جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ شهريور ۱۳۹۱

شماره‌ 446 ماهنامه‌ فیلم | شهريور 1391

روی جلد: محمدرضا فروتن و رضا صادقی در بی‌خداحافظی، ساخته‌ی احمد امینی، عكس از علی نیك‌رفتار












فهرست مطالب



سینمای ایران
فلاش‌بک:
پیام‌های خوانندگان مجله و پاسخ به تعدادی از آن‌ها
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: پرویز (مجید برزگر)، نیکان و بچه‌غول (رحمان رضایی)، آقای الف (علی عطشانی)، عملیات مهدکودک (فرزاد اژدری)/ سازمان سینمایی در چهار جبهه: واکنش‌های اصناف به اساسنامه‌ی پیشنهادی وزارت ارشاد، ادامه‌ی اختلاف‌های حوزه‌ی هنری و شورای صنفی نمایش، سازمان سینمایی حق مالکیت چند فیلم اکران‌نشده را از صاحبان‌شان خرید، جنجال‌های بی‌پایان پروژه‌ی لاله/ نگاهی به روند صدور پروانه‌ی ساخت فیلم‌های سینمایی 35 میلیمتری/ عدم استقبال از اکران ماه رمضان/ توقف تولید فیلم به دلیل اختلاف بازیگر و کارگردان/ شبکه‌ی نمایش خانگی، بدون مدیریت مستقل/ قهوه‌ی تلخ دوساله شد/ دو یادداشت از داود رشیدی و حمید لبخنده درباره‌ی حمید سمندریان/ درگذشت ایرن زازیانس (1391-1306): خاموشی ستارگان فراموش‌شده/ نادیا دلدارگلچین (1391-1339)
انسان اسیر چیزی می‌شود كه خیلی بهش فکر می‌كند: گفت‌وگوی حامد بهداد با حمید سمندریان، درباره‌ی بازیگری و زندگی
در تلویزیون: سریال‌ها، برنامه‌ها و المپیک: تلویزیون در رمضان داغ ۹۱/ درباره‌ی راز پنهان: به یاد سپردن، از یاد بردن/ مناسبت‌های بی‌تناسب/ نگاهی به موسیقی سریال خداحافظ بچه/ درباره‌ی شبکه‌های دیجیتال جدید صداوسیما/ نگاهی به برنامه‌ی گفت‌وگومحور گپ
پربیننده‌ترین شبكه‌ایم، چون جنس‌مان جور است: گفت‌وگو با علی‌اصغر پورمحمدی، مدیر شبکه‌ی سوم سیما
در عرصه‌ی جهانی: «جدایی نادر از سیمین» دومین فیلم پرفروش خارجی آمریکای شمالی/  «کلوزآپ» چهل‌و‌دومین فیلم برتر تاریخ سینما/ دو جایزه برای لیلا حاتمی/ تحریم جشنواره‌ی ونیز!/ همکاری جشنواره‌ی تهران و فلکسیف استرالیا/ سینمای ایران، آن سوی مرز/ ملاحظاتی درباره‌ی دوبله‌ی فرانسوی «یك جدایی»/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها  و مجامع بین‌المللی 
جشنواره کوچک من: درباره‌ی سرژ زیبا (کلود شابرول)/ «میم و آن دیگران» نوشته‌ی محمود دولت‌آبادی/ تبعید ساخته‌ی آندری زویاگینتسف/ و جمشید هاشم‌پور

سینمای جهان
- نمای دور:
راجر ایبرت درباره‌ی نتیجه‌ی نظرخواهی «سایت اند ساند» برای انتخاب بهترین فیلم‌های تاریخ سینما/ در كلرادو چه گذشت؟: «شوالیه‌ی سیاه» و جمعه‌شب سیاه/ دو مجموعه‌ی بسیار جذاب: یونیورسال صدساله شد/ فیلم‌هایی درباره‌ی دو ستاره‌ی جنجالی موسیقی راک: هندریكس و جاپلین/ آکادمی اسکار: اعضای جدید، قوانین جدید/ اصغر فرهادی در میان اعضای جدید آكادمی/ حسین امینی قدم به دنیای کارگردانی می‌گذارد/ نسخه‌ی سه‌بعدیِ در جستوجوی نِمو/ کیتی هولمز، پس از كروز/ وس اندرسن و یک فیلم پرستاره‌ی دیگر/ خبرهایی از جشنواره‌ی ونیز/ رمان دیگری از پالانیوک بر پرده‌ی سینما
- فیلم روز: زمینی دیگر (مایک کاهیل)، كارچاقكن‌ها (مورتن تیلدوم)،  زندگی در یک روز (کوین مکدانلد) 
- نمای متوسط: آینه آینه (تارسم سینگ)، خیابان آربور (کلیُو بارنارد)، یك روز به‌خصوص (اتوره اسكولا) 
درگذشتگان: ارنست بورگناین (2012-1917)/ کریس مارکر  (2012 -1921)
تماشاگر: ادگار آلن پو و دو کلاغ:  نگاهی به کلاغ جیمز مكتیگ و کلاغ راجر کورمن 
زیر آفتاب والش: گزارش بیست‌وششمین جشنوارۀ سینمای بازیافته در بولونیا

نقد فیلم
دو نقد بر بی‌خداحافظی... (احمد امینی) و گفت‌وگو با رضا صادقی/ کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه (ایرج طهماسب): نگاهی به چند شخصیت اصلی دنیای كلاه‌قرمزی/ كلاه‌قرمزی، پسرخاله: تام سایر، هكلبری فین/ دو نگاه به موسیقی «کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه»/ شطرنج در اتاق تدوین/ و گفت‌وگو با ایرج طهماسب و حمید جبلی
نامه‌ها: پاسخ‌ به پرسش‌های خوانندگان
بیست سال پیش در همین ماه: مروری بر شماره‌های 127 (نیمه‌ی مرداد 1371) و 128 (شهریور 1371) ماهنامه‌ی «فیلم»

همكاران این شماره: آرامه اعتمادی، عباس بهارلو، ملیحه بهارلو، حامد بهداد، مسعود ثابتی، مصطفی جلالی‌فخر، علیرضا حسن‌خانی، نیما حسنی‌نسب، رضا حسینی، احسان خوش‌بخت، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، پوریا ذوالفقاری، داود رشیدی، جواد رهبر، مرضیه ریاحی، عزیز ساعتی، علیرضا خمسه، شروینه شجری­کهن، علی شیرازی، احمد طالبی‌نژاد، جواد طوسی، بهزاد عشقی، سیدحسام فروزان، سمیه قاضی‌زاده، نیما قهرمانی، مینا کشاورز، ایرج كریمی، جمشید گرگانی، حمید لبخنده، سوفیا مسافر، میثم مولایی، احسان ناظم‌بكایی، امید نجوان | صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی 


چشم انداز ۴۴۶

درگذشتگان ایرن زازیانس (1391-1306): خاموشی ستارگان فراموش‌شده 
بهزاد  عشقی:
مثل ستارگان فیلمفارسی نبود و با چشم‌های عسلی و تیپ سینمایی فرنگی چندان تناسبی با ملودرام‌های رقیق و ارزان، به‌خصوص در سینمای دهه‌ی 1330 نداشت. زن در سینمای آن روزگار در دو منتهاعلیه زن شكننده و خانگی، یا زن خیابانی و اهریمنی، تقسیم‌بندی می‌شد. ایرن نه ‌چندان رام و شكننده بود كه به موجودی خانگی بدل شود، و نه چندان اهریمنی بود كه سویه‌ی منفی درام را نمایندگی كند. بنابراین در سینمای كلیشه‌پرداز ایرانی كم‌تر بخت آن را یافت كه جایگاه واقعی خود را پیدا كند.

ما فراموش می‌شویم...
علی  شیرازی:
ایرن از نسل ارامنه‌ای بود که خانواده‌اش توانست از گزند نسل‌کشی دولت عثمانی بگریزد و به ایران مهاجرت کند. پس از این مهاجرت و فرار پدر و مادرش به مازندران، او در بابلسر متولد شد. در یک قرن اخیر، حضور ارامنه در کنار دیگر اقلیت‌های دینی، در همه‌ی هنر‌ها تحولات زیادی را موجب شد. در تئا‌تر و سینما، با توجه به تابوهای اجتماعی، ایرن در نقش‌هایی بازی كرد که بازیگران زن ایرانی حاضر به ایفای آن نبودند. او از سال ۱۳۵۷ به بعد، همراه بسیاری دیگر از هنرمندان، پا به روزگار جدیدی گذاشت.

عاشق رفته و معشوق در سوگ است
حمید لبخنده:
حمید سمندریان معیار است. معیار هنرمندی کامل. انسانی در کمال. معیار آدمیت در هنر، اصالت در اندیشه، وجدان در کار، مسئولیت در حرفه، و شور در زندگی. او معمار و معیار تئا‌تر مدرن ایران است. هرگز ناامید نشد، حتی در واپسین لحظه‌های عمر که به اجرای نمایش­نامه‌ی بازی استریندبرگ می‌اندیشید. و می‌خواست این بار شکوه ابدیت را به صحنه آورد. هر ‌گاه به تئا‌تر می‌اندیشید، که همیشه می‌اندیشید، شوری کودکانه و اندیشمند از چشمانش می‌تراوید که مخاطب را تسخیر می‌کرد، سحر کلامش در جان می‌نشست و شعور ما را ارتقا می‌داد.

گفت‌وگوی حامد بهداد با حمید سمندریان درباره‌ی بازیگری  و زندگی:
انسان اسیر چیزی می‌شود كه خیلی به‌ش فكر می‌كند
˜ بهداد:
شما در نهایت تئاتر را به سینما ترجیح دادید و همیشه یك تئاتری وفادار باقی ماندید. بازیگری در صحنه و جلوی دوربین از نظر شما تفاوتی دارد؟ 
سمندريان: من در سینما هم تجربه‌ی كارگردانی داشته‌ام و بر اساس همان می‌گویم كه به نظرم بازیگر سینما جلوی دوربین تنهاست و دوربین، ضعف‌ها و كمبودهایش را جبران نمی‌کند. در صحنه‌ی تئاتر، نفسِ تماشاگران به تو می‌گوید كه کارت گیراست یا نه، خنده‌‌آور شده‌ یا نشده‌، اجرایت لوس بوده یا نبوده... بازیگر تئاتر با مشاهده‌ی عکس‌العمل دیگران درك می‌کند كه چه کرده، حتی وقتی فقط یک شب روی صحنه بد باشی، تماشاگر واكنش نشان می‌دهد. خودت را جای او می‌گذاری و می‌پرسی چرا این‌ها امشب این‌ طور‌‌ شده‌‌اند؟ بعد به این نتیجه می‌رسی كه لابد نتوانسته‌ام چیزی را روی صحنه بیاورم که دیشب آورده‌ بودم. به همین دلیل است كه من در تئاتر حضور تماشاگر را خیلی زیاد دوست دارم، در سینما تماشاگری در كار نیست. دوربین هم یك چیز فنی است که به دستور فرم از بازیگر تصویر می‌گیرد.
˜ فرق‌شان را فقط در همین می‌دانید؟
نه ، نه... جز این هم هست... 
˜ پس چرا فیلم ساختید؟ دنبال چه بودید که در تئاتر پیدایش نمی‌كردید؟ یقیناً شهرت نبوده‌. چون شما به قدر كافی مشهور بودید.
می‌خواستم تجربه کنم.
˜ فقط تجربه؟
فقط تجربه!

گفت‌وگو با علی‌اصغر پورمحمدی، مدیر شبکه‌ی سوم سیما:
پربیننده‌‌ترین شبكه‌ایم، چون جنس‌مان جور است
احسان ناظم‌بكایی، هوشنگ گلمکانی:
پایدارترین مدیر شبکه‌ی تلویزیون است که می‌گویند یک‌تنه در برابر امواج کوبنده‌ی منتقدان و مخالفان برنامه‌های شبکه‌اش می‌ایستد تا برنامه‌ها بمانند. به احتمال زیاد اگر پورمحمدی، این مدیر رفسنجانی، رییس این شبکه نبود، پرونده‌ی عادل فردوسی‌پور و برنامه‌ی نود سال‌ها پیش بسته شده بود. او چند سال سابقه‌ی روزنامه‌نگاری دارد، شاید برای همین بود که در ابتدای گفت‌وگو نشان داد از خوانندگان قدیمی و پروپاقرص ماهنامه‌ی «فیلم» است و همین آشنایی سی‌ساله باعث شد به‌سرعت گفت‌وگو با ماهنامه را در محل دفترش در طبقه‌ی دوم ساختمان پلاک 12 خیابان گلخانه بپذیرد. پورمحمدی سابقه‌ی زیادی در گروه‌های اجتماعی شبکه‌های اول و سوم دارد و به همین دلیل در دوران مدیریتش، حجم سریال‌های اجتماعی شبکه‌ی 3 که به «شبکه‌ی ورزش و جوانان» شهره است بالاتر رفت و سریال‌هایی مثل نرگس، وضعیت سفید و... روی آنتن رفتند و مستندهای اجتماعی قابل‌تأملی مثل شوک پخش شدند. گفت‌وگوی دو ساعته‌ی ما با علی‌اصغر پورمحمدی درباره‌ی همه‌ی موضوع‌های داغ این شبکه بود. از برنامه‌ی هفت و تغییراتش تا خرید و پخش مسابقه‌های فوتبال و رقابت با شبکه‌ی ورزش.
- پورمحمدی: ما یک سازمان قدیمی و کهنه هستیم که بودجه‌ی خیلی زیادی می‌خواهیم تا پوست‌اندازی تجهیزاتی کنیم. هنوز خیلی از تكنولوژی روز دنیا عقبیم.
- با گسترش برد شبكه‌ی ورزش، خیلی از برنامه‌های فعلی شبكه‌ی سوم به شبکه‌ی ورزش منتقل می‌شود. 
- سهم ما در كسب درآمد آگهی‌ها از بقیه‌ی شبكه‌ها بیش‌تر است ولی کل درآمد آگهی‌ها به خزانه‌ی دولت می‌رود و از آن‌جا با نسبتی معین بین شبكه‌ها تقسیم می‌شود.
- «نود» هم فرازوفرود داشته. یک جاهایی اغراق‌آمیز انتقاد کرده و جاهایی بیش از حد به یک مسأله‌ی کوچک پیله کرده و آبروی آدم‌ها را برده است. انتقادهایی به «نود» بوده که وارد است و به آقای فردوسی‌پور هم گفته‌ایم.
- افرادی كه موضوع برنامه‌ی «هفت» هستند پیچیده‌ترند. در ورزش، آدم‌ها در زمینه‌ی جسمی بیش‌تر پرورش پیدا کرده‌اند ولی شخصیت‌شان ساده‌تر است اما در سینما هر کدام از افراد، یک پدیده و پروژه‌اند.
- ما به سیستم چانه‌زنی و خرید در لحظه‌های آخر معتقدیم. معمولاً صبر می‌كنیم تا در آخرین لحظه‌ها، حقوق پخش مسابقه‌های فوتبال را ارزان‌تر بخریم كه اغلب موفق می‌شویم اما در مواردی كه موفق نمی‌شویم، تصویر را از یك شبكه‌ی‌ خارجی می‌گیریم و پخش می‌كنیم.

جشنواره‌ی كوچك من: میم و آن دیگران
احمد طالبی‌نژاد: میم و آن دیگران
نوشته‌ی محمود دولت‌آبادی جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های چند ماه اخیر بوده است. این کتاب که جزو آخرین آثار نشر چشمه پیش از در محاق افتادنش است، در میان آثار دولت‌آبادی از بسیاری جهات تازگی دارد. این کتابی است غیرداستانی و روایتگر درباره‌ی تنی چند از بزرگان فرهنگ و هنر كشور که روزگاری با نویسنده ارتباطی داشته‌اند یا نداشته‌اند که نویسنده از این بابت خود را سرزنش می‌کند. مثلاً در مورد فریدون آدمیت، هرگز ارتباط نزدیکی بین آن‌ها برقرار نمی‌شود و نویسنده چه‌قدر از این بابت افسوس می‌خورد. به هر حال این بزرگان که دولت‌آبادی درباره‌شان سخن می‌گوید، چند نسل را شامل می‌شوند.

سینمای جهان  چند كلمه حرف حساب درباره‌ی نتیجه‌ی نظرخواهی «سایت اند ساند»
و برترین فیلم‌های منتقدان و كارگردانان: فهرست‌های محترم
سرگيجهراجر ایبرت:
همشهری کینِ وِلز بالاخره از صدر جدول برترین فیلم‌های تاریخ سینما در مجله‌ی «سایت اند ساند» پایین کشیده شد و جای خود را به سرگیجه‌ی هیچکاک داد. دوران سلطنت ولز به پایان رسید. البته چنین چیزی اصلاً پیش‌بینی‌ناپذیر نبود. این نظرخواهی هر ده سال یك بار، اولین بار در 1952 انجام شد و سرگیجه (1958) اولین بار در سال 1982 در آن ظاهر شد. آرام‌آرام بالا آمد و در 2002 پنج رأی کم‌تر از همشهری كین داشت.
به‌ خاطر داشته باشیم که همه‌ی فهرست‌های فیلم، حتی این یکی که بیش‌تر از همه‌ی آن‌ها مورد احترام است، در نهایت چیزهای بی‌معنایی هستند. ارزش محسوس آن‌ها در این است که عاشقان سینما را ترغیب به دیدن این فیلم‌ها كنند...

فيلم‌های روز  زمینی دیگر (مایک کاهیل): کی ببینم مرا چنان که منم...
مسعود ثابتی: از همان نخستین لحظه‌ای که فیلم با تمرکز و تأکید بر شخصیت اصلی آغاز می‌شود، خبر آشکار شدن آن سیاره‌ای که همزاد زمین است و هر دم در حال نزدیک شدن، بر همه چیز سایه می‌افکند. پیش از حادثه‌ی تصادف، رودا در حال رانندگی و برای لحظه‌هایی، چشم به آن سیاره می‌دوزد و پس از آن نیز، همواره نظر به آن دارد. در آن فصل شبانه و سردی که او به قصد خودکشی، بی‌جامه و در حالتی از تمنا و رضامندی، تیغ بر دستانش می‌کشد و در انتظار مرگ، انگار تسلیم سیاره می‌شود و به سمتش آغوش می‌گشاید (تصویری که یادآور فصلی مشابه در دیگر فیلم سال نمایش این فیلم، ملانکولیا است)، رنگ‌وبوی نمادین و تمثیلی وجه علمی‌خیالی داستان، شکلی صریح و آشکار و آماده‌ی تفسیر و تأویل به خود می‌گیرد.

كارچاق‌كن‌‌ها (مورتن تیلدوم): هیچ‌کس بی‌گناه نیست
شاهین  شجری‌کهن: كارچاق‌كن‌ها شاید حتی بدون آن‌که کارگردانش تعمد و تأکیدی داشته باشد نقد کنایه‌آمیزی است بر اخلاقیات سرمایه‌داری مدرن. گونه‌ای از زندگی که آدم‌ها را به تلاش و تقلایی جنون‌آمیز و شتاب‌زده برای رسیدن به موفقیت و پول و امکانات و جایگاه اجتماعی وامی‌دارد. در یکی از دیالوگ‌های مهم فیلم، زن به همسرش می‌گوید: «چرا فکر کردی باید به هر وسیله‌ای متوسل شوی برای خریدن چیزهایی که واقعاً لازم‌شان نداریم؟» این الگوی بسیار رایجی در زندگی مدرن است که آدم‌ها انگار در خط اول مسابقه‌ای نامریی با یکدیگر قرار گرفته‌اند و همه سعی دارند از بقیه جلو بزنند و بخش بزرگ‌تر و چشم‌گیرتری از شاخصه‌های موفقیت را به دست بیاورند.

زندگی در یک روز (کوین مک‌دانلد): لومیرها زنده‌اند!
رضا حسینی:
تماشای این فیلم احتمالاً برخی از ما را به یاد نتیجه‌گیری جالب آندره بازن در پایان یکی از مقاله‌هایش در اواسط دهه‌ی 1940 می‌اندازد که نوشته بود: «سینما هنوز اختراع نشده است!» بازن در دوره و زمانه‌ای به این نتیجه رسید که از سوی دیگر معتقد بود سینما به تکامل رسیده است. شاید این پارادوکس ابتدا توضیح‌ناپذیر به نظر برسد ولی زندگی در یک روز نمونه‌ی خوبی برای توضیح آن است؛ و البته نمونه‌ی خوبی برای طرح این بحث که سینما چه‌قدر تکامل یافته و این‌كه آیا اصلاً می‌شود غایت و کمالی برای آن متصور شد؟

آینه آینه (تارسم سینگ): پل زدن میان هنر و سرگرمی
جواد رهبر: آینه آینه اقتباس وفادارانه‌ای از ماجرای سفیدبرفی نیست بلکه فیلمی‌ست فانتزی با فضای کمیک که دنیای آن گاهی حتی به هجو نزدیک می‌شود. مهم‌ترین تفاوتش در مقایسه با سفیدبرفی و شکارچی (روپرت سندرز، 2012) که آن هم با الهام از داستان سفیدبرفی ساخته شده، سوای تغییرهای مربوط به شخصیت‌ها و داستان، همین لحن سبُک و فضای کمدی فیلم است. سینگ فیلمی ساخته که بتواند مثل انیمیشن‌های سینمایی دیزنی و پیکسار، هر تماشاگری با هر سن‌وسال و سلیقه‌ای را سرگرم کند.

خیابان آربور (کلیُو بارنارد): مخدوش كردن مرزها
سوفیا مسافر:
مرز بین فیلم مستند و داستانی کجاست؟ چه‌گونه می‌توان این مرز را تعیین کرد یا به چالش کشید؟ اصلاً چنین مرزی وجود دارد؟ هنگام بازگویی ماجرایی واقعی چه‌گونه می‌توان تخیل را از واقعیت محض جدا کرد؟ این‌ها پرسش‌هایی‌ست که تماشای نخستین فیلم بلند خانم کلیُو بارنارد به ذهن می‌آورد. گویا فیلم قرار بوده مستندی زندگینامه‌ای با هدف آشنا کردن مخاطب با‌ شخصیت و آثار آندره‌آ دانبار باشد، اما در عمل به‌ شکلی بازیگوشانه از شیوه‌هایی بسیار متفاوت با مستندهای این‌چنینی استفاده کرده و با بازسازی و دست‌کاری در واقعیت و مخدوش کردن قواعد مرسوم و آشنای مستند زندگینامه‌ای، به نوعی از سینما می‌رسد که هم بسیار روایتگر است و هم از روش‌های اطلاعات دادن و استفاده از اسناد، فیلم‌های آرشیوی و مصاحبه‌ها در سینمای مستند بهره می‌برد.

درگذشتگان  ارنست بورگناین (2012-1917): آه! ارنست بورگناین!
رضا کاظمی: نه‌فقط امروز که دوران قهرمانانی از جنس پوست و گوشت به ‌سر آمده و جایش را مضحکه‌هایی از جنس قلتشن‌های انتقام‌جویان (جاس ودون) گرفته‌اند، بلکه همان روزگاری که سینما متکی بر قهرمانان شکست‌ناپذیر و یکه‌تاز بود، میرایی و شکست هم زیبایی‌شناسی خاص خودش را واقع‌نگرانه به رخ مخاطبان سینما می‌کشید. بورگناین از جنس آشنای ناقهرمانان سرسختی بود که در مصاف با واقعیت، همه‌ی عمر سرشان شکسته بود، اما از رو نمی‌رفتند و از تک‌و‌تا نمی‌افتادند.

تماشاگر  نگاهی به «کلاغ» جیمز مكتیگ و «کلاغ» راجر کورمن: ادگار آلن پو و دو کلاغ
ایرج كریمی: فیلم کلاغ (جیمز مک‌تیگ، 2012) با این جمله شروع می‌شود: «ادگار آلن پو را در كلاغ - جيمز مك‌تيگهفتم اکتبر 1849، مشرف به مرگ، روی نیمکتی در بالتیمور یافتند. روزهای آخر زندگی‌اش معما باقی مانده.» که راست است ولی فیلم به عقب بر‌می‌گردد تا با یک مشت دروغ‌ که با دروغ‌هایی الهام‌گرفته از حقایق آمیخته‌اند دوباره به همین نظریه برگردد که همه چیز در معما باقی مانده و تمام شود. یعنی فیلم عملاً خودش را نقض می‌کند. جریان چیست؟ آیا فیلم تلاشی در جهت حل معمای روزهای آخر زندگی پو را به انجام می‌رساند؟ نه‌فقط نه، که فیلم تماشاگر ناآشنا یا کم‌تر آشنا با نویسنده‌ی سرشناس سده‌ی نوزدهم آمریکا را ای بسا دچار سردرگمی، سوءتفاهم‌های جدی، و کژفهمی می‌کند (مثلاً پو آن طور که فیلم جلوه داده مقیم بالتیمور نبوده و تنها چند روز پس از آمدن به آن‌جا می‌میرد. و در این مدت کوتاه طبیعتاً نمی‌توانسته چنان رابطه‌ی عاشقانه‌ای را با آن سابقه داشته باشد). اما این فیلم با انبوه ارجاع‌های آشکار و نهفته‌اش به آثار آلن‌ پو برای تماشاگر نا‌آشنا با این آثار قابل‌درک و جذاب نیست.

گزارش بیست‌وششمین جشنواره‌ی سینمای بازیافته (بولونیای ایتالیا): زیر آفتاب والش
احسان خوش‌بخت:
جشنواره‌ی Il Cinema Ritrovato فرصتی است برای تماشای فیلم‌های تازه‌كشف‌شده، احیاشده، مرمت‌شده و مرور بر آثار بزرگان سینما از قاره‌های مختلف. كارت جشنواره مزین به عكسی است از لوییز بروكس. كاتالوگ قطور و سنگین جشنواره را در كیف دستی زردی به دستم می‌دهند و حتی قبل از نگاه كردن به آن، وزنش قند در دلم آب می‌كند. به دوستی كه اهل بولونیاست زنگ می‌زنم و او ده دقیقه بعد با ماشین سیاه كوچكش به سراغم می‌آید تا هتل را نشانم بدهد. برای رسیدن به هتل، كه در مركز شهر و در دل بافت قدیمی آن قرار دارد ماشین كارساز نیست و باید بیرون از محدوده‌ی ترافیك پارك شود. دوباره چرخ‌های چمدان روی زمین می‌افتند و در حالی كه نصف گوشم با سیلویاست و نصف دیگر مشغول شنیدن موسیقی شهر - تلفیقی از گفت‌وگوهای كش‌دار، موتورهای اسكوتر، ناقوس كلیسا، و انعكاس صدای سندل‌ها روی كف‌پوش پیاده‌روهای مسقف و ساباط‌ها (گذرگاه‌های سرپوشیده) قرون وسطایی - به طرف هتل حركت می‌كنیم.

نقد  بی‌خداحافظی... (احمد امینی): من این‌جا نیستم
سمیه قاضی‌زاده:
همیشه ساخت فیلم‌های زندگینامه‌ای با حضور موسیقی‌دانان یا درباره‌ی آن‌ها فیلم‌سازان را وسوسه می‌كند و اتفاقاً همیشه این فیلم‌ها هم مقبول تماشاگران بوده‌اند که از بهترین نمونه‌ها می‌توان به آمادئوس، ری، هشت مایل، زندگی مثل گل سرخ و من آن‌جا نیستم اشاره کرد. در ایران هم با این‌که به دلیل محدودیت‌های مختلف ساخت فیلم‌هایی با موضوع زندگی اهل موسیقی چندان رایج نیست اما بوده‌اند فیلم‌هایی که با الهام از زندگی یک موسیقی‌دان ساخته شده‌اند و مخاطب هم با آن‌ها ارتباط برقرار کرده است؛ پر پرواز، سیاوش، سنتوری و در امتداد شب از نمونه‌های موفق این فیلم‌ها هستند. قرار بوده بی‌خداحافظی... هم فیلمی در این رده باشد اما این فیلم با نمونه‌های ایرانی دیگرش یک تفاوت اساسی دارد: موسیقی‌دانی واقعی با اسم واقعی‌اش در آن حضور دارد؛ خواننده‌ای که مردم از آهنگ‌هایش - همان‌ آهنگ‌هایی که در فیلم اجرا می‌شود - و از چهره‌اش- همان چهره‌ای که در کنسرت‌ها دیده‌اند - خاطره‌های فراوان دارند. از این حیث بی‌خداحافظی... یک گام به جلو برداشته‌ است.

گفت‌وگو با رضا صادقی: مهمان سینما
شاهین شجری‌كهن:
فضای سینما را چه­طور دیدید؟ کار در پشت صحنه برای‌تان جالب بود؟
صادقی: برای من جالب بود، اما فکر کنم برای گروه کار کردن با من خیلی سخت بود. به هر حال باید با رفتارهای غیرحرفه‌ای من کنار می‌آمدند و نابلدی‌ام را تحمل می‌کردند. یک بار مریض شدم و نتوانستم سر صحنه بروم اما هیچ‌کس اعتراض نکرد و آقای امینی هم رعایت حال من را کرد. برنامه‌هایم در زمینه‌ی موسیقی هم گاهی باعث می‌شد نتوانم منظم سر صحنه باشم. مثلاً ضبط داشتم یا تمرین بود و دیر می‌آمدم. ولی در همه حال گروه هوایم را داشت و با بی‌نظمی‌ها و اذیت‌هایم کنار می‌آمد. شاید قبل از آن‌که فضای سینما را از نزدیک ببینم تصورم این بود که فضای خوب و سالمی نیست. درباره‌ی پشت صحنه‌ی سینما خیلی بد شنیده بودم، اما در این فیلم هیچ چیز بدی ندیدم و بر خلاف شنیده‌ها، اتفاقاً همه خیلی سالم و مؤدب و صمیمی بودند. اگر همراهی بچه‌های گروه نبود اصلاً نمی‌توانستم از پس کار بربیایم.

كلاه‌قرمزی و بچه‌ننه (ایرج طهماسب):
نگاهی به چند شخصیت اصلی دنیای كلاه‌قرمزی: دنیای قرمزِ قرمزِ قرمز

شهزاد رحمتی: آیا واقعاً ‌دلیل اصلی شیفتگی بی‌حد ما نسبت به «آقای كلاه‌قرمزی»، این نیست كه بر خلاف ما كه همان آخرین رسوبات باقی‌مانده از كودكی و كودك درون‌مان را هم معمولاً جرأت نمی‌كنیم بروز دهیم و در خیلی موارد بی‌رحمانه مدفونش می‌كنیم، كودكی ابدی است و خواهد بود و این‌كه در این زمانه‌ی تغییرها و تحول‌های – اغلب منفی – یك‌شبه و گاه آنی و دوره‌ی بی‌ثباتی همه چیز كه حتی به سفت بودن زمین زیرپایت هم نمی‌توانی اعتمادی بی‌كم‌وكاست داشته باشی، كلاه‌قرمزی همیشه همانی هست و خواهد بود كه باید باشد؟

منطقه‌ی امن: از خطر پرهیز کنید
پوریا ذوالفقاری: احتمالاً درباره‌ی کلاه­قرمزی و بچه­ننه این پرسش مطرح خواهد شد که آیا این فیلم، جدا از پیشینه‌ی شخصیت‌هایش فیلم خوبی‌ست یا نه؟ چنین پرسشی نادیده گرفتن واقعیت پدیده‌ی کلاه‌قرمزی و پسرخاله است. دست‌کم این دو شخصیت (فعلاً بی‌رحمانه عروسک‌های محبوبی را که در سه‌سال گذشته معرفی شده‌اند کنار می‌گذاریم) بخش زیادی از محبوبیت خود را در سال‌های اخیر مرهون پیشینه‌ی کم‌نظیرشان هستند. هیچ شخصیت کارتونی و عروسکی‌ای در تاریخ سینما و تلویزیون ایران نتوانسته چند نسل را پای تلویزیون بنشاند و روابط آن‌ها را با هم و با مجری برنامه طوری طراحی و تعریف کند که بزرگ‌ترها هم به اندازه‌ی کودکان‌شان از آن لذت ببرند.

آوازخوان نه آواز
هومن داودی:
بنیان اصلی شوخی‌های سرخوشانه‌ی مجموعه‌ی كلاه‌قرمزی اغراق و قرار گرفتن شخصیت‌های ناجور در موقعیت‌های ناجورتر است. همین رویكرد كلاسیك به طنزپردازی است كه باعث شده علاوه بر این‌كه قسمت‌های اولیه‌اش خاطره‌انگیز و نوستالژیك باشند، قسمت‌های جدیدش هم پخش‌نشده نوستالژیك شوند. هوشمندی سازندگان مجموعه این‌جا بوده كه موقع ساختن سری‌های جدید مجموعه به تغذیه از خاطرات تماشاگران قدیمی‌شان دل خوش نكرده‌اند و با معرفی و پرورش فضاها و عروسك‌های جدید، خوراكی جدید برای خاطره‌بازها فراهم كرده‌اند.

كلاه‌قرمزی/ پسرخاله: تام سایر/ هكلبری فین: هیچ بچه‌ای با دروغ گفتن سنگ نمی‌شود
آرامه اعتمادی: تقریباً در هر جای کتاب مارک تواین نمونه‌هایی پیدا می‌شود که کلاه‌قرمزی را به یاد می‌آورد. این دو در عین تفاوت، باطن مشابهی دارند و در عمق روح و شخصیت‌شان یکی هستند. آن همه نقشه کشیدن‌ها و کلک سوار کردن‌های تام سایر نتیجه‌ی هوش و انرژی فراوان اوست، مثل کلاه‌قرمزی که مدام حقه‌های کودکانه می‌زند و شکل عوض می‌کند.

آواز در دستگاه مَگَسی!
نیما قهرمانی:
... کیفیت موسیقی هیچ‌یک از فیلم‌های این مجموعه‌ها در حد و اندازه‌ی خود کلاه‌قرمزی نبود و بیش‌تر به موسیقی‌های بی‌رمق و معمول آثار کودک و نوجوان ایرانی شباهت داشت. اما در کمال خشنودی، باید گفت که کیفیت موسیقی در کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه یک سر و گردن بالاتر از آثار معمول کودک و نوجوان و حتی برتر از کارهای پیشین محمدرضا‌ علیقلی است.

گفت‌وگو با ایرج طهماسب و حمید جبلی: دو روح در دو بدن
آرامه اعتمادی/ شاهین شجری‌كهن:
برای کسانی که کودکی و نوجوانی‌شان را با کلاه‌قرمزی و پسرخاله گذرانده‌اند خیلی سخت است که روبه‌روی ایرج طهماسب و حمید جبلی بنشینند و هنگام گفت‌وگو با آن‌ها احساساتی نشوند. صدا و تصویر آن‌ها یادآور بخشی از عزیزترین خاطره‌های کودکی چند نسل است؛ از کُپُل و دُم‌باریک شهر موش‌ها گرفته تا عروسک‌های آشنا و دوست‌داشتنی مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی و پسرخاله...
اکران کلاه‌قرمزی و بچه‌ننه بهانه‌ای شد برای گفت‌وگو با زوج محبوب و موفقی که کم‌تر مصاحبه می‌كنند و ترجیح می‌دهند در خلوت خودخواسته‌شان به کار و زندگی مشغول باشند. از هیاهو فراری‌اند و اهل حاشیه و جنجال هم نیستند.
این گفت‌وگو به دلایلی روشن حدود پنج ساعت طول کشید و تازه نیمی از پرسش‌های‌مان هم نپرسیده ماند. متنی که می‌خوانید به‌هیچ‌وجه بازتاب‌دهنده‌ی لذت هم‌صحبتی با این دو دوست قدیمی نیست، اما مقصرش ما نیستیم؛ هیچ متنی نمی‌تواند به آن اندازه شیرین و جذاب باشد. در میانه‌های این گفت‌وگو، همكارمان شهزاد رحمتی كه یكی از دوست‌داران قدیمی كلاه‌قرمزی و همراهانش است هم از راه رسید. حرف‌های او با طهماسب و جبلی را كه جنبه‌ی تحلیلی‌تری دارد، در دنباله‌ی این مصاحبه كه در شماره‌های آینده منتشر می‌شود می‌خوانید.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO