جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ بهمن ۱۳۹۰

شماره‌ 437 ماهنامه‌ فیلم | بهمن 1390

روی جلد: عباس كیارستمی كارگردان فیلم شیرین، عكس از محمد اسماعیلی







فهرست مطالب


سینمای ایران
فلاش بك:
پیام‌های خوانندگان مجله و پاسخ به تعدادی از آن‌ها
رویدادها: فرمان انحلال خانه‌ی خیابان بهار، در میدان پرغبار: اختلاف و درگیری وزارت ارشاد و خانه‌ی سینما وارد فصلی بحرانی شد/ فیلم‌های تازه: مثل یک عاشق (عباس کیارستمی)، کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه (ایرج طهماسب)، زندگی خصوصی (محمدحسین فرح‌بخش)، اکباتان (مهرشاد کارخانی)، این‌جا شهری دیگر است (احمدرضا گرشاسبی)، دوباره با هم (روزبه حیدری)/ جایگزینی بازیگران سینما در اجرای جدید «خشكسالی و دروغ»: ظرف و مظروف/ مرگ كسب و كار كیست؟: از شما میترسم/ نسخه‌ی ویدئویی ورود آقایان ممنوع با كیفیت نامطلوب/ پاسخ روابط عمومی انجمن سینمای جوانان ایران: نقد مغرضانه/ سایه‌روشن: عزت‌الله رمضانی‌فر، علی سرتیپی/ گپ: محمد کاسبی، ساناز نوروززاده
در تلویزیون: نقدهایی درباره‌ی برنامه‌ی پارک ملت و روایت محمدرضا شهیدی‌فر از این برنامه/ ریزودرشت شبكه‌ی مستند در گفت‌وگو با  مدیر این شبكه: ذات مستند، راست‌گویی است

سینمای جهان
ـ نمای دور:
اسکورسیزی، هوگو و پروژه‌های آینده‌اش: شعر عاشقانه‌ی اسكورسیزی/ ده قطعه‌ی موسیقی فیلمِ غیراریژینال برتر سال: فهرستی از نوعی دیگر/ تلاش دیزنی برای کاهش هزینه‌ها: امیدوار به از راه رسیدن «انتقام‌جویان»/ دانیل رادکلیف از هری پاتر تا الن گینزبرگ/ آنتونی هاپكینز در نقش هیچكاك: و هلن میرن در نقش همسرش/ بیست فیلم پرفروش 2011 / پرونده‌ی مرگ ناتالی وود دوباره خبرساز شد: سی سال بعد، ‌روایتی ‌دیگر/ مرموزترین مرگ‌های هالیوودی: توطئه یا توهم توطئه؟/  همه چیز در جدول فروش فیلم‌ها خلاصه نمی‌شود: سلیقه‌ها، معیارها و نتیجه‌گیری‌ها /گفت‌وگو با ادوارد ون‌تروپ: دبیر کل «پانزده روز کارگردانان» کن
خبرها: وودی آلن و نرون/ ماریون کوتیار در اوج موفقیت/ جرج کلونی و پروژه‌ای بحث‌انگیز/ پیکسار در مسیری تازه/ تغییر لوگوی کمپانی یونیورسال/ سال خوب بالیوود/ همكاری آنجلینا جولی و لوک بسون/ بازگشت هالی هانتر/ موفقیت فیلم مستقل وندرس/ پروژه‌ی مشترك روسیه و چین
ـ فیلم‌های روز: باید درباره‌ی کوین حرف بزنیم (لین رمزی)/ هوگو (مارتین اسکورسیزی)/ روایت بارنی (ریچارد جی. لوییس)/ کات (امیر نادری)/ عمو بونمی که می‌تواند زندگی‌های پیشین‌اش را به یاد بیاورد (آپیچاتپونگ ویراسِتاکول)
- نمای درشت: رانندگی (نیكلاس وایندینگ رِفْن)، نقد فیلم، گفت‌وگو با کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس، بازتاب‌ها/ ظهور سیاره‌ی میمون‌ها (روپرت وایات)، گفت‌وگو با کارگردان و بازیگر فیلم، نكته‌هایی درباره‌ی روپرت وایات، مسیر حرفه‌ای‌اش و دو فیلم كارنامه‌اش
درگذشتگان: مایكل سارازین (2011-1940)/ پیتر گریوز (2010-1926)/ جیمز آرنس (2011-1923)/ آن فرانسیس (2011-1930)/ ازدنك میلر (2011-1921)/ رابرت ایستن (2011-1930)
گزارش پنجاهودومین جشنواره‌ی تسالونیكی: رقص در غبار
تماشاگر: مقاله‌ی كوتاهی درباره‌ی  ده فرمان كریشتف كیشلوفسكی: آن ناشناس فرمان‌ها

نقد فیلم
شیرین
(عباس کیارستمی)، مجموعه‌ی چند نقد بر فیلم، گزیده‌ی نگاه منتقدان خارجی‌ به فیلم، گفت‌‌وگو با كارگردان، گفت‌وگوی مهرنار سعیدوفا و جاناتان رزنبام/ 33 روز (جمال شورجه)/ خاک و آتش (مهدی صباغ‌زاده)/ در امتداد شهر (علی عطشانی)، آسمان هشتم (حسن نجفی)، گلچهره (وحید موساییان)، اخلاقتو خوب کن (مسعود اطیابی)/ نگاهی به دو فیلم سعادت‌آباد (مازیار میری) و اسب حیوان نجیبی است (عبدالرضا کاهانی) از دریچه‌ی تحلیل متن
نقد خوانندگان: نقدهایی بر ورود آقایان ممنوع (رامبد جوان)/  این‌جا بدون من (بهرام توكلی)/ آقایوسف (علی رفیعی)/ زندگی با چشمان بسته (رسول صدرعاملی)/ سیزده59 (سامان سالور)/ آلزایمر (احمدرضا معتمدی)/ مرگ كسب‌وكار من است (امیر ثقفی)/ سوت پایان (نیكی كریمی)/ شبانه‌روز (كیوان علی‌محمدی، امید بنكدار)
گزارش اكران: چگونگی نمایش فیلم‌ها از 20 آذر تا 20 دی در تهران 
نامه‌ها: پاسخ به پرسش‌های خوانندگان
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 118 ماهنامه‌ی «فیلم» (بهمن 1370) 

همكاران این شماره: صادق اسدی، آرامه اعتمادی، فرزاد پورخوشبخت، مسعود پورمحمد، امیر پوریا، مسعود ثابتی، محمد جعفری، علیرضا حسن‌خانی، نیما حسنی‌نسب، رضا حسینی، بهارک داروگری، مهرزاد دانش، وازریک درساهاکیان، بهروز دانشفر، پرویز دوایی، پوریا ذوالفقاری، هوشنگ راستی، جواد رهبر، تهماسب صلح‌جو، احمد طالبی‌نژاد، نازنین قنبری، ایرج کریمی، سوفیا مسافر، حسین معززی‌نیا، احسان ناظم‌بكایی، کیومرث وجدانی، محمد یعقوبی | صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی


چشم انداز ۴۳۷

گزارش  فرمان انحلال خانه‌ی خیابان بهار، در میدان پرغبار:
اختلاف و درگیری وزارت ارشاد و خانه‌ی سینما وارد فصلی بحرانی شد
سابقه‌ی اختلاف معاونت سینمایی و خانه‌ی سینما آن قدر طولانی و پرپیچ‌وخم است كه توضیح همه‌ی برخوردها و درگیری‌ها به مجالی در حد یك كتاب مفصل نیاز دارد. اختلاف این دو نهاد همواره جدی بود و در بزنگاه‌های مختلفی خود را نشان می‌داد. موضوع بیش از یك اختلاف سلیقه یا تفاوت نگاه بود؛ بحث از ریشه به ناسازگاری نفوذ دولتی با مدیریت خصوصی برمی‌گشت كه از ابتدا هم معلوم بود حل‌نشدنی است و به طور منطقی به از میدان بیرون رفتن طرف ضعیف‌تر ختم خواهد شد. اما یكی از آخرین جرقه‌ها در هفته‌های پیش از پانزدهمین جشن سینمای ایران (شهریور امسال) زده شد. خانه‌ی سینما بندی را به اسا‌س‌نامه‌اش اضافه كرد كه بر اساس آن می‌توانست فیلم‌های جشن سینمای ایران را صرفاً با پروانه‌ی ساخت در انتخاب و داوری شركت دهد...

گفت‌وگو  با عباس كیارستمی: زندگی و فیلم‌ساختن ارزش این‌همه رنج را نداشت
(گفت‌و‌گو كننده: نیما حسنی‌نسب) | عباس كیارستمی:
نوع زندگیِ الان من به‌م اجازۀ هیچ کاری جز «کار کردن» نمی‌دهد و به‌ناچار لذت‌هایم را هم در دل کار مستتر کرده‌ام. مدت‌هاست سعی می‌کنم از نفسِ کار لذت ببرم و لذت‌های جانبی دیگر معنایش را برایم از دست داده است. گذراندن یک شب دل‌چسب با یک دوست خوب، لذت یک شام لذیذ و یک قهوۀ خوب در کنار دوستان حتماً چیزهای خوبی هستند، ولی متأسفانه دیگر فرصت و شرایطی برایش ندارم. قطعاً به این لذت‌ها احتیاج دارم و از آن ناگزیرم، چون کارگر نیستم. منتها توانسته‌ام طوری کار‌هایم را برنامه‌ریزی کنم و کار کردن را به سمت و سویی ببرم که در بطن آن لذت‌هایم را هم داشته باشم. کسی یادش نمی‌آید به‌ش گفته باشم امشب با هم باشیم یا شام را کنار هم بخوریم و گپ بزنیم. من مدت‌هاست كه دیگر اصلاً گپ نمی‌زنم.
- راش‌های مصاحبه‌ای دیدم از احمد شاملو، در این اواخر که پایش را بریده بودند و روحیه‌اش خیلی خراب بود. ازش پرسیدند از کار‌ها و عمری که گذراندید راضی هستید؟ جواب داد نه، چون چیزی گیرم نیامد. طرف گفت ولی در عوض با آثارتان این ‌همه لذت به دیگران بخشیدید. شاملو هم در جواب گفت من جوان بودم و زیبا بودم و خلاصه این لذت را جورهای دیگری هم می‌شد به مردم داد. خیلی تعبیر دردناکی‌ست. در مجموع یعنی كه مرارت‌ کشیدن معنی ندارد. گفت: «دولت آن است که بی‌خونِ دل آید به کنار...» وقتی می‌بینی هنوز که هنوز است بدهکاری و وقتی فکر می‌کنی فیلم‌ ساختن برای زندگی‌کردن بوده، به این نتیجه می‌رسی که می‌شد با کیفیت دیگری به همین‌ها رسید و این ‌همه سختی نکشید.
- همه‌ی قصه‌ها و طرح‌هایم مال گذشته‌هاست. من دیگر اصلاً به‌روز زندگی نمی‌کنم. هیچ چیزم مال امروز و دیروز نیست و شاید باور نکنی که در این بیست‌سی سال اخیر هیچ طرح و قصه‌ای در حافظه‌ام نیست. من مصرف‌کننده‌ی قصه‌های نیم قرن پیش هستم.

نقد فیلم  شیرین: بیستون را عشق کند و...
احمد طالبی‌نژاد:
وقتی به تماشای فیلم شیرین می‌نشینیم و پس از فروکش کردن کنجکاوی‌های طبیعی در مورد دیدن و شناسایی چهره‌های دیروز و امروز سینمای ایران که برخی طی این سال‌ها در محاق کامل بوده و برخی هم در فاصله‌ی ساخته شدن تا نمایش فیلم روی در نقاب خاک کشیده‌اند، کم‌کم نوبت به تیز کردن گوش‌ها و جذب شدن به دنیای داستانی اثر می‌رسد که هم خوب نوشته شده و هم عالی توسط صداپیشگان اجرا شده و آن موقع است که این پرسش ساده اما مهم ذهن آدمی را اشغال می‌کند که چرا ما تماشاگران ایرانی نامحرمیم و نمی‌توانیم یک داستان عاشقانه را بر پرده ببینیم و ناچاریم به صدایش گوش کنیم؟

چهره‌های درون قاب‌های بسته
تهماسب صلح‌جو: شیرین نخستین برداشت سینمایی واقعی از منظومه‌ی «خسرو و شیرین» در تاریخ سینمای ایران است. سال‌های دورتر دو فیلم با نام شیرین و فرهاد داشته‌ایم. یكی محصول امپریال فیلم بمبئی به كارگردانی عبدالحسین سپنتا (1314) كه گویا با نام خسرو و شیرین هم در ایران نمایش داده شده، و دیگری محصول پارس‌فیلم به كارگردانی اسماعیل كوشان در سال 1349. هیچ‌یك از آن دو فیلم ربط چندانی به منظومه‌ی نظامی گنجوی نداشته‌اند. متن بی‌تصویری كه در فیلم شیرین می‌شنویم برداشت وفادارانه‌تر و سنجیده‌تری است و صرف نظر از دیدگاه كیارستمی به سینمای افسانه‌پرداز، اگر این متن تصویر می‌داشت شاید گیشه‌ی سینما‌ها را به‌اصطلاح می‌تركاند و ركورد می‌شكست.

قضیه‌ی شكل اول، شكل دوم
فرزاد پورخوشبخت: شیرین
فیلم جذاب و اثرگذاری‌ست. باورنكردنی‌ست كه بشود نزدیك به یك ساعت و نیم، فقط به واكنش‌های چهره‌ی آدم‌ها خیره شد و ملول نشد. دلیل این خیره شدن، ملغمه‌ای پیچیده از احساس، تعقل، غریزه، خودآگاه، حافظه، دانش، خاطره و... بسیاری چیزهای دیگر است. در دیدار اول به نظر می‌رسد از آن‌جایی كه منِ تماشاگر اكثر قریب به اتفاق این بازیگران را می‌شناسم، دیدن واكنش آن‌هاست كه برایم جذابیت ایجاد می‌كند. این‌كه این همه بازیگر برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران در یك فیلم بازی كنند به اندازه‌ی كافی كنجكاوی‌برانگیز هست كه دیدار اول از فیلم را تا پایان تاب بیاوری.

چه می‌‌بینیم؟ چه نمی‌بینیم؟
حسین معززی‌نیا:
تصور می‌كنم ساخته ‌شدن فیلمی مثل شیرین از این جهت لازم است كه ثابت شود سینما یعنی اكشن/ ری‌اكشن، و نمی‌شود تنها با استفاده از ری‌اكشن فیلم ساخت. همان‌ طور كه فیلمی مثل طناب باید ساخته می‌شد تا ثابت شود كه تدوین جزء جدایی‌ناپذیر سینماست و فیلم بدون برش، لاجرم لحظه‌های مرده خواهد داشت. بهترین راه برای توضیح مشكلات شیرین، مرور دوباره‌ی فیلم درخشان نی سحرآمیز است. نی سحرآمیز از ابتدا تا انتها ثبت اپرای موتسارت به ‌وسیله‌ی دوربین است، اما برگمان در ابتدای فیلم، موقعی كه اورتور در حال اجراست، به ثبت چهره‌ی تماشاگران می‌پردازد.

«شیرین» و زبانی که کیارستمی به سینمای دنیا پیشنهاد کرد: میراث
امیر پوریا: شیرین
می‌تواند چکیده و توصیف بصری/ شنیداری کاملی از آن سبکی باشد که عباس کیارستمی برای دنیای سینما و سینمای دنیا به یادگار گذاشت. نمونه‌ای که یک وجه مهم دیگر هم دارد: این بار به شکلی منحصربه‌فرد در میان آثار او تا آن زمان، بخش‌هایی از فردیت شخصی هنرمند را هم در خود جاری می‌کرد كه البته بعدتر با کپی برابر اصل ادامه یافت. طبعاً در این همانندی، مقصودم سبک و ساختار دو فیلم نیست. بلکه دارم به این نکته اشاره می‌کنم که میان تمام آثار کیارستمی، تنها این دو فیلم و مقادیری هم ده و گزارش و سکانس قهوه‌خانۀ باد ما را خواهد برد به نگرش شخصی فیلم‌ساز در زمینۀ روابط زنان و مردان و همۀ دردسرها و دست‌اندازها و دل‌پذیری‌های ضدونقیض آن راه می‌دهند.

هم‌چون آینه
جاناتان رزنبام:
منصفانه نیست که شیرین را مفهومی ‌(کانسپچوال)‌ترین فیلم کیارستمی بدانیم. اما اغراق نخواهد بود اگر آن را تناقض‌آمیز‌ترین کارش بنامیم. شیرین بیننده‌ی فیلم‌های تجاری را به چالش می‌کشد و هم‌زمان ویژگی‌های سنتی‌ترین و تجربی‌ترین فیلم‌ها را دارد؛ با تمرکز خاص بر قصه‌ی زنانی که فیلمی تجاری را می‌بینند که ما نمی‌بینیم و فقط می‌توانیم بشنویم. فیلمی که در واقع وجود ندارد و فقط یك حاشیه‌ی صوتی است. ممکن است برخی بگویند کیارستمی از روش خودش تخطی کرده و دارد به طرف‌داران و دوستانی روی خوش نشان می‌دهد که سال‌ها او را تشویق به ساختن فیلمی ملموس‌تر با طرح و قصه‌ای مشخص و موسیقی متعارف و بازیگران شناخته‌شده کرده‌اند. شیطنت کیارستمی در این است که قصه (اقتباس از منظومه‌ی عاشقانه‌ی معروف ایرانی) متعلق به فیلمی است که نمی‌بینیم و باید تصورش کنیم، و با وجود استفاده از طرح متعارف و موسیقی و بازیگران شناخته‌شده با هیچ‌یک از قاعده‌های سینمای تجاری روبه‌رو نمی‌شویم.

تماشاگر   مقاله‌ی كوتاهی درباره‌ی سریال «ده فرمان» كریشتف كیشلوفسكی:
آن ناشناس فرمان‌ها
ایرج  كریمی:
این نوشته را نباید به جای تحلیلی تفصیلی از ده فرمان گرفت كه حجمی به قدر یك كتاب شایسته‌ی آن است. من عنوان فرعی این نوشته را در مقام «مقاله‌ای كوتاه» از عنوان‌های دو نسخه‌ی سینمایی اپیزودهای پنجم و ششم الهام گرفتم ولی واقعاً هم این را مقاله‌ای كوتاه می‌انگارم كه فقط با بهانه‌ی توجه به ظاهر شدن‌های رازآمیز آن ناشناس نوشته شد (و به همین دلیل به فیلم‌های هفتم و دهم كه در آن‌ها ظاهر نمی‌شود نپرداختم). و اكنون می‌خواهم با اشاره به وجه احتمالی دیگری از ماهیت وجودی این ناشناس مطلب را به پایان ببرم؛ ناشناسی كه به نظر می‌رسد در حاشیه‌ی رویدادهای ناگوار و ای‌بسا مصیبت‌بار و تراژیك «به‌خونسردی» پرسه می‌زند. اما هم‌چنین به نظر می‌رسد كه خونسردی او بیش‌تر از آن‌كه ناشی از بی‌رحمی یا خوش نداشتن ما باشد ناشی از این است كه «می‌داند» ولی كاری‌اش «نمی‌تواند» بكند. او انگار هشداری خاموش است و درك او و هشدارش و «اقدام» بر عهده‌ی خود ماست. این را حالات و نگاهش و نیز میزانسن‌ها به ما می‌گویند. وگرنه او از آن‌چه كه ما به‌خطا به انجام می‌رسانیم شادمان به نظر نمی‌رسد یا خوش‌حال و هیجان‌زده نمی‌شود. و با این حساب، آیا او – مثل آن آگهی چاقی/ لاغری كه بر برگه‌ی روزنامه‌ای روی موج‌های دریا به دست سرنشینان تك‌افتاده در قایق نجات (1944) می‌رسد و عكس هیچكاك در دو حالت چاقی و لاغری بر آن است – خود كیشلوفسكی نیست؟ آگاه از سرنوشت‌ها، دانای كل، كه طبق قواعد درام، قادر به دخالت و دگرگون ساختن نیست؟ مثل تروفویی كه با فاصله‌ی یك سده مجال رخ‌دررخ شدن با آدل را به خودش می‌دهد بی‌این‌كه كاری برای آدل از دستش ساخته باشد؟

گزارش پنجاه‌ودومین جشنواره‌ی تسالونیكی: رقص در غبار
الكساندر پين و اصغر فرهادیعباس یاری:
می‌گویند سفر پایانی ندارد فقط مسافران‌اند كه به پایان می‌رسند. تا سینما هست، سفر هم هست. دل كندن از دیار و جاری شدن به فرهنگ‌های پرنقش‌ونگار، به عمق زندگی خانواده‌های بحران‌زده یا وارد شدن به خلوت آدم‌های تنها و بی‌كس، می‌توان با این 151 فیلم روی پرده‌ی سینماهای جشنواره سفر كرد؛ سفرهایی گاه رؤیایی و خاطره‌انگیز و گاه كابوس‌وار. می‌توانی همراه آن گروه از كارگران افغان در فیلم مرد دریا (كنستانتین جیاناریس) در یك كشتی نفتكش قاچاق روزها و شب‌هایت را با كابوس سپری كنی، به امید رسیدن به ساحل نجات یا به آب بزنی و در دل سیاهی شب طعمه‌ی كوسه و امواج سهمگین شوی. یا مثل آن زن بی‌پناه اهل پاراگوئه با بچه‌ی پنج‌ماهه (در فیلم درختان آكاسیا) سوار یك كامیون حمل چوب، از مرز عبور كنی و با راننده‌ی ناشناخته‌ای همراه شوی و خودت را به سرنوشتی نامعلوم بسپاری، یا مثل شخصیت های فیلم بیرون از ساتن (برونو دوفونت) در نیمه‌شبی سرد، مسافتی را به دل كشتزارهای تاریك بزنی و نعره‌های گوش‌خراش بكشی تا تماشاگران خواب‌آلوده را كه در آن نیمه‌شب از هذیان‌های فیلم‌ساز روی صندلی‌های‌شان به خواب رفته‌اند، بیدار كنی! یا مثل شخصیت فیلم به امید دیدار (محمد رسول‌اف) تمام روز‌ها و شب‌هایت با انتظاری كشنده برای دریافت ویزا از یك كشور بیگانه به كابوسی كشنده بدل شود.

درگذشتگان  ازدنك میلر: در كنارِ آن ستاره‌ی سبز
پرویز دوایی:
ازدنك میلر كه در آخرین روز ماه نوامبر (نهم آذر) در نود سالگی درگذشت، در حیطه‌ی سازندگان فیلم‌های نقاشی متحرك و عروسكی در سرزمین خودش (جایی كه شخصیت‌های والای بالابلندی به جهان عرضه داشته و از سنتی غنی و دیرپا در این زمینه برخوردار بوده) به‌قطع و یقین، محبوب‌ترین و مشهورترین آن‌ها بود، به‌خصوص به خاطر شخصیت بسیار دل‌پذیر و شیرین‌رفتار و نازنین «موش كور»ش كه حدود نیم قرن چند نسل را، از بچه و بزرگ‌سال مجذوب و شیفته‌ی خویش نگه داشته بود؛ مقامی كه تا امروز، حتی در میان سیلِ این نوع فیلم‌ها كه به‌خصوص در تلویزیون بر سر بیننده‌ها سرازیر است، محفوظ مانده و سادگی و لطافت كودكانه‌ی سری فیلم‌های موش كور، در میان پیچیدگی و سرعت و غنای فنی آثار سینمای نقاشی متحرك روز، هم‌چنان پابرجا و دست‌نیافتنی‌ست.

رابرت ایستن: مرد هزار صدا
(گردآوری و ترجمه‌ی وازریک درساهاکیان):
در میان هنرمندان سینما که در سال 2011 به دیار باقی شتافتند، به نامی برخوردم که تا کنون به گوشم نخورده بود، و همین حس کنجکاوی مرا تحریک کرد تا اطلاعات بیش‌تری درباره‌ی او پیدا کنم. فکر می‌کنم بسیاری دیگر هم هستند که با نام و چهره‌ی او آشنا نیستند. نامش رابرت ایستن بود و روز 16 دسامبر 2011 در 81 سالگی در لس‌آنجلس درگذشت. بنا بر مقاله‌ای در سایت ویکیپدیا، بیش از شصت سال سابقه‌ی بازی در رادیو، تلویزیون و سینما را داشته و همیشه هم در نقش‌های فرعی بازی کرده است... هر جا هم که می‌رفت، به کتابفروشی‌ها سر می‌زد و کتاب‌هایی را که به درد كارش می‌خوردند می‌خرید. به این طریق، خانه‌ی او طی سال‌های طولانی تبدیل به «بهشت زبان‌شناسی» شد زیرا ایستن توانسته بود حدود 500000 جلد کتاب درباره‌ی زبان‌ها و فرهنگ‌های گوناگون جهان گردآوری کند.

نقد و بررسی فیلم‌های روز جهان
باید درباره‌ی کوین حرف بزنیم (لین رمزی): سفر طولانی سرخی به سپیدی
کیومرث وجدانی: فیلم از نقطه‌نظر اوا روایت می‌شود اما گرداگرد شمایل رازآمیز کوین می‌چرخد. فیلم اساساً قصه‌ی رابطه‌ی میان یک مادر و فرزند است. از دید اوا، کوین را می‌بینیم که به‌تدریج به یک هیولا بدل می‌شود. خردسالی سرد و منگ به کودکی کینه‌توز و ستیزه‌جو تبدیل می‌شود که مدام وضعیت را بدتر می‌کند (مانند کثیف‌کاری عمدی‌اش پس از تعویض فرش یا خراب کردن دکوراسیون تازه‌ی اتاق مادر)، در سن بلوغ به شکل خطرناکی ظالم می‌شود، همستر خواهرش را به شکلی ظالمانه می‌کشد و مسبب از دست رفتن یک چشم خواهرش می‌شود. می‌توانیم رفتار کوین را بر اساس اصطلاح‌های سایکودینامیک مانند پدر ضعیف و ناکارا، مادر ناجور، و حسادت برادری‌ و خواهری توضیح دهیم. اما وضعیت او وخیم‌تر از این حرف‌هاست. او یکی از موجودات نادری است که می‌توان با «شر بالفطره» توصیف‌شان کرد.

ظهور سیاره‌ی میمون‌ها (روپرت وایات): سزار در خانه است
هوشنگ گلمكانی: اگر فیلم‌های سینمای فاجعه در دهه‌های قبل در حد سیل و زلزله و توفان در یك شهر و منطقه یا تهدید شدن سرنشینان یك هواپیما یا كشتی بود، حالا در مقیاس یك كشور و گاهی كل زمین گسترش پیدا كرده و ابعاد فاجعه‌ها پیچیده‌تر شده؛ زمین نابود می‌شود (2012، پس‌فردا، مزرعه‌ی شبدر،...) و گاهی فاجعه چنان ابعاد توضیح‌ناپذیری پیدا می‌كند كه هیچ دانشمندی نمی‌تواند به آن پاسخ بدهد و هیچ قهرمانی نمی‌تواند با آن مقابله كند (مه، واقعه،...). با عظیم‌تر و پیچیده‌تر شدن فاجعه‌ها، فیلم‌ها هم – با وجود پایان خوش بعضی از آن‌ها – مدام تلخ‌تر و بدبینانه‌تر و نومیدانه‌تر شده‌اند. و در برخی از این فیلم‌ها، به‌درستی خود مردم مسئول ایجاد فاجعه‌ها معرفی می‌شوند و احساس گناه می‌كنند. نكته‌ی مهم و عجیب هم این است كه موجودات مخرب (منهای قهر طبیعت و موجودات ماشینی) در این فیلم‌ها نیروهای شر نیستند و هم‌دلی بیننده را جلب می‌كنند. از كینگ‌كنگ و گودزیلا گرفته تا همین میمون‌های ظهور سیاره‌ی میمون‌ها.

کات (امیر نادری): داستان یك مجنون سینما
هوشنگ  راستی:
اولین چیزی که با تماشای فیلم جدید نادری به ذهن می‌آید گل‌درشت بودن آن است. و البته فاقد درام نیز هست. این برای فیلمی که می‌خواهد داستانی باشد مرگ‌بار است. فیلم بدون هیچ گونه کش‌وقوس دراماتیک روی یک خط مستقیم حرکت می‌کند. از اول فیلم تا آخر، این کارگردان عاشق سینما (که در واقع استعاره‌ای از خود نادری است) فقط کتک می‌خورد و تمام. همین کتک خوردن‌ها یکی از نقطه‌ضعف‌های فیلم است. بازیگر نقش کارگردان، جوانک نازک‌اندامی است که نه‌تنها برای این نقش زیادی جوان است بلکه اصلاً تماشاگر باور نمی‌كند که بتواند این همه کتک را تحمل کند و ناله نكند و تازه مثل جیک لاموتای گاو خشمگین اسکورسیزی پا بر زمین بکوبد و نفس‌کش بطلبد و با هر ضربه‌ی مشت و لگد اسم فیلم‌های مورد علاقه‌ی نادری را تکرار کند!

عمو بونمی که می‌تواند زندگی‌های پیشین‌اش را به یاد بیاورد (آپیچاتپونگ ویراسِتاکول):
نگاه خیره به جنگل
جواد رهبر:
عمو بونمی... فیلمی درباره‌ی چه‌گونه مردن و مهیا ‌شدن برای رستاخیز پس از مرگ است که ویراستاکول با پای‌بندی به شیوه‌ی واقع‌گرایانه‌ی خاص خودش آن را پیش می‌برد. او بازگشت همسر مرحوم عمو بونمی و مرگ عمو بونمی را آن‌ قدر طبیعی و واقع‌گرایانه به تصویر می‌کشد که در نگاه اول، همه چیز عادی به نظر می‌رسد اما وقتی عمو بونمی به ثانیه‌های پایانی زندگی‌اش می‌رسد، قالب فیلم عوض می‌شود. عمو بونمی از خوابی که درباره‌ی آینده دیده سخن می‌گوید و عکس‌هایی را می‌بینیم که در آن‌ها نظامیان میمونی را دستگیر کرده‌اند‌ و به زنجیر کشیده‌اند. حالا در آستانه‌ی غار، دسته‌ای از میمون‌ها ایستاده‌اند، انگار که منتظرند تا عمو بونمی از دنیا برود. آیا عمو بونمی در زندگی بعدی‌اش به یک میمون تبدیل و به دست نظامیان اسیر خواهد شد؟

رانندگی (نیكلاس وایندینگ رِفْن): میعاد در لجن
مسعود ثابتی:
تناقض شگفت‌انگیزی است: حاصلِ فیلمی با عنوانی چنین، با زمینه و پیرنگی بناشده بر مهارت قهرمانش در رانندگی، و با سکانس‌هایی اثرگذار و گیرا در نمایش و ارائه‌ی آن مهارت، دنیا و فضایی است لَخت، آهسته و سرشار از طمأنینه و سکون، که بیش از هر چیز تداعی‌گر رؤیایی محو و ناگفتنی است. شاید کم‌تر مخاطبی پس از اولین دیدارش با اثر، چیزی از خشونت و سبعیت كوبنده‌ی نیمه‌ی دوم فیلم را لابه‌‌لای آن‌چه از فیلم در خاطرش مانده، جا داده باشد. می‌توان با افزودن اندکی چاشنی اغراق، ادعا کرد که اصلاً چیزی از طرح و پیرنگ فیلم در یاد نمی‌ماند و قرار هم نبوده چنین باشد، جز تصویر و زمینه‌ای مه‌آلود و محو از همان سکون و رؤیازدگی...

قهرمان و قهرمان‌پردازی در «رانندگی»: اولین و آخرین ایستگاه یك محكوم به حركت
هومن داودی: رانندگی فیلم یك‌دستی است؛ درباره‌ی قهرمانی كه از فیلم‌های قدیمی‌تر آمده و داستانی بارها گفته‌شده و قابل‌پیش‌بینی را پشت سر می‌گذارد. اما كیست كه نداند دیگر داستان گفته‌نشده‌ای باقی نمانده و مهم شیوه‌ی داستان‌گویی است نه خود داستان؟ هوشمندی فیلم‌نامه‌نویس و كارگردان رانندگی این‌جاست كه ریزه‌كاری‌هایی در متن و اجرا اعمال كرده‌اند كه به شخصیت قهرمان و در نتیجه به خود فیلم، كلیتی منسجم و دیدنی بخشیده كه می‌شود با هر بار تماشای فیلم، گوشه‌ای از آن‌ها را كشف كرد و لذت برد. قهرمان این فیلم، كولاژی از قهرمان‌های فیلم‌های دیگر است كه به شكلی دل‌پذیر كنار هم قرار گرفته‌اند؛ از قهرمان‌های فیلم‌های نوآر كه كم‌حرف و كلبی‌مسلك بودند و احساسات خود را بروز نمی‌دادند (مثل اغلب قهرمان‌هایی كه همفری بوگارت تصویر می‌كرد) بگیرید تا قهرمان‌های اكشن مدرن (مثل جیسن بورن و جان مك‌لین).

حسین امینی فیلم‌نامه‌نویس «رانندگی» و كارنامه‌اش: پاداش سکوت
مهرزاد دانش: اگر فیلم‌نامه‌های امینی را به دو گروه کلی رمانتیک کلاسیک (جود، بال‌های کبوتر و چهار پر) و نئونوآر (شانگهای، تیر خلاص و رانندگی) تقسیم کنیم، رانندگی نه‌تنها بهترین نئونوآر اوست بلكه حتی در رده‌ی بهترین‌های این زیرگونه قرار می‌گیرد. تنهایی مرد، عشق دست‌نیافتنی، خشونت مهارنشدنی فضای گنگستری پیرامون، حفظ شرافت و اصول، و انتقام‌گیری از برهم‌زنندگان تعادل انسانی موجود، از مختصات این دنیای سیاه هستند که هر یک عمیقاً در ساختار داستانی فیلم‌نامه‌ی رانندگی جای گرفته‌اند.

هوگو (مارتین اسكورسیزی): بیایید با من رؤیا ببینید...
بهارك داروگری:
هوگو فیلمی‌ست در ستایش رؤیا و سینمای رؤیاپرداز. فیلم در ادای دینی به سینمای صامت، صحنه‌هایی از فیلم‌های لوید و چاپلین و کیتن را مرور و حتی فیلم ورود قطار به ایستگاه برادران لومیر، صحنه‌هایی از فیلم‌های ملیس، و صحنه‌ی آویزان شدن هرولد لوید از ساعتِ عظیم را بازسازی می‌کند. ملیس در صحنه‌ای به رنه تابارد خردسال که با شگفتی صحنه‌ی فیلم‌برداری را می‌نگرد ـ رنه در آینده همان رؤیای کودکی را پی می‌گیرد و پژوهشگر سینما می‌شود ـ چنین می‌گوید: «اگر تا حالا حیران مانده‌ای كه رؤیاها از كجا میان، نگاهی به دوروبرت بنداز: این‌جا همون جاییه كه رؤیاها ساخته می‌شن.»

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO