جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۲۳ اسفند ۱۳۸۶

شماره‌ی 376 ماهنامه فیلم، ویژه‌‌ی نوروز 1387

 فهرست مطالب
بهاریه: نوشته‌هایی از پرویز دوایی، احمدرضا احمدی، جواد طوسی، فرهاد توحیدی، سروش صحت، مینو فرشچی، مصطفی جلالی‌فخر و پرویز نوری
در رثای محمود اسدی (1386-1326): نوشته‌هایی از كیومرث پوراحمد، محمد صالح‌علا، علیرضا زرین‌دست، محمد ابراهیمیان و امید روحانی
ایستگاه نوروز: مروری بر فعالیت‌های دویست سینماگر ایرانی در سال گذشته و برنامه‌های‌شان برای آینده، همراه با نکته‌هایی از فریدون جیرانی 
رویدادها: فیلم‌های تازه: دعوت (ابراهیم حاتمی‌كیا)/ تاكسی نارنجی (ابراهیم وحیدزاده)/ عیار 14 (پرویز شهبازی)/ حیران (شالیزه عارف‌پور)/ پوسته (مصطفی آل‌احمد)/ چشمك (جهانگیر جهانگیری) / آیین‌نامه‌ی اكران 1387/ فیلم‌های نوروزی سینماهای تهران/ اهدای جوایز نقدی برندگان جشنواره‌ی فجر/ موریكونه، آری یا نه؟/ رضا ناجی و خرس نقره‌ای جشنواره‌ی برلین/ سینما آزادی، خانه‌ای برای همه‌ی ایرانیان/ پروانه‌های ساخت چند ماه اخیر/ برگزیدگان جشنواره‌ی صد/ اعضای جدید اتحادیه‌ی فیلم‌سازان فیلم‌های كوتاه كشورهای مسلمان/ خبرهای كوتاه
همراه اول...: درگذشت عباس علیرضایی‌فر یكی از همراهان صمیمی مجله
پایان پدیده‌ی بی‌بدیل در سكوت: به مناسبت درگذشت حسین واثقی (6831-4131)، آهنگ‌ساز قدیمی سینمای ایران
سفر به شهر عمودی: دیدار با امیر نادری در نیویورک برای دیدن رؤیای لاس‌وگاس
سرخی آتش: گفت‌وگو با حمید فرخ‌نژاد
اشاره به دور: بزرگداشت بنی‌اعتماد در لندن/ پخش جهانی «آواز گنجشك‌ها»/ جشن فرهنگی ایرانیان در كانادا/ كن، سینمای ایران و دیگران/ ایران و ایرانی‌ها در تیبورون/ جایزه‌ها، داوری‌ها و بزرگداشت‌ها در عرصه‌ی جهانی/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراكز فرهنگی جهان
صدای آشنا: گفت‌وگو با منوچهر اسماعیلی و ناصر طهماسب درباره‌ی دوبله در فیلم‌های علی حاتمی  
در تلویزیون: مروری بر سریال‌های ایرانی سال گذشته/ گفت‌وگو با بهرام بهرامیان، كارگردان سریال ساعت شنی و آسیب‌شناسی پخش این سریال 
سینمای جهان: - نمای دور: پشیمانی اسپیلبرگ/ یك فیلم ماركزی دیگر/ باز هم جنجال در هندوستان/ خسارت اعتصاب صدروزه‌ی فیلم‌نامه‌نویسان/ باز هم شكایت از نیولاین/ پوتین، قهرمان فیلمی عاشقانه!/ كپنهاگ و جامعه‌ی عرب/ بازگشت موفق آستریكس و اوبلیكس/ نفس راحت وودی آلن/ حسرت جرج كلونی/ سینمای آلمان جان می‌گیرد/ اسباب‌بازی‌های سه‌بعدی/ دردسر رمبویی/ مأموریت مایكل مور/ لالیوود پاكستان زیر سایه‌ی بالیوود/ تام كروز و رؤیای كارگردانی/ عذرخواهی چاك نوریس و ... 
- نمای درشت: فیلم سینمایی خانواده‌ی سیمپسن و بررسی مجموعه‌ی كارتونی خانواده‌ی سیمپسن از طریق فیلم سینمایی آن/ نقدها و مطالبی از جنبه‌های مختلف درباره‌ی مجموعه و فیلم/ صداها و نقش‌ها/ گفت‌وگو با سازندگان فیلم سینمایی خانواده‌ی سیمپسن و گپی با سازنده‌ی موسیقی آن  
هشتادمین مراسم اسكار: برگزیدگان اسكار 80/ سرزمینی برای اسكار و تمشك هست: نكته‌هایی درباره‌ی جایزه‌های اسكار و تمشك طلایی یك سبد از باغ نقره‌ای: نگاهی به فیلم‌های بهتر سالی كه گذشت: الكساندرا (الكساندر سوكوروف)/ آپوكالیپتو (مل گیبسن)/ بابل (آلخاندرو گونزالس ایناریتو)/ پیرمردها سرزمینی ندارند (جوئل و ایتن كوئن)/ پرچم‌های پدران ما و نامه‌های ایوو جیما (كلینت ایستوود)/ حقیقتی ناخوشایند (دیویس گوگنهایم)/ راتاتویی (براد بیرد) / زندگی دیگران (فلورین هنكل فن دونرسمارك)/ شما زنده‌ها (روی آندرشون)/ لبه‌ی بهشت (فاتح آكین)
پرونده‌ی یك فیلم: به همین سادگی: چهار نقد بر فیلم/ یادداشت فیلم‌نامه‌نویس (شادمهر راستین) / گفت‌وگو با كارگردان (رضا میركریمی) و بازیگر اصلی فیلم (هنگامه قاضیانی)/ مطلبی درباره‌ی فیلم‌نامه‌ی فیلم/ یادداشتی از نازنین مفخم درباره‌ی فیلم‌برداری آن
نقد فیلم: فرش ایرانی (كار گروهی)/ زاگرس (محمدعلی نجفی)/ مصایب دوشیزه (سیدمسعود اطیابی)/ گزارش اكران
سایه‌ی خیال: درباره‌ی محبوب‌ترین زوج كمدی تاریخ سینما: آقای لورل و آقای هاردی/ فرهنگ لغات لورل و هاردی/ گفت‌وگو با استن لورل و الیور هاردی / لورل و هاردی، فیلم به فیلم/ همكاران لورل و هاردی/ لورل و هاردی در دنیای ساموئل بكت/ درباره‌ی دوبله‌ی فارسی فیلم‌های لورل و هاردی/ دیالوگ‌های خاطره‌‌انگیز و لحظه‌های بامزه‌ی فیلم‌های لورل و هاردی
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 26 ماهنامه‌ی فیلم (نوروز 76) 

همكاران این شماره: محمد ابراهیمیان، احمدرضا احمدی، محمد اطبایی، محمد باغبانی، علی باقرلی، محسن بیگ‌آقا، كیومرث پوراحمد، فرهاد توحیدی، مصطفی جلالی‌فخر، نیما حسنی‌نسب، محمد حقیقت، سعید خاموش، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، پرویز دوایی، اشكان راد، شادمهر راستین، امید روحانی، جواد رهبر، علیرضا زرین‌دست، كیكاوس زیاری، محمد صالح‌علا، سروش صحت، تهماسب صلح‌جو، سید محسن طباطبایی‌پور، جواد طوسی، شاپور عظیمی، نیروان غنی‌پور، مینو فرشچی، امیر قادری، علیرضا محمودی، حمیدرضا مدقق، حسین معززی‌نیا، نازنین مفخم، جهانبخش نورایی، یاشار نورایی، پرویز نوری، اصغر یوسفی‌نژاد.
صفحه‌آرایی و اجرا: علی‌رضا امک‌چی/ طرح و اجرا جلد: آرمان داودی       

چشم انداز

بهاریه‌ها
شبِ عقلِ مدهوش...
پرویز دوایی:
مهربان دیرین، خیلی متشكریم هم این بنده و هم این بانو به خاطر كارت تبریك قشنگ عید كه امروز رسید. به تو و خانواده‌ات هم تبریك می‌گویم (می‌گوییم) و امیدواریم كه سال جدید سال بركت و آرامش و تندرستی برای شماها باشد (تعمیم این آرزو برای عده‌ی بیش‌تری از مردم این دنیا از حد جرأت ما خارج است!). نمی‌دانم كه تو در آن‌جا، در سرزمین غریب، چه‌قدر احساس «عیدانه» داری؟ هم‌وطن‌ها در آن‌جا عیدی به پا می‌كنند جوری كه جلوه‌های ظاهری‌اش یك جورهایی به شما بتراود، این طوری كه مثلاً سالنی اجاره كنند و بلیت بفروشند و هفت‌سین به پا كنند و خواننده/ نوازنده/ جوك‌سازها جمع شوند؟ این‌جاها كه هم‌وطن‌ها بسیار معدود و پراكنده هستند. بعد هم تقسیم كردن این لحظه‌های محرم و خانوادگی، با جمع آدم‌های ناشناخته قدری سخت است. این است كه این‌جاها اگر شما رأساً در كلبه‌ات گلی، گلدانی آوردی و روی میز گذاشتی، با ظرف سیب سرخ و سكه و آیینه‌ای، گذاشتی. وگرنه عید همان دوردورها می‌آید و می‌رود و گوشه‌ی بال‌اش هم به شما نمی‌گیرد...

شمع‌ها را روشن كردیم
احمدرضا احمدی: در باران خیابان‌ها را نگاه می‌كردیم. در خیابان نه غواصی بود، نه ملوانی بود، نه خلبانی بود، و نه سوزنبانی بود. مردم در باران به سوی خانه‌ها می‌رفتند. گاهی چتر داشتند و گاهی بی‌چتر بودند. گاهی به چهره‌ی آ‌نان لبخندی می‌دیدم. یك روزنامه‌ی صبح هم خریدم، نخواندم، نمی‌خواستم از این پیاده‌روهای باران‌زده غافل شوم. با روزی كه باران آغاز شده بود برادر بودم. باران بوی دواهای اتاق عمل را در حافظه‌ام منهدم كرده بود. ما به ماه فروردین نزدیك می‌شدیم. ناگهان شیشه را پایین كشیدم، دستم را از پنجره‌ی اتومبیل بیرون بردم، قطره‌های باران به دستم می‌خورد، بی‌صدا بود. این بی‌صدایی می‌توانست برای من شكوفه‌های گیلاس را كه هم‌اكنون در باغ‌ها از شاخه‌ها بر زمین می‌ریخت ارمغان بیاورد. صدای باران سلامتی آورد.

سنگ داغ
فرهاد توحیدی: ...«بوی باران» شجریان را گذاشته‌ام توی پخش و دلم غنج می‌رود. ملودی‌های فخرالدینی مرا می‌برد. بوی باران، بوی سبزه، بوی خاك... شعر جادویی مشیری را كه می‌شنوم انگار روی پوست باران‌خورده‌ی درخت‌ها دست می‌كشم. با غلت تحریرهای شجریان به آسمان می‌روم و پایین می‌آیم. این صدا، این مونس تنهایی، این رفیق شب‌های تار، گاهی بفهمی‌نفهمی اشكم را درمی‌آورد. با او زمزمه می‌كنم و گاهی صدایم اوج می‌گیرد. به گوش خودم خوشایند می‌آید. صدای شجریان را به حساب صدای خودم می‌گذارم. دم عید كه می‌شود دستم بی‌اختیار می‌رود طرف بعضی نوارها و سی‌دی‌ها، انگار بی‌آن‌كه از پیش تصمیم گرفته باشم همه‌ی حال‌وهوای زندگی را می‌خواهم با بهار تنظیم كنم.

غنچه‌ی خرچنگ عشق
سروش صحت:
آخر هر سال وقتی به سالی كه گذشته فكر می‌كنم، می‌بینم كه روزهای گذشته مثل یك خواب شده‌اند، بعضی‌های‌شان محوند، بعضی‌ها پررنگ و بعضی از روزها عقب و جلو شده‌اند. چیزهایی كه فكر می‌كردیم خوبند، پس از مدتی دیگر آن‌قدرها خوب نیستند و خیلی از چیزهای بد با گذشت زمان دیگر بد نیستند. كتاب قهرمان عصر مای لرمانتوف و پدران و پسران تورگنیف سال‌ها جزو محبوب‌ترین كتاب‌هایم بودند. اوایل سال تصمیم گرفتم اگر فرصت شد، كتاب‌های محبوبم را دوباره‌خوانی كنم. با قهرمان عصر ما شروع كردم، اما این قهرمان عصر ما، آن قهرمان عصر ما نبود و آن‌قدری كه كتاب دفعه‌ی پیش گوشت شده بود و به تنم چسبیده بود، این بار گوشت نشد و تازه كمی از گوشت‌های دفعه‌ی قبل را هم كند؛ این بود كه دیگر سراغ دوباره خواندن پدران و پسران نرفتم.

بهار پشت در است...
مینو فرشچی: دلش خواست جلوی دوربین فیلم‌برداری بود و دست می‌كرد از زیر صندلی یك مسلسل درمی‌آورد و پیاده می‌شد و فریادزنان به همه شلیك می‌كرد؛ به آدم‌ها، ماشین‌ها، گل‌فروش‌ها، در و دیوار و به آسمان كه این‌قدر ابری و گرفته بود و نمی‌بارید تا او هم بتواند با باران هم‌آواز شود. دلش می‌خواست فحش بدهد. فحش‌های بد و ناموسی و ركیك، به هر كسی كه بود و نبود، به عید، به بهار، به شكوفه و به شوهرش كه او را تنها گذاشته بود... در را باز كرد و پیاده شد. اما نه داد زد و نه فحش داد. فقط نفس عمیقی كشید و هوای سرد را فرو داد اما دلش خنك نشد. دست‌ها را توی جیب‌های پالتوی سیاهش كرد. كاغذ باریكی را كه فهرست خریدها و كارهایش را روی آن نوشته بود درآورد و آن را مچاله كرد و انداخت كنار پایش و تازه با نوك كفش هم ضربه‌ای به كاغذ مچاله‌شده زد كه جلوی چشمش نباشد. فهمید كه عزادارتر از آن است تا بتواند لوازم هفت‌سین بخرد.

بیدمشک‌های کله‌کُرکی
مصطفی جلالی‌فخر: امتحان‌های ثلث دوم تمام شده بود و چند روز مانده به عید. همه جا پر از ماهی و هفت سین و جعبه‌های بنفشه و مرد پیر موسفیدی که هر سال شاخه‌های بیدمشک می‌فروخت. با آن کله‌های کًرکی دوست‌داشتنی‌شان که بیش‌تر از هر چیز طراوات بهار را به یادم می‌آوردند - هنوز هم. راه خانه تا مدرسه طولانی نبود و از کنار یک پارک می‌گذشت. آن روز که برمی‌گشت، دلش تاب و چرخونک خواست. اسمش را گذاشته بود چرخونک. همان‌هایی که در آن می‌نشستند و خودشان با سرعت می‌چرخاندندشان. یک شاخه بیدمشک خرید و شروع کرد به دویدن. یکی دو بار هم بلند گفت یوهوووووووو. بعد که به نفس زدن افتاد رفت روی تاب نشست. خوش‌حال بود، چون تصمیم خودش را گرفته بود. نه به خاطر بابا دکتر شود و نه به خاطر این‌که مژگان دوست دارد شوهر خلبان داشته باشد، خلبان شود. مطمئن بود که می‌خواهد هنرپیشه شود؛ هنرپیشه‌ی هندی!

دالان بهشت
پرویز نوری:
هیچ‌وقت دلم نمی‌خواهد دیگر از لاله‌زار رد شوم و به سینماهای البرز و ركس و ایران نگاه كنم. ببینم سینماهایی كه روزگاری مكان رؤیاهای ما بود، به چه روزی افتاده‌اند. وقتی از خاطره‌هایم در سینما ركس گفتم، یاد سینما ایران هم بودم كه روبه‌روی هم قرار داشتند. این را بگویم كه سینما ایران برایم شاید آن گرما، لطف و صمیمیت سینما ركس را نداشت، اما سینمایی بود كه بسیاری از لحظه‌های شیرین و خیال‌انگیزم را در آن‌جا گذرانده بودم. همیشه رقابتی شدید بین این دو سینما وجود داشت. ركس «دزد سرخ‌پوش» را نشان می‌داد و ایران با «هفت عروس برای هفت برادر» به مقابله برمی‌خاست، یا هنگامی كه سینماسكوپ از راه رسید و ركس «صلاح‌الدین ایوبی» را نمایش داد، ایران بلافاصله با «دلاوران میزگرد» جوابش را داد.

به یاد محمود اسدی (1386-1326)
کیومرث پوراحمد: ساعت ده صبح همسرم مرا بیدار کرد. گفت زنگ زدم خانه‌ی محمود حالش را بپرسم، گریه می‌کردند. تا من و همسرم خودمان را برسانیم به خانه‌ی محمود، آمبولانس جلوی در بود. محمود را که دیگر نفسش بالا نمی‌آمد رساندند به تهران کلینیک... گاهی از لای در سرک می‌کشیدم توی اورژانس. دکترها و پرستارها جمع شده بودند دور محمود و بهش شوک می‌دادند. یک بار که سرک کشیدم هیچ کس کنار تخت محمود نبود. تمام. سکته‌ی قلبی در اثر فشار نفخ معده. از لای در خزیدم داخل، پرده‌ی پلاستیکی را کنار زدم، چنگ انداختم توی موهای سفید قشنگش و صدایش کردم. محمود! محمود!! محمود!!! جواب نداد. جواب نداد. محمود جواب نداد. گفتم محمود! گفتی بالش من پر آواز پر چلچله‌هاست ولی نگفتی بوی هجرت می‌آید.
محمد صالح‌علا: محورخاطراتم از محمود برمی‌گردد به شب عروسی‌اش که شباهتی با عروسی‌های دیگر نداشت. آن شب  امیر نادری عکس می‌گرفت و با دوربین هشت میلی‌متری فیلم هم می‌گرفت. توی مجلس عروسی‌اش خیلی‌ها بودند، اما برای من شیرین‌تر از همه حضور سهراب سپهری بود که آن شب با او آشنا شدم. بعد از مراسم عروسی، از خانه زدیم بیرون. با عروس و داماد، همراه امیر نادری و احمدرضا احمدی و چند دوست دیگر. رفتیم سرِ بند. آن شب ریسه رفتیم از خنده. دل درد گرفتیم از دست احمدرضا که یک نکته‌ی کوچک را به داستانی برای ساعت‌ها خندیدن تبدیل می‌کند. آن قدر که سی و چند سال بعد هم فکر می‌کنی در عمرت هرگز آن قدر نخندیده‌ای.
امید روحانی: شاید دوسه هفته‌ای یك بار به «تارپوردی» سر می‌زدیم كه شاهد دعوای یك مثلاً براهنی با هر كسی باشیم و بپرسیم كه آرش یا  اندیشه و هنر یا فلان نشریه كی درمی‌آید، یا ظهرها كه می‌شد زنده‌یاد مهرداد صمدی یا بهمن فرسی را دید و گپی زد. یا بعدازظهرها، به جای تهران‌پالاس به نادری رفت اما شب‌ها، اغلب یا اكثر مواقع، مال محمود اسدی بود كه جای گرم و دل‌چسب و ارزان و شلوغ و زنده‌ای داشت كه در آن‌جا می‌شد همه جور آدمی را دید و نه فقط روشن‌فكران «متعهد» توده‌ای ـ كه مال کافه‌نادری بودند ـ یا ضدتوده‌ای كه مال کافه ریویرا بودند. یا اهل موسیقی كه جای‌شان در «اگزاندو» بود، یا ده‌ها جای دیگر... اما پیش محمود اسدی، همه‌ی آدم‌های جالب و دل‌چسب را می‌شد دید؛ از حمید علیدوستی تا زوج پری صفا و بهزاد حاتم كه مثل من ـ مثل ما ـ وظیفه‌ی خود می‌دانستند كه سری هم به محمود بزنند، تا عباس كیارستمی و پوراحمد و بقیه‌ی اهل هوا.

 پرونده‌ی يك موضوع آقای لورل و آقای هاردی: محبوب‌ترین زوج کمدی تاریخ سینما
امير قادري:
لورل و هاردی زیاد دیده‌‌اید و درباره‌شان کلی خوانده‌اید. اما قبول کنید که هنوز تر‌و‌تازه و بکر در برابر ما ایستاده‌اند. آن‌ها دو مؤلف بزرگ از جهان پرمحصول، بسیار پرمحصول هنر ناخودآگاه‌اند که دم‌به‌دم تجربه می‌شوند و هر بار تماشای‌شان در هر مرحله‌ی خاص از زندگی شخصی و اجتماعی، دست و قلب و روح تماشاگر را پر می‌کند. در این پرونده دو گفت‌و‌گوی‌کم‌یاب از استن و اُلی واقعی داریم و مقاله‌ای در باب مقایسه‌ی جهان‌ آن‌ها با دنیای ساموئل بکت که لورل و هاردی هنرمندان محبوبش بودند. به اضافه‌ی اطلاعاتی که امیدوارم غیرتکرای یا حداقل کم‌تر تکراری باشند، از آثار مهم‌شان و مقداری اطلاعات و حاشیه و دیالوگ و عکس و البته سرگذشت کاملی از تاریخ دوبله‌ی پرماجرای این فیلم‌ها. این مجموعه البته شکل نمی‌گرفت اگر علی باقرلی، دوست لورل و هاردی‌باز‌مان نبود که همراهش چند وقتی است که روی اطلاعات این پرونده کار می‌کنیم و دامنه‌ی معلوماتش درباره‌ی دنیای این زوج بسیار مفید بود و به کار آمد.
 
ایستگاه نوروز: این200 نفر
ایستگاه نوروزی به روال سال‌های گذشته، مروری بر فعالیت‌های گروهی از سینماگران کشور است در سالی که گذشت، اما این بار برای تنوع، فهرست آن‌ها را در اختیار فریدون جیرانی گذاشتیم تا درباره‌ی هر کدام فقط یکی‌دو جمله بنویسد. او هم کعب‌الاخبار است، هم صاحب‌نظر و هم دارای ارتباط گسترده با تقریباً همه‌ی اهل سینما و شناخت لازم از آن‌ها. با این‌که یک ابن‌مشغله‌ی به تمام معنا است، بدون چک‌وچانه پذیرفت و در لابه‌لای کارهای مختلفش، از جمله ساخت یک سریال تلویزیونی!، هایکوهایی در پایان هریک از نام‌های فهرست ما نوشت، که ضمن تشکر از او، به هرحال بد و خوبش پای خودش!

پرونده‌ی یك فیلم: به همین سادگی
پس از زیر نور ماه و خیلی دور، خیلی نزدیک، این سومین فیلم میرکریمی است که برگزیده‌ی نویسندگان و منتقدان ماهنامه‌ی «فیلم» در نظرخواهی‌های سنتی ما پس از پایان جشنواره‌ی فجر شده است؛ چیزی که پیش‌بینی‌اش دشوار بود. ضمن این‌که این یکی از مواردی است که فیلم برگزیده‌ی این نظرخواهی، همان فیلم برگزیده‌ی داوران جشنواره هم هست. به همین سادگی اولین فیلمی بود که نمایشش برای اکران نوروز قطعی شد و این امکان فراهم شد که پرونده‌اش هم‌زمان با نمایش عمومی آن آماده و منتشر شود.
نقد فیلم: زمانی برای رفتن زمانی برای ماندن
جهانبخش نورایی:
اولین نمای فیلم در پشت بام، حضور زنی از زمانی متفاوت با زمان حال را نشان می‌دهد که یک آهنگ قدیمی آذری (ساری گلین) را رو به افقی نامعلوم زمزمه می‌کند. اما دیش‌های ماهواره که روی پشت بام پخش شده‌اند به کنایه می‌گویند که جایی برای این حضور نیست. آوای حزین و حسرت‌بار زن به سوی آسمانی است که متقابلاً امواجی را می‌فرستد تا دیش‌ها آن را به دستگاه‌های تلویزیون هدایت کنند. دیش‌ها، کولرها، دوچرخه‌ای که در سایه است،  مجموعاً یک نوع فضای صنعت‌زده به وجود آورده‌اند که زن در لابه‌لای آن‌ها با آواز اندوه‌بار گویی به دنبال دلداری خود و تکیه دادن به چیزی‌ست که مانند تکرار یک ورد او را از گزند روزگار در امان نگه خواهد داشت. ملافه‌ی شسسته‌شده‌ی طاهره که از بند رخت آویخته شده، جلوی نزول امواج از آسمان را گرفته و برای دیش همسایه ایجاد مزاحمت کرده است. سفیدی ملافه، بعد‌ها خواهیم دید که، جزیی از شعرهای اوست در یادآوری برفی که در نخستین روز دلدادگی‌اش باریده بود. اما دنیای دیش، که یک ترانه بازاری ترکیه‌ای را به گیرنده‌ی همسایه می‌رساند، سنخیتی با ملافه‌ی مزاحم و با شوینده‌ی آن که در گذشته سیر می‌کند ندارد.
گفت‌وگو با رضا میركریمی: خیلی ساده، خیلی دشوار
مسعود مهرابی:
شما مدیرعامل خانه‌ی سینما هستید. این سمت چه‌قدر در كار ساختن این فیلم تأثیر گذاشته تا آن‌چه را می‌خواهی بسازی؟ یا برعكس، شاید اگر مدیرعامل خانه‌ی سینما نبودی، با دست بازتری فیلمت را می‌ساختی؟ 
رضا میركریمی: مدتی كه در خانه‌ی سینما بودم، چند چیز را به خودم حرام كردم. واقعاً یك عهد شخصی است و هیچ منتی هم سر هیچ‌كس ندارم. روز اول گفتم این یك عنوان موقت است و می‌پذیرم. هیچ نیازی به عنوان برای ارتقای موقعیت حرفه‌ای‌ام نداشتم، چون موقعیتم خوب بود. رفتم تا بتوانم كاری برای دیگران انجام دهم، اما عهدی با خودم بستم كه در تمام طول مدیریتم، از حقوق فردی خودم حتی در حریم شخصی دفاع نكنم. به همین دلیل در این مدت بدترین اتفاق‌ها برایم افتاد؛ دفتر كارم را كه تازه تأسیس كرده بودم از دست دادم، بدهی بالا آوردم، مجبور شدم همه‌ی وسایل دفترم را به حراج بگذارم. دو فیلمم در شرایط خیلی بد، یك سانس در میان در دو سینما اكران شد كه نظیرش در تاریخ سینمای ایران نبود و من هم اصلاً دفاع نكردم. حتی یك كلمه در روزنامه‌ها ننوشتند و خیلی موارد دیگر... در مورد به همین سادگی هم هرگز از موقعیتم برای جذب منابع بهره نبردم.
گفت‌و‌گو با هنگامه قاضیانی: زمان باهوش است...
شاپور عظیمی:
هنگامه قاضیانی بسیار تلاش كرده تا از شخصیت طاهره در به همین سادگی فاصله بگیرد و این در طول گفت‌و‌گو با او كاملاً به چشم می‌آید. اتفاقاً این هم را از او پرسیدم، كه پس طاهره كو؟ این نشان می‌دهد كه او كاملاً آگاهانه حركت می‌كند و می‌داند كه احتمالاً بعد از نمایش فیلم، خیلی‌ها با بر‌گه‌های قرارداد آماده، سراغش می‌روند تا طاهره 2 و 3 را برای‌شان بازی كند. برای همین به قول خودش شخصیت هیجانی‌اش را در گفت‌و‌گوی حاضر به كار گرفت تا بگوید كه طاهره یك اتفاق خودخواسته بوده و اكنون دارد می‌رود تا به حافظه‌ی جمعی تاریخ سینمای ایران بپیوندد.

فیلم‌های بهتر سالی که گذشت: یک سبد از باغ نقره‌ای
مجموعه‌ای که می‌خوانید، مطالبی درباره‌ی چند فیلم بهتری است که در سال گذشته دیدیم. شاید انتخاب این فهرست از نگاه برخی عجیب باشد یا پرسیده شود که چرا چند فیلم محصول سال 2006 هم در میان آن‌ها هست. در مورد اول، خب طبیعی است که هر کس در فهرست شخصی‌اش می‌تواند ده فیلم دیگر را ثبت کند و هیچ فهرست برترین‌هایی قطعیت ندارد، اما تلاش کردیم در میان فیلم‌هایی که انتخاب کرده‌ایم، فیلم‌های غیرآمریکایی هم که کم‌تر کسی به آن‌ها توجه می‌کند داشته باشیم. در مورد دوم هم مبنای انتخاب‌ها این بوده که این فیلم‌ها در کشور ما طی یک سال گذشته دیده شده و البته تعداد فیلم‌های سال 2006 زیاد نیست. برای هر فیلم، دو مطلب تهیه کرده‌ایم که اولی جنبه‌ی معرفی دارد و دومی نقد. مطالب معرفی فیلم‌ها را شاپور عظیمی گردآوری و ترجمه و تنظیم کرده است.

نماي درشت  بررسی مجموعه‌ی کارتون «خانواده‌ی سیمپسن» از طریق فیلم سینمایی آن
امیر قادری:
امیدوارم این پرونده، باب آشنایی باشد برای شما که هنوز هیچ چیز از فیلم سینمایی یا مجموعه‌ی تلویزیونی خانواده‌ی سیمپسن‌ ندیده‌اید، یا دیده‌اید و به‌سادگی از کنارش گذشته‌اید. مؤلفان بزرگ این مجموعه در درجه‌ی اول مت گرونینگ و بعد جیمز ال. بروکس، توانسته‌اند جهانی خلق کنند با طعم و رنگ ویژه‌ی‌ خودشان و به این کارتون‌های بسیار سرگرم‌کننده با شوخی‌های مسلسل‌وار بسیار بامزه‌شان، لحن منفی ضدقدرت و پیشاتمدنی خاص خودشان را اضافه کنند. در این مدت کارگردان‌ها و نویسندگان فراوانی آمده‌اند و رفته‌اند، اما مجموعه حال‌وهوای ویژه‌ی خودش را حفظ کرده و شخصیت‌های مختلفش در طول زمان فربه‌تر و پخته‌تر شده‌اند. گرونینگ و بروکس و سیلورمن، خمیره‌ی این مجموعه‌ی تلویزیونی را گرفته‌اند و به شکل تحسین‌برانگیزی، از دل آن یک فیلم سینمایی بیرون کشیده‌اند که خیلی فروخت و تحسین شد و حالا بهانه‌ی تهیه‌ی این پرونده است؛ در مسیر شناخت شخصیت‌های داستان و حال‌وهوا و خالقان آن، با مقاله‌هایی در باب اخلاقیات و سیاست در این مجموعه.

درگذشتگان  حسین واثقی (1314-1386)
علیرضا محمودی:
روز پانزدهم بهمن 1386، مدیران یكی از خانه‌های سالمندان تهران جسد پیرمرد 27 ساله‌ای را كه پاهایش را به علت پیشروی دیابت از دست داده بود، برای دفن به بهشت زهرا منتقل كردند. تشییع، تدفین، خاك‌سپاری و ترحیم در سكوت برگزار شد. كسی خبردار نشد كه آن‌كه در سكون و سكوت تمام كرد یكی از پدیده‌های بی‌بدیل سینمای ایران بود؛ پركارترین آهنگ‌ساز تاریخ سینمای ایران با بیش از 180 فیلم در كارنامه به عنوان آهنگ‌ساز ترانه‌ها‌ و سازنده‌ی موسیقی متن، در حالی كه یك نت هم روی خط حامل ننوشت، هیچ سازی را به صدا درنیاورد و هرگز در محافل رسمی موسیقی به رسمیت شناخته نشد. او پدیده بود. پدیده‌ای که برای اثباتش، امروز شاید دیرترین زمان ممكن باشد.

صداي آشنا گفت‌وگو با منوچهر اسماعیلی و ناصر طهماسب درباره‌ی دوبله در فیلم‌های علی حاتمی
نیروان غنی‌پور: یكی از برنامه‌های جشنواره‌ی اخیر فجر، تجلیل از زنده‌یاد علی حاتمی بود. در سال‌های اخیر بحث‌های فراوانی درباره‌ی ویژگی‌های سینمای حاتمی مطرح شده و در این میان، یكی از ویژگی‌های مهجور مانده‌ی این سینما كه تاكنون به طوركامل و موشكافانه به آن پرداخته نشده موضوع دوبله در آثار حاتمی است. دوبله در آثار حاتمی فراتر از صداگذاری یا نوعی فارسی‌گویی صرف، تبدیل به نوعی «شخصیت» شده است. در این باره، پای صحبت‌های دو یار دیرین حاتمی نشستیم؛ منوچهر اسماعیلی و ناصر طهماسب، دو بزرگ‌مرد دوبله‌ی ایران كه به‌سختی راضی به گفت‌وگو درباره‌ی خود می‌شوند، به‌سادگی و بااشتیاق حاضر به این گفت‌وگو شدند تا درباره‌ی جنبه‌ی مهمی از شخصیت هنری حاتمی صحبت كنند.

گفت‌وگو با حمید فرخ‌نژاد: سرخی آتش  
سعید قطبی‌زاده: از چه فیلم‌نامه‌هایی بیش‌تر خوشت می‌آید؟ 
حمید فرخ‌نژاد: سؤال ساده‌ای نیست و نمی‌شود جوابی داد كه همه‌ی جوانب را شامل شود اما یكی از معیارهایم متفاوت بودن نقش از كار قبلی‌ام است و دیگری قبول نقش‌های سخت. دلم می‌خواهد به خودم بگویم كه هیچ كس بهتر از من نمی‌توانست این نقش را اجرا كند. این‌جوری احساس خوبی می‌كنم. مثلاً پرویز پرستویی برای من یك بازیگر كامل است. در مرد عوضی همان‌قدر درخشان است كه در آژانس شیشه‌ای. خودت می‌دانی كه كروركرور بازیگر داریم كه در فیلم‌های مختلف فقط لباس‌شان عوض می‌شود یا رنگ روسری‌شان تغییر می‌كند. همان آدم با همان ویژگی‌ها آمده تو این فیلم. راستش من این‌ها را بازیگر نمی‌دانم. دوست دارم در فیلم‌های شاخص بازی كنم. فیلم‌های شاخص یا خیلی خوب می‌شوند یا افتضاح. با این‌كه حیطه‌ی سینمای ایران محدود است اما عاشق نقش‌هایی هستم كه قبول آن‌ها مثل قمار است؛ یا پیروز می‌شوی یا با كله سقوط می‌كنی.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO