متن سخنرانی مسعود مهرابی در رونمایی از كتاب ««صد سال اعلان و پوستر فيلم در ايران»
پاسداشت خاطرات مشترك
سپاسگزار حضور شما هستم، برای رونمایی از كتابی كه در اصل، تجديد ديدار و تجليلیست از حاصل كار و زندگی هنری جمعی از نقاشان و طراحان و گرافيستها و سينماگران ايرانی كه در زمينهی پوستر فيلم آثاری خلق كردهاند؛ چه از سر عشق و علاقه به اين هنر و چه به ضرورت سفارش تهيهكنندگان و سازش با روزگار و گذران زندگی.
*
آنچه دربارهی محتوای اين كتاب و چگونگی تاليفش و تاريخ اعلان و پوستر فيلم در ايران گفتنی است، در مقدمهی مفصل آن نوشتهام؛ از چاپ نخستين آگهی نمايش فيلم تا عرضه و نمايش آخرين پوستر فيلمهای سينماي ايران در سال 1390.
برای اين مجلس ، چند پاراگراف از مقدمه را با چند راش باقی مانده تركيب و كليپوارهای تدارك ديدهام. همه صحنهها را جامپكات كردهام تا با ريتم تند، نگاهی گذرا به تاريخ پوستر فيلم در ايران شده باشد و هم دوسه منظره از جادهای كه انتهايش به انتشار اين كتاب رسيد، ديده شود و... در پايان نيز در چند نما، با ارادت و اخلاص از كسانی ياد كنم كه بدون ياری و همراهی آنها اين اثر به ثمر نمیرسيد.
*
مطبوعات و سینما زاییدهی تجدد و مدرنیتهاند، و عجبا كه چراغ اول را روسیخان طرفدار مستبدین روشن كرد، و نه صحافباشی آزادیخواه! 21 مهر 1286 اولین آگهی نمایش فیلم در عكاسخانهی روسیخان در روزنامهی حبلالمتین (یكی از نشریههای مشروطهخواه) چاپ شد، گرچه سه سال پیش از آن (در مهر 1283) میرزا ابراهیمخان صحافباشی نخستین سالن عمومی سینما را در ابتدای خیابان چراغگاز تهران تأسیس كرده بود، اما بهخاطر فشار واپسخواهان آن را جار نزد. دیری نپایید كه سد شكاف برداشت. آگهیهای سينمایی از پس هم در «یومیه»هایی چون صور اسرافیل، صبح صادق و... بهویژه ایران نو جاری شد و با استقبال روزافزون مردم، فیلم و سینما در جامعهی ایرانی رسمیت یافت. و بعد از دو سال، در پاییز 1288، اولین اعلان/ پوستر سینمای ایران - دعوت به تماشای فیلم در سینما فاروس، در خیابان لالهزار تهران - متولد شد.
*
از اواخر دههی 1290 تا اوایل 1300، بهخاطر تلاطمات سیاسی و اجتماعی در ایران و جهان، معدود سالنهای سینما (در قحطی فیلمهای جدید) از رونق افتادند و طبعاً، از این دوره اعلان سینمایی در دست نیست، اما تا دلتان بخواهد اعلامیهی سیاسی یافت میشود. با فرونشستن توفان و سیل، و افتادن آب از آسیابها، از 1304 به بعد، تأسیس سالنهای جدید سینما بهشدت رونق گرفت، و از آسمان اعلان سینمایی باريد.
*
در فاصلهی سالهای 1317 تا 1326 هیچ فیلمی در ایران تولید نشد، اما فیلمهای فرنگی نو به نو از راه میرسيدند و مردمان محنتآباد به تماشایشان میشتافتند.
با شروع بیوقفهی تولید فیلم ایرانی از 1327، خطاط/ نقاشان ایرانی كه تا پیش از این به خاطر تهیهی پوسترهایی برای فیلمهای فرنگی به راه و شیوهای واحد دست یافته بودند، حوزهی فعالیتشان گسترده شد و محصول ایرانی نیز به دایرهی كوتاه شعاع سلیقهشان راه یافت. اگر در این دوره، سینما از نظر عوامل تولید فیلم در تنگنا بود، از نظر خطاط/ نقاش كمبودی نداشت. و آنها از دیگر عواملی كه اولین تجربیاتشان را میآزمودند، پیش بودند.
*
دههی 1340 و 1350، دههی فراوانی نامهاست؛ فیلم به فیلم، عنوان به عنوان، بر تعداد سازندگان پوستر افزوده شد. نیروهای تازهنفس و كارآمد از راه رسیدند: محسن دولو، مسعود بهنام، احمد مسعودی، محمدعلی حدّت، محمدعلی باطنی، مرتضی كاتوزیان، داداش جمالی، مرتضی ممیز، فرشید مثقالی، ابراهیم حقیقی، حمید نوروزی، آیدین آغداشلو، عباس كیارستمی، سیروس شقاقی، قباد شیوا، علی مظاهری، علیاكبر صادقی، علی خسروی، محمدرضا دادگر و ... هوشنگ كاظمی (مؤسس دانشكده هنرهای زیبا) كه هر چند پوستر برای فیلمهای ایرانی طراحی نكرد، اما آثار استادانه و زیبایش، نقشی بهسزا و تعیینكننده در تاریخ طراحی گرافیك ایران دارد.
*
از 1362 كه بخش سینمایی وزارت ارشاد، صاحب معاونتی با برنامه شد، توأم با تغییر مضمون فیلمها، فكر تغییر پیام و شكل و شمایل پوسترها نیز قوت گرفت. در حوزههایی دیگر نیز، تلاشهایی صورت گرفت كه در نهایت منجر به آن شد كه حرفهی پوسترسازی متأثر از این حركتها، صاحب نسلی نوخاسته با ایدهها و تكنیكهای نوپدید شود: علیرضا اسپهبد، امیر اثباتی، مسعود دشتبان، پرویز محلاتی، سیامك والیپور، مجید اخوان، منوچهر عبداللهزاده، سعید جلالی، فرح اصولي، بیژن جناب، بهزاد قریبپور، و... كه موج تازهای ايجاد كردند.
*
دههی 1380، دههی یك دگرگونی ِتاریخیست، چنانكه میشود تاریخ طراحی گرافیك ايران را به پیش و پس از آن تقسیم كرد. از اواخر دههی هفتاد كه نرم و آرام و خموش «مُوس» كامپیوتر جای «قلم» را گرفت و صفحهی مونیتور جایگزین كاغذ شد، شكاف تاریخی اتفاق افتاد و به یكباره درهای شد عمیق. از اوایل دههی هشتاد گرافیستهایی وارد این حرفه شدند كه بعضی از آنها هیچگاه قلم بهدست نگرفته بودند، از كشیدن یك آناتومی ساده عاجز بودند و لذت شكل گرفتن رنگینكمان آبرنگ «اكولین» را بر كاغذ «اشتنباخ» تجربه نكرده بودند، اما با آثار خوشآبورنگ ِمجازیشان دل و دین سفارشدهندهها را بردند و كمكم بازار كار را از دست استادان سنتی خارج كردند. «نسل فتوشاپ» به این نیز بسنده نكرد. جز مباحث تئوریك - كه میشد آنها را پیش خود فرا گرفت - دیگر احساس نیازی به درسهای عملی استادان در آموزشگاهها و دانشكدههای هنری نداشت، زیرا كه استادان، خود نیز در پی آموختن چم و خم كار با نرمافزارهای جدید «گرافیك كامپیوتری» بودند.
*
گردآوری و آرشیو كردن پوستر را از سال 1355 و با پوسترهای هایكوگونهی صادق بریرانی برای برنامههای تالار رودكی و پوسترهای حافظگونهی هوشنگ كاظمی برای سازمان جلب سیاحان آغاز كردم. از سال 1358 پوسترهای سینمایی به آنها افزوده شد. یكی از روزهای پاییز آن سال با دكتر اكبر عالمی به قصد بازبینی فیلم كوتاهی كه از طرحهایم ساخته بود، به سالن نمایش استودیو «پارسفیلم» رفتیم. در وسط سرسرای ساختمانش، تلی از پوستر فیلمهای این امپراتوری سقوطكرده، آمادهی بردن و خمیر كردن بود. سیچهل پوستری كه از آنجا نصیبم شد، اشتیاقی توأم با دلهره و نگرانی برانگیخت تا در پی یافتن باقی بازماندگان باشم. در سالهای بعد بسیاری از آنها را نزد افراد سینمایی و غیرسینمایی یافتم. از شروع انتشار ماهنامه فیلم در سال 1362 تا امروز، بهخاطر فراهم شدن امكان ارتباط مستقیم با فیلمسازان و طراحان، دسترسی به پوسترها سهلتر و مجموعه روز به روز غنیتر شد.
*
در این كتاب بیش از ششصد اعلان و پوستر فیلم چاپ شده است. آنها را از میان حدود 2600 قطعه برگزیدهام. در این گزینش، توالی تاریخی رخدادها و نمایش فیلم در ایران، شیوههای ترسیم پوستر و نقش و جایگاه خالقانشان، مقدم بر مضمون فیلمها و كيفيت پوسترها بوده است. كوشش شده تا از همهی نقاشان و طراحان گرافیك كه پوسترهایشان چاپ شده، اثری در این كتاب باشد، حتی از آنهایی كه فقط یك اثر خلق كردهاند، هرچند كه حتماً جای چند تن خالیست.
*
خانمها، آقايان : سپاسگزار و مدیون محبت اين همراهان و همكاران و همدلان هستم:
پيش از همه بايد ياد كنم از زندهياد ميشا گراگوسيان، محسن دولو ، مرتضی مميز و استاد محمدعلی حدت كه هم آرشيو پوسترهای نايابشان و هم خاطراتشان، بهدرستی و غنای تاريخی اين كتاب افزود.
تشكر میكنم از رحيم جلالي كه روزهای متوالی بيش از صد پوستر اين كتاب را يك به يك بدون آنكه تا و خطی به آنها بيفتد بر صفحهای خاص نصب و زير نور 5000 كلوين آفتاب، عكاسی كرد. و از آقای مرتضي پورنجات كه همين كار را روی دهها پوستر ديگر با نورپردازی در آتليه انجام داد.
تشكر ويژه از آقای بهروز توراني كه طی ماهها ايميل نگاریهايمان، با وسواس و دقت بسيار نه تنها متن تمام كتاب، بلكه متن اعلان و پوسترهای قديمی را با همان لحن و نگارش دوران قاجار و دو سه دهه بعد از آن، به انگليسی برگردان كرد. و دكتر سهراب سوري ويراستار متن انگليسی و آقای وازريك درساهاكيان كه متن اعلانهای ارمنی زبان را به فارسی پالوده و انگليسی روان ترجمه كرد.
سپاس نثار آيدين آغداشلو و ابراهيم حقيقی كه از آغاز مراحل فنی در كنارمان بودند و حس و حال و جلا دادند بهبخشی از كار و هنر و حرفهشان.
تشكر از سحر آذين و موزه سينماي ايران برای يافتن پارهای از پوسترهای كمياب. و روشنك مافي كه با صبوری و وسواس، صفحهآرایی دشوار كتاب و مواد تبليغاتیاش را انجام داد.
تشكر میكنم از احمد جورقانیان، جمال اميد، بهزاد رحيميان، سيدفريد قاسمي، بهروز دانشفر، عباس بهارلو، محمدحسين نيرومند، علیرضا امكچی، بهزاد خورشيدي، مسعود شجاعیطباطبایی، شهزاد رحمتي، سايت IMDb، دانشنامه ويكيپديا و دهها نقاش و طراح و گرافيست كه آثارشان را با دل و جان و بیدريغ نثار كتابشان كردند.
*
خرسندم، از زندگی در سرزمينی كه ناشرانی درجه يك و در سطح جهانی، چون «نشر نظر» دارد. نه به عنوان مولف كتاب، بلكه به عنوان يك ايرانی علاقمند به كتاب و سينما، سپاسگزار مدير خوشفكرش، آقای بهمنپور و همهی همكاران خوشذوقاش در «نشر نظر» هستم. بهخاطر چاپ كتابی كه باعث خواهد شد، بخشی از ميراث در حال فراموشی و رو به زوال «خاطرهی مشترك»مان، در زمينهی تاريخ سينمای ايران و گرافيكاش، حفظ و تداوم پيدا كند.
*
خوب و خلاقانه و جانانه کار کرد و پُر شور زندگی کرد، اما خیلی درد کشید در سالهای آخر. صبر و استقامت قابل تحسیناش در برابر درد، آموزنده و رشکبرانگیز بود و جسم تحلیلرفتهاش بر بستر، اشکانگیز. هرازگاه که میدیدمش در آن اوقات تلخ، چنان نشان میداد که گویی دچار سرماخوردگی سادهای شده و بهزودی بهبود خواهد یافت. او در عدد کم عمر کرد، اما در عمل - در بار و بر و ثمری که داد - سالهای عمرش سهرقمیست. کارنامهی حرفهایاش چنان نیکو و پربار است که میشود آن را به دوسه گرافیست پرکار و خوشذوق و بدعتگذار نسبت داد.
دریغی اگر هست - که هست - این است که جای او در جمع ما و ميانهی ميدان گرافيك ايران خالیست.
اما...
یاد و نقش مرتضی ممیز، در ارتقا و اعتلای سطح «فرهنگ تصویری» ما، به سان نقش فرهاد بر بیستون ماندگار است.
يادش گرامی.
پيام بهروز تورانی
يکی دوبار ديگر که درخت آلبالو در تهران گل بدهد، عمر دوستی و همکاری مسعود مهرابی و من به چهل سال می رسد: چهل سال به خوبی هميشه. در اين چهل سال، همواره مسعود را در دوستی اش مهربان و ثابت قدم و در کارش جدی و پيگير ديده ام. خدا می داند مسعود برای نوشتن و آماده کردن اين کتاب - که کاری است کارستان - چند سال زحمت کشيده، اما می دانم که دست کم، بخش عمده ای از سهسال اخير را به آماده سازی و توليد فنی اين کتاب اختصاص داد بود. صفحه آرايی، ليتوگرافی، چاپ و صحافی صد سال اعلان و پوستر فيلم در ايران در نوع خود کم نظير و شايد بی همتاست: موفقيتی چشمگير نه فقط برای مسعود مهرابی به عنوان نويسنده ای خبره و توانا و سختکوش، بلکه همچنين به عنوان يک ناظر سختگير چاپ و توليد. به مسعود عزيز برای کار سترگ و پژوهش تيزبينانه اش و برای بهره مند کردن هزاران خواننده ی مشتاق و دوستدار سينما از ثمره ی کوشش و دانايی اش و امکان دادن به صنعت چاپ و نشر ايران برای اثبات کارآيی و ابراز توانايی اش تبريک می گويم. براي برادر عزيزم مسعود مهرابی تندرستی و نيکبختی آرزو دارم و مثل هميشه به دوستی با او مباهات می کنم.
به موسسه فرهنگی و پژوهشی نشر نظر، مديريت محترم آن جناب آقای بهمنپور و یکايک کارکنان خبره و صنعتگران دقيق و هنرمند آن نيز هم برای حسن سلوک و خلق پسنديده ای که تعريفش را از آقای مهرابی شنيده ام و هم بخاطر کوشش شايسته برای ارتقاء استانداردهای چاپ و نشر در ايران و ارائه ی کاری چنين نفيس، پاکيزه و ارزشمند تبريک می گويم و بر دست و بازوی پرتوان و هنرمندشان بوسه می زنم.
پيام رضا عابدینی
سینما، برای فرهنگ و هنر معاصر ایران بسیار پر برکت بوده است. با هر سلیقه ، مرام و مسلکی ، گمان نمی کنم بر سر این موضوع اختلاف داشته باشیم. چه اعتقادی به این سینما داشته باشیم ، و چه تمام جوایز و تعریف و تمجید های دنیا را یکپارچه به پای هزینههای سازمانهای جاسوسی بنویسیم . بیتعارف هیچ کدام از دیگر رشته های هنر (در دوران معاصر) به قدر سینما ، دست کم اسم ایران را به این سو و آن سوی جهان نبرده. این یکی از آوردههای سینماست برای ایران. می شود فهرست بلندی از این آوردهها را بر شمرد، ولی آن چه به اینجا ارتباط پیدا میکند، مجموعه ای از فعالیتهای حرفهای است که سینما در حول خود در تمام این سالها پدید آورده است. بسیاری از مشاغل و هنرها در داد و ستد با سینما شکل حرفهایتری بخود گرفتهاند و یا اساسا پدید آمدهاند. هر چند تمام اشکال هنر دوران مدرن با هم ارتباطی تعاملی دارند. طراحی گرافیک به گمان من یکی از این هنر هاست .سینما به دلیل پیچیدهگیش از یک سو و سرعت باور نکردنیش از سوی دیگر، هنرهای دیگر را سخت متاثر میکند و گاهی به دنبال خود میکشد.
این شانس را نداشتم که مثل شما کتاب صد سال اعلان و پوستر فیلم در ایران را از نزدیک ببینم، اما بر اساس حافظهام ، بدون تردید میتوانم بگویم با مروری بر این کتاب و آثار جمع آوری شده در آن که به ظاهر، سینما دلیل اصلی آن بوده است، میتوان خط روشنی از تاریخ گرافیک ایران را هم رسم کرد .
دورههایی درخشان از طراحی پوستر در ایران مستقیما در ارتباط با سینما شکل گرفتهاند. پوسترهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و بنیاد سینمایی فارابی از این دوره ها هستند .
هر کدام از این مجمو عه ها، بعد از ارزش های بصری، فرهنگی و ملی آن، خاطرات ناب و دقیقی را در ذهن ما زنده می کنند که هزاران بار از هر امتیاز دیگری والا تر است و حالا دیگر بخشی از فرهنگ و خاطره جمعی ما شده است و این کم نیست .
اما همه دانستههای ما درباره تاریخ و فرهنگمان علاوه بر کنجکاویهای شخصی خودمان، مدیون کسانی است که همت بلندی دارند و نگاهی دقیق، با صرف وقت بسیار به تحقیق و جمع آوری می پردازند تا ما را در لذتی که خودشان ذره ذره در تمام این سالها چشیده اند- بدون مشقت هایش یکجا و چکیده -سهیم کنند.
به یاد دارم که در تمام سالهایی که یک تصویر از گذشته گرافیک مان مثل ورق زر میارزید، چطور کتاب اول پوسترهای سینمایی ایران پنجرهای شد به سابقهای که برای هر طراح گرافیک مثل روشنایی بود، راهگشا و پیوندی میداد میان این نسلها.
جایی مسعود مهرابی گفته است: آن کتاب اول را به حساب مقدمهای بر این کتاب بدانید! در جواب باید گفت: کتابی که مقدمه بود، تا سالها و هنوز هم یکی از اولین و مهمترین مراجع برای طراحان گرافیک بشمار میرود. پس باید که به این شرح کاملتر چشم داشته باشیم. از راه دور به او و محمودرضا بهمن پور، ناشر این کتاب ادای احترام می کنم که به فرهنگ و هنر ایران احترام میکنند.