جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ مهر ۱۳۸۷

شماره‌ 384 ماهنامه‌ فیلم - مهر 1378


فهرست

مطلب‌ها



سینمای ایران

فیلم‌های تازه: عقرب (مجید جوانمرد)/ پای پیاده (فریدون حسن‌پور)/ بیرون آوردن مردگان (جواد افشار)/ مسافر كربلا (بیژن شكرریز)/ سینماها همچنان تعطیل می‌شوند/ باز هم اختلاف و اعتراض در اتحادیه‌ی تهیه‌كنندگان/ باز هم طرح اكران فیلم‌های فرهنگی!/ افتتاح سینما «پارك ملت» تا یك ماه دیگر/ احضار سه سینماگر/ ششمین جشن سینمایی در كرمان/  دردست تولید/ درگذشت جواد خدادادی (1387-1323)، محسن رسول‌اف (1387-1362) ، ماردوک الخاص (1387-1315)  و جمشید کاوسی (1387-1315)
خبرهای كوتاه: اعتراض به داوری‌های جشن سینما/ فیلم‌های شكیبایی در شبكه‌ی نمایش خانگی/ انجمن تهیه‌كنندگان سینمای مستند/ عضوگیری انجمن منتقدان/ جشنواره‌ی گل‌آقا/ هیأت انتخاب جشنواره‌ی رویش/ تجلیل از خبرنگارها
 ایستگاه مهر: خبرهایی از عبدالله اسفندیاری/ پارسا پیروزفر/ دانیال حكیمی/ پوران درخشنده/ علیرضا سجادپور/ خسرو سینایی/ نیما شاهرخ‌شاهی/ آفرین عٌبیسی/ داریوش عیاری/ پیمان قاسم‌خانی/ مهران مدیری/ رضا ناجی/ حسین یاری
اشاره به دور: سه جایزه‌ی ایرانی‌ها در ونیز/ اكران گسترده‌ی آواز گنجشك‌ها/ جایزه‌ی میراث مشترك/ جایزه‌ها، داوری‌ها و بزرگداشت‌ها/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراكز فرهنگی جهان
سایه‌روشن: فریماه فرجامی: موج سنگین‌گذر زمان/ کمال تبریزی: هنر عبور از پیچ‌های تند
جای نگرانی نیست: ماجراهای محمدرضا گلزار و گل‌شیفته فراهانی در گفت‌وگو با محمود اربابی، مدیر كل اداره‌ی نظارت و ارزشیابی
جشن سینمای ایران: گزارش‌هایی درباره‌ی چند مراسم دوازدهمین جشن سینمای ایران
به یاد مهرداد فخیمی: نوشته‌هایی در رثا و بزرگداشت فیلم‌بردار برجسته و فقید سینمای ایران: فیلم‌برداری یعنی عشق، سرگرمی و زندگی/ درس‌هایی كه از او آموختم...: خاطراتی از مهرداد فخیمی/ به بهانه‌ی درگذشت مهرداد فخیمی: صنعت رنگ خیال
سحر واقعیت‌های شورانگیز جهان مضطرب ما: به استقبال دومین جشنواره‌ی سینما حقیقت
خشت و آینه: شما را به خدا، نگویید «سینمای ملی»/ تابستان سرد طولانی/ داس مرگ و شاعر ورشكسته/ ما را هم در تاریخ ثبت كنید!/ بچه‌ها فرشته‌اند

سینمای جهان
- نمای دور:
بازتاب نمایش استعمال مواد مخدر در فیلم‌ها و سریال‌ها/ گپی با وودی آلن/ خبرهای كوتاه: المپیك و دارفور/ جبران تام كروز/ هری پاتر و هاری پوتار!/ دستگیری جری لوییس!/ پولدارهای سینمایی/ ژان رنو: «سكته نكرده‌ام!»/ فیلم سازمان مللی/ حامیان تازه‌ی باراك اوباما/ نویسندگان هندی علیه ایدز/ مستندی درباره‌ی كاپرا/ تصادف مرموز فریمن/ شوالیه‌ی سیاه به تایتانیك نرسید/ اسپیلبرگ و جیمز باند و «تن‌تن»/ راكی و آرنولد روسی/ احیای سینمای كرواسی/ رونق سینمای بوسنی/ میلیاردرهای فیلم‌ساز 
- نمای متوسط: جعبه‌های استنلی كوبریك Stanley Kubrick‘s Boxes (جان رانسن)/ پاریس 36 Paris 36 (كریستوف باراتیه)/ نقطه Dot (درویش زعیم)/ سركار راج Sarkar Raj (سركار 2) (رام گوپال‌وارما)/ زود برمی‌گردم  Back Soon (سولویگ آنسپاچ)
- نمای درشت: نقدهایی بر به دل طبیعت وحشی Into the Wild (شان پن) و گفت‌وگو با تدوین‌گر، بازیگر نقش اصلی و كارگردان فیلم و نویسنده‌ی كتابی كه فیلم بر اساس آن ساخته شده/ درباره‌ی ادی ودر، سازنده‌ی ترانه‌ی عنوان‌بندی فیلم
- درگذشتگان: درباره‌ی مل فرر (2008-1917)، سید چریس (2008-1922) و منی فاربر (2008-1917) 
تقصیر ونیز نبود!: گزارش شصت‌وپنجمین جشنواره‌ی ونیز 
تو در لوكارنو چه دیدی؟: گزارش شصت‌ویكمین جشنواره‌ی لوكارنو  

نقد فیلم
نقدی بر همیشه پای یك زن در میان است (كمال تبریزی)، گفت‌وگو با فیلم‌نامه‌نویسان (نغمه ثمینی و رضا مقصودی) و یادداشت بازیگرش (رضا كیانیان)/ دو نقد بر روز برمی‌آید (بیژن میرباقری) و گفت‌وگو با بازیگران فیلم، داریوش فرهنگ و یكتا ناصر/ دو نقد بر ریسمان باز (مهرشاد كارخانی) و گفت‌وگو با بازیگران (پژمان بازغی و بابك حمیدیان) و كارگردان فیلم/ پرچم‌های قلعه‌ی كاوه (محمد نوری‌زاد)/ حقیقت گم‌شده (محمد احمدی)/ خاك سرد (رضا سبحانی)/ كوكب سیاه (برایان دی پالما)/ مارادونا، دست خدا (ماركو ریزی)/ نقد فیلم كوتاه: دندان آبی (هومن سیدی)/ نقد فیلم مستند: ایران در اعلان (فرحناز شریفی)/ گزارش اكران 
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 69 ماهنامه‌ی «فیلم» (مهر 67)

 همكاران این شماره: احمدرضا احمدی، محمد اطبایی، محمد باغبانی، مسعود بخشی، شهرام جعفری‌نژاد، مصطفی جلالی‌فخر، احمدرضا جلیلی، رضا حسینی، محمد حقیقت، سعید خاموش، احسان خوش‌بخت، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، وازریك درساهاكیان، اشكان راد، كیكاوس زیاری، آنتونیا شركا، محمد شكیبی، رامین صادق‌خانجانی، تهماسب صلح‌جو، سیف‌الله صمدیان، جواد طوسی، الهام طهماسبی، بهزاد عشقی، بهرام عظیم‌پور، بهرام عظیمی، شاپور عظیمی، نوید غضنفری، امیر قادری، رضا كاظمی، رضا كیانیان، صوفیا نصراللهی، یاشار نورایی، پرویز نوری.  روی جلد: پژمان بازغی و بابک حمیدیان در ریسمان باز، عکس از: حمیدرضا کشانی
صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی  

چشم‌انداز ۳۸۴


به یاد
  مهرداد فخیمی (1387-1318): درس‌هایی که از او آموختم...
وازریک درساهاکیان:
خیلی زود دستگیرم شد فخیمی دوست دارد دستیارانش کنجکاوی کنند و از او چیز یاد بگیرند. خیلی زود دستگیرم شد فخیمی از آن‌ها نیست که امر و نهی کند و طاقچه‌بالا بگذارد و افاده بفروشد و هراس به دل و جان این و آن بیندازد. خیلی زود دستگیرم شد فخیمی با دستیارانش مثل برادرهای کوچکش رفتار می‌کند. یک نگاه و یک اشاره کافی بود تا همه بفهمیم چه می‌خواهد. عصبانی نمی‌شد، اما یک اخمِ مختصر کافی بود همه ماست‌ها را کیسه کنیم. عشق و علاقه و احترامی که نسبت به او داشتیم با هیچ زور و ضربی تحمیل‌شدنی نیست. این نوع عشق و علاقه و احترام تنها و تنها از طریقِ عشق و علاقه و احترامِ متقابل به دست می‌آید. و فخیمی با این حربه بلد بود کار کند. دانش و تسلطی که به کارش داشت، به صورتی بود که به چشم نمی‌آمد. اگر کسی با خصایل او آشنا نبود، سر صحنه که نگاهش می‌کرد، ممکن بود فکر کند این بابا اصلاً چه‌کاره است؟ همه‌اش پشت دوربین نشسته و تکان نمی‌خورد، پس کار را چه کسی انجام می‌دهد؟ ولی فخیمی می‌دانست چه می‌کند. خوب هم می‌دانست.
 
فیلم‌برداری یعنی عشق‌، سرگرمی‌ و زندگی
عباس  بهارلو: فخیمی‌ بارها تذكر داده بود كه‌ سینما این‌ نیست‌ و به‌ این‌ صورت‌ فیلم‌ نمی‌سازند، و آموخته‌ها و اندوخته‌هایش‌ را برای‌ كیارستمی‌ توضیح‌ داده بود كه‌ در سینما چیزی‌ به اسم‌ «كات‌» هم وجود دارد، و آن‌ها می‌توانند در یكی‌دو ساعت‌ نمای‌ مورد نظر را در دو نما بگیرند: یكی‌ وقتی‌ بچه‌ وارد خانه‌ می‌شود، و دومی‌ موقعی‌كه‌ سگ‌ پشت‌ در خانه‌ خوابیده‌ است‌. كیارستمی‌ زیر بار نرفته و فخیمی‌ از كوره‌ در ‌رفته و گفته بود: «برو از علیاحضرت‌ نامه‌ بیاور كه‌ به ‌سگ‌ دستور بدهد كاری‌ را كه‌ می‌خواهی‌ انجام‌ بدهد.» اما كیارستمی‌ اصرار ورزیده بود كه‌ بیننده‌ باید این‌ صحنه‌ را بدون‌ كات‌ ببیند تا از آن‌ تأثیر بپذیرد، و خود او قبل‌ از همه‌ باید آن‌ صحنه‌ای‌ را كه‌ فیلم‌برداری‌ شده‌ باور كند. بالاخره‌ پس‌ از چند هفته‌ تلاش‌ و درگیری‌ صحنه‌ی‌ مورد نظر ـ آن‌طور كه ‌كیارستمی‌ خواسته بود ـ فیلم‌برداری شد، اما كیارستمی چون‌ شنیده‌ بود كه‌ ممكن است‌ فیلم‌ در لابراتوار خراب‌ شود با خون‌سردی‌ و اطمینان‌ به‌ فخیمی گفته بود: «یك‌ برداشت‌ دیگر می‌گیریم‌.»

گزارش‌های دوازدهمین جشن بزرگ سینمای ایران: آن شب کنار برج میلاد
اگر اختلاف بین تهیه‌كننده‌ها و شركت نكردن بعضی از فیلم‌ها در جشن به نشانه‌ی اعتراض بعضی از اعضای این صنف، مناقشه‌ی اصلی جشن پارسال بود، امسال بحث حضور بعضی از فیلم‌های بدون پروانه‌ی نمایش در داوری‌های این جشن موضوع اصلی بود. پس از نمایش فیلم‌های آن‌جا (عبدالرضا كاهانی) و خاك‌آشنا (بهمن فرمان‌آرا) برای داوران جشن بود كه جواد شمقدری مشاور هنری رییس‌جمهور با انتشار نامه‌ای به وزیر ارشاد از این امر انتقاد كرد و مدیر كل اداره‌ی نظارت و ارزشیابی در پاسخ، صرف دیده شدن این فیلم‌ها در خانه‌ی سینما را غیرقانونی ندانست و البته اظهار امیدواری كرد كه این «دیده شدن» منجر به داوری این فیلم‌ها و شركت‌شان در جشن نشود. محمدرضا سكوت عضو هیأت مدیره‌ی خانه‌ی سینما با رد گزینشی عمل كردن خانه‌ی سینما در نمایش فیلم‌های بدون پروانه‌ی نمایش، گفت كه در خانه‌ی سینما هدف این بوده كه آثار تولیدشده نمایش داده شود و وظیفه‌ی خانه‌ی سینما به عنوان یك جامعه‌ی صنفی، این است كه به فیلم‌های همكاران‌شان توجه كند. سكوت به عنوان یكی از داوران جشن تصریح كرد كه «اگر ما قبول كرده‌ایم كه فیلم‌های بدون مجوز اكران داوری نشوند، باید به این قول‌مان پای‌بند باشیم.» هرچند او تصریح كرد كه تعدادی فیلم كه واقعاً بدون مشكل بودند اما به آن‌ها پروانه‌ی نمایش داده نشده بود، داوری شده‌اند، مثل خاك‌آشنا و صد سال به این سال‌ها كه به گفته‌ی سكوت: «با آن‌كه آثاری قابل قبول و قابل دفاع‌اند، بسیار عجیب است كه به آن‌ها پروانه‌ی نمایش داده نشده است.»

