جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۱

شماره‌ 441 ماهنامه‌ فیلم | ارديبهشت 1390

روی جلد: ژان دوژاردن در آرتیست















فهرست مطالب




سینمای ایران
فلاش‌بک:
پیام‌های خوانندگان مجله و پاسخ به تعدادی از آن‌ها
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: احتمال معکوس (بهرام توکلی)، استرداد (علی غفاری)، برلین 7- (رامتین لوافی)/ فیلم مستند در شبکه‌ی خانگی: هوای تازه/ نمایشگاه عکس‌های عزیز ساعتی: طهران، تهران/ نمایشگاه عکس‌های مجید برزگر: عصیان/ ایران و معاهده‌ی جهانی کپی‌رایت: حق دادنی است/ دومین جشنواره‌ی حسنات: در راه جشنواره‌ی مستقل؟/ «پرسیا»، نشریه‌ای برای یک سینما: خوشا شیراز و ذوق مردمانش/ بازتاب‌های اسکار فرهادی در مطبوعات: در یك روز اتفاق افتاد/ «صداپیشه»، ماهنامه‌ای تخصصی برای دوبلاژ و گویندگی: صداهای خواندنی/ واکنش همسر پیمان ابدی به یک برنامه‌ی تلویزیونی:‌ محاسبه‌ی اشتباه یا دلیلی دیگر؟/ مسابقه‌ی خوانندگی در شبکه‌ی خانگی پس از شام ایرانی: شبكه‌ی خانوادگی- ماهواره‌ای/ یادداشت‌هایی درباره‌ی شام ایرانی/ درگذشتگان: سید ابوالقاسم حسینی، ساناز کیهان، فاطمه طاهری، امیر بدر طالعی و مجید میرزاییان/ حمیدرضا آذرنگ، مسافر تئاتر: در دسترس نیستم/ مجید مظفری در سایه: یادگار سال‌های طلایی
ایستگاه اردیبهشت: خبرهایی از کاوه ایمانی/ حمیدرضا پگاه/ هانیه توسلی/ هدی حسینی‌وند/  طناز طباطبایی/ سپیده عبدالوهاب/ سحر قریشی/ رابعه مدنی/ یکتا ناصر و علی نیک‌رفتار
سفر بی‌بی: مطالب و یادداشت‌هایی به مناسبت درگذشت پروین‌دخت یزدانیان
جدال در خمِ کوچه‌ی اول: مباحثه‌ی امیرحسین علم‌الهدی و حبیب كاوش درباره‌ی سیاست‌های اكران
در تلویزیون: سیمای نوروز: بی‌پولی و دروغ/ تلویزیون نوروز 91 را چه‌گونه گذراند؟: كلاه قرمز بر فراز جام جم/ مجموعه‌های نوروزی سیما: امواج سهمگین طنز/  كلاه‌قرمزی و یارانش؛ عروسك‌های شیرین و خاطره‌انگیز: فرصتی برای كودكی كردن/ افتتاح شبكه‌ی ورزش: رقابت در تپه‌های جام جم
هفته‌ی فیلم مستند: نگاهی به مستندهای پانزدهمین جشن سینمای ایران
 اشاره به دور: سینمای ایران در عرصه‌های جهانی
فعالیت فرهنگی به عنوان یك مسئولیت اجتماعی: گفت‌و‌گو با مجری طرح جدایی نادر از سیمین و سرمایه‌گذار فیلم
سینمای خانگی: نگاهی به سه فیلم مرهم، كیفر و آدم‌كش
جشنواره‌ی کوچک من:
تیپ‌سازی در سینمای كمدی

سینمای جهان
- نمای دور:
سینما هنوز هم از ادبیات كلاسیك تغذیه می‌كند: بازگشت پو، فلوبر و داستایفسكی/ از بالاترین تا پایین‌ترین: جیمز كامرون در گودترین نقطه‌ی زمین/ مسابقه‌های هانگر بزرگ‌ترین پدیده‌ی سینمای امسال تا این‌جا: محبوب تماشاگران و منتقدان/ هشتمین دوره‌ی اسكار آفریقایی: بهترین‌های قاره آسیا/ «رَزی» سی‌ودوم: همه علیه آدام سندلر!/ جوزف گوردن-لویت در مقام كارگردان: پس از اسپیلبرگ، تارانتینو و نولان/ سوزان بیر، پركارتر از همیشه: فیلم ساختن در اروپا و آمریكا/ اثر جدید پارك چان-ووك/ آل پاچینو و اولین تجربه‌ی انیمیشن/ پروژه‌ی جدید مایکل مان/ دو پروژه‌ی هم‌زمان درباره‌ی دایانا/ فیلمی درباره‌ی گروه متالیکا و خبرهای کوتاه دیگر/ موج تازه‌ی سینمای تركیه: بیگانه‌ای در جمع
- نمای متوسط: آتش‌ها (دنی وینو)، كلید سارا (ژیل پاكه‌برنر)، نیمه‌ی ماه مارس (جرج کلونی)، مارتا مارسی می مارلن (شان دورکین)،  بی‌قرار (گاس ون‌سانت)، طعمه (اریک والت)، ترغیب دوستانه (ویلیام وایلر)
فیلم‌های روز: جی.ادگار (كلینت ایستوود) همراه با گفت‌وگو با كارگردان و مروری بر زندگی ادگار، دریای عمیق آبی (ترنس دیویس)، سه روز بعد (پل هگیس) همراه گفت‌وگو با كارگردان و بازیگرش راسل كرو
نمای درشت: نقدهایی بر آرتیست (میشل هازاناویسیوس) همراه با گفت‌وگو با کارگردان, طراح لباس، آهنگ‌ساز و دو بازیگر فیلم، و نكته‌هایی از حاشیه‌ی فیلم
درگذشتگان: تونینو گوئرا، كن راسل، بن گازارا تردیدها در سالن انتظار: گزارش پنجاه‌‌وپنجمین جشنواره‌ی لندن پاریس كوچك: گزارش سیوسومین جشنواره‌ی سه قاره‌ی نانت
تماشاگر: طرح چند پرسش درباره‌ی و به بهانه‌ی فرزندان (الکساندر پین): بازدمِ هستی نمادین

نقد فیلم
قلاده‌های طلا
(ابوالقاسم طالبی)، گشت ارشاد (سعید سهیلی)، انتهای خیابان هشتم (علیرضا امینی) و گفت‌وگو با تهیه‌كننده‌اش سیدجمال ساداتیان، خصوصی (محمدحسین فرح‌بخش)، سینمای سیاسی به بهانه‌ی نمایش قلاده‌های طلا و خصوصی: سیاست با چاشنی سرگرمی
گزارش اكران: چگونگی نمایش فیلم‌ها از 20 اسفند 1390تا 20 فروردين 1391در تهران
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 122 ماهنامه‌ی «فیلم» (اردیبهشت 1371)

همکاران این شماره: محمد اطبایی، آرامه اعتمادی، محمدعلی باشه‌آهنگر، مهدی باقربیگی، بیژن بیرنگ، محسن بیگ‌آقا، كیومرث پوراحمد، مهرداد پوراحمد، مسعود پورمحمد، امیر پوریا، مسعود ثابتی، علیرضا خمسه، احسان خوش‌بخت، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، پوریا ذوالفقاری، علی رستگار، مازیار رضایی، جواد رهبر، احمد ریحان، محمد شكیبی، ناصر صفاریان، احمد طالبی‌نژاد، جواد طوسی، نیما عباس‌پور، بهزاد عشقی، سعید قطبی‌زاده، نازنین قنبری، ایرج کریمی، شیدا محصصی، حمیدرضا مدقق، هوشنگ مرادی‌كرمانی، سوفیا مسافر، مازیار معاونی، علیرضا معتمدی، مجید مصطفوی، سعیده نیك‌ا‌ختر، کیومرث وجدانی.


چشم انداز ۴۴۱

درگذشتگان پروین‌دخت یزدانیان (1391-1306 ):
چو بوی گل به کجا رفتی؟
کیومرث پوراحمد:
کاری بس ناپسند است که از دیگران زنده یا مرده بت بسازیم؛ اگر حتی باور داشته باشیم که نفس مرگ خود تطهیرکننده است و بخشاینده. مادرم پروین‌دخت مثل هر آدم دیگری قهر خودش را داشت و لطفش را. اما لطفش چنان گسترده و عمیق و خالص بود که قهرش را آن هم از پس ده سال بیماری رنج‌آور نمی‌توانی به یاد بیاوری. او به عنوان یک مادر برای فرزندانش همان بود که به عنوان یک مادربزرگ برای مجید. نق زدن و غر زدن و اعتراض و تنبیه داشت اما سعه‌ی صدر و بزرگواری و بخشندگی‌اش بیش‌تر بود. راز موفقیت و محبوبیت و دل‌پذیر بودنش در فیلم‌ها هم همین بود. جلوی دوربین همان بود که پشت دوربین. نه تکنیک بازیگری می‌دانست، نه لنز می‌شناخت، نه لانگ‌شات و کلوزآپ برایش تفاوتی داشت. نشان به آن نشانی که در طول یک سال فیلم‌برداری قصه‌های مجید تا روز آخر هم تفاوت تمرین و فیلم‌برداری را درک نکرد. چه بسیار پیش می‌آمد که صحنه‌ای را چند بار تمرین می‌کردیم. بعد می‌گفتم: «مامان! حاضری؟» و می‌گفت: «هنوز نگرفته‌اید؟»

بی‌بی، بی‌بی
هوشنگ مرادی‌كرمانی: رفت سر خاك مش‌عباس، نشست. دل تو دل‌مان نبود، چادرش را كشید روی صورتش، كیومرث تمام وجودش شده بود چشم‌هایش، زل زده بود به مادر، به بی‌بی. فیلم‌بردار روی ریل همراه بی‌بی بود، صدابردار میكروفن به دست با بی‌بی می‌رفت، یازده بار بی‌بی از میان قبرهای قبرستان كهنه‌ای در اصفهان، رفت و سر قبر مش‌عباس نشست: «چرا میون این همه...»
مهریه‌ی بی‌بی- نه، نشد. خوب نبود بی‌بی. دوباره می‌گیریم.
مادر حالش بد بود، لكنت پیدا كرده بود، تپق می‌زد، نور می‌رفت. غروب می‌شد.

بی‌بی، دوستت داریم
علیرضا خمسه:
بی‌بی در سال‌های آخر عمرش به دلیل آلزایمر خانه‌نشین شده بود. كیومرث می‌گفت: «مادرم همیشه نمونه‌ی واقعی یك انسان فعال و سرزنده بود و حتی برای خود معلم نقاشی گرفته بود تا آلزایمرش را كه از ده سال پیش به آن مبتلا بود، درمان كند.» اولین بار كه این خبر را شنیدم با تأثر فراوان زنگ زدم اصفهان تا با بی‌بی احوال‌پرسی كنم. پرسید كی هستم، گفتم: «خمسه هستم.» گفت: «خمسه دیگه كیه‌اس؟» گفتم: «دوست كیومرث.» گفت: «من فقط كیومرث رو می‌شناسم.» و تلفن را قطع كرد.

شبکه‌ی خانگی تولید نخستین مسابقه‌ی خوانندگی پس از «شام ایرانی»:
شبکه‌ی خانگی/ ماهواره‌ای
ظاهراً سرنوشت تلخ سریال‌های قلب یخی و قهوه‌ی تلخ هیچ تأثیری بر استقبال برنامه‌سازان از شبكه‌ی خانگی نگذاشته است. پخش هفتگی شام ایرانی (بیژن بیرنگ) ادامه دارد و ساخت ایران (محمدحسین لطیفی) هم در آخرین هفته‌های سال ‌گذشته توزیع شد. شام ایرانی یك جُنگ دور همی است و الگوی اصلی‌اش را از برنامه‌ی پربیننده‌ای به نام «بفرمایید شام» برداشته‌اند كه هم‌زمان در یكی از شبكه‌های ماهواره‌ای در حال پخش است. با این تفاوت كه در آن برنامه مردم عادی را به عنوان مهمان دعوت می‌كنند و سازندگان شام ایرانی از بازیگران و چهره‌های آشنای سینما و هنرهای دیگر استفاده می‌كنند.

چهره‌ی شام ایرانی
بیژن بیرنگ:
شام ایرانی برای من یك تجربه‌ی جذاب در نوعی از برنامه‌سازی جهانی است؛ كه تجربه‌ای جدید بكنم در قالبی تعریف‌شده و ببینم چه می‌توانم بكنم این بار من! شام ایرانی برای من یك نمایش یا شو است با قصد سرگرم كردن مخاطب! جست‌وجو برای رسیدن به مفهومی از زندگی انسان‌ها با توجه به روان‌شناسی آنان در محدوده‌ی جامعه‌شناسی مردم‌مان! و با آرزوی این‌كه اگر فرصتی داده شد برای ادامه‌ی آن، به یافته‌های جدیدی در فرم و محتوا برسم. چیزی كه بتواند برای مخاطب جذاب‌تر و قابل‌تفكرتر باشد.

بفرمایید شام ایرانی
عباس یاری:
بیژن بیرنگ، یكی از موفق‌ترین برنامه‌سازان تلویزیون، با تدارك برنامه‌ای با حال‌وهوای آشپزی، اولین سری شام ایرانی را با حضور چهره‌های آشنای سینما و تلویزیون - رامبد جوان، سروش صحت، مهدی پاكدل و اشكان خطیبی - روانه‌ی بازار كرده است. از همان قسمت اول مشخص است كه بیرنگ هدفش آموزش نیست، چون روی این جزییات چندان تمركز نمی‌كند و گاه نیمه‌كاره رهای‌شان می‌كند. هدف او یك گفت‌وشنود چهارجانبه و غیررسمی با حضور جمعی از چهره‌های شناخته‌شده است؛ حرف‌هایی كه شاید در شرایط عادی و در مصاحبه‌های رسمی كم‌تر گفته می‌شود.

مباحثه‌ی‌حبیب كاوش و امیرحسین علم‌الهدی درباره‌ی سیاست‌های اكران:
جدال در خمِ کوچه‌ی اول
شاهین شجری‌کهن:
اکران پرحاشیه‌ی نوروز 91 آن قدر گوشه‌ها و نکته‌های پنهان داشت که به نظر می‌رسد بحث و گفت‌وگو درباره‌اش به این زودی‌ها تمام نشود. برای بررسی جزییات از امیرحسین علم‌الهدی (کارشناس سینما و منتقد وضع موجود) و حبیب کاوش (سخنگوی شورای صنفی اکران) دعوت کردیم که ماجرا را از زاویه‌های مختلف بررسی کنند. جلسه‌ی گفت‌وگو به قدری داغ و پرهیاهو برگزار شد که خیلی از همکاران سرک می‌کشیدند تا ببینند هنوز همه در اتاق مصاحبه سالم هستند یا نه! به هر حال با توجه به حساسیت موضوع ترجیح دادیم خودمان بیش‌تر شنونده باشیم و جریان گفت‌وگو را به این دو بسپاریم که هر کدام با انبوهی عدد و رقم آمده بودند و البته هر یک مستندات دیگری را رد می‌کرد. اما در نهایت قضاوت درباره‌ی چندوچون ماجرا به عهده‌ی خوانندگان است.

در تلویزیون  سیمای نوروز: بی‌پولی و دروغ
چك برگشتیپوریا  ذوالفقاری:
با این‌که در برخی از برنامه‌های نوروزی امسال می‌شد نشانه‌هایی از خلاقیت و تلاش برای تولید اثری آبرومند را دید، اما متأسفانه باید به سنت سال‌های اخیر، نقد مجموعه‌ی برنامه‌های نوروزی را با یادی از سریال‌های قدیمی آغاز کرد. وقتی خود متولیان بهترین ساعت‌های پخش‌شان را به این آثار اختصاص می‌دهند، راه گریزی نیست. هر روز حول‌وحوش ساعت یک و نیم بعدازظهر سریال مرد هزارچهره از شبکه‌ی یک پخش می‌شد. دو ساعت بعد شبکه‌ی تهران پاورچین را پخش می‌کرد. تکرار این دو مجموعه هم هر شب از ساعت 12 آغاز می‌شد. ابتدا پاورچین و بعد مرد هزارچهره. یعنی مهران مدیری امسال بدون آن‌که برنامه‌ای ساخته باشد، پرکارترین کارگردان تلویزیون بود و روزی سه ساعت برنامه داشت!

تلویزیون، نوروز ۹۱ را چه‌گونه گذراند؟: کلاه قرمز بر فراز جام جم
احسان  ناظم‌بکایی:
کی از اتفاق‌های بی‌سابقه‌ی نوروز امسال، ویژه‌برنامه‌های تحویل سال بود. با توجه به این‌که لحظه‌ی سال‌تحویل، یک ربع به نُه صبح بود، شبکه‌های اصلی حداقل دوازده ساعت برنامه‌ی زنده روی آنتن بردند که در حقیقت نوعی پاتک به برنامه‌های سال‌تحویل دو شبكه ماهواره‌ای بود. پخش این میزان برنامه‌ی زنده که بعد‌اً خبرش آمد که ساعاتی از آن‌ها ضبط‌شده بوده، باعث شد تا برای اولین بار عبارت «زنده‌نمایی» هم وارد فرهنگ واژگان تلویزیون شود.

سینمای خانگی
بهزاد عشقی:
در سینمای خانگی خود گاهی هم می‌توانیم فیلم‌هایی را كه پس از اكران به نمایش خانگی راه یافته‌اند از زاویه‌ی به‌نسبت تازه‌ای بررسی كنیم. سینمای اكران كساد شده و مرهمشمار قابل‌توجهی از مردم فیلم‌های سینمایی را در خانه تماشا می‌كنند. مخاطب این یادداشت‌ها نیز بالقوه می‌توانند همان تماشاگران باشند. از سوی دیگر وقتی زمان می‌گذرد، شور و هیجان ابتدایی تا حدودی فرو می‌نشیند و آن‌گاه می‌توان با نگاه عقلانی‌تری فیلم‌ها را داوری كرد. هرچند كه هدف این یادداشت‌ها نقد فیلم نیست و بیش‌تر بهانه‌ای‌ست برای گفتن ناگفته‌ها.
مرهم (علی‌رضا داودنژاد) به هنگام اكران در مقایسه با فیلم‌های بی‌مایه، به عنوان یكی از فراورده‌های فرهنگ سینمای ایران، تحسین شمار قابل‌توجهی از نخبگان و مفسران سینمایی را برانگیخت، اما حالا می‌توانیم مرهم را در محك فیلم‌های فرهنگی سینمای ایران و حتی در عیار فیلم‌های برتر علیرضا داودنژاد، از جمله نیاز و مصایب شیرین و... بسنجیم و در این داوری تا حدودی دچار تردید شویم.

جشنواره‌ی كوچك من
آقای هفت رنگاحمد طالبی‌نژاد:
دوستم یک نسخه از فیلم سازش (محمد متوسلانی، 1353) را نیز به همراه نسخه‌ای از یک فیلم سال‌های اخیر به نام آقای هفت‌رنگ را نیز در بسته‌ی عیدانه‌اش گنجانده بود؛ با این توضیح که «این فیلم بازسازی سازش است.» خب سازش را چند باری دیده‌ام و جزو معدود کمدی‌های اجتماعی یا بهتر بگویم کمدی‌های سیاه است که در آن سال‌ها ساخته شد و لحن انتقادی خوبی نسبت به اوضاع و شرایط آن روزگار دارد و هنوز هم به لحاظ ساخت و پرداخت، فیلم‌ قابل‌تحملی است. اما نسخه‌ی بازسازی‌شده‌اش نه‌تنها هیچ مزیتی نسبت به نسخه‌ی اصل ندارد، بلکه خیلی سطحی و آبکی است. بازی عطاران هم در قیاس با بازی‌های خوب سال‌های اخیر او، جلوه‌ای ندارد و کلاً فیلمی است که نتوانستم تا انتها تحملش کنم و از نیمه رهایش کردم.

تماشاگر طرح چند پرسش درباره‌ی و به بهانه‌ی «فرزندان» ساخته‌ی الکساندر پین:
بازدمِ هستی نمادین
ایرج کریمی:
تصویری در آگهی‌های فرزندان من را مشتاق دیدن آن کرده بود: جرج کلونی در نمای نزدیکی (مدیوم‌شات) رو به دوربین می‌دود. طرز دویدنش بود که کنجکاو و مشتاقم کرده بود. فیلم را که دیدم برایم روشن شد که جذابیت آن طرز دویدن در فاصله‌ای‌ست که کلونی از سیمای جاافتاده‌ی سینمایی‌اش در این تصویر می‌گیرد. بدون اصراری بر خوش‌استیل بودن، بی‌هیچ تلاشی برای زیبا جلوه دادن حرکت‌‌هایش. موضوع فقط تصویرهای قهرمانی نیست، کلونی حتی در ای برادر کجایی؟ (برادران کوئن، 1999) فاقد استیل نیست و هنوز «سینمایی» است. اما در خیلی از لحظه‌های فرزندان کوشیده جلوه‌ی مردی عادی و معمولی را به خود بگیرد.

سینمای جهان
  «رَزی» سی‌ودوم هم برگزار شد: همه علیه آدام سندلر!
آل پاچينو در جك و جيلحمیدرضا مدقق:
...اما در نهایت آدام سندلر بود كه غوغا كرد و جک و جیل برای نخستین بار در تاریخ آکادمی تمشک زرین در هر ده رشته جایزه گرفت، آن هم دوازده جایزه! این فیلم کمدی که برگرفته از فیلم مشهور گلن یا گلندا (اد وود، 1953) است، داستان مردی است که با خواهر دوقلوی همیشه گرسنه‌اش مشکل دارد و سندلر در آن، نقش هر دو شخصیت را بازی می کند و جالب این‌كه بابت بازی در هر دو نقش جایزه گرفت! آل پاچینو پس از نامزدی برای فیلم‌های انقلاب (1985)، جیلی (2003)، 88 دقیقه (2007) و قتل منصفانه ( 2008) بالاخره تمشک زرین بدترین بازیگر - البته بازیگر نقش دوم - را گرفت و البته برای بازی در نقش خودش (که در فیلم، عاشق دل‌خسته و سر از پانشناخته‌ی جیل می‌شود!)

جی. ادگار (كلینت ایستوود): سیمای باشكوه آقای ایستوود
هوشنگ گلمكانی:
در مواجهه با فیلمی مثل جی. ادگار كه بر اساس زندگی شخصیتی مشهور و واقعی و معاصر ساخته شده، معمولاً نخستین پرسش و واكنش این است كه فیلم تا چه حد با «واقعیت» تطبیق دارد و بیش‌تر ناظران و ناقدان دنبال تفاوت‌ها می‌گردند. این بحثی است كه در خود آمریكا هم پیرامون میزان انطباق فیلم كلینت ایستوود با زندگی واقعی جان ادگار هوور درگرفته است؛ بحثی كه معمولاً به نتیجه‌ای هم نمی‌رسد. حالا وقتی كه ما در مورد فیلم‌ها و سریال‌های زندگینامه‌ای ایرانی هم در میان خودمان نمی‌توانیم مثل همه جای دنیا به نتیجه‌ای برسیم، پیرامون فیلمی در مورد یك شخصیت بحث‌انگیز و جنجالی آمریكایی چه می‌توانیم بگوییم؟

گفت‌وگو با كلینت ایستوود: یك جای آرام
مايكل جاج، وال استريت جورنال:
سر ظهر است و در مزرعه‌ی «میشن رنچ» هستیم و گرد و غبار دارد روی علفزار می‌نشیند. جایی بهتر از این نمی‌توان پیدا كرد برای مصاحبه با بازیگری كه نقش چندتایی از نمادین‌ترین یاغی‌ها و نیز مردان قانون هالیوود را بازی كرده و امروز، در 82 سالگی، احتمالاً احترام‌برانگیزترین فیلم‌ساز صنعت سینماست. ایستوود با اتومبیل آئودی نقره‌ای‌رنگی سر می‌رسد و خیلی راحت می‌گوید: «از دیدن‌تان خوش‌حالم.» صدایش نرم‌تر و خوش‌آهنگ‌تر از چیزی است كه در فیلم‌هایش می‌شنویم. اما حضورش با آن قامت 207 سانتی مرعوب‌كننده است. سرجو لئونه زمانی از «شیوه‌ی حركت كاهلانه‌ی» او گفته بود كه حركت گربه را تداعی می‌كند. آرامشی در وجودش هست كه به آدم احساس راحت بودن می‌بخشد. لبخندزنان می‌پرسد: «كارمان را كجا باید انجام بدهیم؟»

دریای عمیق آبی (ترنس دیویس): حكایت كسی دیگر
كیومرث وجدانی:
اقتباسی سینمایی بر اساس یك نمایش‌نامه در نقطه‌ی مقابل فیلم‌های كمابیش خودزندگینامه‌ای صداهای دوردست، زندگی‌های ساكن و پایان روزی طولانی (فیلم‌های پیشین كارنامه‌ی ترنس دیویس) قرار می‌گیرد. اما او با استادی‌اش در عرصه‌ی فیلم‌سازی، اثر سینمایی نابی را از روی نمایش‌نامه‌ی دریای عمیق آبی ترنس رتیگن آفریده. نمایش‌نامه درباره‌ی بحران روحی زنی در آستانه‌ی فروپاشی رابطه‌ی عاشقانه‌اش است. كل نمایش‌نامه درون یك اتاق رخ می‌دهد. دیویس در اقتباس‌اش نمایش‌نامه را هم به لحاظ جلوه‌ی ظاهری‌اش با بردن داستان به لوكیشن‌هایی دیگر، و هم به لحاظ درونی با رسوخ به ذهن و روح شخصیت‌ اصلی‌اش هستر (كه ریچل وایس نقش‌اش را با حساسیت و عمقی بسیار ایفا كرده) گسترش داده است.

سه روز بعدی (پل هگیس): خانه امن نیست
هومن داودی:
قدرت سه روز بعدی آن‌جاست كه هگیس موفق شده در فیلمش حسی از ناامنی را به تصویر بكشد كه با وجود سازوكارهای امنیتی به‌ظاهر قابل‌اعتماد و نفوذناپذیر موجود ایجاد شده است. از همان هجوم ناگهانی پلیس به خلوت سرشار از آرامش خانه‌ی برنان‌ها بگیرید تا اشاره‌های دقیق به عملكرد امنیتی ظاهراً بی‌نقص پس از ماجرای یازدهم سپتامبر در گلوگاه‌های ارتباطی ایالت‌ها و كشور كه قهرمان بافرهنگ و باپشتكار فیلم، با مطالعه‌ی دقیق‌شان از آن‌ها عبور می‌كند.

آرتیست: از وقت‌شناسیِ تغییر تا زیبایی‌شناسی ِتقلید
امیر پوریا:
سازندگان باهوش آرتیست خوب سنجیده‌اند که در این زمانه نمی‌شود یک داستان عاشقانۀ صرف یا ملودرامی سرراست را با ظواهر سینمای صامت یعنی با حذف دیالوگ و بستن کل فیلم به موسیقی و تصویرهای سیاه‌وسفید، تعریف کرد و بیننده را نگه داشت. بنابراین راه‌حل را در این جسته و یافته‌اند که فیلم صامت‌شان را دربارۀ پایان دوران سینمای صامت و بزنگاه تبدیل آن به ناطق بسازند. یعنی جایی که تغییرات اعمال‌شده در ساختمان فیلم‌ها و شکل تولید و نمایش‌شان، روی خود داستان اثر می‌گذارد و در نتیجه، نمی‌خواهیم داستان رمانتیک یا ملودراماتیک معمولی را به شیوۀ صامت ببینیم؛ بلکه محور داستان، خود «شیوۀ صامت داستان‌گویی» است.

...و خداوند صدا را آفرید
علی رستگار:
آرتیست اثری پر از لحظه‌های دل‌نشین است که جایگاه درخور و شایسته‌ای در تاریخ سینما خواهد یافت. بازی زیبای برنیس بژو با کت آویخته‌شده‌ی جرج از آن صحنه‌هایی است که بعدها فیلم را با آن به یاد خواهند آورد. یا آن سکانس هوشمندانه‌ی کابوس که فیلم‌ساز در فیلمی صامت دست به تجربه‌ی بازیگوشانه‌ی مصوتی می‌‌زند و تماشاگر را غافل‌گیر می‌‌کند. از ویژگی‌های دیگر فیلم این است که به شکل تلخ و شیرینی بی‌رحمی سینما در قبال ستارگانش را به تصویر می‌‌کشد...

گفت‌وگو با میشل هازاناویسیوس، نویسنده و كارگردان آرتيست:
بزرگ‌ترین طرف‌دار بیلی وایلدر هستم
هازاناویسیوس:
من‌[به‌عنوان الگو] فیلم‌های صامت آمریكایی مربوط به پنج سال آخر عصر سینمای صامت را انتخاب كردم چون در داستان‌گویی موفق‌ترند. این فیلم‌ها به انسان و شرایط پیرامون او می‌پردازند كه نمونه‌ی كاملاً كلاسیكی از داستان‌گویی است و مملو از احساسات متنوع. از نمونه‌های خوب این فیلم‌ها می‌توان به فیلم‌های آمریكایی مورنا، چهار پسر جان فورد، جمعیت كینگ ویدور یا فیلم‌های یوزف فن اشترنبرگ اشاره كرد. هنوز هم می‌توانید از تماشای این فیلم‌ها لذت ببرید و این جایی بود كه كارم را از آن شروع كردم.

گزارش پنجاه‌وپنجمین جشنواره‌ی لندن: تردید‌ها در سالن انتظار
احسان خوش‌بخت:
جشنواره‌ی فیلم لندن به مدت دو هفته برگزار شد، اما سه ماه و نیم زمان برد تا این گزارشگر خود را متقاعد به نوشتن این گزارش بكند. مطمئن باشید كه این گزارش از سر تنبلی یا پیشی‌گرفتن اولویت‌های كاری دیگر به تأخیر نیفتاده و ریشه‌ی این تأخیر تردیدهایی درباره‌ی خود سینما و ماهیت و ضرورت آن در جهان امروز بود! یعنی عدم تناسب بین زمانِ حال و فیلم‌ها؛ عدم تناسب بین تاریكی سالن سینمای با هوای تهویه‌شده و صندلی‌های آبی تیره یا قرمز...

سی‌وسومین جشنواره‌ی سه قاره‌ی نانت: پاریس كوچك
نیما عباسپور:
مرور: در طول جشنواره مروری بر آثار آرتورو ریپشتاین فیلم‌ساز سرشناس مكزیكی و مانی كائول سینماگر هندی انجام گرفت. در این برنامه ده فیلم از ریپشتاین كه به نظر آدم متواضعی می‌رسید و به همراه همسرش به جشنواره آمده بود نمایش داده شد. شش فیلم داستانی و مستند نیز از مانی كائول كه روز ششم ژوییه‌ی ٢٠١١ درگذشته بود به نمایش درآمد. با دیدن ریپشتاین یاد فصلی از كتاب با آخرین نفس‌هایم افتادم كه در آن لوییس بونوئل نوشته فریتس لانگ به او دو عكس تقدیم كرده بود كه یكی از آن‌ها را به سینماگری مكزیكی به نام آرتورو ریپشتاین داده است. دوست داشتم بدانم آیا ریپشتاین هنوز آن عكس را دارد یا نه.

نقد  قلاده‌های طلا: یا هستی یا نیستی
محسن بیگ‌آقا:
وقتی فیلمی مثل قلاده‌های طلا می‌تواند با عکس و تفسیر و به‌تفصیل شخصیت‌های سیاسی مؤثر در انتخابات سال ۱۳۸۸ را، که بقیه‌ی کارگردان‌ها حتی نمی‌توانند اسم‌شان را در فیلم‌های‌شان به ‌زبان بیاورند، به نمایش بگذارد، یعنی امتیاز ویژه‌ای برای فیلم قائل شده‌اند. وگرنه یک عکس یا یک جمله‌ی مشابه روی پرده که درباره‌ی حوادث انتخابات است، نمی‌تواند کارکردی این چنین متفاوت از خود بروز دهد که یکی به ‌حذف کامل صحنه در یک فیلم بینجامد و دیگری به نمایش کامل در فیلمی دیگر.

گشت ارشاد: چیزهایی هست که مهم نیست
شاهین شجری‌کهن:
فیلم تکلیف شخصیت‌هایش را با خودشان و کاری که می‌کنند بی‌تعارف روشن کرده. در سینمای نصیحت‌گو و عاقبت‌اندیش ما که جز شخصیت‌های منفی و بدمن‌های مطلق به هیچ‌کس اجازه داده نمی‌شود که از کار بدش دفاع کند یا لذت ببرد، سعید سهیلی این جسارت را داشته که شخصیت‌هایش را در موقعیت «گرگ» تعریف کند. گرگ‌هایی که از فرط بیزاری از گوسفند بودن، گرگ بودن را انتخاب کرده‌اند. در هیچ لحظه‌ای از فیلم ذره‌ای پشیمانی نسبت به اخاذی و زورگیری و جعل عنوان در رفتارشان دیده نمی‌شود و برای خودشان تئوری محکمی دارند که اگر نخوری، خورده می‌شوی.

خصوصی: فیلمسیاسی  مورینیو
مسعود پورمحمد: كارگردان این فیلم را می‌توان با كمی اغماض (یعنی فقط از باب تجربی، نه آكادمیك) به نوعی «مورینیو»ی سینمای تجاری دانست. آقای خاصی كه بیش از سه دهه است فیلم می‌سازد و در هر موضوعی هم كه بسازد، فیلم خودش را می‌سازد. البته این دومین فیلمی است كه نام حسین فرح‌بخش را به‌ عنوان كارگردان دارد، اما كسی شك ندارد كه همه‌ی تولیدات انبوه پویافیلم در طول سه دهه كار فعال در سینمای ایران را فقط باید به نام او نوشت. جنگی، حادثه‌ای، خانوادگی،... با هر موضوعی كه فیلم بسازد، فیلمی است كه او ساخته است.

انتهای خیابان هشتم: کشکول
سعید قطبی‌زاده:
انتهای خیابان هشتم کشکولی است که در آن چیزهای زیادی ریخته شده؛ از آدم‌های واخورده‌ی سیاسی تا جوانان عاطل‌وباطلی که با دماغ‌های عمل‌کرده، ادای دنیل کریگ را در انتهای خيابان هشتمکازینو رویال (مارتین كمپبل) پای میز پوکر درمی‌آورند یا با یک من آرایش و گریه‌های مصنوعی و شعارهای آبکی، عربده‌کشی را با اعتراض عوضی می‌گیرند.

«خصوصی»، «قلاده‌های طلا» و سینمای سیاسی: سرگرمی با چاشنی سیاست
ناصر صفاریان:
اگر عنوان «سیاسی‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران» را نادیده بگیریم، راحت‌تر می‌توان با قلاده‌های طلا روبه‌رو شد. قلاده‌های طلا هم مانند خصوصی فیلم سیاسی نیست. نه نشان دادن تظاهرات فیلم را سیاسی می‌کند و نه چند نشانه و ارجاع سیاسی در دیالوگ و تصویر. فیلم سیاسی، فیلمی‌ست که پایه و اساسش بر سیاست بنا شده باشد و اگر سیاست را از آن بگیریم، چیزی از فیلم‌نامه روی کاغذ و ساختار فیلم بر پرده باقی نماند.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO