جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۲ خرداد ۱۳۸۹

شماره‌ 411 ماهنامه‌ فیلم - خرداد 1389

وی جلد: محمدرضا گلزار در دموكراسی تو روز روشن، ساخته‌ی علی عطشانی، عکس از: محمد فوقانی
فهرست مطالب

سینمای ایران
خشت و آینه: یادداشت‌های نویسندگان مجله درباره‌ی نكته‌هایی در متن و حاشیه‌ی سینمای ایران
رویدادها: فیلم‌های تازه: ماراتن زمین (كمال تبریزی)، پیتزا مخلوط (حسین قاسمی‌جامی)، مصایب چارلی (علیرضا سعادت‌نیا)، كنسرت روی آب (جهانگیر جهانگیری)، یك جیب پرپول (قدرت‌الله صلح‌میرزایی)/ بحران در كانون كارگردانان: توفان پس از توفان... هنوز آرامشی در كار نیست/ نشست خبرساز جواد شمقدری با خبرنگاران: «در اتاق‌های جنگ علیه ما توطئه می‌كنند»/ در دست تولید/ گپ: با همایون ارشادی و آشا محرابی
ایستگاه خرداد: خبرهای از سعید ابراهیمی‌فر، شهرام حقیقت‌دوست، مانی حقیقی، بهزاد فراهانی، محمدرضا گوهری، فرشاد محمدی، آنا نعمتی و افشین هاشمی
خبرهای كوتاه:  ممنوعیت نمایش خارجی چهار فیلم/ جلسه‌ی چهار تشکل تهیه‌کنندگان/  بهرام رادان سفیر سازمان ملل/ توزیع کارت‌های نظام سینمایی/ طرح امنیت شغلی/ ساخت فیلم‌نامه‌ی سیف‌الله داد/ مدیر سینما آبشار شوشتر درگذشت/ ممنوعیت نام‌های خارجی/  تعطیلی سینما «شهر تماشا»ی کرمان
پیش‌پرده: «دموكراسی تو روز روشن»: این زمینی‌ها...
مرداب و گلسرخ: قدیمی‌ترین سینمای بندر انزلی پاساژ می‌شود
دیده‌بان: نگاهی دیگر به متن و حاشیه‌ی رویدادهای سینمای ایران در ماه اردیبهشت
سایه/ ‌روشن: حمید لبخنده: درهای بسته و الناز شاكردوست: روی جلد
اشاره به دور: اعطای نشان ایتالیایی شوالیه به ایلوش/ در عرصه‌ی جهانی/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراكز فرهنگی جهان
به یاد حمیده خیرآبادی (نادره): بخش دوم نوشته‌هایی به مناسبت درگذشت حمیده خیرآبادی: نوشته‌هایی از ثریا قاسمی و عزت‌الله انتظامی
به یاد نعمت حقیقی: نوشته‌هایی به مناسبت درگذشت نعمت حقیقی (۱۳۸۹-۱۳۱۸) و گفت‌وگویی منتشرنشده با او
در تلویزیون: نگاهی به سریال در چشم باد (مسعود جعفری‌جوزانی)/ نگاهی به چند تله‌فیلم: میش (مجید صالحی)، پشت پرده‌ی مه (پرویز شیخ‌طادی) و ضامن (منوچهر هادی)/ هنرمندی امین هنرمند
صدای آشنا: پاسخ افسانه پوستی به مقاله‌ی «دوبلاژ، روزگار نو؟» و پاسخ ابوالحسن تهامی/ صاحب‌صدا: گفت‌وگو با ژرژ پطرسی
روی خوش سینما: گفت وگو با پانته‌آ بهرام
بازیگری: «لهجه» و نقش‌های متكی به آن

سینمای جهان
- نمای دور: عصر طلایی نقد فیلم، و مفهوم و وضعیت نقد فیلم در زمانه‌ی تسلط اینترنت
- خبرهای كوتاه: چینه‌چیتا 72 ساله شد/ صدمین سالگرد تولد كوروساوا/ میراث استنلی كوبریك/ آنگ لی و فیلم سه‌بعدی/ برنامه‌های آینده‌ی ژانگ ییمو/ بوچ كسیدی بدون ساندنس كید/ برنامه‌های آینده‌ی جیمز كامرون/ بازگشت «بیگانه»ها/ انتشار رمانی از رابین وود/ اسپیلبرگ پس از «تن تن»/ فیلم جدید وودی آلن در پاریس/ بازگشت دزدان دریایی بدون وربینسكی/ بازگشت مقتدرانه‌ی مرد آهنین/ چهره‌ای دیگر از سوئد/ دردسر دوبله در ژاپن
- نمای متوسط: ماده‌ی سفید (كلر دنی)، سرِ یك كوه كوچك (ژاك ریوت)، دوئل آنتون چخوف (داوِر كوشاشویلی)، فاتسو! (راجات كاپور)
- نمای درشت: جزیره‌ی شاتر (مارتین اسكورسیزی)، نقدهایی بر فیلم، گفت‌وگوی راجر ایبرت با لئوناردو دی‌كاپریو و گفت‌وگو با مارتین اسكورسیزی
- درگذشتگان: جان فورسایت، كاترین گریسن، پل دانلپ، فس پاركر و روسانا اسكیافینو
تماشاگر: بانوی ترغیب‌ناپذیر: دنیای جین آستین با نگاه به سه اقتباس سینمایی از آثارش
بازخوانی‌ها: نگاهی به فیلم‌های درسایه‌مانده

نقد فیلم
دو نقد بر طلا و مس (همایون اسعدیان) و گفت وگو با اسعدیان و منوچهر محمدی/ آل (بهرام بهرامیان)/ كودك و فرشته (مسعود نقاش‌زاده)/ چشم (دیوید مورو/ اگزاویه پالو)/ نقد فیلم مستند: داریوش مهرجویی: كارنامه‌ی چهل ساله (مانی حقیقی)/  شبكه‌ی خانگی/ گزارش اكران
سینمای خانگی: اجاره‌نشین‌ها، پیروزی و هیچ
نامه‌ها: پاسخ‌ به پرسش خوانندگان
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی ۹۰ (خرداد ۱۳۶۹) ماهنامه‌ی «فیلم»

همكاران این شماره: كوثر آوینی، محمد اطبایی، ساسان امیركلالی، عزت‌الله انتظامی، عباس بهارلو، امیر پوریا، افسانه پوستی، ابوالحسن تهامی، محمد جعفری، سعید خاموش، احسان خوش‌بخت، مهرزاد دانش، بهروز دانشفر، اشكان راد، شاهین شجری‌كهن، سیدرضا صائمی، حمیدرضا صدر، تهماسب صلح‌جو، جواد طوسی، بهزاد عشقی، شاپور عظیمی، بابك غفوری‌آذر، ثریا قاسمی، لیلا قاسمی، سعید كاشفی، ایرج كریمی، لیلی گلستان، محمدسعید محصصی، فرشاد محمدی، امید نجوان، خسرو نقیبی، پرویز نوری. صفحه‌آرایی و طراحی جلد: علی‌رضا امك‌چی


چشم انداز ۴۱۱

به یاد نعمت حقیقی (1389-1318)
چهار اپیزود از صدها اپیزود یك زندگی
لیلی گلستان:
زندگی با نعمت حقیقی با عشق شروع شد و با مهر به پایان رسید. شش سال و چند ماه طول كشید. همیشه احترام همدیگر را نگاه داشتیم، چه در دوران زندگی مشترك و چه بعد از آن.
بسیار مهربان و پرعطوفت بود. شریف بود و ظریف. دقیق بود و وسواسی. حساس بود و عصبی. راست و درست بود. بویی از ریا و نیرنگ نداشت. متواضع بود. پر از طنز بود. هیچ آشنایی با تعهد و مسئولیت نداشت و همین كار مرا زار كرد. یادش را گرامی می‌دارم و همیشه با مهر از او یاد خواهم كرد.

تراولینگ طولانی یك فیلم‌بردار به سوی ابدیت...
احمد امینی:
نعمت حقیقی اصولاً آدم حرافی نبود. با آن‌كه از سال‌ها كار حرفه‌ای‌اش ـ او از كارهای فنی كوچك و حتی بازیگری در فیلم‌های فرخ غفاری شروع كرده بود تا مدیر فیلم‌برداری فیلم‌های مهم تاریخ سینمای ایران ـ خاطرات و قصه‌های بسیار داشت، اما به‌سختی حاضر به حرف زدن بود. با فروتنی بسیار درباره‌ی كارهای خودش و با تمجید و تحسین از كارهای دیگران حرف می‌زد. در كارش استاد بود و نابلدی و كم‌بلدی بعضی كارگردان‌ها آشفته‌اش می‌كرد.
 زمانی كه می‌خواستم اولین فیلمم سایه‌های هجوم را بسازم فیلم‌نامه را خواند. بعد از من خواست فیلم‌بردارم را نزدش ببرم تا توصیه‌هایی به او بكند كه فكر می‌كنم این ملاقات برای بهرام بدخشانی از خاطرات ماندنی‌اش باشد... و بعد كه من بیش‌تر درگیر كار شدم و او دست از كار كشید. می‌گفت: «حوصله‌ی كار با این آدم‌ها و در این فضا را ندارم، دیگر ندارم!» و كار نكرد كه نكرد.

برای سینمای ایران، او یک نعمت حقیقی بود
محمد جعفری:
سهراب شهیدثالث از فیلم‌سازان محبوب حقیقی بود چرا كه مثل او دوست داشت با هوشیاری، چیزهای ساده و کوچک اطراف را با دوربین ضبط ­کند و بی­تفاوت از کنارشان نگذرد. حقیقی سنجیدگی تصویرهای هوشنگ بهارلو در طبیعت بی‌جان و مهرداد فخیمی در غریبه و مه را بسیار تحسین می­کرد و اعتقاد داشت كه آن‌ها با هر کارشان فضای تازه­ای به سینمای ما می‌دادند و مرتب در حال کمال بودند. یاد آن دو به خیر، اما هرگز سهم فیلم‌برداری حرفه‌ای با ویژگی‌های نعمت حقیقی از سینمای ایران از یاد نمی­رود. فیلم‌برداری مؤلف كه متکی به فیلم‌ساز نبود و تا دست‌یابی به نتیجه مطلوب، شانه به شانه‌ی کارگردان پیش می­رفت تا  فیلم‌نامه را مانند فتورمان، فقط مصور نكند بلكه اجزای گوناگون را در قالبی درست و درخور ارائه دهد.

عكس‌های یادگاری پسران شرقی
جواد طوسی: خوش‌شانسی (و البته هوشمندی) مسعود كیمیایی این بود كه در همان گام‌های اولیه، آدم كاربلد و خوش‌قریحه‌ای چون نعمت حقیقی را در كنارش داشت. همكاری پیوسته‌ی این دو در فیلم‌های بلند داش آكل، بلوچ، خاك، گوزن‌ها و غزل و دو فیلم كوتاه پسر شرقی و اسب، نتایج درخشانی به همراه داشته است. در همان دوران شاهد همكاری داریوش مهرجویی و هوشنگ بهارلو در فیلم‌های آقای هالو، پستچی و دایره‌ی مینا و بهرام بیضایی و مهرداد فخیمی در فیلم‌های غریبه و مه، كلاغ، چریكه‌ی تارا و مرگ یزدگرد و زنده‌یاد علی حاتمی و هوشنگ بهارلو در فیلم‌های ستارخان و سوته‌دلان بودیم، ولی نوع رابطه‌ی گرم و صمیمانه‌ی كیمیایی و حقیقی نمونه‌ای استثنایی در سینمای ما است.

مرد مهربانی كه در بهترین فصل گل‌های لیلیوم رفت
فرشاد محمدی:
همیشه مرگ ناگهانی (و به قول خودش «مرگ درست و محكم») را به زندگی توأم با رنج و بیماری ترجیح می‌داد. او همیشه می‌گفت «طول» زندگی چندان مهم نیست، آن‌چه مهم است «عرض» عمر انسان است. «عرض»ی كه به نظرم استاد به بهترین شكل ممكن آن را سپری كرد. خوش‌حالم نوع مرگی را كه همیشه از آن واهمه داشت به سراغش نیامد. تنها شانزده روز در ICU بستری شد و پیش از آن هم شش روز در منزلش در خواب عمیق بود. یعنی كلاً حدود سه هفته در بستر سخت بیماری بود (كه آن را هم اصرار داشت كوتاه‌تر كند... با دشمنی و مبارزه با سلامتی‌اش).

به یاد حمیده خیرآبادی (نادره): پند می‌گیریم...
ثریا قاسمی:
ما قطعه‌های هنرمندان هم می‌خواهیم ولی قبل از آن، خانه‌های هنرمند می‌خواهیم. می‌خواهیم پیش از آن‌كه بمیرند، قبل از بردن به قطعه‌ی هنرمندان كه بسیار آسان است، كه برویم و آن‌ها را آن جا بگذاریم و خداحافظ... خانه‌ای باشد كه بتوانیم از آن‌ها نگه‌داری كنیم. خانه‌ای كه اگر دل‌شان گرفت، اگر خُلق‌شان تنگ شد، بتوانیم با وسیله‌ی راحت و بزرگ در خور سالمند، آن‌ها را به آن خانه ببریم و به جای این‌كه تنها خانم لرستانی به داد آن‌ها برسد، زحمت‌شان، یا در واقع رحمت‌شان به كسانی برسد كه موظف به این كار باشند. قانونمند كردن این كار با اختصاص نمی‌دانم نیم ‌درصد یا یك درصد از دستمزد بازیگران كار ناممكنی نیست. می‌توانیم خانه‌ای برای آن‌ها داشته باشیم به نام «خانه‌ی چای/ گفت‌وگو/ هنرمند».

دیده‌بان   روزهای ناآرام تطبیق
بابك غفوری‌آذر: سینمای ایران سال 89 را با ادامه‌ی تلاش سال قبلش در راستای تطبیق و آشنایی با فضا و شرایط جدید آغاز كرد؛ فضایی كه از پس تغییرات مختلف سیاسی و اجتماعی كشور از میانه‌ی سال قبل و تغییر مدیریت سینمایی كشور شروع شد و همچنان نمود مبهم و نامشخصی دارد. تغییر شرایط كلی سینما هرچند در نمای بیرونی به‌واسطه‌ی تولیدات پیش‌تر سینما، نمود چندانی ندارد اما در پس مناسبات كلی سینمای ایران آشكار و مشخص است. با چنین پیش‌فرضی رویدادهای مهم دو ماه اخیر سینمای ایران را می‌توان بهتر ارزیابی كرد. گویی همه در حال ارزیابی یكدیگر و آشنایی با روحیات و برنامه‌های هم هستند. امسال تا به حال برخلاف انتظارها و پیش‌بینی‌ها جنجال و حاشیه نه از متن فیلم‌ها و نمایش آن‌ها بلكه از میانه‌ی منازعات مدیریتی و صنفی پدید آمده و باعث شده صف‌كشی‌های درونی خانواده‌ی سینما پررنگ‌تر شود.

سایه/ روشن  الناز شاكردوست: روی جلد
شاپور عظیمی: بازی‌اش را برای اولین بار در مجرد‌ها در نقش وردست خانم مهندس عربشاهی (مریلا زارعی) دیدیم. نقش دختر جوانی را بازی می‌كرد كه در ظاهر خنگ می‌نمود اما حواسش به همه چیز بود. طوری حرف می‌زد كه انگار كشكی، قیسی یا چیزی در همین مایه‌ها گوشه‌ی دهانش گذشته تا خوب خیس بخورد و موقعی هم كه حرف می‌زد، بی‌اختیار سر و گردنش تكان می‌خورد. این‌ها در كنار آن عینك بزرگی كه به چشم زده بود، به‌خوبی تداعی‌كننده‌ی نقش یك وردست بی‌بخار بود كه زبر و زرنگ نیز هست. بعد‌ها و در دو فیلم دیگر بارقه‌هایی از یك بازیگر آشنا به نقش را از خودش بروز داد. در بی‌وفا نقش دختری از طبقه‌ی ضعیف را بازی ‌می‌كرد كه رفتارش مردانه بود و ابایی نداشت وقتی حرف زور می‌شنود، پاشنه‌هایش را ور بكشد و برود توی شكم مرد‌های زور‌گو. اما در میان ابر‌ها وجه دیگری از توان بازیگری‌اش را نشان داد. او در این‌جا نورا است؛ دختری عرب‌زبان كه ناخواسته دودره‌باز از آب درآمده اما این عشق است كه بالاخره راز او را برملا می‌كند.

در تلویزیون  «در چشم باد»: همچون دشنه‌ای زنگاربسته
شاهین شجری‌كهن: در این‌که در چشم باد سریال خوش‌ساختی است و به تحقیق مفصل و منصفانه‌ای نیز متکی است تردیدی وجود ندارد. روایت جوزانی از تاریخ معاصر روایتی بی‌طرفانه است و فقط زندگی یکی از آدم‌هایی را که در آن دوران زیسته دست‌مایه‌ی داستانی درباره‌ی تاریخ و جامعه‌شناسی ایران معاصر كرده است. چنین رویه‌ای آن هم در شرایطی که اغلب سازندگان مجموعه‌های تاریخی رویکرد جانب‌دارانه یا جهت‌دار دارند و تلاش می‌کنند که روایتی متناسب با منافع سیاسی و اجتماعی خود از تاریخ ارائه دهند قابل ستایش است. اما ریتم کند و کش‌دار سریال در کنار انبوه نماهای اضافه باعث شده که نتوان در چشم باد را (چنان که از نام و اعتبار سازنده‌اش پیش‌بینی می‌شد) جزو بهترین سریال‌های تلویزیونی چند سال گذشته محسوب کرد.
 

صدای آشنا  در پاسخ به مقاله‌ی «دوبلاژ، روزگار نو؟»: معنای آن نگاه‌های سرد
افسانه پوستی: آقای ابوالحسن تهامی نكته‌هایی را در ارتباط با نخستین جشنواره‌ی دوبلاژ مطرح كرده‌اند و فرموده‌اند كه به عنوان یكی از داوران این جشنواره با نگاه سردِ دوستانی كه ظاهراً جایزه نگرفته بودند روبه‌رو شده‌اند و اضافه كرده‌اند كه استفاده‌ی ایشان از واژه‌ی «ظاهراً» به دلیل آن است كه در حقیقت كل جامعه‌ی دوبله جایزه گرفته. از آن‌جا كه از زمان مراسم تا كنون دیداری با ایشان نداشته‌ام اطمینان دارم منظورشان من نیستم اما به دلیل آن‌كه ایشان خود خواستار آن شده‌اند كه اگر كسی نظری دارد در همین صفحه آن را بنگارد، نكته‌هایی را در مورد جشنواره و همچنین در ارتباط با مجموع مطالبی كه در این خصوص در صفحه‌ی «صدای آشنا» نگاشته‌اند مطرح می‌كنم تا شاید سوءتفاهمی كه برای استاد ایجاد شده مبنی بر این‌كه این نگاه‌های سرد به دلیل نگرفتن جایزه باشد برطرف شود.

تماشاگر  دنیای جین آستین با نگاه به سه اقتباس سینمایی از آثارش
ایرج كریمی: دو اقتباس سینمایی كه از رمان ترغیب (1817) در این نوشته مورد توجه قرار می‌دهیم فاصله‌ی نسبتاً كوتاهی از یكدیگر دارند (1993 و 2007). اما آیا تنها دلیلش پرخواننده بودن بانو آستین است و اصلاً چرا او با گذشت نزدیك به دویست سال از مرگش (1816) هنوز پرخواننده است؟ به نظر می‌رسد كه كمدی رمانتیك انجمن كتاب جین آستین (رابین سویكورد، 2007) دنبال پاسخی برای همین سؤال است، و این‌كه نقش بانو در زندگی مدرن و امروزی ما چیست؟ برنت، یكی از دو بانی «انجمن كتاب جین آستین»، در جایی از فیلم جمله‌ی عجیبی می‌گوید: «هیچ مردی اگر جین آستین خونده باشه دیگه دست‌كم به این دلیل به زنش خیا نت نمی‌كنه كه فكر كنه اون یكی زنه بهتر از این یكی‌یه.» خدا می‌داند خود بانو به همچه برداشتی از آثارش چه واكنشی نشان می‌داد (و خدا می‌داند اگر این را یك مرد می‌گفت انتظار چه سرنوشتی را باید می‌كشید).

بازخوانی‌ها  فلمینگ، باتلر و «بربادرفته»
احسان خوش‌بخت: از پارسال، كه هفتاد سالگی بربادرفته (1939) بود، ماجراهای مربوط به فیلم و پرسش‌های بی پاسخ مانده، دوباره طرح شدند. این‌بار مالی هسکل، همسر اندرو ساریس، كه خود یک جنوبی است، در کتاب تازه‌اش با عنوان «صادقانه بگم عزیزم» (که یکی از معروف‌ترین دیالوگ‌های فیلم است) با دقتی فوق‌العاده به جزییات تولید این فیلم كه پنج كارگردان و پانزده فیلم‌نامه‌نویس داشت، پرداخت و نكاتی درباره‌ی نژادپرستی هالیوود و مردسالاری‌اش طرح كرد. هسکِل كه خودش در سال ساخت بربادرفته متولد شده، بیش از سه دهه پیش در كتاب «از تکریم تا تجاوز: رفتار با زنان در سینما» اسکارلت اوهارا را به عنوان زنی قوی و شخصیتی هم‌پای هکلبری فین، کاپیتان ایهِب و چارلز فاستر کین ستوده بود.

بازیگری  «لهجه» و نقش‌های متکی به آن: گویی که تیغ توست زبان سخنورم
امیر پوریا: بازی درست در نقش‌های بومی، بدیهی است که به رعایت و اجرای دقیق لهجه محدود نمی‌شود. در سینما و به‌ویژه در تلویزیون ما هنوز ته‌مانده‌هایی آشکار از آن ضعف دوران هنرجویی و تازه‌کاری بازیگران به چشم می‌خورد که اگر دیالوگ را از بازیگران بگیری، به‌واقع نمی‌دانند باید در مقابل دوربین چه‌گونه بنشینند یا بایستند، چه‌گونه حس درونی شخصیت را در سکوت منتقل کنند بی‌آن‌که واکنش‌های‌شان شبیه آدمی کر و لال یا از فرط آشکارگری شبیه اریک کمپبل آدم غول‌پیکر فیلم‌های چاپلین شود. بنابراین هیچ عجیب نیست اگر این‌جا و آن‌جا از قول بازیگران بخوانیم و بشنویم که در بحث از نقشی بومی، تمام توان خود را صرف لهجه کرده‌اند و به واقعیات و خصوصیات دیگری چون درست راه رفتن و درست ایستادن و حرکات باورپذیر در دل آن شرایط اقلیمی حتی فکر کرده باشند.

سینمای خانگی  اجاره‌نشین‌ها: شاه‌نقش نادره، مادر بی‌بدیل سینمای ایران
بهزاد عشقی: نمی‌دانم برای چندمین بار بود كه اجاره‌نشین‌ها را می‌دیدم و به نادره یا حمیده خیرآبادی می‌اندیشیدم. نادره بیش از نیم قرن در عرصه‌ی بازیگری ایران حضور داشت و بیش از دویست فیلم بازی كرد و در اغلب قریب به اتفاق آن‌ها نیز فقط مادر بود. اما در هیچ فیلمی به اندازه‌ی اجاره‌نشین‌ها در متن نبود و نقش اصلی نداشت و دیده نشد. نادره در اصل گیلانی بود، اما در فیلم‌هایش تیپ یك زن اصیل و سنتی و تهرانی را بازمی‌آفرید. در پاره‌ای از فیلم‌هایش مادر روستایی بود، در بسیاری از فیلم‌ها نقش مادران متمول را بازی می‌كرد، اما آن‌چه در حافظه‌ی سینمای ایران از او ثبت شد نقش مادران لایه‌های میانی و سنتی تهران بود و تمام این ویژگی‌ها نیز به بهترین وجهی در فیلم اجاره‌نشین‌ها به بار نشست.

سینمای جهان  مفهوم و وضعیت نقد فیلم در زمانه‌ی تسلط اینترنت
راجر ایبرت: در عصر طلایی نقد فیلم سیر می‌كنیم. هیچ‌وقت به اندازه‌ی این روزها، این اندازه منتقدِ خوب این‌قدر نقدهای خوب روی این همه فیلم ننوشته بودند. اما علتش را قبل از آن كه من بگویم، خودتان حدس زده‌اید: همه‌ی این‌ها از بركت اینترنت است. تا بیست سال پیش، یك شهر بزرگ معمولاٌ ده دوازده‌تا منتقد داشت كه با نقد‌نویسی امرار معاش می‌كردند؛ و نیمی از آن‌ها دستمزدشان آن‌قدر بود كه بتوانند خانواده‌ای راه بیندازند. امروز همان شهر شاید صدها منتقد داشته باشد ولی فقط یكی دوتا از آن‌ها از طریق همین كار، زندگی‌شان را می‌گردانند. نقد فیلم هنوز هم یك حرفه است اما دیگر وسیله‌ای برای امرار معاش نیست.

نمای درشت - جزیره‌ی شاتر: این جزیره، این موش، این هزارتو
حمیدرضا صدر: کشتی کوچکی روی آب از دل مه غلیط و زیر چتر ابرهای تیره و انبوه ظاهر می‌شود. صدای بوقش دلهره‌زا و نیش‌دار است. آدم‌ها واقعی هستند، ولی گویی به طرحی گرافیکی نگاه می‌کنیم. گویی در خوابیم. هیچ چیز واقعی نیست. چشم‌های‌مان را می‌مالیم. آن‌چه می‌بینیم یادآور کابوس‌های‌مان است. رنگ سپید و خاکستری، ترکیب شومی به تصویر داده. اسکورسیزی نه‌تنها استودیویی بودن صحنه را پنهان نمی‌کند، بلکه تصنعی بودنش را هم به رخ می‌کشد. بر طرح کلی فیلم، نه فقط در صحنه‌های کابوس بلکه در شرایط ظاهراًً عادی هم عنصر اغراق سنگینی می‌کند که بدان رنگ سوررئالیستی می‌بخشد. جزیره‌ی شاتر بین عینیت و ذهنیت جلو می‌رود تا سرانجام در مرز به‌شدت مخدوش‌شده‌ای گم شویم.

نقد فيلم  طلا و مس: دیالکتیک زنانه
مهرزاد دانش: طلا و مس را به لحاظ روحانی بودن شخصت اصلی مرد داستانش، معمولاً با آثاری مشابه مانند مارمولک و او و زیر نور ماه و سینه‌سرخ و... مقایسه مي‌کنند، اما اگر قرار باشد روی شخصیت اصلی زن آن متمرکز شویم چه شمایل آشنایی برای‌مان تداعی خواهد شد؟ شاید غریب بودن جواب به این پرسش تا حدی مربوط به این باشد که تا به حال در سینمای ایران نسبت به موقعیت همسر یک روحانی توجهی نشده و در چنين فیلم‌هايی توجه اصلی به مرد روحانی است (در فیلم او ساخته‌ی رهبر قنبری البته خانواده‌ی یک روحانی متأهل حضور داشتند، كه حضوری چندان کنش‌مندانه نبود). این در حالی است که حتی در فیلم‌هاي خارجی هم با توجه به رهبانیت مردان کلیسای کاتولیک و اغلب کانون‌هاي دینی دیگر مثل بودایی، خبر چندانی از موقعیت مزبور نیست و موارد معدودی را – مانند همسر کشیش (هنری کاستر، 1947) یا مردی برای تمام فصول (فرد زینه‌مان، 1966) - مي‌توان از بین‌شان جست‌وجو کرد.

 آل: ترس همه‌چیز نیست
خسرو نقیبی: آل در نگاه اول یک تریلر درست‌وحسابی نوشته و اجرا شده است که فقط یک مشکل دارد: نمی‌ترساند. برای همین است که میان نسخه‌ی جشنواره ـ بخوانید پیش‌نمایش فرنگی ـ و نسخه‌ی اکران، تفاوت‌هایی در فیلم ایجاد شده و شعارهای سازندگان نیز تغییر کرده است. آل ابتدا قرار بود یک فیلم ترسناک باشد. یک «وحشتِ بومی»؛ اما وقتی این اتفاق نیفتاد، گفته شد که این یک تریلر دلهره‌آور است و آن معدود سکانس‌های وحشت‌زا و «ناگهان، ترس» هم از آن گرفته شد تا تماشاگر از دیدن یک داستان شسته‌رفته سرگرم شود. حالا درباره‌ی کدام نسخه باید حرف بزنیم؟ فیلم ترسناکی که کسی را نترساند، یا تریلری که به معرفی یکی از عناصر ترس شرقی/ بومی می‌پردازد؟

داریوش مهرجویی: كارنامه‌ی چهل ساله: دل دیوانه
هوشنگ گلمكانی: به یك دلیل خیلی اساسی، شاید مانی حقیقی مناسب‌ترین آدم برای ساخت مستندی درباره‌ی داریوش مهرجویی بوده و گویا خود مهرجویی با زیركی و تیزبینی همیشگی‌اش او را برای ساخت این مستند به تهیه‌كننده‌ی اولیه‌ی فیلم توصیه و پیشنهاد كرده است. این دلیل اساسی، جدا از تجربه‌ی حقیقی در ساخت فیلم كوتاه و بلند و مستند، و فلسفه خواندن او (مثل خود مهرجویی)، نزدیك بودن روحیه و دنیای او به روحیه و دنیای مهرجویی است. همان حس سرزندگی و بازیگوشی و شوخ‌طبعی و جوان‌سری و یلگی و رها بودن كه مهرجویی را به یكی از جوان‌ترین فیلم‌سازان هفتادساله‌ی شاید دنیا تبدیل كرده است.


گفت‌وگو  با پانته‌آ بهرام: روی خوش سینما
تهماسب صلح‌جو : پانته‌آ بهرام، سال 1366 با ورود به مدرسه‌ی صداوسیما و تحصیل در رشته‌ی بازیگری نخستین گام‌های مؤثر آكادمیك را برای رسیدن به قلمرو نمایش برداشت. بر اساس آن‌چه در سایت رسمی او ثبت شده، با ایفای نقش در نمایش‌هایی چون قصه‌ی شبنم (1367)، آتقی و شهر خیال (1369)، مجلس سلیمان و بلقیس (1369) و مرگ یزدگرد (1370) حضور حرفه‌ای خود را روی صحنه تداوم بخشید. سال‌های 1371 تا 1374 تحصیل در رشته‌ی ادبیات نمایشی، چشم‌انداز تازه‌ای پیش رویش گشود و سپس بازیگری در تئاتر و سینما را با درك و دریافتی آكادمیك ادامه داد و این سال‌ها میان بازیگران نام‌آشنا جایگاه شایسته‌ای دارد. نخستین تجربه‌ی بازیگری‌اش برای سینما ایفای نقش كوتاهی در فیلم زشت و زیبا (1375) بود و آخرین فیلم آماده‌ی نمایش او تا این لحظه بدرود بغداد است. دریافت چندین جایزه از جشنواره‌های گوناگون داخلی وخارجی (تئاتر و سینما) نیز رهاورد سخت‌كوشی و نكته‌سنجی‌اش در بازیگری است. نمایش اخیر دو فیلم طهران‌تهران و هیچ انگیزه‌ای شد تا در گفت‌وگویی با او پیرامون ویژگی‌های كارش بگوییم و بشنویم.
 پانته‌آ بهرام: موقع خواندن فیلم‌نامه، همه‌اش را می‌خوانم. از لحظه‌ی اول، كل مجموعه را می‌خوانم و بعد ارزیابی می‌كنم كه حالا در این مجموعه‌ی گسترده‌ی صدوچند صفحه‌ای، كجا قرار می‌گیرم؟ یك مقدار مثل ولوم، چیزهایی را كم و زیاد و تنظیم می‌كنم. مثلاً آقای حسن‌دوست (تدوین‌گر) بارها گفته‌اند: پانته‌آ بهرام یك جورهایی مونتاژشده بازی می‌كند. واقعیت این است كه من به همه‌ی جوانب كار فكر می‌كنم. مثلاً یك حس تا كجا اوج می‌گیرد؟ كجا فرود بیاید بهتر است؟ توضیحش آسان نیست. بخش‌هایی از آن خیلی شخصی است. اوایل یاد گرفته بودم كه استادان بزرگ كنار فیلم‌‌نامه‌های‌شان یادداشت‌هایی می‌نویسند. من هم می‌نوشتم كه در فلان سكانس اگر این حركت را انجام بدهم خوب می‌شود و... اما از بخت من تقریباً همیشه دكوپاژ كارگردان‌ها طوری بوده كه هیچ‌وقت نتوانسته‌ام از یادداشت‌هایم استفاده كنم و پس از یكی‌دو بار دیدم انگار جهان می‌خواهد به من بگوید تو مال این بازی‌ها نیستی! تو فضای خودت را داشته باش! از آن به بعد، فقط خودم را در فضای كلی فیلم‌نامه ارزیابی می‌كنم و هر روز خودم را در آن فضا قرار می‌دهم. یعنی با خودم می‌گویم من الان میان هیچِ مقدس ایستاده‌ام.

گفت‌وگویی منتشرنشده با نعمت حقیقی: دارم می‌میرم از خواب...
عباس بهارلو: این گفت‌وگو با آقای نعمت حقیقی، سال گذشته، در چنین روزهایی انجام شد. از هشت یا نُه صبح شروع كردیم، اما از همان ابتدا بازی‌ای درآورد، كه برایم آشنا بود. اكراه داشت درباره‌ی خودش، فعالیتش و بسیاری از كارگردان‌هایی كه با آن‌ها كار كرده حرف بزند. در این سال‌های آخر، كم‌تر اعتنایی به خودش و كارهایی كه انجام داده بود نشان می‌داد، یا پیش ما این طور وانمود می‌كرد... آ‌ن‌چه در این‌جا آمده حاصل حدود پنج‌شش ساعت گپ‌وگفت با اوست كه حواشی‌اش را درز گرفته‌ام. آن روز چه‌قدر از نقل آن حواشی خندیدیم؛ آن‌قدر كه سبب شد موقع ثبت این حرف‌ها روی كاغذ، كماكان، مرگ او را باور نداشته باشم. راست این است كه آقای نعمت حقیقی برای همه‌ی آن‌هایی كه دوستش دارند همواره با تصویرهای سیاه‌وسفیدش زنده است.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO