جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۷

شماره‌ 378 ماهنامه‌ فیلم - ویژه بهار 1387



فهرست مطلب‌ها


پرونده‌ی یک موضوع:
 ادبیات و سینما

نور و کلام/ مطالب و یادداشت‌هایی از چند نویسنده: رضا امیرخانی/ محمد بهارلو/ فیروز زنوزی جلالی/ ابوتراب خسروی/ ناهید طباطبایی/ داود غفارزادگان/ مصطفی مستور/ علیرضا محمودی/ علیرضا محمودی ایرانمهر/ جمال میرصادقی و مهدی یزدانی‌خرم درباره‌ی فیلم‌های ایرانی مورد علاقه‌شان، و چند فیلم‌ساز: علیرضا  رییسیان/ محمدعلی سجادی/ جمال شورجه/ ابوالقاسم طالبی/ محمدعلی طالبی/ ابراهیم فروزش/ احمدرضا معتمدی/ داریوش مهرجویی/ مازیار میری و تهمینه میلانی درباره‌ی داستان‌های فارسی که دوست دارند/ حاشیه‌ای بر رابطه‌ی ادبیات و سینما: واژه‌های گریزان/ بحران داستان‌گویی در ادبیات داستانی ایران: دو میراث هزارتوی داستان

گفت‌و‌گو
همسایه‌ی خوب ما: گفت‌وگو با مهدی هاشمی به مناسبت نمایش سریال‌های روزگار قریب و کارآگاهان 
پانزده سال بعد رسیدم: گفت‌وگو با مهران مدیری به مناسبت پخش آخرین سریالش مرد هزار چهره
یک بستنی خوشمزه با شکلات توت‌فرنگی:
گفت‌وگو با پیمان قاسم‌خانی درباره‌ی فوت‌وفن فیلم‌نامه‌نویسی‌اش و مسیری که از آغاز تا این‌جا پیموده است 
برداشت اول: گفت‌وگو با منوچهر مظفری، عبادالله به‌افروز و سعید عباس‌اصفهانی سه تصویربردار مرد هزار چهره

بررسی و نقد 
مستندهای برگزیده‌ی سال: «گروه مطالعات سینمای مستند» از میان 39 مستند سال گذشته دست به گزینش برترین‌ها زده‌اند و هر یک از اعضای گروه، درباره‌ی این گزینش یا ده فیلم برتر نوشته‌اند

سینمای جهان
نمای درشت: مجموعه مطالبی درباره‌ی مستند تازه‌ی مایکل مور (سیکو): چرا مایکل مور شارلاتان نیست؟/ گفت‌وگو با مایکل مور: اعتراف به اشتباه/ واکنش جامعه‌ی پزشکان آمریکا به سیکو: راست و دروغ/ ده حقیقتی که با تماشای سیکو دستگیرتان نمی‌شود: لطفاً مریض نشوید!/ مایکل مور علیه CNN: نوعی محاکمه‌ی تلویزیونی   
کیشلوفسکی سینمای آلمان: مجموعه مطالبی درباره‌ی تام تیکوِر فیلم‌ساز جوان و مستعد سینمای آلمان به مناسبت آخرین فیلمش عطر: داستان یک قاتل/ نگاهی به کارنامه‌ی تیکور: ماجراجویی‌های یک فرمالیست تقدیرگرا/ مقایسه‌ی داستان و فیلم عطر: تجسم بو/ دو نقد/ گفت‌وگو با تیکور درباره‌ی فیلم/ تیکور، فیلم به فیلم حاوی داستان، نقد هر فیلم و حرف‌های تیکور درباره‌ی فیلم‌ها
گاف‌های سینمایی: ایرادهای بامزه‌ای كه دیگران به نیابت از شما از فیلم‌ها گرفته‌اند
او هرگز ستاره نبود: نگاهی به زندگی و آثار ریچارد ویدمارک و مروری بر چند فیلم مهم او

همكاران این شماره: رضا امیرخانی، محمد بهارلو، مانی پتگر، محمد تهامی‌نژاد، نیما حسنی‌نسب، رضا حسینی، سعید خاموش، ابوتراب خسروی، احسان خوش‌بخت، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، شادمهر راستین، علیرضا رییسیان، فیروز زنوزی جلالی، محمدعلی سجادی، جمال شورجه، جواد رهبر، روبرت صافاریان، ابوالقاسم طالبی، محمدعلی طالبی، ناهید طباطبایی، شاپور عظیمی، داود غفارزادگان، ابراهیم فروزش، امیر قادری، پیروز کلانتری، محمدسعید محصصی، علیرضا محمودی، علیرضا محمودی ایرانمهر، مصطفی مستور، احمدرضا معتمدی، علیرضا معتمدی، حسین معززی‌نیا، داریوش مهرجویی، احمد میراحسان، جمال میرصادقی، مازیار میری، تهمینه میلانی، اصغر نعیمی، فرهاد ورهرام و مهدی یزدانی‌خرم      
روی جلد: مهران مدیری/ طراح جلد و صفحه‌آرایی: علی‌رضا امک‌چی


چشم‌انداز ۳۷۸ 

پرونده‌ی یک موضوع: نویسندگان درباره‌ی فیلم‌های ایرانی
/ فیلم‌سازان درباره‌ی ‌داستان‌های ایرانی

موضوع این مجموعه نگاهی دیگر به رابطه‌ی سینما و ادبیات است، آن هم فقط در حوزه‌ی سینمای ایران و ادبیات معاصر ایران. تحقق آن را هم به خود اهل ادبیات و سینما سپرده‌ایم. قالب پرونده این است که از فیلم‌سازان خواسته‌ایم درباره‌ی ادبیات بنویسند و نویسندگان درباره‌ی سینما، فارغ از این‌که فیلم یا فیلم‌های مورد نظرشان از ادبیات اقتباس شده یا نشده. موضوع را گسترده گرفتیم و بیش‌تر در پی پاسخ این پرسش بودیم که رابطه‌ی هر یک از این دو گروه با حاصل کار گروه دیگر چه‌گونه است. از فیلم‌سازان خواستیم درباره‌ی کتاب یا کتاب‌های مورد علاقه‌شان بنویسند؛ یا نگاهی کلی به این قضیه بیندازند. یا مثلاً اشتیاق به اقتباس از کدام اثر داشته‌اند و اگر می‌خواستند چنین کنند، چه وجهی از آن اثر برای‌شان اهمیت دارد. با این حال تأکید کردیم بهترین رویکرد، نوشتن درباره‌ی یک کتاب از میان آن‌هایی است که دوست دارند. پرسش از نویسندگان هم چنین قالبی در حیطه‌ی سینما داشت که در مجموع، نویسندگان پاسخ‌های دقیق‌تری به پرسش ما داده‌اند، گرچه متأسفانه بجز دو نفر (یکی از هر گروه)، بقیه پاسخ‌هایی کوتاه داده‌اند؛ در حد جواب دادن به یک نظرخواهی و نه توضیح مبسوط. با این حال به این نتیجه رسیدیم که موضوع آن‌قدر جذاب هست که می‌توان آن را در قالب مجموعه‌های دیگری با طرح پرسش از فیلم‌سازان و نویسندگان دیگری ادامه داد.

نمی‌خواهم اشتباهی باشم: گفت‌وگو با مهران مدیری
علیرضا معتمدی: ‌«مرد هزارچهره» در تعطیلات نوروزی توفانی از بازتاب‌های متفاوت برپا کرد؛ توفانی که امروز که یک ماه از پخش آخرین قسمت این سریال می‌گذرد، جز غباری از آن بر جای نمانده است. این سریال ثابت کرد که می‌شود با خیلی چیزها شوخی کرد بی‌آن‌که آسمان به زمین بیاید، می‌توان از خیلی چیزها انتقاد کرد، بی‌آن‌که تخریبی صورت بگیرد. این‌ها البته فقط گوشه‌ای از امتیازهای کار آخر مدیری است. چیزهای دیگری هم هست که در این گفت‌وگوی مفصل درباره‌شان حرف زده‌ایم، آن هم پس از پنج سال که از آخرین گفت‌وگوی مدیری با مطبوعات می‌گذرد و او نسبت به پنج سال پیش از همه نظر تغییر کرده است. به نظر می‌رسد این بهار، بهار مدیری‌ست. او تازه‌تر شده، یک فیلم موفق پرفروش روی پرده دارد، فیلم بعدی‌اش هم که احتمالاً از این یکی پرفروش‌تر خواهد بود در راه است، سریالش با موفقیت پخش شده و در تدارک ساخت اولین فیلم سینمایی‌اش است. این‌ها همه دلایل خوبی‌ست برای آن‌که پس از پانزده سال که یک نفس دویده، در این نفس تازه کردن بین راهش بدانیم که در پشت سر چه می بیند. او ذاتاً آدمی محجوب و خجالتی‌ست و با تصویری که از او در نقش‌هایش سراغ داریم زمین تا آسمان متفاوت است. چندان اهل گفت‌و‌گو نیست، در توفان حاشیه‌های سریال آخرش هم سکوت کرد تا غبارها بخوابد و صدایش بهتر به مخاطبانش برسد. من هم سعی کردم صدایش را با وضوح و ابعاد بیش‌تری منتقل کنم. هرچه نباشد معلوم نیست دیگر کِی تن به مصاحبه بدهد و از این فرصت باید برای دوست‌داران بی‌شمارش استفاده کرد تا درباره‌ی خیلی از چیزها از زبان خودش بشنوند. هرچه نباشد او مهم‌ترین چهره‌ی طنز تلویزیون ایران است؛ گرچه مخالفانی هم دارد که در این مدت تا دل‌شان خواسته او را نقد کرده‌اند، اما به نظر می‌رسد که حالا دیگر نوبت حرف زدن او رسیده است.

همسایه‌ی خوب ما: گفت‌وگو با مهدی هاشمی
عباس یاری: تصویری كه از شما داریم، شخصیت آرام و متین و ملایمی است. اما در سریال روزگار قریب، شخصیتی كاملاً متفاوت با آن‌چه همه از شما می‌شناسند ایفا كرده‌اید.
مهدی هاشمی: من وقتی شخصیتی را بیرونی بازی كنم، به هیجان می‌آیم. این یكی از آن شخصیت‌های بیرونی بود. حالا نه در حد سلطان و شبان، بگوییم مثل همسر. یعنی واكنش دارد. شخصیت‌های درونی، مثل دكتر قریب را هم خیلی دوست دارم. آن‌ها پرزحمت هستند، رنج دارند. نقش‌های واقعی درونی، خیلی سخت است. آ‌دم اندازه‌ی خود آن شخصیت رنج می‌كشد. اما در نقش‌های بیرونی، شما واكنش‌های‌تان را بیرون می‌ریزید. شبان در سلطان و شبان و احمد در همسر هرچه می‌خواستند می‌گفتند و بروز می‌دادند. این دكتر یاوری از همه‌ی آن‌ها جسورتر بود. چون زمینه‌ی واقعی داشت و فانتزی نبود. بیش‌تر جسارتش به چشم می‌آمد. فكر كردم این را با اندام معمولی خودم بازی كنم اما نویسنده نوشته بود او شخصی است چاق‌وچله و وقتی برایم شكم گذاشتند و شكلم عوض شد، گفتم خب، بقیه‌ی چیزها هم می‌تواند شكل خودم نباشد، وقتی گریمور پیشانی‌ام را برد بالا و خواست خطوط صورتم را مثل خودم كند، طی یك مذاكره خواستم پف صورتم بیش‌تر شود. همین ظاهرم خیلی كمك كرد تا بتوانم بازی كنم. از این حالت اعتراض هم بازیگر لذت می‌برد و هم تماشاگر. بازیگر باید شانس بیاورد تا از این نقش‌ها نصیبش شود. مثل شخصیت مك مورفی در فیلم دیوانه از قفس پرید. هرچند جك نیكلسن خوب بازی كرده، اما فكر می‌كنم هر بازیگر دیگری هم می‌توانست آن نقش را خوب ایفا كند، چون شخصیت برون‌گرا و جذاب است.

یک بستنی خوشمزه، با شکلات توت فرنگی: گفت‌وگو با پیمان قاسم‌خانی
درباره‌ی فوت‌وفن فیلم‌نامه‌نویسی‌اش

نیما حسنی‌نسب: بابت عذرخواهی به خاطر یك ساعت تأخیری كه موقع قرار گفت‌وگو داشتم، بستنی خریدم و رفتم پیش او. حق دارید باورتان نشود، ولی گفت اصلاً بستنی دوست ندارم و من مانده بودم چه‌طور می‌شود با كسی كه بستنی دوست ندارد مصاحبه‌ی خوبی كرد! می‌دانستم خیلی هم اهل حرف زدن و توضیح دادن نیست و فكر ‌كردم احتمالاً حرف‌های‌مان زودتر از خوردن این دوتا بستنی تمام می‌شود. وقتی شروع كردیم، حرف‌ها و موضوع‌های مختلف راه افتاد و پیمان قاسم‌خانی بر خلاف تصورم برای همه چیز توضیح و ایده و حرف‌های اساسی و شنیدنی داشت. این شد كه مصاحبه در نشست اول نصفه ماند و باقی‌اش را دو سه روز بعد ادامه دادیم. این گفت‌وگوی طولانی حاصل هفت هشت ساعت گپ‌‌و‌گفت درباره‌ی خیلی چیزهاست؛ چیزهایی كه شنیدنش از زبان یك فیلم‌نامه‌نویس درجه‌یك و خوش‌قریحه كه حس طنز كم‌یابی هم دارد، برای خودم كه جذاب بود و امیدوارم بخش‌های زیادی از این جذابیت‌ها روی كاغذ هم منتقل شده باشد.
غیر از این‌ها، حالا به این نتیجه‌ی مهم در زندگی رسید‌ه‌ام كه زود قضاوت نكنم و آدم‌ها را به‌سرعت دسته‌بندی نكنم؛ ممكن است یكی هم نویسنده‌ی خوبی باشد و هم شاید كارگردان قابلی شد و دوست خیلی خوبی هم بود، ولی از بدِ روزگار بستنی دوست نداشت!

مستندهای برگزیدۀ سالبا نظر و رأی «گروه مطالعات سینمای مستند»  
پیروز کلانتری: ما، «گروه مطالعات سینمای مستند ایران»، از دو سال و نیم پیش، در یک ارتباط آزاد و محفلی، ماهانه گرد هم می‌آییم، گپ و گفت داریم، با دوستان جوان مستندساز فیلم‌هایشان را می‌بینیم و گاه فعالیت بیرونی هم داریم: حول رابطۀ سینمای مستند و شهر، یک شماره برای فصلنامۀ شهرشناسی ایرانشهر در آوردیم، یک شماره هم «سینمای مستند و جامعۀ مدرن» برای فصلنامۀ فارابی و در جشنوارۀ سینماحقیقت میز داشتیم. همکاری‌های چند نفره‌مان در راه‌اندازی کارگاه‌های سینمای مستند، شرکت در هیأت‌های انتخاب و داوری جشنواره‌ها و فعالیت‌های این‌چنینی زیاد بوده است. جمع ما در ابتدا شامل همایون امامی، محمد تهامی‌نژاد، شادمهر راستین، روبرت صافاریان، پیروز کلانتری، محمدسعید محصصی، احمد میراحسان و فرهاد ورهرام بود. پس از مدتی امامی رفت و با فاصله‌ای کوتاه مانی پتگر به جمع‌مان پیوست. نقطۀ اشتراک ما نوشتن و تحقیق در فضای سینمای مستند، به‌خصوص سینمای مستند ایران است. دوست داریم تاریخ تحلیلی سینمای مستند ایران را بنویسیم یا نشریۀ سینمای مستند درآوریم و پی‌گیر انجام این امور هم بوده‌ایم و هنوز نشده است. اواخر سال پیش، خیلی دیر، به فکر افتادیم دست به انتخاب فیلم‌های خوب نمایش داده شده در سال 1386 بزنیم. به خاطر همین دیری، کار داشت در مرحلۀ فکر باقی می‌ماند که یک‌باره و در همان دیدار بهمن‌ماه عزم جزم کردیم که کار را عملی کنیم و پای کم‌و‌کاست و ایرادهایش هم بایستیم.
ده فیلم برگزیده: 1. به کجا تعلق دارم؟ (مهوش شیخ‌الاسلامی)/ 2. کارت قرمز (مهناز افضلی)  و عنکبوت آمد (مازیار بهاری)/ 4. روزهای بی‌تقویم (مهرداد اسکویی)/ 5. هفت فیلم‌ساز زن نابینا (محمد شیروانی)/ 6. باد دبور (محمد رسول‌اف)/ 7. قدرت (مهرناز اسدی)/ 8. تینار (مهدی منیری)/ 9. سیانوزه (رخساره قائم‌مقامی)/ 10. ایران در اعلان (فرحناز شریفی)

کیشلوفسکی سینمای آلمان: تام تیکوِر، هوای تازه در سینمای اروپا
نمایش دو فیلم بدو لولا، بدو و بهشت از سیمای جمهوری اسلامی باعث شد که نام یک فیلم‌ساز نامتعارف اروپایی هم برای طیف گسترده‌ای از تماشاگران ایرانی آشنا شود. تام تیكور در كشورش آلمان جایگاه ویژه‌ای دارد. اولاف مولر، منتقد آلمانی، پس از موفقیت بین‌المللی بدو لولا، بدو، در مقاله‌اش درباره‌ی وضعیت سینمای آلمان در مه 2001 در «فیلم كامنت» نوشت: «سینمای توسعه‌یافته و معاصر آلمان اکنون به‌واسطه‌ی ظهور یك استعداد جوان دوباره معنا پیدا كرده. واقعاً خوش‌حالیم كه سرانجام فیلم‌ساز جوانی در سینمای آلمان ظهور كرده كه فیلم‌هایش برای تماشاگران و منتقدان سراسر دنیا جذابیت دارد. او با خود چیزی به ارمغان آورده كه سینمای ناموفق دهه‌ی 1990 آلمان نداشت...». همین‌ها، انگیزه‌ی تدارک پرونده‌ای درباره‌ی تیکور را توضیح می‌دهد؛ فیلم‌سازی که با آغاز اعتبار جهانی‌اش، نوآوری‌های او و طراوت و فضای تازه‌ی آثارش در میان سینمادوستان ایرانی هم علاقه‌مندانی یافت. بهانه‌ی انتشار این مجموعه نمایش فیلم آخرش عطر: داستان یک قاتل است، اما مطلب اول این پرونده، مروری بر کل کارنامه‌ی تیکور است و بعد دو نقد دیگر بر این فیلم و مقایسه‌ی تطبیقی فیلم و کتاب. در بررسی کارنامه‌ی فیلم‌ساز، که زحمت گردآوری و ترجمه‌شان را رضا حسینی کشیده، فیلم به فیلم جلو رفته‌ایم که شامل خلاصه‌ی داستان، نقدی کوتاه و حرف‌های تیکور است. و تمام نقدها نوشته‌ی پیتر كاوی، مورخ نامدار سینماست.

نمای درشت: چرا مایکل مور یک شارلاتان نیست؟
امیر قادری: با وجود همه‌ی مخالفت‌ها و سدها و تهمت‌ها، با وجود انتخاب دوباره‌ی جرج دبلیو بوش به عنوان رییس‌جمهور آمریکا، مایکل مور مسیر فیلم‌سازی‌اش را تغییر نداده است. به همان سبک فیلم می‌سازد، با همان ایده‌ها و آرمان‌ها. آخرین فیلمش سیکو، مراحل تدارک و تولید پرماجرایی داشت (فیلم‌ساز ادعا می‌کرد که نسخه‌ی اصلی فیلمش را برای جلوگیری از بلاهای احتمالی، جایی خارج از مرز پنهان کرده است!) و شرکت‌های بیمه‌ی درمانی کوشیدند به هر شکلی شده محدودش کنند و جلوی نفوذ و عبورش را بگیرند. مور در چنین شرایطی، بار دیگر یک مستند موفق دیگر رو کرده که البته به اندازه‌ی دو فیلم قبلی‌اش، بولینگ برای کلمباین و فارنهایت 11/9 جنجال‌برانگیز نبوده، اما شهرت و تأثیر قابل توجهی داشته است. با توجه به حواشی همیشگی فیلم‌های مور، در این مجموعه هم بیش‌تر به جنجال‌ها و منابع آرشیوی و واکنش‌های مختلف نه چندان سینمایی به ادعاهای مطرح شده در فیلم مور پرداخته‌ایم. باشد که فرصتی دست دهد، منابع بیش‌تری فراهم شود، و گرد و خاک فرو بنشیند تا به مایکل مور به عنوان یک فیلم‌ساز هم بپردازیم.

او هرگز ستاره نبود : زندگی و آثار ریچارد ویدمارک (2008-1914)
ریچارد ویدمارک بازیگری بااستعداد و آفریده‌ی نظام استودیویی بود که در زمان و مکان مناسب وارد سینما شد. یک بازیگر قراردادی که تقریباً خلاقانه‌ترین و بهترین سال‌های کارش را در کمپانی فاکس قرن بیستم گذراند و با نقش‌هایی که در انتخاب آن‌ها آزادی زیادی نداشت چنان کنار آمد و آن‌ها را با عصاره‌ی ویدمارکی ـ که این نوشته قصد نزدیک شدن به آن را دارد ـ درآمیخت که به نظر می‌رسید برای تک‌تک آن نقش‌ها آفریده شده است. البته کارگردانانی که به دوستان او بدل شدند ـ مانند هنری هاتاوی و جان فورد و ساموئل فولر ـ او را تنها نگذاشتند و بیش از یک بار به سراغش رفتند . بزرگِ کمپانی ِفاکس، داریل اف. زانوک، قدر ویدمارک را به‌خوبی می‌دانست و در هفت سالی که ویدمارک در فاکس گذراند نقش‌هایی مناسب به او داد. ویدمارک در اوج قدرت و توانایی زانوک به فاکس پا گذاشت و همان طور که کاگنی فرزند جک وارنر قلمداد می‌شد، ویدمارک را باید فرزند زانوک دانست. ریچارد ویدمارک در 74 فیلم بین 1947 (بوسه‌ی مرگ) تا 1991 (رنگ‌های واقعی) ظاهر شد. بجز دهه‌ی آخر عمرش که به استراحت و چند حضور افتخاری گذشت تمام آن سال‌ها را در مقابل دوربین، نور تند پروژکتورها و تکنیسین‌های سخت‌گیر گذراند. تقریباً با هر نسلی از کارگردانان آمریکایی کار کرد؛ از آن‌هایی که از عصر صامت آمده بودند (فورد، ولمن) تا خلاق‌ترین کارگردانان دوره‌ی ناطق (هاتاوی، مایلستون)، از نوابغ سینمایی دهه‌ی پرشکوه 1950 (فولر، مینلی، پرمینجر) تا اولین نسل مدرنیست‌های هالیوودی (لومت) و نهایتاً فیلم‌سازان امروزی (هکفورد).

گاف‌های سینمایی: ایرادهایی كه دیگران به نیابت از شما از فیلم‌ها گرفته‌اند
ترميناتور 2: شيشه‌های جلوی كاميون پس از شكستن، دوباره سر جای‌شان برمی‌گردندنقص و ایراد موجود در فیلم‌ها و «گاف» دادن‌شان، مسأله‌ی دیروز و امروز نیست. از آغاز تاریخ سینما، فیلم‌ها گاف داده‌اند و باز هم خواهند داد. اما مسأله‌ی جدید این است كه با ظهور ویدئو و بعداً دی‌وی‌دی، برای مردم این امكان میسر شده كه وقتی متوجه نكته‌ای می‌شوند، می‌توانند فیلم را برگردانند و دریابند كه آیا واقعاً «گاف»ی صورت گرفته یا خیر؛ و حالا همین ویدئو و دی‌وی‌دی به پدید آمدن صنف جدیدی در بین سینماروها و فیلم‌بین‌ها كمك كرده كه اصولاً از این مچ‌گیری‌ها لذت می‌برند و دیگر به تعریفش برای دوستان و آشنایان هم بسنده نمی‌كنند و آن را جار می‌زنند: مجله‌ی «پرمیر» ـ چه نسخه‌ی فرانسوی و چه نسخه‌ی آمریكایی‌اش ـ سال‌هاست هر ماه بخشی را به این گاف‌ها اختصاص می‌دهد كه با سند و مدرك (چاپ عكس از صحنه‌های جرم)، پته‌ی فیلم‌ها را روی آب می‌ریزند. سایت اینترنتی IMDb هم برای هر فیلمی كه معرفی می‌كند، بخشی را همیشه به گاف‌هایش اختصاص می‌دهد. این مچ‌گیری‌ها به مرور زمان خیلی هم هوشمندانه‌تر و حیرت‌انگیزتر شده‌اند و در برخی موارد صرفاً به اشكال گرفتن از مشكلات ریز «منشی صحنه‌ای» محدود نمی‌شوند. مثلاً به این مچ‌گیری توجه بفرمایید كه وقتی خود اتریشی‌ها برای نخستین بار آوای موسیقی (1965) را دیدند، برای‌شان خیلی بامزه بود هنگامی كه خانواده‌ی فن‌تراپ در پایان فیلم، از طریق كوه‌ها به كشور دیگری می‌روند تا آزادی خود را بازیابند، در صورتی كه در واقع مستقیماً به طرف آلمان نازی پیش می‌روند! آن‌چه می‌خوانید گاف‌هایی‌ست كه در كتاب Flubs Film («گاف‌های سینمایی») چاپ شده. بخش اصلی این «مچ‌گیری»ها كار تماشاگران عادی سینماست و بعداً در قالب كتاب جمع‌آوری و عرضه شده‌ است.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO