سینمای ايران رویدادها: فیلمهای تازه: خرس (خسرو معصومی)/ پذیرایی ساده (مانی حقیقی)/ برف روی كاجها (پیمان معادی)/ یک، دو، یک(مانیا اکبری)/ چک (کاظم راستگفتار)/ روزهای زندگی (پرویزشیخطادی)/ مادر پاییزی (سیروس رنجبر)/ راه نجات (راما قویدل)/ زبان مادری (قربان محمدپور)/ فیلادلفی (سیدمجتبی اسدیپور)/ برگزیدگان بخش تجلی ارادهی ملی/ سریال علیرضا داودنژاد/ آییننامهی جدید شورای صنفی اكران/ نمایشگاه عكسهای غیرسینمایی میترا محاسنی/ عكاس سینما، مدل عكاسی/ جشنوارهی فیلم تصویر و نمایش «خشتها و آینهها»/ اكران نوروز در سایهی تحریم و آمارهای ناموثق/ شبكهی مستند به شكل نهاییاش نزدیكتر میشود/ «درس» یونسكو به روایت مهرجویی/ مسئولان سینمایی برای چندمین بار از احتمال اكران آثار كیارستمی خبر دادند/ گزارش یك گزارش از یك گزارش/ وقایعنگاری یك نمایش پرحاشیه كه بر صحنه نیامد/ گزارش نخستین جشنوارهی حسنات/ گپ: با حمیدرضا صلاحمند و بهنوش بختیاری درگذشتگان: مهری ودادیان، عباس امیری، رضا صفدری، معصومه اسكندری، شاپور یاسمی، مهدی آریاننژاد، محمد ورشوچی و منوچهر طبری ایستگاه اردیبهشت: خبرهایی از بهروز افخمی/ امین حیایی/ سعید راد/ ترانه علیدوستی/ محمدرضا گلزار/ محمدحسین لطیفی اشاره به دور: و باز هم جشنوارهی کن و سینمای ایران/ خبرهایی از کیارستمی و اصغر فرهادی/ جایزهی سینمای آسیا/ در عرصه جهانی/ جایزهها، داوریها، بزرگداشتها.../ فیلمهای ایرانی در جشنوارهها و مراكز فرهنگی جهان در تلویزیون: نگاهی به برنامههای نوروز 90: طنزها و آدمها/ كلاهقرمزی نود: كاهو! / موسیقی در فیلم و مجموعههای كودك، با نگاهی به موسیقی كلاهقرمزی و پسرخاله/ نگاهی به چند سریال سالی كه گذشت/ باز هم فریدون جیرانی باز هم هفت/ چند نكتهی دیگر دربارهی هفت «پایتخت»، سریال محبوب نوروز 90: مجموعهای دربارهی سریال نوروزی پایتخت (سیروس مقدم): گذر سربلند از پرتگاه كلیشهها/ صفا و سادگی در برابر دوز و كلك/ حساس نشو!/ جذابیت پنهان بورژوازی/ موسیقی پایتخت: باریكه لا مرد باخِدا باریكه لا/ گفتوگو با محسن تنابنده و سيروس مقدم نمایش خانگی: گفتوگو با سعید رجبیفروتن، مدیر كل ادارهی نمایش خانگی: برندهی بازار در سال گذشته متخلفان بودند/ گمشدگان در بازار/ عرضهی آثار جنگی حاتمیكیا/ معرفی برترینهای دوبلاژ شبكهی نمایش خانگی/ بررسی مشكلات پخش/ آیا نخستین تجربهی سریالسازی در شبكهی نمایش خانگی شكست خورده است؟: قلب یخی زیر شوك!/ تازههای شبكهی نمایش خانگی و... سینمای خانگی:طلا و مس، تاراج و لطفاً مزاحم نشوید صدای آشنا: شكلات تلخ: همه به جای جانی دپ/ هنر ایرانی: دو نگاه به كتاب چهگونه دوبله كنیم باید درخت را ستایش كرد و آسمان و ستاره را: مضمونها و عناصر جدید در فیلمهای جدید ایرانی آدمهای باورپذیر و تأثیرگذار: بهترین نقشهای مكمل
سینمای جهان - نمای دور: بازی خطرناك؛ استودیوها فیلمهای پرخرج را به كارگردانهای تازهنفس میسپارند/ گفتوگوی نیكول كیدمن با ماریون كوتیار: پریوار و زمینی خبرهای كوتاه: آلن رنه در نیویورک/ برندگان سزار/ میشل گوندری، داور كن/ جرج كلونی علاقهای به سیاست ندارد/ وسترن اسپاگتی تارانتینو/ نشان افتخار برای کاترین زیتاجونز/ سام مندز، كارگردان جیمز باند جدید/ غولها در استرالیا از پا درآمدند/ فیلمی دربارهی هنسل و گرتل بزرگسال/ كمك گروه تولید«هابیت» به زلزلهزدگان نیوزیلند/ برندگان جایزههای طراحی لباس/ و... - فیلمهای روز:آخرت [زندگی پس از مرگ] (كلینت ایستوود)، نقد فیلم و گفتوگویی با كارگردان، همراه با روایتی بیواسطه از كنار فاجعه: زلزله و سونامی در ژاپن و سینمایش/ جك به قایق سواری میرود (فیلیپ سیمور هافمن): دو نقد بر فیلم - درگذشتگان: دربارهی الیزابت تیلر، سوزانا یورك و ماریا اشنایدر عصر یخ بندان : هم مراسم اسكار و هم تمشك زرین، سردتر از همیشه برگزار شدند سال دنبالهها و دنبالهروها: در سال 2011 تعداد دنبالههای سینمایی بیشتر از همیشه است
نقد فیلم دو نقد بر یكی از ما دو نفر (تهمینه میلانی)/ اخراجیها3 (مسعود دهنمكی)/ سه درجه تب (حمیدرضا صلاحمند) گزارش اكران: وضعیت نمایش در چند ماه اخیر: اهمیت ناهمگون فصلها/ مشخصات و داستان: خروس بیمحل (حسین قاسمیجامی)/ داماد خجالتی (ارش معیریان)/ استخونای بابام (مهدی رضازاده)/ زنها شگفتانگیزند (مهرداد فرید) بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به دو شمارهی 104 (نوروز 1370) و 105 (اردیبهشت 1370) ماهنامهی «فیلم» نامهها: پاسخهای به نامههای خوانندگان
رویدادها اکران نوروز در سایهی تحریم و آمارهای ناموثق: جنجال در فروشگاه وقتی پس از خبرهای ضدونقیض بسیار، سرانجام نام فیلمهای جدایی نادر از سیمین و اخراجیها3 در فهرست قطعی اکران نوروز قرار گرفت، کمتر کسی گمان میکرد که اکران همزمان این دو فیلم به رویداد مناقشهبرانگیزی مبدل شود که عرصههای فرهنگی، اجتماعی، و حتی سیاسی را تحت تأثیر قرار دهد. دربارهی هر دو فیلم پیش از نمایش در جشنواره، شایعههای بسیاری به گوش میرسید. جدایی... از یک سو فیلمی بود که بعد از شاهکار دربارهی الی... ساخته شده بود و کنجکاوی زیادی برای دیدن و مقایسهی آن با فیلم قبلی فرهادی وجود داشت و از سوی دیگر ماجرای لغو پروانهی ساختش در میانههای فیلمبرداری هنوز در یاد دوستداران سینما پررنگ بود. اخراجیها3 هم دنبالهای بر پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران بود كه مقامهای وزارت ارشاد سر صحنهاش رفته بودند و خبرهایی که از ارتباط مضمون آن با حوادث خرداد 88 به گوش میرسید به حساسیتها دربارهاش دامن میزد...
در گذشتگان مهری ودادیان (1389-1315: ودادیان و پرویز دوایی تهماسب صلحجو: زندهیاد مهری ودادیان با ایفای نقش آهوخانم در فیلم شوهر آهوخانم (1347، داود ملاپور) ذوق و توانایی خود را نشان داد و در تجسم منش و رفتار یك زن سنتی ایرانی حضور چشمگیری داشت. البته او پیشتر در فیلمهای بیاهمیتی چون گنجینهی سلیمان (1345، عزیز رفیعی)، مأمور 0008 (1346، ابراهیم باقری)، آشیانهی خورشید (1346، سعید كامیار) و زنها و شوهرها (1346، نظام فاطمی) نیز در نقشهای فرعی ظاهر شده بود اما نقش آهوخانم برای كسانی كه سینمای ایران را جدی و عمیق میخواستند، ارزش دیگری داشت، به طوری كه پرویز دوایی در پی برگزاری نخستین جشنوارهی فیلمهای ایرانی در نوشتهای با امضای «پیام» داوران جشنواره را بابت اینكه مهری ودادیان را به عنوان یك بازیگر خوب فراموش كردهاند، سرزنش كرد و در مطلبی با عنوان «به مناسبت جشنواره و جوایز» چنین نوشت: «... و نیز مهری چه شد؟ زنی كه بازی خیرهكنندهاش در نقش آهوخانم (از فیلم شوهر آهوخانم) آن چنان ساده و صمیمی و بیتكلف بود كه به اوج هدف بازیگری میرسید؛ یعنی بازی با پرسناژ یكی میشد. مهری نقش آهو را بازی نمیكرد. مهری خود آهو بود و چه شد كه حتی به نامی هم او را ننواختند. یعنی به خاطر اینكه پشتوانهی شهرت و گفتوگوهای مجلات دنبالش نبود؟»...
عباس امیری (1389-1329): آتش در زمستان شاهین شجریكهن: عباس امیری بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر، روز هفتم اسفند در حال حركت از رشت به طرف فومن، بر اثر واژگونی خودروی پیكان حامل او و برخورد این خودرو با یك درخت، در شصت سالگی جان باخت. او در این روزها مشغول بازی در تلهفیلم صبح به خیر سركار بود. روایت حادثه از زبان تهیهكنندهی فیلم چنین است: «عباس امیری ساكن رشت بود و ما همراه گروه در فومن مستقر بودیم تا بتوانیم صحنههای فیلم را در نقاط مختلف فومن و اطراف تصویربرداری كنیم. ایشان اصرار داشت كه پس از پایان كار به خانهاش برگردد؛ ما نیز برای رفاه حال ایشان سرویسی را در نظر گرفتیم تا هر روز پس از اتمام كار او را به محل زندگیاش در رشت ببرند. ساعت 8:30 در جادهی رشت ـ فومن به دلیل لغزندگی جاده بر اثر بارندگی، ماشین حامل ایشان تصادف كرد. اورژانس ایشان را به یكی از بیمارستانهای فومن منتقل كرد و احیای قلب صورت گرفت، اما ایشان بر اثر عارضهی قلبی فوت كردند.»...
رضا صفدری (1390-1342): بهار از دستهایمان پر زد و رفت سعید كاشفی: سال 1374 كه آهنگهای ناصر چشمآذر را ضبط میكردم، طبق معمول به دفترش رفتم. پرسیدم ماجرای این آهنگها چیست؟ گفت محمد صالحعلا برنامهای آماده كرده كه دو روز دیگر از شبكهی یك پخش خواهد شد. بخشی از برنامه را نگاه كردم و پرسیدم مجری این برنامه كیست؟ گفت نیم ساعت دیگر به همراه محمد به دفتر ما میآید. او را تا بهحال ندیدهام، ولی به گمانم در رادیو کار میکند. وقتی صالحعلا و رضا صفدری آمدند در همان نخستین دیدار حس کردم كه چه محجوب و محترم است. چشمانش مهربان بود و لبخندی صمیمانه بر لب داشت. نام آن برنامه تاهشت و نیم بود که بهانهی آشنایی ما با رضا صفدری شد. همان طور که پس از پخش برنامه، بهانهی آشنایی بسیاری از مردم با چهره و سبک خاص اجرای او شد. بعدها گاهی هنگام ساخت و آمادهسازی موسیقی و میکس آن با تصویرها، میآمد و در استودیو كنار ما مینشست. به كتاب و موسیقی و سینما علاقهمند بود و اطلاعات عمومی خوبی داشت. برنامهی تاهشت و نیم هر شب پخش میشد و در زمان خودش اتفاق تازهای در تلویزیون ایران بود. كارگردانی و متنهای دلنشین صالحعلا، موسیقی چشمآذر و صدای گرم و نگاه صمیمی صفدری حالوهوای جدیدی به تلویزیون عصاقورتدادهی دههی 70 داده بود و مخاطبان زیادی داشت. ...
محمد ورشوچی (1390-1304): مجسمهی ذكاوت یاشار نورایی: چند سال پیش، در برنامهی نوروزی شبکهی جامجم که برای خارج از کشور پخش میشود، محمدعلی ورشوچی و عدهای دیگر از بهاصطلاح پیشکسوتان عرصهی هنر را در سفرهخانهای سنتی جمع کردند تا هر کدام دهنی بخوانند و پیام نوروزی برای غربتنشینان بفرستند. نمیدانم صحبت از کجا آغاز شد که مجری حرف را به ظهور استعدادهای جوان کشاند و همان لحظه تصویربردار که گویا با بیحوصلگی دوربینش را در میان جمع سالخوردگان میچرخاند روی صورت ورشوچی که در حال گوش دادن به حرفهای مجری بود مکث کرد؛ انگار که مجری در حال معرفی ورشوچی به عنوان استعدادی جوان است. طنز قضیه این بود که با بازخوانی کارنامهی ورشوچی، او در میانسالی عملاً استعداد تازهکشفشدهی تلویزیون و سینمای ایران در اواسط دههی پنجاه به حساب میآمد که به مدد حسن انتخاب تقوایی در نقش آسپیران غیاثآبادی سریال داییجان ناپلئون یکشبه به بازیگری شناختهشده تبدیل شد. قبل از آن هم تکوتوک نقشی در فیلمها بازی کرده بود، مثل نقش آن مستأجر افیونی در گوزنها. بعضی از بازیگرها این بخت را مییابند که با بازی در یک تیپ خاص بدرخشند و در همان تیپ باقی بمانند...
در تلویزیون نگاهی به برنامههای نوروز 90: طنزها و آدمها پوریا ذوالفقاری: وقتی در ویژهبرنامهی تحویل سال شبکهی سوم امیر جعفری در پاسخ به احوالپرسی فرزاد حسنی از خانوادهاش، گفت که همسرش ریما رامینفر سر صحنهی سریال نوروزی سیروس مقدم است، بار دیگر مشکل اساسی بسیاری از سریالهای مناسبتی به یادمان آمد: شتابزدگی. یعنی همان ایرادی که باعث شده نوشتن نقد بر این مجموعهها سال به سال دشوارتر شود. حضور بازیگر سر صحنهی سریالی که قرار است پخش آن از فردا آغاز شود یعنی آماده نبودن قسمتهای بعدی آن مجموعه، آن هم نه در مرحلهی تدوین بلکه در مرحلهی تصویربرداری! ریشهیابی این مشکل راه به جایی نمیبرد، چون احتمالاً عوامل مجموعه در توضیح آغاز دیرهنگام سریال، به دیر رسیدن بودجه اشاره خواهند کرد و مدیران تلویزیون نیز از تأخیر در تصویب این بودجه یا طولانی شدن روند مراحل اداری و غیره سخن خواهند گفت.... موسیقی در فیلم و مجموعههای کودک: بهبه دوباره آمد فصل بهاری! نیما قهرمانی: خش سری جدید مجموعۀ خاطرهانگیز و زیبای کلاهقرمزی، شاید دلپذیرترین بخش برنامههای نوروزی تلویزیون بود و دیدار دوباره با شخصیتهای آشنای کلاهقرمزی و پسرخاله و آقای مجری و نیز عروسکهای اضافهشده به برنامه - مثل کاراکتر پسرعمهزا که از برنامۀ عید دو سال پیش به مجموعه اضافه شده و شخصاً ارادت خاصی به این عروسک و صداپیشۀ بسیار هنرمندش محمدرضا هدایتی دارم - کماکان برای بسیاری از مردم، در همۀ ردههای سنی لذتبخش و شوقانگیز بود. اما با کمال تأسف، موسیقی استفادهشده در بخشهای مختلف این مجموعه، یکی از همان موسیقیهای مرسوم همیشگی فیلمها و سریالهای ویژۀ کودک و نوجوان، و گوش دادن به آن، یادآور یکی از معضلات عمیق و ریشهای موسیقی فیلم در ایران بود؛ معضلی به نام موسیقی در سینمای کودک...
«پایتخت» سریال محبوب نوروز 90: صفا و سادگی در برابر دوزوكلك احمد امینی: مدتها بود كه فرصتی برای دیدن تماموكمال هیچكدام از سریالهای تلویزیونی به دست نمیآمد. در واقع باید اعتراف كنم كه سالهاست فقط سریالهای خودم را كامل تماشا كردهام؛ اما این را به حساب خودشیفتگی نگذارید. دلیل اصلی این پیگیری مجدانه فقط و فقط اطمینان از كیفیت آن چیزی است كه قرار است به خانههای مردم ایران برود و نه لذت بردن از دستپخت خود! این نوروز، فرصت و انگیزهای پیدا شد تا یكی از سریالها را مرتب و منظم ببینم. منظورم سریال پایتخت است كه با علاقه (به خاطر روانی و شیرینی كار) و انگیزهای كه فرامتنی است (به خاطر آشنایی و نزدیكی خانوادگی با لهجهی مازندرانی!) بیشتر بخشهای آن را دنبال كردم. البته در قسمتهای دوم و سوم بود كه من و خانوادهام این سریال را كشف كردیم. گذشته از روانی، مهارت و تسلط در كارگردانی (بهخصوص در بخشهایی مانند آنجا كه پلیس همهی خانواده را پشت كامیون تقریباً حبس كرده) و حضور شخصیتهایی باوركردنی و دلنشین كه بدون تظاهر و اصرار درس بیغلوغش بودن و صمیمیت به مخاطب میدهند، اما حضور و بازی محسن تنابنده در نقش نقی، استثنایی و فراموشنشدنی است....
گذر سربلند از پرتگاه كلیشهها محسن سیف: موفقیت سریال پایتخت را میشود به چند اصل اساسی در ساختار محتوایی و عنصرهای روبنایی آن ربط داد. در این هر دو عامل شكلی و درونمایهای، ضعف و قوتهایی وجود دارد كه سهم قوتهای ساختار و تكنیك نمایانتر است. نقطهضعفهای كوچكی به ساختمان كلی قصه تحمیل شده كه محدودیت فرصت و زمانبندی دستوپاگیر از تولید به پخش، نقش بیچونوچرایی در سرهمبندی یكیدو فصل از مجموعه دارد. بهویژه بخشهای مربوط به حضور كارآگاهان پلیس در كامیون و فانتزی ردگیری دستهی قاچاقچیان بینالمللی مواد مخدر كه از اساس وصلهی ناجوری در بافت كلی قصه و ماجراهاست. فصل مربوط به خانوادهی مرد فیلمنامهنویس و اپیزود آشنایی خانوادهی مهاجر با زن و شوهر جوان، اگرچه در راستای ماجراهای قصه است اما به نظر میرسد كه هدف اصلی آن حضور یك چهرهی آشنا و مشهور در كلیت مجموعه است....
گفتوگو با سیروس مقدم: بهترین روزهای زندگی من نیما حسنینسب: درست نقطهی مقابل جوانانی كه با دوتا و نصفی فیلم كوتاه یا یك تلهفیلم به مدعیان جدی سینما و تلویزیون تبدیل میشوند، سیروس مقدم در 57 سالگی، با فهرست بلندی از سریال و فیلم و چندین ركورد دستنیافتنی در تولید و كارگردانی تلویزیون، با نهایت فروتنی و روحیهی نقدپذیری تحسینبرانگیزش پای این گفتوگوی عمری مفصل نشست، به همهی پرسشها جواب داد و انتقادها را با سعهی صدر شنید و متواضعانه گفت كه ارتقای كیفیت چشمگیر كارهایش در این سالها حاصل دقت و توجه به همین نقد و نظرهاست. او كه امروز بهترین و قابل اعتمادترین سریالساز همهی سالهای تلویزیون است، پس از دو تجربهی جذاب و تماشایی زیر هشت و پایتخت و در روزهای اوج حرفهاش، هنوز با شور و شوق كودكانهای از قصهگویی و ساختن و جلو رفتن حرف میزند؛ حرفهایی كه خواندنش كلید بخشی از رازورمز موفقیت مثالزدنی اوست. با «آقای سریال» از هر دری حرف زدم تا از كنار هم گذاشتنشان هم ویژگیهای فن را از زبانش بشنوم و هم احتمالاً چگونگی فوت را! در نوروز 1390 كه مجلس ختم همهی شگردهای تكراری جذب مخاطب با سریالهای غیرقابل تحمل و ضعیف برگزار شد، پایتخت پیشنهادی تازه، بدیع و تماشایی بود....
گفتوگو با محسن تنابنده: مثل یك بازیگوشی كودكانه... محسن تنابنده(گفتوگو كننده: رضا كاظمی): سالهاست كه مدام از مخاطب ایراد میگیریم كه سطح سلیقهاش پایین است و كارهای نازل را دوست دارد. من خودم به كارهایی دعوت شدم كه از نظر سروشكل و جایگاه هنری فیلمهای پست و بیارزشی بودند و وقتی با كارگردان بحث میكردم میگفت تماشاگر این را میخواهد. مهمترین چیز این است كه خود ما ذائقهی تماشاگر را خراب كردهایم و باید انتقادمان را متوجه اهالی سینما و تلویزیون كنیم كه دارند این روند را بیش از پیش جلو میبرند و واقعاً به فرهنگ جامعه ضربه زدهاند و حالا كه سلیقهی مخاطب را مخدوش كردهاند دنبال برنامههای تحلیلی هستند كه چهطور میشود ذائقهی مخاطب را عوض كرد. واقعاً مخاطب سریال پایتخت همان مخاطبی است كه برای فیلمهای خوب صف میبندد. كسانی مثل رضا عطاران زمانی سروشكل نویی برای كارهای تلویزیونی به وجود آوردند كه خیلی جذاب بود ولی دیگر این فرمول جواب نمیدهد و اگر هم قرار باشد كارهایی از این دست انجام شود خود عطاران به بهترین شكل میتواند آن را انجام دهد و نیازی نیست دیگران از او تقلید كنند. ما همهی این فضاهای تكراری را در نظر داشتیم و میخواستیم واقعاً كارمان متفاوت باشد....
سینمای خانگی تاراج: ایرج قادری علیه ایرج قادری بهزاد عشقی: در صحنهای از فیلم عروسی خوبان، پوستر فیلم دیار عاشقان را از سردر یك سینما برمیداشتند و به جایش پوستر فیلم تاراج را نصب میكردند. در این صحنه، تاراج یك نماد در كنار عنوان نمادین دیار عاشقان بود. تاراج بار منفی داشت و از دیار عاشقان بوی عشق و مهرورزی میآمد. قهرمان فیلم دیار عاشقان بسیجی دلاوری بود كه با لشكریان صدام میجنگید. قهرمانان تاراج با قاچاقچیانی مبارزه میكردند كه از دیدگاه فیلم به كانونهای قدرت در رژیم شاه متصل بودند. در واقع هر دو گروه علیه شرارت میجنگیدند و حتی از ایثار جان در راه هدف خود دریغ نمیكردند. پس كدام ضدارزش جانشین كدام ارزش شده بود و تفاوت در چه بود؟ تفاوت فقط در یك نام بود. حسین كاربخش، سازندهی فیلم دیار عاشقان، فیلمسازی برآمده از دوران انقلاب بود اما ایرج قادری، سازندهی فیلم تاراج، فیلمسازی از دوران قبل از انقلاب بود. در واقع این نامها و زندگی شخصی فیلمسازان بود كه مورد داوری قرار میگرفت...
صدای آشنا همه به جای جانی دپ: شکلات تلخ نیروان غنیپور: دربارهی دوبلههای جانی دپ باید به این نکته اعتراف کرد که به دو دلیل نمیتوان در مورد ثابت ماندن یک صدا برایش با قاطعیت نظر داد: یکی جنس بازی و شکل متفاوت چهرهپردازی متفاوت دپ در هر فیلم که اغلب با مایهای فانتزی همراه بوده و کافی است برای نمونه به نقش ماندگاری چون جک اسپارو دقت کنیم که جانی دپ با الهام گرفتن از شخصیت کیت ریچاردز (گیتاریست گروه رولینگ استونز)، یا شخصیت کارتونی راسویی به نام پهپه لوپیو و از سویی نوع آرایش صورت باب دیلن با خط چشمهای مشکی در دههی هفتاد، شخصیت اسپارو را طراحی کرد که همین جزییات کار را برای شخصیتپردازی صدا توسط دوبلورهای تمام حرفهای هم سخت میکند و نکتهی دیگر دربارهی شیوهی کار دوبلورهایی است که به جای جانی دپ نقشگویی کرده و تمام توانشان را به کار گرفتهاند، گویی که با آگاهی میدانستند سوای بسیاری از کارهایشان به جای چه بازیگر خاص و محبوبی نقش میگویند و همین کار، انتخاب صدایی ثابت را خیلی مشکل میکند....
نگاهی به كتاب «چهگونه دوبله كنیم»: «هنر ایرانی» شاپور عظیمی: شیفتههای كار حرفهای در رشتههای مختلف سینما، اغلب جوان هستند. بسیار طبیعی است كه این میزان از علاقه به سینما برخی را وامیدارد كه از این پتانسیل استفاده كنند. به شهادت پیامهای تبلیغاتی گوناگون در زمینهی آموزش سینما از طریق برگزاری كلاسها و انتشار كتابهای آموزشی، میتوان یقین داشت كه تب شیفتگی به سینما به این زودی فروكش نخواهد كرد. جدا از بازیگری و كارگردانی و فیلمنامهنویسی و تدوین و گریم و سایر رشتههای مربوط به تولید فیلم، در سالهای اخیر شیفتگان دیگری نیز به خیل شیفتگان سینما افزوده شدهاند: دوستداران دوبله. در اینترنت برای خودشان تالارها به راه انداختهاند، از عشقشان به دوبله و دوبلورها حرف میزنند و حتی كار استادان قدیمی را نقد میكنند. در این میان برخی از آنها این را پنهان نمیكنند كه مایلند روزی پای میز دوبله بنشینند و صدای خود را به بازیگران خارجی ببخشند. اخیراً كتابی از یكی از باسابقهترین مدیران دوبلاژ در این زمینه منتشر شده كه شاید بتوان آن را برای این دسته، یك «كتاب راهنما» ارزیابی كرد كه در واقع اولین و تنها كتاب آموزش موجود در این زمینه و متكی به حدود پنجاه سال تجربهی نویسنده است....
سینمای جهان هم اسكار و هم تمشك زرین، سردتر از همیشه برگزار شدند: عصر یخبندان حمیدرضا مدقق: هر قدر كه تولید، اجرا و نویسندگی هشتادوسومین دورهی اسكار با انتقاد مواجه شد، در عوض كمتر كسی منتقد برگزیدگان نهایی آن بود و اغلب نویسندگان پایگاههای اینترنتی، برندگان را سزاوار جایزهشان میدانستند. اعضای آكادمی در این دوره، بر خلاف چند سال اخیر، آرای خود را به فیلمهای بیشتری دادند، به طوری كه در نهایت سیزده فیلم در 24 رشته برگزیده شدند و هیچ فیلمی بیش از چهار جایزه نگرفت. سخنرانی پادشاه با دوازده نامزدی، چهار اسكار مهم را گرفت و تلقین با هشت نامزدی، چهار اسكار فنی را به دست آورد. در دنیایی بهتر (سوزانا بیر) اسكار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان را كسب كرد و با این حساب، حالا دانمارك با هشت بار نامزدی و كسب سه اسكار بهترتیب پس از كشورهای ایتالیا، فرانسه، اسپانیا، ژاپن، سوئد و شوروی، موفقترین كارنامه را در این رشته دارد....
آخرت (کلینت ایستوود): سونامی روایت و شخصیت مهرزاد دانش: موضوع موقعیتهای پسامرگی در سینما سابقهی فراوانی دارد و در اغلب آنها نیز، دو صبغهی اصلی به چشم میخورد؛ یکی بهرهگیری در سینمای وحشت و دیگری ارائهی برداشتهای مذهبی و آیینی. كلینت ایستوود در فیلم تازهاش با اینکه از این موضوع استفاده کرده، اما قالبهای وحشت و مذهب را کنار گذاشته و سراغ نوعی جستوجو و مکاشفه رفته است. در این مکاشفه بیشتر در همین جهان مادی به سر میبریم و جز لحظاتی محدود و مبهم، دوربین هرگز قرار نیست آن سوی مرز زندگی را به تصویر بکشد. ایستوود صرفاً در پی پاسخ به این پرسش است که آیا اصلاً حیاتی ولو از جنس و با کیفیتی دیگر در موقعیت پس از مرگ وجود دارد یا نه، و کاری به جنبههای دیگر ماجرا نداشته است. شاید این روال در قیاس با نمونههای مشابه این موضوع در سینما، چندان ماورایی نباشد و جذابیتهای متداول این جور فضاها را ایجاد نکند؛ اما در عوض به باور انسانی نزدیکتر است و به عبارت دیگر از چشم بشر به آخرت مینگرد و خود را در جایگاه خدا و اشباح و فرشتگان و سایر موجودات و موقعیتهای تجریدی قرار نمیدهد.
روایتی بیواسطه از كنار فاجعه: زلزله و سونامی در ژاپن و سینمایش هوشنگ راستی: بالاخره لرزش تمام شد. من و عیال با حیرت به هم نگاه میکردیم که یعنی زلزلهی بزرگ آمد ولی ما هنوز زندهایم. هنوز داشتیم خوشحالیمان را مزمزه میکردیم که بار دیگر لرزش شروع شد. این بار شدیدتر و طولانیتر. پس این یکی دیگر میخواهد کار را تمام کند! هر آن منتظر بودیم طبقههای بالا روی سرمان خراب شوند. کتابها و سیدیها و دیویدیها و ظرفهای بیشتری به کف اتاق ریختند. گفتم تا سقف پایین نیامده فرار کنیم. از خانه زدیم بیرون. دیدم تنها ما نیستیم و اکثر همسایهها با وحشت در محیط باز پارکینگ جمع شدهاند. آسانسورهای ساختمان از کار افتاده بود و همه از پلهها سرازیر بودند. همسایههایی که در طبقههای هشت و نه زندگی میکردند، گفتند که وسایل سنگینی مانند تلویزیون و یخچال هم سرنگون شدهاند. اما این ساختمان نُه طبقهی ما پس از این دو زمینلرزه حتی یک تکه گچ یا یک آجرش هم نیفتاده بود (هر چند که ساختمان آجری نیست!)...
نقد فیلم یكی از ما دو نفر (تهمینه میلانی): خیاط در کوزه محسن بیگآقا: تهمینه میلانی گفته كه مخاطب یکی از ما دو نفر جوانها هستند. و وقتی از جوانها میگوید، خواهرزادهاش السا فیروزآذر را هم طبعاً شامل میشود؛ همان دختربچهی فیلم کاکادو که فیلم به فیلم با خالهاش بزرگ شد تا رسید به دختر جوان عاشق فیلم یکی از ما دو نفر که حتی سرخوردگی را هم در آن تجربه میکند. بازی السا فیروزآذر در فیلمهای متعدد میلانی، تجربهی مشابه فرانسوا تروفو با ژانپیر لئو را بهیادمان میآورد که بهنوعی مجید مجیدی نیز با حسین عابدینی تکرارش کرد. اما این تجربه فقط به بازی کردن در فیلمها ختم نمیشود. یكی از ما دو نفر میآموزد که جوانان ما با اولین ابراز علاقهی جنس مخالف خود را نبازند و گمان نبرند این فرد تنها و آخرین کسی است که کلام عاشقانه را بر زبان آورده. بیاموزند که بعد از آن نیز عاشق و معشوق خواهند بود و به انتخاب درست خواهند رسید که الزاماً همان فرد اول نیست...
اخراجیها 3 (مسعود دهنمكی): نقض غرض ناصر صفاریان: همه میدانیم دهنمکی یک فیلمساز ایدئولوژیک است و برای بیان دیدگاهش به سینما آمده. با این حال، حتی اگر این گونه هم نبود، او مثل هر کارگردان دیگری این حق – بدیهی – را داشت که حرف خودش را در فیلمش بزند. ولی وقتی به تماشای اخراجیها3 مینشینیم، با نقض غرض از سوی فیلمساز روبهرو میشویم. آن هم دو نقض غرض بزرگ. یکی پنبه کردن کلیت آنچه در دو فیلم قبلی و بهویژه فیلم اول رشته بود، و دیگری اولویت دادن جذب حداکثری مخاطب به حرف و نگاه فیلمساز.
سه درجه تب (حمیدرضا صلاحمند): «جادههای تنهایی دل»! تهماسب صلحجو: دختر جوانی در آستانهی ازدواج پی میبرد كه در نسخهی المثنای شناسنامهاش نام مردی ناشناس به عنوان شوهر او ثبت شده است و... فیلم سه درجه تب كه نفهمیدم نامش چه ربطی به موضوعش دارد، با این پیشدرآمد غافلگیركننده و كنجكاویبرانگیز، میتوانست یك كمدی انتقادی/ اجتماعی تماشایی باشد و كاستیهای دیوانسالاری اداری (بوروكراسی) را زیر ذرهبین بگذارد و بكاود و آشكار كند، اما این اتفاق نمیافتد. انگار اصل قضیه فراموش میشود. ماجرا مسیر دیگری پیش میگیرد... قهرمانهای داستان به سفر میروند و ما تماشاگران را همراه خود به تماشای دشت و دمن میبرند و بین راه هی مزه میریزند، تو سر هم میزنند، شكلك درمیآورند تا مایهی مسرت خاطرمان شوند و بخندانندمان، هرچند تلاش و تقلایشان در كار خنداندن راه به جایی نمیبرد، چون فیلم از جوهرهی كمدی به مقدار كافی بهرهمند نیست، فقط ادای كمدی درمیآورد.