جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۲ آذر ۱۳۸۹

شماره‌ 419 ماهنامه‌ فیلم | آذر 1389

روی جلد: پولاد كیمیایی در جرم، ساخته‌ی مسعود كیمیایی، عکس از: بابك برزویه



فهرست مطالب


سینمای ایران

فلاش بك: فلاش بك: نقد و نظر خوانندگان ماهنامه‌ی فیلم درباره‌ی مطالب شماره‌های گذشته و نویسندگانش
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: بانوی شهر (ابراهیم حاتمی‌كیا)، من مادر هستم (فریدون جیرانی)، این خانه‌ی من نیست (بهروز افخمی)، خیابان‌های آرام (كمال تبریزی)، اسب حیوان نجیبی است (عبدالرضا كاهانی)، گل‌چهره (وحید موساییان)، ما سه نفر (مهرداد فرید)، شور شیرین (جواد اردكانی)، بانو مرا دریاب (فيلم كوتاه، ناصر صفاریان)/  شرق بهشت: افتتاح پردیس سینمایی شكوفه/ گپ: با مجید برزگر و فرزین محدث/ دل‌تنگ، در این روزهای پاییزی...
دیده‌بان: نگاهی متفاوت به رویدادهای سینمای ایران
در ستایش بچه‌ی اصیل طهرون: بزرگداشت مرتضی احمدی در شب تولد 86 سالگی‌اش/ جشن تولد در تالار وحدت: این تهرون دیگه اون طهرون نیست / نگاهی به آلبوم «صدای طهرون»: من كه دل‌گیر نمی‌شم.../ گفت‌وگو با مرتضی احمدی درباره‌ی آلبوم «صدای طهرون»: این‌جا چراغی روشن است/ مرتضی احمدی و هنر صداپیشگی او: كهنه‌ی همیشه نو/ كتاب‌های مرتضی احمدی: پرسه در گذشته/ هارد و رَم استثنایی
بلندی‌های صفر: گفت‌وگو با فرج حیدری
سینماگران پاسخ می‌دهند: فیلم‌های زندگی ما | گفت‌وگو با علیرضا داودنژاد درباره‌ی فیلم‌های محبوبش: از جنس زندگی
پیشخوان فرهنگی ما را دیگران فتح كرده‌اند: گفت‌وگو با سیدمحمد بهشتی درباره‌ی دیروز و امروز سینمای كودك و نوجوان
در تلویزیون: پخش دوباره‌ی هزاردستان: بوی آب‌لیموی تازه و گوشت كوبیده‌ی مانده!/ موضوعی به نام كیفیت: حكایت ما و فیلم‌های تلویزیونی
صدای آشنا: به بهانه‌ی دوبله‌ی جرم، اثر تازه‌ی مسعود كیمیایی: آغاز برنامه‌های ما هم‌اكنون شروع شد!/ ضیافت دوبله در جرم
بازیگری: لهجه و نقش‌های متكی به آن: پس زبان محرمان خود دیگر است
نمایش خانگی: بلوتوس كبیر وارد می‌شود...: مهران مدیری در قهوه‌ی تلخ ظاهر شد/ خلق بی‌شمار گرد حباب خاك: قهوه‌ی تلخ و دشواری طنز در این روزگار/ گپی با اصغر نعیمی: امیدوارم در نانوایی هم فیلم فروخته شود!/ عبور از میدان مین: گسترش بازار و ناتوانی پخش سنتی/ نگاهی به چند فیلم/  و خبرهای شبكه‌ی خانگی
چند جشنواره و...:  چهارمین جشنواره‌ی سینما حقیقت: الیا، استاد پكین‌پا در دسترس نمی‌باشد!/ چهلمین جشنواره‌ی رشد: آموزش بر پرده‌ی نمایش/ ششمین جشنواره‌ی سراسری فیلم كوتاه وارش: هفته‌ی خاكستری/ ششمین جشنواره‌ی فیلم‌های دینی رویش: آینه‌های روبه‌رو/ نخستین جشنواره‌ی استانی فیلم كوتاه و عكس طریقت: آبی آسمان/ تجربه‌های شخصی-تجربه‌های خصوصی: مانی پتگر و نمایشگاه فیلم‌های تجربی/ هفته‌ی فیلم هلند در تهران: فیلم‌های نارنجی
هر نوار عكس متحرك پوك و پوچ را نمی‌توان فیلم نامید: نكته‌هایی درباره‌ی «پدر سینمای ایران!»

سینمای جهان
- نمای دور:
بالاخره پیتر جكسن، هابیت‌ها را در نیوزیلند می‌سازد: تلاش برای بیمه كردن هابیت‌ها!/ دیدار و گفت‌وگویی با جولی اندروز: خیلی خیلی خوش بخت بوده‌ام!/ گفت‌وگو با جیمز كامرون: بازگشت دوباره به آواتار/ دیدار با الخاندرو گونزالس ایناریتو: چه‌گونه می‌توانیم امید را پیدا كنیم پس از آن همه فقدان؟/ خبرهای كوتاه
- نمای متوسط: پیكاك (مایكل لندر)، پاندوروم (كریستین آلوارت)، بدون نشانه (گرِگوار وینیرون)، كیك-اَس (متیو ون)، كرانه‌ی دیگر (گئورگی اُواشویلی)
- فیلم‌های روز: آمریكایی (آنتون كوربین)/ غیرقابل‌تصور (گرگور جُردن)/ شما زیبایان/ زیبا بمیر (استینا برگمان) و گفت‌وگوی اختصاصی با كارگردان
- نمای درشت: یك پیام‌آور (ژاك اودیار)، نقدهایی بر فیلم و مطالبی درباره‌ی آن، گفت‌وگوهایی با كارگردان، بازیگر و مدیرفیلم‌برداری فیلم، نگاهی به زندگی و آثار اودیار، و...

نقد فیلم
خواب‌های دنباله‌دار
(پوران درخشنده)/ هر چی خدا بخواد (نوید میهن‌دوست)/ نخودی (جلال فاطمی)/ یتیم‌خانه (خوان آنتونیو بایونا)/ نقد فیلم مستند: صدویك سال بلدیه‌ی تهران (اُرُد عطارپور)، خلیج كوچك (لویی سایهویوس)
گزارش اكران: فیلم‌های اكران شده در تهران از 20 مهر تا 20 آبان 1389
سینمای خانگی: گروهبان، ریسمان باز و دایره‌ی مینا
موسیقی فیلم: نگاهی به موسیقی فیلم‌های ملك سلیمان  و لطفاً مزاحم نشوید و سریال مختارنامه
نامه‌ها: پاسخ‌ به پرسش‌های خوانندگان
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 99 (آذر 1369) ماهنامه‌ی «فیلم»

همكاران این شماره: آرمین ابراهیمی، امین اسدی‌مقدم، ستاره اسكندری، ملك‌منصور اقصی، احسان بیگلری، مانی پتگر، مسعود پورمحمد، امیر پوریا، علیرضا حسن‌خانی، مهرزاد دانش، اشكان راد، سعید رجبی‌فروتن، علی زادمهر، شاهین شجری‌كهن، آنتونیا شركا، بهنام شریفی، سیدرضا صائمی، منصور ضابطیان، جواد طوسی، الهام طهماسبی، نیما عباس‌پور، شاپور عظیمی، بهزاد عشقی، نوید غضنفری، مهدی فهیمی، امیر قادری، سمیه قاضی‌‌زاده، نیما قهرمانی، عقیل قیومی، هوشنگ كاوسی، كامیار كردستانی، بابك گرانفر، امیرسعید محصصی، سوفیا مسافر، مینا میركتولی، مسعود نجفی، امید نجوان، صوفیا نصراللهی، پرویز نوری، احسان هوشیارگر.  صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی

چشم انداز ۴۱۹

بزرگداشت مرتضی احمدی در تالار وحدت: این تهرون دیگه اون طهرون نیست
سمیه قاضی‌زاده:
چند نفر را می‌شناسید که با چنین عشقی از تهران صحبت کنند؟ برایش با انرژی آواز بخوانند؟ به فکر ماندگاری یادگارهایش باشند و حرف‌ها و خاطرات‌شان را از این شهر، ثبت کرده باشند؟ تعدادشان بسیار ناچیز است، و مرتضی احمدی یکی از همین‌ اندک عاشقان تهران است. عشقی که بیش از هفتاد سال در صدایش متبلور شده و حالا از شانس خوب ما آلبومی هم همین روزها از آوازهای تهرانی او با صدایش منتشر شده است. انتشار آلبوم «صدای طهرون» و برگزاری مراسم بزرگداشت مرتضی احمدی در شب تولد 86 سالگی او بهانه‌ای شد برای تدارك مطالبی در ستایش این هنرمند تهرانی اصیل كه حق بزرگی بر گردن مردم این شهر دارد، حتی اگر برخی این را ندانند! از آن زمان كه در تئاترهای لاله‌زار پیش‌پرده می‌خواند تا بعدها كه وارد رادیو و دوبله و بازیگری شد صدای شاد و گیرای احمدی که تنها بخش بسیار کوچکی از آن در این آلبوم جدید آمده جزو خاطره‌ی جمعی مردم شده است. این ادای دین كوچكی به این تهرانی اصیل روزگار ماست.

هارد و رم استثنایی
منصور ضابطیان:
مرتضی احمدی را که می‌بینم نگران خودم و بچه‌های هم‌نسلم می‌شوم. ما - اگر - به این سال‌های عمر برسیم، چه‌گونه خواهیم بود؟ آیا حرفی برای گفتن داریم؟ درباره‌ی کدام تئاتر و کدام رادیو و کدام سینما برای نوه‌های‌مان حرف خواهیم زد؟ درباره‌ی کدام معرفت و کدام مرام و کدام مردانگی سخن می‌گوییم؟ فقط در یک چیز مشترک خواهیم بود و آن هم آهنگ‌های عجیب است. اگر امروز مرتضی احمدی در یک بازخوانی پس از دهه‌ها دوباره می‌خواند: «مغز سر گربه پرتغاله...» ما هم روزی برای نوه‌های‌مان می‌خوانیم: «نیناش‌ناشم بلدی؟»

دیده‌بان
  در پوست شیر
سعید قطبی‌زاده:
از زمان تشكیل خانه‌ی سینما، مهم‌ترین و اثرگذارترین صنف‌ها، اتحادیه‌ی تهیه‌كنندگان و كانون كارگردانان بوده‌اند و كماكان نیز سرنوشت این تشكیلات صنفی، تحت‌تأثیر عملكرد این دو صنف است. در این سال‌ها عادت كرده‌ایم به تحركات، حواشی و اتفاق‌هایی كه آرامش حاكم بر این صنف‌ها را برهم زده است. گاه وجود تفرقه‌هایی ناشی از قدرت‌طلبی، قانون‌گریزی‌ها، سر خود عمل كردن‌ها و افشاگری‌ها، حیات این دو صنف را تا مرز فروپاشی پیش برده است. اما به شیوه‌ی مرسوم و «جواب‌پس‌داده»، همواره كدخدامنشی ریش‌سفیدان و پهن كردن بساط آشتی‌كنان، همه چیز را به‌ظاهر ختم به خیر كرده است. واژه‌ی «بحران» را رسانه‌ها بارها در معرفی و توصیف این وضعیت‌ها به كار برده‌اند. آن‌ قدر به شكل‌گیری، تداوم و سپس «عبور» از این بحران‌ها، طی این سال‌ها عادت كرده‌ایم كه دیگر این واژه انگار از مفهوم واقعی خود دور شده و وقایع چنان كه تصور می‌شده، مهیب و جدی نبوده است.

صدای آشنا به بهانه‌ی دوبله‌ی «جرم» اثر تازه‌ی مسعود كیمیایی:
آغاز برنامه‌های ما هم‌اكنون شروع شد
!
شاپور عظیمی: سال‌ها بود كه تا اسمی از دوبله می‌آمد، عده‌ای را رعشه می‌گرفت كه: «دوبله خیانت به اثر است و فیلم را باید با باند صوتی اریژینالش دید.» این مربوط به سال‌های دهه‌ی شصت است كه دوبله به محاق رفت و رونق این عرصه، محدود به اندك فیلم‌هایی شد كه برای پخش از تلویزیون دوبله می‌شدند. اما حدود یك دهه است كه دوبله بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاده است؛ دوبلورها پركارتر از همیشه‌اند، رسانه‌ها توجه جدی‌تری به اخبار دوبله دارند و حاشیه و خبر پیرامون این حرفه بسیار شنیده می‌شود. با وفور دی‌وی‌دی‌های دارای زیرنویس فارسی، با ترجمه‌های اغلب ناشیانه و گاه فجیع، رفته‌رفته معاندان دوبله كمی نرم‌تر شدند و رفته‌رفته از دوبله‌های خوب تعریف شد و پرونده‌هایی در باب دوران طلایی دوبله گشوده شد.

در تلویزیون  «قهوه‌ی تلخ» و دشواری طنز در این روزگار: خلق بی‌شمار گرد حباب خاك
ملك‌منصور اقصی: آدمی مثل مهران مدیری چه باید بكند؟ اصلاً قید سینما و تلویزیون را بزند و برود بخواند؟ (گرچه این هم بی‌مسأله نیست!) یا این‌كه یك نظرخواهی برپا كند و از مردم و اهل تصمیم بخواهد كه بگویند اصلاً چه بسازم؟ هرچه شما بگویید... یا راه سومی هم هست؟ راه سوم همین كاری است كه به آن رسیده، البته به‌تدریج. ابتدا یك لهجه‌ی ناكجاآبادی درست می‌كند كه به هیچ قومی بر نخورد؛ مثلاً برره... اما همین برره چنان اتوپیایی برای مردم می‌شود كه اسكناسش را هم درست می‌كنند! كم می‌ماند كه قانون اساسی‌اش را هم بنویسند. كار بیخ پیدا می‌كند. لهجه تغییر كوچكی است؛ مكان و زمان كه معلوم است. مكان را هم عوض می‌كند؛ ناكجاآبادی با مردم و خصوصیات عجیب‌وغریب. ناگهان بچه‌های مدرسه به بازی اهالی برره می‌پردازند و یك نفر از بین می‌رود. حالا اصلاً زمان و مكان و لهجه و لباس و همه چیز به زمانی برده می‌شود كه حتی در كتاب‌های تاریخ هم چیزی از آن دوره گفته نشده و سفید است!

مهران مدیری در «قهوه‌ی تلخ» ظاهر شد : بلوتوس كبیر وارد می‌شود...
هوشنگ گلمكانی:
بلوتوس و كلامش بلافاصله هملت را به یاد می‌آورد اما گرچه در مشهورترینِ آن‌ها - هملت كوزینتسف - كاوس دوستدار به جای شاهزاده‌ی دانماركی حرف زده، مدیری از لحن خسرو خسروشاهی در نقش‌های احساساتی و رمانتیكش استفاده كرده كه نمونه‌ی آشناتری برای تماشاگر امروز است. با این حال همین به حداقل رساندن میمیك و حالت‌های نگاه - به تعبیر آشنا، چهره‌ی سنگی - نیز خود نوعی میمیك و حالت است كه استفاده از آن توانایی و ظرافتی می‌خواهد كه همیشه در مدیری سراغ داریم. او كه آدم متواضعی هم هست و در مرد هزارچهره می‌خواست نقش مسعود شصت‌چی را به بازیگر دیگری بسپارد (كه چه اشتباه بزرگی می‌شد)، این‌جا شاید خواسته از حجم حضورش به عنوان بازیگر كم كند اما این غیبت نوزده قسمتی، عملاً تبدیل به یك بار دراماتیك شده كه همان تقویت عنصر انتظار برای ظهور ستاره‌ی نمایش است

جشنواره‌ی سینما حقیقت: الیا، استاد پكین‌پا در دسترس نمی‌باشد!
نیما عباس‌پو: در روز نخست، برنامه‌ی جشنواره هنوز به چاپ نرسیده و مشخص است كه اصلاً برنامه‌ای وجود ندارد، چون در سایت جشنواره نیز فقط برنامه‌ی روز نخست را گذاشته بودند، نه برنامه‌ی كل جشنواره را. عصر كه بولتن جشنواره آمد، در آن برنامه‌ی روز دوم چاپ شده بود، اما متأسفانه فردا آن برنامه تغییر كرد و علاقه‌مندان دیدن چند فیلم از جمله شانتال آكرمن: از این زاویه را از دست دادند. بزرگ‌ترین مشكل جشنواره‌ی امسال، عدم برنامه‌ریزی مناسب برای نمایش فیلم‌ها بود. به طورمثال فیلم دیدنی گنبد دوار (كاوه بهرامی‌مقدم) در روز نخست به عنوان فیلم دوم سانس یازده شب سینما سپیده نمایش داده شد، آن هم درحالی‌كه فیلم اول سانس ٦٤ دقیقه بود؛ یعنی فیلم بهرامی‌مقدم كه از چهره‌های معتبر سینمای مستند است نیمه‌شب به نمایش درآمد و طبیعتاً هیچ تماشاگری نداشت! بدتر این‌كه هیچ فیلمی با این‌كه دو سینما و پنج سالن وجود داشت نمایش مجدد نداشت. یا نمایش فیلمی را روز قبل اعلام كردند، صبح تكذیب كردند اما در ساعت اعلام‌شده نمایشش دادند!

نكته‌ها یی درباره‌ی «پدر سینمای ایران!»:
هر نوار عكس متحركِ پوك و پوچ را نمی‌توان «فیلم» نامید
دكتر هوشنگ كاوسی:‌
با تلفن قبلی، به استودیو پارسفیلم بازگشتم. كوشان در دفترش باب صحبت با من را گشود وگفت چه موضوعی را برای ساختن فیلم در نظر دارید؟ پس از كمی فكر گفتم قصه‌ی عامیانه‌ی «امیرارسلان» را، به این شكل كه: در قهوه‌خانه‌ای كه مشتریانش هم‌شكل‌اند با آدم‌های تابلو قولر آقاسی و مدبر (نقاشان قهوه‌خانه‌ای)؛ یك نقال با پرده‌ای كه نقش امیرارسلان و فرخ‌لقا و فولادزره‌ی دیو در آ‌ن است. مشغول قصه گفتن درباره‌ی این «قهرمان» افسانه‌ای عامیانه است، كه من كم‌كم صحبت او را به واقعیت فیلمی می‌برم و داستان را با آكتور می‌بینیم... در آخر هم به نقال قصه‌گو بازمی‌گردیم. كوشان گفت: «قصه‌ی امیرارسلان پیش‌پاافتاده است» (بعدها دو بار این قصه‌ی «پیش‌پاافتاده» را با سبك كار معمولی خود به فیلم برد) و افزود: «من موضوع دیگری را پیشنهاد می‌دهم: یوسف و زلیخا». گفتم: «تاریخی است، خرج برمی‌دارد.» گفت: «مانعی ندارد.».

یادداشت  دل‌تنگ، در این روزهای پاییزی...
ستاره اسكندری: سال‌ها گذشت تا واقعیت وارونه‌ی دنیایی را که برای خودم ساخته بودم پذیرفتم. از خاکستر بلند شدم، چرا که زندگی ادامه داشت و چه پرشتاب ادامه داشت... اتفاقی افتاد كه بلند شدم؛ یک اتفاق کائناتی که پوپک گلدره را سبُک چید و من هنوز طبق باورهایم برای ماندگاری آخرین تلاش همکارم، پذیرفتم که جایگزین شوم. این دیده شدن اما چه دیر سراغم آمد. زمانی که دیده بودم آدم‌ها برای بقا در این حرفه چه‌گونه جهان را به‌ناگاه از زیر پای دیگری خالی می‌کنند که چیزی می‌گویند و جور دیگر عمل می‌کنند، که تو را با همه‌ی وجودت فرامی‌خوانند و هم‌زمان - دور از چشم تو - چند نفر دیگر را. و تو برای بودن چاره‌ای جز ورود به بازی‌های بی‌رحمانه‌ی این دنیایی كه حرفه‌ای می‌خوانندش نداری! برای همین بود که به عکس‌های روی جلدم خندیدم و باورشان نکردم، به تعریف‌ها و تمجیدها که می‌دانستم تنها در گذر اولین پیچ زندگی به بوته‌ی فراموشی سپرده می‌شوند و تو به عنوان بازیگر بیش از آن‌چه فکر کنی وسیله‌ای، تنها یک ابزار در دست این دنیای بزرگ صنعتی...

بازیگری لهجه و نقش‌های متکی به آن: کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان
امتياز نهاییامیر پوریا:
می خواهم بگویم ذهنیتی که گرایش به برداشت تیپیک از اشخاص داستانی دارد و همواره می‌خواهد هر لهجه و گویشی را نشانۀ آسیب‌شناسی یک فرهنگ قومی بپندارد، بیش از آن‌که بر اثر تعصب‌ها و عرق و علاقۀ میهنی به این واکنش تمایل یافته باشد، از سر درام‌نشناسی به این عارضه دچار شده است. شاید در مثالی موازی، هنوز زمان برای قضاوت در این مورد در سریال هوشمندانه و پیش‌گویانۀ مختارنامه کار داود میرباقری زود باشد، اما تصور می‌کنم با آن‌چه تا همین جا از این مجموعه و متن آن دیده‌ام، می‌توانم حدس بزنم ریشۀ این واکنش‌های آشنا که جاهایی میان مردم ما شکل گرفته و محورش «ضدایرانی» تلقی کردن اثر است، بار دیگر همین تیپیک دیدن تمام اشخاص داستانی است.

گفت‌وگو با سیدمحمد بهشتی درباره‌ی دیروز و امروز سینمای كودك و نوجوان:
پیشخوان فرهنگی ما را دیگران فتح كرده‌اند
احسان هوشیارگر:
  من متولد دهه‌ی 60 هستم. وقتی با پدر و مادرم بیرون می‌رفتم یك آدرس شخصی از سینمای كودك داشتم و آن سردر سینماها بود. یعنی كودك دهه‌ی 60 برای سینمای خود نشانی داشت اما چرا امروز دیگر این نشانی را نمی‌بینیم؟
بهشتی: زمانی در شهری دنبال آدرسی می‌گردیم كه پیدا نمی‌كنیم. اما نمی‌توانیم بگوییم كه گم شده‌ایم. این‌كه می‌گویم پیشخوان فرهنگی را از دست داده‌ایم به این معنی نیست كه ما آدرس نداریم یا آدرس را پیدا نمی‌كنیم، ما در این شهر گم شده‌ایم. كسی كه در شهر گم شده خیلی حالش فرق می‌كند با كسی كه آدرس را پیدا نمی‌كند. اتفاقی كه برای مخاطب افتاده این است كه در مقطعی در شهر گم شده و حال از حالت گم‌شدگی ظاهراً نجات پیدا كرده اما شهری را می‌بینید كه شهر ما نیست. اگر به بچه‌ها توجه كنید می‌بینید كه در صحبت‌های‌شان آدرس اثر دیگری را می‌دهند. بنابراین آن‌ها آدرس دارند اما آدرس یك مملكت دیگر است و این همان بلایی‌ست كه بر سر پیشخوان فرهنگی ما آمده. به همین دلیل است كه مخاطب با بسیاری از برنامه‌های صداوسیما ارتباط برقرار نمی‌كند.

گفت‌وگو با فرج حیدری: بلندی‌های صفر
نوزده ساله بودم كه ايرج قادری به من اعتماد كردامید نجوان:
نام فرج حیدری از ابتدا با فیلم‌های ایرج قادری گره خورده است. او از سال 1354 تا كنون فیلم‌برداری اغلب كارهای او را (البته بجز چهار فیلم) برعهده داشته است. گفت‌وگو با این مدیر فیلم‌برداری پرسابقه‌ی سینمای ایران هم در روزهای تدارك تولید تازه‌ترین فیلم قادری (مصادره) انجام شد كه این روزها در اواخر فیلم‌برداری ا‌ست. به‌ هر حال اگر تجربه‌اندوزی به مدد تلاش، پشتكار و استعداد شخصی را وجه غالب توانمندی و توانایی فنی سینماگران ایرانی بدانیم، به‌طور حتم فرج حیدری یكی از بارزترین نماد‌های این وجه از توانمندی و توانایی محسوب می‌شود... گفت‌وگو‌ی حاضر، چكیده‌ی چند دیدار پراكنده‌ است كه او در آن به‌تفصیل، درباره‌ی نقاط شاخص كارنامه‌ی خود توضیح داده است.

سینماگران پاسخ می‌دهند: فیلم‌های زندگی ما | گفت‌وگو با علیرضا داودنژاد: از جنس زندگی
 هوشگ گلمكانی: بعد از ورود به سینما، فیلم‌های  ایرانی مورد علاقه‌تان کدام فیلم‌ها بودند؟
 سر صحنه‌ی شاهرگداودنژاد: فیلم‌های ایرانی خوب را هم برای یادگیری می‌دیدم. شوهر آهوخانم (داود ملاپور) را دوست داشتم چون فیلم متفاوتی بود، و به واقعیت و زندگی نزدیك بود. فرار از تله (جلال مقدم) را خیلی دوست داشتم. دو سانس پشت هم آن را دیدم. فیلم‌های آقای هالو و پستچی را هم خیلی دوست داشتم. کلأ فیلم‌های آقای مهرجویی برایم مثل کلاس درس بودند و می‌دانستم که این فیلم‌ها به من سینما را یاد می‌دهند. فیلم‌های خداحافظ رفیق و تنگنا را هم خیلی دوست داشتم، ولی سر فیلم تنگسیر با امیر نادری جروبحث داشتیم. به او می‌گفتم چرا این فیلم را ساختی؟ تو که خداحافظ رفیق و تنگنا را با آن آدم‌ها و زندگی قابل باور ساخته بودی، آن کوچه پس‌کوچه‌ها و لاله‌زار و... چرا به سمت ساختن فیلم تنگسیر رفتی؟ البته از مرثیه خوشم آمد. همین طور خاک و گوزن‌ها که فیلم‌های خوش‌ساختی هستند. نفرین تقوایی هم تأثیر خوبی رویم گذاشت.

سینمای خانگی  دایره‌ی مینا: ستاره‌ای كه ستاره نیست

بهزاد عشقی: دایره‌ی مینا از معدود فیلم‌های قبل از انقلاب است كه در آن از غیرحرفه‌ای‌ها استفاده شده است. دایره‌ی مینا از فیلم‌های اجتماعی و واقع‌گرا و افشاگر قبل از انقلاب است و بخش قابل توجهی از فیلم نیز به دلالی خون و خرید خون از معتادان و آلودگی این خون‌ها مربوط می‌شود. معتادان در ازای بیست تومان خون خود را به دلالی به نام سامری می‌فروشند و این دلال نیز خون‌های آلوده را به بیمارستان می‌دهد. نابازیگران این فیلم نیز از میان معتادان واقعی گزینش می‌شوند و آن‌ها نیز در قبال گرفتن بیست تومان نقش واقعی خود را بازی می‌كنند. صحنه‌های جمع‌آوری ولگردان و معتادان و خون گرفتن از آن‌ها و اصولاً تمام صحنه‌هایی كه به این افراد مربوط می‌شود، از جمله مؤثرترین صحنه‌های دایره‌ی مینا از كار درآمده چون معتادان خود واقعی‌شان را بازی می‌كنند و به اغراق‌های كلیشه‌ای و نمایش توسل نمی‌جویند.

نقد فیلم  خواب‌های دنباله‌دار (پوران درخشنده): رؤیابین
الهام طهماسبی: خواب‌های دنباله‌دار را می­توان نمونه­ای مثال‌زدنی برای بازی­گیری از کودکان در فیلم دانست. مهارت درخشنده در کار با کودکان نابازیگر باعث شده بازی ریحانه درخشان و دیدنی از کار درآمده و او به شخصیتی ملموس و دوست­داشتنی تبدیل شود. سمیرا هم در فیلم در نقش دوست ریحانه در همان چند صحنه، کاملاً جلوی دوربین راحت است. همین طور سایر بازیگران؛ مهران احمدی، فرشته صدرعرفایی، پانته­آ بهرام و علیرضا خمسه، که با این­که در فیلم حضوری مقطع دارند و در فیلم­نامه به شخصیت­پردازی­ها چندان توجه نشده، توانسته­اند نقش مؤثری در شکل­گیری فیلم داشته باشند.

هرچی خدا بخواد (نوید میهن‌دوست): ای كاش دسیكا یادش مانده بود!
شاپور عظیمی:
چرا بازی بازیگران فیلم این‌قدر سرد و بی‌روح است؟ چرا عكس‌العمل‌های آن‌ها در برابر اتفاق‌هایی كه رخ داده این همه از سر بی‌تفاوتی است؟ ترانه علیدوستی، حامد كمیلی، پوریا پور‌سرخ و دیگران در پایان فیلم كجایند؟ چرا همه چیز با چندتا دیالوگ سر‌هم‌بندی می‌شود؟ چرا اگر تمام سكانس فرار دل‌گشا را از فیلم دربیاوریم، آب از آب تكان نمی‌خورد؟ چرا بازی عطاران در این‌جا هم شبیه صد جای دیگر است؟ بالاخره هدایت بازیگر با كیست؟ قصه‌ی فیلم اصلاً چه ربطی به ما دارد؟

صدویك سال بلدیه‌ی تهران (اُرُد عطارپور): هدف: سیبل‌های مقابل
جواد طوسی: مهم‌ترین ویژگی قابل اعتنای مستند صدویك سال بلدیه‌ی تهران توجه عمیق و بنیادی به تحقیق و استفاده‌ی مناسب از فیلم‌ها و عكس‌های آرشیوی و قطعات موسیقی هم‌خوان با مقاطع مختلف این یك‌صد سال است. بخش قابل‌ توجهی از این منبع اطلاعاتی در تك‌گفتار راوی انعكاس دارد كه به‌درستی روی فیلم‌ها و عكس‌های انتخابی می‌آید و نقطه‌ی مكمل یكدیگر می‌شوند و همراه با قطعات موسیقی انتخاب‌شده توسط سیدعلیرضا میرنقی زمینه‌ساز شكل‌گیری نوعی بیان تركیبی جذاب برای این‌ گونه آثار مستند پژوهشی می‌شوند. به عنوان مثال در آغاز فیلم، یك قطعه‌ی قدیمی تك‌نوازی تار روی نقاشی‌های صنیع‌الدوله (نقاش دوره‌ی قاجار) می‌آید و تك‌گفتار راوی این پیوند میان موسیقی و تصاویر را كامل می‌كند: «این ناله‌ی تار میرزا عبدالله است كه از دل تاریخ بیرون می‌زند.

یتیم‌خانه (خوان آنتونیو بایونا): آسمان و زمین
اشكان راد:
فیلم‌نامه‌ی سرخیو سانچز از جمله آثاری‌ست كه در مرز دیدگاه بدوی انیمیسم و اختیارگرایی ادیان ابراهیمی حركت می‌كند و به طور كامل به یك طرف نمی‌افتد؛ هرچند كه به نظر می‌رسد با گره‌گشایی انتهایی جان‌گرایی تقریباً نفی شده است. با آن‌كه نویسنده‌ی فیلم‌نامه در پروراندن شخصیت‌های دیگر اثرش توفیق چتداانی نداشته و در عمل این شخصیت لاوراست كه روایت را پیش می‌برد، سعی شده با ایجاد تقابلی معنادار میان پیلار (پلیس روان‌شناس) و كارلوس در برابر لاورا، ریتا و پروفسور بالابان جدال كلاسیك‌شده‌ی عقل و ایمان را در این فیلم طرح كند.

خلیج كوچك (لویی سایهویوس): دوربین در برابر دوربین!
محمدسعید محصصی: این فیلم را ابتدا مانند هر فیلم مستند دیگر نگاه کردم، اما پس از تماشایش، خلیج کوچک دیگر فقط یک مستند نبود؛ یک مستند افشاگرانه هم نبود، چیزی بود شبیه یک مبارزه، یک زندگی ماجراجویانه و یک کارِ آگاهی­رسانی با هدف نوعی زندگی و در عین حال یک کسب‌وکار تخصصی و هنری. نمی­دانم به این‌گونه از کار در کشور ما چه می­توان نام نهاد، اما هرچه هست در این این‌جا چنین چیزهایی بعید است یافت شود. البته شاید زمانی ­که اکنون دیگر باید جزو تاریخ­ به حسابش آورد، یعنی در دوران جنگ تحمیلی این شیوه‌ی نگاه به رسانۀ فیلم ارج و قرب بیش‌تری داشت.

موسیقی فیلم  ملک سلیمان»: زن: فرشته، مرد: جن
سمیه قاضی‌زاده: موسیقی ملک سلیمان یک موسیقی استاندارد بین‌المللی است؛ از آن دست موسیقی‌هایی که روی فیلم‌های بزرگ تاریخ سینما آمده. یا حداقل می‌توانیم بگوییم قالب موسیقی‌اش از چنان جنسی است. یک ارکستر بزرگ به همراه یک گروه کُر کامل که حضوری تمام‌قد در فیلم دارند. با این حال آن‌چه موسیقی ملک سلیمان را از موسیقی فیلم‌های بزرگ تاریخ سینما جدا می‌کند، نداشتن خط ملودی است که شنونده وقتی سینما را ترک می‌کند دلش برای شنیدن آن تنگ شود و بتواند آن را زیر لب یا حتی در ذهن زمزمه کند.

نمای درشت یک پیام‌آور: او که قلب‌ مان را به تپش انداخت
امیر قادری:
ژاك اودیار در سینمای دنیا حالا – و به خصوص پس از ساختن یک پیام‌آور – فیلم‌ساز مهمی است، اما در ادبیات سینمایی ما چندان به او پرداخته نشده است. پس به مناسبت همه‌ی موفقیت‌های جهانی فیلم حالا دیگر معروف یك پیام‌آور، سراغ فیلم‌ساز کم‌کاری می‌رویم که با ساختن پنج فیلم در دو دهه اخیر، خودش را به عنوان یک استاد با سبک و روش و جهان ویژه‌ی خودش به جهان سینما معرفی کرده و فیلم‌ساز محبوب ما شده است. در این پرونده بیش‌تر به تازه‌ترین اثرش - که معروف‌ترین و مطرح‌ترین‌شان هم هست - یعنی یک پیام‌آور پرداخته‌ایم. امیدواریم این فرصتی‌ باشد برای آشنایی سینمادوست‌های ایرانی با جهان فیلم‌های اودیار و به‌خصوص ضربانی که قلبم را به تپش انداخت. ببینید عاشقش می‌شوید.

سه موومان «قلبم از تپش افتاد»: بالاد شوپن در سل مینور
صوفیا نصراللهی: اودیار از رمانتیسیسم افراطی، فضاهای سرد و ساکن و بازی‌های بیش از حد درونی معمول فیلم‌های فرانسوی پرهیز می‌کند و در عوض قهرمانش را در نور و رنگ و صدا و حرکت و هیجان و البته خشونت یک شهر بزرگ رها می‌کند تا راهش را از میان همه‌ی این‌ها انتخاب کند و گلیمش را از آب بیرون بکشد. در قلبم از تپش افتاد همه چیز واقعی است: شهر، آدم‌ها، احساسات، روابط و در مرحله‌ی بعد بازی‌ها، میزانسن‌ها و به‌خصوص قاب‌های معمولاً بسته و شلوغ اودیار از قهرمانش که باعث می‌شود تنگنایی را که در آن گرفتار شده، بیش‌تر حس کنیم. با این حال زیر پوست این واقعیت خشن و ظاهر پراغتشاش، چیز دیگری هم وجود دارد به لطافت یک قطعه‌ی موسیقی. همان چیزی که باید از دل فیلم قلبم از تپش افتاد بیرون کشید تا از فیلم لذت برد.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO