سینمای ایران خشت و آینه: یادداشتهای نویسندگان مجله دربارهی نكتههایی در متن و حاشیهی سینمای ایران رویدادها: در آستانهی جشنوارهی بیستونهم فجر: اعداد/ فیلمهای تازه: دختر شاه پریون (كامران قدكچیان)، آزادراه (عباس رافعی)، راز آفرینش (قاسم جعفری)، آمین خواهیمگفت (سامان سالور)، شش نفر زیرباران (علی عطشانی)، سهونیم (نقی نعمتی)، ندارها (محمدرضا عرب)، دونده (مهرداد خوشبخت)، آفریقا (هومن سیدی)، نفرین (علی توكلنیا)، خام، پخته، سوخته (شهرام مكری)/ سیاستهای اكران فیلمهای اول: بدرود اكران!/ دیدهبان: پیامدها و نتایج جلسهی مشترك معاونت سینمایی و مدیران خانهی سینما: ایكاش قضاوتی در كار بود.../ رأی دو دادگاه علیه دو فیلمساز: فرجالله سلحشور و جعفر پناهی/ تبدیل معاونت امور سینمایی به سازمان مستقل سینمایی: استقلال یا ارتقای اداری؟/ نمایشگاه عكسهای رضا كیانیان: غروبها و كلاغها/ بزرگداشت فعالان گرافیك، پوستر و تیتراژ فیلم/ دیدار سینماگران با رحیممشایی/ درگذشتگان: اسماعیل ریاحی، حسین باغی و مینو صابری/ گپ: با مازیار میری و مونا زندی/ سه روز تاریخی: واقعهنگاری یك عشق سینما از نمایش فیلمهای كوتاه و مستند در سینما سپیده در تلویزیون: نگاهی به چند تلهفیلم: تابستان عزیز (امیرشهاب رضویان)، مقصد (اصغر نعیمی)، حبیب (داریوش یاری)، فرمانده (علی عطشانی) و ریسمان سبز (علیرضا امینی)/ نگاهی به سریال پرستاران: سر شب بیمخاطب/ و مطلبی دربارهی سازندگان و چگونگی ساخت این سریال/ خفه شدیم از این همه احترام! نمایش خانگی: تأثیر سریالهای ایرانی بر شبكهی خانگی: هر چی آرزوی خوبه مال من؟!/ مجموعهی دیویدی قصههای مجید منتشر شد: تحقق یك آرزو/ چهار مستند در شبكهی خانگی: چهار قطعهی آسان/ گپی با مهرداد میرفلاح كارگردان فیلم خواب لیلا: فیلم ترسناك در سینما بهتر دیده میشود/ گپی با ابراهیم بهادری، مدیر شركت «سینما 24»: باید صورتمسأله را تغییر داد/ اعتراض شدید كاهانی به پوستر فیلمش هیچ: كاریست كه شده!/ مهران مدیری در بازار غیررسمی: فیلم دوسرگم/ خبرها و تازههای شبكهی نمایش خانگی/ نگاهی به چند فیلم و... اسطورهشكنی از كارگردان: آیا همواره مؤلف واقعی فیلم، كارگردان است؟
سینمای جهان - نمای دور: چند فهرست خواندنی: نوعی جمعبندی در پایان سال 2010/ گپی با كالین فرث بازیگر كلام پادشاه: رمانتیك برادرانه/ ده فیلم كنجكاویبرانگیز سال 2011 - خبرها: «سانست بولوار» روی صحنه/ شخصیت كارتونی ژاك تاتی در فیلمنامهای از خودش/ مستند سودربرگ/ جاسوس در هجویهای بر فیلمهای جاسوسی/ فیلم ركوردشكن چینی/ كمتعدادترین فهرست یادآوری آكادمی اسكار/ وقایعنگاری پروژهی هابیت/ كریستین بیل كشیش فیلم ژانگ ییمو/ همکاری کلونی، گوگل و سازمان ملل/ بهترین بدترینهای سینمای هند در سال گذشته!/ و... - نمای متوسط:ماه (دانكن جونز)/ ماه سامر (لی دماربری)/ شیطان (جان اریك داودل)/ مادر و فرزند (رودریگو گارسیا)/ شهر (بن افلك)/ قاتل درون من (مایكل وینترباتم) - فیلمهای روز:شوالیه و روز (جیمز منگولد) همراه گفتوگویی با كارگردان/ كیتانای [سلاخیشده] (بریلانته مندوزا)/ در انتظار سوپرمن (دیویس گاگنهایم) - درگذشتگان: اروین كرشنر، جیمز مكآرتور، پیت پاستلویت، جون هاواك دیداری با راجر ایبرت: مردی كه میخندد، ولی با چشمها و دستهایش نمای درشت: «تلقین»: نقدهایی بر تلقین (كریستوفر نولان) و گفتوگو با فیلمساز تماشاگر: اگزوپری و سینما: طرحی حذفشده از شازده كوچولو/ در طول شب (وینسنت شرمن): تبلیغ یا تاریخ؟/ شیدایی (ایوان ویریپایف): عشق و بهت بازخوانیها: تبعیدیهای خیابان اصلی: میك، كیت باب و نیل روی پرده/ از لانگ به كینگ، از فلینی به فاسی: آیا سینما همان موسیقی است؟
نقد فیلم عصر جمعه (مونا زندی)/ طبقهی سوم (بیژن میرباقری)/ عروسك (ابراهیم وحیدزاده)/ نفوذی (احمد كاوری، مهدی فیوضی)/ فرود در غربت (سعید اسدی)/ خالهسوسكه (نادره تركمانی)/ چراغ قرمز (علی غفاری)/ یادداشتی از نادر طریقت كارگردان فیلم خاطره نقد خوانندگان:چهل سالگی (عليرضا رييسيان)/ سنپطرزبورگ (بهروز افخمی)/ لطفاً مزاحم نشويد (محسن عبدالوهاب)/ ملك سليمان (شهريار بحرانی)/ هر چي خدا بخواد (نويد ميهندوست)/ زمابهترون (مهرداد فريد)/ فاصله (كامران قدكچيان)/ در مسير زايندهرود (حسن فتحی)/ زير هشت (سيروس مقدم)/ جراحت (محمدمهدی عسكرپور)/ ملكوت (محمدرضا آهنج)/ نون و ريحون (فرزاد موتمن)/ پرانتز باز (كيومرث پوراحمد) و روزی روزگاری (امرالله احمدجو) موسیقی فیلم: نگاهی به موسیقی پنج فیلم: عصر روز دهم (محمدرضا علیقلی)، طبقهی سوم (بهرنگ شگرفكار)، آدمكش (آریا عظیمینژاد)، خاطره (ناصر چشمآذر)، عصر جمعه (فردین خلعتبری) گزارش اكران: فیلمهای اكران شده در تهران از 20 آذر تا 20 دی 1389 نامهها: پاسخ به پرسشهای خوانندگان نقد و معرفی كتاب: نقد كتاب رومن به روایت پولانسكی/ توی ویترین بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به صدویكمین شمارهی ماهنامهی «فیلم» (بهمن 1369)
رویدادها | در آستانهی جشنوارهی بیستونهم فجر: اعداد اینها را كه كنار هم میگذاریم به این نتیجه میرسیم كه امسال نیز قرار است مثل سالهای گذشته شاهد بینظمیهایی در برگزاری جشنواره باشیم؛ بینظمیهایی كه به گفتهی مسعودشاهی، پس از نزدیك سی دوره برگزاری جشنواره، تبدیل به نظم شدهاند! از قبل گفته میشود كه میخواهیم برای جشنواره دبیرخانهی دایمی تشكیل دهیم و فیلمها اگر تا دو ماه مانده به جشنواره ارائه نشوند، مطلقاً پذیرفته نخواهند شد و حرفهایی از این دست. اما در عمل كار به جایی میرسد كه مدیر جشنواره «نوید» میدهد كه اگر فیلمی تا روز شروع جشنواره آماده نباشد، از پذیرفتن آن معذور خواهیم بود. البته كسانی كه سابقهی حضور در جشنواره را دارند، حتی روی این حرف هم حساب نمیكنند. زمانی كه برگزاركنندگان جشنواره، در جدول روزهای نمایش، چند جای خالی میگذارند و در آن جملهی «بعداً اعلام میشود» را مینویسند، هیچ تضمینی وجود ندارد كه فیلمی هم كه آماده نشده، از حضور در جشنواره محروم بماند.
درگذشتگان | حسین باغی (1389-1329): صدایش همچنان «باغی» خواهد ماند ابوالحسن تهامینژاد: آخرین باری که دیدمش در روزهای پایانی فروردین 89 بود كه برای ضبط یک آگهی به استودیوی آوا آمده بود. از اتاق ضبط بیرون آمد، به او سلام کردم. با فروتنی همیشگی با همان خوشرویی که از اولین دیدارمان به یادم مانده بود به طرفم دوید تا با من دست بدهد. دستش بهشدت میلرزید. با کمی لکنت زبان تبریک عید گفت و من هم متقابلاً به او تبریک گفتم. کوشید دستش را در دستم بگذارد. من زودتر دستش را گرفتم و فشردم. و او پس از خداحافظی زود از استودیو بیرون رفت.. اکنون او رفته، از بستر رنج و بیماری رهیده، اما صدای باقدرتش هنوز در بعضی آنونسها و آگهیها شنیده میشود. تنها صداست که میماند؟ و شاید خاطرات هم. خاطرات خوب و خاطرات ناخوب. و او مردی خوب بود، بسیار خوب و مهربان. از او پسری و دختری بازماندهاند. زندگی اینان دراز باد و روان او شاد.
دیدهبان | ای كاش قضاوتی در كار بود... سعید قطبیزاده: خواستهی اصلی خانهی سینما، همچنان كه تا كنون بارها مطرح شده، دریافت بودجه از وزارت ارشاد است و انتظار معاونت سینمایی، كه هیچگاه روشن بیان نشده، حضور بیشتر در امور خانهی سینماست. معاونت، بر اساس یكی از بندهای اساسنامهی خانهی سینما كه این خانه را زیر نظارت وزارت ارشاد میداند، انتظار همكاری و تعامل بیشتری از مدیران صنف دارد؛ مثلاً اگر دربارهی انتخابات آزاد در مجمع عمومی، فرد یا جریانی حق اظهارنظر و دخالت را ندارد، اما طبق یكی دیگر از بندهای اساسنامهی خانهی سینما، انتخاب مدیرعامل باید با مشورت معاون امور سینمایی وزیر ارشاد باشد كه در وقایع اخیر، این اتفاق نیفتاد... سینمای ایران در وضعیتی است كه تداوم این دودستگی میتواند بنیانهای آن را بیش از پیش، متزلزل و آسیبپذیر كند. در هیچ دورهای از تاریخ سینمای ایران، حداقل از نظر اقتصادی، این سینما چنین در شرایط احتضار نبوده است. نگاهی به فروش فیلمها نشان میدهد كه در شرایط امروز، ماهواره، تلویزیون و شبكهی نمایش خانگی تا چه اندازه مردم را از سالنهای سینما دور كرده است. بدون سیاستهای دوراندیشانه و فارغ از مناسبات سیاسی و صفبندیهای موجود، مطمئناً سال آینده به همین وضعیت كنونی نیز غبطه خواهیم خورد.
در تلویزیون | دربارهی سریال «پرستاران»: سرِ شب بیمخاطب فرزاد پورخوشبخت: اختصار، درهمتنیدگی و تقاطع ماجراها و دیالوگها یكی از مهمترین وجوه ضرباهنگ پرستاران است. ریتم مجموعه چنان سریع است كه باورمان نمیشود چندصد قسمت از سریال با همین شتاب و همین استراتژی و منطق مینیمال ساخته شده است (قابل توجه بسیاری از مجموعهسازان ما كه ساختههای حداكثر سیچهل قسمتیشان به لحاظ ریتم چنان كند است كه حتی نمیتواند جوركش بیبضاعتی و خلوت روایی اثر باشد). اگر بخواهیم به تعریفی ساده و دمدستی از ریتم برسیم شاید بشود آن را مجموعهای از عناصر بیانی اثر دانست كه حس تماشاگر را نسبت به گذر زمان شكل میدهد. به بیان بهتر همهی آنچه كه سبب میشود تلقی ما از روند پیشرفت ماجرا، به قضاوت منجر شود، بیكموكاست به ضرباهنگ اثر برمیگردد. شالودهی مجموعههایی چون پرستاران بر حفظ یكدستی و دوام ریتم آن در هر قسمت و تداوم این منطق در كل قسمتهای مجموعه استوار است. گویی تعدد قصهها به عنوان مصالحی اولیه، تنها بهانهای برای چالش در ریتم و نمایش مهارت نویسنده و كارگردان در به تعادل كشیدن آنهاست.
نمایش خانگی | تحققق یك آرزو: مجموعهی دیویدی «قصههای مجید» منتشر شد هوشنگ گلمكانی: یكی از آرزوهای سینماییام برآورده شد: مجموعهی كامل سریال قصههایمجید با كیفیت نسبتاً خوب، پس از بیست سال روی دیویدی درآمد! انتشارات سروش هم بالاخره یكی از كارهایی را كه از آن انتظار میرفت انجام داد. سروش چند سال پیش در یك اقدام «ازسربازكنی» مجموعهای از نُه ویسیدی قصههای مجید را منتشر كرد كه میتوان آن را یك تجربهی شكستخورده خواند: چون قرار بوده سریال در یك بستهی نُهتایی عرضه شود، دو قسمت را حذف كرده بودند و چند قسمت دیگر هم كوتاه شده بود كه هر قسمت از سریال، در یك سیدی جای بگیرد. بدون اصلاح كیفیت رنگ و تصویر و صدا، و بدون هیچ افزودهای برای سریالی این قدر مشهور و مهم و محبوب. این بار، سروش بیش از دفعهی قبل مایه گذاشته. بستهی جدید، اولاً فرمت دیویدی دارد نه فرمت منسوخ ویسیدی. ثانیاً زیرنویس انگلیسی دارد. ثالثاً همهی قسمتها در این بسته هست و نسخهی كاملشان هم هست. یك دیویدی حاوی مستندی دربارهی سریال است و كیفیت تصویر و صدا هم بد نیست؛ هرچند كه به نظر میرسد اصلاح كیفی روی آن انجام نشده است.
سینمای خانگی | بنجامین باتن: رشد معكوس و اعجاز چهرهپردازی بهزاد عشقی: ما از نظر چهرهآرایی اغلب همچنان در عصر دكتر اسماعیل كوشان و فیلمهای پارسفیلم متوقف شدهایم. منتقدان معمولاً فیلمهای تاریخی پارسفیلم را به خاطر دكورهای مقوایی و چهرهآرایی نقاشیشده و متصنعش به ریشخند میگرفتند. این مشكل همچنان در مورد پارهای از فیلمهای ایرانی، و بهخصوص فیلمهای تلویزیونی، به قوت خود باقی مانده است. كتایون ریاحی در مجموعهی یوسف پیامبر، به هنگام پیری زلیخا، چنان چهرهآرایی مضحكی پیدا میكند كه حتی بینندگان غیرحرفهای میتوانند ردپای قلم گریمور را در چهرهاش ببینند. در واقع خانم ریاحی به جای آنكه پیر شود، زشت و كریه میشود. علی حاتمی در كنار صحنهآرایی و طراحی لباس به چهرهآرایی نیز اهمیت زیادی میداد و برای همین در فیلم سوتهدلان از گریموری خارجی دعوت كرد تا كلهی خربزهایشكل مجید را طراحی كند. آن گریم عجیب به قدری طبیعی از كار درآمده بود كه به جزیی جداییناپذیر از شخصیت مجید بدل شده بود و او را در نقش جوانی كه دچار معلولیت جسمی و ذهنی بود كاملاً باور میكردیم. اما در حوالی همان دوران، گریم سید در گوزنها چندان طبیعی از كار درنیامده بود و بازیگرش با كنشهای طبیعی، این ضعف را جبران میكرد.
سینمای جهان | دیداری با راجر ایبرت: مردی كه میخندد، ولی با چشمها و دستهایش (ترجمهی شهزاد رحمتی): ما در مورد مشاهیری كه بیمار میشوند - مثل محمدعلی كلی و كریستوفر ریو - تمایل شدیدی به پرسوزوگداز شدن داریم و از آنها قدیس میسازیم. با این حال تقریباً محال است كه كنار راجر ایبرتی كه برگهای آبیرنگ دفتر یادداشتش را به سرانگشتان ظریفش میگیرد بنشینی و این احساس به تو دست ندهد كه او به چیزی فراتر از آنچه بود تبدیل شده است. او آن دستها را دارد و آن چشمهای گشاده و پراحساسش به رغم همه چیز تقریباً همیشه خندان هستند. روزی پس از آنكه كسی كه پیشش است موقع خداحافظی، كمی غمگین نگاهش میكند، روی تكه كاغذی مینویسد: «لازم نیست دلتان به حال من بسوزد. ببینید چهقدر خوشحالم.» در واقع هم ایبرت از آنجا كه بخشهایی از آروارهاش و بخشی از ساختار پسِ چهرهاش را از دست داده كاری جز لبخند زدن نمیتواند بكند. اینكه میگویند اخم كردن، عضلههای بیشتری را به كار میگیرد حقیقت دارد، و این عضلهها را ایبرت دیگر ندارد. حتی موقعی هم كه واقعاً عصبانی است لبخند گشادهاش تأثیر آن را از بین میبرد
بازگشت به آینده: ده فیلم كنجكاویبرانگیز سال 2011 (ترجمهی سوفیا مسافر): پوستی که در آن ساکنم (پدرو آلمودووار): این فیلم که بر اساس یک رمان فرانسوی به اسم تارانتولا ساخته میشود دربارهی یک جراح پلاستیک (آنتونیو باندراس) است که میخواهد انتقام هتك حرمت دخترش را بگیرد. در رمان، این شخصیت عمل تغییر جنسیت انجام میدهد که معلوم نیست در نسخهی سینمایی هم خواهد بود یا نه، گرچه قطعاً این یكی از موضوعهای مورد علاقهی آلمودووار است. آلمودوار در گفتوگویی با یک روزنامهی اسپانیایی، فیلمش را به گونهی وحشت، منتسب کرده: «البته بدون جیغ و وحشت». آلمودوار گفته این خشنترین فیلمش است و باندراس نقش فردی حیوانصفت را در آن بازی میکند.
تلقین (كریستوفر نولان): روزی روزگاری، آمریكا رضا كاظمی: نولان با احضار ناخودآگاه شخصیتهایش تصویری از واهمههای انسان معاصر به دست میدهد. جدا از کدهایی که ریشههای جهانبینی حاکم بر اثر را در جنبههای سیاسی آشکار میکنند، این فیلم تأییدی دیگر بر شکلگیری یا تحکیم یک گرایش اخلاقی در اندیشهی امروز غرب است؛ غربی که تمامیت خود را در خطر دستاندازی و هجوم بیگانه میبیند و این هراس و تمایل مفرط برای ساختن فیلمهای مربوط به آخرالزمان را در سالهای اخیر بارها شاهد بودهایم. شاید یک حسن همزمانی صِرف و شاید هم جزیی از بازی حکمت روزگار است که لئوناردو دیکاپریو در یک فاصلهی کوتاه زمانی، در دو فیلم از مارتین اسکورسیزی و کریستوفر نولان در قالب دو شخصیت با ویژگی و پرداختی متناظر و نه همسان، نقش آفرینی کرده است. در هر دو فیلم شخصیت اصلی قصه با بازی دیکاپریو متأثر از رخداد فاجعهآمیزی در گذشته است که در هر دو مورد، آسیب اصلی معطوف به کانون خانواده بوده و منجر به فقدان یک یا چند عضو خانواده شده است و این غیاب و فقدان در قالب رواننژندیِ شخصیتِ بازمانده بروز میكند.
تماشاگر | اگزوپری و سینما: طرحی حذفشده از شازده كوچولو ایرج كریمی: جیمز دین واله و شیدای شازده كوچولو بود و دوست داشت فیلمی از روی آن بسازد. اورسن ولز هم در طول جنگ جهانی دوم، همین شیفتگی را با خواندن آن پیدا كرده بود. كتاب نخستین بار در آمریكا چاپ شد و خود اگزوپری هم، در حالی كه كشورش فرانسه در اشغال آلمان نازی بود، به حال تبعید در آمریكا به سر میبرد. ولز به فاصلهی كوتاهی پس از انتشار شازده كوچولو آن را خواند و چنان به وجد آمد كه شبانه شریك تجاریاش را بیدار كرد و او را واداشت كه تا صبح آن را بخواند. ولز كه یكیدو سال پیش از آن و هنوز در بحبوحهی جنگ دو كتاب دیگر اگزوپری، زمین انسانها (با عنوان باد، شن و ستارگان در آمریكا) و پرواز شبانه را به شكل نمایش رادیویی عرضه كرده بود خیال داشت شازده كوچولو را به شكل فیلمی زنده/ رئالیستی با شخصیتهای انیمیشن (كارتونی) بسازد. چند ماهی را به تلاش گذراند و حتی با كمپانی والت دیزنی وارد صحبت شد. اما كمپانی دیزنی خط تولید متعارف خود را دنبال میكرد و افزون بر آن، پروژهی ولز پرهزینه از آب درمیآمد. ولز ناكام ماند و رها كرد.
بازخوانیها | از لانگ به كینگ، از فلینی به فاسی: آیا سینما همان موسیقی است؟ احسان خوشبخت: آیا ضروری نیست كه همپای نقد نمایشی و نقد ادبی، نقد موسیقایی آثار سینمایی را هم به رسمیت بشناسیم؟ نقدی كه به جای روایت، خوب و بد بازیها، دكور یا میزانسن، با فیلم به مثابه یك قطعه موسیقی برخورد میكند. آیا در این چشمانداز تازه، فیلمهایی كه در نقد ادبی/ نمایشی نادیده انگاشته میشوند احیا نخواهند شد؟ و آیا قادر نخواهیم بود توضیحی كوچك برای بعضی از توضیحناپذیرهای تاریخ سینما فراهم كنیم؟ منی فاربر، منتقد یاغی آمریكایی، بدون اینكه هرگز اشارهای به این مسأله كرده باشد، یكی از پیشگامان ناخودآگاهِ برخورد با آثار سینمایی به عنوان هنر نوا و سکوت در تصاویر و بیان احساسات به وسیلۀ ریتم ظاهر شدن نما روی پرده بود. سینما میتواند ابزاری برای بیان «مسایل»، از هر نوع متصور، باشد. اما در كنار آن ـ و برای بعضی بیشتر از هرچیز ـ هنر شرح احساساتی است كه هرگز با هیچ وسیلهای، جز خود سینما، نمیتوان آنها را بیان كرد، هنری كه مثل یك قطعه موسیقی وارد سر بیننده میشود و هرگز از آنجا بیرون نمیرود.
نقد فیلم | عصر جمعه (مونا زندیحقیقی): زنان تنها در آستانهی فروپاشی آنتونیا شركا:عصر جمعه با پنج سال تأخیر به نمایش عمومی درآمد اما بالاخره اکران شد و همین یک اتفاق خوب بلکه عالی در زمانی است که فیلمهای شریف زنانه، مهجور واقع شدهاند. در جایی که آرایشگاههای زنانه یکی از پررفتوآمدترین مکانهای زنانه است، آرایشگری شغلی کمابیش تضمینشده به حساب میآید که ممر درآمد بسیاری از زنانِ در جستوجوی مشاغل امن است، و پدیدۀ زنان«تنها» كه سرپرست خانوادهاند - چه خوشمان بیاید چه نیاید - هر روز گسترش پیدا میکند، چه خوب که چنین فیلمی این مضمونهای فراگیر را در ابعاد مختلف خود به نمایش میگذارد.
جمعه روز بدی بود... جواد طوسی: لحن اجتماعی عصر جمعه و اتفاق زشتی كه هستهی مركزی این تراژدی انسانی را رقم میزند (زنا با محارم) و وقفهی پنج ساله در نمایش عمومی فیلم، خوراك مناسبی هستند تا به جای نقد اثر به واقعهنگاری حواشی كار بپردازیم و در كنارش بخشی از نوشتهی خود را هم به یك قطعهی ادبی احساسی تبدیل كنیم. اما معتقدم از این زوایا نگریستن به عصر جمعه، جفا كردن به سازندهاش و نادیده گرفتن ظرافتهای بصری و ساختاری كارش است.
چراغ قرمز (علی غفاری): تفسیر به جای تغییر شاپور عظیمی: اینكه اصلاً چنین فیلمهایی اكنون در سینمای ایران ساخته میشوند و به نمایش درمیآیند، بحث بسیار مهمتری است. اگر فیلمی با استانداردهای چراغ قرمز ساخته میشود، معنا و مفهوم آن این است كه هنوز سازندگان چنین فیلمهایی باور دارند كه تماشاگرانی برای تماشای فیلمهایی از این دست وجود دارد (كه دارد). همینجا خیال خودمان و خوانندگان احتمالی این سطرها را هم راحت كنیم كه این نوشتهها نیز نمیتوانند معجزهای كنند. این فیلمها تا ابد ساخته میشوند و مخاطبان خود را خواهند داشت. رویكرد ما در مواجهه با چنین فیلمهایی چه باید باشد كه هم به وظیفهمان به عنوان منتقد عمل كرده باشیم و هم دچار این میل پنهان نشویم كه اعلام كنیم جای چه فیلمهایی در سینمای ایران هست یا نیست.
طبقهی سوم (بیژن میرباقری): خانه امن نیست نیما عباسپور: هنگام دیدن طبقهی سوم در كنار بازی تحسینبرانگیز پگاه آهنگرانی و بازی متفاوت مهناز افشار كه بهترین بازی او تا امروز است، آنچه بیش از همه جلب توجه میكند، میزانسنها و حركتهای پیچیدهی دوربین است كه البته غیرمنتظره نیست، چون میرباقری در فیلمهای كوتاهش هم همین وسواس را در فیلمسازی نشان داده بود. فیلمهای كوتاه او بر خلاف اكثر همنسلانش تنها متكی بر ایده نبودند و پرداخت كارگردان سهم مهمی در موفقیت آنها داشت. او از معدود كسانی است كه اعتقاد دارند ساختن فیلم كوتاه جدی است و تنها امكانی برای تجربه كردن فیلمسازی نیست. تأثیر این تفكر را در فیلمهای بلند میرباقری بهخوبی میبینیم؛ فیلمهایی كه كارگردانی و میزانسنهای دقیق، فضاسازی متناسب با گونهی فیلم و هدایت بازیگری درستی دارند.
عروسك (ابراهیم وحیدزاده): وقتی كمدی نمیخنداند رضا كاظمی:عروسك چندمین كمدی ناموفق ابراهیم وحیدزاده است. برای مخاطب پیگیر نقد فیلم در ایران ابراز امیدواری منتقدان برای برخی فیلمسازان بااستعداد، موضوعی آشنا و مرسوم است. مروری بر تاریخچهی نقد دوسه دههی اخیر این امر را در خصوص فیلمسازانی چون سعید ابراهیمیفر، علی ژکان، محمدعلی سجادی و... بهروشنی نشان میدهد. وحیدزاده هم از این دست فیلمسازان است که با آثار اولیهی خود سطح انتظار و توقع مخاطب و منتقد را بالا برده و در آثار بعدی نزولی پلکانی و گاه سُرسرهای داشتهاند. پس از تحفهها و بهویژه مجسمه که به گمان نگارنده کاملترین اثر سازندهاش است سیر کارهای وحیدزاده بیانگر چنین افت و نزولی است. اصرار برای فیلمسازی در ژانر کمدی را تنها دو گونه میتوان تفسیر کرد؛ یا فیلمساز خود را در این عرصه توانمند میبیند و احساس میکند هنوز حرفهای ناگفته و ایدههای رونکردهی زیادی در چنته دارد و یا اینکه از فیلم ساختن در قالب ژانرهای دیگر به هر دلیلی معذور است.
نفوذی (احمد كاوری، مهدی فیوضی): فرامتن غالب بر متن مهرزاد دانش: امتیاز دیگر نفوذی، رعایت برخی جزییات سینمایی است كه شاید در وهلهی نخست چندان به چشم نیایند، ولی مشخص است كه سازندگان فیلم با درك درست از موقعیتسنجیهای دراماتیك و شخصیتیِ آنها در لابهلای كار تنیدهاند. مثلاً به نان و پنیر خوردن رییس اطلاعاتیها موقع اعتراض بازجوی اصلی فریدون به او دقت كنیم. ظاهر ماجرا نكتهی چشمگیری در بر ندارد، ولی در برانگیختن تلویحی یك حس همدلی و صمیمیت نسبت به رییس و در نتیجه، یك جور پیشآگاهی ظریف در خصوص مقاصد او مؤثر است. از این دست جزییات در فیلم كم نیست. به گوش رسیدن آهنگ «گنجشكك اشیمشی» فرهاد در اتاق پسر فریدون، استفاده از عنصر تسبیح به عنوان عنصر مشترك بین عراقیها و جورابچی، ایدهی بامزهی اقتباس از لقب شخصیت «مهدی كافر» در فیلم ایرانی پخششده در اردوگاه برای ابداع صفت «فری كافر»، و بهرهگیری از موتیف نابینایی برای ماشاالله و داریوش به عنوان قرینههایی كه كموبیش همزمان نیز وارد روایت میشوند از این دست نمونهها هستند.
فرود در غربت (سعید اسدی): سقوط آزاد در غربت شاهین شجریكهن: فرود در غربت فیلم فقیرانهای است که با امکانات اندکی ساخته شده و این فقر امکانات در خیلی از نماهای فیلم بازتاب یافته است. سلیقهای که در ساخت فیلم به کار رفته، کهنه و ازمدافتاده به نظر میرسد. مثلاً در بیشتر صحنههای فیلم، موسیقی پرسوزوگدازی به گوش میرسد که قرار است وجه ملودراماتیک داستان را پررنگتر کند و تماشاگر را فوری تحت تأثیر قرار دهد. این شیوهی استفاده از موسیقی را مقایسه کنید با فیلمهای متأخر کارگردانهای پیشروی سینمای ایران. البته استفادهی کم یا زیاد از موسیقی به خودی خود دلیل یا حتی نشانهی خوبی یا بدی یک فیلم نمیتواند باشد، اما از این مقایسه میتوان مفهوم ویژگیای را که در سطرهای بالا آمد، فهمید: ازمدافتاده. همین نگرش در سایر اجزای فیلم هم کموبیش به چشم میخورد. تدوین فیلم چندپاره است و تلاشی که برای افزایش سرعت و شتاب دادن به ریتم انجام شده، به جای آنکه هیجان را بالا ببرد در مسیر داستان پرش ایجاد کرده و به آشفتگی ساختار فیلم انجامیده است. داستان فیلم هم دوپاره است.
خاله سوسكه (نادره تركمانی): قصه ای فولكلوریك با روایتی كند امیر فرضاللهی: عنوان خالهسوسكه برای همهی ما در هر مقطع سنی، خاطرهانگیز است و این اولین امتیازی است كه فیلم میتوانست برای جلب مخاطب از آن بهره بگیرد. نادره تركمانی با رجوع به فرهنگ فولكلوریك و قصههای اصیل ایرانی، خواسته با روایتی جذاب از این نوع قصهها، مخاطب سینمای ایران را به شوق آورد؛ شوقی كه با موفقیت این اثر میتوانست یادآور دوران طلایی سینمای كودك در كشورمان باشد؛ دورانی كه اینگونه فیلمها خانوادهها را به سینما میكشاندند، به طوری كه تهیهكنندگان فیلمهای بزرگسالان و سینمای بدنه هم ترغیب به تولید فیلم در این ژانر میشدند و در موارد زیادی متأسفانه با سوءاستفاده از محبوبیت آثار شاخص این ژانر، به عرضهی كارها كمارزشی پرداختند كه بهتدریج دلزدگی در مخاطبان ایجاد كرد و باعث فراری شدن آنها از سینمای كودك و در نهایت از رونق افتادن آن شد.
موسیقی فیلم | نگاهی به موسیقی سه فیلم: وداع با موسیقی ملودرام سمیه قاضیزاده: از جمله نامهای ماندگار و صاحبسبك در موسیقی فیلم پس از انقلاب وجود، بیشک محمدرضا علیقلی است. یک شنوندهی حرفهای موسیقی فیلم بهراحتی میتواند او و سبک کارش را از دیگران تشخیص دهد. نوع سازبندی علیقلی خاص خودش است و عناصر موسیقایی آثارش كار او را از دیگران جدا میکند. هرچند طی این چند سال در مقایسه با سالهای گذشته او در زمینهی موسیقی فیلم کمتر کار کرده، اما هیچگاه کاملاً از این حوزه دور نبوده است. یکی از عناصر خاص یا ویژگیهای سبک علیقلی استفاده از ساز «زنگ» یا «زنگوله» است که نهتنها به نوعی تبدیل به امضایش شده بلکه موسیقی ارکسترال او را به سمت موسیقی شرقی سوق میدهد. صدای زنگ که بیشتر تداعیکنندهی کاروان است، یادآور جادههای کویری و روزگاران قدیم است که ناخودآگاه چیزی جز موسیقی شرق را به ذهن نمیآورد. این صدای خاص که علیقلی از آن در اکثر آثارش بهره میگیرد بسیار کاربردی است. گاهی برای ساختن فضا و تم غربت در داستان از آن استفاده میکند، گاه برای کوچ. حتی در لحظههای شادی هم از آن با ریتم تندتری بهره میگیرد.
بیست سال پیش در همین ماه | شمارهی 101 ماهنامه فیلم، بهمن1369 مسعود پورمحمد: انتشار كتاب چندجلدی «تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم» از زنده یاد جعفر شهری، كه یك واقعهی مهم ادبی و تاریخی آن زمان بود، مسعود مهرابی را به این فكر انداخت كه خاطرات سینمایی این استادِ آن زمان 77 ساله نیز قطعاً جالب است و باید ضبط و ربط شود، این بود كه سه نشست و در مجموع ده ساعت به گفتوگو با ایشان گذشت و دست آخر، خود استاد با قلمشان مطلب را به رشتهی تحریر درآوردند: «جناب مهرابی... دبه نموده مصاحبه را تبدیل به نوشتن فرمودند، در این سخن كه خواستیم نثر خودتان باشد، كه این رسانندهی حسن ظنشان بود، البته بیخبر از وضع روحی و جسمی و گرفتاریهای متعدد كامپیوتری پشت هم كه یكی نرفته، دوتا جایش نشسته است. با این همه گفتم دوستی امری نموده باید اطاعت نموده، لااقل دو صفحه از برخورد با سینمای شصتوچند سال پیش را تحریر بكنم. هرچند كه خیال كردند تحفه مینویسم.». البته مطلب شادروان شهری نشان میدهد كه واقعاً هم تحفه مینوشتهاند!