سینمای ایران
فلاشبک: پیامهایی از خوانندگان و پاسخ به برخی از آنها
خشت و آینه: فرزندان طاغی/ بازی بزرگان و تجربهی كهنسالی/ دژاووی سینما/ انفعال فرهنگی و نزول كیفی/ چشم در برابر چشم/ بحث شیرین «رانت»!
رویدادها: فیلمهای تازه: مردی كه اسب شد (امیرحسین ثقفی)، اعترافات ذهن خطرناك من (هومن سیدی)، یادگاری (نیما طباطبایی)، احتمال باران اسیدی (بهتاش صناعیها)/ دو خبر شادیبخش برای سینمادوستان: سینما؛ روزگار نو/ تداوم تلاشهای دولت یازدهم برای جلب اعتماد بیشتر هنرمندان: دید و بازدید/ انتشار نظر منتقدان دربارهی فیلمهای توقیفی خبرساز شد: هزارتوی یك جدول/ هشتمین جشن منتقدان: شب سخن گفتن تاریخ
ایستگاه شهریور: خبرهایی از فرهاد اصلانی، بابك برزویه، حمید خضوعیابیانه، محسن دارسنج، بهرام دهقانی، آنا نعمتی
سالهای خاكستر: گفتوگویی با جواد گلپایگانی: از دیروز تا امروز؛ روایت یك سقوط
در تلویزیون: موج غزه: تلویزیون در ماهی که گذشت علاوه بر چالش کمبود برنامه، با موضوع پوشش رسانهای جنگ غزه هم روبهرو شد/ نگاهی به سریال مدینه: آشپزی با چشمان باز بسته/ نگاهی به سریالهای ماه رمضان: زیباییهای داخل قاب/ شبهای روشن سینمای مستند: گفتوگو با سعید قطبیزاده مجری و كارشناس برنامهی شبهای مستند و حرفهای بابك میزانی تهیهكنندهی آن/ نگاهی به مینیسریال تحقیر از مجموعهی راه شیری: مجمعالجزایر سكوت/ دو یادداشت
درگذشتگان: منوچهر درفشه و فرهاد مجدآبادی
سینمای جهان
نمای دور: واكنشهای سینماگران در برابر فاجعهی غزه: خاوریر باردم، پنهلوپه كروز، راجر واترز و... اسراییل را محكوم كردند/ «سایت اند ساند» منتشر كرد: بهترین مستندهای جهان به انتخاب منتقدان و فیلمسازان/ تارانتینو و ساختن وسترنی دیگر: فیلمنامهای كه به اینترنت درز كرد/ دیجیتال شدن یا نشدن؟ مسأله این است: اتحاد چند فیلمساز برای زنده نگه داشتن فیلم سلولوییدی/ جشنوارهی ونیز در راه است: با فیلمهایی از ایناریتو، فرارا، بحرانی و.../ توافق مخاطبان عام و منتقدان: فروشهای ناامیدكننده و دلگرمكننده/ نامزدهای دریافت جایزههای امی: بهترینها یا محبوبترینها؟/ بهترین روزهای ماروِل: نامی كه میشناسید و.../ تعطیلی موقت استودیوی افسانهای ژاپن/ در انتظار بینستارهای
فیلمهای روز: پسران جرسی (كلینت ایستوود) / كالواری (جانمایكل مكمانا)/ نوح (دارن آرونوفسكی) و گپی با كارگردان
روی پرده: بخش تازهی مجله برای نگاه به چند فیلم مهم روی پردهی سینماهای جهان: خودت را به رقص بسپار (تِیت تیلر)، نگهبانان كهكشان (جیمز گان)، طلوع سیارهی میمونها (مت ریوز)، لوسی (لوك بسون)، تحتتعقیبترین مرد (آنتون كوربین)
نمای درشت: نقدی بر مستند خودِ زندگی (استیو جیمز) دربارهی راجر ایبرت، بازتابهای جهانی، نكتههایی دربارهی ایبرت و زندگیاش، جملههایی بهیادماندنی از او، و گفتوگو با كارگردان
یك فیلم، یك ترانه: نگاهی به اطرافت بینداز: ترانهی «خانم رابینسن» ساختهی پل سایمن از فیلم گراجوئت (مایك نیكولز)
شبها و روزهای قوزی: یادداشتهایی پراكنده از چند جشنواره و چند گرایش در سینمای امروز
تكهی كوچكی از بهشت: گزارشی از چهلونهمین جشنوارهی كارلووی واری
تماشاگر: به كارگردانی فرشتهی مرگش: نگاهی به فیفی از خوشحالی زوزه میكشد (میترا فراهانی)
درگذشتگان: تو آزاد شدهای: مطالب و یادداشتهایی دربارهی رابین ویلیامز به مناسبت درگذشت او
نقد فیلم
سه نقد و یادداشت بر امروز (رضا میركریمی) و گفتوگو با كارگردان و بازیگرش شبنم مقدمی/ چهار نقد و یادداشت بر آذر، شهدخت، پرویز و دیگران (بهروز افخمی)، یادداشتی دربارهی موسیقیاش و گفتوگو با مرجان شیرمحمدی بازیگر و نویسندهی داستان/ سه نقد و یادداشت بر حراج (حسین شهابی) / دو نقد بر برف (مهدی رحمانی) و گفتوگو با كارگردان و سه بازیگرش (رؤیا تیموریان، افشین هاشمی و محمدرضا غفاری)/ نقدی بر كلاشینكف (سعید سهیلی) و گفتوگو با كارگردان/ نقدی بر فرشتهها با هم میآیند (حامد محمدی)/ به بهانهی فیلم زندگی مشترک آقای محمودی و بانو: سینمای ایران و چالش سنت و مدرنیته/ گزارش اكران: چندستاره
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شمارهی 162 ماهنامهی «فیلم» (ویژهی تابستان 1373)
همكاران این شماره: عباس بهارلو، محسن بیگآقا، امیر پوریا، محسن جعفریراد، مصطفی جلالیفخر، علیرضا حسنخانی، رضا حسینی، احسان خوشبخت، مهرزاد دانش، وازریك درساهاكیان، پوریا ذوالفقاری، محسن سیف، شروینه شجریكهن، علی شیرازی، ناصر صفاریان، شاهد طاهری، جواد طوسی، بهزاد عشقی، سمیه قاضیزاده، كیوان كثیریان، ایرج كریمی، غزل گلمكانی، محمدسعید محصصی، احسان ناظمبكایی، نیكان نصاریان، یاشار نورایی، كیومرث وجدانی، اصغر یوسفینژاد | صفحهآرایی و طراحی جلد: علیرضا امكچی
روی جلد: شقایق فراهانی در «خانوم»، ساختهی تینا پاكروان، عكس از: احمدرضا شجاعی
چشمانداز ۴۷۸
تلویزیون در ماهی که گذشت: موج غزه
احسان ناظمبکایی: قابلپیشبینی بود. تلویزیون طبق معمول در ماه رمضان مورد اقبال عمومی مخاطبان قرار میگیرد و هرچه در چنته دارد رو میکند اما بعد از این ماه، ناگهان هم دستش خالی میشود و هم مردم درگیر زندگی روزمره میشوند و حالت مرجعیت رسانهای صداوسیما كمرنگ میشود. به این ترتیب دوباره همان آش و همان کاسه در سفرهی تلویزیون است؛ کانالهایی که ناگهان برنامههایشان ته کشیده و به ته خط رسیدهاند، برنامهسازانی که برای رقابت با کانالهای ماهوارهای تلاش میكنند و مدیرانی که نصف وقتشان صرف راضی کردن اسپانسرهای تبلیغاتی میشود و...
نگاهی به مجموعهی «مدینه»: آشپزی با چشمان باز و بسته
بهزاد عشقی: پریوش نظریه در مجموعهی مدینه نقش زنی به همین نام را بازمیآفریند. زنی چادری و مؤمن که بین حرام و حلال فرق میگذارد و به ارزشهای اخلاقی و سنتی پایبند است و نزولخواری را بسیار مذموم میشمارد. اما در عین حال زنی نیست که فقط بشوید، بسابد، قرمهسبزی بپزد و در خلوت فقط آه بکشد و دست به دعا بردارد یا نفرین کند. زنی کارآمد و مدرن و امروزی است که...
نگاهی به مینیسریال «تحقیر» از مجموعهی «راه شیری»: مجمعالجزایر سكوت
شروینه شجریكهن: روایت ایرج كریمی از داستان زندگی چند شخصیت تنها و سرگشته، پیش از هر چیز به اعتبار ادبیات غنی و پرمایهاش شایستهی تأمل و تحلیل است. در زمانهای كه اغلب سریالها صرفاً معجونی از آبورنگ و قصههای خالهزنكی و دیالوگهای سست و كممایهاند، كریمی چارچوب دراماتیك سریالش را طوری طراحی كرده كه میتوان متن مكتوب سریال را عیناً در قالب یك رمان جذاب منتشر كرد؛ و این جدا از روایت بصری سریال و معادلهای تصویری فكرشدهای است كه...
گفتوگو با جواد گلپایگانی: از دیروز تا امروز؛ روایت یك سقوط
پوریا ذوالفقاری: این یك تراژدی کامل است؛ سقوطی ناخواسته که بر زندگی موفق یک سینماگر فعال نقطهی پایان گذاشت. یادآور دیالوگ شخصیت اصلی رستگاری در شاوشنك که در توضیح زندانی شدنش میگوید: «بدشانسی تو هوا معلقه. باید رو سر یکی بشینه. اون شب نوبت من بود.» در یکی از روزهای فروردین 1380 هم نوبت به «آتقی» معروف و محبوب سریال آینهی عبرت رسید که هدف تیر بلا قرار بگیرد و محبوبیتی را که میتوانست راهها را برایش هموارتر کند، با خود به پشت میلههای زندان ببرد و چهارده سال انتظار بکشد. در دورانی که عمر برخی از محبوبیتها به یک دهه هم نمیرسد، آتقی سریال آینهی عبرت بعد از 25 سال هنوز محبوب است و...
پسران جرسی (كلینت ایستوود): چهار فصل یک آواز قدیمی
یاشار نورایی: شاید قیاس میان موزیکال پسران جرسی و فیلمی که ایستوود بر اساس این موزیکال ساخته فرصت خوبی برای بررسی کاستیهایی باشد که نهتنها در این فیلم بلکه در ساختههای دیگر دههی گذشتهی کارنامهی ایستوود پیداست. فیلم تازهی او به نظر پروژهی مطلوبی برای ایستوود میآید؛ قصهای تاریخی دربارهی شکلگیری گروه «چهار فصل» (The Four Seasons) که هم میتواند بهانهای برای بازسازی دهههای 1950 و 60 باشد و هم با توجه به شیفتگی ایستوود نسبت به موسیقی، بهانهی خوبی برای بازنمایی این علاقهی شخصی در قالبی سینمایی است. اما ایراد کار کجاست؟
كالواری (جان مایكل مكدانا): تاوان
شاهد طاهری: «مطمئناً شروع تکاندهندهای بود.» این عبارت که از جانب پدرْ جیمز و در واکنش به اعتراف حیرتانگیز مرد ناشناسی که در اتاقک اعتراف نشسته بیان میشود، توصیف شایستهای برای سکانس افتتاحیهی خود فیلمنیز هست. گفتوگوهای عمیق و در مواقعی حتی فلسفی میان پدر جیمز و این مرد ناشناس، آن قدر کوبنده و هولناک است که بهتنهایی میتواند موتور درام را تا پایان فیلم روشن نگه دارد...