گفت‌وگو  با داریوش فرهنگ بازیگر روز برمی‌آید: سایه‌روشن‌های یك نقش
سعید قطبی زاده: فرق آدم‌های غیرمتعارف با آدم‌های خنثی همین جاها معلوم می‌شود. داریوش فرهنگ همیشه آدم غیرمنتظره و جذابی بوده؛ چه وقتی كه در فیلم بیضایی بازی می‌كند و چه زمانی كه رز زرد را برای حسین فرحبخش می‌سازد. نمایش روز برمی‌آید بهانه‌ی خوبی شد برای گفت‌وگو با او، اما آن‌قدر گرفتار بود كه فرصت گفت‌وگویی حضوری پیدا نكرد و گفت سؤال‌ها را برایش بفرستیم. ما هم چند تا سؤال كلی نوشتیم و برایش فرستادیم و خواهش كردیم كه به این سؤال‌ها اكتفا نكند و او كه خودش نویسنده‌ی متبحری هم هست، برای‌مان این متن را فرستاد که یک سناریو هم برایش ترتیب داده و از یك مصاحبه‌ی واقعی هم جذاب‌تر است.
داریوش فرهنگ: صدای آدمی بیان‌گر شخصیت، شعور، دانش و سلیقه‌ی اوست. من هم مثل هر بازیگری كم‌تر از صدای خودم خوشم می‌آید. اما این‌جا و آن‌جا اغلب از صدای من صحبت می‌كنند. شخصاً آن را از بازی و شخصیت جدا نمی‌دانم. حتی در زندگی روزمره، زیر و بم صدا، مكث‌ها، شدت بخشیدن، منحنی دادن به آن، كاربرد كلمات و جملات، همه و همه در نحوه‌ی بازی و كاراكتر آدم بسیار مؤثر است. بازیگران اگر زیباترین چهره را داشته باشند (زن و مرد فرقی نمی‌كند) اما تونالیته‌ی صدا و روش بیان آن‌ها تأثیرگذار و دل‌نشین نباشد بازی را باخته‌اند. پنجاه درصد آن خدادادی است و روی پنجاه درصد بقیه، عمری در تئاتر كار شده، صیقل خورده، ترمیم پیدا كرده و رفته رفته جزء ویژگی و خصوصیت شده. این اواخر بیش‌تر به آن می‌رسم و سعی دارم از لابه‌لای یك صدای نسبتاً خوش، یك جور احساس امنیت و آرامش را منتقل كنم.

گفت‌وگو با مهرشاد كارخانی كارگردان ریسمان باز:
جنوب به شمال غربی
 
جواد طوسی: سینمای خنثی و سرد این روزها را می‌توان با یك گاو و دو بیگانه‌ی رهاشده در دل شهری پرتناقض، كمی سر ذوق آورد. در دورانی كه دیگر نمی‌توان با همان نگاه كلاسیك به حس و غریزه پرداخت و برایش حسابی جدا و نقشی ماندگار قائل شد، مهرشاد كارخانی دنیای غریزی‌اش را با تركیب هوشمندانه‌ای از دغدغه‌های شخصی و نگرشی اجتماعی بنا كرده است. نطفه‌ی رئالیسم اجتماعی او در همین بیان چندوجهی بسته شده و نوعی روایت‌پردازی غیرمتعارف را رقم می‌زند. او در این سینمای انتخابی‌اش، با حس و تجربه و نگاهی كنجكاو و غیرمنفعل از متن جامعه‌ی پرتناقض ما عبور می‌كند تا با استفاده‌ی درست از ابزار فنی و هنری این رسانه، به تعریفی جدید از سینمای اجتماعی منطبق با شرایط عینی پیرامونش برسد. هویت‌مندی و پوسته انداختن كارخانی در حوزه‌ی عكاسی باعث نشده كه او به عكس‌برداری صرف از واقعیت‌های اجتماعی قناعت كند. افق دید او فراتر از ناتورالیسم جاری، نقطه‌ای دلخواه و آرمانی را در كانون التهاب برای آدم‌های غریب و تك‌افتاده‌اش جست‌وجو می‌كند.
مهرشاد كارخانی: در زمان اصلاحات ارضی، به دلیل فشارهایی كه به كشاورزان می‌آمد، با تصمیم پدرم، درست مثل فیلم خوشه‌های خشم سوار كامیون شدیم و از یکی از روستاهای گرمسار به تهران ـ محله‌ی نازی‌آباد ـ مهاجرت کردیم. یادم هست كه بچه‌های كلاس چهل‌پنجاه نفری ما همه مهاجر بودند. در محله‌ای كه زندگی می‌كردیم، دسترسی به سینما خیلی آسان بود. از سمت راه‌آهن، سینماهای توسكا و شیرین بود، خود نازی‌آباد سینماهای شهلا و شرق را داشت، و سمت جوادیه سینما استیل بود و بعدها شد پارس. روزهای چهارشنبه در پاركی در میدان كشتارگاه، واحد سیار نمایش می‌آمد و فیلم‌هایی را نشان می‌دادند كه بیش‌تر هندی بود. من و حمیدنژاد و گاهی با خانواده می‌رفتیم فیلم می‌دیدیم. بیش‌ترین تأثیر را از فیلم‌هایی گرفتم كه در همین سینماهایی كه اسم بردم، دیدم... یادم هست در یازده‌دوازده سالگی با حمیدنژاد رفتیم با یك بلیت دوتا فیلم دیدیم؛ یكی هركول فاتح آتلانتیس بود و دیگری آدمك خسرو هریتاش.                                            

گفت‌وگو با پژمان بازغی و بابك حمیدیان:
ما سلحشور بودیم
 
مسعود ثابتی: نتیجه‌ی كنار گذاشته شدن ریسمان باز از بخش مسابقه‌ی جشنواره‌ی بیست‌وششم، بی‌توجهی و عبور از كنار دوتا از بهترین بازی‌های آن دوره از جشنواره بود. بابك حمیدیان در رأی‌گیری ماهنامه‌ی «فیلم» به عنوان بهترین بازیگر نقش مكمل برگزیده شد و گزینه‌ی چند نفر از انتخاب‌كننده‌ها برای بهترین بازیگر نقش اصلی هم پژمان بازغی بود. البته بهترین سند برای اثبات این مدعا خود فیلم است؛ فیلمی كه هر بازیگری پیش از ساخته شدنش و هنگام خواندن فیلم‌نامه‌ی آن می‌تواند تشخیص بدهد كه با تصمیم به حضور در آن، قدم در چه راه دشواری گذاشته؛ آن هم در روزگار تغییر ذائقه‌ها و سلیقه‌ها كه نتیجه‌اش مهجور ماندن چنین فیلم‌هایی و حصول «كم‌ترین» اجر مادی و معنوی است برای خالقانش. مطمئن باشید كه در اوضاع فعلی سینما كم‌تر بازیگری حضور در فیلم‌هایی مثل ریسمان باز را می‌پذیرد. از بازی‌های كم‌نقص بازغی و حمیدیان كه بگذریم، نفس همین پذیرش، ستودنی است.                                                    
پژمان بازغی: یك آدم اهل فن و سینماشناس، به من گفت تو بازیگر بدشانسی هستی. گفتم چه‌طور؟ گفت تو دوئل را بازی كردی و نباید بازی می‌كردی. پرسیدم مگر بد بازی كردم؟ گفت نه. اتفاقاً خیلی خوب بازی كردی و چون خوب بازی كردی نباید بازی می‌كردی. در واقع بازی در دوئل نقطه‌ی شروع من در حرفه‌ی بازیگری بود. از آن طرف بعضی‌ها از من می‌پرسیدند چرا این‌قدر كم‌كاری؟ در حالی كه اتفاقاً در این سال‌ها پركار بوده‌ام. اما كمی انتخاب برای من سخت شده بود.
بابك حمیدیان: یكی از بهترین‌هاست. زمانی كه با قدمگاه شروع كردم هنوز تكلیف خودم را به عنوان یك بازیگر در موقعیت فیلم‌نامه‌ای نمی‌دانستم. این‌كه آیا برای نقش مكمل یك فیلم مناسب هستم یا این قابلیت را دارم كه در نقش اصلی یك فیلم بازی كنم. من هم نقش اصلی و هم نقش مكمل بازی كرده‌ام و در بعضی فیلم‌ها هم بوده‌ام چون اصولاً آن كارگردان برایم اهمیت داشته؛ مثل زاگرس یا بی‌پولی حمید نعمت‌الله كه در این یكی اصلاً نمی‌دانم هویت نقشم چیست. چون در این‌جا بهرام رادان و لیلا حاتمی بازیگران نقش اصلی‌اند و در كنارشان آدم‌هایی می‌روند و می‌آیند.

گفت‌وگو با یكتا ناصر: واقع‌بین شده‌ام
با این‌كه از نخستین تجربه‌ی بازیگری یكتا ناصر شانزده سال می‌گذرد اما او به دلایلی كه در این گفت‌وگو به آن‌ها اشاره كرده، به اندازه‌ای كه استحقاقش بوده شناخته نشده است. در گفت‌وگوی جمعی با بازیگران سریال اولین شب آرامش یكتا ناصر حضور نداشت و نمایش روز برمی‌آید فرصت خوبی شد برای گفت‌وگو با او.
یكتا ناصر: جز آن تعداد بازیگر انگشت‌شمار، تقریبا هیچ‌كدام از بازیگران در مناسبات روزمره‌ی سینمای ایران قدرت انتخاب ندارند. حرفه‌ای بودن برای یك بازیگر فقط جنبه‌ی اقتصادی ندارد. یكی از جنبه‌هایش حضور داشتن است. شغل ما بازیگری است. ما یا به دلیل اقتصادی باید كار كنیم یا به خاطر علاقه‌مان به این حرفه. در هر دو حالت نمی‌توان گوشه‌ای نشست و منتظر كارهای خوب ماند و ادعای حرفه‌ای بودن هم داشت. البته الان صبرم زیاد شده و می‌توانم بدون كم‌ترین دغدغه‌ای منتظر یك پیشنهاد خوب بمانم. زمانی بود كه فكر می‌كردم بعضی نقش‌هایی را كه به من پیشنهاد نمی‌شود می‌توانم بهتر از همه بازی كنم. احساس می‌كردم كه دست‌كم گرفته شده‌ام و می‌خواستم خودم را به خودم ثابت كنم. دیدم تنها راه ممكن برای بالا بردن ضریب شانس بازی در فیلم‌های خوب، حضور دائمی در دفترهای سینمایی است. مثل كارمندی كه هر روز به اداره می‌رود. حتماً وقتی برای كار دیگری به یك دفتر سینمایی می‌روید بازیگرها یا كارگردان‌هایی را می‌بینید كه بی‌خودی آن‌جا نشسته‌اند و روزنامه می‌خوانند و در بحث‌ها شركت می‌كنند. همین‌ها هستند كه خودشان را به فیلم‌ها تحمیل می‌كنند. این كار نه از عهده‌ی من برمی‌آید و نه از عهده‌ی بسیاری از همكارانم.

گفت‌وگو با نغمه ثمینی و رضا مقصودی:
همیشه پای فیلم‌نامه‌نویس در میان است

تهماسب صلح‌جو: قرار بود این گفت‌وگو پرس‌وجویی باشد درباره‌ی چگونگی شكل گرفتن فیلم‌نامه‌ی همیشه پای یك زن در میان است و مقایسه‌ی فیلم‌نامه‌ی اصلی با حاصل کار و نقش فیلم‌نامه در روند سینمای كمدی... اما بحث كمی فراتر از چارچوب این فیلم و فیلم‌نامه‌اش رفت و حالا از لابه‌لای حرف‌ها می‌توانید كمابیش با پاره‌ای دردسرهای فیلم‌نامه‌نویسی در سینمای ایران آشنا شوید و برای برخی پرسش‌ها نیز پاسخی پیدا كنید؛ این‌كه جایگاه فیلم‌نامه در مناسبات تولید فیلم كجاست؟ كارگردان‌ها و تهیه‌كننده‌ها، چه‌قدر به حاصل كار فیلم‌نامه‌نویس وفادار می‌مانند؟ اصلاً چرا می‌گویند سینمای ایران از ضعف فیلم‌نامه رنج می‌برد؟
مقصودی: چند بار دیده‌ام که فیلم‌نامه‌ای را می‌نویسم، در اختیار كارگردان یا تهیه‌كننده قرار می‌دهم، وقتی می‌خوانند می‌گویند فوق‌العاده است! خیلی عالی است! چه‌قدر جذاب است! اما دو هفته بعد، ایده‌های تازه می‌دهند. خب اگر قرار باشد برای فیلم‌نامه ایده بدهند، باید فیلم‌نامه‌ی دیگری بنویسم! همین اتفاق برای من افتاد. نسخه‌ی اول فیلم‌نامه را نوشتم، گفتند خیلی خوب است! دو روز بعد گفتند خوب نیست. بازنویسی كردم، گفتند حالا خیلی خوب و عالی شد. سه روز بعد باز گفتند خوب نیست!
ثمینی: ما بسیار خوب اسطوره‌سازی می‌كنیم، بعد آن‌قدر این اسطوره‌ها، اسطوره می‌شوند كه نمی‌توانیم بشكنیم‌شان و بخندیم. در حالی كه خود یونانی‌های اسطوره‌ساز، دَررُویی گذاشته بودند به نام «ساتیر» كه می‌گفتند گاهی اسطوره‌های‌مان را بشكنیم و به آن‌ها بخندیم تا غول نشوند كه نتوانیم از پس‌شان برآییم. ما این دررو را نداریم. حالا این ایده‌ی كلی را اضافه كنید به مسایلی كه خیلی از كمدی‌های دنیا از آن انرژی می‌گیرند. یعنی مسایل مربوط به زن و مرد.

نمی‌دانم در مورد من پای چه چیزی در میان است
رضا كیانیان: نقشم را در همیشه پای یك زن در میان است دوست دارم و با لذت آن را بازی كردم. یك بار فیلم را با تماشاگر دیدم. در سینمای منتقدان در جشنواره‌ی فجر. از این‌كه تماشاگر می‌خندید خوش‌حال می‌شدم و لذت می‌بردم. این روزها هم از این‌كه عده‌ای كه فیلم را دیده‌اند، وقتی با من روبه‌رو می‌شوند و بی‌اختیار می‌خندند خوش‌حالم. به این عرصه سرك كشیدم و دارم كِیفش را می‌برم. ولی در همین عرصه هنوز آرزوها دارم. به نظرم نوع كمیك صحنه‌های من از نوع پیتر سلرز مرحوم بود. خدا بیامرزدش. كارتون را هم خیلی دوست دارم. قبلاً نوشته بودم. البته در این دنیا امكانش نیست، ولی انواع دیگر كه امكانش هست. كوششم را خواهم كرد.

نقد فیلم  همیشه پای یك زن در میان است: اصولاً زن‌ها یك آدم دیگه‌ن!
آنتونیا شركا: همیشه پای یك زن در میان است مانند بسیاری از فیلم‌های سینمایی و مجموعه‌های تلویزیونی ملودرام این سال‌ها از سندرم پایان بی‌ربط، تحمیلی و عبرت‌آموز رنج می‌برد: مردهای «ضد زن» فیلم متوجه می‌شوند كه زن‌ها آن‌قدرها هم بد نیستند، وكیلی كه شعارش «فصل» كردن بود (مهران مدیری) ناگهان عاشق تنها قاضی زن می‌شود و تصمیم می‌گیرد با او ازدواج كند، زوج جداشده ـ مریم (گل‌شیفته فراهانی) و امیر (حبیب رضایی) ـ نتیجه می‌گیرند كه همدیگر را دوست دارند و رجوع می‌كنند و... خلاصه زندگی شیرین می‌شود! اما كمدی گروتسك و بانمك تبریزی كه به لحاظ تعدد شوخی‌های كلامی و موقعیتی‌اش، میان‌پرده‌های خنده‌دار تلویزیونی را به یاد می‌آورد، می‌توانست راحت‌تر از این‌ها به سرانجام برسد. واقعاً لزومی به ثابت كردن این وجود نداشت كه زن‌ها آن‌قدرها هم بد نیستند، «در هر بدبختی همیشه پای یك مرد در میان است» و پری طلعت‌پور ـ شخصیت پنهان و مرموز نویسنده‌ی نمایش‌نامه‌ی «مردان علیه زنان علیه مردان» ـ می‌تواند هر زنی باشد؛ نه محتوای فیلم چنین ضرورتی را می‌طلبید و نه ساختار آن.

روز برمی‌آید: ارزش افزوده
سعید قطبی‌زاده:
در عرف سینمای ما، بازسازی یك فیلم، كار شایسته‌ای قلمداد نمی‌شود. الهام گرفتن از آثار مهم تاریخ سینما و ادای دین هم تقریباً نداریم. كاری كه بهروز افخمی در شوكران كرد و در ابتدای فیلمش یاد جلال مقدم و پنجره‌اش را گرامی داشت، در كنار چند نمونه‌ی انگشت‌شمار دیگر در این سال‌ها، استثناهایی هستند كه اتفاقاً كارهای خوبی هم از آب درآمدند، اما فكر می‌كنم این بی‌تفاوتی یا هر چه اسمش را می‌گذارید دو دلیل عمده دارد. اول این‌كه بسیاری از فیلم‌سازان سینمای ایران با آثار مطرح سینمای جهان بیگانه‌اند كه به آن‌ها هیچ ایرادی وارد نیست. اما دلیل دوم كه كمی پیچیده است ریشه در برخی عادت‌های غلط دارد. خیلی از آدم‌های عقل‌كل، تصور می‌كنند كه هر نوع شباهت میان یك فیلم با اثری پیش از خودش، دلیل بی‌ارزش بودن آن است. در شكل عامیانه‌اش این اقدام نوعی سرقت به حساب می‌آید و در مدل تحلیل روشنفكرانه‌، جایگاه كارگردان به عنوان خلاق، هنرمند، مولف یا هر صفت سنگین دیگر متزلزل می‌شود.

ریسمان باز: داستان سرراست   
یاشار نورایی: ریسمان باز فیلم سختی برای نوشتن است. پوسته و ظاهری ساده دارد و در مقایسه با انبوه فیلم‌های روی پرده که شرح موضوع و قصه‌ی آن‌ها برای دیگران دشوار است، به‌راحتی می‌توان قصه‌ی فیلم را در دو خط تعریف کرد. شاید دلیل اصلی که فیلم سخت نقد می‌شود در همین سرراستی موضوع و اجرای آن است. از سوی دیگر در مقابل فیلم هم نمی‌توان بی‌تفاوت ماند چون حداقل تماشای قسمت کشتارگاه، آن هم با این حجم، در سینمای ما بی‌سابقه بوده و نوآوری و جسارت فیلم ساز تحسین‌برانگیز است. ورای تمامی مفاهیم تفسیری که ریسمان باز را با استناد به آن‌ها می‌توان بررسی کرد اهمیت فیلم در متن مسیر و شرایط چند سال اخیر سینمای ایران آشکار می‌شود. در این فضا سینمای مستقل امکانی برای رشد و بالیدن پیدا نکرده و اندک محصولات متفاوت هم بختی برای نمایش و دیده شدن ندارند. وضعیتی که فیلم‌ها با ظاهری هنری به ورطه‌ی بیانیه صادر کردن و حرف‌های عرفانی افتاده‌اند و یا با چیدن عناصری نمایشگاهی همچون خانه‌ی مجلل و ماشین گران‌قیمت و ظاهر آراسته قصد ارضای کمبودهای تماشاگران را دارند.

پرچم‌های قلعه‌ی كاوه: از کنار هم نمی‌گذریم
مهرزاد دانش: ... چیزهای دوست‌داشتنی فراوانی وجود دارند؛ از فیلم‌ساز گرفته تا ایده‌ی قابل احترامش، از ایران گرفته تا قرآن و امام رضاع، و نهایتاً شیوه‌ای روایی كه قابلیت تأویل‌سازی‌های معنایی را در ظرف‌های متنوع زمانی و مكانی به وجود می‌آورد. اما از جمع این عناصر محترم، اثر دوست‌داشتنی حاصل نشده است. پرچم‌های قلعه‌ی كاوه نه‌تنها جذاب نیست كه ملال‌آور است و البته این ملال نه ناشی از «خاص» بودن اثر یا مثلاً تجربی بودن و متفاوت‌نمایی‌هایش، بلكه از سر ضعف در پرداخت ایده است. می‌توان اشكال‌های مختلفی را در فیلم ردگیری كرد: از گریم اغراق‌آمیز چهره‌ی پسرك كه بدنش زیر پای اسب‌ها له شده اما به جای آثار این له‌شدگی چند لك قرمز به رنگ لاك روی صورتش نشسته گرفته تا در نیامدن دینامیزم جاری در جنگ‌ها و نبردهای كه البته مشكل عمومی فیلم‌های  تاریخی ماست و معمولاً منحصر می‌شود به چند حركت نمایشی و كند با شمشیرهایی كه فقط قرار است به هم بخورند و نماهایی منفرد از كسی كه با اسب بین جمعیت می‌دود یا زنی كه گریان و جیغ‌كشان آن وسط سرگردان ایستاده است. اما این‌ها مشكل اصلی كار نیست. علت اساسی افت فیلم، تمركز خودبسنده‌ی فیلم‌ساز بر ایده‌اش است.
 
نمای درشت  به دل طبیعت وحشی: تپه‌هایی شبیه ابرهای سپید
امیر قادری:
اگر هنوز فیلم را تماشا نکرده‌اید، خودتان را برای مواجهه با اثری تکان‌دهنده آماده کنید. اثری که خیز برداشته تا بنیان‌های ذهنی‌تان را به چالش بکشد، یا لااقل به یادتان بیاورد که برای ادامه‌ی زندگی، کدام بخش از وجود و ذهن‌تان را به خواب زده‌اید. پس دست روی جای حساس می‌گذارد. آن وقت تماشاگر هراسان، می‌خواهد سرش را برگرداند، و شور و اصالت و تواضع موجود در اثر این اجازه را به او نمی‌دهد.
در این پرونده البته فقط به خود فیلم بسنده نکرده‌ایم. فرصتی فراهم شده که به شان پن به عنوان خالق اصلی اثر بپردازیم و به زندگی هنری/ سیاسی/ اجتماعی‌اش، که مثل هر هنرمند واقعی دیگری، نمی‌شود این‌ها را از هم جدا کرد. به اضافه‌ی گفت‌وگویی با جی کسیدی که نه فقط به خاطر تدوین این فیلم نامزد دریافت اسکار شد، که همراه همیشگی پن در ساخت آثارش هم هست. و گفت‌وگویی با نویسنده‌ی کتاب اقتباس‌شده، که او هم به سهم خودش آدمی اهل ماجرا است و ادی ودر ترانه‌سرا و آهنگ‌ساز که بخش مهمی از سازمان فیلم را تشکیل می‌دهد و جزیی از خانواده‌ی هنری و سیاسی پن موقع ساخت این اثر به حساب می‌آید و البته امیل هرش، بازیگر اصلی که بدون او، شاید فیلم از اساس چیز دیگر می‌شد. 

نظرخواهی از خوانندگانی که هنرجوی آموزشگاه‌های سینمایی بوده‌اند
ماهنامه‌ی «فیلم» در تدارک تهیه‌ی پرونده‌ای درباره‌ی آموزش سینما در ایران و آموزشگاه‌های سینمایی موجود است. برای هرچه پربارتر شدن این پرونده، از خوانندگان عزیزی که در گذشته هنرجوی یکی از این آموزشگاه‌ها بوده‌اند یا اکنون در آموزشگاهی درس سینما می‌خوانند، دعوت می‌کنیم در نظرخواهی ما شرکت کنند. لطفاً برای ما بنویسید که با چه انگیزه‌ای به سراغ یک آموزشگاه سینمایی رفتید؟ تصور اولیه‌تان در مورد آموزشگاه چه بود و انتظار داشتید پس از پایان دوره چه اتفاقی برای‌تان بیفتد؟ آیا به عشق کار عملی در سینما به آموزشگاه رفتید؟ آیا به هدفی که می‌خواستید رسیدید؟ کیفیت آموزش در آموزشگاهی که رفتید چه‌گونه بود؟ در چه سالی به آموزشگاه رفتید، چه‌قدر شهریه دادید و برای چه مدت؟ آیا مدرکی هم پس از پایان دوره به شما داده شد؟ (فتوکپی آن را هم بفرستید). آیا پس از پایان دوره موفق به یافتن کار هم شدید؟ ...و هر نکته‌ی لازم و مفید دیگری که در این زمینه به نظرتان می‌رسد، بنویسید. منتظر دریافت نامه‌های شما هستیم.  

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO