جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۳۰ تير ۱۳۹۱

شماره‌ 445 ماهنامه‌ فیلم | مرداد 1391

روی جلد: اكبر عبدی در «خوابم می‌‌آد»، ساخته‌ی رضا عطاران















فهرست مطالب



سينمای ايران
فلاش‌بک:
پیام‌های خوانندگان مجله و پاسخ به تعدادی از آن‌ها
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: رسوایی (مسعود ده‌نمکی)، از تهران تا بهشت (ابوالفضل صفاری)/ نگاهی به تنش چهارماهه‌ی حوزه‌ی هنری و وزارت ارشاد برای اکران فیلم‌ها/ سرنوشت هم‌چنان مبهم خانه‌ی سینما/ درباره‌ی  برخی از صنف‌های سینمایی: فرزندان ناتنی سینما
گپ: با اكبر زنجانپور: تنهایی و سكوت و بابك حمیدیان: به‌آهستگی
ایستگاه مرداد: صابر ابر، امیر اثباتی، سعید راد، سروش صحت، خاطره حاتمی، شیما منفرد
حیف!: آلبوم «روی دیگر» و خوانندگی بهرام رادان
مرا یارای این درد نیست: حمید سمندریان (1391-1310)
آیا این تغییر و تحول در سینمای ما، طبیعی است؟: نگاهی به روند سرعت تبدیل فضای آنالوگ به دیجیتال در سینمای ایران
صنف چندپاره: نگاهی به فهرست تهیه‌کنندگان
در تلویزیون: نگاهی به سریال راه طولانی/ تلویزیون و پوشش «یورو ۲۰۱۲»/ روزهای رادیویی: تكه‌ای از كتاب تازه‌ی حمیدرضا صدر/ درباره‌ی سری جدید برنامه‌ی هفت: سری جدید «هفت»: سکوت و صندلی خالی/ درباره‌ی مجموعه‌ی پشت کوه‌های بلند
تولید انبوه:
گزارش نخستین جشنواره‌ی فیلم‌های ویدئویی
خاموشی آقای صدا: نگاهی به زندگی و آثار علی کسمایی (1391-1294)، پدر دوبلاژ ایران: در این كتاب عشق/ استاد صداتراش/ بودن یا نبودنی به فارسی
مزایای بازیگر بودن: گفتوگو با مریلا زارعی
جشنواره‌ی کوچک من: درباره‌ی لوكیشن و مخاطب در سینمای ایران، حسین علیزاده و احمدرضا احمدی و بازجویی از یک شهروند كه به او شك نمی‌رود (الیو پتری)
تماشاگر: نگاهی به یک روز ساخته‌ی لونه شرفیگ

سینمای جهان
- نمای دور:
فیلم‌سازی كه همیشه جوان می‌ماند: مرام جیم جارموش/ گپی با امیر نادری: سینماگر بی‌قرار/ پایان سفرهای اروپایی وودی آلن/ سلینجر بر پرده‌ی سینما/ کالین فرث در نقش نوئل كوارد/ ژان دوژاردن در فیلم اسكورسیزی/ دست‌نیافتنی‌ها در آمریکا/ نمایش فضایی انتقامجویان/ مایکل مان، رییس هیأت داوران جشنواره‌ی ونیز/ تارسِم سینگ در چین، و خبرهای دیگر 
- نمای متوسط: بیداری (نیك مرفی)/ خُرد و ریز (لنا دانهم)/ باید همین‌جا باشد (پائولو سورنتینو)/ انتخاب‌های زندگی (كلود سوته)
- فیلم روز: جین آیر (کری فوکوناگا) همراه گفت‌وگو با كارگردان و میا واسیکوفسکا بازیگر نقش نخست/ انگار آن‌جا نیستم (جوانیتا ویلسن) همراه با گفت‌وگوی اختصاصی با كارگردان/ تاتسومی (اریک کو)
- نمای درشت: گل‌های جنگ (ژانگ ییمو) همراه گفت‌وگو با کارگردان و كریستین بیل بازیگر نقش نخست
درگذشتگان: ری برادبری: مرد رؤیا و خیال
سایه‌ی خیال: به یاد اندرو ساریس: آقای منتقد

نقد فیلم
چند نقد و یادداشت بر خوابم می‌آد (رضا عطاران)، نقد موسیقی و نگاهی به بازیگرانی كه لباس غیرهمجنس خود را در فیلم‌ها پوشیدند، کیمیا و خاک (عباس رافعی)، بدون اجازه (مرتضی هرندی)، نارنجی‌پوش (داریوش مهرجویی)، شور شیرین (جواد اردكانی)، پس‌كوچه‌های شمرون (كامران قدكچیان)
گزارش اکران: چگونگی نمایش فیلم‌ها از از 20 خرداد تا 20 تیر 1391در تهران
نامه‌ها: پاسخ‌ به پرسش‌های خوانندگان
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 126 ماهنامه‌ی «فیلم» (مرداد 1371)

همكاران این شماره: آرامه اعتمادی، امیر پوریا، مسعود ثابتی، مصطفی جلالی‌فخر، رضا حسینی، محمد حقیقت، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، پوریا ذوالفقاری، جواد رهبر، مرجان ریاحی، محسن سیف، رامین صادق خانجانی، احمد طالبی‌نژاد، جواد طوسی، نیما عباس‌پور، بهزاد عشقی، نیروان غنی‌پور، مازیار فكری‌ارشاد، ایرج كریمی، سوفیا مسافر، مازیار معاونی، رضا مقدم، پرتو مهتدی، احسان ناظم‌بكایی، نیكان نصاریان، سعیده نیك‌اختر | صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی


چشم انداز 445

درگذشتگان  حمید سمندریان (1310-1391): مرا یارای این درد نیست
پوریا ذوالفقاری:
صبح پنجشنبه 22 تیر در آخرین روز صفحه‌بندی این شماره خبر تلخ درگذشت استاد حمید سمندریان رسید. در فرصتی كوتاه این چند یادداشت به همین مناسبتِ تأثربرانگیز فراهم شد تا شماره‌ی آینده... حمید سمندریان به عنوان یكی از چهره‌های بزرگ و اثرگذار تئاتر ایران شناخته شده كه در سینما فقط یك تجربه‌ی كارگردانی داشت، اما بیش از هر تئاتری دیگری با سینمایی‌ها سروكار داشت. چه به این دلیل كه بسیاری از بازیگران و سینماگرها شاگردش بوده‌اند و چه به دلیل ارتباط و همكاریاش با چهره‌های سینمایی. به همین دلیل سینمایی‌ها هم مثل تئاتری‌ها در فقدان او سوگوارند.

علی كسمایی (1391-1294): خاموشی آقای صدا
مردی تکیده و رنجور، روی تخت بیمارستان. اواخر خرداد چنین تصویر تکان‌دهنده‌ای با عبارت «پدر دوبله‌ی ایران در بستر بیماری» در سایت‌ها به‌سرعت منتشر شد. تصویری که شاید خیلی‌ها صاحبش را نمی‌شناختند. البته این سنت معهود اهل دوبله است که هرچه هم صدایی آشنا برای گوش‌ها دارند، تصویرشان برای چشم‌ها ناآشناست. آن عکس‌ها هم از روزهای آخر بود؛ روزهایی که او به‌ دلیل کهولت و شکستگی لگن، در خانه بستری بود و قدرت تکلمش را هم از دست داده بود و این برای كسی كه با كلام و صدا سروكار داشت دردناك و معنادار بود. پیكر زنده‌یاد کسمایی صبح هشتم تیر از برابر تالار وحدت تشییع شد و دوبلور‌ها و دوست‌داران هنر در بزرگداشت او عبارت‌هایی عظیم و ستایش‌آمیز گفتند. شاید در ذهن خیلی‌ها این تعریف‌ها و بزرگداشت‌ها به‌زودی فراموش ‌شود اما تصاویر آن مرد تنها، تکیده و رنجور در ذهن‌ها نقش بسته است.
در روزهایی كه مطالبی درباره‌ی استاد درگذشته‌ی دوبله‌ی ایران تهیه می‌كردیم، یكی از دوستان زنده‌یاد كسمایی، رضا مقدم، كه در این سال‌ها به او نزدیك بود مطلب دقیق و كاملی برای این بخش نوشت كه شامل اطلاعات دست‌اول و خواندنی زیادی است؛ پر از جزییات از زندگی و كارنامه‌ی استاد. تقریباً همه‌ی نكته‌ها درباره‌ی زندگی و آثار كسمایی در این مطلب آمده و ضمناً اطلاعاتی در آن هست كه در منابع رسمی وجود ندارد.

گپ  با اكبر زنجانپور: تنهایی و سكوت
بازیگرانی هستند که تضاد بین کیفیت کار آن‌ها و جایگاه‌شان در سینما، گواه بی‌رحمی این حرفه است. اکبر زنجانپور از همین گروه است. بازیگر کارکشته و پرسابقه و آموزش‌دیده‌ای که هر گاه به فیلمی دعوت شد، اجازه نداد کیفیت فیلم بر بازی او تأثیر بگذارد، اما هیچ‌گاه هم در رده‌ی بازیگرانی از نسل خودش كه بیش‌تر مورد توجه هستند قرار نگرفت. پیش از انقلاب در آثار مهمی مثل بی‌تا (هژیر داریوش)، شطرنج باد (محمدرضا اصلانی) و سریال آتش بدون دود (نادر ابراهیمی) بازی کرد و پس از انقلاب هم حضورش در فیلم‌هایی مثل ریشه در خون (سیروس الوند) شروع امیدوارکننده‌ای برای او بود...

گفت‌وگو   با مریلا زارعی: مزایای بازیگر بودن
آرامه اعتمادی:
شما بازیگر پرکاری هستید که فیلم ضعیف هم در کارنامه‌تان کم نیست. اما خوش‌بختانه در کارهای متوسط و حتی ضعیف هم تأثیرگذارید و بازی آبرومندی ارائه می‌دهید. چرا انتخاب‌های شما تا این حد از نظر کیفیت با هم متفاوت هستند؟
زارعی: شاید اگر از بازیگران دیگر بپرسید بگویند به خاطر مسائل مالی بوده یا اشتباه بوده اما دلیل من این‌ها نیست. در فیلم‌هایی بازی کرده‌ام که مورد توجه منتقدها قرار نگرفته یا اگر به آن زمان برگردم بدم نمی‌آید قبول‌شان نکنم. این فیلم‌ها را بیش‌تر به دلیل وجه تاریخی قضیه قبول کرده‌ام. می‌دانم که تعداد کارهای خوبم از انتخاب‌های ضعیف و متوسطم کم‌تر است. ولی هم کارهای خوبم را خودم انتخاب کرده‌ام و هم کارهای بدم را. دلیل انتخاب کارهای متوسط و ضعیفم در وهله‌ی اول به نحوه‌ی ورودم به سینما برمی‌گردد. من از تلویزیون وارد سینما شدم. حتی وقتی در اولین سریال جدی و حرفه‌ای‌ام بازی کردم (دبیرستان خضرا) اولین شاگردی نبودم که انتخاب شدم؛ آخری بودم. بچه‌های دیگر هر کدام یا خاستگاه تئاتری داشتند، یا شرایط فیزیکی‌شان با من متفاوت بود، یا روابط حرفه‌ای و هنری داشتند یا معرف داشتند که جای‌شان را قرص‌تر از من می‌کرد ولی حتی ورود من به تلویزیون هم با پشتوانه‌ی عظیم حرفه‌ای یا ارتباطی نبود. حتی بر اساس علاقه‌ هم نبود چون آن ‌قدر علاقه‌مند نبودم که بخواهم برای بازیگر شدن خیلی تلاش کنم. علاقه داشتم اما در حد معقول. شرایط کمکم کرد که وارد بازیگری شدم.

جشنواره‌ی کوچک من: لوکیشن نداریم؟
احمد طالبی‌نژاد:
سینمای امروز ما به لحاظ لوکیشن مشکلی جدی دارد. بی‌سبب نیست که اغلب فیلم‌سازان فضاهای بسته و درونی را ترجیح می‌دهند. چون بازسازی فضاهای بیرونی مربوط به دوره‌های مختلف، دشوار است. تهران امروز چنان تغییر کرده که حتی اگر داستان فیلم در دهه‌های شصت و هفتاد هم اتفاق بیفتد، گرفتن نماهای بیرونی بسیار دشوار خواهد بود. چون در آن دوران از برخی عناصر زندگی شبه‌مدرن امروزی مثل اتومبیل‌های شیکی که خیابان‌ها را انباشته‌اند، ساختمان‌های برج‌گونه و حتی پوشش‌های مد روز خبری نبود. امروز یافتن خیابانی در تهران که هم‌چون دهه‌های یادشده در آن پیکان و رنو و اتوبوس دوطبقه رفت‌وآمد کنند، امکان ندارد. به این دلیل فیلم‌سازان ما چاره‌ای ندارند که به دو مقطع تاریخی متوسل شوند. تهران امروز، یعنی همینی که هست، و تهران زمان قاجار و پهلوی اول یعنی شهرک سینمایی حاتمی و کاخ‌های گلستان و نیاوران...

تماشاگر  نگاهی به یک روز ساخته‌ی لونه شرفیگ: ...زندگی حتی دو روز هم نیست
ایرج كریمی:
یک روز فیلم غریبی‌ست. چرا؟ چون فیلم غریبی‌ست؟ نه، فیلم غریبی‌ست درست به این دلیل که اصلاً فیلم غریبی نیست. چرا این فیلم غریب، فیلم غریبی نیست؟ چون سازه‌هایش، عناصر سازنده‌اش، نه‌تنها غریب نیستند که ای بسا قالبی یا کلیشه‌ای هم باشند. عشق، جوانی، کسانی که به هم نمی‌رسند و کسانی که به هم می‌رسند، آرزوهایی که برای برخی به‌راحتی برآورده نمی‌شوند و در مورد برخی مثل آب خوردن تحقق می‌یابند، وسط بودن پای پدر و مادرها و بچه‌ها با همان نقش‌های مثبت یا منفی همیشه ملودراماتیک، قهرمانی که به چشم بر هم زدنی به قله‌ی شهرت و ثروت می‌رسد و با همان سرعت تا حد کارگر ساده سقوط می‌کند، و برعکس، قهرمانی که اصلاً آن ولع را برای کامیابی نداشته، از کارمندی ساده در رستورانی و معلمی به رمان‌نویسی پرخواننده بدل می‌شود. ولی این فیلم با ما چه می‌کند که مثلاً این‌که آدم بی‌نمکی که خودش را کمدین می‌دانسته و بالاخره فهمیده که نیست و رفته کارمند یک اداره‌ی بیمه شده و حالا خانواده و دوتا بچه‌ی کوچولو در لانگ‌شات دارد تحت تأثیرمان قرار می‌دهد؟

سینمای جهان 
گپی با امیر نادری: سینماگر بی‌قرار
نشریه‌ی روزانه‌ی چهل‌وهفتمین جشنواره‌ی كارلووی واری:
درباره‌ی سینمای امروز ایران چه نظری دارید؟
نادری: فوق‌العاده است. هنرمندی كه در سرزمینی با ریشه‌ها و زمینه‌ی غنی قومی و فرهنگی رشد كرده باشد، قطعاً این فرهنگ در كار هنری‌اش اثر می‌گذارد. در آثار سینمای امروز ایران با تركیب خلاقه‌ی غافل‌گیركننده‌ای از عوامل ظاهراً شناخته‌شده‌ی قبلی روبه‌رو می‌شویم. گویا كمك‌های مادی هم برای فیلم‌سازها وجود دارد، یعنی فیلم‌ساز نباید مشقتی نظیر قهرمان فیلم مرا تحمل كند.

نقد فیلم‌های خارجی  بیداری (نیك مرفی): روح ایمان
مهرزاد دانش:
در حالی كه در یكی‌دو سال گذشته سینمای آمریكا در ژانر وحشت موفقیت چندانی نداشته، چند نمونه‌ی قابل‌توجه در این گونه در سینمای انگلستان تولید شده كه شاید بهترین‌شان همین بیداری، اولین ساخته‌ی بلند نیك مرفی باشد. بیداری در وهله‌ی نخست به لحاظ تم كلی‌اش یادآور 1408 (میكاییل هافشتروم، 2007) است: نویسنده‌ای بی‌اعتقاد به ارواح، در عمارتی قدیمی با این موجودات مواجه می‌شود و به باوری جدید می‌رسد. نكته‌هایی از قبیل ارجاع به زندگی شخصی و گذشته‌ی نویسنده و نیز عبور از مرحله‌ی موقتی مرگ از دیگر نكته‌های مشابه این دو فیلم است. اما در بیداری، بر خلاف 1408، خبری از حضور متراكم و تهاجمی دنیای ارواح نیست و شخصیت اصلی داستان، فلورِنس، در فرایندی آرام و تدریجی كه متناسب با بافت الگوهای روایی بریتانیایی است، مسیر تجربه‌ی درك ارواح را طی می‌كند...

باید همین‌‌جا باشد (پائولو سورنتینو): سفری چشم و گوش‌نواز
جواد رهبر: باید همین‌جا باشد،
پنجمین فیلم سینمایی و اولین فیلم انگلیسی‌زبان پائولو سورنتینو، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تهیه‌کننده و بازیگر 42 ساله‌ی ایتالیایی، یکی از قدرنادیده‌ترین فیلم‌های سال 2011 است؛ فیلمی جاده‌ای که ترکیبی تماشایی و گوش‌نواز از تصویر و موسیقی است، همراه با نقش‌آفرینی مثال‌زدنی شان پن و فیلم‌نامه‌ای پر از شخصیت‌ها و دیالوگ‌های جالب‌، تأثیرگذار و بامزه. اولین نکته‌ی جذاب فیلم، حضور شان پن در نقش یك خواننده‌ی موسیقی راک بازنشسته است. او در فیلم گریم نامتعارفی دارد و به گفته‌ی سورنتینو، شمایل شخصیت او از رابرت اسمیت، خواننده‌ی گروه انگلیسی The Cure، الهام‌ گرفته شده.

جِین آیر (کری فوکوناگا): عقل و  احساس
سوفیا مسافر:
تازه‌ترین اقتباس سینمایی رمان جین آیر در عین وفاداری به کتاب، تفاوت‌هایی نیز با آن دارد. اصلی‌ترین تفاوت، نحوه‌ی شروع فیلم و شکل‌گیری روایت است. رمان با کودکیِ جین آغاز می‌شود و به صورت خطی تا بزرگ‌سالی او پیش می‌رود، اما فیلم با مهم‌ترین نقطه‌عطف زندگی جِین یعنی فرار از ثورن‌فیلد و سرگردانیِ پس از آن آغاز می‌کند و با ساختاری غیرخطی و مبتنی بر فلاش‌‌بک‌های کوتاه از زندگی گذشته‌ی او، داستان را از دریچه‌ی ذهن جِین پی می‌گیرد. این شروع، علاوه بر این‌که فرمی مدرن‌تر به اقتباسی از یک شاهکار کلاسیک بخشیده و هم‌چنین به سوبژکتیو شدن روایت فیلم کمک کرده است...

تاتسومی (اریک کو بر): زنجیره‌ی گسسته
رامین صادق‌خانجانی:
محبوبیت «انیمه» (انیمیشن ژاپنی) و توفیق تجاری این فیلم‌ها ریشه در ارتباطات تنگاتنگ آن‌ها با قصه‌های مصور معروف به «مانگا» دارد و از این لحاظ، انتخاب فرم انیمیشن برای روایت سرگذشت یکی از نویسندگان معروف این گونه از کتاب‌های مصور، تصمیمی به‌جا برای کارگردان سنگاپوری فیلم به نظر می‌رسد که در کارنامه‌اش پیش از این فقط فیلم زنده داشته است. هرچند که بر خلاف چهره‌ی معروف انیمیشن ژاپن، اسامو تزوکا که به «پدر انیمه» معروف است و در واقع با آغاز ساخت اقتباس‌های انیمیشن از قصه‌های مصور خود این دو فرم هنری را با یکدیگر پیوند داده، هنرمندی كه شرح زندگی‌اش موضوع این فیلم است، فعالیت‌های خود را به حوزه‌ی کتاب محدود ساخته است.

گل‌های جنگ (ژانگ ییمو): نغمه‌ی تارِ بی‌سیم
علیرضا حسن‌خانی:
در گل‌های جنگ آن ‌قدر نماهای دیدنی هست و خط داستانی‌اش چنان روایت جذابی دارد که رها کردن آن‌ها و نوشتن این جمله‌ها برای نگارنده کاری سخت بود اما مقاومت در برابر روایت حماسی-تغزلی ژانگ ییمو و تصویر بدیعی که او از مسیر طی‌شده‌ی چین به سمت جایگاه امروزش در جهان ترسیم کرده، تقریباً غیرممکن بود. پیوندی که او بین آن قاب جادویی غروب خورشید و نمای بعدی‌اش که سرگرد لی را خسته و ناتوان، تکیه‌کرده به دیوار و نشسته در زمان غروب خورشید با آن شعاع اُریب نور بر پیکرش، نشان می‌دهد با دنیای در پس آن شیشه‌های رنگی و لطافت زنانه و معصومیت کودکانه، برقرار می‌کند، پیوندی موجز و افسون‌کننده است. پرداختن به آن‌چه در بحبوحه‌ی جنگ بر سر یك ساز می‌آید، بیننده را مسحور می‌کند.

درگذشتگان  ری برادبری (2012-1920): مرد رؤیا و تخیل
بهروز دانشفر:
ری داگلاس برادبری 22 اوت 1920 در ایالت ایلینویز به دنیا آمد. پدرش لئونارد برادبری و مادرش استر ماری به خاطر علاقه‌ای كه به داگلاس فربنكس بازیگر نام‌دار سینمای صامت داشتند نام كوچك او را به عنوان نام میانی سومین فرزند خود برگزیدند. او هرگز نتوانست در حیطه‌ی مهارت داگلاس فربنكس یعنی شمشیرزنی در آثار سینمایی به شهرت دست یابد؛ در عوض ماجراهای بزرگ برادبری پشت ماشین تحریر، در قلمرو تخیل رخ داد. سال‌هاست كه به عنوان یك نویسنده، مقاله‌نویس، نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس، مدرس، شاعر و رؤیاپرداز و یكی از بزرگ‌ترین نابغه‌های خلاق آمریكا شناخته می‌شود.

اندرو ساریس (2012-1928)
رضا كاظمی:
ساريس یكی از مهم‌ترین منتقدان و تحلیلگران تاریخ سینما بود. نام او با «نگره‌ی مؤلف» پیوند خورده و بسیاری او را از این رو می‌شناسند. اما فعالیت او در زمینه‌ی نگارش كتاب‌های تحلیلی و تاریخ‌نگاری سینما بخش مهم‌تر كارنامه‌ی حرفه‌ای‌اش است. جز این، ساریس سال‌ها در مقام عنوان ستون‌نویس و ریویونویس به نوشتن ادامه داد و یكی از پركارترین منتقدان آمریكایی بود. همراه پالین كیل و رابین وود جزو مشهورترین منتقدان فیلم دنیاست كه از سال‌ها پیش در ایران هم شهرت دارد. این مجموعه‌ی مختصر، پاسداشتی است برای مردی که برای نقد فیلم، احترام و اعتبار به بار آورد.

زندگی و آثار: جاودانگی، بهترین سال‌ها و تمام
نیما عباس‌پور: هر وقت صحبت از نقد و منتقد فیلم به میان می‌آید، قطعاً اندرو ساریس یكی از نخستین كسانی است كه به یاد می‌آوریم. هر گاه حرفی از فیلم‌سازان كبیری چون آلفرد هیچكاك، هاوارد هاكس، جان فورد، اتو پرِمینگر، فریتز لانگ، ماکس افولس و ژان رنوار به میان می‌آید و اشاره‌ای به تئوری مؤلف می‌شود، نام او برای‌مان تداعی می‌شود؛ جاودانگی یعنی همین.

دل‌مان برایش تنگ خواهد شد...
پیتر باگدانوویچ:
درگذشت اندرو ساریس یادآور یك دوره‌ی تقریباً كامل از فرهنگ سینماست. به دلیل تلاش‌ها و نوشته‌های او بود كه نقطه‌نظرهای «موج نو فرانسه» درباره‌ی كارگردان‌های آمریكایی وارد خاك آمریكا شد. خیلی سخت است كه روی مجموع این نقطه‌نظرها كه به‌اشتباه «تئوری مؤلف» ترجمه شده، نام «تئوری» را بگذاریم؛ چون بیش‌تر یك بیانیه‌ی سیاسی بود. زمانی كه اندی اولین بمبش را در شماره‌ی معروف بهار 1963 مجله‌ی «فرهنگ فیلم» كه ویژه‌نامه‌ی «كارگردان‌های آمریكایی» بود منفجر كرد، تأثیر عمیق و شگفت‌انگیزی بر نقد فیلم در آمریكا بر جای گذاشت.

به بهانه‌ی درگذشت اندرو ساریس: مرثیه نه، بهانه
ایرج کریمی:
آیا اشکالی دارد که شمیم بهار «لورل و هاردی» را بی‌دریغ دوست بدارد و حرفه‌ای‌ها و شناگر را نه؟ آیا وجدانی حق نداشته فیلم ری را به فیلم پازولینی ترجیح بدهد و برعکس بهار حرفه‌ای‌ها را بپسندد؟ و آیا اشکالی دارد که دوایی در عمل هم آنتونیونی و بونوئل و گدار را دوست بدارد که نمونه‌هایی از روشنفکری و مدرنیسم در «هنر» سینما هستند هم همراه با هيچكاكسینمای سرگرم‌کننده را؟ دوتای دیگر از بهترین نقدهای ایشان یکی روی پیِرو خله (گدار، 1965) است و یکی کندوکاوی در رابطه‌ی میان جنسیت و سیاست و مسیحیت در فیلمی از بونوئل (غلط نکنم: تریستانا، 1970). اصلاً بحث این نیست؛ سخن بنده بر سر سؤتفاهم‌های ناشی از تندروی‌های تئوری مؤلف چه از سوی مؤسسان آن و چه از سوی پیروان یا دنباله‌روهای آن [در ایران] است.

گفت‌وگو با اندرو ساریس: خاطرات یك كولی
(ترجمه‌ی پرتو مهتدی) ساريس:
پس از دهه‌ی 1940، طی دهه‌ی 1950 فیلم‌های خوبی با مضمون آگاهی اجتماعی ساخته شدند. البته استعدادهای بزرگی قربانی شدند. جوزف لوزی را هالیوود از دست داد، همین طور عده‌ای دیگر را. همین فهرست «ده مطرود هالیوود»، همگی فیلم‌نامه‌نویس‌هایی مستعد و باقریحه بودند. تا پیش از فهرست سیاه مك‌كارتیسم، جسارت و شجاعت بسیاری در استودیوها وجود داشت. طی جلسه‌های تحقیق مك‌كارتی و كمیته‌ی بررسی فعالیت‌های ضدآمریكایی مجلس نمایندگان، ‌آن‌چه مورد تأكید قرار می‌گرفت و گوش شنوا پیدا نمی‌كرد این بود كه فیلم‌هایی كه مفتش‌های كمیته به عنوان سند و مدرك بررسی كرده‌اند، در زمانی ساخته شده‌اند كه شوروی با آمریكا هم‌پیمان بود، پس طبیعی است كه مضمون‌هایی هم‌سو با شوروی داشته باشند.

نقد فیلم‌های ایرانی  خوابم می‌آد (رضا عطاران): مزیت‌ها و اذیت‌های ناخنک زدن
امیر پوریا:
تقریباً هر نقد و نظری درباره‌ی فیلم اول رضا عطاران، به این قضاوت می‌رسد که از زمان شروع طرح و اجرای نقشه‌ی دزدی/ آدم‌ربایی یا به روایت دیگر از زمان برخورد و آشنایی رضا با شیرین، دختر پاستیل‌فروش، فیلم به مسیری می‌رود جدا از آن‌چه از ابتدا چیده و گرداگرد هسته‌ی مرکزیِ شخصیتی با نوعی خاص از چُلمنی تنیده بود. با این نظر کم‌وبیش همگانی، در این مرحله نه موافقت می‌کنم و نه مخالفت. هرچند در نگاهی کلی، معتقدم وارد نشدن شیرین به داستان علاوه بر بی‌لطف و بی‌نمک کردن فیلم با پیشروی تخت و بی‌فرازوفرود روی زندگی پر از خنگ‌بازی و خراب‌کاری رضا یک مشکل مبنایی دیگر هم پدید می‌آورد و آن، پادرهوا ماندن ماجرای ۳۹ ساله شدن رضا بدون هیچ رابطه و دغدغه‌ی عاطفی بود...

...در حالی که برای خودش سوت می‏زند!
مصطفی جلالی‌فخر:
به عنوان یک مخاطب، پایان فیلم را دوست ندارم؛ اما همین پایان هم به رغم اجرای ضعیف جلوه‏هایش، بخشی از همین هجویات است. بر خلاف برخی منتقدان گمان ندارم که عطاران قصد القای مفاهیم جدی یا روشنفکری به اثرش را داشته است. حتی قرار بر یک پایان باز هم نیست. بیش‌تر دهن‏کجی به همه‌ی توقعات است؛ حتی به انتظار تماشاگر از یک فیلم کمدی. این‌که پیگیر خط داستانی در فیلم هم باشیم خطاست. ماجرای پیوند کلیه‌ی خواهر دختر پاستیل‌فروش و آدم‌ربایی و حاشیه‌هایش را نباید داستان فیلم بدانیم که حالا توقع پیش‌برد آکادمیک آن را داشته باشیم.

تولد با سنگ گور
محسن سیف:
رضا عطاران و دو نویسنده‌ی اصلی فیلم‌نامه بهره‌ی هوشمندانه‌ای از موقعیت خلق طنز می‌برند بی‌آن‌كه به وادی لودگی و كمدی مستهجن بلغزند. اگرچه خوابم می‌آد از اساس یك كمدی سوررئال و سیاه است اما نشانه‌هایی از مل بروكس، وودی آلن، بیلی وایلدر و حتی طنز پولانسكی‌وار (رقص خون‌آشام‌ها) را در فیلم می‌شود یافت. یك كمدی قابل‌قبول و هوشمندانه‌ی ابسورد در سینمای ایران.

ما روشنایی را گم كرده‌ایم
جواد طوسی:
خوابم می‌آد با همه‌ی جاذبه‌های انتزاعی‌اش، لحنی دوگانه دارد. نیهیلیسم حاكم بر دنیای ذهنی و دغدغه‌های رضا كه می‌تواند حدیث‌نفس خود فیلم‌ساز باشد، با روابط و مناسبات سنتی و بومی پدر و مادر رضا و موقعیت تیپیك آن‌ها هم‌خوانی ندارد. فضای شكل‌گرفته بر این تفكر پوچ‌انگارانه‌ی رضا و بیان گروتسك مورد نظر عطاران، از دنیایی دیگر می‌آید كه سنخیت چندانی با فرهنگ عوام ما كه پدر و مادر رضا نیز نمونه‌هایی از آن هستند ندارد. با همه‌ی این سایه‌روشن‌ها، متفاوت بودنی از جنس خوابم می‌آد را به استفاده‌ی مبتذل از كلیشه‌های مستعمل ترجیح می‌دهم.

نگاهی به موسیقی فیلم «خوابم می‌آد»: معلق بین خواب و بیداری
نیما قهرمانی:
در شماره‌ی پس از جشنواره، در یادداشتی پیرامون موسیقی فیلم خوابم می‌آد به این نکته اشاره شد که فیلم‌دیدن‌های متوالی در روزهای شلوغ جشنواره، گاه امکان نقد و بررسی دقیق را از منتقد سلب می‌کند. حالا و پس از دوباره دیدن فیلم در اکران عمومی، می‌توان گفت موسیقی خوابم می‌آد كار حمیدرضا صدری کماکان یکی از بهترین موسیقی‌فیلم‌های کمدی ایرانی است. از همان تیتراژ اول و هم‌زمان با مونولوگ‌های رضا در مورد خواب، موسیقی زیبایی با ریتم والس و با صدادهی خلوت و شیرین سازهای زهی به گوش می‌رسد که لحن و حال‌وهوای آن، کاملاً با طنز تلخ فیلم هم‌خوان است و مثل بسیاری از موسیقی‌های این‌گونه، بی‌جهت شاد و سرخوش نیست. 

كیمیا و خاك (عباس رافعی): این بار هم نشد که تو از مرز رد شوی
شاهین شجری‌کهن:
فیلم آغاز امیدوارکننده‌ای دارد. گره‌های داستانی‌اش را خوب طرح می‌کند، پایه‌های قصه را به ‌طرز جذابی روی اطلاعات اندک و پرسش‌های زیاد بنا می‌گذارد و شخصیت‌ها را به‌ترتیب و در یک توالی منظم به مخاطب می‌شناساند. اما حیف که این آغاز امیدوارکننده خیلی زود جایش را به ساختاری سردرگم می‌دهد. در کیمیا و خاک درام مطلقاً وجود ندارد و خرده‌داستان‌های متعددی که قرار است جای یک قصه‌ی یک‌پارچه و منسجم و محوری را پر کنند هم اغلب کم‌رنگ و خنثی و کم‌تأثیرند.

بدون اجازه (مرتضی احمدی هرندی): پلنگ صورتی، چاق و لاغر و چند داستان دیگر
هومن داودی:
حفره‌های فیلم‌نامه‌ای بدون اجازه هم آن قدر زیادند كه باز هم به كمدی ناخواسته می‌انجامند. از همه مهم‌تر كیفیت عكس‌هایی است كه حمید آن‌ها را گرفته و برای یاسمینا فرستاده است. انتظار نداریم كه نمایی دقیق از آن‌چه در عكس قرار است دیده شود ببینیم، اما می‌توانیم انتظار داشته باشیم كه وقتی یكی از آن عكس‌ها رو می‌شود، تصویر دختر جوان را در حالی كه قبض جریمه‌ی اتومبیل آخرین مدلش را دست دارد نبینیم؛ عكسی كه با دیدنش یاسمینا با زاری فریاد برمی‌آورد كه پدرش وقتی متوجه شود كه او جریمه شده معلوم نیست چه واكنشی نشان خواهد داد. در نمای بعد واكنش احتمالی پدر برج‌ساز هم نشان داده می‌شود: از روی برج خودش را به پایین پرتاب می‌كند؛ با نمایی از پایین و مجسمه‌ای كه جسم بی‌حركت و دست‌های بسته‌اش حین سقوط، مصنوعی بودنش را فریاد می‌زند.

«نارنجی‌پوش» و سینمای کاربردی: نفس سفارش گرفتن عیب نیست، اما...
بهزاد عشقی:
نارنجی‌پوش، بد یا خوب، نقش خود را به مثابه فیلمی کاربردی به‌درستی ایفا کرده و اگر تلویزیون به یاری‌اش بیاید و فیلم را پخش کند، بی‌گمان تأثیر اجتماعی بیش‌تری پیدا خواهد کرد. پس اشکال ندارد که پاره‌ای از فیلم‌ها نیز سفارشی باشند. نفس سفارش گرفتن عیب نیست، مهم این است که چه سفارش می‌گیریم و از چه ابزاری برای تحقق سفارش خود استفاده می‌کنیم.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO