جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ آبان ۱۳۹۱

شماره‌ 449 ماهنامه‌ فیلم | اول آبان 1391

روی جلد: تام هنكس و تامس هورن در گوش‌خراش و فوق‌العاده نزدیك، ساخته‌ی استیون دالدری














 فهرست مطالب


سینمای ایران
فلاش‌بک:
پیام‌های خوانندگان مجله درباره‌ی مطالب شماره‌های 448، 447 و 446 و پاسخ به تعدادی از آن‌ها
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: زندگی مشترک آقای محمودی و بانو (روح‌الله حجازی)، خسته نباشید! (افشین هاشمی، محسن قرایی)، پیمان (مجید فهیم‌خواه)/ واقعه‌نگاری تحریم اسكار؛ از انتخاب تا انصراف/ خودداری مجدد حوزه از نمایش برخی فیلم‌ها/ درباره‌ی «موافقت اصولی» با ساخت فیلم/ ادامه‌ی تنش سازمان سینمایی و خانه‌ی سینما و سردرگمی اصناف/ گپ: با كیوان مقدم و محرم زینال‌زاده/ نیکی کریمی و مجموعه‌ای درباره‌ی فوتبال/ چرا بی‌خداحافظی... پرفروش نشد؟
رهبر اركستری كه روی صحنه می‌میرد: گفت‌وگو با محمدعلی کشاورز
در عرصه‌ی جهانی: پرویز شهبازی، استاد آکادمی فیلم آسیا/ بازیگر «آرتیست» در فیلم جدید فرهادی/ داوری‏ها، بزرگداشت و جایزه‌ها
در تلویزیون: روزهای شایعه و آرشیو: تلویزیون در ماه اول پاییز/ مگر شوخی داریم؟/ نگاهی به سریال‌های كلاه‌پهلوی، تکیه بر باد و خداحافظ بچه و موسیقی‌اش/ نگاهی به وضعیت مجموعه‌های طنز/ چه‌گونه یك تله‌فیلم‌ساز موفق و پركار شوید
کاروانسرای دو دنیا: مروری بر حضور بازیگران خارجی در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی، به مناسبت حضور بازیگران خارجی در فیلم تازه‌ی اصغر فرهادی
كهن‌الگوهای سینمای ایران: بخش اول: پدر سنگدل و اسطوره‌ی فرزندكشی
صدای آشنا: جوان اول...!: نگاهی به دوبله‌های مینو غزنوی/ هم‌نشینی یخ و آتش: مدیحه‌ای برای دو صدای غمناک
جشنواره‌ی كوچك من: مصایب سینما در سرزمین ما/ چشم سوم/ عاشق شده‌ام/ از لندن با عشق
به درخشش «كریستال»: خاطراتی از سینما كريستال تهران
صفای شما را: نامه‌ای از پرویز دوایی
نقد فیلم: چهار نقد بر بوسیدن روی ماه (همایون اسعدیان) به همراه گفت‌وگو با كارگردانش: بوندارچوک یا تارکوفسکی؟ مسأله این است/ من همسرش هستم (مصطفی شایسته)
گزارش اكران: چگونگی نمایش فیلم‌های ایرانی از 20 شهریور تا 20 مهر 1391در تهران
خشت خام: نگاهی به مجموعه‌ی مستند «پرسه در شهر» و گفت‌وگو با جعفر صانعی‌مقدم تهیه‌كننده‌ی مجموعه/ نگاهی به «خانه‌ی من» (محسن امیریوسفی)/ درباره‌ی «در پوست خود نمی‌گنجم» (محمد شیروانی)
 نامه‌ها: پاسخ‌ به پرسش‌های خوانندگان
طنز سینمایی: گفت‌وگو با مایك جرثومه؛ فیلمساز ایرانی سینمای بین‌الملل

سینمای جهان
- نمای دور:
هلن میرن و اسكارلت جوهانسون و برنامه‌های آینده‌شان/ نگاهی به کامی به عقب برمی‌گردد و گپی با كارگردانش/ چهاردهمین جشنواره‌ی مومبای/ جکی چان و وداع با دنیای اکشن/ بلا تار دیگر فیلم نخواهد ساخت/ هازاناویسیوس كارگردان و بازیگر/ زندگی امیلی دیكینسن روی پرده/ مستندی بر اساس خاطرات راجر ایبرت/ پولانسکی، پرکارتر از همیشه/ تقدیر از اریک راث/ کرِیگ هم‌چنان جیمز باند خواهد ماند/ بازسازی «ویدئودروم» /فیلمی درباره‌ی مری پاپینز، و خبرهای كوتاه دیگر
- نمای متوسط: نورهای سرخ (رودریگو كورتس)/ شکارچی (دانیل نتهیم)/ وودی آلن: یک مستند (رابرت بی. وِید)/ برنی (ریچارد لینکلیتر)
- فیلم‌های روز: گوش‌خراش و فوقالعاده نزدیك (استیون دالدری)، دو نقد به همراه گفت‌وگو با كارگردان/ مارلی (كوین مك‌دانلد)
- نمای درشت: لوهاور (آكی كوریسماكی) دو نقد و گفت‌وگو با كارگردان
درگذشتگان: مایكل كلارك دانكن
پرسه‌ی بی‌پایان: به پیشواز پیش از نیمه‌شب، فیلمی تمام‌ناشده
روزهای كرگدن: گزارش شصت‌ونهمین جشنواره‌ی ونیز و گفت‌وگوی اختصاصی با آلبرتو باربرا، مدیر جشنواره
بازخوانی‌ها: استادان زن سینما و سینمای زنان
تماشاگر: نگاهی به نقش زندگی او ساخته‌ی فرانسوا فاورا
بامزه، بامزه، بامزه: نقد فیلم و منتقد از نوع ژاپنی!
وقتی کداک مرد: عکاسی آن روزها و این روزها

همكاران این شماره: امید بلاغتی، مسعود پورمحمد، هما توسلی، مصطفی جلالی‌فخر، حسین جوانی، علیرضا حسن‌خانی، محمد حقیقت، لیلا خوانساری، احسان خوش‌بخت، مهرداد خوش‌بخت، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، پرویز دوایی، پیمان دوست‌دار، پوریا ذوالفقاری، هوشنگ راستی، جواد رهبر، حمیده شریف‌راد، حمیدرضا صدر، ناصر صفاریان، تهماسب صلح‌جو، احمد طالبی‌نژاد، جواد طوسی، نیما عباس‌پور، بهزاد عشقی، شاهپور عظیمی، مهرداد فراهانی، سیدحسام فروزان، سمیه قاضی‌زاده، نازنین قنبری، نیما قهرمانی، ایرج كریمی، محمدسعید محصصی، سوفیا مسافر، مازیار معاونی، حامد مقدم، احسان ناظم‌بكایی، نیكان نصاریان، جهانبخش نورایی، پرویز نوری، سعیده نیك‌اختر، كیومرث وجدانی، صفی یزدانیان. | صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی

چشم انداز ۴۴۹

گفت وگو با محمدعلی کشاورز: رهبر اركستری كه روی صحنه می‌میرد
(گفت‌و‌گو كننده: حمیده  شریفراد)، كشاورز:
پیش از رفتن به هنرستان هنرپیشگی در کنکور دانشکده‌ی پزشکی شرکت کردم و قبول هم شدم. اما یک روز در سالن تشریح جسد حالم به‌هم خورد و برای همیشه از آن‌جا بیرون زدم. | ابراهیم گلستان در ادبیات و سینمای مستند بسیار موفق‌تر از سینمای داستانی بود. به نظر من سینمای داستانی و ریتم آن را به‌خوبی نمی‌شناخت. | از سینمای مرسوم آن زمان یا همان فیلمفارسی خوشم نمی‌آمد. حتی بازی در نقش فرمان در قیصر را نپذیرفتم. | در کتاب‌های تاریخی مطالبی درباره‌ی شعبان بی‌مخ خواندم. مدت‌ها با جاهل ها و لوطی‌های محله‌های قدیمی تهران رفت‌وآمد کردم تا نوع رفتار این قشر دستم بیاید. | کوروساوا گفت فیلم‌های زیادی دیده‌ام که نقش کارگردان در آن‌ها ایفا می‌شده ولی زیر درختان زیتون بهترینش بود. | وقتی احمد رسول‌زاده جای من حرف می‌زند دیگر خیالم راحت است.  به‌شدت صدامان شبیه هم است. وقتی که با رسول‌زاده حرف می‌زنم احساس می‌کنم خودم دارم با خودم صحبت می‌کنم! | اگر بخواهم به لحاظ حرفه‌ای به کارنامه‌ی خودم نگاه کنم و یک نقش را انتخاب کنم، بدون اغراق نقشم در زیر درختان زیتون است. | در این شرایط واقعاً شرمم می‌آید که بگویم بازیگر سینما هستم.

مروری بر حضور بازیگران خارجی در فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی: کاروانسرای دو دنیا
ناتالی متینازنین قنبری:
در گذشته و زمانی‌كه سینمای ایران با همکاری کشورهایی چون ترکیه، اردن و هندوستان فیلم تولید می‌کرد، طبیعتاً عوامل و بازیگران این فیلم‌ها هم بین این چند کشور مشترک بودند. مثلاً بازیگران ایرانی در فیلم‌های اردنی به کارگردانی فاروق اجرمه بازی کردند و دو بازیگر معروف ترك - جونیت آركین (در ایران معروف به فخرالدین) و فیلیز آکین (در ایران با نام نازی) - در فیلم‌های ایرانی بازی می‌كردند. الماس 33 نخستین فیلم داریوش مهرجویی هم یک بازیگر آمریکایی داشت به اسم نانسی کواک که اتفاقاً حضور قابل‌قبولی داشت و پس از آن در چند فیلم ایرانی دیگر هم بازی كرد...

كهن‌الگوهای سینمای ایران : 1. پدر سنگ‌دل و اسطوره‌ی فرزندكشی
واكنش پنجمبهزاد عشقی:
تاریخ سینمای ایران، به تعبیری، تاریخ تیپ‌های تكرارشونده‌ای است كه در فیلم‌های مختلف مدام تكثیر می‌شوند و ماجراهای كمابیش مشابهی را شكل می‌دهند. این تیپ‌ها با گذشت زمان و متأثر از تحولات اجتماعی گاهی تغییر می‌پذیرند و هویت تازه‌ای پیدا می‌كنند و از قطب مثبت به منفی، و گاهی هم برعكس، تغییر ماهیت می‌دهند. این تیپ‌ها معمولاً ریشه‌ی كهن‌الگویی دارند و منشأ آن‌ها را از داستان‌های اسطوره‌ای تا رخدادهای تاریخی، از ادبیات شفاهی و مكتوب، تا روان‌شناسی فردی و جمعی مردم می‌توانیم باز بجوییم... پدر در سینمای ایران، به‌خصوص در سال‌های قبل از انقلاب، اغلب در تیپ منفی ظاهر می‌شده است. جوان‌اول‌های فیلمفارسی معمولاً پدر نداشتند و با مادر خود زندگی می‌كردند، یا این‌كه پدر در كودكی آن‌ها را رانده بود و از كانون خانواده محروم داشته بود. پدر در سینمای فیلمفارسی معمولاً متعلق به قشرهای فوقانی جامعه بود و جز به ثروت و شئون اجدادی، به هیچ چیز نمی‌اندیشید...

هم‌نشینی یخ و آتش: مدیحه‌ای برای دو صدای غمناک
جهانبخش نورایی: لطف و نجابت نهفته در صدای اندوهگین خردمند و معتمدآریا عطر سکرآوری دارد که وجاهت محض است. جهان ناشناخته‌ای‌ست که آدمی از ویران شدن در آن لذت می‌برد. همان گونه که محو شدن در نغمه‌های یک قطعه موسیقی غمناک، اما صبور و سربلند، درد دل‌چسبی در جان می‌ریزد که رنج را به زیبایی، زیبایی را به لذت، و لذت را به سرمستی تبدیل می‌کند.
... و زیبایی نهنگی بود که سر از دریا برآورد.
مرا دید و بلعید
اینک منم در شکم نهنگ
اینک منم بر موج‌های دیوانه 
اینک منم با سبک‌باری شناور
با میل و سرخوشی
در شکم نهنگ

یك نامه: صفای شما را
پرویز دوایی:
عزیز دیرین...
جدیدترین بسته‌ی ارسالی‌ات رسید و ما را شدید شاد (و البته شرمنده) كرد. خیلی خیلی ممنونم. يكه‌سوارجعبه‌ی شما چه‌قدر پروپیمان بود از خوراك‌های جان‌بخش روح و چشم، كتاب‌ها و فیلم‌های آرام جان كه تسلی و پناه آدم هستند. در برابر هجوم اخبار روز كه زورمان به‌شان هرگز نمی‌رسیده و تمام عمر ناچار بوده‌ایم بگریزیم به داخل رؤیاهایی كه كتاب‌ها و فیلم‌ها مقدار زیادی به‌شان شكل می‌داده‌اند... سریال‌ها را كه صحبتش را قبلاً كرده بودیم و بنده شدیداً چشم‌انتظارشان بوده‌ام، همه‌ی عمر واقعاً. یعنی یك عمر از هفت‌هشت سالگی كه اولین بار نام جادویی «یكه‌سوار» را شنیدم، این سوار یكه و یگانه در سرم هزار هزار تصویر برانگیخته بود (به گمانم برادرم كه از من بزرگ‌تر بود دیده بود و تعریف می‌كرد. وصف صاعقه را هم اول بار از او شنیدم). بعد بازگشت یكه‌سوار، بعدش Vigilante كه چه زیبا و اثرگذار درباره‌اش نوشته آقای ویلیام كلاین در مقدمه‌ی كتابش سر بزنگاه (In the Nick of Time)، كه چه كتاب محشری‌ست كه به این فیلم به عنوان یك تجربه‌ی زیر و روكننده در هفت‌هشت سالگی‌اش اشاره دارد، و بعد آن فیلم Daredevils of the West (دلیران غرب) كه نمی‌دانم چرا در ایران اسمش را گذاشته بودند «شرمان» و...

جشنواره‌ی كوچك من: مصایب سینما در سرزمین ما
حاجي آقا آكتور سينمااحمد طالبی‌نژاد:
جوانان ما به‌ویژه دانشجویانی که در رشته‌ی سینما تحصیل می‌کنند، درباره‌ی تاریخ سینمای ایران چه‌قدر می‌دانند؟ تقریباً هیچ. چون جایی نیست که اگر دانشجو یا علاقه‌مندی بخواهد در این باره پژوهش کند، منابع کافی در اختیارش قرار دهد. در تهران تنها موزه‌ی سینماست که تقریباً آرشیو خوبی از آثار مهم سینمای ایران را در اختیار دارد اما دسترسی به آن برای عموم دشوار است. شهرستانی‌ها که این امکان دشوار را هم ندارند. اخیراً در یک محفل دانشجویی، فیلم حاجی آقا آکتور سینما ساخته‌ی اوگانس اوگانیانس، نخستین و مهم‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را نمایش دادم و متوجه شدم که چه اشتیاقی برای دیدن آثار کلاسیک سینمای ما وجود دارد اما امکانش نیست...

به درخشش «كریستال»: خاطراتی از سینما كريستال تهران
پرویز نوری:
مهم‌ترین خاطره‌ام از سینما كریستال برگزاری فستیوالی بود از فیلم‌های مختلف جهان كه گویا نورالدین آشتیانی – واردكننده‌ی آثار هنری اروپایی – تدارك دیده بود. من به‌زور و خواهش از طریق «ستاره‌ی سینما» كارت چندتا از فیلم‌ها را به دست آوردم. نخستین آن كالسكه‌ی زرین بود از ژان رنوآر – كه می‌دانستم كارگردانی صاحب‌نام و تحسین‌شده است – ولی از فیلمش اصلاً سر درنیاوردم (چون به زبان اصلی بود) و می‌گفتند آنا مانیانی در آن عالی بازی كرده كه من متوجه بازی‌اش نشدم. كلاً فیلم كُند و خسته‌كننده‌ای بود. بعد از آن، یك كمدی از رناتو راشل نشان داده شد به اسم من كاپاتاز هستم كه در دو تیپ – یك جا پادشاه و یك جا ولگرد – ظاهر می‌شد و تا حدودی بامزه بود...

نگاهی به «نقش زندگی او» ساخته‌ی فرانسوا فاوْرا: دیگر از ضعف‌هایم متنفر نیستم
ایرج كریمی:
عینک به عنوان یک شمایل همواره استفاده‌ی دوگانه‌ای در فیلم‌ها داشته است. عینکْ رایان اونیل را در تازه چه خبر دکترجون؟ (پیتر باگدانوویچ، 1972) بدل به دانشمندی بی‌دست‌وپا کرده، در حالی که همین عینک تیزبینی و هوشمندی اخلاقی را به صلابت چهره‌ی گریگوری پک در کشتن مرغ مقلد (رابرت مالیگان، 1962) افزوده است. در سه روز کندور (سیدنی پولاک، 1975) هم عینک نه‌فقط سیمایی روشنفکری به رابرت ردفورد داده بلکه مانعی بر سر راه چالاکی و تیزهوشی فیزیکی او نشده است. عینک کوین کاستنر در جی.اف.کی (الیور استون، 1991) هم او را تیزبین و روشنفکر می‌نمایاند و نه دست‌وپاچلفتی. اما به نظر می‌رسد که عینک داستین هافمن در سگ‌های پوشالی (سام پکین‌پا، 1971) از یک سو او را مرد فکر و در نتیجه آسیب‌پذیر و از سویی هوشمند و اهل عمل، تا سرحد مرگ و کشتن، جلوه می‌دهد...

فیلم‌های زنان: سینما با لُكنتِ زبان؟ 
عروس سرخ‌پوشاحسان خوش‌بخت: آیا چیزی به نام سینمای زنانه وجود دارد؟ آیا هنر، آن ‌گونه كه بعضی از نظرها تأكید می‌كنند می‌تواند «هویت» یا «حساسیت» زنانه داشته باشد، تا حدی كه بتوان آن را از چند فرسخی تشخیص داد؟ به شكلی كلی‌تر، آیا هنر جنسیت دارد؟ به نظرم اشتباهی در این‌جا رخ داده كه بسیاری مردسالاری در صنعت سینما یا موسیقی یا هنرهای دیگر را به خاطر محدودیت‌های تاریخی اعمال‌شده بر زنان، با «زبان مردانه‌ی [آن] هنر» اشتباه می‌گیرند. حتی اگر واقعاً حساسیت‌های زنانه یا مردانه وجود داشته باشند، تشخیص‌شان آسان نیست و تأثیرشان نیز بر لذت ‌بردن از اثر هنری ناچیز خواهد بود. اگر كسی عنوان‌بندی فیلم مسافرِ بین ‌راه (1953) به كارگردانی آیدا لوپینو را ندیده باشد، حتی اگر به علم غیب مجهز باشد، غیرممكن است بتواند حدس بزند این فیلم‌نوآر تلخ، ترسناك و زمخت، كار یك زن است...

عکاسی آن روزها و این روزها: وقتی کداک مرد 
حمیدرضا صدر:
کداک دست‌ها را بالا برده. اعلام ورشکستگی کرده. گفته به پایان راه رسیده. تمام شده. جوانان قدیمی با شنیدن این خبر نمی‌توانند گذشته را دوره نکنند. نه برای خود کمپانی کداک، بلکه برای یادگارهایی که با آن در گوشه و کنار خانه‌شان دارند و تصویرهایی که گاه و بی‌گاه در ذهن‌شان جرقه می‌زند. کلیک. کلیک. کلیک... هر یک از بچه‌های سی‌چهل سال پیش لحظه‌ی کداکی خودشان را داشتند. یکی از آن عکس‌های براق یا دانه‌دانه‌ی خوش‌رنگ را. خیلی‌های‌شان با کداک به عکاسی علاقه‌مند شدند. با کداک لحظه‌ها را ثبت کردند. خاطره‌ها را. جدی‌ها و پیگیرهای‌شان با کداک دست به تجربه‌های بصری زدند. کداک در آن دورانْ افسانه‌ای به شمار می‌رفت.

نقد فیلم و منتقد از نوع ژاپنی!: بامزه، بامزه، بامزه 
تادائو ساتوهوشنگ راستی: در ژاپن منتقد فیلم وجود ندارد؛ در حالی که هر سال بیش از چهارصد فیلم سینمایی در این كشور ساخته می‌شود و به نمایش درمی‌آید. البته هر کشوری آداب و رسوم خودش را دارد. مثلاً در ایران در مجالس مهمانی و عروسی و غیره معمولاً خیلی‌ها یا خودشان بلند می‌شوند می‌رقصند یا به‌زور آن‌ها را بلند می‌کنند تا برقصند. و وقتی هم که شروع به رقصیدن کردند برگرداندن آن‌ها به سر جای‌شان کمی مشکل است. در مجالس ژاپنی کسی نمی‌رقصد در عوض همه آواز می‌خوانند...

«لوهاور» و دنیای كوریسماكی: پایانی با شكوفه‌های سفید گیلاس
كیومرث وجدانی: در فیلم‌های كوریسماكی، در سرتاسر كارنامه‌ی حرفه‌ای‌اش، پیوستگی و تداوم دیده می‌شود. این فیلم‌ها به درون‌مایه‌ها و مسائل اجتماعی همسانی می‌پردازند، پس‌زمینه‌های مكانی مشابهی دارند (محیط زندگی طبقه‌ی كارگر)، همان گروه از بازیگران فیلم به فیلم دیده می‌شوند و در ضمن گاهی همان شخصیت در فیلم دیگری هم پدیدار می‌شود و داستان زندگی‌اش را با خود به فیلم دوم می‌آورد. فیلم‌های كوریسماكی مانند حلقه‌های زنجیر به یكدیگر متصل‌اند و لوهاور آخرین حلقه‌ی این زنجیره است. در لوهاور همه‌ی عناصر فیلم‌های پیشین كوریسماكی حاضرند. لوكیشن همان مكان‌های آشنای كوریسماكی است: منطقه‌ی صنعتی لوهاور با كارگاه‌های كشتی‌سازی‌اش و خانه‌های كوچك، كافه‌های محلی و خواربارفروشی‌ها. در ابتدای فیلم، مارسل ماركس را بیرون ایستگاه قطار می‌بینیم. قبلاً با او در زندگی كولی‌وار آشنا شده‌ایم...

نگاهی به سینمای کوریسماکی و فیلم تازه‌اش «لوهاور»: زندگی كولی‌وار
سوفیا مسافر:
کم‌تر فیلم‌سازی به قدر آکی کوریسماکی اهل بازگشت مداوم به دستمایه‌های تجربه‌شده و فضاهای آشناست و آثارش کلیتی چنین یکپارچه و همگن را می‌سازد. رنگ‌ها، قصه‌ها، بازیگران و اینسرت‌های تکرارشونده از اشیای معمولی در فیلم‌های او چنان انتخاب شده و با قرار گرفتن در کنار هم جهانی یکه با تمام عناصر خاص خود را شکل داده که می‌توان او را – هم‌چون هر مؤلف بزرگی – صاحب دنیایی کاملاً شخصی و آثاری پیوسته و مرتبط با هم دانست و هر اثرش را در امتدادِ دیگری دید و درک کرد.

گوش‌خراش و فوق‌العاده نزدیك (استیون دالدری): خیلی دور، خیلی نزدیک
مهرزاد دانش: به نظر می‌رسد ایده‌ی اساسی فیلم، در مقایسه بین دو نمای اول و آخرش نمود دارد: در نمای نخستین، چیزی در حال افتادن روی زمین است (که بعداً درمی‌یابیم پیکر یکی از قربانیان حادثه‌ی یازدهم سپتامبر - احتمالاً شخصیت تامس شل – است كه از برج در حال سقوط است). در نمای واپسین، پسرک قهرمان داستان، اسکار شل، سوار بر تاب به سمت بالا صعود می‌کند و تصویرش فیکس می‌شود. آن‌چه در فاصله‌ی بین این دو نما جریان دارد، حکایت تلاش برای رسیدن از مرحله‌ی تعلیق و سقوط به مرحله‌ی پرواز و صعود است؛ تلاشی معطوف به رهایی از حس اضطراب و وسواس و نیل به ثبات و اطمینان.

مارلی (کوین مک‌دانلد): تولد اسطوره
كیومرث وجدانی: پس از فیلم‌های روزی در ماه سپتامبر و لمس كردن خلأ، کوین مک‌دانلد با مستند شور‌انگیز دیگری بازگشته است. با این‌که آن دو فیلم تأکیدشان بر تنش و اضطراب بی‌امان درام بود، مک‌دانلد در مارلی از چنین تنشی پرهیز می‌کند و در عوض با دادن اطلاعاتی از زندگی باب مارلی و ارائه‌ی یک پدیده در زندگی ما به باشکوه‌ترین شکل، توجه مخاطبانش را جلب می‌کند.

به پیشواز «پیش از نیمه‌شب»، فیلمی تمام‌ناشده: پرسه‌ی بی‌پایان
صفی یزدانیان
: خبر داده‌اند که پس از دو اثر عالی ریچارد لینک‌لیتر، پیش از طلوع و پیش از غروب، او به همراه ژولی دلپی و ایتن هاوک در کار ساختن ادامه‌ی زندگی سلینِ فرانسوی و جسیِ آمریکایی است. این‌ نوشته، هنگامی که فیلم‌برداری پیش از نیمه‌شب تازه تمام شده، از سر شوق، به پیشواز این اثر می‌رود. 
پیش از نیمه‌شب چه رخ خواهد داد؟

گزارش شصت‌ونهمین جشنواره‌ی ونیز: روزهای کرگدن
محمد حقیقت:
همه‌ی کارگردانان بخش مسابقه به دنبال شیر می‌دوند؛ یکی طلا، دیگری نقره و... اما پیش آمده که گاه حقی پایمال شده و شیر طلا از چنگال بهترین فیلم مسابقه در رفته؛ مثل همین امسال. بدون شک استاد (پل تامس اندرسن) سزاوار شیر طلا بود اما بنا به ملاحظاتی (می‌گویند آیین‌نامه‌ی جشنواره) از گرفتن آن محروم شد! قصه از این قرار است که گفتند در جشنواره‌های رده‌ی الف نمی‌توان هم‌زمان شیر طلا و جایزه‌ی بهترین بازیگر مرد را به یک فیلم داد. و این‌ گونه شد که سهم استاد جایزه‌ی دوم (شیر نقره‌ای) برای بهترین کارگردانی و جایزه‌ی بهترین بازیگر مرد شد. اما عجیب است که این آیین‌نامه‌ی جشنواره‌ی الف شامل جشنواره‌ی برلین 2011 (که آن هم الف است) نشد و جدایی نادر از سیمین سه جایزه‌ی اصلی را گرفت. در کن هم پیش آمده که فیلمی هم نخل طلا بگیرد و هم جایزه‌ی بازیگری. اما به هر حال این‌ها چیزی از ارزش استاد کم نمی‌کند و چیزی به پی‌یتا (کیم‌ کی‌-دوک) نمی‌افزاید. این فیلم کره‌ای که چند ماه پیش برای حضور در بخش مسابقه‌ی کن پذیرفته نشده بود این‌جا شیر طلا گرفت.

بوسیدن روی ماه (همایون اسعدیان): بگو كجایی
جواد طوسی:
كم‌ترین حسن همكاری منوچهر محمدی و همایون اسعدیان طی سال‌های اخیر، ایجاد فضایی متفاوت برای كار كردن با مضمون‌هایی است كه قابلیت كلیشه و شعاری شدن دارند. دستور كار و محدوده‌ی توافق آن‌ها در طلا و مس و بوسیدن روی ماه این بوده كه نگاهی متفاوت به «اخلاق» و «مذهب» در كانون خانواده داشته باشند. پیشنهاد آن‌ها برای یك جامعه‌ی ریشه‌دار در دل سنت این است كه بدون مرعوب شدن و هویت‌باختگی، با واقعیت‌های دنیای مدرن كنار بیاید و در برابرش موضع تهاجمی نگیرد.

مرثیه‌ی نونواری
مسعود پورمحمد: مرثیه‌سرایی اسعدیان كامل و بی‌عیب است. مرثیه‌ای برای «نو»هایی كه انگار در مسیر بازگشت و عقب‌نشینی‌اند. در جایی كه كهنه‌ها، صد بار تازه‌ترند و شاداب‌تر. این مرثیه‌، نگاه به واپس ندارد كه بر رفتن كهنه شیون كند و از آمدن نو بنالد. مرثیه‌سرا استواری پای‌بست خانه را می‌‌خواهد، بی‌آن‌كه از پرداختن به نقش ایوان گلایه كند.‌

خودت را به آب بسپار
مصطفی جلالی‌فخر:
هر دو فیلم سرشار از لطافت انسانی‏اند؛ هم بوسیدن روی ماه و هم طلا و مس. قبلی فیلم مهم‏تر و پروپیمان‏تر و طبعاً ماندگارتری‌ست. اما این یکی هم در همان فضا، قاب دیگری را می‏بیند. ساده‏تر است و ادعایی هم ندارد. حتی مثل یک فیلم کوتاه. برای قیاس می‏توان هر دو را یک سفر فرض کرد. طلا و مس را به جایی شبیه مسجد شیخ لطف‏الله و بوسیدن روی ماه را به یک دشت و تپه‌ی سبز؛ محض هوا خوردن و تماشا و نفس کشیدن.

موسیقی فیلم «بوسیدن روی ماه»: موسیقی در «قالب» متفاوت...
نیما قهرمانی: در بسیاری از نقدهای موسیقی فیلم در ایران، بارها گفته و نوشته شده که موسیقی نباید بیش از حد در فیلم به‌ کار برود، نباید چندان توضیح‌دهنده و گل‌درشت باشد و به‌خصوص این‌که نباید بر صحنه‌هایی که احتیاج به موسیقی ندارند، تحمیل شود. این نظریه‌ها، در چند سال گذشته، خوش‌بختانه به‌تدریج و به طور نسبی در حال جا افتادن در سینمای ایران هستند. اما بسیار جالب است که از دل همین آموزه‌های صحیح، که همه در راستای فرار از کلیشه‌های همیشگی موسیقی فیلم هستند، نوع جدیدی از کلیشه ظهور کند که خود بدل به دردسر و آفتی جدید برای سینما و موسیقی‌ فیلم ایران شود. موسیقی بوسیدن روی ماه، یکی از موارد آشکار بروز این کلیشه‌ی نوظهور است.

گفت‌وگو با همایون اسعدیان: بوندارچوک یا تارکوفسکی؟ مسأله این است
احمد طالبی‌نژاد:
همایون اسعدیان در سی سال گذشته مسیر دشوار و پرتجربه‌ای را طی کرده؛ مسیری که از عکاسی فیلم و دستیاری کارگردان آغاز و به کارگردانی ختم شده. پس از چند فیلم بلاتکلیف، با آخر بازی که جزو نخستین آثار تین‌ایجری سینمای این سه دهه است، نگاه‌ها به سوی او جدی شد، تا حدی که کسی بابت ساختن ده رقمی او را شماتت نکرد. همه دانستند این فیلم محصول غم نان است. سریال موفق راه بی‌پایان او را به عنوان سینماگری توانا و هوشمند مطرح کرد؛ سریالی که تماشاگرانش را دست‌کم نمی‌گرفت‌. اسعدیان با دو فیلم اخیرش به جایگاهی رسیده که حالا می‌شود درباره‌ی ساخته‌هایش بحث جدی کرد. این گفت‌وگو که به بهانه‌ی نمایش فیلم آخرش شکل گرفته حرف‌های خواندنی بسیار دارد.

من همسرش هستم (مصطفی شایسته): بلاتکلیف
مهرزاد دانش: در اغلب آموزه‌های فیلم‌نامه‌نویسی، این نکته درباره‌ی شخصیت‌پردازی تکرار شده که پرورش درست یک کاراکتر، منوط به رعایت عناصری کلیدی هم‌چون انگیزه‌سازی، تبیین منش، چگونگی برخورد با موانع و نهایتاً کیفیت تغییر موضع است. این اصل مهمی است که در فیلم من همسرش هستم به‌کل نادیده گرفته شده و همین ضربه‌ی اساسی را به ساختار اثر در جهات مختلف زده است.

طنز سینمایی: گفت‌وگو با مایك جرثومه فیلم‌ساز ایرانی سینمای بین‌الملل
شهزاد رحمتی: اولین بار چه كسی استعداد شما را كشف كرد؟
هیچ‌كس هنوز استعداد مرا كشف نكرده.
شما كه 46 فیلم ساخته‌اید.
رقم دقیق را نمی‌دانی حرف نزن. دوربین گذاشته‌ام تا از این مصاحبه هم فیلمی بسازم. بنابراین می‌شود 47 فیلم.
اولین فیلمی كه شما را به فكر فیلم‌سازی انداخت چه بود؟
همان اولین فیلمی كه خودم ساختم.
آیا برای سینما رسالت خاصی قائل هستید؟
مسلماً هستم. بدیهی است.
خب این رسالت چیست؟
آنش را نمی‌دانم. ولی حتماً رسالتی دارد به هر حال. یعنی من هم قائل هستم، آره.
...

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO