جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ تير ۱۳۸۹

شماره‌ 412 ماهنامه‌ فیلم - تير 1389

روی جلد: هدیه تهرانی در هفت دقیقه تا پاییز، ساخته‌ی علی‌رضا امینی، عکس از: بهرنگ دزفولی‌زاده




فهرست مطالب



سینمای ایران
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: جرم (مسعود كیمیایی)، همدان (داریوش مهرجویی)، آقا یوسف (علی رفیعی)، پرتقال خونی (سیروس الوند)، دیو و دلبر (وحید نیكخواه آزاد)، فرش قرمز (محسن دامادی)، چشم (جمیل رستمی)، چه‌گونه میلیاردر شدم (علی عبدالعلی‌زاده)، آسمان هشتم (حسن نجفی)، همه چی آرومه (مصطفی منصوریار)، زمان معكوس (انور ابلوچ)/ «هفته‌ی فیلم اروپا» در سفارت اتریش / درگذشت علی‌اصغر اوجانی (1389-1337) و آندره آرزومانیان (1389-1333)/ / گرامی‌داشت نعمت حقیقی در اصفهان
خبرهای كوتاه: مجوز نمایش خارجی فیلم كوتاه و مستند/ فیلمی از زندگی خیام/ هیأت‌مدیره‌ی جدید انجمن فیلم کوتاه/ انتصاب جدید در معاونت سینمایی/ گردهمایی کانون فیلم‌نامه‌نویسان/ تأخیر در ورود فیلم‌ها به شبکه‌ی خانگی/ کتاب‌های سینمایی در موزه‌ی سینما/ یادگارهای وحید موساییان در موزه‌ی سینما 
ایستگاه تیر: خبرهایی از مهناز افشار/ آرش برومند/ پوریا پورسرخ/ رامبد جوان/ گلچهره سجادیه/ محمدرضا فروتن/ محمد فوقانی/ محسن موسوی و ساعد نیک‌ذات
گپ: با خاطره اسدی و قاسم جعفری
سایه‌روشن: جمشید الوندی: نامدگان و رفتگان و سیروس مقدم: او سری‌دوز نیست
پی‌گرد: نگاهی متفاوت به متن و حاشیه‌ی رویدادهای سینمای ایران
به یاد محمدرضا اعلامی: نوشته‌هایی به مناسبت درگذشت محمدرضا اعلامی (1389-1335): نوشته‌هایی از سیامك شایقی، بهاره رهنما و رسول نجفیان
در تلویزیون: نگاهی به سریال پرانتز باز (كیومرث پوراحمد)/ «فارسی‌وان» و وضعیت ما/ هفت، بگیر كه رفت!/ ملاحظاتی در پایان سریال گم‌شدگان (Lost): لب‌تشنگان و ازچشمه‌برگشتگان
بازیگری: «لهجه» و نقش‌های متكی به آن: کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان
فوتبال علیه فوتبال: ملاحظاتی در باب فوتبال و نمایش به مناسبت برگزاری جام جهانی 2010

سینمای جهان
- نمای دور: به بهانه‌ی اهدای نخل طلای كن به یك فیلم تایلندی: رونق پس از بحران/ گفت‌وگو با آپیچاتپونگ ویراستاكول: هدیه‌ی راهب
خبرهای كوتاه: رونق دوباره‌ی قصه‌های جن و پری/ دردسر کاترین بیگلو/ بالیوود،‌هالیوودی‌تر می‌شود/ اختلاف سلیقه‌ی اسکورسیزی با دختر سیناترا/ جشنواره‌ی كن آسیا؟/ از«هابیت» چه خبر؟/ شرک، غول بی‌رقیب/ بازگشت گالیور/ بهترین فیلم‌های خیلی خیلی طولانی/ داستین هافمن كارگردان/ بلیک ادواردزِ فعال اما نه در سینما/ بهترین کتاب های سینمایی منتقدان/ دنباله‌ی «شرلوك هولمز» ریچی
- نمای متوسط: عمو بونمی كه می‌تواند زندگی‌های پیشین‌اش را به یاد بیاورد (آپیچاتپونگ ویراستاكول)، زندگی ما (دانیله لوچتی)، شاعری (لی چانگ-دونگ)، كوچولوها (توماس بالمس)، دو نفر در موج (امانوئل لوران)، پنج دقیقه بهشت (الیور هیرشبیگل)، جزیره‌ی شاتر (مارتین اسكورسیزی)
- فیلم‌های روز: باریا (جوزپه تورناتوره)، همه حال‌شان خوب است (كرك جونز)، تترو (فرانسیس فورد كوپولا)
- درگذشتگان: مجموعه مطالبی درباره‌ی دنیس هاپر؛ بهتر است بسوزی، تا این‌كه زنگ بزنی/ آخرین یاغی/ كابوی دراگ‌استور
تماشاگر: شاه، بی‌بی، فیلم‌ساز: تماشاگر (فرانكو ایندووینا)/ در افق كیشلوفسكی: این‌همه سال دوستت داشته‌ام (فیلیپ كلودل)
معجزه در كن!:  گزارش شصت‌وسومین جشنواره‌ی كن/ نگاهی به چند فیلم كن ۶۳

نقد فیلم
سه نقد بر هفت دقیقه تا پاییز (علیرضا امینی) و گفت‌وگو با كارگردان و بازیگر فیلم محسن تنابنده/ سه نقد بر كیفر (حسن فتحی) و گفت‌وگو با بازیگرش مصطفی زمانی/ دختران (قاسم جعفری)/ دموكراسی تو روز روشن (علی عطشانی)/ ازدواج در وقت اضافه (سعید سهیلی)/ گفت‌وگوی امیر پوریا با بهرام بهرامیان درباره‌ی آل (بهرام بهرامیان)
گزارش اكران: فیلم‌های اكران شده در تهران از 20 اردیبهشت تا 20 خرداد 1389
معرفی و نقد كتاب: درباره‌ی كتاب پشت دیوار رؤیا (مسعود مهرابی)
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 91 (تیر 1369) ماهنامه‌ی «فیلم»

همكاران این شماره: بهداد آوندامینی، آرمین ابراهیمی، محمد باغبانی، محسن بیگ‌آقا، فرزاد پورخوشبخت، مسعود پورمحمد، امیر پوریا، علی جعفرزاده، محمد حقیقت، سعید خاموش، احسان خوش‌بخت، محسن دامادی، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، بهاره رهنما، سیامك شایقی، شاهین شجری‌كهن، جواد طوسی، الهام طهماسبی، نیما عباس‌پور، بهزاد عشقی، شاپور عظیمی، امیر قادری، سمیه قاضی‌زاده، رضا كاظمی، ایرج كریمی، علیرضا معتمدی، رسول نجفیان، پرویز نوری، اصغر یوسفی‌نژاد. صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی


چشم انداز ۴۱۲

به یاد  محمدرضا اعلامی(1389-1335): «فیلم‌ساز»ی مانند بقیه
سیامك شایقی:
... طبیعی است که هر آدمی از منظر خود به موضوع نگاه می‌کند. از منظر من آن‌چه باعث شد ساعت‌ها ذهنم را به‌خود مشغول کند، این است که: بله، مرگ اعلامی دردناک و غیرمنتظره بود.  قطعاً سختی شرایط فیلم‌سازی و فضای حاکم بر مناسبات تولید، پخش و نمایش نیز در این مرگ زودهنگام بی‌تأثیر نبوده، اما صادر کردن حکمی قطعی و تک‌جمله‌ای درباره‌ی علل و ریشه‌های این رویداد نیز قضاوتی یک‌جانبه‌نگر و نادرست است. با صدور چنین حکم‌هایی فقط خودمان را از شر بار سنگین نگاه جدی‌تر و همه‌جانبه‌نگر خلاص می‌کنیم. از سوی دیگر چه نیازی است که همیشه و بلافاصله داوری کنیم؟ عادت زمانه است ظاهراً، و این بحث دیگری‌ست.

رضا جان این قدر نخند
رسول نجفیان: رضا جان این‌دفعه تصمیم گرفتم به قیمت دلخوری اهل ادب و زبان نوشتاری پارسی، خیلی خودمونی برات بنویسم. انگاری رودررو، دارم باهات حرف می‌زنم. اون صورتِ همیشه خندانت به‌خصوص وقتی كه دلت پر از درد و غصه بود؛ به‌خصوص وقت‌هایی كه دلهره داشتی از بی‌كاری از بی‌پولی و... اون وقت می‌خواستی زوركی بخندی و اون‌قدر قضایا رو بد كارگردانی می‌كردی كه آدم از اون همه نابلدی تعجب می‌كرد. رضا جان یادته وقتی گُرجی مُرد، وقتی مهری مهرنیا مُرد، وقتی فرخ‌لقا هوشمند مُرد، وقتی فردین مُرد، برگشتی گفتی: ای بابا، آخه به خدا این 65 و 75 و 80 سنی نیست كه آدم بمیره؟ اینا چرا می‌میرن؟ تو اروپا و این طرف ژاپن تازه در هفتادسالگی سرحال و سرپا راه می‌افتن می‌رن جهانگردی، اون‌وقت خودت سر پنجاه سالگی این‌طوری می‌افتی رو به مرگ. پس چی می‌گفتی؟

پی‌گرد  جای دوست... جای دشمن‌
علیرضا معتمدی: چیپس، آب آلبالو، ماست موسیر، پفک، خمیردندان، سیب زمینی و فیلم کادوی دربه‌در (یوسف تیموری)، به روح پدرم (جواد رضویان) یا فیلمی مشابه با اسمی مشابه، این روزها سبد خرید روزانه‌ی اغلب خانواده‌های تهرانی را تشکیل می‌دهد. فروش فیلم‌ها در بقالی‌های شهرستان‌ها هم البته بد نیست اما کیست که نداند سی‌دی فیلم‌های کمدی ایرانی در تیراژی نزدیک به یک میلیون نسخه تمام سوپرمارکت‌های پایتخت را قبضه کرده است. اما سئوال این‌جاست که این بازار پرسودِ تازه کشف‌شده که رونقی دیگر به سینمای ایران داده به نفع این سینماست یا آن‌گونه که برخی از مخالفانش معتقدند به‌زودی ریشه‌های سینمای نحیف و بیمار ملی را از بیخ و بن خواهد كند؟ ماجرا از زمانی شروع شد که شبکه‌های قاچاق فیلم، با فروش کپی‌های ارزان فیلم‌های ایرانی روی پرده، یا هنوز اکران‌نشده، عملاً سینمای ایران را به مرز ورشکستگی کشاندند. آن روزها اهل سینما متفق‌القول به مسئولان التماس می‌كردند فکری به حال این سرقت‌های در روز روشن بکنند و جلوی نابودی سینمای ایران را بگیرند. پلیس و نهادهای امنیتی نیز در پاسخ به این درخواست‌ها بارها پخش‌کنندگان و تكثیرکنندگان فیلم‌های قاچاق را بازداشت کردند، اما باز تكثیرکنندگان و پخش‌کنندگان دیگری از جای دیگر سر برمی‌آوردند.

سایه روشن  سیروس مقدم: او سری‌دوز نیست
شاپور عظیمی:
نوشتن در‌باره‌ی سیروس مقدم كه نه یكی از پركار‌ها، بلكه احتمالاً پركارترین كارگردان مجموعه‌های تلویزیونی در تاریخ سی‌ساله‌ی این رسانه است، این بهانه را نیز فراهم می‌كند كه گوشه‌ی چشمی به بحث‌ داغ حضور پر‌رنگ یكی از شبكه‌های تازه‌تأسیس خارجی هم بیندازیم كه بسیاری از كارشناسان و حتی تهیه‌كنندگان تلویزیون آن را تهدیدی برای تلویزیون داخلی می‌دانند ولی دست‌اندركاران تلویزیون خودمان سفت و سخت ایستاده‌اند كه نه این شبكه و نه چندین شبكه‌ی دیگر (كه در رسانه‌های خودمان خواندیم كه دارند از راه می‌رسند و یكی‌شان ظاهراً كودكان و نوجوانان را هدف گرفته‌ و قرار است با اولویت ساخت برنامه برای این گروه سنی شروع به كار كند) كاری از دست‌شان برنمی‌آید و تهدید و رقیبی برای تلویزیون ما نیستند.

در تلویزیون  «فارسی‌وان» و وضعیت ما: حفظ یک سرمایه
مسعود پورمحمد:
زمانی که شبکه‌ی «فارسی‌وان» تازه شروع به کار کرده بود و داشت مخاطبان خاص خود را پیدا می‌کرد، خیلی از آن‌ها که به دلیل بعضی جذابیت‌های خاص این کانال مشتری می‌شدند، از دوبله‌ی بد و خنده‌دار سریال‌هایش گلایه و انتقاد می‌کردند اما می‌نشستند و آن‌ها را می‌دیدند. اخیراً به طور مکرر از این نوع مخاطبان شنیده‌ام که وضعیت دوبله‌ی سریال‌های «فارسی‌وان» بهتر شده و «دارند کار را یاد می‌گیرند». شاید من که فقط چند دقیقه‌ی محدود از این سریال‌ها را در آن زمان و اکنون دیده‌ام، صلاحیت قضاوت درباره‌ی کیفیت نازل آن‌ها را نداشته باشم. اما واقعاً به نظرم سطح کیفی دوبله در این شبکه اصلاً تغییری نکرده است. به نظرم آن‌چه این مخاطبان، بهبود تدریجی دوبله‌ی سریال‌ها می‌نامند، در واقع سقوط تدریجی سطح سلیقه‌ی خودشان و نتیجه‌ی طبیعی عادت تدریجی در اثر مشاهده‌ی مداوم است.

ملاحظاتی در پایان سریال «گم‌شدگان» (Lost): لب‌تشنگان و ازچشمه‌برگشتگان
مهرزاد دانش: قسمت پایانی فصل ششم را خیلی‌ها نپسندیدند و شاید به نوعی برای‌شان بدترین قسمت این فصل و حتی كل سریال بود. به نظر من بزرگ‌ترین مشكل این پایان‌بندی آن بود كه نویسندگان سریال، عنصر مفهوم را به عنصر درام غلبه و ترجیح داده بودند. گم‌شدگان یك درام پروپیمان و اساسی دارد: گرفتاری چند آدم در یك جزیره‌ی مرموز و راه‌های خلاصی از جزیره و رازهایش. اما پایان‌بندی كنونی به جای نمایش این خلاصی و تبیین سرنوشت دراماتیك هر یك از آدم‌های پرگره داستان، ماجرا را به شكلی مفهومی و نمادین رسانده بود.

گزارش  شصت‌وسومین جشنواره‌ی كن: معجزه در كن!
محمد حقیقت: فیلم‌سازان زیادی داشته‌ایم كه در كشور خودشان موفق بود‌ه‌اند و سپس در كشورهای دیگر نیز دست به تجربه‌هایی زده‌اند. در گذشته، از ایران، موفق‌ترین آن‌ها سهراب شهیدثالث بود كه از 1975 در آلمان مستقر شد و فیلم‌های بسیاری در آن‌جا ساخت و كاملاً هم موفق بود. امیر نادری به آمریكا سفر كرد و در نیویورك نیز با وجود سختی‌ها فیلم‌های خوبی ساخت. تعدادی نیز با سوژه‌های ایرانی در خارج به ساختن فیلم پرداختند كه برخی از آن‌ها موفق بودند. وسوسه‌ی فیلم‌سازی در سرزمین‌های دیگر قبلاً هم در عباس كیارستمی وجود داشت و تجربه‌ی موفق بلیت‌ها به همراه ارمانو اولمی و كن لوچ، راه را برای این كارگردان صاحب‌نام و بسیار بااستعداد هموار كرد. به سرانجام رساندن پروژه‌ی كپی برابر اصل (فرانسه/ ایتالیا) مدت‌ها طول كشید. و یادآوری می‌كنم كه نباید عنوان این فیلم را رونوشت... ترجمه كرد چون كپی چیز دیگری است!

ملاحظات‌ی در باب فوتبال و نمایش، به مناسبت برگزاری جام جهانی 2010:
فوتبال علیه فوتبال

زین‌الدین زیدان رضا کاظمی - علی جعفرزاده: جهان این روزها شاهد كارناوالی عظیم است. جام جهانی فوتبال بی‌شك یكی از بزرگترین رخدادهای این روزگار است كه بیش از نیمی از سیاره‌ی زمین را به خویش معطوف می‌كند. امروز فوتبال، از تكنولوژی بدن تهی شده و چهره‌ای كاملاً رسانه‌ای یافته است. در تبیینی دیالكتیكی، فوتبال و رسانه بر هم تأثیر می‌گذارند و آن را از پدیده‌ای صرفاً در راستای سلامت و بهداشت تن و روان خارج می‌كنند كه شاهد این مدعا شكم‌های برآمده و انبوهی است كه امروز خیلی از ستاره‌های بازنشسته‌ی فوتبال به دنبال آن راه می‌روند! یکی از این ستاره‌ها دیِگو مارادونا است که این بار به عنوان سرمربی تیم ملی کشورش پنجمین جام جهانی زندگی‌اش را تجربه می‌کند. 

بازیگری  «لهجه» و نقش‌های متکی به آن : کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان
اتوبوس شبامیر پوریا: از بحث واقع‌نمایی و باورپذیری که بگذریم، به نگرش عمیق‌تری می‌رسیم که ساختار فیلم و شیوۀ پیش بردن روایت داستانی را از پایه و اساس، به لهجۀ شخصیت(های) محوری، متکی می‌کند. مجموعۀ تلویزیونی روشن‌تر از خاموشی نوشته و ساختۀ حسن فتحی که اغلب آن را با نام شخصیت اصلی‌اش ملاصدرا می‌شناسند، اصرار در کنار هم قرار دادن اغلب لهجه‌های موجود در ایران، از شیرازی و ترکی تا قزوینی و اصفهانی را به یک concept/ جوهرۀ مفهومی برای بازشناسی اقوام ایرانی در دل دوره‌ای از تاریخ بدل کرده بود. یا فیلم/ مجموعۀ اثرگذار و متأسفانه کم‌دیده‌شدۀ مسافر ری نوشته و ساختۀ داود میرباقری، در گذر شخصیت عرب معروفی چون عبدالعظیم حسنی از بلاد مختلف ایران، تعبیر «هویت ایرانی» را از طریق پرداخت دقیق شخصیت‌ها و عادات و لهجۀ متفاوت مازندرانی، تهرانی و غیره، ارائه می‌داد و مرد تازی را از این همه گونه‌گونی، اصالت و در عین حال، همانندی‌های انسانی و اخلاقی، به حیرتی به‌جا می‌افکند.

تماشاگر  تماشاگر (فرانكو ایندووینا): شاه، بی‌بی، فیلم‌ساز
ایرج كریمی: تماشاگر داستان ندارد و اگر خلاصه‌ی داستانی از آن بدهیم ـ كه شدنی‌ست ـ عملاً ربطی به فیلم نخواهد داشت. تماشاگر حكایت یك حال‌وهواست، حال‌وهوای قهرمانش ساندرو (مارچلو ماسترویانی) كه ظاهراً به گونه‌ای مالیخولیا دچار شده است. یك كامیابی فیلم این است كه با نظر تحقیر او را تصویر نكرده و ساندرو مجنون یا دیوانه جلوه داده نشده است. مالیخولیای ساندرو دغدغه‌ی غریب و سمج «دیدن» است اما این دغدغه به جای پرتاب او به جهان پیرامونش، به دنیای برون، انگار او را به ورطه‌ای درونی می‌كشاند. انگار مالیخولیای ساندرو به منزله‌ی تردید در این حكم است كه: «می‌بینم پس هستم.»؛ و ازین نظر شاید بتوان تماشاگر را فیلمی پیش‌گویانه به حساب آورد. چون در آن زمان هنوز دوسه دهه‌ای مانده بود تا آدمی در عصر سیطره‌ی «واقعیت مجازی» این طور و با این شدت و حدتی كه امروز دارد، اسیر «تماشا» بشود (تنها وسیله‌ی ضبط تصویری كه در اختیار ساندروست یك دوربین فیلم‌برداری هشت میلی‌متری‌ست كه الان مال عهد بوق جلوه می‌كند).

نقدفیلم  هفت دقیقه تا پاییز: كابوس‌های واقعی شهروند رشدنیافته
جواد طوسی: تجربه‌های قبلی علیرضا امینی نشان داده كه او شیفتگی زیادی به فرم دارد و اهل روایت‌پردازی مستقیم و كلاسیك نیست. این فرم‌گرایی در دانه‌های ریز برف، كنار رودخانه، زمان می‌ایستد و فیلم به‌نمایش‌درنیامده‌ی فقط چشم‌هایت را ببند، كاملاً محسوس است ولی در نامه‌های باد و استشهادی برای خدا حالتی نسبتاً متعادل و مستتر پیدا می‌كند. امینی همواره سعی داشته از طریق «بازی با فرم» دست به تجربه‌های متفاوت بزند كه فقط چشم‌هایت را ببند یك نمونه‌ی شاخصش است. روی همین اصل، حتی اگر با بیان ضدقصه و دید ناتورالیستی و دنیای هذیانی و یك‌نواخت آدم‌هایش میانه‌ای نداشته باشیم، نمی‌توانیم منكر نگاه تجربه‌گر و عشق زایدالوصفش به تجربه‌گری با زبان سینما شویم. اما باید به این واقعیت توجه داشته باشیم كه تجربه‌گری صِرف در سینمای حرفه‌ای كه بازگشت سرمایه و تثبیت موقعیت در آن اهمیت دارد، یك امتیاز مثبت به شمار نمی‌آید. در شرایطی كه مخاطب دمدمی‌مزاج این زمانه قابل پیش‌بینی نیست و هنوز جایگاه فرهنگی مخاطب عام و خاص در سینمای ما به‌درستی تعریف نشده، لزوماً نباید خیلی ساختارشكن باشیم و باید تجربه در فرم و روایت را به شیوه‌ای متعادل اِعمال و اجرا كنیم.

هفت گام تا درام
فرزاد پورخوشبخت: شاید مهم‌ترین اتفاق هفت دقیقه تا پاییز رویكرد جدید سازنده‌اش به سینمای قصه و درام ـ یا به گفته‌ی خودش «درام اجتماعی پررنگ» ـ و تلاش برای تلفیق آن با دغدغه‌های فرمی و بسترِ غیرروایی آثار پیشین اوست (به گفته‌ی خودش «تركیب رئالیسم و ناتورالیسم»). آن‌چه از امینی سراغ داریم قاب‌ها و میزانسن‌های خلوت و گاه چشم‌نواز است كه در دل یك موقعیت روایی كم‌رنگ و با كم‌ترین شاخ‌وبرگ فرعی داستانی ارائه می‌شد. اما او در هفت دقیقه تا پاییز بسیاری از این علایق خود را تعدیل می‌كند تا به یك واقع‌گرایی و واقع‌نمایی روایتی و بصری برسد. حاصل این تعدیل یا تلفیق یا گذار ـ یا هر چه اسمش را بگذاریم ـ كاستی‌ها و آسیب‌هایی‌ست كه نشانه‌گذاری آن‌ها می‌تواند به بحث گسترده‌تری در سینمای واقع‌گرای معاصر ما منجر شود؛ كه همان مؤلفه‌های سینمای واقع‌گراست.

هدف وسیله را می‌خورد
محمد باغبانی: هفت دقیقه تا پاییز به واسطه‌ی نگرش منتقدانه‌اش به زن، البته به شكلی نسبتاً بی‌طرفانه، اثری است ضدزن، یا بهتر است بگوییم اثری‌ست كه درآن اعتماد به زن هزینه‌ای است سنگین بر دوش مردان این طبقه‌ی خاص. در این فیلم با دو زن طرف هستیم. در حالت اول، میترا هویت را باخته و در حالت دوم، بحث كلاسیك و همیشه تلخ اعتماد كردن مطرح است (درباره‌ی خواهر میترا) . در حالت اول، بی‌هویتی میترا از او موجودی غیرقابل تحمل می‌سازد و در حالت دوم اعتماد به مریم‌ (خواهر میترا) امری بس دشوار است.

ازدواج در وقت اضافه: در تله‌ی آفساید عامه
هوشنگ گلمكانی: ازدواج در وقت اضافه یك كمدی فانتزی متكی بر خل‌بازی و شكلك‌سازی و ادابازی و شلوغ‌كاری و اغراق است. نوعی كمدی اسلپ‌استیك. پیوندش با فیلمفارسی هم در همین است كه این نوع كمدی آسان‌ترین و در دسترس‌ترین نوع كمدی است و فیلمفارسی معمولاً از راه‌های آسان و دم دست می‌رود. از سوی دیگر اگر این شكلك‌ها خوب اجرا نشوند و كمدینش به طور ذاتی بامزه نباشد، تبدیل به لودگی می‌شوند. در تاریخ نمایش همه جای دنیا هم سابقه دارد. از كمدیا دلارته و نمایش‌های وودویل و واریته‌ها و دلقك‌های سیرك بگیرید تا نمایش روحوضی و سیاه‌بازی خودمان. نورمن ویزدم، لویی دوفونس، چیچو و فرانكو، سه كله‌پوك، چستر كانكلین، دانالد اوكانر، باب هوپ، و حتی جری لوییس و هارپو ماركس و خیلی‌های دیگر هم در همین رده قرار می‌گیرند. در سینمای خودمان نیز از این جور كمدین‌ها داشته‌ایم: تفكری، تقدسی، ظهوری، همایون... و امروزی‌ها را هم كه می‌شناسید.

دختران: فردیت گم‌شده
مهرزاد دانش: زمانی كه درباره‌ی سینمای ایران از سینمای كودك و نوجوان صحبت میكنیم، بخش نوجوان آن تا حد زیادی نادیده انگاشته می‌شود؛ گو این‌كه سال‌هاست بخش كودكش هم فراموش شده است. البته اگر بخواهیم به لحاظ آماری تعداد فیلم‌های ایرانی را كه در آن‌ها نوجوانان جزو شخصیت‌های محوری‌تر بوده‌اند بشماریم، شاید تا رقم پنجاه‌‌شصت عنوان هم بتوان پیش رفت، ولی واقعیت آن است كه اغلب این فیلم‌ها فاقد لحن صریح و اساسی درباره‌ی واقعیت‌ها و دغدغه‌ها و احساسات دوران نوجوانی بوده‌اند و برای همین به‌سختی می‌توان نام‌شان راحتی به یاد آورد. در این میان سهم دختران نوجوان به‌مراتب كم‌تر از هم‌سالان مذكرشان است كه این نیز با توجه به بافت‌های آیینی و عرفی حاكم و محدودیت‌های ناشی از آن دلایلی روشن دارد. در این بین رسول صدرعاملی با سه‌گانه‌ی معروفش درباره‌ی دختران نوجوان، از سد بزرگی گذشته كه نه‌تنها موقعیتی منحصر به فرد است، بلكه فیلم‌های ارزشمند و قابل توجهی هم ساخته است. دختران در ادامه‌ی همین مسیر شكل گرفته و به نظرم بهترین فیلم سینمایی جعفری است.

كیفر: وقتشه از این تاریكی دربیام...
سعید قطبی‌زاده: كیفر پر از تك‌سكانس‌هایی است كه ارزش هر كدام آن‌قدر هست كه مستقل از كل فیلم دیده شوند. از فصل درخشان اسمال‌چارلی با بازی خوب جمشید هاشم‌پور تا صحنه‌ی سرقت پول‌ها، ورود دوربین به زندان و سپس اعدام برزو، رینگ و شرط‌بندی و مهم‌تر از همه، دو سكانس عاشقانه و به‌یادماندنی آخر كه بهترین فكر برای پایان‌بندی چنین فیلمی در آن نهفته است؛ ابتدا دیدار سپیده و زن ژاپنی در فرودگاه و سپس ملاقات تلخ سیامك و مهسا در محوطه‌ی بیرونی، و هر دو در سكوت محض. رعایت سكوت و درك تأثیر بیش‌تر آن در مقایسه با هر كلامی (هر چه‌قدر زیبا با نثر منحصربه‌فرد فتحی) نشان از بلوغ فتحی دارد كه امیدوارم پس از كیفر نیز همچنان در سینمای ایران حرف‌های تازه‌ای برای گفتن داشته باشد.

دویدن
امیر قادری: کیفر در محدوده‌ی معمول محصولات سینمای ایران نمی‌گنجد. سازندگانش خودشان را محدود به استانداردهای معمول سینمای ایران نکرده‌اند. تریلری مثل کیفر، مثل و مانندهای معدودی در سینمای ایران دارد. اما کوشیده حد و سطحش را بالاتر ببرد. که نیم‌نگاهی به محصولات روز سینمای جهان داشته باشد. که به سینما به عنوان رسانه‌ نگاه کند و جایگاهی برایش قائل شود که مثلاً در مورد محصولات سینمایی در کشوری مثل آمریکا می‌بینیم. فیلمی که به مخاطب باهوش طبقه‌ی متوسط جامعه‌اش تعلق دارد. که می‌خواهد او را در تجربه‌ای از عشق و مرگ شریک کند. داستان‌پردازی به مثابه یک صنعت عام‌شمول. کیفر در حد و سطحی با تماشاگرش روبه‌رو می‌شود که نمونه‌اش را نداریم. در این مهلکه در مواردی موفق هست و در مواردی نه. اما مهم‌ این است که میدان کارزاری در این حد و سطح برای خود انتخاب کرده است.

گفت‌وگو  با علیرضا امینی: در انتظار بلوغ
نیما عباس‌پور: شما پیش از ساختن نخستین فیلم بلندتان نامه‌های باد فیلم كوتاه می‌ساختید. آیا فیلم كوتاه ساختن بهانه و انگیزه‌ای بود برای ساختن فیلم بلند؟ 
علیرضا امینی: من رشته‌ام بازیگری و كارگردانی تئاتر است. موقعی كه خواستم انتخاب رشته كنم، وقتی رئوس رشته‌ی سینما را مرور كردم، دیدم از لحاظ محتوا غیر از تكنیك چیز دیگری یاد نمی‌دهد. بنابراین تئاتر را انتخاب كردم. در تئاتر حس كردم چیزی كه برای تماشاگر مهم است بازی‌های قابل باور است. به همین دلیل بازیگری را انتخاب كردم، اما به نیت كارگردانی سینما. شانسی كه آوردم آن‌جا دكتر ركن‌الدین خسروی سه‌چهار سال با ما كار می‌كرد. البته روش كارگاهی و سبك بازی اكتورز استودیو و شیوه‌ی استانیسلاوسكی را به كار می‌بردند كه تقریباً دیگر دمده شده، مگر در كشورهای خودشان. به هر حال من سه‌چهار سال تئاتر خواندم و هم‌زمان به شكل تجربی هم شروع كردم به آموختن سینما به نیت كارگردانی فیلم بلند. طبیعتاً ساخت فیلم كوتاه خیلی می‌توانست به من كمك كند. محتوا، بازیگری، طراحی صحنه و لباس و گریم را از تئاتر آوردم، سینما را هم خودم یاد گرفتم.

گفت‌و‌گو با بهرام بهرامیان: هر مهاجم بیرونی در ابتدا زاییدۀ ذهن ماست
امير پوريا (راست) سر صحنه آلامیر پوریا: می‌خواهم موارد مشخصی را مطرح کنم که هم در دیالوگ‌ها و هم در تصویرهای فیلم، به دلیل همین لحن «گذرنده و رونده»، گاه به طور کامل مورد غفلت واقع می‌شود و چون تمام این جزییات در شکل دادن روایت به هم ربط دارند، این غفلت، به دورماندن بیننده از اصل و اساس قصه می‌انجامد... 
بهرام بهرامیان: قبل از این‌که موارد را مثال بزنی، این را بگویم که درست است كه ما عمداً بر شیوۀ گذرا روایت کردن تکیه کردیم، ولی در برخی موارد واقعاً بی‌دقتی و کم‌توجهی اتفاق می‌افتد و درنیافتن جزییات و روایت توسط این بیننده را دیگر نباید به شیوۀ ما ربط داد. این حرف من ممکن است باعث ناراحتی بشود، ولی باور کن 90 درصد منتقدان از این تماشاگران کم‌توجه به حساب می‌آیند. من وقتی با خیلی‌ها حرف می‌زنم و می‌بینم نکته‌های سادۀ داستان مثل این‌که مادر سینا هم سر زایمان او از دنیا رفته و سینا همیشه فکر کرده آل او را برده، به خاطر گذرا بودن دیالوگ اول بچه‌ها بعد از تیتراژ فیلم، متوجه نشده‌اند، در این مورد اطمینان پیدا می‌کنم. در حالی که در جلسات نمایش فیلم در فرهنگسراها یا دانشگاه‌ها، تماشاگری که خودش احیاناً فقط خوانندۀ نوشته‌های منتقدان است، چنان نکته‌های ریزی را دیده بود که باورم نمی‌شد...

گفت‌وگو با محسن تنابنده: تداعی تن
تهماسب صلح‌جو: چند سالی بیش نیست كه محسن تنابنده در قلمرو بازیگری سینما، نام‌آشنا شده، اما وقتی پای حرف‌هایش بنشینی خوب می‌فهمی كه برای رسیدن به این جایگاه و گرفتن دو سیمرغ بلورین از دو دوره‌ی جشنواره‌ی فجر، راه دشواری طی كرده و هنوز تا رسیدن به مقصد مطلوبش سفت و سخت تلاش و تكاپو می‌كند. تا این‌جا كوشیده است گزیده‌كار باشد و در هر فیلمی ظاهر نشود. می‌گوید: «برای گذران زندگی فیلم‌نامه می‌نویسم تا مجبور نباشم به هر نقش در هر فیلمی تن بدهم.» بازیگری بیش از تیپ و چهره و جاذبه‌های فریبنده، درك و دانش و بینش و فرهنگ می‌خواهد، شهرت بادآورده را باد می‌برد. این گفت‌وگو به بهانه‌ی نمایش فیلم هفت دقیقه تا پاییز انجام شد و فرصتی بود كه همراه محسن تنابنده در زوایای ذهنش پرسه بزنیم و به گوشه و كنار حافظه‌اش سرك بكشیم و او از خاطره‌های كوچه‌ی بن‌بست میدان اعدام تا تئوری تداعی تنِ گروتفسكی برای‌مان بگوید.

گفت‌وگو با مصطفی زمانی: رها کن
امیر قادری: حضور مصطفی زمانی در کیفر، از دستاوردهای سال گذشته‌ی سینمای ایران است. با او نقش قهرمان در فیلم‌های خیابانی، طعم تازه‌ای پیدا می‌کند. یک جور بازی سینمایی کم‌تأکید که شبیهش را کم‌تر دیده‌ایم. زمانی در دو فیلم مطرح دیگر امسال - آل و بدرود بغداد - هم بازی کرده و شنیده‌ها حاکی از بازی خوبش در فیلم تازه‌ی فریدون جیرانی، قصه‌ی پریاست. درباره‌ی بازیگرها این هم مهم است که چه‌طور آدم‌هایی هستند. این نکته مستقیماً به حضور روی پرده و آینده‌ی حرفه‌ای‌شان ربط پیدا می‌کند. بیش‌تر این گفت‌گو درباره‌ی خودِ زمانی است. این‌که از کجا آمده و کجا می‌خواهد برود و این‌ها. با تأکید بر حضورش در فیلم کیفر، که این روزها بر پرده‌ی سینماهای تهران است.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO