جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ مرداد ۱۳۹۰

شماره‌ 429 ماهنامه‌ فیلم | مرداد 1390

روی جلد: رامبد جوان كارگردان ورود آقایان ممنوع، عكس از محمد اسماعیلی








فهرست مطالب




سینمای ایران
فلاش بك: پیام‌های كوتاه خوانندگان مجله
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: در مسیر تندباد: پول‌هایی كه وزارت ارشاد و بنیاد فارابی به ماهنامه‌ی «فیلم» دادند.../ نقدهای تند و چركینی كه ماهنامه‌ی «فیلم»، به فرموده، علیه مسعود كیمیایی چاپ كرد.../ فیلم‌های تازه: رضا هرگز نمی‌خوابد (رضا عطاران)، به امید دیدار (محمد رسول‌اف)، بغض (رضا درمیشیان)/ پرسش‌هایی درباره‌ی فیلم‌های روی پرده: چی می فروشه و چرا؟/ جشن 87 سالگی عزت‌الله انتظامی: هم‌چون سرو/ پانزدهمین جشن سینمای ایران به راه افتاد: این جشن‌ها بد نیست/ جشن انجمن منتقدان سینمای ایران: فصل پنجم، شب تندیس/ سینمای کودک و نوجوان و جشنواره‌ی سرگردان: خانه به دوش/ فیلم‌های پشت صحنه به چه کار می‌آیند: یادگاری/ نخستین جشنواره‌ی  میلاد سرخ و چهارمین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم پلیس/ سایه روشن: محمود بصیری و باران کوثری/ یاد یاران: محمد نوری و کافه نوستالژی
در تلویزیون: نگاهی به سریال ساختمان پزشکان: پرونده‌ی پزشکی یک ساختمان/ مقایسه‌ای میان دو سریال طنز پرمخاطب این روزها: ساختمان پزشکان و قصر قاجاری/ نگاهی به موسیقی سریال/ نگاهی به بازی دو بازیگر زن سریال/ گفت‌وگو با سروش صحت و بهنام تشکر
یك پدیده‌ی ایرانی در فرانسه: موفقیت جدایی نادر از سیمین در سینماهای فرانسه/ گفت‌وگو با الکساندر ماله گی، مدیر کمپانی «ممنتو» پخش‌کننده‌ی جهانی فیلم/ ورای شکی معقول/ مروری بر دلایل استقبال از فیلم در فرانسه
مباحث تئوریک: جدایی نادر از سیمین از دریچه‌ی تحلیل متن: جدال اصل با كپی

سینمای جهان
ـ نمای دور: هوای تازه در بهار عربی: تغییرات در سینمای كشورهای عرب، پس از تحولات منطقه/ كمال‌گرا و فروتن: كوپولا و رؤیاهایش/ پروژه‌های جدید اسپیلبرگ: حاكم همیشگی اكران تابستان/ جیمز کامرون، كاشف افتخاری «نشنال جئوگرافیك»: اولین مسافر قعر اقیانوس/ ریدلی اسکات و برنامه‌هایش: بازگشت بیگانه بدون سیگورنی ویور/ فیلم‌های سه‌بعدی در بزنگاهی سرنوشت‌ساز و خطرناك: آینده‌ی مبهم تکنولوژی سه‌بعدی/ بالیوود در تورنتو: اسکار سینمای هند/ در جست‌وجوی دلار: ده آدم حسابی كه در فیلم‌های ناحسابی بازی كردند/ سینما مرهم مصیبت: تأثیر زمین‌لرزه و سونامی بر سینمای ژاپن/ خبرهای کوتاه
ـ نمای متوسط: قلمرو حیوانی (دیوید میشو)/ برک و هر (جان لندیس)/ لوردس (جسیکا هاسنر)/ فعالیت فراطبیعی2 (تاد ویلیامز)/ درخواست (سانجی لیلا بهانسالی)
ـ فیلم‌های روز: میان‌بر میک (كلی ریچارت)
ـ نمای درشت: مجموعه‌ای درباره‌ی شهامت واقعی (برادران کوئن)، مقایسه‌ی تطبیقی دو نسخه‌ی قدیمی و جدید/ بازتاب‌ها: واكنش‌ها و نظرهای منتقدان خارجی/ گفت‌وگوهایی با کارگردانان فیلم، دو بازیگر اصلی(جف بریجز و  هِیلی استینفلد)، مدیر فیلم‌برداری و آهنگ‌ساز/ نكته‌هایی در حاشیۀ فیلم
به مناسبت خاموشی پیتر فالک: خرده‌یادداشت‌های یک خوره‌ی سریال کلمبو:گربه‌ی بازیگوش ماندنی شد/ پیتر فالك و نقطه‌عطف كارنامه‌ی بازیگری‌اش/ صدای فارسی پیتر فالک/ زندگی و آثار
در ستایش سیدنی لومت: گیرم كه شیطان هم بداند تو مرده‌ای.../ یادداشتی از پیتر باگدانوویچ/ کارنامه‌ی سیدنی لومت/ مروری بر مهم‌ترین فیلم‌های لومت و نگاهی به سه فیلم مهجور او/ گفت‌وگو با سیدنی لومت
لبه‌ی  بهشت: گزارش سی‌امین جشنواره‌ی فیلم استانبول
دنیای آشوب و بی‌عدالتی: هجدهمین جشنواره‌ی فیلم‌های گزارشی و مستند فیگرا
تماشاگر | از چشم سینما: نگاهی به داستان بلند آلیس(در پنج قطعه) نوشته‌ی یودیت هِرمان

نقد فیلم
چند نقد و یادداشت بر فیلم ورود آقایان ممنوع (رامبد جوان) به همراه گفت‌وگو با کارگردان و ویشکا آسایش بازیگر فیلم/ نقدی بر قصه‌ی پریا (فریدون جیرانی)/ دو نقد بر سیزده‌59 (سامان سالور)/ نقدی دیگر بر فیلم جرم (مسعود کیمیایی) / آیا سینمای کیمیایی روشنفکرانه است؟
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شمار‌های  108 (فوق‌العاده‌ی نیمه‌ی دوم 1370) و 109 (مرداد 1370) ماهنامه‌ی «فیلم»

همكاران این شماره: مهبد آستانی، آرمین ابراهیمی، رامتین ابراهیمی، محمدصادق اسدی‌رازی، آرامه اعتمادی، محسن بیگ‌آقا، فرزاد پورخوشبخت، مسعود پورمحمد، مسعود ثابتی، علی جعفرزاده، مصطفی جلالی فخر، رضا حسینی،  محمد حقیقت، میلاد دارایی، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، پوریا ذوالفقاری، جواد رهبر، مرضیه ریاحی، نورالدین زرین‌کلک، كیكاوس زیاری، شروینه شجری‌کهن، حمیدرضا صدر، ناصر صفاریان، نیما عباس‌پور، شاهپور عظیمی، سعید قطبی‌زاده، نیما قهرمانی، ایرج كریمی، جمشید گرگانی، سوفیا مسافر، احسان ناظم‌بكایی، جهانبخش نورایی، یاشار نورایی، کیومرث وجدانی. صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی


چشم انداز ۴۲۹


فلاش‌بك  پیام‌های كوتاه خوانندگان
با این‌که سامانه‌ی پیام کوتاه مجله ناگهان و تقریباً بی‌سروصدا راه افتاد و تنها چند هفته از راه‌اندازی‌اش می‌گذرد، تعداد زیاد پیامک‌ها باعث دل‌گرمی و امیدواری است و شوقی تازه در ما ایجاد کرده. از خواندن پیام‌های محبت‌آمیز خوانندگان سپاس‌گزار می‌شویم، از نقدها و نظرهای‌شان می‌آموزیم و همواره خوش‌حالیم که تنها نیستیم و دوستانی در هر گوشه‌ی این سرزمین - و حتی سراسر دنیا - کنار ما هستند و کارمان را زیر نظر دارند. با استفاده از سامانه‌ی پیام كوتاه، طبعاً شكل و قالب و حتی محتوای صفحه‌ی «فلاش‌بك» هم عوض می‌شود. از این شماره، پیام‌های كوتاهی را كه درباره‌ی مجله فرستاده‌اید در این شماره منعكس می‌كنیم اما البته كسانی كه مایلند مفصل‌تر بنویسند می‌توانند مثل گذشته نامه و ایمیل هم بفرستند و از همین طریق پرسش‌هایی هم اگر دارند مطرح كنند تا دوست و همكارمان احمد امینی در صفحه‌ی «نامه‌ها» پاسخ‌شان را بدهد.

خشت و آینه  از دور و نزدیك
نورالدین  زرین‌كلك:
این یادداشت را برای جوان‌هایی می‌نویسم كه دغدغه‌ی ژرفای ورطه‌ای را دارند كه آن‌ها را از نسل‌های پیشین خود جدا كرده. در ژرفای این ورطه یكی هم خدمت‌گزاران فرهنگ این خاكند كه ناجوانمردانه در شُرفِ گمنامی و به فراموشی سپرده شدن‌اند... دكتر هوشنگ كاوسی اولین دكتر ایرانی در فیلم‌شناسی و دانش‌آموخته‌ی نظام فیلم‌سازی است كه تاریخ سینما را در سینه دارد. در دهه‌های 1330، 40 و 50 از یكه‌تازان و پیشروان عرصه‌ی نقد سینما بود و بسیاری از شاگردان مستقیم و غیرمستقیم او بودند كه از میدان‌داران نقد فیلم سال‌های بعد شدند. او تحصیلاتش را در فرانسه تمام كرده بود و در بازگشت به ایران از پشت پنجره‌ی مطبوعات سینمایی ایران ظاهر شد (هرچند كه خوانندگان مطبوعات سینمایی آن روزگاران بجز جوانان تشنه، چندان فراوان نبودند و محدود می‌شدند به قشر كوچك فرزانگان و «ویژه‌خوانان» و سینماروهای روشنفكر كه علاوه بر دیدن فیلم، به دانستن هنر، صنعت و علم سینما نیز می‌اندیشیدند)...

رویدادها  در مسیر تندباد: پاسخ به ادعای جواد شمقدری و تهمت‌های مسعود كیمیایی
آقای جواد شمقدری معاون امور سینمایی و سمعی و بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی روز دوشنبه پنجم اردیبهشت 1390 در برنامه‌ی زنده‌ی «متن، حاشیه» شبكه‌ی سوم سیمای جمهوری اسلامی گفت: «مجله‌ی فیلم سال‌هاست با پول معاونت سینمایی و فارابی سرپا است.» آقای مسعود كیمیایی كارگردان پُرنقش تاریخ‌ سینمای ایران هم در گفت‌وگویی كه در شماره‌ی پیش چاپ شد ادعا كرد كه مسئولان سینمایی دهه‌ی 1360 ماهنامه‌ی «‌فیلم» را به راه انداختند و یكی از مأموریت‌هایش كوبیدن او از طریق چاپ نقدهای منفی «تند و چرك» بوده است. حالا دیگر به این نتیجه رسیده‌ایم كه بعضی جعل‌ها و دروغ‌ها و اتهام‌ها اگر مدام تكرار شوند و به‌موقع پاسخ داده نشوند، واقعیت به نظر می‌رسند. از همان آغاز انتشار ماهنامه‌ی «فیلم» كه افسانه‌ی علم كردن این مجله توسط معاون وقت امور سینمایی و حمایت مالی بنیاد فارابی را در محافل سینمایی و مطبوعاتی می‌شنیدیم، می‌گفتیم نوع و لحن كار ما بهترین تكذیب این ادعاست و نیازی به پاسخ‌گویی صریح و رودررویی با شایعه‌سازان نیست؛ كسانی كه صابون نقدهای ماهنامه‌ی «فیلم»، تقریباً بدون هیچ ملاحظه‌ای، از همان آغاز به تن همه‌«شان» خورده بود. حالا كه به آن سال‌ها فكر می‌كنیم، به نظرمان می‌رسد بجز حسادت و نقد، یك عامل دیگر هم می‌توانسته در ساخته شدن و تعدادی طرف‌دار پیدا كردن این شایعه نقش داشته باشد:...

یك پدیده‌ی ایرانی در فرانسه: در پی كشف دلایل موفقیت «جدایی نادر از سیمین»
محمد حقیقت: اکران جهانی‌ جدایی نادر از سیمین از هجدهم خرداد از فرانسه آغاز شد. تبلیغات بی‌سابقه - نصب پوسترهای تبلیغاتی فیلم در سراسر پاریس و حتی راهروهای متروها به شکل گسترده - همه‌ی شهروندان را متوجه نمایش این فیلم می‌کرد. پیش از این چنین اتفاقی برای هیچ فیلم ایرانی دیگری رخ نداده بود. ماهنامه‌ی «پزیتیف» که عکسی از فیلم را هم روی جلدش چاپ كرده، بخشی از شماره‌ی اخیرش را به اين فيلم اختصاص داده و سردبیر آن، میشل سیمان، گفت‌وگوی جالبی با فرهادی انجام داده است. مجله‌ی «پره‌میر» که بیش‌تر به دنبال فیلم‌های عامه‌پسند است در سه صفحه به فیلم و گفت‌وگو با کارگردان پرداخته است. تمام مجله‌های هفتگی و روزنامه‌ها با گرایش‌های گوناگون درباره‌ی فیلم خوب و گاه بسیار خوب نوشتند. هفته‌نامه‌ی «تله راما» که تیراژ بسیار بالایی دارد و کم‌و‌بیش در همه‌ی خانه‌ها می‌توان آن‌ را یافت، چند صفحه‌ی ستایش‌آمیز به این فیلم اختصاص داد. روزنامه‌ی «لوموند» هم در صفحه‌ی اول خود این اثر را شاهکار خواند و نقدی هم بر آن منتشر کرد. و...

یاد یاران   صدای جاودانه
عباس یاری:
با تلاش دكتر محمد سریر ـ كه كارهای ماندگاری برای خواننده‌ی یگانه‌ی آواز ایران، زنده‌یاد محمد نوری ساخته ـ  و با حمایت‌های معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، روز دوشنبه سیزدهم تیر در آستانه‌ی اولین سالگرد درگذشت بزرگ‌مرد آواز ایران (نهم مرداد 1389)  مراسمی به‌یادماندنی در تالار وحدت برگزار شد. مراسم كه تمام شد و در هیاهوی خداحافظی حاضران، همسر نوری در میان جمعی از حاضران كه دورش حلقه زده بودند تا چشمش به من افتاد، با صدای بلند گفت: «آقا مجله‌ی «فیلم»...! چرا مجله مدتی است به دستم نمی‌رسد؟» محمد نوری طی سال‌های طولانی، یكی از جدی‌ترین و صمیمی‌ترین یاران و پیگیران مجله‌ی «فیلم» بود و در هر دیدار با همان لحن شوخ همیشگی‌اش می‌گفت: «خانم ابتدا باید تمام مطالب را بخوانند، بعد مجله را تحویل من بدهند!»

در تلویزیون  نگاهی به سریال «ساختمان پزشكان»: اس.ام.جی
سعید قطبی‌زاده: برای داشتن شناختی کلی از سروش صحت حتماً نباید او را از نزدیک بشناسید؛ گاهی کارهایی می‌کند که دوستان نزدیکش هم انتظارش را ندارند. اصلاً معلوم نیست او چه کاره است؛ مردم عادی به عنوان بازیگر می‌شناسندش، در مقام فیلم‌نامه‌نویس مصاحبه می‌کند، یادداشت برای روزنامه و نقد و بهاریه برای مجله می‌نویسد، کارگردانی می‌کند و در مواقع بیکاری هم جلوی آینه با سر و ریشش کاری می‌کند که هرچه بیش‌تر شبیه دزدان دریایی شود! مثلاً هیچ‌وقت نفهمیدم آدم فهمیده و باهوشی مثل او چه‌طور حاضر به ایفای آن نقش کوتاه و مسخره در فیلم سن ‌پطرزبورگ می‌شود، یا برایم سؤال است کسی که بیش‌تر وقتش را در کتابخانه‌ی فرهنگسرایی صرف مطالعه می‌کند و این ‌قدر خوب می‌نویسد، چه‌طور ناگهان سریال پرت‌وپلایی مثل چارخونه را می‌سازد. این‌ها در این سال‌ها از او شخصیتی دوست‌داشتنی و چندبعدی ساخته است.

گفت‌وگو با سروش صحت: روزنامه‌ی نود شبی
پوریا ذوالفقاری: بر خلاف سریال قبلی‌تان چهارخونه در ساختمان پزشکان تلاش کردید مسیر جدیدی را در طنز تلویزیونی امتحان کنید. تفاوت این دو کار برای خودتان چه بود؟  
صحت: چهارخونه 110 قسمت بود و من بعد از آن یک تله‌فیلم هم ساختم. پس از این تجربه‌‌‌ها با آرامش بیش‌‌‌تری ساختمان پزشکان را کارگردانی کردم. گذشته از این، گروه نویسندگان این کار با چهارخونه قابل مقایسه نبود. شاید این توضیح که عوامل باید با هم جور باشند کلیشه‌‌‌ای به نظر بیاید ولی واقعیت است. اگر بچه‌‌‌های فنی و گروه صحنه و لباس و تهیه‌کننده و دیگران یك‌دست نباشند یک جای کار به مشکل برمی‌‌‌خورد. در گروه ساختمان پزشكان سلیقه‌‌‌های‌مان خیلی به هم نزدیک بود. درباره‌ی بازیگران هم باید بگویم به توانایی‌‌‌شان خیلی اعتماد داشتم. با این‌که ستاره نبودند ولی مطمئن بودم ستاره خواهند شد؛ یعنی این قابلیت در آن‌‌‌ها بود.

سینمای جهان  هوای تازه در بهار عربی: تغییرات در سینمای كشورهای عرب،
پس از تحولات منطقه
 
كیكاوس زیاری: تحلیلگران سیاسی از رویدادهای اخیر كشورهای عرب به عنوان «بهار عربی» نام می‌برند. سؤالی كه تحلیل‌گران سینمایی مطرح می‌كنند این است كه آیا این جنبش‌ها درهای تازه‌ای را به روی سینمای كشورهای عرب باز می‌كند؟ برخی می‌گویند فشار از پایین برای ایجاد تغییرات بنیادین اجتماعی و سیاسی، تأثیر خود را روی فیلم‌سازی و فیلم‌سازان عرب هم خواهد گذاشت و باعث تشویق هنرمندان به خلق سیستم تازه‌ای در صنعت سینمای كشورهای عرب خواهد شد. اولین تأثیرها هم در شصت‌وچهارمین جشنواره‌ی كن آشكار شد. چند ماه قبل بود كه محمد بوعزیزی فیلم‌ساز جوان تونسی در زادگاهش هدف گلوله‌های سربازان رژیم قرار گرفت و پدیده‌ی خبری روز در رسانه‌ها و اینترنت شد. او پیش‌گام تبلیغات برای انجام تغییرات اجتماعی بود و مدتی كوتاه پس از آن، تعدادی فیلم سینمایی عربی با مضمون ثبت رویدادهای انقلابی منطقه در جشنواره‌ی كن به نمایش درآمد. مضمون اصلی این فیلم‌ها، تلاش مردم برای تبدیل حكومت دیكتاتوری به یك حكومت دموكرات بود. 

فیلم‌های روز  میان‌بر میك: میان‌بر به وسترن، بدون قراردادهای وسترن
كیومرث  وجدانی: اگرچه داستان فیلم میان‌بر میك در نیمه‌ی قرن نوزدهم و در صحراها و دشت‌های وسیع غرب اتفاق می‌افتد، با وجود این به‌سختی می‌توان این فیلم را به عنوان یك وسترن پذیرفت. هیچ وجه اشتراكی بین این فیلم و آن ژانر وجود ندارد، و هیچ‌كدام از نشانه‌ها و قراردادهای وسترن در این‌جا به چشم نمی‌خورد. نه قهرمان و نه شریر شبیه سایر وسترن‌ها، و نه برخورد برجسته و دراماتیك بین نیروهای خوب و بد. فیلم عاری از اكشن است. هیچ‌كس در این فیلم كشته نمی‌شود، و تنها صدای گلوله در سرتاسر فیلم محدود است به دو شلیك تیر هوایی برای اخطار به دیگران. در عوض آن‌چه در این فیلم مشاهده می‌شود مبارزه‌ی انسان است علیه طبیعت و محیط خشن و بی‌رحم. تلاش فرد برای حفظ زندگی.
در سال 1845 و در اوج مهاجرت مردم به سوی غرب، یك كاروان كوچك مركب از سه دلیجان راهی میان‌بر را از طریق صحرا برای رسیدن به غرب انتخاب كند. مسیر كوتاه‌تر ولی خطرناك‌تر. این تصمیم بر اساس اندرز استفن میك راهنمای گروه گرفته شد. در یك وسترن قراردادی، میك به‌‌آسانی می‌تواند قهرمان فیلم باشد. او تمام خصوصیات چنین قهرمانی‌ را دارد: شهامت، مهارت در تیراندازی و استفاده از اسلحه، آمادگی برای مبارزه، كشتن دشمنان و حمایت دوستان. ولی در این فیلم هیچ‌كدام از این خصوصیات نشان داده نمی‌شود. در عوض...

درگذشتگان  پیتر فالك (2011-1927) 
بهروز دانشفر: پیتر مایكل فالك 16 سپتامبر 1927 در نیویورك به دنیا آمد. اجداد پدرش روس و مادرش لهستانی از تبار مجار و چك بود. وقتی سه سال داشت چشم راستش را به علت وجود توموری بدخیم، از حدقه بیرون آوردند و او از آن پس با یك چشم مصنوعی زندگی كرد، با این حال او در ورزش‌های تیمی و بیش‌تر در فوتبال آمریكایی و بیس‌بال شركت می‌كرد. به خاطر این نقص عضو نتوانست در ارتش خدمت كند و دوران جنگ را با خدمت در ناوگان باربری گذراند. سپس به نیویورك بازگشت و تحصیل ناتمامش را در كالج همیلتن دنبال كرد و در رشته‌ی روابط عمومی فارغ‌التحصیل شد و سپس در دانشگاه ویسكانسین نام‌نویسی كرد. بعد به «آموزشگاه جدید تحقیقات اجتماعی» منتقل شد و سال 1951 در ادبیات و هم‌چنین علوم سیاسی لیسانس گرفت. او به یوگسلاوی رفت و شش ماه در راه‌آهن آن كشور كار كرد...

گربه‌ی بازیگوش ماندنی شد:
خرده‌یادداشت‌های یک خوره‌ی سریال «کلمبو» به مناسبت خاموشی پیتر فالک
 
حمیدرضا صدر: توجه ما را در معجزه‌ی سیب جلب کرد. در آخرین فیلم فرانک کاپرا. در اثری نادیده‌گرفته‌شده. در فیلمی به‌ندرت تحسین‌شده. در عین حال یکی از آن فیلم‌‌های کالت. یکی از آن آثار مفرح از نوع قصه‌ی پریان. با شخصیت‌های دوست‌داشتنی. با سروکله زدن‌های شیرین. متلک‌پرانی. مزه‌پرانی. نیش‌ و نوش... پیتر فالک در هیبت «جوی بوی Joy Boy». در نقش وردست گلن فورد که گنگستر گرفتارآمده‌ای در بند سیب‌های آنی سیب‌فروش بود و شیفته‌ی نامزد جوانش. فورد که گنگستربازی‌هایش را برای کمک به آنی سیب‌فروش فراموش کرده بود... و فالک که پرپر می‌زد برای گنگستربازی. برای ایستادن کنار بزرگان دنیای زیرزمینی. از سروکله زدن فورد با آنی سیب‌فروش و نامزدش بالا می‌آورد. از رفقای خیابان‌گرد آنی. از کنت اسپانیایی و پسرش که برای خواستگاری دختر آنی راهی نیویورک شده بودند. از آنی که خود را میلیونر معرفی کرده بود... و از زن‌ها. حوصله‌ی زن‌ها را نداشت. تمایلات ضدزن‌اش را پنهان نمی‌کرد (مگر اکثر گنگسترهای سینمایی ضدزن نبودند؟). بی‌حوصلگی‌اش را. بی‌قراری‌اش را. دهن‌کجی‌اش را. با نیش زدن. با حرف زدن بدون نگاه کردن به آن‌ها.

سیدنی لومت (2011-1924)
سیدنی لومت سه ماه پیش در 87 سالگی درگذشت، در حالی که حسرتی برای دوست‌دارانش باقی نگذاشت؛ او خیلی بیش‌تر از بسیاری از فیلم‌سازها فیلم خوب و ماندگار و خاطره‌انگیز ساخته و راستش کم‌تر کارگردان پرکاری پیدا می‌شود که آخرین فیلمش شاهکاری در حد و اندازه‌ی پیش از آن‌که شیطان بداند مرده‌ای باشد. این پرونده را به بدترین بهانه‌ی ممکن، یعنی درگذشت او تدارک دیده‌ایم که شامل مرور مهم‌ترین آثار او و نیز فیلم‌های کم‌تر دیده‌شده‌اش است، به همراه یادداشتی از دوست و همکارش پیتر باگدانوویچ، مروری بر کارنامه‌ی فیلم‌سازی‌ لومت و در آخر، حرف‌های خواندنی خود او که ترکیبی است از چند گفت‌وگو. اما فیلم‌ساز محبوب ما جای دوری نرفته. همین نزدیکی‌هاست؛ توی آرشیو فیلم‌های مهم عمرمان، با یک دوجین شاهکار.

گیرم که شیطان هم بداند تو مرده‌ای...
رضا کاظمی: توانایی لومت در اجرای میزانسن دشوار کارهایش و مخصوصاً نبوغش در بازی گرفتن از بازیگران، فراتر از جهان‌بینی قصه‌ی فیلم‌هایش، خود را به رخ می‌کشد. شاید یکی از مهم‌ترین دلایل نادیده گرفتن توانایی کارگردانی لومت از سوی بسیاری از منتقدان، همین ویژگی «کارگردانی نهان از نظر» اوست که به هارمونی شکوهمند همه‌ی اجزای اثر می‌انجامد ولی هرگز در سطح و روبنای کار به چشم نمی‌‌آید. کمال فیلم‌سازی او در این است که در فیلم‌هایش حرکت و جابه‌جایی عناصر و جریان قصه آن قدر روان و طبیعی است که تماشاگر به‌راحتی فراموش می‌کند در پس این توالی و ترکیب دقیق و استادانه‌ی نماها و حضور گرم و گیرای بازیگران، چه تلاشی نهفته است. طبیعی است که کارگردانی چون لومت که مهم‌ترین ویژگی‌اش نادیده‌ ماندن حضورش است و برای مرعوب کردن بیننده به جلوه‌های خودنمایانه‌ی معمول بسیاری از کارگردان‌ها رو نمی‌آورد ـ که آن هم البته شیوه‌ای است ـ نه در نگاه تماشاگر عادی و نه از سوی منتقدان یا داوران جشنواره‌ها به جایگاه فیلم‌سازانی مانند اسکورسیزی دست نمی‌یابد كه...

تماشاگر  نگاه آلیس: هنر از دست دادن، هنر به دست آوردن
ایرج كریمی:
حدسم این است كه ما عموماً اثر ادبی یا هنری‌ای را كه كاملاً درك نمی‌كنیم ولی از خواندن، دیدن، یا شنیدنش لذت می‌بریم «شاعرانه» می‌نامیم. و حقیقتی در این نوع از طبقه‌بندی هست. چون شعر بعد از موسیقی در میان شكل‌های هنری به درجه‌ای از خلوص می‌رسد كه برای برانگیختن حساسیت‌های زیبایی‌شناختی‌مان چندان نیاز ندارد كه ما «معقول» یا «بِخرَد» باشیم. آلیس آشكارا كاری شاعرانه است و نویسنده‌اش خانم یودیت هرمان از نویسندگان خارجی خوش‌اقبال در زبان فارسی بوده كه با ترجمه‌ی دقیق، لطیف، و شیوای محمود حسینی‌زاد شعرش در فارسی هم به‌خوبی و به‌شایستگی تأثیرگذار درآمده است (نشر افق، چاپ اول، 1388). یودیت هرمان را در كشورش «صدایی تازه در ادبیات آلمان» نامیده‌اند و ترجمه‌ی حسینی‌زاد آن ‌قدر خوب و تأثیرگذار است كه بی‌راه نیست آلیس را در زبان فارسی هم اتفاق خجسته‌ی تازه‌ای بدانیم. در خود آلمان گویا در پی بحث بر سر این‌كه آیا این كتاب داستان یك رمان است یا نه خود خانم هرمان آن را مجموعه‌ی پنج داستان دانسته كه نام قهرمان‌های هر پنج‌تا «آلیس» است. و البته این هم از آن موردهایی‌ست كه نباید نظر یا گفته‌ی خود مؤلف را جدی یا ملاك گرفت. و دلیل‌هایی برای آن هست. اول از همه این‌كه نام قهرمان‌های هر پنج‌تا به‌ طور تصادفی «آلیس» نیست...

مباحث تئوریك
  جدال اصل با كپی: «جدایی نادر از سیمین» از دریچه‌ی تحلیل متن

محمدصادق اسدی رازی: یکی از ویژگی‌های مشخصی که متن از فرامتن خود به نمایش می‌گذارد، تقابل میان دو دیدگاه در مواجهه با زندگی است. دیدگاه‌هایی که به ‌نوعی نادر و سیمین نمایندگانش هستند. سیمین نماد کسانی است که در جریان زندگی به‌راحتی در برابر پیشامدها و مشکلات تسلیم می‌شوند یا از آن‌ها می‌گریزند و نادر نماد کسانی است که به‌آسانی در برابر مشکلات تسلیم نمی‌شوند و حتی به مبارزه با مشکلات برمی‌خیزند. گویی حق برای سیمین «دادنی» و برای نادر «گرفتنی» است. با بازخوانی متن نشانه‌های این دو دیدگاه بیش‌تر نمایان می‌شود:
ـ سیمین وضع موجود جامعه‌اش را نمی‌پسندد و یگانه راهی را که برمی‌گزیند فرار از آن است. او داشته‌هایش (مثلاًً پدر و مادرش و پدر نادر) را در آن‌چه هست (وضع موجود) نادیده می‌گیرد و از آن می‌گریزد، ولی نادر آن‌چه هست را به ‌خاطر آن‌چه دارد (مثلاًً پدرش) می‌پذیرد و خود را در برابر داشته‌هایش مسئول می‌داند. سیمین از گذشته‌اش می‌گذرد تا آینده‌ای (دخترش) بهتر به دست آورد، اما نادر در فضایی میان گذشته (پدرش) و آینده (دخترش) نفس می‌کشد و هیچ‌کدام را فدای دیگری نمی‌کند...

نقد فیلم  نگاهی دیگر به «جرم»: كشیدن ماشه از روی عقل
جهانبخش نورایی:
در یک خیاطی که صاحب آن داغ‌دار پسر آزادی‌خواه ازدست‌رفته‌اش است، «رضا سرچشمه» (پولاد كیمیایی) آدم‌کش تازه از زندان آزاد شده، کفش‌های کهنه‌اش را کنار می‌گذارد و یک جفت کفش نو سیاه براق می‌پوشد. این عوض کردن کفش بیانگر تحولی‌ست که در فکر و شخصیت او پیدا شده و آدم تک‌افتاده‌ای را نشان می‌دهد که از حالت انزوا و در خود فرورفتگی بیرون می‌آید، به‌آرامی چشم به اطراف باز می‌کند، در حد توانش روا را از ناروا تشخیص می‌دهد و سرانجام دست به قتل دیگری می‌زند که دیگر کورکورانه نیست. از سر دانایی و آگاهی‌ست. فیلم‌ساز نیز با این تغییر چشم‌انداز شخصیت اصلی فیلمش، به حال‌وهوا و ستیزه‌جویی فیلم‌هایی چون گوزن‌ها و گروهبان برمی‌گردد تا با بیانی تازه‌تر و قلمرو متفاوت، سِر دلبران را در حدیث دیگران بگوید و ردی از روزگار خود در حکایت گذشته پیدا کند. دگرگونی و تکامل رضا، البته آمیخته به رنج و کشاکش و خون است. جرم نیروی دراماتیک خود را از این موقعیت پرتپش می‌گیرد و بر گریزناپذیر بودن خشونت در دنیای بی‌رحم تکیه زده است...

قصه‌ی پریا (فریدون جیرانی): پریا هیچی نگفتن
فرزاد پورخوشبخت:
علاقه­مندی همیشگی جیرانی به قصه‌گویی قابل تحسین است. او به واسطۀ سال­ها فیلم‌نامه نوشتن و فیلم ساختن می­داند فرازوفرود داستان چیست و خرده‌داستان­ها چه نقش مهمی دارند. مثلاً یکی از دل‌بستگی‌های او شیوۀ سنتی قصه­گویی توسط راوی­ست. در بسیاری از آثار او ماجرایی به پایان رسیده و تماشاگر از طریق روایت داستان توسط یکی از شخصیت‌ها، گام به گام با وقایع همراه می‌شود (شام آخر، آب و آتش، قصۀ پریا و...). این شیوۀ آشنا و دل‌پذیر قصه­گویی مهم‌ترین ویژگی گرایش باطنی جیرانی به مخاطب عام است. او با سینمای موسوم به بدنه­اش تکلیف خود را روشن کرده و تمایلی به انتساب به سینمای روشنفکری ندارد. پس به تبع فیلم­ساز، تکلیف مخاطب نیز روشن است.

سیزده59 (سامان سالور): نقطه‌ی صفر
ناصر صفاریان:
بارها از ترکیب‌هایی مانند «ساعت بیست‌وپنج» و «فصل پنجم» در موارد گوناگونی استفاده شده تا اشاره‌ای باشد به دوره‌ی جدیدی پس از پایان آن‌چه در ذهن ما به شکل تقسیم‌بندی‌شده ـ و سیستماتیک ـ شکل گرفته است. این عبارت‌ها، نوعی آغاز آخر‌الزمانی در خود دارد و از یک جور نقطه‌ی صفر می‌گوید. عنوان انتخابی فیلم جدید سامان سالور هم از چنین جنسی به شمار می‌آید. سیزده59، در واقع «سیزدهِ 59» است و سیزدهمین ماه سال دوازده ماهه‌ی 59 را روایت می‌کند. ادامه‌ی سال 59، و آن‌چه نقطه‌ی صفری برای قهرمان داستان است. هوشمندی انتخاب این عنوان هم در این است که اگر «سیزده59» هم خوانده نشود و همان «1359» بخوانیمش، باز نشانی از تطابق زمان و شخصیت است و آدمی که در همان سال مانده و وجودش با آن زمان و آن‌چه در آن دوره گذشته یکی شده. گویی اصلاً 1359، نام شخصیت اصلی فیلم است.

ورود آقایان ممنوع (رامبد جوان): قرنطینه
مهرزاد دانش: حالا دیگر كاملاً مشخص شد كه پسر آدم، دختر حوا یك اتفاق نبود. رامبد جوان به عنوان كارگردان، جدا از جنبه‌های قوی فیلم‌نامه‌ی پیمان قاسم‌خانی، به‌خوبی مؤلفه‌های ژانر كمدی را می‌شناسد و می‌داند كه چه‌گونه در فضای بومی این‌جا از آن‌ها استفاده درست و به‌اندازه کند. شاید اگر قرار بود این ایده كه عده‌ای دختر نوجوان بین اولیای مدرسه‌شان رابطه‌ی عاشقانه ایجاد كنند، توسط خیلی از مدعیان كمدی‌ساز كنونی پرداخته شود، حاصلش تبدیل به یك كار به‌شدت سخیف می‌شد، اما در وضعیت كنونی نه‌تنها این نقص به چشم نمی‌خورد، بلكه اتفاقاً كمدی اخلاقی و سالمی پیش روی‌مان است. جوان/ قاسم‌خانی با بهره‌گیری درست از دو عنصر تضاد و اغراق به عنوان الگوهای اساسی گونه‌ی كمدی، روندی را پیش برده‌اند كه با عرف و هنجارهای جامعه منطبق است. برای نمونه به یاد آوریم فصل خواب‌ دیدن دارابی را كه در آن جبلی از زاویه‌ی نمای نقطه‌نظرِ زن به او نزدیك می‌شود و پس از فلو شدن تصویرِ مرد، نما كات می‌شود به قیافه‌ی دارابی در حالی كه چشمانش گرد شده و با دست روی دهانش را پوشانده، و با نمای بعدی كه او را با حالتی عصبی در حال مسواك‌ زدن می‌بینیم و درمی‌یابیم كه «كابوس»ش چه بوده است!

داستان پنبه و آتش
شاهپور عظیمی: بیش از هر امر دیگری به نظر میرسد كه فیلمنامه‌نویس ورود آقایان ممنوع آگاه بوده كه رابطه‌ی یك معلم مرد با مدیر یك دبیرستان دخترانه (به‌درستی) ظرفیت یك فیلم سینمایی را نداشته و از سوی دیگر، این موضوعی است كه تماشاگر به‌راحتی میتواند پایانش را حدس بزند. یعنی معلوم است كه جبلی در پایان عاشق خانم دارابی میشود و دارابی هم رفتار تندش با ورود عشق به دلش به رفتاری متعادل بدل میشود. شاید برای همین است كه شخصیت دیگر به موازات پیش رفتن قصه، خودش را به داستان تحمیل میكند. یاسمن آغاسی از همان ابتدا با پریا و دختران دیگر دستش توی یك كاسه است. چرا؟ فیلم به این پرسش پاسخ نمی‌گوید. او همواره با بچه‌ها هست. تنها دلیل وجودی او انگار این است كه در پایان جبلی به او توجه نشان دهد و دكتر شاپوری هم دل دارابی را به دست آورد.

گفت‌وگو با رامبد جوان: دردسرهای شیرین‌عسل شدن!
آرامه اعتمادی: سومین فیلم سینمایی‌تان و این همه استقبال... چنین چیزی برای کارنامه‌ی کاری‌تان برنامه‌ریزی شده بود؟! 
جوان: اگر به خواسته‌ی من بود، دوست داشتم فیلم اولم این طوری موفق می‌شد. ولی حداقل خوش‌حالم که فیلم پنجمم نیست! خوب است که زود اتفاق افتاده! این حساسیتم را بالا می‌برد که فیلم‌های بعدی را خیلی دقیق‌تر و حساب‌شده‌تر کار کنم. فیلم قبلی من هم خیلی فیلم تروتمیزی بود. یک کمدی سینمایی خوش‌رنگ‌ولعاب و یک‌دست با شوخی‌های مناسب... آن هم فیلم خوبی بود. اما فیلم اول به نوعی ورودم به سینما محسوب می‌شود. چهار سال بعد از آن فیلم دوم را ساختم، در صورتی که می‌توانستم همان سال فیلم بعدی‌ام را بسازم. یک بار  محمود کلاری گفت كه هیچ‌کس به اندازه‌ی کارگردان یک فیلم نمی‌تواند بفهمد آن فیلم چه‌قدر خوب یا چه‌قدر بد است، چون خود کارگردان صادقانه نگاه می‌کند و لازم نیست به کسی توضیح دهد یا دفاع کند. در نتیجه معیاری پیدا می‌کند و می‌تواند بفهمد که دفعه‌ی بعدی باید چه کار کند. فیلم اول وقتی اتفاق افتاد، ایده‌‌اش عالی بود. مردی که یک پسربچه دارد و زنی که یک دختربچه دارد در ساختمانی زندگی می‌کنند؛ دو بچه با هم دوست می‌شوند و این زن و مرد را به هم می‌رسانند.

گفت‌وگو با ویشکا آسایش: بازیگری با زاویه‌ی 45 درجه!
شاهین شجری‌كهن:
چه‌طور از نگاه شیطنت‌آمیز و ابروهای هشتیِ ساحره به این اخم و جدیت ورود آقایان ممنوع رسیدید؟ میمیک چهره‌ی بازیگر در طول چند سال این‌ همه تغییر می‌کند؟ 
آسایش: فکر می‌کنم یکی از دلایلش بچه‌دار شدنم باشد. دلم می‌خواست رابطه‌ام با فرزندم شبیه رابطه‌ی مادرم با ما باشد که وسط جمع سرمان داد نمی‌کشید و فقط با یک نگاه جدی‌اش حساب کار دست‌مان می‌آمد که زیاده‌روی کرده‌ایم و باید خودمان را جمع‌وجور کنیم. دوست نداشتم مثل بعضی از مادرها فریاد بزنم و شخصیت فرزندم را خرد کنم. پس یاد گرفتم که چه‌طوری به پسرم نگاه کنم که متوجه ناراحتی‌ام بشود و رفتارش را عوض کند. کم‌کم اخم و جدیت را در نگاهم پیدا کردم و فهمیدم چه‌طوری چهره‌ام را عبوس و جدی کنم. به نظرم همین نگاه‌ها و اخم‌ها در بازی‌ام در نقش خانم دارابی به کارم آمد. تصورم این بود که مدیر جیغ‌جیغویی نباشم و فقط با جدیت نگاهم بچه‌های مدرسه را وادار به اطاعت کنم و تحت تأثیر قرارشان دهم. سعی کردم سردی و سرسختی شخصیت از عمق وجودش بیرون بیاید.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO