نقد فیلم: چند نقد و یادداشت بر سعادتآباد/ بررسی تطبیقی مفهوم شبنشینی در ادبیات نمایشی مدرن و سعادتآباد/ مقایسهی مؤلفههای سینمای شهری سعادتآباد و فیلمهای موفق دههی اخیر/ گفتوگو با مازیار میری (كارگردان)، حسین یاری (بازیگر)، همایون اسعدیان (تهیهكننده) و امیر عربی (فیلمنامهنویس) آشفتهبازار زیرنویس فارسی: همه چیز دربارهی زیرنویس فارسی فیلمها و سریالهای روز: كمی پاكنویس، بیشتر چركنویس/ شکلگیری پدیدهی زیرنویس فارسی؛ دیروز و امروز: کتیبههای روزگار نو/ دو نمونه از زیرنویسها: قتل مفهوم به دست مترجم ناکارآمد همیشه میدانستم آهنگساز سینما میشوم: گفتوگو با آریا عظیمینژاد یك استثنا: مجموعهمطالبی دربارهی سیامك انصاری: یك گفتوگو همراه یادداشتهایی از همكارانش اشاره به دور و نزدیك: بررسی و تحلیل حضورهای بینالمللی سینمای ایران در سال 1389 دو نگاه سینمایی به سقوط قذافی: صدام، بن لادن، قذافی و بهار عربی: درسهای تاریخ به پایان هالیوودی/ چیزی بیش از خوانش عکس: این میتواند یک اعتراض باشد فیلمسازان محبوب ما: ... و اینها دنیای ما را ساختند بر اساس داستانی واقعی: فیلمهای ترسناك «واقعی» تا چه حد واقعی هستند؟ تأیید رونوشت: گفتوگوی مجلهی «سینهاست» با عباس کیارستمی/ بازیهای پایانی: نقد «نیویوركر» بر سینمای كیارستمی میراث رابرت فلاهرتی: وقتی كه نوبت سخن گفتن با كامرا میشود موافقم- مخالفم: گزارش شصتوهشتمین جشنوارهی ونیز درگذشتگان: دربارهی كلیف رابرتسن، رائول روییز، رونالد نیم، آنی ژیراردو، آلن كورنو، دانا وینتر، ماریا مركادر و شَمی كاپور نقد و معرفی كتاب: نقد كتابهای «اسكورسیزی به روایت راجر ایبرت» و «درونمایههای اساسی سینمای آمریكا»/ توی ویترین سایهی خیال: نقدهایی بر مجموعهفیلمهای بیگانه، گفتوگو با هانس رودلف گیگر طراح جلوههای ویژه، حرفهای ریدلی اسكات و جیمز کامرون، جزییات روند تولید چهار بیگانه، گفتوگو با ریدلی اسکات دربارهی «بیگانهی» تازه، گفتوگو با سیگورنی ویور.
نقد فیلم | سعادتآباد: نفس کشیدن سخته... آنتونیا شرکا: موفقیت میری در سعادتآباد بیش از آنکه مرهون داستان واقعی و قابللمس فیلم و پیام عبرتآموز آن باشد، بیشتر نتیجهی پرداختن به ظرافتهایی است که در شخصیتپردازی و خلق لحظههای ناب نشان میدهد. فیلم صرف نظر از اینکه آن را حاوی پیام ویژه و مهمی بدانیم یا نه، ما را با یك رنگآمیزی دقیق وارد دنیایی میکند که حسی از پوچی و بیهودگی و از دست رفتن ارزشها را در خلال روزمرگی شهری و عطش کسبوکار در وجودمان مینشاند و همچون آینهای عمل میکند که فروپاشی تدریجیمان را به یادمان میآورد.
سعادت، خوشبختی نمیآورد! مسعود پورمحمد: ... اما حالا میخواهم از سعادتآبادی بگویم كه دو روز پس از آن رفتم و مرا با تجربهای غریب در خودم مواجه كرد. اینكه پس و پیش دو ماجرا چهقدر مهم است. اگر سعادتآباد را پیش از آن دیده بودم، حتماً فیلمی بود كه از صرف وقت برای دیدنش احساس غبن نمیكردم. مینشستم و از بازیهای خوب همهی بازیگران اصلی (بجز یك مورد) تعریف میكردم. از اینكه فیلمساز توانسته یك داستان معمولی و بدون افتوخیز را تبدیل به یك ماجرای تقریباً «كششدار» كند كه نزدیك به دو ساعت و فقط با شش شخصیت و فقط در یك آپارتمان، قسمت اعظم فیلم را پیش ببرد، تعریف میكردم. یك فیلم آپارتمانی قابلتحمل كه میتواند سینمایی باقی بماند و تبدیل به نمایش تلویزیونی نشود. اینها چیزهای كمی برای یك فیلم با بضاعت سینمای ایران نیست.
«سعادت»آباد؟! مصطفی جلالیفخر:سعادتآباد در نمایش همهی پنهانیهایش هوشمندانه عمل میکند. نه در پی محکومیت است و نه بر تبرئهی کسی اصرار دارد. صرفاً خود و ما را در جایگاه نظارهگر میبیند. یاسی و علی جایگاه همدلیبرانگیزتری به دست میآورند اما عملاً ما را به سمت حکم راندن علیه بقیه نمیکشانند. یاسی به رغم نگاه و چهره و جنس بازی لیلا حاتمی (که بخش مهمی از مقبول افتادن نقشهایش حاصل همین ویژگی است) مرتباً از سوی علی به همکاری با لاله برای سقط جنین متهم است. خود علی هم با وجود عشق مظلومانهاش، در جایی دست برای کتک همسرش بالا میبرد. در واقع فیلم خود را موظف به حفظ یا تقویت پیشداوری (یا حتی داوری)های مخاطب دربارۀ آدمها نمیبیند.
بررسی تطبیقی مفهوم شبنشینی در ادبیات نمایشی مدرن و «سعادتآباد»: بازگشت به خانه پوریا ذوالفقاری: سعادتآباد یك فیلم تئاتری است. نه به استناد این باور سطحی كه «بخش زیادی از فیلم در یك فضای بسته میگذرد»، بلكه به دلیل میزان بهرهای كه فیلمنامهاش از نمایشنامههای مدرن و بهویژه ابسورد برده است. پس از كشف «زندگی روزمره» به عنوان ساحتی كه در آن عادیترین رفتار كنشگران، بازتاب تنهاییها و هراسهای آنهاست، نمایشنامهنویسانی مانند هارولد پینتر، سام شپارد و بعدتر یاسمینا رضا، در آثارشان خانه و شبنشینی را به فضا و اتفاقی مهم و برجسته تبدیل كردند. شبنشینی از آن رو به عنوان یكی از مهمترین محملهای پرداخت زندگی روزمره مورد توجه قرار گرفت كه نشان میداد گرد هم آمدن آدمها، پیش از هر چیز گریز آنهاست از جامعه (یا جهان) پروحشتی كه بر كوچكترین تقلاهایشان برای فرار از تنهایی سایه میاندازد.
مقایسهی مؤلفههای سینمای شهری «سعادتآباد» و فیلمهای موفق دههی اخیر: گمشده در جزییات هومن داودی: آنچه آثار فرهادی را متمایز و دستنیافتنی جلوه میدهد علاوه بر مهندسی جزییات، مهندسی كلیات است؛ و اصلیترین مشكل سعادتآباد دقیقاً همین است. فیلم و فیلمنامه انباشته است از دروغگویی، ریاكاری، پنهانكاری، خیانت، آدمفروشی، كتككاری، پارانویا، پولپرستی و كلاهبرداری و... ظاهراً فیلمنامهنویس و كارگردان بر نشان دادن این همه صفتهای ناپسند متمركز شدهاند و با تكیهی بیش از حد بر جزییات، كلیات را فراموش كردهاند. فراموش كردهاند كه نابكاری و جنایتكاری آدمهای یك فیلم حد مشخصی دارد و تجمع بیش از حد زشتی در فیلم به وجه رئالیستی آن ضربه میزند.
گفتوگو با مازیار میری دربارهی «سعادتآباد»: من صبحزودی هستم! (گفتوگو كننده: نیما عباسپور) | مازیار میری: به نظرم فیلمهایی که در سینمای ایران در حال ساخته شدن هستند، کاملاً به جزییات جامعه تکیه کردهاند. جامعهای که مردمش هم دیگر لانگشات نمیبینند و دقتشان روی جزییات زندگی است و در هر مسألهای به جزییات میپردازند و کلیگویی نمیکنند. سینماگران حال حاضر ایران هم از جزییات مسائل جامعه یاد میکنند و راجع به آنها فیلم میسازند. پنهانکاری و جزییات آن برای من یک مسألهی مهم بود. همان طور که ممکن است برای فیلمساز دیگری جزییات پدیدهی اجتماعی دیگری مهم باشد. به هر حال مهم این است که برای به تصویر کشیدن جزییات، بتوانی روایت درستی را انتخاب کنی. قبل از دربارهی الی... فیلمهایی با نگاه به جزییات ساخته شده و بعد از دربارهی الی... هم ساخته میشود. اما آن فیلمهایی که روایت درستی از این جزییات داشتهاند، به یاد ماندهاند و فیلمهایی که روایت نادرستی داشتهاند، از یاد رفتهاند.
گفتوگو با حسین یاری: پاس بدهند، گل میزنم! عباس یاری: این نكته را هم قبول دارم كه با تمامی قابلیتها و تلاشتان برای ماندگاری بازیگر بسیار بدشانسی بودهاید. به هر حال از داوری منتقدان كه بگذریم، شما بخشی از واكنشها را در مواجهه با مردم عادی كسب میكنید. مردم معمولاً نقطهنظرهایشان را چهگونه به بازیگران منتقل میكنند؟ حسین یاری: جز در دیدارهای لحظهای و گذری كه معمولاً حرف امضا گرفتن و این اواخر عكس گرفتن با موبایل و این جور چیزهاست، مواردی هم هست كه بحثهای جدیتری مطرح میكنند و نقطهنظرهای راهگشا و تأثیرگذاری ابراز میكنند یا هیجان و احساسشان را در مورد كاراكترهایی كه با آنها همذاتپنداری كردهاند، ابراز میكنند. اما در كل، بازیگران هم سیاق و سلیقهای دارند. شاید در كارهای اول بیننده متوجه این معنا نشود اما در بلندمدت پی میبرد كه در انتخاب نقشها نوعی تفكر و نگاه وجود دارد. با این حال، با مفهوم بازیگر مؤلف و اطلاق چنین واژهای برای بازیگری مشكل دارم (یا صدور اینکه بازیگر باید امضایش پای كار باشد) اتفاقاً به نظرم بازیگر بیامضاترین عضو این مجموعه است.
گزارش | سیری در آشفتهبازار زیرنویس فارسی در شبكهی قاچاق فیلم: كمی پاكنویس، بیشتر چركنویس علیرضا معتمدی: تعداد زیادی از کسانی که در سالهای اخیر دست به ترجمۀ فیلمها زدهاند بیش از آنکه توانایی و شایستگی این کار را داشته باشند به دنبال جاهطلبی و شهرتطلبی یا گاه با نیتهای خیر، مسبب بروز فجایع فرهنگی شدهاند. به عنوان مثال میتوان به ترجمۀ افتضاح فیلم شبکهی اجتماعی (دیوید فینچر) اشاره کرد که باعث شد بر خلاف روال جهانی و تحسین منتقدان و نشریات خارجی، منتقدان و مخاطبان ایرانی که فیلم را با زیرنویس فارسی دیده بودند نظری بهکل متفاوت دربارهی آن پیدا کنند و حتی گاه آن را فیلمی مهمل و پیشپاافتاده توصیف کنند. در حالی که مروری بر نقدهای انگلیسی نشان میدهد که این فیلم ِدیالوگمحور که بر مبنای روابط انسانی بنا شده سرشار از ظرایف کلامی است که پیشبرندهی فیلم و نشاندهندهی درون شخصیتها و آن تفکریست که فیلم بر مبنای آن ساخته شده است.
شکلگیری پدیدهی زیرنویس فارسی؛ دیروز و امروز: کتیبههای روزگار نو شاهین شجریکهن: ماجرای زیرنویس کردن فیلمها در دههی 1370 شروع شد و زیر عنوان موجه «تقویت زبان انگلیسی» گسترش پیدا کرد. ابتدا فیلمها از آسیای جنوب شرقی به صورت اریژینال و در فرمت دیویدی وارد میشد. شخصی به نام ر. م. (که پس از پایان فعالیتش در این زمینه، مهاجرت کرد و اکنون ساکن یکی از کشورهای آسیایی است) شرکتی تأسیس کرد که زیرنویس فارسی را به صورت جداگانه تهیه میکرد و «سمپل» زیرنویس را برای نمایندگیهای چند کمپانی مطرح در کشورهایی مثل مالزی و سنگاپور میفرستاد تا روی نسخههای اریژینال فیلمهای روز اضافه شود. به این ترتیب زیرنویسها در تهران تهیه میشد، سپس حدود هزار نسخه از هر فیلم سفارش داده میشد که با قابلیت انتخاب زیرنویس فارسی به کشور وارد شود. این آغاز یک چرخهی اقتصادی پررونق بود.
گزارش شصتوهشتمین جشنوارهی ونیز (9 تا 19 شهریور 1390) : موافقم- مخالفم محمد حقیقت: افتتاحیهی «افقها»ی امسال با فیلم امیر نادری به نام کات آغاز شد. در ماه مه مارکو مولر گفته بود که میخواهد فیلم را برای مسابقه انتخاب کند و از نادری خواسته بود مقداری از فیلم را کوتاه کند و بهویژه از صحنههای خشونتبار كم كند. فیلم بهنمایشدرآمده در ونیز دو ساعت و سیزده دقیقه است که به گفتهی نادری دوازده دقیقه از نسخهی قبلی کوتاهتر است. حالا که این فیلم را دوباره روی پردهی بزرگ میبینیم و برای دل خودمان یادداشتبرداری میکنیم و سپس با خیال آرام یادداشتها را بررسی میکنیم...
سیامك انصاری | كمدینی كه كمدین نیست: یك استثنا آرامه اعتمادی: یک عبارت بسیار مرسوم و متداول وجود دارد که میگوید «استثنا همیشه وجود دارد.» اغلب چندان فرقی نمیکند که این تفاوت و جدا بودن در چه عرصهای رخ میدهد، اما گاهی این مستثنا بودن در جاهایی بهوضوح خودش را به رخ میکشد که برای همه جای سؤال باقی میگذارد. گرچه سینمای ایران از ابتدا تا کنون نشان داده که وابستگیاش به چهرههای زیبا کم نیست اما گاهی میتوان از همان عبارت بالا استفاده کرد؛ سیامک انصاری جزو همین استثناهاست. مردی که شاید چهره یا فیزیکش طوری نباشد كه بر پردهی سینما یا در قاب تلویزیون چشمها را خیره كند، ولی ویژگیهایی دارد که او را به یکی از متفاوتترینهایِ این روزهای دنیای طنز تبدیل میکند؛ این مجموعهی چند یادداشت و یك گفتوگو دربارهی اوست.
گفتوگو با سیامك انصاری: سینما را اصلاً دوست ندارم (گفتوگو كننده: شاهین شجریكهن)| سیامك انصاری: در این سالها یکیدو نفر بودهاند که خیلی چیزها از آنها یاد گرفتم و مدیونشان هستم؛ اول زندهیاد رسول ملاقلیپور و بعد خانم مرضیه برومند. از آنها یاد گرفتم که جلوی دوربین تمیز و شیک و مؤدب ظاهر شوم و به مخاطب احترام بگذارم. حس میکنم ما نه در قالب یک سریال طنز، که به عنوان فرهنگ و عادت اجتماعی وارد خانههای مردم میشویم و بچهها از ما رفتارها و طرز حرف زدنمان را یاد میگیرند. پس حق نداریم هر واژهای را به کار ببریم، حق نداریم پیژامه بپوشیم و آفتابه به دست بگیریم، حق نداریم رفتار زشتی مرتکب شویم و بدوبیراه بگوییم. کار با مهران مدیری برای خودش سرگذشتی است. الان تقریباً ده سال است که دوستیم و با هم کار میکنیم و در این مدت اخلاق یکدیگر را بهخوبی شناختهایم. من بهترین کارهای زندگیام را در کنار مهران انجام دادهام و موفقیتهایی که در این سالها به دست آوردهایم باعث میشود به ادامهی این همکاری راغب شوم. مهران مدیری جایگاهی دارد که برایم کاملاً تعریفشده است. در همکاری ما هرگز رقابتی وجود نداشت و هر بار که او موفق شد من احساس کردم که خودم موفق شدهام.
بهترین میماند! مهران مدیری: بدون تردید، سیامک انصاری بهترین بازیگر کمدی در ایران است. این تعریف، فقط به واسطهی کاری که انجام میدهد نیست، به واسطهی فهمیدن کاری است که انجام میدهد. او به شکلی کاملاً غریزی، ریتم درونی را میشناسد، میتواند کوچکترین اعضای صورتش را کنترل کند، بازی با دستهایش را خوب بلد است، بر متنی که اجرا میکند تسلط دارد، فن بیانش عالی است و از همه مهمتر، غریزهی خود را خوب میفهمد.
مردی با طنز ظریف و حسابشده مرضیه برومند:قهوهی تلخ سکوی پرتابی برای سیامک نیست. فکر میکنم اگر قهوهی تلخ سیامک را نداشت، هیچ چیزی نداشت. اوایل پخش و توزیع سریال یکیدو قسمت آن را دیدم، اما نهتنها جذابیتی برای من نداشت بلکه آن را دوست نداشتم. معتقدم قهوهی تلخ اصلاً پیشرفتی در کار مدیری نیست. او به کارش بهایی نداده و همان خست قبلی در این سریال هم دیده میشود.
مغناطیس حمید نعمتالله: در عالم بازیگری موفق شدن عدهای دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. آنها بازیگرانی هستند که به شرط یک کار خوب فقط یک کار خوب کاملاً یخشان توی حرفه میگیرد. این گرفتن یخ چیزی است که خود این افراد خیلی برایش زور نمیزنند و اصولاً زور زدن و زجر کشیدن و آرزو کردن و خیال بافتن و زاری و مخ زدن و گیر دادن و کنه شدن توی کارشان نیست.
ساعتها رامبد جوان: میخوام راجع به مردی بنویسم كه باهوش، بااستعداد و باانگیزه است. جسور است. از فضایی میآید كه تعداد كمی از ما در آن فضا بزرگ شدهایم؛ فضایی از تركیب روشنفكری، ثروت و بینیازی و امكانات، ریسك (خطر كردن) و نادیده گرفتن همان ثروت و بینیازی و امكانات، تجربه كردن آنچه كه جامعه اعتقاد دارد غلط است و در شكل متعصبانهاش بیاخلاقی و ناهنجاری خطابش میكند.
نقطه سرِ خط خسرو دهقان: سیامك انصاری تا آنجا كه در هیأت یك كمدین قرار میگیرد چندان این بنده را مسحور نمیكند. به دلم نمینشیند و بازیاش زیاد دوستداشتنی و مقبول نیست، چون حضور و آگاهی دارد. میداند كه میخواهد بانمك باشد و بخنداند. این آگاهی آزارم میدهد. اما وقتی جدی است و آگاه نیست و اتفاقی مسیر دیگری را میرود و با بازیگر مقابلش در تلاش برای اجرای كمدی نیست، مقبول و قابلفهم و بهدردبخور از آب درمیآید و دوستداشتنی است.
نگاه گُرخیدهی اولیس! رضا كاظمی: برای خیلیها همچون نگارنده، تصویر آشنای شمایل بازیگری سیامک انصاری نگاههای خیره و حیرتبارش به دوربین است. این شمایل «گرخیده» محصول قرار گرفتن شخصیت منطقی نقشهای او در دل فضای منطقگریز و عقلستیز قصه است. انصاری حالا دیگر پای ثابت قصههایی شده که بر پایهی دو عنصر اساسی نابههنگامی و نابهجایی (حضور در زمان و مکان نامناسب) شکل میگیرند.
گفتوگو با آریا عظیمینژاد، آهنگساز فیلم: همیشه میدانستم که آهنگساز سینما میشوم سمیه قاضیزاده: بیشتر آهنگسازان از سفارشهای دقیقهی نودی تهیهکنندهها گلهمندند. اما گویا برای شما از این اتفاق خیلی نمیافتد. عظیمینژاد: معمولاً این اتفاق بیشتر برای کارهای جشنوارهای میافتد و باعث میشود سطح کیفی کار بسیار پایین بیاید. اغلب وقتی فیلم تمام میشود و همه به هم «خسته نباشید» میگویند و چای مینوشند، میگویند خب حالا موسیقی را چه کنیم؟ یعنی تا این اندازه به یکی از مهمترین بخشهای فیلمشان بیتوجهاند. البته در سالهای اخیر این اتفاق کمتر میافتد و نوعی ارتقای فکری در نگاه کارگردانان و تهیهکنندهها به وجود آمده. ممکن است در مورد فیلمهای گیشهای اتفاق بیفتد اما چون من هرگز وارد فضای فیلمهای گیشهای نمیشوم زیاد با تهیهکنندهها و کارگردانهایی از این جنس روبهرو نشدهام.
اشاره به دور و نزدیك: نگاهی به سینمای ایران در عرصهی بینالملل در سال 1389 محمد اطبایی: سینمای ایران از تیر 1337 که با نمایش شبنشینی در جهنم در جشنوارهی برلین اولین حضور بینالمللی خود را رقم زد، تا پایان شهریور 1390، 24201 حضور بینالمللی داشته است که 23535 حضور آن به سالهای پس از انقلاب برمیگردد. سینمای ایران از سال 1340 و دریافت اولین جایزهی جهانی خود با فیلم یک آتش در جشنوارهی ونیز، تا كنون 2077 جایزه در خارج از کشور گرفته که 1925 جایزه مربوط به سالهای پس از انقلاب است. به عبارت دیگر، سینماگران ایرانی از ابتدای سال 1358 تا كنون به طور متوسط ماهی 9/4 جایزهی بینالمللی گرفتهاند که این موفقیت در هیچ حوزهی دیگری در کشور به چشم نمیخورد.
فیلمهای ترسناك «واقعی» تا چه حد واقعی هستند؟: بر اساس داستانی واقعی همهی ما فیلمهای پرشماری، از جمله در گونهی وحشت، دیدهایم كه عبارت «ساختهشده بر اساس داستانی واقعی» یا مشابه آن در ابتدایشان آمده است. تضاد جالبی است؛ از طرفی خیلی وقتها انگیزهی اصلی ما برای تماشای فیلم، جدا شدن از واقعیت ملالآور روزمره است، ولی از طرف دیگر، واقعی بودن داستان فیلم یا حداقل چنین ادعایی از سوی سازندگانش میتواند فیلم را برایمان جذابتر كند! ... به هر حال در این مطلب، چند فیلم ترسناك معروف كه گذشته از ترسناك بودن، مهمترین وجه اشتراك دیگرشان همین ادعای ساخته شدن بر اساس ماجرا یا ماجراهایی واقعی بوده به عنوان نمونه آورده شده، همراه با خلاصهای بسیار فشرده از داستان فیلم و نیز خلاصهای از ماجرایی واقعی كه فیلم بر اساس آن ساخته شده یا دستکم سازندگانش چنین ادعا كردهاند. قضاوت نهایی طبعاً مثل همیشه با خود شماست.
گفتوگوی مجلهی «سینهاست» با عباس کیارستمی: تأیید رونوشت آرون کاتلر: بحث فیلم شما این است که آیا کپی یک کار هنری را نیز میتوان، یک کار هنری به شمار آورد یا نه. این استدلال را که یک کپی، خودش یک اثر هنری است، چهطور میخواهید به کرسی بنشانید؟ كيارستمی: کُپی، همسنگ اصل آن نیست. همان ارزش را هم ندارد. اما این حرف به آن معنی نیست که کپی، یک کار بیارزش است. حرف من این است که کپی را نمیتوان بهکلی بیارزش دانست. ارزش آثار کپیشده آن است که میتوانند ما را به سوی اصل خود هدایت کنند…در رابطه با فیلم، این مقوله معنایی دوگانه دارد، به این معنی که اگر یک کپی خوب در جایی دیدید، بخرید و نگهش دارید و در فکر این نباشید که روزی ممکن است اصل را داشته باشید. در نتیجه، باید به فکر امکانات خودمان هم باشیم. شکی نیست که داشتن یک کار اصل، ایدهآل است، اما همان طور که بارمن توی فیلم میگوید: «ایدهآل وجود ندارد.» (ترجمه وازریك درساهاكیان)
سینمای عباس کیارستمی از نگاه منتقد «نیویورکر»: بازیهای پایانی دیوید دِنبی: کیارستمی را به عنوان یک شیفتهی سینما نمیشناسند، ولی ظاهراً او سینمای هنری اروپای چند دههی گذشته را بهخوبی جذب کرده است. ابهام شوخیآمیز کپی برابر اصل ممکن است باعث شود برخی از تماشاگران آن را با سال گذشته در مارینباد آلن رنه مقایسه کنند. در این فیلم که یک اثر تجربی بدنام [به عنوان نمونهای از فیلمهای هنری دشواریاب و پیچیده] متعلق به نیم قرن پیش است، زوجها با لباسهای بلند زنانه و کت و شلوار رسمی بر تن در یک هتل باروک دلگیر قدم میزنند و در این بین جورجو آلبرتازی به دِلفین سیریگ اصرار میورزد که آنها پارسال همدیگر را دیدهاند. ولی کپی برابر اصل هیچیک از فرمگراییهای سرد یا شیک و مد روز فیلمهای رنه را ندارد... (ترجمهی فرشید عطایی)
میراث رابرت فلاهرتی: وقتی كه نوبت سخن گفتن با كامِرا میشود! امیرهوشنگ كاوسی: در كار، فلاهرتی دارای خویی بود متعادل و مسلط بر احساسات، ولی فاقد غنای جوشش درونی یك اكسپرسیونیست، آن هم كارآزموده... آثار فلاهرتی نمایانگر برداشتی است روشن از دنیای سرمایه و پول و مكانیزه و صنعتی شده در تعارض با یك «بهشت». آدمهای فلاهرتی یا محروم و دور با خطرهای ناشی از طبیعت در جدالاند، یا از نعمت و موهبت طبیعت بهرهمند و خود را در شرایطشان بانشاط و خوشبخت میبینند... فیلمهای فلاهرتی معرف شرایط اجتماعی انسانی است نمونه كه سعی ندارد ویژگیهای طبیعی شخصیت خود را الزاماً بنمایاند...
پرونده «بیگانهها» پس از سه دهه: بازگشت به سی سال پیش از مبدأ: در فضا، کسی فریادت را نخواهد شنید مسعود ثابتی: بهانهی این پرونده برای پرداختن به مجموعهفیلمهای «بیگانه»، انتشار خبر بازگشت ریدلی اسکات به دنیایی است که بیش از سه دهه قبل ساخته و پرداخته بود. پیشدرآمد ریدلی اسکات بر نسخهی 1979 قرار است زمینههای شکلگیری و منشأ پیدایش آن حیات مرموز و ناشناخته را سی سال پیش از نخستین فرود ساکنان سفینهی نوسترومو به آن سیارهی مرموز پیگیری کند... این فیلمها چنان جایگاهی در فرهنگ این گونهی سینمایی دارند که همهی بهانهها را برای یادآوری و مرور، از ارزشها و کیفیتهای خودشان کسب میکنند.
نبرد تنبهتن با هیولا حسین معززینیا: موقع صحبت دربارهی این مجموعهفیلمها، فرض عمومی این است كه با چهار فیلم دنبالهدار مواجهیم كه داستان جدال گروهی از انسانها با هیولاهایی ناشناخته به نام «بیگانه» یا «بیگانهها» را روایت میكنند. داستان از اتفاقهای فیلم ریدلی اسكات آغاز میشود و با حادثههای فیلم ژانپیر ژونه به پایان میرسد. اما راستش من در هر بار مرور این مجموعهفیلمها بیش از پیش به این فكر میكنم كه این «دنبالهدار بودن» صرفاً بهانهای است برای بازسازی همان داستان اصلی؛ یعنی داستان روبهرویی آدمهای تنهامانده در سیارهای دور، در یك ناكجاآباد با هیولایی بهكلی ناشناخته و درنده.
حصارهای کهکشان یاشار نورایی: برای طعنه زدن به فیلمساز نامآوری که فیلمهای مهمی ساخته، فیلم اولش سوژهی مناسبی است و کم نبودهاند فیلمسازانی که همیشه فیلم اولشان به عنوان یک فیلم بد، ضمیمهی انتقادهای کتبی و شفاهی میشود تا صاحب قلم برای اثبات نظرش نسبت به فیلم اخیر فیلمساز به شیوهای دیرینهشناسانه، ضعف فیلم اول را به پای ناتوانی اساسی فیلمساز بگذارد. هنوز هم کسانی در ایران پیدا میشوند که کارنامهی داریوش مهرجویی را با الماس 33 محک بزنند و کیمیایی را نه با قیصر بلکه بهعمد با بیگانه بیا به یاد بیاورند. در مورد کارگردانهای خارجی هم، دیوید فینچر همیشه بحثانگیز را با بیگانه3 میسنجند و در مقایسه با دو فیلم اول این مجموعه قسمت سوم را فیلمی بد ارزشگذاری میکنند.
نگاهی به مجموعهفیلمهای «بیگانه»، با تأكید بر «بیگانه: رستاخیز»: پایان حماسه، آغاز اسطوره شهزاد رحمتی: مجموعهفیلمهای بیگانه از جهات مختلفی در تاریخ سینما ـ و نه فقط سینمای علمیخیالی ـ شاخص و مهم هستند. از جمله چون از معدود نمونههای تاریخ سینماست كه قسمت دوم نهتنها ضعیف و بد از كار درنیامد بلكه خیلیها – از جمله نگارنده – آن را حتی برتر از فیلم اول میدانند. در عین حال هیچیك از دنبالههای فیلم اول ضعیف نیستند و این هم خودش امتیاز بزرگ و كمیابی است. حدود یك ماه پیش برای اولین بار موفق به زیارت بیگانه: رستاخیز شدم و بهشدت از آن خوشم آمد. معتقدم این فیلم، بهترین و هوشمندانهترین و در عین حال كاملترین پایان ممكن برای ادیسهی الن ریپلی است.
ژانر در سری فیلمهای «بیگانه»: من از بیگانگان هرگز ننالم... مهرزاد دانش: مجموعهفیلمهای بیگانه (بیگانه ریدلی اسکات، بیگانههای جیمز کامرون، بیگانه3 دیوید فینچر و بیگانه: رستاخیز ژانپیر ژونه) متعلق به چه گونهی سینمایی هستند؟ این پرسش احتمالاً سادهتر از آن پنداشته میشود که قابلیت تأمل داشته باشد: ترکیبی از ژانر وحشت و علمیخیالی. درست است؛ اما آیا این پاسخ در تمام قسمتهای این سری فیلمها از یک درجهی واحد بهرهمند است؟ آیا همان قدر که مثلاً از کار اسکات میترسیم، از اثر فینچر هم به وحشت میافتیم؟ و آیا همان سان که فیلم ژونه مرزهای علم و تخیل را درمینوردد، فیلم کامرون هم در این گونه قرار میگیرد؟