جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ تير ۱۳۹۰

شماره‌ 428 ماهنامه‌ فیلم | تير 1390









فهرست مطالب

 سينمای ايران
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: قلاده‌های طلا (ابوالقاسم طالبی)، بزن بریم بهشت (مصطفی کیایی)، من همسرش هستم (مصطفی شایسته)، محدوده‌ی ابری (روح‌الله سهرابی)، مرد آواها (مسعود نجفی)/ كیومرث پوراحمد دبیر پانزدهمین جشن سینمای ایران شد: شمارش معكوس/ نشست خبری معاون امور سینمایی: ریل‌‌ها برای که جا‌‌به‌‌جا می‌‌شوند؟/ سه شب: تهیه‌كنندگان، فیلم‌نامه‌نویسان، كارگردانان؛ شب‌های گلایه/ پس از سال‌ها نوشته‌ای از کیومرث وجدانی: دیگرانِ بسیاری هستند.../ گپی با ابوالحسن داودی: فیلم، سینما، صندلی/  به بهانه‌ی نخستین تجربه‌ی یک بازیگر سینما (پارسا پیروزفر) در کارگردانی تئاتر (گلن‌گری گلن‌راس): اسم منو هم روی تخته بنویس!/ خبرهای کوتاه/ همه فیلم‌به‌دست، دنبال سالن: آرزوهای بزرگ/ سندرم تورم مراسم پایانی جشنوارهها و آیینهای سینمایی سرزمین ما: آداب پایان/ اتحادیه‌ی تهیه‌کنندگان پروانه‌ی ساخت صادر می‌کند!: مجوز بی‌مجوز/  نمایشگاه عكسهای عباس كیارستمی و میترا محاسنی: دیوارهای دو سینماگر/ سایه روشن: منوچهر آذری و شیرین یزدان‌بخش
شهر برهنه: گزارش چهارمین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم شهر/ چند فیلم شهری و غیرشهری: امیدها و نجواها... در تلویزیون: فریبرز عرب‌نیا در «هفت»؛ بازیگری كه استاد معارف شد: هیچ‌كس سر جای خود نیست و همه حال‌شان خوب است/ دکورهای سریال «مختارنامه»، سرمایه‌ای که بر باد می‌رود
صدای آشنا: دو مطلب درباره‌ی دوبله‌ی جرم: امان از قضاوت.../ شنیدن آواز با چشمان بسته اشاره به دور: چهل سینماگر برتر جهان به انتخاب «گاردین»/ پخش جهانی فیلم‌های کیارستمی و فرهادی/ ده فیلم برتر ایرانی به انتخاب «اسکرین جانکیز»/ مدال هنرمند برجسته‌ی لهستان برای خسرو سینایی/ شکرستان در کشورهای عربی و فرانسه/ عضویت مدیرعامل خانه‌ی سینما در هیأت‌مدیره‌ی فیاپف/ در عرصه‌ی جهانی/ جایزه‌ها، داوری‌ها، بزرگداشت‌ها.../ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراکز فرهنگی جهان
پدیده‌ای به نام اكبر عبدی؛ بچه‌ی محله‌ی بروبیا: ستاره‌ای چشمك می‌زند: یكی‌دو خاطره، دوسه‌تا نكته: از جنگل تا تهرانِ آخر شب/ نقش‌های ماندگار اكبر عبدی/ عبدی امروز و دیروز/ تنوع نقش‌های اکبر عبدی: ... اما تو چیز دیگری/ اكبر آقا آكتور تئاتر: خانه‌ی اول/ فیلم‌های ناكام اكبر عبدی: بازگشت از نیمه‌راه/ گفت‌وگو با اکبر عبدی: کودک سینما، کودک زندگی 

سینمای جهان
ـ نمای دور: جنجال‌آفرینی لارس فن‌تریر در جشنواره‌ی كن: زمانی برای اخراج یک نورچشمی/ مورد عجیب ترنس مالیک/ مثلث اسكورسیزی، دنیرو و دی‌كاپریو: همكاری دوباره‌ی اسكورسیزی و دنیرو؟/ بحث‌های پایان‌ناپذیر در زمینه‌ی سینمای سه‌بعدی: مواجهه با تاریكی/ مستند برگزیده‌ی جشنواره‌ی ساندنس: رودررو با مرگ/ خبرهای کوتاه
ـ فیلم‌های روز: در دنیایی بهتر (سوزانه بیر) و گفت‌وگویی با كارگردان/ جنون ماری جوانا (برنارد رز)
ـ نمای درشت: مجموعه‌ای درباره‌ی آدم درست را راه بده (توماس آلفردسن) و بازسازی هالیوودی‌اش بگذار وارد شوم (مت ریوز) شامل مقایسه‌ی تطبیقی این دو فیلم، نگاهی به خون‌آشام‌ها در گذر زمان، تحلیل حضور شخصیت‌های كودك و نوجوان در فیلم‌های گونه‌ی وحشت، سیزده شیء و مفهوم رایج در فیلم‌های ترسناك
بازخوانی: كریستین ماركلی، زمان و طولانی‌ترین فیلم تاریخ: ساعت‌ساز جهان/ زباله‌شناسی، دیلِن و وابرمن: آشغال سخن می‌گوید 
گزارش‌های شصت‌وچهارمین جشنواره‌ی كن: «سمفونی ملكوتی» بر «سخاوت انسانی» پیروز شد/ روزی روزگاری، کن

نقد فیلم
نقدهایی بر جرم (مسعود کیمیایی) همراه گفت‌وگو با كارگردان/ فوتبالی‌ها (عباس خواجه‌وند)
گزارش اكران:  از 20 اردیبهشت تا 20 خرداد: «آرامش» پس از «توفان» ب
یست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 107 (تیر 1370) ماهنامه‌ی «فیلم»

همكاران این شماره: بهداد آوند امینی، سعید احمدی پویا، محمد اطبایی، محسن بیگ‌آقا، احسان بیگلری، مسعود پورمحمد، مصطفی جلالی فخر، حسین جوانی، نیما حسنی‌نسب، رضا حسینی،  محمد حقیقت، احسان خوش‌بخت، آرش خوشخو، مهرزاد دانش، پوریا ذوالفقاری، پژمان راهبر، جواد رهبر، سارا رحیمی، مرضیه ریاحی، محسن سیف، شروینه شجری‌کهن، ناصر صفاریان، تهماسب صلح‌جو، جواد طوسی، نیما عباس‌پور، بهزاد عشقی، شاپور عظیمی، نیروان غنی‌پور، عقیل قیومی، ایرج كریمی، قصیده گلمکانی، فرزین محدث، حمیدرضا مدقق، محمد محمديان، سوفیا مسافر، احسان ناظم‌بكایی، امید نجوان،  خسرو نقیبی، كیومرث وجدانی. صفحه‌آرایی: علی‌رضا امك‌چی

 

چشم انداز ۴۲۸

پس از سال‌ها، نوشته‌ای از كیومرث وجدانی: دیگرانِ بسیاری هستند...
از میان منتقدان فعال در دو دهه‌ی 1330 و 40، یكی از انگشت‌شمار نویسندگانی كه بیش از دیگران و فقط به دلیل كیفیت و عمق نوشته‌هایش در یاد دوست‌داران قدیمی سینما باقی مانده، دكتر كیومرث وجدانی است. او كه دكتر روان‌‌شناس است در سال 1347 برای ادامه‌ی تحصیل به انگلیس رفت و برای همیشه در آن‌جا ماندگار شد و دیگر ننوشت. كیومرث وجدانی، متولد 1318، از اوایل دهه‌ی 1340 نقدنویسی را شروع كرد... آن‌چه می‌خوانید متن نامه‌ی دكتر كیومرث وجدانی است كه به دلیل43 سال زندگی در خارج از ایران، می‌گوید تسلط كافی به زبان فارسی ندارد و آن را به انگلیسی نوشته و بهروز تورانی ترجمه‌اش كرده است. امیدواریم این سرآغازی باشد بر دوره‌ی تازه‌ای از كارنامه‌ی نویسندگی كیومرث وجدانی. پیداست كه او كم‌وبیش سینمای دنیا را دنبال می‌كرده و مشتاق تماشای فیلم‌های جدید سینمای ایران است؛ سینمایی كه به قول خودش از زمان مهاجرت او تا كنون، از زمین تا آسمان فرق كرده است.     
کیومرث وجدانی: به دنبال پیام‌های قبلی، حالا توانسته‌ام که شماره‌ی اخیر مجله‌ی «فیلم» را مرور کنم. باید مجدداً از این‌که نامه را به زبان انگلیسی می‌نویسم پوزش بخواهم چرا که تا هنگامی که تسلط سابق خود بر زبان فارسی را مجدداً به دست نیاورم چاره‌ی دیگری ندارم. هم‌چنین ممکن است برخی از ملاحظات مرا بیش از حد واضح یا غیردقیق بیابید. اگر این‌ طور باشد، علتش دور بودن من از ایران برای این مدت طولانی و ناآشنایی‌ام به وضعیت جاری سینما در ایران است که امیدوارم جهل مرا در این مورد نیز ببخشید. با همه‌ی این حرف‌ها، مایلم نظرهای زیر را ابراز کنم: 1-  اولین چیزی که در مجله‌ی شما نظرم را جلب کرد تعداد بسیار زیاد فیلم‌های ایرانی است که درباره‌ی آن‌ها مطلب نوشته‌اید. هیچ‌کدام از این فیلم‌ها را ندیده‌ام. اما با توجه به نقد‌های شما به نظر می‌رسد که شایستگی این بحث‌های جدی را دارند. حتماً به خاطر دارید که زمانی که من درباره‌ی فیلم‌ها مطلب می‌نوشتم به‌زحمت می‌شد یک فیلم ایرانی را پیدا کرد که ارزش آن را داشته باشد که آدم قلم روی کاغذ بگذارد و یک سطر درباره‌اش بنویسد. این نشان‌دهنده‌ی آن است که از آن روزها تا امروز، سینمای ایران تغییرات شدیدی کرده و به سوی بهبود رفته است. برای هرکسی که در خارج از ایران زندگی می‌کند، سینمای ایران از چند فیلم شبیه آثار کیارستمی و مخملباف تشکیل شده است. مجله‌ی شما نشان می‌دهد که دیگران بسیاری هستند که آثارشان اگرچه ممکن است درحد کارهای آن‌ها نباشد، دست‌کم ارزش توجه جدی را دارند...

سندرم تورم مراسم پایانی جشنوارهها و آیینهای سینمایی سرزمین ما: آداب پایان
هوشنگ گلمکانی:
مشهدی‌ها اصطلاحی دارند و می‌گویند مثلاً فلان چیز، «كارا [كرایه] نمی‌كنه.» خودتان به لهجه‌ی مشهدی بخوانید.) یعنی نمی‌ارزد، یا صرف ندارد. مثلاً می‌گویند: نمی‌ارزد كه برویم تهران خانه‌ی فلانی، و فقط دوسه روز بمانیم و برگردیم. بهتر است حالا كه این همه راه را می‌رویم، لااقل دوسه هفته بمانیم. حالا حكایت این‌جاست. انگار وقتی كه یك مراسم مثلاً سه‌ساعته تبدیل به سه مراسم شده، صرف ندارد كه سه مراسم یك‌ساعته بشود. منطق و روحیه این است. حالا كه این همه زحمت كشیدهایم، جا گرفته‌ایم، دكور و مجری و اركستر و خواننده و كارت دعوت و عكاس و فیلم‌بردار و اسباب پذیرایی و همه چیز فراهم است؛ صرف ندارد همه‌ی این‌ها در یك ساعت «هدر برود» (نه این‌كه وقت‌مان به هدر برود.) بهتر است سه‌چهار ساعت دور هم باشیم.

سایه/ روشن |  منوچهر آذری: ما توی بورس نیستیم

مرضیه ریاحی: در تمام سال‌های کودکی، زمانی که نه پی‌اس‌پی بود، نه پلی‌استیشن، نه کامپیوتر و نه ویدئوگیم، نوار قصه‌ای بود که جای همه‌ی بازیچه‌های نداشته را پر می‌کرد. قصه‌ای که خط به خطش را از بر بودیم؛ اما باز تازه بود: «روباهه رو چزوندیم، تا کوه قاف دووندیم، دماغشو سوزوندیم، طمع از راه درش کرد، بیچاره و منترش کرد، خام‌طمعی بلاش شد، کتک خورد آش‌ولاش شد...»  نوار قصه‌ی خروس‌زری پیرهن‌پری با شعرهایی از احمد شاملو آن قدر جذاب بود که در هر تکرار تازه باشد، تازه‌تر از بار قبل. با صداهایی دل‌نشین که حالا شده‌اند بخشی از خاطرات کودکی یک نسل. منوچهر آذری مرد طناز رادیو، و البته تلویزیون و سینما، هنوز برای کودکان دیروز یادآور روباه آن قصه است.

پدیده‌ای به نام اكبر عبدی: بچه‌ی محله‌ی بروبیا: ستاره‌ای چشمك می‌زند
شاهین شجری‌کهن:
اکبر عبدی یکی از پرکارترین بازیگران چند سال گذشته‌ی سینمای ایران بوده و نقش‌های زیادی در حافظه‌ی سینماروها به یادگار گذاشته است؛ البته این تعبیر (متأسفانه) فقط درباره‌ی نیمه‌ی اول کارنامه‌ی حدوداً سی ساله‌ی او صدق می‌کند و بازی‌های سال‌های اخیر او اغلب به همراه نام‌ونشان فیلم‌هایی که در آن‌ها حضور داشته فراموش شده‌اند. از جمله در ماه‌های ابتدایی امسال، عبدی سه فیلم روی پرده داشت؛ اخراجی‌هادر شب عروسی و شرط اول. اما این فیلم‌ها را بهانه‌ای کردیم تا به خود او و شمایل بازیگری‌اش بپردازیم. او با گفت‌وگوهای مطبوعاتی میانه‌ای ندارد و رابطه‌اش با رسانه‌ها بسیار کم‌رنگ است. شاید اگر علاقه‌اش به ماهنامه‌ی «فیلم» نبود این امکان فراهم نمی‌شد که در روزهای پرمشغله‌ی بازی در نخستین فیلم سینمایی رضا عطاران، با حوصله و ابراز تمایلی غافل‌گیرکننده پای گفت‌وگویی مفصل با ما بنشیند و بخش‌هایی از حرف‌های ناگفته‌اش را بگوید.

درباره‌ی اكبر عبدی: یكی‌دو خاطره، دوسه‌تا نكته: از جنگل تا تهرانِ آخر شب
ایرج كریمی: ... اما آن شب چون خانهٔ محمود (كلاری) تلفن نداشت قرار شد عبدی من را سر راهش دم یك آژانس پیاده كند كه به خانه‌ام (در ضرابخانه) برگردم. مسیر عبدی درست برعكس در جهت غرب و جنوب بود. البته او نشانی‌ام را پرسید كه برساندم ولی من حیا كردم و نشانی را ندادم. این نشانی ندادن همان و دور و دورتر از خانه‌ام شدن همان. ما آژانس پیدا نمی‌كردیم. به آن‌هایی هم كه برخوردیم یا تعطیل بودند یا ماشین نداشتند. و در حالی كه عبدی ـ طبیعتاً ـ‌ به مسیر خودش می‌رفت و به خانه‌اش نزدیك‌تر می‌شد مرا طبیعتاً از خانه‌ام دور و دورتر می‌كرد. و غرولند هم می‌كرد. یادم هست كه ناگهان با عصبانیت از این‌كه آژانس كه لازم است پیدا نمی‌شود ولی چیزهای دیگر چرا، ازم پرسید: «الان ساعت نزدیك دوی صبح می‌خواهی ببرمت یك دست مبل برایت بخریم؟!»

تنوع نقش‌های اکبر عبدی: ... اما تو چیز دیگری
رضا کاظمی:
اگر یک و تنها یک بازیگر ایرانی به‌راستی برازنده‌ی صفت هزارچهره باشد، تصویر اکبر عبدی در ذهن شکل می‌گیرد. در رویکردی خیلی خام و بدون یادآوری کیفیت نقش‌آفرینی این بازیگر، خاطره‌های بصری‌مان از «تست گریم»‌های منتشرشده‌ی رنگ‌به‌رنگ عبدی برای فیلم‌های مختلف و حتی گریم‌های متفاوتش در یک فیلم، بدیل و نمونه‌ای در سینمای ایران ندارد. بد نیست مرور نقش‌آفرینی عبدی را از همین شمایل بیرونی آغاز کنیم. نقل است که گریمور بزرگ و نامدار سینمای ایران، استاد عبدالله اسکندری، چهره‌ی اکبر عبدی را گریم‌پذیرترین چهره در میان بازیگران ایرانی دانسته است. برای اثبات این مدعا کافی است به تنوع شگفت‌انگیز چهره‌ی او در فیلم‌هایی چون هنرپیشه و آدم‌برفی نگاه کنیم. 

گفت‌وگو با اکبر عبدی: کودک سینما، کودک زندگی
احسان بیگلری: این پرسش در ذهن خیلی از دوست‌داران شما وجود دارد که چرا اکبر عبدی که تا نیمه‌های دهه‌ی 1370 در اوج بوده و یکی از معتبرترین بازیگران سینمای ایران محسوب می‌شد، ناگهان در دهه‌ی 80 این قدر افول می‌کند و بازی در نقش‌هایی نه‌چندان باارزش را به‌آسانی می‌پذیرد؟
اكبر عبدی: معیارهای من برای انتخاب نقش تغییری نکرده، بلکه فضای سینما در این دهه عوض شد و «برهنگی کلامی» یا پرده‌دری و شوخی با مفاهیم ممنوع به عنصر غالب بر این فضا تبدیل شد. کلیشه‌های تازه به‌سرعت شکل گرفتند و قواعد جدیدی در سینما ایجاد شد که در سینمای پس از انقلاب سابقه نداشت. قصه‌ها اغلب درباره‌ی مثلثی با سه ضلع رمانتیک دختر و پسر روایت می‌شدند و بازیگری مثل من اگر می‌خواست نقش بگیرد باید نوچه یا فامیل دور شخصیت‌های جوان‌اول می‌شد و در حواشی داستان می‌پلکید که این‌ طور نقش‌ها را هم من قبول نمی‌کردم. از این نقش‌ها زیاد پیشنهاد شد که بیایم وسط‌های فضای دراماتیک و عاشقانه‌ی فیلم، چند صحنه‌ی طنزآمیز بازی کنم تا اگر وجه اشک‌آلود فیلم نگرفت لااقل تماشاگر به عشق همین رگه‌های کمدی بلیت بخرد. از سوی دیگر فیلم‌سازان بزرگی مثل تقوایی و مخملباف و حاتمی نبودند که در فیلم‌های‌شان نقش‌هایی مثل ای ایران و ناصرالدین‌ شاه آکتور سینما و مادر و دلشدگان وجود داشته باشد و بازیگری مثل من بتواند مسیرش را روی همان خط سابق ادامه بدهد.

در تلویزیون |  فریبرز عرب‌نیا در «هفت»: بازیگری كه استاد معارف شد
بهزاد عشقی: وقتی یك بازیگر نامور به یك برنامه‌ی تلویزیونی دعوت می‌شود، این انتظار به وجود می‌آید كه بحث پرشوری دربگیرد و بازیگر از تجربه‌هایش بگوید و سخنان درس‌آموزی در زمینه‌ی بازیگری ارائه دهد و حرف‌های گفته یا ناگفته‌ای درباره‌ی پشت صحنه‌ی فیلم‌سازی و آسیب‌شناسی این حرفه بر زبان بیاورد. اما عرب‌نیا برعكس عمل می‌كند و هم‌چون یك استاد رشته‌ی سخن را به دست می‌گیرد و با این ژست كه می‌خواهد از سطح بگذرد و به عمق برسد، مسایلی را طرح می‌كند كه دیگر ربطی به بازیگری ندارد و بیش‌تر به مسایل اخلاقی و دینی و ماورایی مربوط می‌شود. به نظر می‌رسد كه عرب‌نیا دیگر نه یك بازیگر، كه یك استاد معارف است كه سخن می‌گوید اما این نقش را چنان خام‌دستانه اجرا می‌كند كه بیش‌تر به بازیگر نابلدی بدل می‌شود كه انگار به قالب یك استاد فاضل درآمده و مدام درباره‌ی مسایل اخلاقی و دینی و ماورایی و چه و چه داد سخن می‌دهد.

صدای آشنا |  چند نكته درباره‌ی دوبله‌ی «جرم»: امان از قضاوت...
شاپور عظیمی:
... نقش‌های فرعی در دوبله‌ی جرم به حال خود رها نشده و باور‌پذیر از کار درآمده‌اند. این مهم گاهی حتی در دوبله‌های درخشان نیز ممكن است از سوی مدیران دوبلاژ مورد غفلت قرار گیرد. خسروشاهی برای نقش فتاح (سیامك انصاری) كه او را مانند مرد خیاط (اكبر معززی) فقط در یك سكانس می‌بینیم، از حسین عرفانی استفاده كرده كه پیش از این در گوزن‌ها با كیمیایی همكاری داشته است. صدای عرفانی روی تصویر انصاری، به ‌اندازه‌ی كافی القاكننده‌ی ‌آب‌زیر‌كاهی فتاح است و حتی آن را تشدید می‌كند. صدای عرفانی روی تصویر پیرمرد خیاط (اكبر معززی) كه پسرش را از دست داده و فردی دل‌سوخته است،‌ نیز به گوش می‌رسد و به نظر می‌رسد در این مورد اخیر باور‌پذیری مخاطب اندكی دچار ‌آسیب می‌‌شود. از سوی دیگر صدای نصرا‌لله مدقالچی روی تصویر ارجمند و خسرو شمشیر‌گران روی تصویر جلال پیشواییان (رییس بند) انتخاب‌های مناسبی‌اند.

نمای درشت |  مقایسه‌ی تطبیقی دو اقتباس از یك رمان:
«آدم درست را راه بده» و «بگذار وارد شوم»

مهرزاد دانش: اقتباس دو فیلم‌ساز سوئدی و آمریکایی، توماس آلفردسون و مت ریوز، از رمان آدم درست را راه بده اثر جان آیویده لیندکویست، با نام‌های آدم درست را راه بده و بگذار وارد شوم، این محمل را در اختیار ما قرار داده تا با مقایسه و نگاهی تطبیقی بین این دو اثر، تفاوت‌های‌شان بررسی شود. بیش‌تر کسانی که هر دو فیلم را دیده‌اند، فیلم سوئدی را بیش‌تر پسندیده‌اند و آن را کار بااصالت‌تری دانسته‌اند (در سایت آی‌ام‌دی‌بی هم فیلم سوئدی امتیاز بالاتری دارد)، اما به نظر می‌رسد فارغ از این ایده‌ی کلی (که در بیش‌تر موارد مشابه نیز ابراز می‌شود؛ مانند فیلم‌های ترسناك آسیای جنوب شرقی و اقتباس‌های هالیوودی آن‌ها)، می‌توان در هر یک از دو فیلم، نکته‌هایی را یافت که در قیاس با دیگری، روند منطقی‌تر و بهتری دارد. پیشینه‌ی هر دو فیلم‌ساز، یكی در سریال‌سازی و دیگری در ساخت فیلم‌های کوتاه، هر دو را کم‌وبیش در جایگاه برابری قرار داده است؛ گو این‌که البته مت ریوز با فیلم قبلی‌اش، مزرعه‌ی شبدر، که بی‌اغراق از شاهکارهای سینمای فاجعه است، شهرت و اعتبار ویژه‌ای دارد تا آلفردسون که آدم درست را راه بده اولین و تا این‌جا تنها فیلم بلندش بوده است.

خون‌آشام‌ها در گذر زمان: درباره‌ی اِلی...
جواد رهبر:
دو فیلم بگذار وارد شوم (مت ریوز، 2010) و آدم درست را راه بده (توماس آلفردسون، 2008)، که هر دو بر اساس یك رمان ساخته‌ شده‌اند، نمونه‌های نابی از هنجارشکنی‌های یک خون‌آشام را در اختیار ما قرار می‌دهند. مهم‌تر از همه این‌که تا امروز تصور می‌کردیم خون‌آشام‌ها دور از اجتماع خشمگین انسان‌ها زندگی می‌کنند اما حالا پس از تماشای این دو فیلم دیگر سخت است چنین پنداری داشته باشیم. خون‌آشام‌ها به میان ما آمده‌اند تا بمانند. آن‌ها ساکن واحد کناری ما در مجتمع مسکونی محل اقامت‌مان می‌شوند و با این‌که به قول معروف «امروزی» شده‌اند اما هنوز هم پای‌بند سنت‌ها و قوانین اساسی خود هستند. اِلی و اَبی خون‌آشام در آدم درست را راه بده و بگذار وارد شوم برای ورود به حریم شخصی اسکار و اوون نیاز به گرفتن اجازه دارند.

شخصیت‌های كودك و نوجوان در گونه‌ی وحشت
شهزاد رحمتی:
كم‌تر ژانر بزرگ‌سالانه‌ای در سینما به اندازه‌ی ژانر وحشت، به شكل‌های مختلف، با كودكان و نوجوانان سروكار دارد؛ هم به عنوان عامل و آفریننده‌ی وحشت و هم به عنوان سوژه یا قربانی وحشت. به عبارتی هم در قالب سوبژه و هم در قالب ابژه. در عین حال كودكان و نوجوانان در این ژانر، به عنوان عامل وحشت بیش‌تر در نقش‌های اصلی فیلم‌ها حضور داشته‌اند تا در مقام قربانی وحشت كه بیش‌تر حضور آن‌ها به عنوان شخصیت‌های فرعی و گذرا را ایجاب كرده؛ یعنی قربانیانی كه برای اثبات بی‌رحمی عامل وحشت در فیلم، توسط او قربانی می‌شوند. این در حالی است كه هر سینمادوست پیگیر و علاقه‌مند به سینمای وحشت با كمی كاوش در ذهن و حافظه‌ا‌ش می‌تواند چند فیلم مهم را فهرست كند كه در آن‌ها كودك یا نوجوان به عنوان عامل و آفریننده‌ی وحشت و طبعاً شخصیت اصلی یا دست‌كم یكی از شخصیت‌های اصلی حضور داشته ‌است.

بازخوانی‌ها |  كریستین ماركلی، زمان و طولانی‌ترین فیلم تاریخ: ساعت‌ساز جهان
احسان خوش‌بخت: آیا فیلمی را می‌شناسید كه وقتی ساعت 8:45 شب وارد سالن سینما شوید، زمانی كه روی پرده نشان داده می‌شود 8:45 باشد و اگر تصادفاً یك ربع ساعت دیر به نمایش فیلم برسید، وقتی به پرده نگاه می‌كنید زمان روی پرده ساعت 9 شب را نشان دهد؟ آیا فیلمی را می‌شناسید كه طول آن 24 ساعت باشد و زمان روایی با زمان محلی – آن‌چه در ساعت مچی یا روی موبایل‌تان می‌بینید – یكی باشد؟ یك فیلم، و فقط یك فیلم، در تاریخ با چنین مشخصاتی وجود دارد، اما باید پیشاپیش به چند نكته دربارۀ آن اشاره كنیم: اول – این فیلم، به معنای واقعی كلمه یك فیلم نیست، بلكه هزاران فیلم است كه به یك فیلم واحد تبدیل شده؛ دوم – این فیلم تنها متعلق به دنیای سینما نیست، چون موزه‌ها آن را نمایش می‌دهند، اگرچه در سینما یا خانه هم قابل تماشاست.

گزارش |  شصت‌وچهارمین جشنواره‌ی كن: «سمفونی ملكوتی»
بر «سخاوت انسانی» پیروز شد

درخت زندگیمحمد حقیقت:
هنگامی كه جشنواره‌ی كن به پایان می‌ رسد، زندگی نخل طلا شروع می‌شود. امسال بالاخره از فیلم‌ساز معتبر و سخت‌گیر آمریكایی تقدیر شد و اگرچه همه‌ی صاحب‌نظران هم‌نظر نبودند اما ترنس مالیك توانست با درخت زندگی صاحب نخل طلا شود. سال گذشته نیز بسیاری از شیفتگان منتظر رسیدن درخت زندگی به كن بودند كه گویا كاملاً آبیاری نشده بود و امسال جان گرفت. ترنس مالیك را همه می‌شناسند؛ كلاً در تمام دوران فیلم‌سازی‌اش پنج فیلم بیش‌تر نساخته. از سوی دیگر از لحظه‌ای كه فیلم آكی كوریسماكی به نام لوهاور (نام یک بندر كارگری در فرانسه) به نمایش درآمد، تحسین همگان را چنان برانگیخت كه بسیاری شانس‌ به دست آوردن نخل طلا برای او را حتمی می‌دانستند. این فیلم كه سخاوت انسانی سرشاری را به نمایش می‌گذارد، همه را تحت تأثیر قرار داد. در مقابل، درخت زندگی را می‌توان به یك سمفونی ملكوتی تشبیه كرد كه ستایش طبیعت و زیبایی افسون‌كننده‌اش را به نمایش می‌گذارد. 

روزی روزگاری، کن!
محسن بیگ‌آقا:
در مورد گستردگی کن قبلاً محمد حقیقت نوشته و از چهار میلیارد بازدیدکننده‌ی سایتش با هفت زبان مختلف گفته و از شمار مهمانان و شركت‌كنندگانش که سبب شده حالاحالاها هیچ جشنواره‌ای به پای کن نرسد. کن همان جایی است که برخی اقتصاددانان جهان گفته‌اند طی دوهفته برگزاری جشنواره به گران‌ترین شهر جهان تبدیل می‌شود؛ جایی که رزرو هتل برای چند سال آینده در آن صورت می‌گیرد و هتل‌هایش از ابتدای سال اعلام می‌کنند که طی مدت جشنواره نرخ‌ها را چند برابر خواهند کرد و پاسخ‌گوی هیچ اعتراضی نخواهند بود! بیست‌وچند سال قبل، جشنواره به کاخ فعلی با سالن‌های متعدد سینما منتقل شد تا پذیرای مهمانان بیش‌تری باشد، اما حالا زمزمه‌ی ساخت کاخی باز هم بزرگ‌تر است. بعد از المپیک و جام جهانی فوتبال، بزرگ‌ترین اجتماع رسانه‌ای جهان در کن شکل می‌گیرد؛ در حالی که کن هر سال برگزار می‌شود و المپیک و جام جهانی هر چهار سال یک بار.

نقد فیلم | جرم: مصایب مؤلف بودن 
جواد طوسی: پس از نمایش اولیه‌ی جرم در جشنواره‌ی فجر و اكران عمومی، گاهی با این موضع‌گیری برخی تماشاگران جوان مواجه می‌شوم كه كیمیایی در آثار این سال‌هایش نسبت به ارائه‌ی اطلاعات به بیننده خسّت نشان می‌دهد. آن‌ها معتقدند كه كیمیایی به‌غلط تصور می‌كند آن‌چه در ذهنش می‌گذرد، برای بیننده قابل درك است. یكی از این مخالفان جوان كه سمبه‌اش خیلی پرزور بود و البته نگاه كاملاً پرتی نسبت به وجه تماتیك جرم داشت، می‌گفت: «قرار نیست كه ما فیلم را با پانویس‌های شما ببینیم. خود فیلم باید حرفش را روشن و بی‌ابهام بزند». نمی‌خواهم تعبیر بیان مینی‌مالیستی را در مورد سینمای این دوران كیمیایی به كار ببرم، ولی او در تداوم نگاه تألیفی‌اش و بر اساس جهان‌بینی و دغدغه‌ها و روحیاتش در این سن‌وسال كه به دنیایی ذهنی و متكّی بر خرده‌روایت‌ها متمایلش كرده، لزومی به دادن اطلاعات جامع در مورد گذشته و حال آدم‌هایش نمی‌بیند. حضور و جولان این آدم‌ها در میزانسن كیمیایی، سقف و ظرفیتی دارد و قرار نیست آن‌ها با شیوه‌های كلاسیك و روایت‌پردازی خطی نمایانده شوند و صیقل بخورند.

رفقا متأسفانه موفق شدند!
آرش خوش‌خو:
جرم نشانه‌ی آدرس غلطی است که منتقدان به‌ظاهر کیمیایی‌دوست پیش روی او گذاشته‌اند. دوستانی که تمام دینامیسم ویرانگر و پیشرو بهترین فیلم‌های کیمیایی را فراموش می‌کنند و مدام بر انگاره‌های کهنه‌ای مثل رفاقت، نوستالژی و انتقام پای می‌فشارند. فراموش می‌کنند که در قیصر، سرب و حتی دندان مار این دیدگاه آخرالزمانی فیلم‌ساز است که به آن‌ها جلوه‌ای خارق‌العاده می‌دهد. فراموش می‌کنند که خاطره و گذشته در بهترین فیلم‌های کیمیایی نه جلوه‌ی غم‌خوارانه و خوددل‌سوزانه (آن گونه که دوستان دوست دارند)، که نشانه‌ای از گذر زمان و تراژدی عمر ازدست‌رفته و عشق‌های گم‌شده است. مانند صحنه‌ی زیبایی که در دندان مار، صدیقی و مقدم ترانه‌های قدیمی گوش می‌کنند.

یك مشت ماهی سربریده روی میز
مصطفی جلالی‌فخر:
یكی دیگر از مشكلات اساسی فیلم‌های دهه‌ی اخیر كیمیایی كه به فروپاشی كلیت اثر هم می‌رسد، دیالوگ‌نویسی‌ست. و البته او هم‌چنان بر این شیوه اصرار می‌ورزد: انبوهی جمله‌های لمپنی/ شاعرانه كه در عین حال ارتباط چندانی هم با هم ندارند و به نوعی پرش افكار تنه می‌زنند. از آن دست جمله‌هایی كه شیفتگی و ذوق نویسنده نسبت به آن‌ها مشهود است و گمان می‌برد كه اوج كارش است. جمله‌بندی‌هایی كه هیچ شباهتی به آن‌چه در جامعه می‌شنویم ندارند و احیاناً قرار است نشانه‌ی لوطی‌گری و مرام و معرفت و این جور چیزها باشند.

رضا در یک اسلحه بود
خسرو نقیبی: جرم کامل‏ترین و دقیق‏ترین فیلم مسعود کیمیایی در ترسیم دنیای خودش با همه‌ی مختصاتی‏ است که در این چهل سال برای ما رسم کرده، و در اثباتش ارجاع‏تان می‏دهم به تصویر همین شمایل‏های جرم که درباره‏شان نوشتم. انگار که با یک جمع‏بندی طرفیم. که قرار است یک‏ بار دیگر قصه را از سر تا ته، با جزییات بیش‏تر و تعریف دقیق‏تر، دوباره و از نو بشنویم. همه‌ی این شمایل‏هایی که نوشتم، و همه‌ی آن‏های دیگری هم که در فیلم می‎بینید و باز پر از ارجاعند به نقش‏های کوچک‏تر پرده‌ی کیمیایی و در این حجم، فرصت پرداختن به‏شان نیست نقطه‌ی پایان قصه‏ای هستند که راوی در تمام این سال‏ها نوشتن آن را به‌آرامی یاد گرفته، و به ‏نظرم حالا همه‏ چیز در اوج، به پایان خود رسیده است.

گفت‌وگو با مسعود کیمیایی: من این دوربین را خاموش نخواهم کرد 
نیما حسنی‌نسب: این تصور نمی‌تواند ناشی از دل‌گیری نسبت به آن نقدهای منفی و ایجاد و گسترش یک جور ذهنیت توطئه از سوی سینماگرانی باشد که به هر دلیل مجله‌ی «فیلم» فیلم‌های‌شان را دوست نداشت؟
مسعود كیمیایی: نه! به چیزهایی که می‌گویم یقین دارم؛ سؤالم این است كه فرضاً در نقد فیلم به زندگی خصوصی من دیگر چه کار داشتند؟ چرک‌نویسی که می‌گویم، همین‌جاهاست. فیلم من بد بود، بد است و دلایلش هم این‌هاست: عکس‌هایش بد نوشته و گرفته شده، کارگردانی‌اش صحیح نیست، دیالوگ‌نویسی مشکل دارد، ساختارش نقص دارد... خلاصه نقد فیلم بنویسید و مفصل هم بنویسید که فیلم بد است. آن فیلم‌ها همه حی و حاضر و موجود است و متأسفانه نوشته‌ها و آدم‌ها هم وجود دارند. هر دو سر ماجرا هنوز هستند. این تازه یک بخش ماجرا بود؛ بخش مهم دیگرش این بود که گنده‌تره را بزنیم که کوچک‌ترها حساب کار دست‌شان بیاید و خودشان بروند کنار. به بخشی از فضای نقد فیلم این جور القا شده بود که بدگویی از امثال کیمیایی و بد نوشتن از فیلم‌هایش برای‌شان خوب است. خلاصه که این مجله با این جریاناتش بیش از ده سال تک‌وتنها به سینمادوست شهرستانی و جوان‌های تازه‌فکر خط داد و فکر داد، موضوع داد و خوب و بد داد. 

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO