سینمای ایران خشت و آینه: یادداشتهای نویسندگان مجله دربارهی نكتههایی در متن و حاشیهی سینمای ایران رویدادها: فیلمهای تازه: خانهی پدری (كیانوش عیاری)، سبب من (بهرام بهرامیان)، خاك و آتش (مهدی صباغزاده)، گلوگاه (محمدابراهیم معیری)، پیادهروی بزرگ [فیلم كوتاه] (نیما عباسپور)/ نمایشگاههای سه سینماگر (آهو خردمند، بابک برزویه، لیلا اوتادی): از مشق تا نقش/ سیستم اكران و گناه بازیگر/ درگذشت رضا خندان (1389-1332) و منوچهر حقانیپرست (1398-1330)/ جنگ مغلوبه: واقعهنگاری اختلاف خانهی سینما و معاونت سینمایی/ كشتی دوستی در اروندرود با حضور سینماگران برگزار شد/ فیلم های در دست تولید/ جشن انیمیشن، پنجمین تكه از جشن سینمای ایران گپ: با كاظم معصومی: توانی نمانده است و بابك حمیدیان: هنوز از خط خارج نشدهام خبرهای كوتاه: سرمایهگذاری برای تولید فیلم در همدان/ بازسازی سینما شکوفهی تهران/ تنها سینمای یاسوج پاركینگ شد/ شورای مرکزی جدید انجمن منتقدان/ هك سایت خانهی سینما/ جشنوارهی فیلمهای صنعتی ایستگاه آبان: خبرهایی از خاطره اسدی/ مجید برزگر/ لیلا حاتمی/ سامان سالور/ محمدرضا سکوت/ نازنین فراهانی/ نازنین مخفم/ مهرداد میرکیانی دیدهبان: 64 پروانهی ساخت در شش ماه: «این فیلمارو كجا نشون میدن؟» اشاره به دور: سینمای ایران در پوسان/ فیلمبرداران ایرانی در فرانسه/ مستندهای تهرانی در جشنوارهی دیدار امیر نادری در توکیو «کات» میدهد: سنگی در دریاچهی ساکت و بیتحرک سینمای ژاپن نمایش خانگی: نگاهی دیگر به دوبلهی سریال 24/ گپی با فرزاد مؤتمن: همیشه حق با منتقدان است!/ استقبال از قهوهی تلخ و پوپك و مش ماشاالله/ تا یار كه را خواهد.../ گپی با محمدمهدی جعفری، مدیر مؤسسهی قرن 21: كار ما تولید نیست/ ورود فیلمهای كلاسیك تاریخ سینما به بازار خانگی: بنحور با صدای رسا / تازههای شبكهی نمایش خانگی/ نگاهی به چند فیلم: بیستاره (بهمن گودرزی)/ قاطینگا و پاتینگا در شهر (سیدوحید حسینی)/ حرفهایها (پوران درخشنده)/ وقت اضافه (مهرداد خوشبخت)/ و... صدای آشنا: دربارهی دوبلهی انگیزهی مضاعف/ آخرین دوبلهی ماجرای نیمروز پروانهها بیپرواز: گزارش بیستوچهارمین جشنوارهی فیلمهای كودكان و نوجوانان (همدان، 20-16 مهر)
سینمای جهان - نمای دور: رونق اقتصادی سینمای هندوستان و بحران اقتصادی چند كمپانی هالیوودی: آیا بالیوود، هالیوود را میبلعد؟/ گفتوگو با كاترین دونوو: با عشق به سینما زندگی میكنم خبرهای كوتاه: نفرین هابیت!/ فیلم ساختن با اعمال شاقه/ تلفیق فیلم دیدن و مجلس بالماسكه/ آنجلینا جولی نویسنده و كارگردان/ مخالفت وودی آلن با پیری!/ پسر هنردوست قذافی/ بازگشت «خونآشام» و «فانتوماس»/ آخرین تصویر دنیس هاپر/ بالاخره بازیگر فیلم فینچر پیدا شد/ سارکوزی در سینما/ مستند سهبعدی ورنر هرتسوگ - نمای متوسط: عسل Bal / Honey (سمیح كاپلاناوغلو)، پوتیش Potiche (فرانسوا اُزون)، گودال The Hole (جو دانته)، با غریبهی سبزهروی قدبلندی آشنا خواهی شد You Will Meet a Tall Dark Stranger (وودی آلن) - فیلمهای روز:در باب انسانها و خدایان Des hommes et des dieux / Of Gods and Men (اگزاویه بووآ) و گفتوگو با كارگردان/ ماشِته Machete (رابرت رودریگز/ ایتن منیكوییس)/ تشنگی Thirst / Bakjwi (پارك چانووك) - نمای درشت:یك مرد جدی A Serious Man (جویل كوئن/ ایتن كوئن)، نقدهایی بر فیلم و گفتوگویی با كارگردانان - درگذشتگان: دربارهی تونی كرتیس و گفتوگوی دخترش جیمی لی كرتیس با او، نورمن ویزدام بازخوانیها: اولین تجربهی سینمای پاكستان در ژانر وحشت/ آرتور پن و زدن به سیم آخر/ بهمناسبت انتشار نسخهی بلو-ری بیگناهان
نقد فیلم سنپطرزبورگ (بهروز افخمی) و گفتوگو با بازیگرانش پیمان قاسمخانی و محسن تنابنده/ باد در علفزار میپیچد (خسرو معصومی) و گفتوگو با معصومی دربارهی سهگانهاش/ چهار نقد بر فیلم لطفاً مزاحم نشوید (محسن عبدالوهاب) و گفتوگو با كارگردان/ مُلك سلیمان (شهریار بحرانی) و گفتوگو با مدیر فیلمبرداریاش حمید خضوعی ابیانه/ زخم شانهی حوا (حسین قناعت)/ شكلات داغ (حامد كلاهداری)/ بعدازظهر سگی سگی (مصطفی كیایی)/ نخودی (جلال فاطمی)/ ...و آسمان آبی (غزاله سلطانی) گزارش اكران: فیلمهای اكران شده در تهران از 21 شهریور تا 18 مهر 1389 موسیقی فیلم: نگاهی به موسیقی فیلم سن پطرزبورگ/ موسیقی اریژینال یا انتخابی؟: با نگاهی به موسیقی داستان عامهپسند بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شمارهی 96 (نیمهی دوم مهر 1369) و شمارهی 97 (آبان 1369) ماهنامهی «فیلم»
همكاران این شماره: آرمین ابراهیمی، رامتین ابراهیمی، جمشید ارجمند، آرامه اعتمادی، محمد اطبایی، محمد باغبانی، محسن بیگآقا، مسعود پورمحمد، امیر پوریا، پیام، حسین جوانی، محمد حقیقت، سعید خاموش، احسان خوشبخت، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، سعید رجبیفروتن، علی زادمهر، محسن سیف، شاهین شجریكهن، سیدرضا صائمی، رامین صادقخانجانی، تهماسب صلحجو، جواد طوسی، الهام طهماسبی، نیما عباسپور، بهرام عظیمی، شاپور عظیمی، بهزاد عشقی، نیروان غنیپور، مهدی فهیمی، سمیه قاضیزاده، آناهیتا قزوینیزاده، نیما قهرمانی، رضا كاظمی، حمیدرضا مدقق، حسین معززینیا، مسعود نجفی، اصغر نعیمی، محبوبه نقرهخامه. صفحهآرایی و طراحی جلد: علیرضا امكچی
چشم انداز ۴۱۷
رویدادها امیر نادری در توکیو «کات» میدهد: سنگی در دریاچهی ساکت و بیتحرک سینمای ژاپن در میان خیل فیلمهای سرگرمکنندهی سینمای ژاپن، امیر نادری با پرتاب سنگی در دریاچهی خاموش و بیتحرک این سینما، موجی ایجاد میکند. فیلمبرداری کات، فیلم جدید امیر نادری که اولین فیلم او در ژاپن است، از ماه اوت شروع شد و اواخر سپتامبر به پایان رسید. هیدِتوشی نیشیجیمای 39 ساله و تاکاکو توکیوا، بازیگر زن 38 سالهی ژاپنی که برای اولین بار موهای بلندش را کوتاه کرده و با ظاهر تازهای دراین فیلم ظاهر میشود، عهدهدار نقشهای اصلی فیلم هستند. داستان فیلم دربارهی کارگردانی است به نام شوجی که دلش نمیخواهد فیلمهای بازاری بسازد و هدفش ساختن فیلمهای هنری است. او با قرض کردن پول از برادرش سه فیلم ساخته که هیچکدام به نمایش درنیامدهاند. برادرش که این پولها را از افراد یاکوزا (مافیای ژاپن) قرض کرده نمیتواند قرضش را بپردازد و کشته میشود...
دیدهبان 64 پروانهی ساخت در شش ماه: «این فیلمارو كجا نشون میدن؟» اصغر نعیمی: سینماگران ایرانی طی این سالها به حیرتزده شدن عادت كردهاند. بنابراین سال گذشته زمانی كه مسئولان امور سینمایی اعلام كردند قصد دارند رقم تولیدات سینمای ایران را از شصتهفتاد فیلم به عدد سیصد فیلم در سال برسانند، كمتر كسی تعجب كرد. برای دستاندركاران سینمای ایران دیگر عادی شده كه هر مدیر و مسئولی بهخصوص در ماههای ابتدای مسئولیتش از این حرفها بزند و مدعی اجرای طرحهایی شود كه در ظاهر گوشنواز ولی بدون كارشناسی لازم اعلام شده و چون عملی نیستند، پس از مدتی كه اوضاع خودمانی شد، فراموش میشوند و كسی هم به فكر پیگیریشان نمیافتد. در این مورد هم همه مطمئن بودند مسئولان جدید سینما، بهزودی خواهند فهمید بر سر اكران همین شصتهفتاد فیلم در سال چنان دعوا و گرفتوگیری برپاست كه فقط كافی است تهیهكنندهای بتواند فیلمهایش را اكران كند تا پروندهای قطور از انواع جرایم غیرفرهنگی به اضافهی عضویت در مافیا برایش فراهم شود و دیگر هیچكس چشم دیدنش را نداشته باشد.
صدای آشنا دربارهی دوبلهی «انگیزهی مضاعف»: زبانزد... شاپور عظیمی: این پرسش چنان بدیهی است كه شاید كمتر كسی اصلاً به آن فكر كند كه چرا یك فیلم را به فارسی دوبله میكنیم؟ همین بغل گوش خودمان سالهاست كشورهای عربی (بجز در مواردی بسیار استثنایی) هیچ فیلمی را دوبله نمیكنند و آنها را با زیرنویس عربی نشان میدهند. آیا این روش نمایش فیلم بهتر نیست؟ بهخصوص كه در این موارد نوار صوتی فیلم یا سریال و موسیقی آن حفظ میشود. آیا ما فارسیزبانها به دوبله عادت كردهایم؟ در این صورت چرا در بازار غیررسمی فیلمهایی با كیفیتهای مختلفی زیرنویس فارسی میشوند و علاقهمندان خود را نیز دارند؟ با این همه، فیلمهای دوبله (و اخیراً سریالهای خارجی) همچنان به بازار نمایش خانگی راه پیدا میكنند و مورد استقبال واقع میشوند. چرا دوبله هنوز این همه هواخواه دارد؟
نقد فیلم سنپطرزبورگ: تزار در استلخ! امیر پوریا: اینکه سنپطرزبورگ فیلم محبوب منتقدان سینمایی نباشد و مانند درام اخلاقی/ انسانی/ اجتماعی شوکران جایگاه رفیعی در کارنامۀ بهروز افخمی نیابد یا حتی مانند روایت نامتعارف عمداً ادبی/ ذهنی گاوخونی علاقهمندان خاص و اقلیتی مثل خود بنده را به آن شکل و شدت نداشته باشد، بسیار طبیعی به نظر میرسد. وانگهی قیاس احتمالی این فیلمها به صرف اینکه یک نام را هرچند در قالبهای مختلف و دورههای کاملاً بیربط به هم جلوی عنوان «کارگردان» بر پیشانی خود دارند یا حتی قیاس سنپطرزبورگ با روز فرشته که کمدی مرتبط با جهان بعد از مرگ بود، درونمایههای اخلاقی داشت و عمداً به سمت پرداختی کاریکاتوری و اغراقآمیز از آدمها، موقعیتها، گریمها و محیطهایی مانند گورستان و فرشتهی مرگ و غیره میرفت، کاملاً غیراصولی به چشم میآید. اینکه سنپطرزبورگ به فیلم محبوب تماشاگر معمول ما بدل نشود هم بسیار طبیعی به نظر میرسد. امیدواری من از این حیث است که مانند پسر آدم، دختر حوا که به جای لودگیهای شبهکمدیهای معمول این دوره «داستان» و فرازوفرود داشت، مخاطب بتواند این تفاوت میان کمدی درست چیدهشده و شبهکمدی را با نمونههایی همزمان بر پرده تشخیص دهد...
لطفاً مزاحم نشوید: آهسته اما عمیق بران! محسن سیف:لطفاً مزاحم نشوید! طنازترین و تلخترین فیلم اجتماعی دههی اخیر سینمای ایران است. طنز تلخ و سیاهی كه با پس زدن زرقوبرقهای فریبندهی بیرونی روح جامعهی سردرگم شهری را عریان به نمایش میگذارد. واقعگرایی تندوتیز و تلخ فیلم همه قیچیهای ممیزی را كند میكند. با یك وجدان بیدار هیچكدام از نماهای لطفاً مزاحم نشوید! را نمیشود داد دم قیچی. مگر آنكه كسی حاضر باشد روح خود را قیچی كند... پس لطفاً مزاحم نشوید!
آدمهای بیرتوش شهر بیترحم جواد طوسی: مدتهاست كه دلم لك زده تا در گسترهی «سینمای اجتماعی» فیلمی را ببینم كه تصویر عینی این زمانه باشد. یك اثر عمیق اجتماعی این قابلیت را دارد تا از بُعد جامعهشناختی و مردمشناسانه، به سند زندهی دوران خودش تبدیل شود. قاعدتاً فعالیتهای پراكندهی محسن عبدالوهاب در حیطهی سینمای مستند، همچون فیلمهای لاخمَزار و همسران حاجعباس و كارهای مشتركش با رخشان بنیاعتماد در گیلانه و خونبازی و همكاری در نرگس (به عنوان منشی صحنه)، زیر پوست شهر (دستیار و برنامهریز) و زینت ساختهی ابراهیم مختاری (مجری طرح)، تجربههای خوبی برای شكلیابی این اولین فیلم بلندش بودهاند. علاوه بر نگاه مستندگونه و دغدغههای اجتماعی او در آثار مستقل و مشترك قبلیاش، همان طنز جاری در همسران حاجعباس را در لطفاً مزاحم نشوید هم (منتها تلختر) میبینیم...
با خشم به شهر بنگر محمد باغبانی: تمسخر عبدالوهاب (منصفانهتر بگویم، تمسخر دلسوزانهی فیلم) با نمایش زندگی یك مجری تلویزیون به عنوان نمادی از وضعیت یك رسانهی غولپیكر آغاز میشود. در واقع موضع تلخ و نومیدانهی فیلم نسبت به تهران یك دلیل اصلی دارد و آن فرهنگ مزاحم و نااصیل این شهر است. تلویزیون به عنوان تولیدكنندهی اصلی این فرهنگ در اپیزود اول فیلم، بهشدت مورد حمله و نقد قرار میگیرد. خلاصهی مضمونی این بخش این است كه تلویزیون بهرام را به موجود دیگری تبدیل كرده و البته دلیل این نیست كه بهرام مثلاً مانند كاراكترهای فیلم هانكه یا لینچ تلویزیون میبیند، بلكه مشكل فراتر از این حرفهاست. او در تلویزیون كار میكند...
باد در علفزار میپیچد: تجربهی فرمگرایانه در ملودرام الهام طهماسبی: باد در علفزار... فقط یک ملودرام معمولی این روزها نیست؛ ملودرامهایی که فقط متکی به روایتی احساسی و اغراقآمیز و پر از دیالوگهایی هستند که داستان فیلم را شفاهی روایت میکنند. اما باد در علفزار... با وجود سنت ملودرامسازی در سالهای اخیر، متکی به ساختاری تصویری است و تا لازم نباشد سراغ دیالوگ نمیرود. با اینکه داستان فیلم قابلیت زیادی دارد که بسیاری از اتفاقها با دیالوگهای طولانی روایت شوند، اما بیشتر از تصویر و بازیها بهره گرفته شده و به کمک حرکت و میمیک بازیگرها و نمایش رویدادها، درام را پیش میبرند. مثلاً ابراز علاقهی بیکلام جلیل در ابتدا که از ملودرامهای لوس امروزی فاصلهی زیادی دارد، او تا صبح هیزم میشکند و سر راه شوکا میچیند. کارگردان حتی در معرفی اولیهی کاراکترها هم متکی به تصویر است و بیمقدمهچینی بسیار از همان سکانس ابتدایی وارد داستان میشود...
مُلك سلیمان: دعوی و معنی مهرزاد دانش: مُلك سلیمان اولین فیلمی است كه رسماً و علناً با عنوان فیلم «فاخر» تولید و اكران شده است. احتمالاً منظور از عبارت فاخر نزد معتقدان به این امر، آن است كه فیلم هم مضمونی شایسته و متین دارد (اقتباس از ماجرای پیامبری كه سرگذشتش در قرآن آمده) و هم به لحاظ اجرایی شمایل جالب و جذابی را عرضه كرده است (جلوههای ویژهی گرافیكی و رایانهای)، اما این فرمول بیش از حد كلی است و دلیل محكمی برای ارزش بالای یك فیلم به حساب نمیآید. از طرف دیگر تمهیدهای فنی پررنگولعاب در تركیب با عوامل مختلف دیگر است كه به مرز هنر میرسد وگرنه بیشتر از شعبدهبازیهایی بصری، كاركرد دیگری نخواهد داشت. ملك سلیمان البته در قیاس با نمونههای قبلی تاریخی/ مذهبی در سینمای كشورمان مانند مریم مقدس،ابراهیم خلیلالله،مردان آنجلس،بشارت منجی، ایوب پیامبر و...، از حیث فنی سرو شكل بهتری دارد...
زخم شانهی حوا: روایت مادرانه از جنگ سیدرضا صائمی: فیلمهایی از جنس زخم شانهی حوا، مبتنی بر مدحی شبیه به ذم، قصد دارد ضمن نقد پیامدهای جنگ به دفاع ازموجودیت آن بپردازد. كانون این نقد آسیبهای عاطفی است كه به نهاد خانواده اصابت میكند. روایتی بهظاهر ضدجنگ با لحنی انتقادی و اعتراضی كه به دفاع ایدئولوژیک یا اخلاقمدارانه از آدم های جنگ میپردازد تا به واسطهی کنتراست مفهومی در روایت، تأویلی منطقیتر و تصویری جذابتر از این اتفاق به دست دهد. اما مشکل زخم شانهی حوا این است که هم در روایت خود دچار دوپارگی و تناقض میشود و هم شخصیتپردازیاش، شعاری از كار در میآید...
شكلات داغ: مس شاهین شجریکهن: در سینمای ما سابقه دارد که مثلاً در تبلیغات فیلمی از تصویر یک سوپراستار مشهور طوری استفاده میشود که انگار او نقش اصلی فیلم را بازی میکند، اما در سالن سینما معلوم میشود که حضور او در برابر دوربین به چند نمای کوتاه و حاشیهای محدود میشود و در یک کلام تماشاگری که به شوق تماشای بازیگر محبوبش بلیت خریده، مغبون شده است. نظیر این اتفاق دربارهی بخشی از تماشاگران شکلات داغ هم افتاده است؛ یعنی تبلیغات فیلم، نشانهها و گفتوگوهای مطبوعاتی کارگردان، مخاطب را مطمئن میکند که فیلمی «روشنفکرانه، شاعرانه و عمیقاً انسانی» انتظارش را میکشد، اما در سالن سینما با فیلمی روبهرو میشود که از همهی این توصیفها فقط ادعایش را دارد...
... و آسمان آبی: خلوتِ بازیگر هوشنگ گلمكانی: تعداد مستندهایی كه بر پردهی عمومی آمدهاند زیاد نیستند و از میان همهی مستندهای زندگینامهای پرشماری كه در این سالها ساخته شده فقط همین یكی نمایش عمومی داشته. دلیلش هم بیش از ویژگیهای خود فیلم، شهرت و اعتبار و محبوبیت عزتالله انتظامی است. ...و آسمان آبی یك مستند زندگینامهای كلاسیك نیست، اما غیركلاسیك بودنش هم نكتهی خیرهكنندهای ندارد. فیلمساز از شیوهی مصاحبه استفاده نكرده. خود انتظامی هم هیچگاه در طول فیلم رو به دوربین حرف نمیزند؛ فقط گاهی با خرس عروسكی بزرگش درددل میكند. با دوست قدیمی حقوقدانش جلال عباسیان و همچنین با حمید سمندریان مكالمهای دوجانبه دارد و از این طریق، خاطرهای نقل میشود. تنها كسی كه متكلم وحده است و حضورش شباهتی به «كلههای گویا/ talking heads» در اینگونه مستندها دارد، سكانسی است كه ژانكلود كریر دربارهی انتظامی و شیوهی بازی و حضورش در فیلمها حرف میزند؛ كه در آنجا هم به نظر میرسد مخاطب او كسانی بیرون از قاب هستند و نه دوربین فیلمساز. گفتوگو با پیمان قاسمخانی و محسن تنابنده: روسها دارند میآیند! نیما عباسپور: سنپطرزبورگ با وجود ضعفهایش فیلمی مفرح است با ایدهای درخشان كه بهراحتی میتواند بینندهی خود را درگیر و سرگرم كند. تعدادی از صحنهها فراموشنشدنیاند و حتی آدم را ترغیب به دوباره دیدن فیلم میكنند، و این در آشفتهبازار فیلمهای اكرانشده كم نیست. یكی از دلیلهای موفقیت فیلم زوج دیدنی محسن تنابنده و پیمان قاسمخانی است كه خارج از فیلم هم به همان اندازه دوستداشتنیاند. قاسمخانی: در كنار این مدیریت، آن ماجرای مهرهی ماری كه افخمی دارد هم هست. هر كاری بكنی در نهایت در برابرش تسلیم هستی. او به نظرم یكی از شیرینترین آدمهای دنیاست، برای معاشرت، برای صحبت كردن. آدم وقتی پای صحبتش مینشیند دلش نمیخواهد كه حرف تمام بشود. تنابنده: موضوع ... من اسم سنپطرزبورگ را چندان كمدی نمیگذارم، اما با این وجود با كمدیهای دیگر مقایسه كنید؛ اگر اسم كارگردان آن فیلمها را بردارید و اسم كارگردان دیگری را بگذارید، میبینید كه خیلی فرق ندارد و هر كسی میتوانسته آن فیلمها را بسازد. اما سنپطرزبورگ واقعاً سروشكل خاص خودش را دارد و هركسی كه سینما را درك میكند وقتی فیلم را میبیند میفهمد كه فیلم مهندسی دارد، معماری دارد و اندیشیده شده كه فیلم چه شكلی باشد و چهگونه جلو برود.
گفتوگو با محسن عبدالوهاب: روح میزانسن تهماسب صلحجو: لطفاً مزاحم نشوید!، نخستین فیلم مستقل محسن عبدالوهاب است اما او یك فیلمساز تازهكار نیست. حدود سی سال با فیلمسازی حشرونشر دارد. در مدرسهی عالی سینما و تلویزیون رشتهی تدوین خوانده، سالها برای تلویزیون فیلم مستند تدوین كرده، بارها دستیار و برنامهریز و منشی صحنه و مجری طرح و همكاری در نگارش فیلمنامه و كارگردانی را تجربه كرده است و تعداد زیادی فیلم مستند در كارنامهی فیلمسازی دارد. جوایزی نیز از جشنوارههای داخلی و خارجی گرفته كه معتبرترینش جایزهی گرگ نقرهای از جشنوارهی ایتفا برای همسران حاجعباس است. حالا اصل همهی تجربههای جوراجورش را در لطفاً مزاحم نشوید میبینید. با محسن عبدالوهاب: ... من همهی اینها را زندگیهای درون جامعهی كلانشهر تهران میبینم. اینها آدمهایی هستند كه در جامعه زندگی میكنند؛ بهخصوص در قصهی دوم و سوم، انگار از طرف این شهر تحت فشار هستند. مسایلی كه در جامعه وجود دارد، مثل بزهكاری را میتوانید از حضور آن دزد كه صدایش را میشنوید، دریافت كنید. ممكن است بزهكاری شیوههای خشنی هم داشته باشد. الان به خاطر دزدیدن یك موتور طرف را میبرند، میكشند! اما من به آن سمت نرفتم. به تعبیری یكجوری علاقهمند بودم خشونت را از منظری دیگر ببینم.
گفتوگو با حمید خضوعی ابیانه: نگاتیو هنوز نگاتیو است سعید قطبیزاده: انتخاب حمید خضوعیابیانه برای گفتوگو دربارهی ملك سلیمان از آن رو بود كه تجربهی فیلمبرداری این فیلم در سینمای ایران یك اتفاق است. همكاری خضوعیابیانه با لئو لو برای این فیلمبردار پژوهشگر سینمای ایران، دستاوردهای بسیاری داشت كه دربارهی جزییات این همكاری در این گفتوگو نكاتی را اشاره كرده است. حمید خضوعی ابیانه: زمانی كه ملك سلیمان استارت خورد، ما هیچ تجربهای از چنین كاری نداشتیم و نیاز به كسی بود كه تجربیاتش را منتقل كند و هم در پروژه همكاری داشته باشد. الان شاید دیگر بحث مربوط به تكنیكهای تصویری ملك سلیمان برای اهل فن عادی شده باشد اما چند سال پیش، واقعاً احتیاج به چنین كسی بود. ما با لئو لو دربارهی تكتك پلانها حرف میزدیم و با او چك میكردیم كه مثلاً كدام پلان حركت دارد و كدام فیكس است و غیره. مثلاً اگر قرار بود پلانی را متحرك بگیریم با او چك میكردیم كه با استدیكم میگیریم. او راهنماییهای خوبی داشت و اهل همكاری بود و تمام این دانش را به گروه ایرانی كه زیر نظر آقای فراورده كارهای ویژوال را انجام میدادند منتقل میكرد.
گفتوگو با خسرو معصومی دربارهی سهگانهاش به بهانهی نمایش «باد در علفزار میپیچد»: راه حل سینمای متفکر، فیلمسازی ارزان محسن بیگآقا: با نمایش باد در علفزار میپیچد، سهگانهی برفی خسرو معصومی که با رسم عاشقکشی (1382) آغاز شد و با جایی در دوردست (1384) ادامه یافت، سرانجام به پایان رسید؛ گرچه خودش میگوید علاقه داشته ادامهاش بدهد و به اصرار منتقدان کنارش گذاشته است. خسرو معصومی که بعد از فیلم دوران سربی (1367) تا مدتها نتوانسته بود موفقیتش را تکرار کند، با این سهگانهاش فضای متفاوتی از طبیعت را به نمایش گذاشت و عشق و خشونت را به جذابیتهای آن افزود. جالب است که این سه فیلم بی ادعای روستایی، در عرصهی جهانی نیز خوش درخشیدهاند. گرچه او همچنان از نمایش عمومی تکسانس فیلمش دلخور است و معتقد است مافیای پخش و سینماداران اجازهی پاگرفتن سینمایش را نمیدهد، وقتی صحبت از شمال و برف و جنگل میشود زبانش گرم می شود و خاطرات جذابی را تعریف می کند. خسرو معصومی: قاچاقچیها که فیلم نمیبینند و سینما ندارند! در منطقهای صعبالعبور زندگی میکنند که حتی شهر رفتن برایشان یک معضل است. رییسشان هم که دغدغهی این کار را ندارد. از طرفی من هرگز در فیلمهایم اسمی از آنها نمیبرم و نشانی کسی را نمیدهم. سر صحنهی جایی در دوردست طبق معمول صدای ارهموتوری در جنگل میآمد و طبق معمول صدابردار فیلم از چنین لوکیشنی ناراضی بود. درهمین بین یک اتومبیل سپاه پاسداران کنار محل فیلمبرداری توقف کرد و از من پرسیدند که آیا این دوستان، برای شما و گروه فیلمبرداریتان درخت قطع میکنند؟ من با تعجب گفتم که نه، چرا برای من باید درخت قطع کنند؟ آنها بلافاصله به طرف قاچاقچیان که با دروغ سرشان را کلاه گذاشته بودند رفتند، اما قاچاقچیان زرنگ گریخته بودند. میبینید که با چه آدمهای باهوشی به عنوان قاچاقچی طرف هستیم؟
درگذشتگان تونی كرتیس: زیبای برای همیشه خفته جمشید ارجمند: چه عمرهایی میكنند بعضیها. آن یكی، كه نمیدانم با چه فاصلهی كمی درگذشت (نورمن ویزدام)، 95 سالش بود و اینیكی، یعنی تونی كرتیس 85 سالش. در زمانهی ما كه مرگهای ناگهانی - چه به سبب ایست قلبی و چه تیر غیبی - موضوع پیشپاافتادهای شده، وقتی میشنویم كسی از مرز هفتاد سالگی رد شده بود، حال مخصوصی پیدا میكنیم كه به هر صورت از جنس رضایت است تا حدودی. ولی در ضمن یك جور اضطراب هم در خودش دارد. اما رضایتش میچربد...
گفتوگوی جیمی لی كرتیس با پدرش تونی كرتیس: بعضیها تاریكش را دوست دارند... ترجمه از پیام: سینما به من اشرافیت بخشیده است. سینما از من شاهزادهای ساخته، جوری كه در رستورانها بهترین میز را داشته باشم، گرانترین اتومبیل را سوار شوم، با برازندهترین مصاحبها بیرون بروم. این جنبه از كارم را همیشه بسیار دوست داشتهام و كتمان نمیكنم. جزیی از كارم را كه دوست نداشتم و از عهدهی مقابله با آن برنمیآمدم، وجود نفرت و دشمنی در اطرافم بود؛ دشمنانی كه در جریان كارم با آنها روبهرو میشدم و خشم و نفرتی كه بعضیها نسبت به من نشان میدادند...
نورمن ویزدام: دتقک محبوب بهروز دانشفر: كی از محبوبترین بازیگران كمدی سینمای انگلستان بود كه لباس كهنه، تنگ و پیچازی و شوخی و لودگیهای پرسروصدای او منحصربهفردش كرده بود. چارلی چاپلین از او به عنوان «دلقك محبوب» و... اینكه «اگر كسی بتواند جانشین من شود او نورمن ویزدام است» یاد كرده بود. نورمن جوزف ویزدام زادهی ماریلبون در حومهی لندن بود. پدرش رانندهی شخصی و مادرش خیاط بود كه بیشتر برای تماشاخانهی وست اِند كار میكرد. پدر و مادرش او را به خانهی كودكان در دبل ماكنت سپردند، ویزدام یازده ساله بود از آنجا گریخت، اما دوباره بازگشت. در سیزده سالگی مدرسه را رها كرد و پادوی یك خواروبارفروشی شد...