جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۳ اسفند ۱۳۸۷

شماره‌ 391 ماهنامه‌ فیلم - اسفند 1387

ترانه علیدوستی در «درباره‌ی الی»، ساخته‌ی اصغر فرهادی، عکس از: سیاوش نقش‌بندی
فهرست مطلب‌ها

سینمای ایران
خشت و آینه:
یادداشت‌هایی از نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: آناهیتا (عزیزالله حمیدنژاد)، بیداری (فرزاد مؤتمن)، عصر روز دهم (مجتبی راعی)، طلا و مس (همایون اسعدیان)، كیمیا و خاك (عباس رافعی)، مینور/ ماژور (علیرضا رسولی‌نژاد)/ برخوردها ادامه دارد: باز هم اختلاف در میان تهیه‌كنندگان/ انقلاب و طبیعت: نمایشگاه عكس‌های ناصر تقوایی و محمود كلاری/ درگذشت فریدون خوشابافرد (7831-2231) و كریم چمن‌آرا (7831-2031) و نوشته‌هایی به یاد آن‌ها/ تغییرات جشنواره/ جایزه‌ی خرس نقره‌ای برلین به اصغر فرهادی برای كارگردانی درباره‌ی الی داده شد. 
نقد فیلم: مخمصه (محمدعلی سجادی)/ گناه من (مهرشاد كارخانی)

هوا دل‌پذیر شد...
گزارش‌های بیست و هفتمین جشنوارة بین‌المللی فیلم فجر: برگزیدگان/ جشنواره‌ی 27، بخش به بخش: چشم واقعیت (مسابقه‌ی آثار كوتاه، نیمه‌بلند و بلند مستند ایرانی)، جام جهان‌نما (مسابقه‌ی بین‌الملل)، در جست‌وجوی حقیقت (مسابقة سینمای معناگرا)، جلوه‌گاه شرق (سینمای آسیا)، جشنواره‌ی جشنواره‌ها، نمایش‌های ویژه (فیلم‌های داستانی/ سینمای مستند)/ سینمای ایران در جشنواره‌ی 27، فیلم به فیلم/ برگزیدگان جشنواره از نگاه منتقدان و نویسندگان ماهنامه‌ی «فیلم»
در حال و هوای جشنواره: خاطره‌هایی از این سال‌ها: یادمانده‌های نویسندگان مجله از دوره‌های مختلف جشنواره‌ی فیلم فجر

سینمای جهان
- نمای دور:
خوب، بد و عجیب سینمای جهان در سال 2008: سینماهای ملی در برابر هالیوود/ گپی با دیوید فینچر، كارگردان مورد عجیب بنجامین باتن: در سینما هر كاری می‌شود كرد، به شرطی كه پولش را داشته باشی
خبرهای كوتاه: اعتراض زاغه‌نشین‌های هند به میلیونر زاغه‌نشین/ بازگشت استیو مك‌كویین/ ونوس تیره‌روز/ علاقه به آیزاك آسیموف/ دودستگی در سینمای سوئد/ خاطرات پاتریك سوییزی/ باز‌سازی «شرق بهشت»/ موفقیت «صخره‌ی سرخ 2»/ كلونی پسر در كلاس درس پدر/ همكاری سینمایی دانمارك و نروژ/ فاكس به جای دیزنی/ بازارسیاه بلیت مراسم اسكار/ تام و جری روی پرده/ سومین موزه‌ی بروس لی/ فیلم‌های كمك‌آموزشی/ و...
- نمای درشت: نوشته‌هایی درباره‌ی در بروژ (مارتین مك‌دانا)، جهان ادبی فیلم، چگونگی ساخته شدن فیلم و گفت‌وگو با كارگردان و دو بازیگرش كالین فارل و برندن گلیسن، همراه با مصاحبه‌ی اختصاصی با ایجیل مدیر فیلم‌برداری آن
- درگذشتگان: رابرت مالیگان
سال رویدادهای غیرمنتظره: نامزدهای اسكار 2008، همه چیز درباره‌ی اسكاری‌های امسال و نامزدهای دریافت تمشك زرین

همكاران این شماره: فاطمه احمدی، محمد باغبانی، محسن بیگ‌آقا، مسعود پورمحمد، امیر پوریا، عبدالله تربیت، ارسیا تقوا، نغمه ثمینی، محمد جعفری، مصطفی جلالی‌فخر، احمدرضا جلیلی، نیما حسنی‌نسب، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، اشكان راد، جواد رهبر، كیكاوس زیاری، آنتونیا شركا، محمد شكیبی، سروش صحت، تهماسب صلح‌جو، احمد طالبی‌نژاد، جواد طوسی، الهام طهماسبی، شاپور عظیمی، امیر قادری، رضا كاظمی، هوشنگ كاوسی، ایرج كریمی، حمیدرضا مدقق، مجید مصطفوی، حسین معززی‌نیا، صوفیا نصراللهی، اصغر نعیمی، خسرو نقیبی، جهانبخش نورایی، یاشار نورایی، پرویز نوری، صفی یزدانیان. 
صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی 

بیش‌تر مطالب این شماره، اختصاص به بررسی فیلم‌های بیست‌و هفتمین جشنواره‌ی فیلم فجر، و خاطره‌هایی از دوره‌های گذشتة آن دارد.