نوح (دارن آرونوفسكی): قیامت كوچك
هوشنگ گلمكانی: نوح روایتی امروزی – و نه لزوماً مدرن – از یك داستان مذهبی كهن است. هم به این عنوان كه از فنون امروزی سینما استفاده كرده، هم اقتضاهای دراماتیك سینمای امروز را كه انبوه تماشاگرانش به آن خو كردهاند نادیده نگرفته، و از همه مهمتر اینكه در قالب و لفاف یك اسطورهی كهن مذهبی، تماشاگرش را به مهمترین دغدغهی اساسی و حیاتی بشر امروز توجه داده است: فوران شرْ و پلیدی و خشونت در جهان...
خودِ زندگی (استیو جیمز): سرباز زخمی سینما
رضا حسینی: خود زندگی یك مستند فوقالعاده و دیدنی است با انبوهی از ایدههای درخشان؛ فیلمی كه احتمالاً هر سینمادوستی را به واسطهی رویارویی با جنبههای مختلف زندگی پربار ایبرت متأثر و گاه منقلب میكند. موضوعی كه اگر كتاب خاطرات این منتقد را نخوانده باشید شاید هرگز تصورش را هم نكنید و باورتان نشود كه این مستند با لحظههای ناب و منحصربهفردش چه تأثیری میتواند رویتان بگذارد. استیو جیمز كه یكی از بزرگان سینمای مستند آمریكا است، فیلمش را با...
گفتوگو با استیو جیمز: انتظار نداشتم كه تصویرگر مرگ او باشم
جیمز: صادقانه میگویم كه با خودم فكر میكردم: «من او را به عنوان منتقد تحسین میكنم و دوستش دارم و او تأثیری اساسی و فوقالعاده بر زندگی حرفهای من گذاشته است اما این لزوماً داستانی نیست كه بخواهم روایتش كنم.» فكر میكنم خواندن خاطرات او بود كه الهامبخش من شد چون تصور ما از اغلب نویسندگان و بهخصوص منتقدان، آدمهایی است كه زمان زیادی را در تاریكی سالنهای سینما و به تماشای فیلمها میگذرانند و بعد دست به كار نوشتن دربارهی آنها میشوند. اما این موضوع دربارهی ایبرت صدق نمیكرد...
یک فیلم، یک ترانه: خانم رابینسن» ساختهی پل سایمن: نگاهی به اطرافت بینداز
وازریك درساهاكیان: ترانهی «خانم رابینسن» در چهلپنجاه سال گذشته همچنان جای خود را نزد شنوندگان وفادار موسیقی پاپ حفظ کرده است. ترانهای که پل سایمن برای فیلم گراجوئت/ فارغالتحصیل (مایك نیكولز، 1967) ساخت و سال بعد، در آلبومی به نام Bookends همراه با ترانههای دیگری از همین ترانهسرا/ خواننده منتشر شد و در ردهی اول ترانههای محبوب جای گرفت. البته آنچه در فیلم استفاده شد، نسخهی اولیهی ترانه است که...
یادداشتهایی پراكنده از چند جشنواره و چند گرایش در سینمای امروز:
شبها و روزهای قوزی
احسان خوشبخت: یك نمونهی عالی از فیلم-مقاله، در همان ماه ژوئن در جشنوارهی مستند شفیلد نمایش داده میشود: حرفه: مستندساز فیلمی گروهی است كه هفت فیلمساز (شیرین برقنورد، فیروزه خسروانی، فرحناز شریفی، سپیده ابطحی، سحر سلحشور، مینا کشاورز و ناهید رضایی) در هفت قسمت ساختهاند و مكاشفهای است در منشور زندگی در ایران امروز و پشت اعترافهای نجواگونه و خودمانی این فیلمسازان یكی از رساترین صداهای سینمای زنان را میتوان شنید...
گزارش چهلونهمین دورهی جشنوارهی كارلووی واری: تكهی كوچكی از بهشت
كیومرث وجدانی: تصور كنید تكهی كوچكی از بهشت جدا شود و بعد از قرار گرفتن روی سیارهی خودمان، با جمعی از سینمادوستان پر شود. این برداشت و احساس من از كارلووی واری و جشنوارهاش بود كه برای اولین بار مهمانش بودم. كارلووی واری یك شهر توریستی دارای چشمههای آب معدنی در درهای است كه با تپههای خرم و جنگل احاطه شده است. رودخانهای از مركز شهر میگذرد و ساختمانهایی با سبكهای معماری گوناگون در دو سوی آن دیده میشود. ویژگی مشترك این ساختمانها زیبایی بینظیرشان است. از این نظر هتل «ترمال اسپا» (مركز و ستاد برگزاری جشنواره) به یك وصلهی ناجور میماند...
تماشاگر: «فیفی از خوشحالی زوزه میکشد»: به کارگردانی فرشتهی مرگش
ایرج كریمی: محصص یک تابلویش با عنوان فیفی از خوشحالی زوزه میکشد را از بین نبرد؛ آن را با خود از ایران برد، هرگز نفروخت و همیشه آن را با خود داشت. در این مستند هم شاهدیم که حاضر به فروش آن به دو برادر مجموعهدار نمیشود. چرا؟ چرا به این تابلو آن همه دلبسته بود؟ من هم مثل خیلیهای دیگر پاسخ این سؤال را نمیدانم. میدانیم که لئوناردو داوینچی همین سلوک را با مونالیزا داشت...
درگذشتگان: رابین ویلیامز (2014-1951): تو آزاد شدهای
شهزاد رحمتی: «همان صدایی است كه وقتی بالای پرتگاهی ایستادهای و داری به پایین نگاه میكنی، میشنوی؛ صدای خاموشی كه میگوید "بپر".» (رابین ویلیامز در مصاحبهای در برنامهی تلویزیونی صبح به خیر آمریكا)
رابین ویلیامز شش سال پس از گفتن جملهی بالا، در 63 سالگی، بالأخره به درون «پرتگاه» پرید؛ پرتگاهی كه در سراسر این سالها بر فراز آن ایستاده بود و به قعر آن خیره شده بود. او سرانجام تسلیم وسوسهی صدایی شد كه او را به پریدن دعوت میكرد. به این ترتیب عالم هنر، چهرهی بزرگ دیگری را نیز به اعتیاد باخت، در حالی كه...
کمدی غمبار زندگی
ایرج كریمی: خبر خودکشی رابین ویلیامز خیلیها را بهت زده کرد؛ و مسأله هم این نیست که خبر ساده و كوتاه بود و... از این مزخرفات. بنده هم بهتزده شدم چون آدم از یک هالیوودی و آن هم در اوج کامیابی انتظار ندارد که دست به خودکشی بزند. راستی چرا رابین ویلیامز دست به خودکشی زد؟ آیا به بیماری مهلکی دچار بوده و مثل تونی اسکات کلک خودش را کنده است؟ دلایل دیگری مثل شکست عشقی(!) یا ناکامی مالی در مورد او بعید و حتی ابلهانه به نظر میرسند...
امروز (رضا ميركريمی): انجامِ اعتقاد
ناصر صفاریان: شاید - و حتماً - سالها بعد، در عوض شدن نسل و خاطرههای جمعیِ پشت سر، حاشیه و فرامتنی نمانَد و این نگاه رنگ ببازد، ولی حالا امروز پیوند نانوشتهی محکمی دارد با سیمای آشنای پرویز پرستویی در سینمای جنگ و سینمای حاتمیکیا و به طور خاص، آژانس شیشهای. همان مرد زخمخورده و...
سکوت، سرشار از ناکردههاست
مهرزاد دانش: یونس امروز شباهت چندانی به شخصیتهای باورپذیر و دوستداشتنی فیلمهای قبلی میرکریمی ندارد. چه آدمهای بیغلوغش یه حبه قند، چه پزشک ملحد و در عین حال باصداقت خیلی دور خیلی نزدیک، و چه روحانی نجیب و بیادعای زیر نور ماه. یونس امروز بیشتر شبیه به شخصیتهای همیشه طلبکار فیلمهای حاتمیکیا است...
این سكوت مرا ناشنیده مگیر...
محمد محمدیان: امروز حاوی همان نگاه ساده و عاشقانه و البته این بار حساستر میركریمی به زندگی و پیرامونش است؛ اگر بیمارستان و فضای فیلم را با حضور لهجههای مختلف نماد كوچكی از جامعه به حساب آوریم. فیلمساز بهخوبی تماشاگر را درگیر داستان تازه و تأثیرگذار و نهچندان پیچیدهاش كرده است...
گفتوگو با شبنم مقدمی بازیگر «امروز»: وقتی وقتش میرسد
گفتوگو كننده: نیكان نصاریان | مقدمی: بازیگری را به شکل حرفهای در اواخر دههی شصت، وقتی نوجوان بودم شروع کردم. متولد تهران اما بزرگشدهی کرج هستم و تئاتر را با گروههای غیرحرفهای شهرستانی و نمایشهای دبیرستانی شروع کردم و بعد به تهران آمدم و به گروه تئاتر «شایا» پیوستم که در آن سالها به شکل حرفهای فعالیت میکرد. از همان سالهای کودکی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آموزش بازیگری دیده بودم و...
گفتوگو با رضا میركریمی دربارهی «امروز»: مردی به نام هیچكس
گفتوگو كننده: هوشنگ گلمكانی | میركریمی: با خودم فکر میکردم چه چیزی باعث میشود که مخاطب عادی این شخصیت را درک میکند ولی مخاطب حرفهای و منتقد ما احساس میکند فیلم چیزی کم دارد تا آن اتفاق بیفتد. هنوز درک نکردهام کجای کارم ایراد دارد. شاید چون آدمهایی که خیلی قبولشان دارم، خیلی خیلی فیلم را دوست دارند و اعتقاد دارند امساک و مینیمالیسم پرداخت شخصیت اصلی فیلم، چیدمانی پنهانتر و ظریفتر از به همین سادگی و یه حبه قند دارد. راحتتان کنم: من از بچگی این نوع شخصیتها را دوست داشتم. مثلاً شخصیت توشیرو میفونه در همهی فیلمهای کوروساوا؛ مخصوصاً ریشقرمز. یک شخصیت آرام و کنشگر که بهموقع کارش را انجام میدهد و كمترین احساسی را در صورتش مشاهده نمیکنید. فکر میکنید که اصلاً نمیشنود یا گوش نمیکند در حالی که تمام دردهای اجتماع را درک میکند...
آذر، شهدخت، پرویز و دیگران (بهروز افخمی): برخیز و مَخور غمِ جهانِ گذران
جواد طوسی: بهروز افخمی در عین این كه با قالب روایی مدرن داستان شیرمحمدی و خردهپیرنگهای موجود در آن كنار آمده، سعی داشته با استفادهی زیاد از نماهای متوسط و دور، و متمركز شدن روی پرویز دیوانبیگی (مهدی فخیمزاده) و نمایش حضور غالب او در تنهاییها و گاهی جمع خانواده و گپوگفت با بهرام كیانی و همسر و دخترش، شهدخت و آذر، به سینمای كلاسیك ادای دین كند...
فیلمی که مخاطبش را جا میگذارد
بهزاد عشقی: مخاطب پس از دیدن آذر، شهدخت... نیز خود را مغبون احساس میکند. چرا که حدود دو ساعت وقت گذاشته تا یک راوی همهچیزدان، با زبان و بیانی نهچندان جذاب، از همه چیز بگوید و در واقع از هیچ چیز نگوید. این راوی هر بار مثل تبر فرود میآید و باعث گسست رخدادهای فیلم میشود و اجازه نمیدهد فیلم به شکل طبیعی و بر اساس معادلههای عینی شکل بگیرد...
شیرین و اندازهنگهدار
کیوان کثیریان: شاید بخشی از موفقیت آذر،شهدخت... مدیون ضعف کلی سینمای ایران و نبود تنوع در شکل روایت و پرداخت بدون خلاقیت قصهها باشد. فیلم انرژی قابلتوجهی به سمت مخاطب میفرستد كه به حال خوش سازندهاش دلالت میکند. این به گمان من میتواند عنصر مؤثر و مهمی در کیفیت حسوحال منتقلشده به مخاطب محسوب شود...
پرواز یوزپلنگ گیاهخوار
مصطفی جلالیفخر: به نظر میرسد سبک و سیاق موفق اصغر فرهادی در خلق عینیت زندگی با جزییات واقعی، با اوج دربارهی الی، همچنان باعث دنبالهروی فیلمهایی میشود که بیشتر سوءتفاهماند؛ آثاری که بهاشتباه دچار انباشتهای کشکولوار میشوند و فاقد نگاهی هوشمند و گزینشگر هستند. فیلم مورد بحث که بیجهت اسمی طولانی هم دارد، شبیه غذایی شده که کسی بدون توجه به دستورهای آشپزی و بهطرزی تصادفی و با درهم ریختن موادی که میتوانستند نباشند یا جور دیگری باشند، درست شده است...
گفتوگو با مرجان شیرمحمدی: اندر مضرات گیاهخواری، افسردگی و جنگ با لذتها
گفتوگو كننده امیر پوریا | شیرمحمدی: بخشی از دغدغهی داستانگویی اساساً غریزی است. جعفر مدرسصادقی به من میگفت تو ذاتاً داستانگویی. این حرفش باعث شد یادم بیاید که در دوران مدرسه، من جنگ نادرشاه را طوری مفصل سر کلاس تعریف میکردم که وقت درس پرسیدن معلم از ده تا بچهی دیگر را هم پر میکرد. حتی اواسطاش هم خالی میبستم! ولی به خاطر جریان داستانگویی، معلم هم اعتراضی نمیکرد و من نمیفهمیدم اغماض کرده یا رکب خورده است. این است که جریان داستانگویی در مورد من، کاملاً غریزی است. و برای همین میگویم مثلاً در مورد تکنیک داستاننویسی، نمیتوانم پزش را بدهم...
حراج (حسین شهابی): زنان علیه زنان!
محسن سیف:حراج در همین مرتبهی نازلتر از روز روشن (فیلم پیشین شهابی) هم یك فیلم نمونهای از سینمای آسان و ارزانی است كه از تفكر و تأمل دستمایهای برای احترام به مخاطب میسازد. درك تحلیلی و هوشمندانه سازندگان حراج از مناسبات انسانی و اجتماعی از تعهدی هنرمندانه حكایت دارد...
بار دیگر خیانت...
نیکان نصاریان: در حراج با روایتی واقعگرایانه از داستانی اجتماعی سروکار داریم که به غور در انگیزهها و روحیات شخصیتهایش میپردازد و تصویری از آسیبهایی كه از فروپاشی خانواده به جا میماند ارائه میدهد...
برف (مهدی رحمانی): ... وآرامآرام،آوار
ناصر صفاریان: مضمون اصلی فیلم، پنهانکاریِ ریشهدار در جامعهی ایرانیست، آن هم با تعبیر کاملاً ایرانیاش یعنی آبروداری نه پنهانکاری، یعنی بد ندانستن این عمل و حتی به عنوان راهحل به آن نگاه کردن. شاهد زندگی چند نسل در زیر سقف این خانه هستیم و این پنهانکاری در هر یک از اعضای خانواده به شکلی نمود دارد...
خانهای در مسیر تندباد
شاهین شجریكهن: برف فیلم جمعوجور و بیادعایی است كه نه به ستارههای رنگارنگ متكی است و نه به بازیهای فرمی متوسل میشود؛ قصهاش را بدون لكنت پیش میبرد و حرفش را میزند. داستان فیلم دربارهی خانوادهای است كه زیر فشار اوضاع نامناسب اقتصادی، در آستانهی فروپاشی است و اعضایش هر كدام به نحوی درگیر چك و سفته و قرضوقولهاند...
گفتوگو با سه بازیگر «برف»: رؤیا تیموریان، افشین هاشمی و محمدرضا غفاری:
همهی راهها به رم میرسد
شاهین شجریكهن: سومین ساختهی سینمایی مهدی رحمانی در جشنوارهی فجر گذشته چنان كه حقش بود مورد توجه قرار نگرفت. شاید به این دلیل كه در زمان نامناسبی برای منتقدان به نمایش درآمد و شاید هم به دلیل شلوغی دورهی اخیر جشنواره كه باعث شد چند فیلم قابلتأمل در حاشیه بمانند. یكی از نقاط قوت برف تركیب متوازن بازیگرانش است و اكران عمومی فیلم فرصت مناسبی بود برای بررسی دوبارهی این فیلم و نگاهی دقیقتر به كار بازیگرانش...
گفتوگو با مهدی رحمانی: سندی از زمانهی ما
گفتوگوكننده: محسن جعفریراد| رحمانی: برف از فیلمهایی است که بنای آن بر اساس تأویلپذیری گذاشته شده و با استفاده از نشانههایی که گفتید مخاطب را وادار میکند كه بیشتر دربارهی شخصیتها و ارتباطشان کندوکاو کند. هرچند که مخاطب امروز کمتر حوصلهی نمادگرایی دارد و بیشتر دوست دارد که سرگرم شود اما فکر میکنم میتوان با راهکارهایی بستر لازم را فراهم کرد که هم سرگرم شود و هم در مرحلهی مهمتر خوانشی تحلیلی از فیلم داشته باشد...
كلاشینكف (سعید سهیلی): کشکول
محسن جعفریراد: با مقایسهی کلاشینکف به سینمایی که به آن ارجاع میدهد درمییابیم که در کندو و تنگنا توجه به مضمون جستوجو و هماهنگی در طراحی مسیر برخورد قهرمان با داستانکهای فرعی و از همه مهمتر پایان باورپذیر و طبیعی، تا چه اندازه اهمیت دارد. در صورتی که در کلاشینکف همهی داستانهای فرعی را میتوان حذف کرد چرا که در مسیر سفر پرفرازونشیب عادل از خانواده به جامعه و برعکس، نقش مؤثری ندارند...
گفتوگو با سعید سهیلی: شیرینی رؤیا در قلب واقعیتهای تلخ
گفتوگوكننده: پوریا ذوالفقاری | سهیلی: در كلاشینكف ما دغدغههای رضا عطاران را دنبال نمیكنیم. او محوریت ندارد و فیلم روایتگر داستان زندگی او نیست. از جایی به بعد میآید و در مسیر حركت قهرمان به عنوان «رفیق آرتیسته» عمل میكند. در تاریخ سینما خیلی فیلمها داشتهایم كه شخصیتهای اصلیاش شامل قهرمان و رفیق قهرمان بودهاند و به نسبت اهمیتشان در ساختار كلی فیلم به هر دو پرداخته شده است. در سینمای خودمان كوچهمردها را داریم كه قهرمانش فردین است و ایرج قادری در كنار اوست و...
فرشتهها با هم میآیند (حامد محمدی): فرشتهها بدون شیاطین
پوریا ذوالفقاری: فرشتهها... با دست گذاشتن روی تردیدهای شخصیت طلبه میتوانست گامی مهم در ادامهی راهی باشد كه با زیر نور ماه آغاز شده بود. كاش فیلم از كنار این تردید بهراحتی نمیگذشت. كاش اجازه میداد نگرانی و تنهایی احمد در مسیری كه انتهایش میتواند بدنامی او باشد، بیشتر به چشم بیاید...
به بهانهی فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»: قطعیت مدرن و تردید فرامدرن
بهزاد عشقی: چالش سنت و مدرنیسم قدمتی به اندازهی کل تاریخ فیلمسازی ایران دارد و فیلم زندگی مشترک... نیز، البته با نگرش جدید، همین موضوع قدیمی را دستمایهی کار قرار میدهد. در سینمای پیش از انقلاب، چه در فیلمهای تجاری، و چه در فیلمهای فرهنگی، اغلب فیلمسازان جانب سنت را میگرفتند و بسیاری از پدیدههای مدرن را مورد چونوچرا قرار میدادند...