جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۳۱ شهريور ۱۳۸۴

شماره‌ی 337ماهنامه فیلم (مهر 1384)


فهرست مطالب این شماره

فلاش‌بک: من، پاپاراتزو/ نقد حال ما/ من یک عقده‌ای هستم/ ما و «دیگران»/ تعریف عملیاتی/ خوب شد یادم آمد!/ دیگر دیر شده است...
خشت و آینه: یک فرصت‌سوزی دیگر/ هیچکاک و حادثه ی عراق/ ما عاشق نیستیم/ اثر ماندگار با سه تا علامت تعجب/ سینمای بخش‌نامه‌ای/  باشکوه و مبهم

رویدادها ـ فیلم‌های تازه: رؤیای خیس (پوران درخشنده)/ سینه‌سرخ (پرویز شیخ‌طادی)/  جنایت و جنحه (حمیدرضا محسنی)/ عصر جمعه (مونا زندحقیقی)/  رامی (بابک شیرین‌صفت)/ برای اولین بار در سینما ایران: بلیت نیم‌بها برای سانس‌های صبح/ پخش تیزرهای جاذبه‌های گردشگری ایران در شبکه‌های ماهواره‌ای/ تعویق جشنواره‌ی دانش‌آموختگان هنر/ پاسخ مراجع تقلید به نامه‌ی تهیه‌کنندگان در باره‌ی‌ جلوگیری از تهیه و تکثیر غیرقانونی آثار سینمایی/ تجلیل از مهری مهرنیا/ جشنواره‌ی «زیتون سرخ» در آبان/ گپی با فریدون جیرانی درباره‌ی ستاره‌ها: سه فیلم به جای یک فیلم/  صدور مجوز کارگردانی برای رضا صفایی/ برنامه‌های بیستمین جشنواره‌ی اصفهان/ درگذشت محمود مشروطه/ گرامی‌داشت نادر ابراهیمی/ پوپک گلدره، در کما/ گپی با علی ژکان: نگفتم فیلم نمی‌سازم.
ایستگاه مهر با: فرهاد آییش، بهمن اردلان، شهرام اسدی، محسن امیریوسفی، فرشاد بشیرزاده، رخشان بنی‌اعتماد، محسن دامادی، عباس رافعی، رضا رخشان، لیلی رشیدی، لیلا زارع، سامان سالور، رسول صدرعاملی، حمیدرضا صدری، محمدرضا گوهری، شهره لرستانی، رسول ملاقلی‌پور، بیژن میرباقری، افشین هاشمی و ایرج نوذری.
ملال شب نهم، بدون ستاره‌هایش: گزارش نهمین جشن خانه‌ی سینما
در تلویزیون: درباره‌ی مستند حیات آبی خلیج فارس
صدای آشنا: گپی با جلال مقامی درباره‌ی دوبله‌ی هم‌زمان در جشنواره‌ی اصفهان/ خبرهای دوبله/ نگاهی به دوبله‌ی این گروه خشن و یادداشتی از مدیر دوبلاژش ابوالحسن تهامی
فرصت‌های کوتاه، برنامه‌های بزرگ‌: مرور بر کارنامه‌ی محمدمهدی حیدریان و معرفی محمدرضا جعفری‌جلوه به عنوان معاون جدید امور سینمایی
اشاره به دور: تولیدات 2005 سینمای ایران و عرصه‌های جهانی/ سینمای ایران و اسکار/ خبرهایی از کیارستمی/ مخملباف در قرقیزستان/ جلیلی و سرمایه‌گذاران خارجی/ سه فیلم ایرانی در سینماهای فرانسه/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراکز فرهنگی جهان
ایرونی‌بازی در تاریخ محاوره‌ای و نوستالژی دهه‌ی چهل: به بهانه‌ی انتشار نوشتن با دوربین (رودررو با ابراهیم گلستان)

سینمای جهان ــ نمای دور: بحران و کسادی در سینمای آمریکا، گپی با کارگردان فیلم ماچوکا، خبرهای کوتاه
ــ نمای متوسط: وندی عزیز (تامس وینتربرگ)، برادران گریم (تری گیلیام)، سرزمین زیبا (هانس پیتر مولند)، ولینت (گری چاپمن)، مربی‌ها (هانس واینگارتنر)
ــ فیلم‌های روز: قلمرو ملکوت (ریدلی اسکات)، روزهای واپسین (گاس ون سنت)، مرد سیندرلایی (ران هاورارد)، گل‌های پژمرده (جیم جارموش)، آب سیاه (والتر سالس)
ــ درگذشتگان: نگاهی به زندگی و آثار آلبرتو لاتوادا
نیکلای، ناتالیا،… و آندری: گفت‌وگوی اختصاصی با نیکلای بورلایف و ناتالیا بوندارچوک بازیگران فیلم‌های کودکی ایوان، آندری روبلف و سولاریس
ترس بهترین احساس بازیگر است: میزگرد نیوزویک با شش بازیگر کاندیدای اسکار 2005

نقد فیلم ـ نقد گیلانه و گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد، محسن عبدالوهاب، بهرام رادان و نگاهی به بازی فاطمه معتمدآریا/ نقدی بر سالاد فصل (فریدون جیرانی) و گفت‌وگو با خسرو شکیبایی و لیلا حاتمی/ نقدی بر نوک برج (کیومرث پوراحمد)/ نقد فیلم مستند/ گزارش اکران/ نگاهی به اسپاگتی در هشت دقیقه (رامبد جوان)
شب «حکم»: تماشای فیلم تازة مسعود کیمیایی
جامپ‌کات: نکته‌ها و ملاحظاتی دربارة چند فیلم تازه
نامه‌ها: پاسخ‌های کوتاه/ از میان نامه‌ها
فرهنگ بازیگران: پارسا پیروزفر، مریلا زارعی، محسن قاضی‌مرادی، تاتسویا ناکادایی، پیتر وَن ایک، دان تیلر، جوآن آلن، وین دیزل، ادوارد نورتن و جت لی.
نقد و معرفی کتاب: نقد کتاب‌های نوشتن با دوربین (رودررو با ابراهیم گلستان) و فرهنگ بازیگران سینمای ایران/ توی ویترین
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی ۲۹ماهنامه‌ی فیلم (مهر ۱۳۶۴)

همکاران این شماره: محمد اطبایی، مینا اکبری، همایون امامی، ابوالحسن تهامی، احمدرضا جلیلی، نیما حسنی‌نسب، سعید خاموش، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، امیرشهاب رضویان، مارگریت شاه‌نظریان، تهماسب صلح‌جو، بهزاد عشقی، محمد قائد، امیر قادری، لیلا قاسمی، سعید قطبی‌زاده، کاوه کاویان، علیرضا معتمدی، امید نجوان، پرویز نوری، اصغر یوسفی‌نژاد.

روی جلد:
بهرام رادان و فاطمه معتمدآریا در گیلانه
(ساخته‌ی رخشان بنی‌اعتماد، محسن عبدالوهاب)
عکس‌ها: محسن سیدی/ طرح جلد: مهدی عزیزی

 گوشه هايي از اين شماره‌ی بسيار خواندنی

محمد قائد درباره‌ی ابراهیم گلستان،
به بهانه‌ی انتشار کتاب «نوشتن با دوربین»:
جمله‌های ریتمیک و رندانه و وزن‌دار یکی از علایق آقای گلستان است (در خشت و آینه، این نمونه‌ی عام تمام جمله‌هاست: «نه پول دارم نه وقت دارم نه حوصله.») و منتقدانی نظر می‌دادند وقتی وزن را از شعر کنار می‌گذاریم، واردکردن آن در نثر، آن هم نثر محاوره‌ای، چیزی جز فرمالیسم منحط و بازی با شکل زبان نیست.  لقب «بورژوای منحط»، در توصیف ایشان، از همین جا پیدا شد.  اما برداشته‌شدن این فیلم از پرده فقط به نامتعارف بودن، اشاراتی صریح به «تمدن بزرگ» و جملاتی اگزیستانسیالیستی که می‌توان آن‌ها را با تنبک همراهی کرد محدود نبود.  به ابراهیم صهبا گفته بود همراه با ابوالحسن ورزی وسط صحرا در برابر دوربین حضور پیدا کند و هر یک قطعه شعری بخواند.  فرد اول به آمادگی برای قرائت قطعاتی که می‌گفت فی‌البداهه سروده شهرت داشت.  دومی هم به سبک قدمایی شعر می‌سرود.  وقتی فیلم روی پرده آمد، شعرای‌نگون‌بخت نزدیک بود سکته کنند: مدح‌خوانی آن‌ها با صحنة جشن عروسی صمد و شهناز تهرانی در کنار مناره‌ای در میان دو گنبد (همه عمداً و آشکارا از مقوا) مونتاژ شده بود.
واقعیت این است که آدم‌های اسنوب چشم دیدن همدیگر را ندارند.  آقای ابراهیم گلستان که ربدوشامبر ابریشمی و صفحه‌های سی‌وسه‌دورش برای روستایی محرومیت‌کشیده‌ای مثل مهدی اخوان‌ثالث در حکم تنعّماتی بود از بهشت، وقتی به آدمی شیک‌تر و متنعم‌تر از خودش می‌رسید، واجب می‌دید او را پیاده کند.  اما توانایی او برای در افتادن با امثال پهلبد عاریتی بود و تماماً به تشخّص شخص خودش بر نمی‌گشت.  پهلبد هم در دستگاه قدرت رقیبان و دشمنانی داشت که آقای گلستان به آن‌ها تکیه می‌کرد.  مطلقاً امکان نداشت فیلمسازی که دیشب جزو مهمانان خواهر شاه نبوده بتواند امروز صبح به اتاق کار وزیر فرهنگ و هنر و همسر خواهر دیگر شاه برود و او را مچل کند (خودش می‌گوید در مهمانی اشرف پهلوی از او استدعا کرد اجازه‌ی فیلمبرداری در مراسم حج برای‌ فیلم خانه‌ی خدا را از دولت سعودی بگیرد).  خوانندگان این چاخان‌ها باید ادعاها را در متن تاریخی قرار بدهند و بعد قضاوت کنند.
ابراهیم گلستانایشان در حالی که نسبت به فروغ فرخزاد ظاهراً نوعی تعصب دارد و در آن باره نم پس نمی‌دهد، اگر در ده‌سال گذشته دست‌کم ترتیب داده بود تا فیلم‌هایش هرچه بیشتر و بهتر تکثیر شود، دوستانش را سربلند می‌کرد و به‌مراتب مفیدتر از این همه پریدن به این و آن می‌بود.  ظاهراً از ارادتمندان قدیمی‌اش کمتر کسی حاضر است پا در این شلوغکاری بگذارد.  رقبا و دشمنان یا مرده‌اند، یا از نفس افتاده‌اند، یا (مثل مجله‌ی جنجالی فردوسی که ایشان بهای پنج ریالی‌اش را ــ با تحقیر ــ به رخ می‌کشد) به تاریخ پیوسته‌اند.  هژیر داریوش، که در فرانسه در فلاکت و از گرسنگی مُرد، خودش را از نظر خوش‌تیپی و استعداد کمتر از ایشان نمی‌دید.  عاقبت‌به‌خیر شدن فقط به اعتماد به‌نفس و سواد و استعداد بستگی ندارد.  در این صحاری، کاسه‌کوزه‌ها چنان به هم می‌ریزد که آدم نمی‌داند از کجا خورده است...

از نقد هوشنگ گلمکانی بر «نوشتن با دوربین»: ببخشید. دارم مثل پیرمردها حرف می‌زنم. سن آقای گلستان حداقل سی سال بیش‌تر از من است و سواد و اعتبارش بسی بیش‌تر از این حرف‌ها و سال‌ها. ببخشید که مثل معتمدین محلی و ریش‌سفیدهای خانوادگی، انگار دارم برادر کوچک‌ترم را نصیحت می‌کنم. این هم نوعی ذات و خمیره و رویه و روحیه و لحن است که خیلی‌ها نمی‌پسندند و شیوه‌ی آقای گلستان را بیش‌تر دوست دارند. در کمال نومیدی هم می‌دانم که بر یک عاقل‌مرد بالای هشتاد سال، نمی‌شود با این حرف‌ها تأثیری گذاشت. این فقط یک واکنش است در برابر حرف‌ها و روایت‌هایی که سال‌ها منتظر شنیدنش بودیم و در برابر کتابی که چند سال بود شنیده بودیم قرار است منتشر شود و شد. منهای لحن و کلام و اظهار نظرها، از آقای گلستان ممنونیم که بساط را به هم نریختند و حرف‌های‌شان را زدند تا ما قطعه‌های بیش‌تری از پازل بی‌سروته و پیچیده‌ی حیات فرهنگی چند دهه‌ی کشورمان را، به روایت ایشان، درست یا غلط، در اختیار داشته باشیم. و «تشکر ویژه» از آقای پرویز جاهد که با صبری فوق انسانی و تحمل توهین‌ها و تحقیرها، این روایت را ثبت و مکتوب کرد.

تصویری از حکمامیر قادری و تماشای فیلم تازه‌ی مسعود کیمیایی: اصلاً یکی از این موقعیت‌های طنزآمیز، حضور من در خانه‌ی کیمیایی است. آدم بلند شود بیابد خانه‌ی کسی که سال‌ها پیش آرزو داشت ببیندش و بعد از فیلم‌هایش متنفر شد و حالا این قدر راحت تکیه داده و دارد این تصویرهای غریب حکم را می‌بیند. واقعاً راه درک فیلم را کشف کرده‌ام یا چون کیمیایی این جاست، دلم می‌خواهد فیلم را دوست داشته باشم؟ این سؤال بدمصب دست از سرم برنمی‌دارد. اما فعلاً تصویرهای فیلم را عشق است. آدم پول‌داری که دارد با دست ژله می‌خورد، یک گروه موسیقی که در تمام فیلم حضور دارد و یک بار همین جور بی‌هوا وسط آن عروسی عجیب‌وغریب می‌زند زیر آواز و تصویرهای بی‌ربط از خال‌کوبی یک غریبه در حمامی که نمی‌شناسیم، آن هم در میانه‌ی تصویرهای مربوط به عروسی. این وسط پناهی چه‌قدر تأثیر داشته است؟ نکند اغتشاش آگاهانة این تصویرها، حاصل کار او هم هست؟ …

رخشان بنی‌اعتماد درباره‌ی گیلانه: صددرصد. حماسه‌ی جنگ و مقاومت فقط در جبهه شکل نمی‌گیرد. حماسه در دورترین نقاط دور از جبهه و توسط آدم‌هایی که هیچ‌وقت دیده و شناخته نمی‌شوند هم رقم می‌خورد؛ زن‌هایی که کوله‌بار دشواری‌های زندگی را بر دوش کشیدند تا مردان‌شان در جبهه جنگیدند قهرمانان حماسی هستند. از خیلی زاویه‌ها می‌توان جنگ را دید و به تصویر کشید. زاویه‌ای که ما انتخاب کردیم پیامد نقش تأثیرگذار گفت‌وگو و معاشرت با این گروه زنان بود. از ابتدا تصمیم نداشتیم دربارة زنان فیلم بسازیم. بر اساس شیوة همیشگی، در پژوهش موضوع را کشف کردیم و موضوع فیلم گیلانه بر اثر پژوهش به دست آمد و بعد فیلم‌نامه‌اش نوشته شد. بنابراین زاویه‌ی نگاه فیلم گیلانه محصول سینمای صلح است. نمی‌خواهم شعار بدهم. دلم می‌خواست حس شرمندگی و احترامی که در برابر تک‌تک خانواده‌های جانبازان پیدا کردم در فیلم منعکس شود. من خجالت می‌کشیدم و خیلی جاها بغض خفه‌ام می‌کرد …

بهرام رادان در گیلانهاز گفت‌وگو با بهرام رادان به‌مناسبت نمایش گیلانه: من ستاره‌بودن را منحصر به بازی در نقش‌های به‌اصطلاح «عروسکی» نمی‌بینم. این‌جور حضورها ستاره بودن نیست، بلکه اسمش جرقه است؛ جرقه‌هایی که ابداً ماندگار نیست. مثل شهابی‌ست که سریع خاموش می‌شود. به تصور من این شکستن قالب‌های آشنا و تغییر نقش و چهره اتفاقاً در بحث ستاره‌سازی خیلی هم مهم است. تماشاگر وقتی چند بار بازیگر موردعلاقه‌اش را در قالب ثابت پسر بالای شهری کافی‌شاپ‌نشین و احیاناً گیتاربه‌دست می‌بیند که دختری را دوست دارد اما دختره را بهش نمی‌دهند، دل‌زده می‌شود. ما طیف متنوعی از آدم‌ها و شخصیت‌ها را دوروبرمان داریم که می‌شود اجرای‌شان کرد….

از گفت‌وگو با خسرو شکیبایی و لیلا حاتمی
دربارة
سالاد فصل
خسرو شکیبایی: همیشه به این موضوع فکر کرده‌ام. بعضی‌ها به من می‌گویند به تلویزیون نرو یا کار در تلویزیون افت دارد. من می‌گویم مگر چند سال دیگر قرار است در سینما بازی کنم؟ ضمن این‌که به نظرم کار در تلویزیون تا حدی مشکل‌تر است. شما باید جوری بازی کنی که تعدادی آدم که سرشان به کار و روزمرگی‌های خانوادگی گرم است، متوجه شوند و با کار ارتباط برقرار کنند. خسرو شکیبایی در سالاد فصلوگرنه طبیعی است که هر تماشاگری بلیت می‌خرد و به سینما می‌رود برای تماشای فیلم؛ اما در تلویزیون گاهی ممکن است با بازی خوب و درست‌تان، اعضای یک خانواده را دعوت کنید به تماشا در یک زمان مشخص. من با اعتماد کامل در تلویزیون بازی می‌کنم و در هر کاری که می‌کنم این امیدواری را دارم که کار خوبی از آب دربیاید. واقعاً در سینما مگر چه‌قدر قصه وجود دارد که به همه‌ی بازیگران، نقش‌های خوب برسد؟ چند سال پیش در جزیره‌ی کیش، جمشید مشایخی را دیدم که خیلی گله‌مند بود و می‌گفت: «سینما دیگر متعلق به جوان‌هاست.» آن زمان به این حرف اعتقادی نداشتم اما حالا یواش یواش دارم می‌فهمم که حرف درستی زده بود. انگار ما به سن و سالی می‌رسیم که دیگر قصه نداریم. بر خلاف بازیگران خارجی که تا وقتی توان دارند، نقش‌های مختلف به آن‌ها پیشنهاد می‌شود و بازی می‌کنند. جک نیکلسن از جوانی تا حالا مطرح است. هنوز هم برایش نقش محوری می‌نویسند و هنوز هم خیلی خوب از عهده‌ی نقش‌هایش برمی‌آید. این‌جا ما می‌رویم تو خیابان کار کنیم، پس از چهار ساعت یک صندلی نیست که رویش بنشینیم، با لباس‌های فیلم هم که نمی‌شود روی جدول نشست…

لیلا حاتمیلیلا حاتمی: چیز دربارة کم‌کاری ما طبیعی است؛ مگر سینما چه‌قدر تولید هنرمندانه می‌تواند داشته باشد؟ چاه هم که باشد بالاخره می‌خشکد. بنابراین این چیزی نیست که ما بخواهیم درباره‌اش غُر بزنیم. در سینمای دنیا هم همه‌جور فیلمی هست مثل هر فعالیت هنری دیگری. مثلاً شاعرها هم نمی‌توانند یک‌روند شعر بگویند. هر دقیقه که نمی‌شود تولید کرد و هنر هم کارخانه نیست. این ریتم طبیعی، در همه‌جاست. اما در سینمای ما بیش‌تر فیلم‌ها ساخت ضعیفی دارند و به همین دلیل، همه چیز روی فیلم‌نامه و بازیگر استوار است. اگر فیلم‌ها ساخت قوی داشته باشند و تکنیکی‌تر ساخته شوند (منظورم از تکنیک اصلاً امکانات نیست) آن وقت ممکن است یک داستان پیش‌پاافتاده هم جذاب از کار دربیاید. مثل ترانه‌های موسیقی پاپ. وقتی گوش می‌دهید چندش‌آور است؛ ولی چرا مضمون همین شعرها در موسیقی خارجی بهتر است؟ در ترانه‌های فارسی، وقتی می‌گویند دوستت دارم، دوست دارم، آدم حالش به هم می‌خورد، ولی وقتی این می‌رود به یک زبان دیگر و به یک ملودی دیگر، برای‌مان قابل‌قبول می‌شود.


محمدرضا شجریان در مراسم خانه ی سینمااز گزارش نهمین جشن خانه سینما: …تندیس‌ها که تمام شد دوباره آنونس جشنواره نمایش داده شد و خیلی‌ها به تصور پایان مراسم طولانی و یکنواخت، سالن را ترک کردند، در حالی‌که غافلگیری اصلی مراسم درست همین‌جا بود. آنونس که تمام شد تکه‌هایی از فیلم دلشدگان با صدای محمدرضا شجریان پخش شد و امین تارخ روی صحنه رفت، متن از پیش آماده‌شده‌ای را در وصف شجریان خواند و او میان تشویق شدید حاضران باقی‌مانده که به احترام استاد از جا بلند شده بودند روی صحنه رفت تا به پاس پروژه‌ی «باغ هنر بم» تندیس و لوح افتخار ویژه‌ی خانه سینما را دریافت کند. شجریان مقدمه‌ی کوتاهی گفت و بعد یک لیوان آب خواست تا گلویی تازه کند؛ او می‌خواست در جمع اهل سینما بخواند. تصنیفی قدیمی «تو کردی» بنان را که به گفتة خودش همیشه در تنهایی زمزمه می‌کند برای این بخش انتخاب کرد و بدون ارکستر و ساز و اکو جلوی جمعیت مشتاق داخل سالن ایستاد و توانایی والای حنجره و استادی‌اش در اجرای موسیقی سنتی را بار دیگر به همه نشان داد. خیلی‌ها که از سالن بیرون رفته بودند با شنیدن خبر حضور شجریان به تالار برگشتند تا این بخش را از دست ندهند، هر چند عده‌ای هم اصلاً از آن خبردار نشدند. برنامه‌ریزان مراسم با بی‌ظرافتی، این بخش را برای پایان برنامه گذاشته بودند و هیچ‌کس هم چیزی درباره‌ی آن نگفت. جذاب‌ترین قسمت جشن و شاید مهم‌ترین اتفاق همه‌ی دوره‌های جشن خانه ی سینما به همین راحتی از دست رفت و …

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO