون و اجرا. یعنی همان چیز‌ی که خوش‌آیند ذائقه‌ی شکل داده شده‌ی عامه‌ی تماشاگران ما نیست. مردم را به‌زور نمی‌شود به تماشای این‌گونه آثار متفاوت برد، اما می‌شود به آن‌ها هشدار داد: « زیاد فست‌فود نخورید، سرطان می‌گیرید!»
بهرام توکلی: بسیاری از منتقدان ابزار کارشان حکم صادر کردن بر مبنای پسوندهاست. فیلم مخاطب خاص، فیلم بفروش، فیلم هنری، فیلم جشنواره‌ای... و فراموش می‌کنند همه چیز در کنار هم زیباست. منتقدانی که به نظرشان هر چیز غیر از دیدگاه آن‌ها نسبت به سینما اصلاً سینما نیست. ای‌کاش می‌فهمیدیم این عزیزان چرا آن‌قدر خودشان و ذهن‌شان را مرکز دنیا می‌دانند و یادشان رفته که می‌شود از همه‌ی اشکال سینما در کنار هم لذت برد و یکسان‌سازی در هنر به نتیجه نمی‌رسد. حالا پسوند معناگرا هم اضافه شده؛ پسوندی كه توضیح دادن پیرامونش مجال زیادی می‌خواهد تا بدانیم معناگرا یعنی چه؟ اصلاً داریم راجع به چه چیزی حرف می‌زنیم؟ چرا این عنوان باعث شد یك پیش‌فرض منفی به فیلم‌ها اضافه شود و منتقدان ما آن را فیلمی قلمداد کنند كه حتماً برای مخاطب عام نیست؟ آن‌ها فکر می‌کنند این فیلم‌ها دارای پشتوانه‌ی حمایت‌های عجیب‌وغریب رسمی است، در حالی كه هیچ یك از این پیش‌فرض‌ها صحت ندارند. فیلم من در جشنواره‌ی بیست‌و‌پنجم جزو کم‌هزینه‌ترین فیلم‌ها بود و با هزینه‌ی کف تولید یک فیلم سینمایی ساخته شد. در اکران هم که دیدید چه برخوردی با آن شد، چون استراتژی فرهنگی كه از زمان تولید شروع و به اكران ختم شود، نداریم.

گفت‌وگو با امین تارخ: شیوه‌ی امین‌اُفْسْكی  
تهماسب صلح‌جو:  بازیگری چیست؟ چه تعریفی دارد؟ جایگاهش در قلمرو هنر كجاست؟ چه‌گونه می‌توان به منزلت بازیگران برجسته دست یافت؟ بازیگر شدن، ماندن، ادامه دادن و نقش‌های ماندگار آفریدن، بی‌تردید، شیوه و شگردی می‌خواهد كه آسان به دست نمی‌آید. نمایش پابرهنه در بهشت، بهانه‌ای شد تا پای حرف‌های امین تارخ بنشینیم و پاسخ این پرسش‌ها را از او بشنویم. سه دهه حضور پربار در عرصه‌ی بازیگری سینمای ایران و سال‌ها درس بازیگری آموختن به نسل جوان، آن‌قدر اعتبار دارد كه حالا امین تارخ را در مقام صاحب نظر و نگره‌پرداز هنر بازیگری بشناسیم.
امین تارخ: همه‌ی آدم‌ها روحیه‌ی عاشق‌پیشگی دارند. روحیه‌ی انتقام‌جویانه هم دارند. آدم‌ها می‌توانند موجودات منفوری باشند و دوست‌داشتنی هم باشند. می‌توانند از كسی متنفر بشوند، در شرایطی دیگر عاشق همان آدم بشوند. آدم‌ها پیوسته در حال تغییرند. می‌توانند پختگی و كودك‌صفتی را در مراحل مختلف زندگی تجربه كنند. اگر ما آمیزه‌ای از همه‌ی این خصوصیات را در یك كاراكتر ببینیم و اجرا كنیم، آن كاراكتر ماندگار است و آن بازیگری ماندگار می‌شود، چون در ذهن و فكر و روح و روان تماشاگر، این كاراكترها به صورت آرشیو وجود دارند و او ناخودآگاه تاخت می‌زند. وقتی آدم یك بازی از بازیگر می‌بیند، می‌خواهد بداند آیا با انسان‌هایی كه در زندگی دیده همانندی دارد یا نه؟ اگر همانندی و هماهنگی با الگوهای ذهنی‌اش نداشته باشد، ارتباط برقرار نمی‌كند و نتیجه می‌گیرد بازیگر خوب بازی نكرده است. وقتی كاراكتری به دلش بنشیند و بازیگری را دوست بدارد. هرچند شاید دلیل دل‌نشین بودن و دوست داشتن بازیگر را نتواند توضیح بدهد اما بی‌تردید آن بازیگر صداقت و دل و روح و جان تماشاگر را هدف قرار داده است. یعنی صدا و كلام بازیگر از ذهنش در نمی‌آید تا به گوش تماشاگر بنشیند. بیان بازیگر از تنش می‌آید و به جان تماشاگر می‌نشیند. این راز ماندگاری است.

نمای دور ـ هالیوود و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا: نیکلسن علیه دنیرو
حمیدرضا مدقق: «قلب من به باراک تعلق دارد و بالاخره موفق شدم با او نامزد شوم.» این را اسکارلت جوهانسن به طنز در پاسخ پرسش خبرنگاری گفت که از او درباره‌ی شایعه نامزدی‌اش با رایان رینولدز پرسیده بود. اما این تنها قلب جوهانسن نیست که باراک اوباما از آن خود کرده؛ سناتور دموکرات 47 ساله‌ی رنگین پوست در فهرست حامیان خود نام شمار زیادی از ستارگان و چهره‌های مشهور صنعت سرگرمی را دارد. جرج کلونی که تاکنون چند میلیون دلار به ستاد انتخاباتی اوباما کمک کرده می‌گوید: «باراک باتجربه‌ترین نامزد حزب دموکرات از زمان کندی به این سو است.» و ساموئل ال. جکسن نیز پس از پرداخت 4300 دلار کمک نقدی گفت: «به کسی نیاز داریم که با جهان کمی مهربان‌تر باشد.» به این فهرست می‌توان نام‌های مشهور دیگری را نیز افزود: بن افلک و همسرش جنیفر گارنر، جسیکا آلبا، جنیفر آنیستن، مت دیمن، تام هنکس، ادوارد نورتن، گویینت پالترو، براد پیت، سوزان ساراندن، بن استیلر، شارون استون، شارلیز ترون و نیز نامداران رنگین‌پوست و سیاه‌پوستی همچون هالی بری، جِمی فاکس، مورگان فریمن، دنی گلاور، ادی مورفی، کریس راک، سیدنی پواتیه، ویل اسمیت، کریس تاکر، دنزل واشنگتن، فارست ویتاکر، بیانسه نولز و اسپایک لی.

منشور ـ گران‌فروشی یا احتكار... مسأله این است؟
مصطفی جلالی‌فخر:
در یكی از منشورهای قدیمی سروكله‌ی یك دختر اسكیت‌سوار پیدا شد که می‌دانست در عالم سینما كی به كی چی گفته و عكس خیلی‌ها را داشت. همه‌ی عكس‌های موجود میم گلزار را هم جمع كرده بود و به در و دیوار وجود خود زده بود. این بار تازه بساط منشورنویسی‌مان را پهن كرده بودیم و هنوز قلم در دوات نزده بودیم كه دیدیم یك نفر دارد با سرعت از دور می‌آید. هم‌چنان اسكیت به‌پا و البته این بار اشك‌ریزان: «راسته كه میگن ممنوع‌الكار شده؟...راسته؟...» برخلاف او، این خبر تكراری را چندان جدی نگرفتم. اما دوست جوانی كه آمده بود تا به داغی بحث‌ها كمك كند (این هم یك جور كار است دیگر!) در سرم انداخت كه همین موضوع را منشوری كنم. و در ادامه گفت: «این دروغ و راست ممنوع شدن، حتی در كم‌ترین میزان احتمال هم كه باشد با سرعت برق و باد پخش می‌شود. انبوهی نشریه‌ی زرد، مانند تمساحی گرسنه منتظرند تا این شایعات را ببلعند. و احتمالاً در كنارش قصه‌بافی و گمانه‌زنی كنند و كار را به دروغ‌های اخلاقی و عشقی و مهمانی و این جور كلیشه‌ها بكشانند.كلی سایت و وبلاگ هم هستند كه این موج مكزیكی را ادامه می‌دهند.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO