سينمای ايران فلاش بك: نقد و نظر خوانندگان ماهنامهی فیلم دربارهی مطالب شمارههای گذشته خشت و آینه: یادداشتهای نویسندگان مجله دربارهی نكتههایی در متن و حاشیهی سینمای ایران رویدادها: فیلمهای تازه: بوسیدن روی ماه (همایون اسعدیان)، دوازده صندلی (اسماعیل براری)، ساعت شلوغی (آرش معیریان)، گیرنده (مهرداد غفارزاده)، میگرن (مانلی شجاعیفر)، رهاتر از دریا (حمید طالقانی)، سلام بر فرشتگان (فرزاد اژدری)، و دو فیلم كوتاه/ حاشیههای انتخابات کانون کارگردانان برای دومین سال پیاپی تکرار شد: یک رویداد به دو روایت (محمد درمنش و همایون اسعدیان)/ مولانای مهرجویی/ سه سال بعد: نخستین فیلم بلند شهرام مكری بالاخره اكران خواهد شد؟/ قصهی تكراری، این بار فیلم خارجی: نصف مال من، نصف مال تو/ تهران كه باغ بود: خانهی استاد انتظامی موزه میشود/ روزهای خوب: گزارش دو نشست بررسی «جدایی نادر از سیمین»/ چهارمین جشنوارهی فیلم پلیس در راه: پلیس، سینما، پیشگیری اجتماعی/ جشنوارهی فیلم دانشجویی نهال: در مسیر بالندگی/ تاریخ تحولات فنی سینما در «آینهی جادو»/ فیلمهای روی پرده در بساط دستفروشها: از پیادهروها چه خبر؟/ نمایشگاهی از تصویرهای مرد سوم (كارول رید): نگاتیو بر بوم نقاشی/ نمایشگاه خیابانی یك هنرمند بینام: نام لاله اسكندری از كنار آثارش حذف شد/ غول چراغ جادو: در برابر پرسشگران سرنوشت عدنان غریبهی كوچك سایهروشن: فردوس كاویانی و امیرحسین آرمان گرمای آغوش خلیج فارس: گزارش اولین جشنوارهی فیلم كیش به خاطر چند صفر بیشتر: گزارشی دربارهی دستمزد بازیگران و حرفوحدیثهای كه این روزها پیرامون این موضوع برپاست در تلویزیون: پس از مرگ سهراب: عملكرد صداوسیما در پوشش رسانهای بحرانهای منطقه/ آیین ستایش بچههای دیروز: بزرگداشت خاطره سازان یك نسل نمایش خانگی: شروع دوبارهی قلب یخی/ آمار جعلی و نتیجهگیریهای غلط/ تأخیر در عرضهی قهوهی تلخ و خبرهای دیگر/ نگاهی به چند فیلم میخت را بكوب و برو!: گفتوگو با احمد مهرانفر بازسازی زندگی در زمان «حال ساده»: گفتوگو با علیرضا داودنژاد دربارهی مرهم
سینمای جهان - نمای دور: سینمای مستقل و هالیوود و پلی بین آن دو به نام جشنوارهی ساندنس: دنیای بدون داستان/ بحثهای حول و حوش آخرین فیلم نانی مورتی: آیا كلیسا بالاخره درس گرفته؟/ جیمز كامرون، همچنان نوآور و خلاق: مشكل بزرگ سینمای سهبعدی حل میشود؟/ جنجال بر سر پخش زودهنگام خانگی فیلمها خبرها: نمایش فیلم در فیسبوک/ وودی آلن این بار در رُم/ آرونوفسكی، جشنوارهی ونیز و كنارهگیری از «ولورین»/ آلبوم جدید جف بریجز/ همكاری اسمیت پدر و پسر با شامالان/ «شوالیهی سیاه برمیخیزد» و سهگانهی نولان/ «غرور و تعصب» بر پسزمینهی تهاجم زامبیها!/ جادوی هری پاتر روی دیویدی هم مؤثر است/ «گتسبی بزرگ» سهبعدی/ سمینار نقد فیلم/ تحقق رؤیاهای کودکی/ بزرگداشت ژانپل بلموندو/ فیلمهای كوتاه علیه سرطان/ زویی دشانل در انیمیشن «وینی خرسه»/ و... - نمای متوسط:من، نفرتانگیز (پیر كافمن، كریس رنو)/ بیكران (نیل برگر)/ لطفاً بخشش كنید (نیكول هالوفسنر)/ وِیك وود (دیوید كیتینگ)/ ولنتاین غمانگیز (درك سیانفرانس)، منشیطان را دیدم (جیوون كیم) - فیلمهای روز: هنوز اینجا هستم (كیسی افلك) و گفتوگویی با كارگردان/ مرد گریان (محمدصالح هارون) - نمای درشت: نقدها و گفتوگوهایی دربارهی سخنرانی پادشاه (تام هوپر) و شبكهی اجتماعی (دیوید فینچر) و مقایسهی آنها در رقابتهای اخیر اسكار، همراه با بررسی ساختار سخنرانی پادشاه و تطبیق تاریخی آن مباحث تئوریك: نادر و آب و خاكش: نگاه هولوگرافیك به جدایی نادر از سیمین/ نقد نوعی نگاه به جدایی نادر از سیمین تماشاگر:سایروس: گذشته ناگهان نگذشته/ سخنرانی پادشاه: لكنت یعنی دموكراسی! بازخوانیها: یك قرن روز زن و مقادیری ترس و موسیقی: دكتر جكیل و خانم هاید/ در انتظار كلوزآپ: بكت، تلویزیون و هی جو!/ دیجیتال، بعد سوم و شبكههای اجتماعی: آیا سینما، سینما باقی میماند؟
نقد فیلم سه نقد بر برف روی شیروانی داغ (محمدهادی كریمی) همراه گفتوگو با كارگردان و بازیگرش هنگامه قاضیانی/ خیابان بیستوچهارم (سعید اسدی) گزارش اكران: از 20 فروردین تا 20 اردیبهشت: گرمای بهاری نقد خوانندگان: بر جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی)/حوالی اتوبان (سیاوش اسعدی)/ پرسه در مه (بهرام توكلی)/ آدمكش (رضا كریمی)/ طبقهی سوم (بیژن میرباقری)/ پایتخت (سیروس مقدم)/ آدمكش (رضا كریمی)/ سریال راه دررو (سعید آقاخانی) بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شمارهی 106 (خرداد 1370) ماهنامهی «فیلم»
پیامك بفرستيد از این شماره با در اختیار گرفتن سیستم پیامرسانی اساماس، قصد داریم از این وسیله برای ارتباط بیشتر با خوانندگان مجله استفاده كنیم. البته امكان دریافت ایمیل را كه سالهاست در اختیار داریم اما گویا ایمیل هم آداب و ترتیبی دارد كه از حوصلهی خیلی از مردم این روزگار خارج است. پیامك فرستادن با تلفن همراه، امكانی است كه در هر موقعیتی میتوان از آن استفاده كرد و كوتاه بودن پیام (كه طبیعت آن است) با اقتضاهای این روزگار و روحیهی عمومی همخوانی بیشتری دارد. از این شماره، این امكان در اختیار خوانندگان عزیز مجله قرار دارد كه نظرهای خودشان را به این وسیله برای ما بفرستند. ما در هر شماره یك یا چند سؤال مشخص را كه دربارهی پاسخ آنها كنجكاویم در این صفحه مطرح میكنیم تا علاقهمندان به آن جواب بدهند؛ ضمن آنكه نكتههای دیگری را هم كه مایلید، میتوانید به ما پیامك بزنید. این امكان جدید قطعاً شكل و حالوهوای این صفحه را تغییر خواهد داد و شاید بر خلاف سنت «فلاشبك» در این صفحه پاسخهای كوتاهی هم به خوانندگان بدهیم؛ ضمن اینكه برای صفحهی «نامهها» هم میتوانید پرسشهایتان را پیامك بزنید و همكارمان احمد امینی در همان صفحه به آنها پاسخ خواهد داد. شمارهی سامانهی پیامك ماهنامهی «فیلم» 30006931 است و برای نخستین شماره تقاضا داریم - با توجه به اینكه امسال آخرین سال دههی سوم انتشار ماهنامهی فیلم است - كدام دهه را موفقترین دههی آن ارزیابی میكنید، و چرا؟: 1. دههی شصت (1369-1361) | 2. دههی هفتاد (1379-1370) | 3. دههی هشتاد (1389-1380) | منتظر دریافت پیامكهای شما هستیم.
رویدادها چندوچون بحث جنجالی دستمزد بالای بازیگران: به خاطر چند صفر بیشتر شاهین شجریکهن: موضوع دستمزد بازیگران (مثل هر چیز دیگری که بیشتر به زندگی خصوصی آنان مربوط شود) ذاتاً این قابلیت را دارد که تبدیل به جنجالی عامیانه و فراگیر شود. متأسفانه بسیاری از مردم از زحمتها و دشواریهای بازیگری خبر ندارند و فقط جنبههای شیک و رشکبرانگیز آن را میبینند و تصورشان این است که هیچ شغلی آسانتر و پرمنفعتتر از این نیست؛ فقط کمی رو میخواهد و کمی برورو! آنها نمیدانند فلان تاجر یا سیاستمدار یا صنعتگر چهقدر درآمد دارد و اگر هم بدانند واکنشی نشان نمیدهند؛ چون میان خودشان با او فاصلهای میبینند که از مقایسه و همذاتپنداری منعشان میکند. کارخانهدار سرمایه داشته، پزشک تحصیل کرده، صنعتگر زحمت کشیده، اما بازیگر چه؟ فقط شانس آورده که خداوند او را خوشقیافه یا خوششانس آفریده و به او استعداد ذاتی عطا کرده. پس میتوان یقهی بازیگر را گرفت و از او پرسید
سایه/ روشن فردوس كاویانی | حرفه: بازیگر بازی دلنشین فردوس کاویانی در سریال همسران آن قدر ماندگار شد که تا سالها تفکیک شخصیت حقیقیاش با کمال برای بسیاری از تماشاگران مشکل بود و همچنان او را با نام کمال در این سریال میشناختند. هرچند که کاویانی خاطرهی تلخی از حضورش در این سریال دارد: «همسران پس از شانزدههفده سال در یاد مردم مانده و دوستش دارند، اما متأسفانه هنوز حقوق من برای حضور در این سریال پرداخت نشده. در همان سالها بخش کالا و خدمات شهرداری آپارتمانهایی به هنرمندان میداد. من خودم بانی شدم و اسم بسیاری از هنرمندان را برای گرفتن آن آپارتمانها نوشتم و آنها همگی صاحب خانه شدند. اما چون حق من برای بازی در این سریال پرداخت نشد، مجبور شدم آپارتمانم را پس بدهم و هنوز مستأجرم!»
تئوریك نگاه هولوگرافیک به «جدایی نادر از سیمین»: نادر و آب و خاکش جهانبخش نورایی: در دنیای جدایی نادر از سیمین البته آن قدر سیاهی و عدم قطعیت هست که ما را بتواند گیج و منفعل و زمینگیر کند. اما در همین فیلم حقایقی هم هست که میتواند امید به زندگی و پایداری را در بیننده برانگیزد و آنچه را که بهراستی قطعی نیست برایمان موقتاً هم که شده، قطعی کند. این قطعیت موقت است که میتواند در کشاکش و تنش پایانناپذیر اجزای هستی برای مدتی به زندگی ما ارزش و معنا و آرامش بدهد. همان طور که گفتم معنای اثر وابسته به نگاه ماست. مهم این است که با کدام بینش و از چه زاویهای به این فیلم نگاه کنیم تا ارزشی قابل اتکا به دست بیاوریم یا نیاوریم. فرم جدایی نادر از سیمین هم از این جهت خیلی به تماشاگر کمک میکند. فیلمنامه بسیار ظریف و موجز و بیکموکاست نوشته شده. دیالوگها کارکرد و معنی چندگانه دارند. قصه خوب عمل آورده شده و فضای مرده ندارد. بازیها حرف ندارند. تأثیر ریتم گیرا و درگیرکنندهاش هم مانند رانندگی کردن در جادهی چالوس است. آدم چرتش نمیگیرد و خوابش نمیبرد، بس که جاده پیچوخم دارد. همهی اینها ما را آماده میکند که در فیلم شناور شویم و از آن با تصویر دلخواه خود بیرون بیاییم.
«جدایی نادر از سیمین»: اخلاق و طبقه محمدسعید محصصی: جدایی نادر از سیمین به رغم ظاهر بسیار سادهاش شاید یکی از پیچیدهترین فیلمهای سالیان اخیر باشد. فقط خواندن نقدهایی که در ماهنامهی «فیلم» شمارهی 424 چاپ شده و تفاوتهای مضمونی و روششناسانهی این نقدها روایتگر میزان این پیچیدگی است. حرف من اما رویکردن به این پیچیدگیها و سنجش عیار آنها و غور کردن در دریای نشانهها و مباحثی از این دست نیست، سخن من برخورد با برداشتی از فیلم است که در ورای ستایشهای شدید از فیلم، حاکی از سوءتفاهمی عمیق با فیلم و نگاه سازندهی آن است. این ناسازهوار یا معما یا پارادوکس در دنیایی که گفتوگو و تلاش برای گسترش مفاهمه میان صاحبان آرا و اندیشههای گاه بهشدت متفاوت و متضاد را فخر خود میداند، آن هم در چارچوب یک محدودهی (نهتنها جغرافیایی که) هنری و تخصصی، مایهی بسا شگفتی است.
تماشاگر «سخنرانی پادشاه»: لكنت یعنی دموكراسی ایرج كریمی: قدرت، همان چیزیست كه یك تودهی تحقیرشده مرعوب و مقهور آن میشود و از این راه وسیلههای محبوبیت یك بت فراهم میآید. و از این لحاظ، شاید یك مضمون اصلی و مهم سخنرانی پادشاه این باشد كه: لكنت یعنی مشروطه و دموكراسی، چون لكنت در این چشمانداز به معنای بركنار ماندن از ایدهی سلطه است (لكنت را به این دلیل ویژگی نهفته و نمادین دموكراسی میگیریم چون دموكراسی مدعی فصاحت نظامهای ایدئولوژیك برای پاسخگویی به همهی پرسشها نیست. بهویژه با پاسخهایی كه از پیش تعیین شده باشند. آزادی پژوهش و بیان از این لحاظ در دموكراسی اهمیت جوهری مییابد).
بازخوانیها دیجیتال، بعد سوم و شبكههای اجتماعی احسان خوشبخت: موقعیت سینمای امروز ناامیدكننده (یا نگرانكننده) است، اما به قول بیلی وایلدر چندان جدی نیست، یا ما میتوانیم آن را چندان جدی نگیریم. در دورهای كه اصطلاحات ادبی برای توصیفِ حال ته كشیدهاند و دیگر معلوم نیست در عصر پسا - چی هستیم، اصطلاح دیگری از تنور متفكران سینمایی بیرون آمده كه هنوز داغ است و رایج: عصر «پساسینما». این عنوان تازه به شكل مضحكی قابل حدس زدن است. هر كسی كه آن را برای بار اول بشنود، میداند دربارۀ چه چیزی حرف میزنیم و با آنكه كمابیش توصیف درستی از حال است، جدی گرفتن آن در دورهای كه معنای خود كلمه «جدی» دچار استحالههای اساسی شده، غیرممكن به نظر میرسد.
سینمای جهان «شبكهی اجتماعی»: پیرامون اسارت بشری یاشار نورایی: جریان جدید ضدتفسیر در ادبیات سینمایی ایران که هر نوع نگرش تفسیری را به شیوهای بدوی و تمامیتخواه رد میکند، در برخورد با فیلمی مثل شبکهی اجتماعی اتفاقاً بسیار مضمونگرا عمل کرده، و اثر را یا دربست قبول میکند چون فیلم استاد فینچر است، یا اینکه با طرح ادعاهایی از این قبیل که دنیا عوض شده و هر کس از درون اتاق خودش میتواند دنیا را عوض کند، یک بخش از داستان فیلم را به شعار کلی اثر تبدیل میکند. این نوع تقلیل در نهایت به ادعاهایی بدون پشتوانهی نظری منتهی میشود در ستایش یا مذمت فیلم. تکرار جملههایی از این قبیل كه جهان امروز جهان ارتباطات است یا اینكه اینترنت، جهان را کوچک کرده، چه رهیافتی به بینندهی فیلم میدهد تا متوجه نكتههای سینمایی آن شود؟ روزگاری پستمدرنیسم مد روز بود و کمتر بحثی بود که شکل گرفتنش از مجرای تفسیر پستمدرنیستی نگذرد، و حالا دنیای تازهی ارتباطات و اینترنت (تازه برای چه کسی و در کجای جهان؟) سوژهای شده برای بحثهای آببندینشده تا با استناد به از میان رفتن مرزها، هر نوع بینظمی و آشفتگی فکری و نظری را به خصیصهای قابل ستایش تبدیل کنند، ولو اینکه در باطن با نگرش سنتی به فهرست کردن کلیاتی اکتفا کنند و هیچگاه وارد جزییات نشوند.
تبدیل كردن فیسبوك به ویدئو گِیم هومن داودی: از حیث تئوریك كه به فیلم نگاه میكنیم، همه چیز عالی به نظر میرسد: كارگردان سركشی كه خود را تثبیت كرده و داستانی كه جان میدهد برای هیجان و تعمق. داستان شكلگیری یكی از بزرگترین نوآوریهای قرن بیستویكم توسط كسی كه در برقراری ارتباط با دیگران و مخصوصاً جنس مخالف ناتوان است. قطعاً فیسبوك، آیندهی روابط اجتماعی و انسانی را دگرگون خواهد كرد (اگر تا حالا نكرده باشد) و باعث به وجود آمدن نظام فكری جدیدی خواهد شد. از طرف دیگر، خالق نابغهی این شبكهی اجتماعی جهانی، فردی به تصویر كشیده میشود كه انگیزهی اولیهاش برای خلق چنین پروژهی عظیمی، بسیار مبتذل است؛ بردن آبروی دختری كه دوستش بوده و به دلایلی منطقی با او به هم زده است.
گفتوگو با دیوید فینچر: یهودای میلیاردر دیوید فینچر: تقریباً با همهی شخصیتهای فیلم همذاتپنداری میكنم. با این حال به عنوان كارگردان، احساس نمیكنم كه برای ساختن فیلمی دربارهی یك شخصیت لازم باشد حتماً با او احساس همذاتپنداری بكنی. به نظر من این دیدگاه آدمهایی است كه فقط میخواهند پول تماشاگران را به جیب بزنند. اگر هدفتان این باشد بله، حداقل شخصیت اصلی فیلمتان باید آدم دوستداشتنیای باشد. اگر هدف من صرفاً این باشد كه شما به تماشای فیلم من بروید و پولتان را به من بدهید، آن وقت باید نود درصد مواقع، چیزی را نشانتان بدهم كه شما به عنوان تماشاگر دوست دارید در فیلم ببینید. ولی اگر چنین نگاهی به فیلمسازی نداشته باشید و فیلم را چیزی غیر از ابزاری برای انبساط خاطر كه مردم بتوانند راحت تماشایش كنند بدانید، آن وقت كار دیگری انجام میدهید... | برگرفته از سه گفتوگو با فينچر
ساختارشناسی فیلمنامهی «سخنرانی پادشاه» : بلوغ یك بزرگسال ناصح کامگاری: فیلمنامهی سخنرانی پادشاه نوشتهی دیوید سیدلر، اثری با ساختار کلاسیک است که در ده فصل، داستانی را در قالب زمان خطی، بدون ارجاع به گذشته یا آینده یا هر گونه تداخل زمانی دیگر، بیان و عناصر متعارف شخصیتپردازی، اوج و فرود و نقطهعطف را رعایت میکند. حفظ روابط علّی، کاشت عناصر داستانی مرتبط و تداعی آنها در فصلهای مختلف و همچنین حفظ ریتم با پخش اطلاعات و ترکیب صحنههای پرگفتوگو با صحنههای تصویری در کنار نماهای پرتحرک، ساختار مستحکمی به این فیلمنامه بخشیده است. 1. در فصل اول، رسانهی رادیو به عنوان اهرم مدرن حکومت تصویر شده و دو شخصیت اصلی، شاهزاده و همسر او، و شخصیت فرعی اسقف اعظم معرفی میشوند و خصلتهای آنان، یعنی اعتمادبهنفس نداشتن شاهزاده، همدلی و مسئولیتپذیری همسر و تملقگویی اسقف اعظم که نماد کلیسای متکی بر حکومت است مطرح میشود. آنگاه با سخنرانی پرلُکنت شاهزاده، نقطهضعف او در نیل به هدف، یعنی کسب سلطنت، هویدا میشود. برداشتن این مانع، منشأ حرکت قصه است.
«سخنرانی پادشاه» تا چه حد سندیت تاریخی دارد؟: تخیل آگاهانه دیوید فریمن (ستاد تاریخ دانشگاه دولتی فولرتن در ایالت كالیفرنیا): سخنرانی پادشاه به عنوان داستانی روحیهبخش در باب چگونگی اثرگذاری یك دوستی (میان عضوی از خاندان سلطنتی و درمانگر غیراشرافی او) بر مسیر تاریخ عرضه شده اما برخی مفسران از جنبههای مختلف، اعتراض كردند. از جمله در این مورد كه فیلم، حمایتِ وینستن چرچیل از ادوارد هشتم، پادشاه عیاشی كه به خاطر ازدواج با یك زن مطلقهی آمریكایی از سلطنت كنارهگیری كرد، را مخفی نگه میدارد؛ و از دادن اطلاعات دربارهی این موضوع كه جرج ششم حامی سیاست مماشاتی نِویل چمبرلین (نخستوزیر انگلستان در سالهای 1937 تا 1940) در قبال هیتلر و آلمان نازی بود، خودداری میكند. كریستوفر هیچنز مدتی پیش در سایت «اِسلِیت» سخنرانی پادشاه را به عنوان فیلمی «سراسر تحریف تاریخ» نكوهش كرد.
رقابت «شبكهی اجتماعی» و «سخنرانی پادشاه» در اسكار: چرا فینچر بازی را به هوپر باخت؟ حسین جوانی: شب عجیبی بود. هنوز همه به یاد داشتند که چهطور اعضای آکادمی فیلم سرخوشانهی دنی بویل، میلیونر زاغهنشین را به فیلم باارزش و کمالگرای فینچر، مورد عجیب بنجامین باتن ترجیح دادند و تمام جایزهها به دنی بویل و گروه هندی سازندهی فیلمش رسید. دوباره فینچر با فیلم تازهاش، شبکهی اجتماعی به کداک تیهتر آمده بود. این بار اما رقیبش کارگردان تازهکاری بود که هرچند، همچون بویل، بریتانیاییتبار است ولی به واسطهی همین تازهکار بودن چندان به چشم نیامده بود و همه فینچر را برندهی بازی میدانستند. جشن شروع شد و در انتها این تام هوپر بود که بر خلاف نظر بیشتر پیشبینیها، مجسمهی طلایی اسکار را برای کارگردانی سخنرانی پادشاه به دست آورد. پرسش مهم این است: چرا وقتی همه فینچر را برندهی اسکار کارگردانی میدانستند، آکادمی هوپر را برگزید؟
فیلمهای روز | هنوز اینجا هستم (کیسی افلک): 120 روزِِ سودوم آرمین ابراهیمی: حاصل کار و فیلمبرداری مداوم کیسی افلك در طول ماههای خانهنشینی فینكس تبدیل شد به فیلمی صد دقیقهای که دیدنش واقعاً دل شیر میخواهد، بهخصوص اگر نسبت به این بازیگر احساسات مثبتی داشته باشید و مشتاق دانستن سرنوشتش باشید. باید به مخاطبان احتمالی فیلم، پیش از تماشایش هشدار داد و برای روشن شدن میزان جدیت خطر صحنههای تکاندهندهاش آن را با سالو: 120 روز سودوم مقایسه کرد (و این مقایسه نه به خاطر آن بلایی است كه در دو صحنه، یکی از دوستان یوآكین فینکس بر سر او یا در واقع بر صورت او میآورد).
مرد گریان (محمد صالح هارون): زمان بیترحم رامین صادق خانجانی: محمد صالح هارون در این فیلم كه در جشنوارهی کن هم تحسین شد، به بهانهی قصهی مکرر تقابل دو نسل، یک درام خانوادگی را در بطن دگرگونی سیاسی که کل جامعه را تحت تأثیر قرار داده میگنجاند تا به بررسی یکی از مشکلات اساسی جامعههای توسعهنیافته که میتوان آن را به مقاومت در برابر تغییر، تعبیر کرد بپردازد و با پیوند داستان به این پسزمینهی وسیعتر، به این موقعیت دراماتیک کهنالگویی، طنینی معاصر و كاركردی انتقادی/ اجتماعی ببخشد.
نقد فیلم برف روی شیروانی داغ (محمدهادی كریمی): این برف را سرِ بازایستادن نیست... شاپور عظیمی: برخی اعتقاد دارند ساختن فیلم در مورد روشنفكران و روابط روشنفكرانه این خطر همیشگی را دارد كه بهسرعت با اثر متظاهرانهای روبهرو شویم. مخاطبگریزی اولین اتهامی است كه به چنین فیلمهایی زده میشود. معتقدان به چنین نظریهای بر این باورند كه به این ترتیب، فیلم از مخاطبان و دلمشغولی آنها فاصله میگیرد و به زندگی و روزگار قشر خاصی روی میآورد كه در اكثریت نیستد. هرچند چنین تفكری محصول رویكرد اجتماعی منتقدان دههی شصت است كه هر نوع فردگرایی را تخطئه میكرد، اما تا امروز و تا دوران نقد فیلم معاصر نیز چنین نگرشی امتداد یافته است. این سو و آن سو، برخی، فیلم كریمی را اثری بیگانه با علاقهها و سلیقههای مخاطب عام ارزیابی كردهاند. بر خلاف آنچه در نگاه نخست به نظر میرسد، برف... اثری روشنفكرانه و مخاطبگریز نیست.
مرگ یك شاعر اصغر نعیمی:برف... میتواند نقطهی عطفی در كارنامهی كریمی باشد؛ اینكه او توانسته میان اجزای مختلف فیلم اعم از مضمون، داستان، ساختار و اجرا تعادل مناسبی به وجود آورد، نشاندهندهی ورود او به عرصههای جدیدی در فیلمسازی است. پیش از شروع فیلمبرداری وقتی در جریان حالوهوای فیلم، مضمون آن و محدودیتهای فرمیاش از نظر شخصیتها و لوكیشن قرار گرفتم نگران شدم كه مبادا حاصل نهایی فیلمی ملالآور، شعارزده و مخاطبگریز از كار درآید؛ اما خوشبختانه خودداری او از تظاهر و فاضلنمایی، فیلم را از این عارضهها مصون نگه داشته است.
نقد خوانندگان | با همراهان این صفحه تهماسب صلحجو: دور از انتظار نبود كه بسیاری از همراهان این صفحه به فیلم جدایی نادر از سیمین توجه بیشتری نشان دهند و همین طور هم شد. نقدهای پرشماری دربارهی این فیلم به دستمان رسید؛ برخی موجز و مختصر و برخی طولانی و مفصل. به هر حال چاپ گزیدهی همهی نقدهای جدایی نادر... میسر نبود. سعی كردیم نمونههای متنوعی را برای چاپ انتخاب كنیم. البته علت چاپ نشدن همهی نقدها كمبود جا و انبوهی نوشتهها نیست. گاه طرز نگارش، شیوهی انشا، لحن بیان و حاشیهروی از متن اثر نیز زمینهای فراهم میآورد تا برخی نقدها چاپ نشوند... نقد فیلم، نثری ساده و روان میطلبد. پیچاندن مفاهیم لابهلای واژهها و تعبیرها شاید جای دیگری كارآمد باشد اما به كار نقد نمیآید. اگر بتوانید درك خود را از یك اثر سینمایی، موجز و بیتكلف بنویسید، بیتردید حاصل قلمتان خوانندهی بیشتری خواهد داشت.
گفتوگو با علیرضا داودنژاد دربارهی «مرهم» : بازسازی زندگی در زمان «حال ساده» جواد طوسی: به مناسبتهای مختلف صحبتهایی در مورد سینمای بومی و ملی كردهاید. الان سینمای بومی و ملی برای شما با این پیشینه چه تعریف منطقی و کارآمد این زمانه دارد و خودتان چهقدر تلاش میکنید که به شكلگیری آن كمك كنید؟ داودنژاد: مرهم یک نمونه از این نوع سینماست. یعنی سینمایی که از متن زندگی جاری الهام میگیرد و با سانسور قطعاً صدمه میبیند. سینمایی که از واقعیتها، حسرتها، آرزوها و آرمانهای واقعی مردم بیگانه نباشد و به همین دلیل مورد استقبال مردم قرار بگیرد و بتواند از همین طریق سرمایههای مردمی را جذب کند. برای اینکه چنین سینمایی موفق شود باید همۀ سیستم و نظام اجتماعی دست به دست هم دهد. این فیلمها از زمان تولیدشان باید بهشدت معرفی و تبلیغ شوند. زمان عرضه در جشنواره به چنین مشکلهایی برنخورند و زمان اکران شدن به طور گسترده تبلیغ و شناسایی شوند. چون مسأله در مورد این نوع فیلمها این است که مردم بیایند در سالن و اگر بیایند راضی بیرون میروند. بنابراین برای شکل گرفتن سینمای بومی و ملی نکتۀ اول این است که سانسور بین سینما و زندگی فاصله نیندازد و بعد کل نظام فعالیتهای اجتماعی/ فرهنگی/ سیاسی، از این نوع سینما حمایت کنند. سینما وقتی که با سانسور مواجه است امکان بومی شدن ندارد و سینمایی که از زندگی الهام نگیرد چهطور میتواند بومی باشد؟ اصلاً راه رسیدن به سینمای ملی از سینمای بومی است.
گفتوگو با محمدهادی كریمی، كارگردان «برف روی شیروانی داغ»: حال خوب و فال خوب علیرضا معتمدی: به نظر میرسد در طراحی شخصیتهای فیلم این نكته را كه در مقابل هر شخصیت روی دیگر سكهاش هم وجود داشته باشد در نظر داشتهاید. همان طور كه خودتان گفتید كوروش تهامی و شهاب كه در تقابل با هم قرار دارند به لحاظ ویژگیهای شخصیتی، یا آنا نعمتی و خاطره اسدی... كریمی: بله همین طور است. پریچهر دختریست با هیجانهای سیاسی كه از یك خانوادهی سیاسی/ مذهبی میآید، پدرش صاحبمنصب اجرایی است اما خودش تا آن حد عصیانگر است كه خودش را به این شاعر نزدیك كرده است... در مقابل این شخصیت سپیده قرار دارد كه فاقد هیجانات است و در لحظه میخواهد از موقعیت استفاده كند. اگر پریچهر دنبال عشق است او دنبال جسم و جنسیت است. آن طرف كامیار و بهمن هم همین طور هستند. بنابراین الزام درام این گونه بود كه اینها از یك سو در تضاد با هم قرار داشته باشند و از سوی دیگر كاملكنندهی هم باشند تا قصهمان بتواند پیش برود. آن هم در فیلمنامهای كه حادثهی خاصی اتفاق نمیافتد و مبنا بر تقابل شخصیتهاست.
گفتوگو با هنگامه قاضیانی: با من به زبان مورچگان سخن بگو آرامه اعتمادی: چه نقشهایی بازی کردهاید که الان فکر میکنید دوست دارید آنها را از کارنامهتان حذف کنید؟ قاضیانی: من مادر هستم را ندیدهام و فقط احساس میکردم که نقش خوبی نیست. اما الان با دیدگاههای جالبی که از نویسندههای همكار شما شنیدم، احساس میکنم که باید این فیلم را ببینم. عجیب است که وقتی کار بازیگر در فیلم تمام میشود، حتی یک بار دعوتش نمیکنند که نسخهی تدوینشده و آماده را ببیند. هادی کریمی با احترام از تمام بازیگرانش، حتی من که یک سکانس بازی کرده بودم، برای دیدن فیلم برف... دعوت کرد، اما در من مادر هستم حتی جواب تلفن من هم داده نمیشود تا بتوانم خبری بگیرم. شاید روزی از بازی کردن در این فیلم پشیمان شوم. از فیلم قرمز دوست داشتم که با آقای جیرانی کار کنم. دلم میخواست فضایی را که شبیه به ریتم خودم هست تجربه کنم. اما الان میدانم که دیگر آن فضاها را تجربه نخواهم کرد مگر اینکه مجبور شوم.
گفتوگو با احمد مهرانفر: میخت را بكوب و برو! مهرانفر: خیلی از بازیگران دوست دارند که بعد از تجربه کردن همۀ انواع بازیگری به کارگردانی برسند. من هم خیلی وقتها به این فکر میکنم که وقتی وقتش برسد خودم کارگردانی کنم. این یک بلوغ است که باید به آن برسم. ضمناً دوست دارم نقشهای اصلی خوب بازی کنم. در فیلم عاشقانهای برای سرباز وظیفه رحمت (پوریا آذربایجانی) احساس کردم که چهقدر بازی کردن نقش اول راحتتر است. چون اگر نتوانی از اول با نقش ارتباط برقرار کنی، بالاخره این فرصت را داری که نقش را به دست بیاوری. اما در نقشهای کوتاه از همان اول باید خودت را از هر نظر غنی کنی، بیایی و میخت را بکوبی و بروی.