… سفید کننده، پودر، آب، سیم، دستکشهای پلاستیکی، روزنامههای خیس، موج ملافههای سفید روی بند، تاپ تاپ تکاندن قالی و غبار یک ساله توی هوا… واکس، اطو، چند کیسه زبالهی پُر، هوهوی جاروبرقی… و، نسیم بهاری، سوسن، یاسمن، لالههای سرخ، گنجشگها پر… و اینک بهار.
بهار آمد، بیا؛ … ماهیِ قرمزِ کنار سفرة هفت سین، لحظهای از حرکت خواهد ایستاد، سیب چرخی خواهد خورد، سکه برقی خواهد زد و آوایی در فضا طنین خواهد افکند، دلمان خواهد لرزید: یا مُقلبالقلوب والابصار…
بهار آمد، از کنار سوسن و یاسمن، از کنار لالههای سرخ، با صدای جیکجیک گنجشگها، چهچهی قناریها، بر بال پروانهها.
بهار آمد، با دامنی از یاس و اقاقیا و پامچال و نرگس و شقایق و نغمههای عاشقانه.
بگشای پنجره، آغوش گشوده است بهار، امید، رویا…
بهار آمد. آمده است تا همنفسِ گل شویم، تازه شویم. رخت کهنه از تن و جان بر کنیم و نو شویم.
گل آمد. بهار آمد. بهاران خجسته باد!