قسمتی از یادداشت‌ها درباره‌ی فیلم‌های ایرانی جشنواره

اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان دیگر
ایرج كریمی: اگر درباره‌ی الی در نوع خودش فیلمی بی‌سابقه در سینمای ایران است اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان دیگر كمدی بی‌سابقه‌ای در این سینماست. و از آن‌جا كه در چند سال اخیر عموماً فیلم‌های مبتذل را كمدی می‌نامند این تأكید ظاهراً به‌جاست كه اشكان... كمدی آبرومند بی‌سابقه‌ای در سینمای ایران است. این كمدی سیاه و استثنایی دنیای كودنی را نشان می‌دهد كه در آن از هیچ‌كس برای هیچ‌كس كاری ساخته نیست: از روان‌پزشك برای بیمارش، از گالری‌دار برای نقاش، از پلیس برای امنیت عمومی، و... ولی با این حال در سیر مالیخولیایی و آنارشیستی رویدادها توصیه‌ی روان‌پزشك، پیش‌بینی گالری‌دار، و فعالیت پلیس درست و به گونه‌ای غریب، بامعنا از كار درمی‌آید. این دنیایی‌ست كه منطق تصادف ـ اگر امر تصادفی اصلاًً منطق‌بردار باشد ـ بر آن حكم می‌راند.

هوشنگ گلمكانی: خیلی از فیلم‌سازان جوان و نوجوی سال‌های اخیر، مایه‌ی غرور و افتخارند. آن‌ها نه‌تنها مدام از مرزهای محدود کلیشه‌های مضمونی و داستانی فراتر می‌روند، بلکه کلیشه‌های ساختاری سینمای سنتی و محافظه‌کار را هم می‌شکنند. فیلم‌های‌شان نشان می‌دهد که چه‌قدر باطراوت و به‌روزند و با سینمای روز دنیا پیوند محکمی دارند. مهم نیست که بعضی‌شان به دام تقلید می‌افتند. مهم این است که از درون این جریان زنده و و جوان و پویا استعدادهای درخشانی شناخته و معرفی می‌شوند. یکی از بهترین فیلم‌سازان این جریان، همین شهرام مکری است که خوش‌بختانه پیش‌بینی‌ها در مورد آینده‌اش را نقش بر آب نکرد و حالا با سه فیلم کوتاه و یک فیلم بلند، به‌راحتی می‌شود عنوان «سینماگر مؤلف» به او داد. به نظرم مضمون همه‌ی فیلم‌های مکری، «بازی‌های تلخ و طنزآمیز تقدیر» است و در ساختار و اجرا، او در نخستین فیلم بلندش هم ترکیبی از دغدغه‌ها و بازیگوشی‌های آشنای سه فیلم کوتاهش را در قالب تازه‌ای عرضه کرده است.

امیر قادری: آفرین به شهرام مکری، اول به این دلیل که استانداردش را پس از چند فیلم کوتاه در یک فیلم بلند هم حفظ کرده است. بعد به این دلیل که از پیچیدگی داستان فیلمش، بر خلاف بعضی همکارهایش، برای رد گم کردن و پوشاندن کمبودها استفاده نکرده است. فیلم پیچیده است، چون باید پیچیده باشد. سرنخ‌اش را که پیدا کنی، همه چیز سر جای خودش قرار می‌گیرد. سوم به دلیل داشتن این روحیه که برایش مهم است تماشاگر فیلم‌ اسیر توانایی و خودنمایی او در مسیر تعریف یک داستان پیچیده نشود، بلکه خالق و مخاطب، مسیرشان برای درک اثر را در کنار هم طی کنند. بعد به خاطر توانایی که در یک‌دست کردن بازی‌های فیلمش دارد. و پنجم به خاطر شخصیت و ظرفیتش. در طول این چند سال، این قدر تعریف شنیده، اما جایگاهش را به عنوان هنرمندی که در هر لحظه باید عرق بریزد تا به مخاطبش لذت و آگاهی بدهد فراموش نکرده است.

بی‌پولی
مهرزاد دانش: بی‌پولی اگرچه حس و حال عمیق بوتیك را در مخاطبش برنمی‌انگیزد، ولی روی هم رفته اثر مفرح و جذابی از كار در آمده كه نشان می‌دهد نعمت‌الله و همكار فیلم‌نامه‌نویس‌اش هادی مقدم‌دوست، در طنزپردازی‌های اجتماعی و خانوادگی هم تسلط و اشراف كمی ندارند و با قالبی متوازن توانسته‌اند مفهوم «پز عالی، جیب خالی» را كه در سطح وسیعی از آدم‌های روزگار ما جاری است مطرح سازند. در این بین بیش‌ترین جذابیت كار مربوط به فصل‌هایی است كه بهرام رادان در آن شركت ورشكسته بین آدم‌هایی علاف‌تر از خودش روز را به شب می‌رساند و با توجه به ارجاعاتی كه نعمت‌الله به بوتیك در چند جای این فصل‌ها می‌دهد (مثل آن پنكه‌ی لكنتی یا سفره یا اصلاً خود فضا و تركیب عناصر موجود در آن)، می‌توان دریافت تا چه حد شناخت روی این جور آدم‌ها دارد. دیالوگ‌ها از امتیازهای شاخص كار است و در این بین صحبت‌های سیامك انصاری چه‌قدر خوب شكل گرفته است (آن عبارت «مفهوم انتزاعی رفاقت» درخشان است!)

مصطفی جلالی‌فخر: دلیل ماندگاری بوتیك جسارت سازنده‌ی آن در پرهیز از پرده‌پوشی بود و عبور از سطح روایت و لایه‌ی بیرونی شخصیت‌ها. برای همین بود كه تلخی دنیای آن‌ها ملموس بود و واقعیت محسوس آن‌ها ادامه می‌یافت. بی‌پولی با پرهیز و كنترلی تعمدی ساخته شده است. شاید نوعی پذیرش قواعد حرفه‌ای سینمایی كه تلخی بوتیك را دوست نداشت و بر خلاف توقع خودش و ما، پنج سال به او روی خوش نشان نداد. بی‌پولی سطحی نیست اما در سطح باقی می‌ماند و حد و سقف نگاه سرخوشانه به یك قصه‌ی تلخ را حفظ می‌كند، در حالی كه قصه‌اش دارای قابلیت لایه‌برداری تا ته تلخی و فقر را داشت (مثل سنتوری). نعمت‌الله ترجیح داده تا حدی جلو برود كه مجالی برای شوخی باقی بماند. او این كار را با مهارت و نكته‌سنجی انجام می‌دهد و همچنان نشان می‌دهد كه كارگردان كاربلدی‌ست. بی‌پولی به این دلیل فیلم خوبی است (و البته خیلی راه دارد تا به بوتیك برسد).

بیست
شهزاد رحمتی: بیست قطعاً فیلم بزرگی نیست (عجب قافیه‌ای!) و ادعایش را هم ندارد. فیلم ساده و جمع و جوری است كه تماشاگرش را تا آخر علاقه‌مند نگه می‌دارد و از آن دست فیلم‌هایی است كه می‌توان گفت آبرومند و محترم از كار در آمده‌اند. فیلم البته گاهی چنان ساده است كه آرزو می‌كنیم كاهانی كمی جاه‌طلب‌تر و بلندپروازتر از این بود! بزرگ‌ترین نقطه‌ی اتكای فیلم، بازیگران خوبش است و بازی‌های شایسته‌ای كه ارائه داده‌اند. علیرضا خمسه در نقش كاملاً جدی و در واقع عبوس آشپز رستوران غافل‌گیركننده بود و گوشه‌ی دیگری از توانایی‌هایش را به رخ كشید. توانایی‌هایی كه سینمای ایران تا حالا به آن‌ها توجهی نكرده بود. مهتاب كرامتی را علاوه بر بازی خوبش به دلیل دیگری هم باید ستود و آن هم این‌كه بدون هیچ پروا و ملاحظه‌ای اجازه داده تا چهره‌اش را چنین تكیده و پژمرده كنند. خیلی از بازیگران زن جوان سینمای ما حاضر به پذیرفتن چنین چهره‌‌ای و چنین نقشی نیستند.

پستچی سه بار در نمی‌زند
 سعید قطبی‌زاده: هیچ وقت تا حالا این‌قدر پا نداده بود كه قدرت حسن فتحی را در دیالوگ‌نویسی با علی حاتمی مقایسه كنیم. بهتر است این‌طور بگویم كه وزن دیالوگ‌ قصه‌های طبقه‌ی دوم و سوم، آن‌قدر هست كه در خاطره‌ها بماند اما در حال حاضر نمی‌توانم هیچ كدام‌شان را نقل كنم از بس كه پشت‌سرهم و تندتند ادا می‌شوند. این را می‌گذارم پای عدم اعتماد‌به‌نفس فتحی تا به مشكل اصلی فیلمش اشاره كنم كه آن هم محصول همین تواضع بی‌دلیل است. فتحی در توضیح یك‌ربع پایانی فیلمش در جلسه‌ی مطبوعاتی گفت كه می‌خواسته فیلمش برای تماشاگر عام جذابیت داشته باشد و ممكن بوده ابهام‌های فیلم، مردم را پس بزند. در صورتی كه فیلم اگر بخواهد تماشاگرش را پس بزند، مردم تا آن دقایق پایانی اصلاً طاقت نمی‌آورند و تازه خیلی از همین تماشاگران عادی به پایان فیلم معترض‌اند. كار بزرگ فتحی در پستچی... ربط نمایشی سه قصه‌ی ظاهراً بی‌ربط به همدیگر است. این هماهنگی میان قصه‌ها، واقعیتی است كه تماشاگر از ابتدای فیلم آن را به عنوان یك فرض می‌پذیرد و در طول فیلم به آن عادت می‌كند. اگر حرفی هم هست كه قرار است گفته شود، لابه‌لای همین رفت‌وبرگشت‌ها گفته شده، پس دلیلی برای آن نوع پایان‌بندی وجود ندارد.

محسن بیگ‌‌آقا: نمی‌دانم چرا حضور حسن فتحی در سینمای ایران برایم یادآور حضو داود میرباقری است. هر دو از سریال‌سازی به سینما رسیدند و هرچه سریال‌های‌شان محكم و جذاب و درست ساخته شده بودند، در سینما فیلم‌ اول‌شان عامه‌پسند و البته پرفروش بود. داود میرباقری پس از سریال امام علی(ع)، كه بی‌تردید بهترین سریال مذهبی بعد از انقلاب است، فیلم عامه‌پسند آدم برفی را برای سینما ساخت كه به هیچ‌وجه شباهتی با آن سریال نمی‌توان در آن پیدا كرد. حسن فتحی نیز پس از سریال‌های پربیننده‌ای مثل شب دهم به سینما آمد و فیلم عامه‌پسند ازدواج به سبك ایرانی را ساخت. پس از بازگشت به تلویزیون او دو سریال خوب مدار صفر درجه و میوه‌ی ممنوعه را ساخت كه هم توانایی‌اش در ساخت سریال‌های تاریخی و هم قدرتش در ارائه یك موضوع جذاب روز را به نمایش گذاشت. مثل فیلم دوم میرباقری، ساحره، حسن فتحی نیز فیلم دومش را فرمالیستی ساخته كه پس‌زمینه‌اش سینمای وحشت است و البته از جنبه‌های معناگرا هم بی‌بهره نیست!

تردید
 یاشار نورایی: تردید در نگاه نخست، تلاشی ستایش‌برانگیز برای بومی کردن نمایش‌نامه‌ی مشهوری است که بارها در بافت‌ها و بسترهای فرهنگی مختلف به تصویر کشیده شده اما جای نسخه‌ی ایرانی آن خالی بود. انتظار از کارگردان‌هایی که فیلم اول‌شان یک اتفاق خجسته بوده در مورد کار بعدی این کارگردان‌ها بیش‌تر است و به همین دلیل می‌توان تردید را از این منظر ستود که نسبت به پرده‌ی آخر پیشرفت محسوسی چه در اجرا و چه در انتخاب موضوع در آن دیده می‌شود. به همین دلیل نقص‌های فیلم در مقابل تلاش کارگردان برای هرچه بهتر کردن برداشت ایرانی‌اش از هملت، آن هم با امکانات کم و محدود، چندان به چشم نمی‌آید و خللی در لذت بردن از طراحی صحنه و لباس و فیلم‌برداری و تدوین خوب فیلم به وجود نمی‌آورد. اما نامی که واروژ کریم‌مسیحی بر فیلم به‌دقت طراحی و اجرا شده‌اش نهاده، تنها اشاره‌ای به خصیصه‌ی محوری شخصیت هملت و مابه‌ازای ایرانی او یعنی سیاوش و طبعاً گسترش تعلیق سینمایی در اثر از طریق محوریت بخشیدن به این خصیصه نیست. بلکه بیش‌تر نوعی مکاشفه‌ی شک‌آلود با موضوع یگانه شدن تراژدی مکتوب در متنی ادبی با عناصر زندگی روزمره و توانایی‌های انسان در تغییر دادن تقدیر خویش است، ولو این‌که انسان به جزییات آن‌چه قرار است اتفاق بیفتد آگاه باشد.

خسرو نقیبی: واقعاً می‌خواستم تردید را دوست داشته باشم اما حجم خودنمایی یک ساعت و نیم نخست فیلم که آشکارا همه‌ی بازیگران فیلم را هم در خود غرق کرده، چنان بود که دیگر نمی‌شد آن 45 دقیقه‌ی پایانی (و به ویژه نیم ساعت اول این 45 دقیقه) را با خیال راحت تماشا کرد یا دوست داشت. اگر منطق داستان تردید را بپذیریم و با آن چارتی که روی تخته کشیده شده و قرار است موقعیت هملت‌وار کاراکترها را نشان دهد مشکلی نداشته باشیم، فیلم از جایی که مثلث سه‌نفره در سینما رکس کنار هم جمع می‌شوند، از همان‌جایی که دختر نزد عاشق جفاکار می‌آید تا گلایه کند، راه می‌افتد و خوب هم پیش می‌رود اما چینش آدم‌های فیلم‌نامه از ابتدا چنان بوده که حالا نمی‌توان برای مردن‌شان خوش‌حال بود یا ازشان بد گفت. اصلاً چنان تکلیف برخی کاراکترها نامشخص است (مثلاً زنی که نقش‌اش را مهتاب کرامتی بازی می‌کند) که پایان فیلم فقط یک مجلس کشت‌وکشتار می‌شود با پایانی متفاوت از هملت. بازی‌ها (جز در مورد ترانه علیدوستی و حامد کمیلی که قطعاً مقاومت‌شان مقابل ایده‌های بازی‌گیری کارگردان بیش از دیگران بوده) پر از تصنع و اغراق است که اگر در پرده‌ی آخر حسن بود، این‌جا یک ضایعه برای فیلم محسوب می‌شود و فضاسازی‌های زفیرلی‌وار (و نه بیضایی‌گونه) که گروهی پی هم می‌دوند و دائم به هم برخورد می‌کنند و نقش زمین می‌شوند، پس از دفعات اول و دوم دیگر آزاردهنده است.

حیران
محمد شكیبی: حیران بهتر وگرم‌تر می‌شد اگر بین مستندگونه بودن و داستان‌گویی یكی را انتخاب می‌كرد. در وضعیت فعلی، شالیزه عارف‌پور در اولین فیلم بلندش داستان دلدادگی دختری ایرانی و ازدواجش با مردی افغان را كه فاقد كارت اقامت در ایران است به عنوان موضوع محوری انتخاب كرده اما لااقل در نیمی از زمان فیلم به جای قصه، مستندنمایی حوادث و ماجراها در اولویت قرار گرفته. مثلاًً فرایند دلدادگی ماهی و حیران برق‌آسا و با یك نگاه برگزار می‌شود تا فیلم به حرف اصلی‌اش بپردازد؛ كه همان معضل و مشكل اجتماعی تلخی است كه در نتیجه‌ی ازدواج زنان ایرانی با مردان افغان به وجود آمده و گرفتاری‌های حقوقی و قانونی و معیشتی بسیاری را برای این گونه زنان و به‌ویژه فرزندان آن‌ها ایجاد كرده. حیران در سالی كه اغلب فیلم‌ها از ورود به حوزه‌های اجتماعی و انتقادی و  سیاسی پرهیز كرده و تعداد قابل توجهی از فیلم‌ها به بیان جنبه‌های گوناگون مشكلات خانوادگی و عاطفی بسنده كرده یا به تصویر كردن ذهنیت و فانتزی‌های شخصی روی آورده بودند، یكی از معدود فیلم‌های متمایل به بیان معضلات عام اجتماعی است. افسوس كه پی‌رنگ‌ها و گره‌های داستانی امروزی‌تری را به آن نیفزوده تا به جلب توجه و علاقه‌ی بیش‌تر تماشاگر بینجامد.  

درباره‌ی الی

احمد امینی: درباره‌ی الی فارغ از همه‌ی تحسین‌های به‌جایی كه نثارش شد و فارغ از بی‌اعتنایی آشكار و جهت‌دار به هنگام پخش جوایز، از نظر من تجربه و تمرینی یكه (در سینمای ایران البته) است در زمینه‌ی كار با بازیگر (درآوردن شخصیت‌ها، كنترل لحن‌ها و حركت‌های فردی و عمق بخشیدن به زنجیره‌ی عمل‌ها و عكس‌العمل‌ها ـ چه در قبال حوادث چه در برابر یكدیگر ـ در مرحله‌ی پیش از فیلم‌برداری، در طول دورخوانی‌ها، تمرین‌های فردی و گروهی، كه گمان می‌كنم بخش عمده‌ای از فیلم‌نامه هم در همین دوران شكل گرفته باشد) و موفقیت نهایی در اجرا و تلفیق میزانسن‌های قطعی‌شده در مقابل دوربینی دقیقاً كنترل‌شده و تدوینی مدون و پویاست. فیلم را فقط یك بار دیده‌ام، بنابراین نمی‌توانم خیلی وارد جزییات بشوم، اما هر كس كه تجربه‌ی فقط ده‌بیست دقیقه كار با بازیگر و دوربین را داشته باشد، می‌داند كه درآوردن میزانسن‌هایی با ده شخصیت جوان (و كودك) فعال و پرتحرك و تصمیم گرفتن برای این‌كه در هر لحظه چه تعداد از این آدم‌ها را در كادر ببینیم (در چه اندازه‌ی كادری؟)، از كدام سمت به كدام سمت (از عمق به سمت دوربین یا برعكس) حركت بكنند (با چه سرعت و ریتمی؟)، از كدام لحظه به كدام لحظه قطع بشود یا نشود، كنترل نگاه‌ها به یكدیگر (داخل كادر یا خارج كادر)، مكث‌ها، سكوت‌ها، دوربین كجا پن كند یا اصلاً حركت انتقالی دوربین را لازم داریم یا نه و...، واقعاً كار نفس‌بری است و استادی می‌خواهد.

امیر پوریا: بسیاری، از جمله گراهام پتری مورخ و منتقد مشهور انگلیسی، هنگام نمایش آگراندیسمان آنتونیونی دچار این اشتباه شدند که با فیلمی معمایی مواجه‌اند؛ آن هم درباره‌ی جسدی که تصادفاً گوشه‌ی عکسی از چشم‌انداز پارک دیده می‌شود. و بعد پی‌نگرفتن و روشن نکردن ماجرای این جسد را ضعف فیلم و ناکامی در به سرانجام رساندن خط معمایی جذابش دانستند! حالا و در برخورد با درباره‌ی الی هم این احتمال وجود دارد که بابت همانندی کلی و اولیه‌ی خط داستانی «گم شدن دختری از میان جمعی در ساحل دریا»، فیلم دارای نسبتی با ماجرای آنتونیونی تلقی شود. ولی اولاً مبنای ساختاری و لحن قصه‌گویی فیلم فرهادی، کاملاً درام‌پردازانه است و از «طفره‌رفتن»های سینمای مدرن آنتونیونی در آن خبری نیست. ثانیاً هدف فیلم فرهادی رسیدن به معادلاتی پیچیده از قضاوت‌های آدم‌ها در قبال یکدیگر و اتفاق‌های بحرانی پیرامون‌شان است در حالی که فیلم آنتونیونی دقیقاً کم‌ترین بها را به این موضوع می‌دهد و هرگز میلی به قضاوت اخلاقی نسبت به رابطه‌ی ساندرو (گابریله فرزتی) و کلودیا (مونیکا ویتی) که در خلال جست‌وجو برای یافتن دوست‌ گم‌شده‌شان آنا (لئا ماساری) شکل گرفته، در ما پدید نمی‌آورد.

رضا کاظمی: ایده‌ی اساسی شکل‌گیری درباره‌ی الی درباره‌ی حذف ناگهانی یک عنصر از ساختار درام و جست‌وجوگری در دو سطح، یکی برای کشف تجسد مادی و دیگر برای رمزگشایی از هویت واقعی‌اش، ایده‌ی تازه‌ای نیست. اتفاقاً نمی‌خواهم به نمونه‌ی شناخته‌شده‌ی ماجرای آنتونیونی بپردازم. فیلم زیر شن (فرانسوا ازون) که فیلم محبوبم است درباره‌ی زن و شوهر میان سالی است که برای آب‌تنی به کنار دریا می‌روند و در فاصله‌ی یک چرت زدن مختصر زن در زیر آفتاب، شوهر برای همیشه ناپدید می‌شود و جست‌وجوی زن برای یافتن شوهر به کشف و برداشت تازه‌ای از هستی و ماهیت واقعی مرد و رابطه‌ی زناشویی‌شان می‌انجامد. پرداخت موازی وهم و واقعیت فیلم ازون در فیلم فرهادی به چشم نمی‌خورد و میزانسن‌ها و آرایش عناصر و بازی بازیگران درباره‌ی الی تداعی‌گر کارهای جان کاساوتیس است و حتی همان دغدغه‌های زوجیت و خانواده در فیلم به چشم می‌خورد ولی آسیب‌پذیری اساسی فیلم فرهادی در جایی است که او ریتم و لحنی تند و پرتنش را پس از نقطه‌عطف یا گره‌افکنی فیلم - ماجرای الی ـ برمی‌گزیند.

ارسیا تقوا: حتی اگر فیلم‌ساز یك فیلم‌نامه‌ی دكوپاژشده‌ی كامل هم داشته باشد باز باید حواسش به كلی شرایط مخدوش‌كننده باشد تا فیلمش از كار در بیاید. اگر كسی چنین دقت و تسلطی بر گستره‌ی اثرش داشته باشد فیلمی چون درباره‌ی الی می‌سازد؛ فیلمی كه همه چیزش به‌جاست، فراز و فرود داستانش را به شكلی تكان‌دهنده و ظریف نشان می‌دهد، و داستان را هر جا كه لازم می‌داند متوقف می‌كند تا به تماشاگر فرصت فكر كردن بدهد. فیلمی كه داستان دوخطی‌اش هم متأثركننده است، اصلاًً پرسوزوگداز نیست لحظه‌ای مجال احساساتی شدن صرف و حتی قطره‌ای اشك ریختن نمی‌دهد. در هر لحظه‌ی فیلم مجموعه‌ای از حس‌ها را تجربه می‌كنیم. فیلم مجال نمی‌دهد كه با هیچ حسی حتی برای لحظه‌ای تنها بمانیم. مطمئناً باور نمی‌كنید كه  بازی ساده‌ی پانتومیم شبیه آن‌چه در تبلیغات تلوزیونی یكی از شركت‌های عرضه‌كننده‌ی خطوط تلفن همراه می‌بینیم در فیلمی این قدر پرتعلیق و پرتنش باشد.

زادبوم
 محمد جعفری: داودی ده سال پیش با ساخت فیلم مرد بارانی گرایش خود را به موضوع‌های اجتماعی با درون‌مایه‌ی سیاسی نشان داده بود و حالا زادبوم را با نیم‌نگاهی به سیاست با محتوای اجتماعی ساخته است و هرچند هزینه‌ی سنگین فیلم توسط حوزه‌ی هنری و بنیاد سینمایی فارابی تأمین شده، اما او كوشیده فیلمی فراتر از تم جشنواره‌ی فیلم فجر (تجلی اراده‌ی ملی) ارائه دهد و به‌نوعی، بیان‌گر نوستالژی میهنی از یاد رفته باشد. موضوع فروپاشی خانواده‌های مهاجر ایرانی پیش از این بارها در فیلم‌هایی به تصویر كشیده شده بود كه مؤثرترین آن‌ها شب یلدای كیومرث پوراحمد بود و حالا در زادبوم، داودی همین ایده را با استعاره‌ی پرمعنای لاك‌پشت‌هایی كه برای تخم‌ریزی به زادگاه‌شان بازمی‌گردند، دست‌مایه‌ی كار خود قرار داده و كوشیده از هم‌خوانی اجتناب‌ناپذیر با نوع نگاه میهن‌پرستی فرمایشی پرهیز كند.

سوپراستار
هوشنگ گلمكانی: این یک نقطه‌عطف در کارنامه‌ی تهمینه میلانی است. نقطه‌ی آغاز به تعادل و اعتدال رسیدن، از شعار پرهیز کردن، دنیا را سیاه یا سفید ندیدن، و از همه مهم‌تر در اجرا به پختگی رسیدن. چه خوب شد یک بار هم خانم میلانی تعهد خود بابت اصلاح روابط زنان و مردان و نقد مردسالاری را کنار گذاشت و سراغ مضمون دیگری رفت تا این اتفاق سینمایی هم در کارنامه‌ی او بیفتد. اصلاًً شاید همین تغییر مضمون، این فروکش کردن غیظ و غیرت زنانه، و این‌که حالا قصد ندارد از زورگویی مردان ظالم علیه زنان مظلوم حرف بزند، باعث شده با تمرکز توانش در کارگردانی، از آن اجراهای گل‌درشت در فیلمش – که عمدتاً در صحنه‌های شعاری دیده می‌شد – دیده نشود. گاهی حتی سوپراستار شبیه فیلمی می‌شود که کارگردان ندارد و این نشانه‌ی پختگی است. شاید مهم‌ترین نقطه‌ضعف فیلم رویکرد کلیشه‌ای او به استفاده از موسیقی و جنس موسیقی انتخابی‌اش است. میلانی البته هنوز خود را بیش‌تر یک متعهد اجتماعی می‌داند تا فیلم‌ساز، اما سوپراستار می‌تواند آغازی باشد برای تجدید نظر یک فیلم‌ساز بی‌قرار در استراتژی آشنایش. در آن صورت، او فیلم‌ساز بهتری خواهد شد که می‌تواند به افزایش تأثیرگذاری اجتماعی فیلم‌هایش هم کمک کند. نکته‌ی مهم دیگری که نباید در سوپراستار نادیده گرفت، این است که زرین‌دست سبک آشنای فیلم‌برداری‌اش را آگاهانه در این فیلم به نفع مضمون و ساختار فیلم کنار گذاشته. این همان کار درستی است که او در بی‌پولی هم انجام داده است.

شبانه‌روز
سعید قطبی‌زاده: برای من كه شبانه را تا نیمه‌اش بیش‌تر نتوانستم تحمل كنم، شبانه‌روز یك اتفاق بود از آن رو كه فكر می‌كنم نقدهایی كه بر شبانه شد، روی سازندگان آن تأثیر داشت و علی‌محمدی و بنكدار در دومین تجربه‌ی مهم‌شان با حفظ علایق‌ مشترك، قواعد سینمای حرفه‌ای را هم رعایت كردند. تا پیش از تماشای شبانه‌روز هیچ تصوری درباره‌ی آن نداشتیم و معلوم نبود از دو كارگردان سینمای مستند كه در آثار بلند سینمایی‌شان علاقه‌مند به روایت‌های غیرخطی و ساختار نامعمول هستند، چه انتظاری باید داشت. اما شبانه‌روز قبل از هر نوع قضاوتی، فیلمی است كه در جریان سینمای حرفه‌ای ایران ساخته شده و هر نوع نوآوری و بدعتی را در ارتباط با مخاطب ارائه می‌كند. واكنش‌هایی كه شبانه‌روز به دنبال داشت، برخلاف شبانه ستایش‌ها یا پرخاش‌گری‌هایی نبود كه محتوای‌شان ربطی به فیلم نداشته باشد، بلكه نظرهای منفی و مثبتی بود با ارجاع به صحنه‌های فیلم، كه حكایت از این داشت كه تماشاگران مشكلی با ساختار پیچیده‌ی آن نداشته‌اند و روایت موازی قصه‌ها، در ارتباط آن‌ها با اثر اخلالی ایجاد نكرده است.

عیار 14 
امیر قادری: نفس عمیق را چه‌قدر دوست داشتیم و حالا عیار 14، نشان می‌دهد که پرویز شهبازی، آن قدر تجربه و دانش آکادمیک و سلیقه و هوش دارد که هر پروژه‌ای را، حالا هر قدر به‌عمد دور از فیلم موفق قبلی، به نتیجه‌ای مطلوب برساند. سکانس انفجار تانکر اگر خوب درمی‌آمد، آن وقت به‌تان می‌گفتم که با چه فیلمی طرف بودید. اما همین حالا هم عیار 14، با وجود جلوه‌ی‌‌ ظاهری ظاهراً بسته و محدودش، فن‌سالارانه‌ترین فیلم جشنواره است، با اجرای خیلی خوب بازیگران و احاطه‌ی کارگردان به ریزترین جزییات اثرش. و درک کمیابی که از لحظه‌ی نهایی فیلم دارد. و از همه‌ی این‌ها مهم‌تر دیدگاه سازنده‌اش که در هیچ کدام از دیگر آثار روشنفکرانه‌ی جشنواره‌ی امسال گیر نمی‌آید.

وقتی همه خوابیم 
مهرزاد دانش: بیضایی در آخرین فیلمش دو موقعیت را ترسیم می‌كند؛ نخست موقعیت ایده‌آل كه مربوط به گروه اولیه‌ی سازندگان فیلم و محصول‌شان است، و دوم موقعیت نامطلوب كه شامل آدم‌ها و نظرهای تحمیلی به آن گروه اولیه است. به این ترتیب یك جور جبهه‌بندی در درام شكل می‌گیرد: گروه آدم‌خوب‌ها و گروه آدم‌بدها. هر چه فضایل اخلاقی و پرنسیپ اجتماعی و آداب خانوادگی است در بین آدم‌خوب‌ها (كه به نوعی نماینده و سایه‌ی شخصیت خود فیلم‌سازند) گرد آمده و هر چه پستی و پلشتی و دنائت است در جماعت بدها. این مطلق‌گرایی در دوگانه‌پنداری آدمیان و موقعیت‌ها چه نسبتی با تفكر روشنفكرانه و مدرن دارد؟ موضوع آن‌جا شدت و حدت می‌گیرد كه فیلم‌ساز همین آدم‌بدها را با یك جور اغراق كاریكاتوری ترسیم می‌كند بی‌آن‌كه نقبی به ریشه‌ها و انگیزه‌ها بزند؛ و البته در این رویكرد هم چندان موفق نیست چرا كه با نگاهی اجمالی به همان موقعیت نخست هم می‌توان دریافت كه چندان خبری از فرهیختگی مورد ادعا وجود ندارد و قصه و بازی و موقعیتی كه قرار بود توسط این گروه روشنفكر پرمدعا ساخته و پرداخته شود، خود پر از ایراد است. درباره‌ی نگاه آكنده از تحقیر دیگران و  توطئه‌اندیشی تنیده در تاروپود فیلم هم می‌توان نكاتی را یادآور شد كه جایگاه پرمرتبت بیضایی در تاریخ سینما و نمایش و آموزش و پژوهش و حرمت‌گذاری به این موقعیت، مانع از تحققش می‌شود. شاید وقتی دیگر... 

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO