جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ تير ۱۳۸۷

شماره‌ 380 ماهنامه‌ فیلم - تیر 1387


فهرست مطلب‌ها

فلاش بك: نقد و نظر خوانندگان ماهنامه‌ی فیلم درباره‌ی مطالب شماره‌های گذشته و نویسندگان و مترجمان
خشت و آینه: نقدكنندگان نقدناپذیر/ چراغی که به خانه رواست/ سوبسید فرهنگی، كی و كجا...؟/ معیار/ سیاه‌نمایی به سبك عباس قادری

رویدادها
فیلم‌های تازه: دوزخ، برزخ، بهشت (بیژن میرباقری)/ بی‌پولی(حمید نعمت‌الله)/ چارچنگولی (سعید سهیلی)/ دویدن در میان ابرها (امین فرج‌پور)/ نطفه‌ی شوم (كریم آتشی) / بیست‌ودومین جشنواره‌ی کودکان در راه/ جنجال حضور مدیران در کن/ دیدار با اصغر شاهوردی/ حواشی بیل‌بردهای تیغ‌زن/ ادامه‌ی بازسازی سینماها/ گزارش اولین جشنواره‌ی فیلم‌ كوتاه جوانه‌های مقاومت (جم) و گفت‌وگو با پژمان لشكری‌پور دبیر جشنواره/ نمایش عمومی فیلم كوتاه در سینما آزادی و گفت‌وگو با رحمت‌الله محرابی مدیر سینما/ خبرهای كوتاه: جشن انجمن منتقدان/ سینما و نوع‌دوستی/ كانون فیلم انیمیشن/ هفتمین جشنواره‌ی فیلم‌های ورزشی و...
ایستگاه تیر: خبرهایی از افسانه بایگان/ كمال تبریزی/ ابراهیم حاتمی‌كیا/ جمیل رستمی/ شهره سلطانی/ محمدرضا شرف‌الدین/ گل‌شیفته فراهانی/ عباس كیارستمی/ مسعود كیمیایی/ سیروس گرجستانی/ حمید گودرزی و  كارن همایونفر
مردی كه آن‌جا نبود: درگذشت نادر ابراهیمی (1387-1315)
حسادت یا خودباختگی؟: درباره‌ی كتاب‌های «حافظ» و «سعدی» كیارستمی
بازسازی تاریخ با پرده‌ی آبی: ملك سلیمان و جلوه‌های ویژه‌ی ببر خیزان...
 اشاره به دور: تصویرهای قوم‌شناختی ایران در اسكاتلند/ «تصویرهای شرق» در برزیل/ زنان سینماگر جهان در كن/ بزرگداشت فروغ فرخزاد در منچستر/ نمایش‌های خارجی «دایره‌زنگی»/ 4 + 10 در كن/ حمایت دولت كره از پخش جهانی فیلم‌های كره‌ای/ والت دیزنی و شاهزاده‌ی پارس/ تهیه‌ی فیلم زندگی مولوی در قطر!/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراكز فرهنگی جهان/ جایزه‌ها، داوری‌ها و بزرگداشت‌ها
صدای آشنا: با مریم شیرزاد درباره‌ی سال‌های حضورش در دوبله/ آیا دوبله بخش كنترل كیفیت نمی‌خواهد؟: نقد دوبله‌ی شبكه/ خبرهای دوبله
در تلویزیون: دو نگاه به سریال شهریار
با تمام ادعاها، یك ملخ به‌تمام‌معنی بودم!:
گفت‌وگو با علیرضا خمسه
یادداشت‌های یك فیلم‌نامه‌نویس: ضیافت و دیدار

پرونده‌ی یک موضوع: بررسی پدیده‌ی «تله‌فیلم» در ایران
میزگردی با حضور مهرداد خوش‌بخت، سعید شاهسواری و فرزاد مؤتمن/ تجربه‌ها، خاطره‌ها... پیشنهادها و دیدگاه‌ها/ تكه‌هایی از پازل كامل‌نشده‌ی تله‌فیلم/ امتیازها و آفت‌های تله‌فیلم/ تله‌ی فیلم!/ بومی‌سازی یك جریان جهانی/ یادداشت‌های پراكنده درباره‌ی فیلم‌های تلویزیونی

سینمای جهان
- نمای دور: اوضاع تولید فیلم‌های مذهبی و معنوی/ گفت‌وگو با استیون اسپیلبرگ/ خبرهای كوتاه: كمك سینماگران به زلزله‌زدگان چین/ كمدی جرج بوشی؟/ درس جرج كلونی از شكست/ پشیمانی مایكل مور/ لینكلن پس از تن‌تن!/ اسكورسیزی و تبرئه‌ی سیناترا/ این بار پاپاراتزوها سوژه می‌شوند/ رقابت سینما با كریكت در هند/ بالیوود، آری یا نه؟/ نتیجه‌گیری دیرهنگام امیتاب بچن/ خبرهای جیمز باندی/ پدرو آلمودووار و ترس از نور/ پارك تفریحی پارامونت در كره/ فانی آردان فیلم‌ساز/ میا فارو در هنگ‌كنگ و ...
- نمای متوسط: زندگی مدرن (رمون دوپاردون)/ نظارت (جنیفر چمبرز لینچ)/ رومن پولانسكی: تحت تعقیب و محبوب (مارینا زنوویچ)/ چهار شب با آنا (یرژی اسكولیموفسكی)/ تیراندازی در پالرمو (ویم وندرس)
- نمای درشت: نقدهایی بر مه (فرانك دارابانت) و گفت‌وگو با كارگردان، استیون كینگ (نویسنده‌ی داستان مه) و بخش‌هایی از فصل آخر داستان
تفسیر امروز از طریق گذشته: نگاهی به زندگی و آثار سیدنی پولاك
آینه‌ی جهان مضطرب: گزارش شصت و یكمین جشنواره‌ی كن/ قصه‌ی تولد جشنواره‌ی كن

نقد فیلم
نقدی بر قرنطینه (منوچهر هادی) و گفت‌وگو با رضا عطاران، بازیگر فیلم/ هم‌خانه (مهرداد فرید)/ نقد فیلم مستند: همه‌ی مادران من (ابراهیم سعیدی / زهاوی سنجابی)/ نقد خوانندگان/ گزارش اكران/ نگاهی به روزی كه حسنی مرد شد (كیانوش دالوند و كورش دالوند) و دلایل مهجور ماندنش
 نامه‌ها: پاسخ‌های كوتاه
فرهنگ بازیگران ایرانی: خسرو شكیبایی/  امین حیایی/  افسانه بایگان امین حیایی/  افسانه بایگان
بیست سال پیش در همین ماه: نگاهی به شماره‌ی 56 ماهنامه‌ی «فیلم» (تیر 76)

همكاران این شماره: كوثر آوینی، محمد اطبایی، محمد باغبانی، محسن بیگ‌آقا، كیومرث پوراحمد، فرهاد توحیدی، ابوالحسن تهامی، محمد جعفری، مصطفی جلالی‌فخر، احمدرضا جلیلی، محمد حقیقت، سعید خاموش، مهرزاد دانش، شاهرخ دولكو، شادمهر راستین، حبیب رضایی، كیكاوس زیاری، تهماسب صلح‌جو، جواد طوسی، بهزاد عشقی، فرشید عطایی، شاپور عظیمی، امیرمسعود علمداری، نیروان غنی‌پور، هوشنگ كاوسی، امید كریمی، ایرج كریمی، رضا كیانیان، حمیدرضا مدقق، آذر مهرابی، امید نجوان، اصغر نعیمی، مهدی یزدانی‌خرم.
روی جلد: محمدرضا فروتن در حس پنهان ساخته‌ی مصطفی رزاق کریمی، عکس از: مجید صباغ‌بهروز


چشم‌انداز ۳۸۰


پرونده‌ی یک موضوع
  بررسی پدیده‌ی «تله‌فیلم» در ایران: تولید انبوه با مقداری خلاقیت

سعید قطبی‌زاده: برای سینمادوستان این نسل كه به تماشای آثار محبوب‌شان از تلویزیون عادت كرده‌اند، تشخیص فیلم سینمایی از تله‌فیلم كمی دشوار شده؛ از آن رو كه بسیاری از فیلم‌ها كه با دوربین دیجیتال تصویربرداری شده‌اند، حاصل‌شان ـ حداقل به‌ظاهر ـ تفاوت چندانی با برنامه‌های تلویزیونی و سریال‌ها ندارد و نگاهی به كارنامه‌ی برخی از فیلم‌سازانی كه می‌شناسیم، نشان می‌دهد كه گرایش به ساختن فیلم‌های تلویزیونی در غرب، به اندازه‌ی ایران كار مذمومی پنداشته نمی‌شود. از دوئل اسپیلبرگ تا ساراباند برگمان می‌توان رد پای سبك‌های گوناگون و روش‌های متعدد را در تله‌فیلم‌های دنیا دنبال كرد. زمانی ایرج كریمی در پاسخ به یكی از خبرنگارانی كه كار كردن در رسانه‌ی تلویزیون با دوربین دیجیتال را «جنایتی هولناك» می‌دانست، به‌شوخی پاسخ داده بود كه چه اهمیتی دارد كه داستایفسكی رمان‌هایش را با خودكار بیك نوشته یا خودنویس پاركر؟ در میان بدبینی‌هایی كه نسبت به تله‌فیلم وجود دارد، كم‌تر كسی این بحث را گشوده كه آیا صرفا كار كردن در سینما فضیلت است، حتی در فیلم‌های بد؟ تعدادی از اهل سینما درباره‌ی تله‌فیلم‌ها جوری حرف می‌زنند كه انگار پرتگاهی است هولناك، سرشار از ابتذال و سطحی‌نگری. واقعا این طوری است؟ یعنی با این حساب همه‌ی فیلم‌های ریز و درشت ایرانی، به‌صرف «سینمایی» بودن‌شان قابل احترام‌اند و تله‌فیلم‌ها به جرم «تلویزیونی» بودن حلال است.
در مجموعه‌ی پیش‌رو پدیده‌ی تله‌فیلم در ایران‌ از چند زاویه بررسی شده؛ در میزگرد با حضور دو كارگردان و یك تهیه‌كننده‌ی سرشناس، هم به ویژگی‌های این آثار پرداخته شد، هم به شرایط تولید در كشور و هم دلایل ضعف ساختاری بیش‌تر این تله‌فیلم‌ها به بحث گذاشته شد. در بخش‌های بعدی از زاویه‌ی فیلم‌نامه یا متن و بازیگری به این موضوع پرداختیم و سرانجام تعدادی از نویسندگان براساس تجربه‌شان در ساخت تله‌فیلم، مشكلات تولید را بررسی كرده‌اند.

تجربه‌ها، خاطره‌ها... پیشنهادها و دیدگاه‌ها
ایرج كریمی:
شرایط تولید در سینما و تلویزیون‌مان شباهت‌های زیادی با هم دارند. یكی از این شباهت‌های نامبارك در نوع دفاتر برخی از تهیه‌كنندگان و سازوكار آن‌هاست (اصلاً اگر دفتری در كار باشد). تجربه‌های من به این نقطه رسیده كه اگر به دفتری بروم و در آن‌جا دو بار به‌م چای بدهند و استكان‌ها هر دو بار یك‌شكل باشد توی دلم و با احساس احترام فریاد بزنم: دَبلنا! و باز، تجربه‌ام به من می‌گوید مراقب رفتارم با كسی كه چای را آورده باشم. چون در این جور دفترها نه‌تنها از منشی خبری نیست بلكه عموماً آبدارچی‌ای هم در میان نیست و كسی كه چای را آورده ای‌بسا بعداً، مدیر تولید، حسابدار، آشپز، اخوی تهیه‌كننده، یا فیلم‌بردار پشت صحنه‌ات از كار دربیاید. به عبارت دیگر، در این جور موردها معلوم نیست آن هزینه‌ی بالاسری كه برخی از تهیه‌كننده‌ها بابتش مطالبه‌ی بودجه‌ی بیش‌تری را می‌كنند خودش بابت چی و كیست؟ پیرمردی را می‌شناختم كه خواهرزاده‌اش ساكن خانه‌ای قدیمی در اصفهان بود. این خواهرزاده برایم تعریف كرد كه هر وقت دایی به اصفهان پیش‌شان می‌رود و در خانه‌ی كهنه و كلنگی‌شان می‌خواهد به حمام برود می‌گوید: «آدم نمی‌داند نجس توی این حمام می‌رود و پاك بیرون می‌آید یا برعكس.» اگر گذر آدم به آبدارخانه‌ی دفترهای یادشده بیفتد ـ اعم از تلویزیونی یا سینمایی ـ همین حكایت است. راستش وقتی آدم فكرش را می‌كند كه آن آبدارچی هزارچهره چند ردیف بودجه را در صورت‌هزینه‌های این جور تهیه‌كننده‌ها پر می‌كند از فرط خشم به یك پیشنهاد نامعقول و احیاناً توهین‌آمیز می‌رسد. این پیشنهاد كه تلویزیون ـ و نیز خانه‌ی سینما ـ چرا نظارتی مانند وزارت بهداشت بر مکان‌هایی چون میوه‌فروشی‌ها و قصابی‌ها را بر این جور دفترها اعمال نكنند؟

تكه‌هایی از پازل كامل‌نشده‌ی تله‌فیلم
رضا كیانیان: یكی دو سال است كه ناگهان سیمافیلم (تلویزیون) تولیدات فیلم‌های نود دقیقه‌ای‌اش را گسترش می‌دهد، و از همه‌ی سینماگرانی كه نمی‌توانند با ارشاد و در شرایط ارشاد كار كنند و یا از ارشاد سر خورده‌اند و یا نمی‌دانم چی، دعوت می‌كند بیایند و فیلم‌نامه بیاورند و فیلم نود دقیقه‌ای بسازند. می‌گویند با عوامل حرفه‌ای كار می‌كنید. شاید فیلم‌تان را كشیدیم روی نوار 35 میلی‌متری و در جشنواره‌ی فیلم فجر نشان دادیم و شاید اكران هم كردیم. علاوه بر این‌كه در تلویزیون حتماً نشان خواهیم داد. جالب است، جذاب است. نمی‌شود مقاومت كرد. هم فیلم‌شان را می‌سازند، هم ممیزی ارشاد را ندارند، هم در تلویزیون نشان می‌دهند و حتی ممكن است در جشنواره‌ی فیلم فجر هم نشان دهند. در ضمن ممكن است اكران شود. برای فیلم‌اولی‌ها كه اصلاً عالی و دل‌پذیر است. كم‌كم صف طویلی از سینماگران پشت اتاق‌های سیمافیلم شكل گرفت و كم‌كم فیلم‌ها ساخته شدند اما به‌ندرت به جشنواره رفتند، به‌ندرت اكران شدند و به‌ندرت در ساعت‌های پربیننده‌ی تلویزیون پخش شدند. اما هنوز ساخته می‌شوند و هنوز همان امیدها وجود دارد.

امتیازها و آفت‌های تله‌فیلم
اصغر نعیمی: این روزها كه تولید تله‌فیلم برای تهیه‌كنندگان به عنوان راهی كم‌دردسر ـ به نسبت سینما و سریال ـ برای كار تولید شناخته شده، تقریباً همه‌ی آن‌ها به دنبال نویسنده‌ای هستند كه طرح مناسب تله‌فیلم برای ارائه به تلویزیون داشته باشد. به این ترتیب همین‌جا و در گام اول، اصلی‌ترین عارضه‌ی این نوع تولیدات خود را نشان می‌دهد. طبیعی است، فیلم‌نامه‌نویس حرفه‌ای و شناخته‌شده بدون قرارداد و دریافت دستمزد حاضر به نوشتن طرح و فیلم‌نامه نیست و از آن سو تهیه‌كننده فقط در صورت تصویب طرح و دریافت بودجه از تلویزیون است كه برای فیلم‌نامه هزینه می‌كند. به همین دلیل اغلب تهیه‌كنندگان در مرحله‌ی فیلم‌نامه، و به‌خصوص طرح اولیه، دست به دامان فیلم‌نامه‌نویسان جوان و كم‌تجربه می‌شوند كه به امید ساخته شدن فیلمی بر اساس فیلم‌نامه‌شان و سری توی سرها درآوردن، كار را بدون توقع مالی اولیه شروع می‌كنند و منتظر می‌مانند تا طرح تصویب شود و آن‌وقت دستمزدشان مشخص شود و قرارداد ببندند. به همین دلیل در مورد تله‌فیلم‌ها كم‌تر با طرح و فیلم‌نامه‌ای روبه‌رو می‌شویم كه نویسنده‌ای حرفه‌ای و با رعایت اصول اولیه‌ی لازم نوشته باشد. اغلب فیلم‌نامه‌هایی كه به این شكل نوشته شده و به كارگردان پیشنهاد می‌شوند، هرچند توانسته‌اند نظر شبكه را به لحاظ مضمون كار و پیام مستتر در متن تأمین كنند و تصویب شوند اما از نظر کیفیت پرداخت، آثاری خام‌دستانه و ضعیف هستند كه حتی با بازنویسی‌های عمیق و بنیادین هم نمی‌توان مشكلات‌شان را حل كرد، هرچند اساساً تلویزیون هم چندان موافق تغییرات زیاد در فیلم‌نامه‌ای كه تصویب شده، نیست.

نمای درشت  مه:  قیمت گزاف ناامیدی
فرانك دارابانت یكی از مهم‌ترین فیلم‌سازان سال‌های اخیر بوده كه با فیلم‌هایی مثل رستگاری شاوشنك و مسیر سبز (كه هر دو هم در تلویزیون ایران به نمایش در آمده‌اند و دومی اكران عمومی هم شده)، توأمان محبوبیت و اعتبار فراوانی به دست آورده است. در توضیح اهمیت او همین بس كه در سایت سینمایی IMDb فیلم رستگاری شاوشنك او دومین فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب مراجعان است. شاید به نظر برخی، خیلی انتخاب معقولی نباشد ولی به هر حال نشان‌گر اهمیت اوست. دارابانت با آخرین فیلمش مه كه باز هم مثل دو فیلم مورد اشاره با اقتباس از اثری از استیون كینگ معروف ساخته شده، یكی از مهم‌ترین فیلم‌های گونه‌ی وحشت در سال‌های اخیر را عرضه كرده است. مه مثل همه‌ی نمونه‌های برتر گونه‌ی وحشت، فیلمی است چندلایه كه از زاویه‌های مختلف ـ فلسفی، اجتماعی، روان‌شناختی و حتی سیاسی و... ـ می‌توان به آن پرداخت. ضمن این‌كه جسارت دارابانت را در ساختن فیلمی چنین تیره و تار با آن پایان نومیدكننده و نامتعارف و غافل‌گیركننده كه به مفهوم چشم پوشیدن از گروه قابل‌توجهی از مخاطبان بالقوه‌ی فیلم بوده، نمی‌توان ستایش نكرد. در این مجموعه، سعی كرده‌ایم علاوه بر تمركز روی دارابانت و فیلمش، از این فرصت برای پرداختن به كینگ و دنیای غریبش هم كه البته موضوعی است برای بحث‌هایی بسیار گسترده‌تر از این، استفاده كنیم. بنابراین علاوه بر نقدهایی بر فیلم و گفت‌وگوهایی با دارابانت، گفت‌وگویی با كینگ و نیز بخشی از رمان كوتاه مه او را هم كه فیلم بر اساس آن ساخته شده، آورده‌ایم.

گفت‌وگو عباس یاری با علیرضا خمسه: با همه‌ی ادعاها، یك ملخ به‌تمام‌معنی بودم!
علیرضا خمسه: یكی از محسنات جامعه‌ی ما این است كه وقتی تصمیم به پیشرفت می‌گیری، همه‌ی عوامل بسیج می‌شود كه این كار صورت نگیرد! از همسر و مادر و نزدیکان بگیر تا دشمنان و رقیبان. همه علیه تو عمل می‌كنند. فضای موجود، فضای همدردی برای از دست دادن‌هاست. مثلاً خوش‌حال نمی‌شویم که مجله‌ی «فیلم» تعطیل شود و حمایت‌نامه‌ امضا می‌كنیم، اما وقتی می‌بينيم مجله‌ی شما سرپاست، فكر مي‌كنيم اين‌ها چه هستند و چه مي‌كنند و... اين چيزهاي منفی در همه‌ی ابعاد زندگی اجتماعی ما رسوخ كرده و نمی‌دانم از كجا آمده است. شايد به خاطر يك فقر ذهنی باشد نه فقر واقعی. چون گاهی آدم در فقر زندگی می‌كند اما با افتخار و غرور. الان آن‌چه كه از همكارانم مشاهده می‌كنم، حكایت یك مویز و چهل قلندر است. انگار هر فیلم یا هر موقعیت كاری، یك مویز است و جای چهل تا دیگر را گرفته یا این چهل آدم، می‌خواهند همان یك مویز را بخورند. مثلاً من می‌خواهم بروم سر كار، نیروهایی بسیج می‌شوند كه او را نبرید سر كار، از این بهتر هست. خب چنین شرایطی باعث می‌شود آرزوهای‌تان را پنهان كنید. حالا من این‌جا با صدای بلند می‌گویم: می‌خواهم امسال یك قدم بزرگ‌تر بردارم. آی دیوارها، موش‌ها، گوش‌ها، بشنوید!.

درگذشتگان  نادر ابراهیمی (1387-1315): پدرانه...
کیومرث پوراحمد (راست) و نادر ابرهیمی پشت صحنه‌ی «آتش بدون دود» 1353کیومرث پوراحمد: نادر ابراهیمی به گونه‌ای افراطی اصول‌گرا بود و همیشه هم برسر اصولش ماند. هر چه به گمانش درست بود و با اصولش می‌خواند انجام می‌داد و هرگز نگران قضاوت دیگران نبود. هرگز. دیگران را طرد می‌کرد، دیگران طردش می‌کردند ولی او اصولش را طرد و ترک نمی‌کرد. و هرگز بابت پایداری در اصولش هیچ چیز نخواست و نگرفت، هرگز رانتی از هیچ کس و هیچ جا قبول نکرد. از جوانی تا آخرین روزهای حیات درویشانه زندگی کرد. هرگز زیاده‌خواه و زیاده‌طلب نبود. تنها میراثی که برای خانواده‌اش باقی گذاشت، کتاب‌هایش بود و اعتبار و خوش‌نامی و محبوبیتش. طاقت نمی‌آورم که به دوستان روشنفکر نگویم، ما که خود قربانی انحصارطلبی‌ها شده‌ایم، ما که از تک‌صدایی می‌نالیم یا می‌غریم، چه‌گونه است که خود وقتی در جایگاه قضاوت قرار می‌گیریم فقط صدای خود را می‌شنویم و فقط به صدای خود باور داریم و تاب تحمل هیچ صدای دیگری را نداریم؟ هیچ تفکر دیگری را برنمی‌تابیم، هیچ عملکرد دیگری را نمی‌پذیریم و هیچ اصول دیگری بجز آن‌چه را خودمان باور داریم، باور نداریم. به آسانی آب خوردن رد می‌کنیم، محکوم می‌کنیم، انگ می‌زنیم و پشت می‌کنیم. استبداد در رگ و پی تک‌تک ما خانه کرده و خیلی بایدها باید اتفاق بیفتد تا این باد خطرناکِ کشنده‌ی نامیمون از جان ما رخت بربندد و بیرون برود.

سیدنی پولاك؛ زندگی و آثار (2008-1934): تفسیر امروز از طریق گذشته
«من در اول ژوییه‌ی 4391 در لافِیت ایندیانا به دنیا آمده‌ام؛ همان جایی كه پدر و مادرم كه هر دو متعلق به نسل اول روس‌ـ آمریكایی‌ها بودند، در دانشگاه پردیو با هم ملاقات كرده بودند. در ساوت بِند بزرگ شدم؛ شهری كه بیش‌تر به خاطر فعالیت‌های صنعتی و ورزشی‌اش درخور توجه بوده تا به واسطه‌ی مشاركت فرهنگی‌اش. سراسر كودكی‌ام به نوعی با محیط پیرامونم در تضاد بودم و سعی می‌كردم بین زندگی توی زمین فوتبال (كه در آن افتضاح بودم چون عینكی بودم و نمی‌توانستم خوب ببینم) و كارهایم در نمایش‌های دبیرستانی كه از آن خیلی لذت می‌بردم، تعادلی برقرار كنم. سال ۱۹۵۲ كه دبیرستانم را تمام كردم، یك‌راست رفتم به نیویورك و به مدرسه‌ی تئاتری «نِیبِرهود پلِی‌هاوس» كه در آن‌جا با سنفورد مایزنر برخورد كردم كه سرپرست بخش بازیگری آن بود. بزرگ‌ترین تأثیر فرهنگی در زندگی‌ام را همین مایزنر رویم گذاشت. آدم الهام‌بخش پرشور و حرارتی است و در درجه‌ی اول به دلیل جذبه‌ی فراوانش بود كه دعوتش به بازگشت به پلی‌هاوس به عنوان معلم بازیگری و دستیار او را پذیرفتم. قصدم این بود كه بازیگر شوم ولی حالا كه به گذشته نگاه می‌كنم، می‌بینم تصمیم به تدریس در آن مقطع بود كه در نهایت مرا به كارگردانی سوق داد. با این حال در همان زمانی كه درس می‌دادم، در تلویزیون و در نمایش‌های تابستانی برادوی، بازی هم می‌كردم. ولی بعدش از ۱۹۵۷ تا دو سال گیر خدمت در ارتش بودم و با همسرم كلر ازدواج كردم و پسرمان استیون به دنیا آمد. وقتی به نیویورك برگشتم مجبور شدم حرفه‌ی بازیگری را دوباره از سر شروع كنم، ولی كار در پلی‌هاوس را ادامه دادم و پس از آن به‌زودی نقش خیلی خوبی در نسخه‌ی تلویزیونی زنگ‌ها برای كه به صدا در می‌آیند (جان فرانكن‌هایمر) نصیبم شد. این قضیه ختم شد به كارم در سمت «مربی دیالوگ». در اولین فیلم هالیوودی فرانكن‌هایمر و ارتباط با برت لنكستر كه بازیگر این فیلم بود.

گزارش  شصت و یكمین جشنواره‌ی كن: آینه‌ی جهان مضطرب
محمد حقیقت:
در روزنامه‌های ایران و سایت‌های اینترنتی ایرانیان بسیار صحبت از این شد كه جمعیتی زیاد از ایران به جشنواره‌ی كن سرازیر شده‌اند، با این‌كه حضور سینمای ایران بسیار محدود بود. فیلم خوب ترانه‌ی تنهایی تهران (سامان سالور) در بخش «پانزده روز كارگردانان»، حضور 4 + 10 اثر جالب مانیا اكبری در قسمت برنامه ACID، حضور خانم رخشان بنی‌اعتماد بانوی سینمای ایران در کنفرانس «سینمای جنوب» و تعدادی فیلم در بازار فیلم كه طبق معمول در غرفه‌ی بنیاد فارابی معرفی می‌شوند و در كنارش مستقل‌های ایرانی، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، تلویزیون ایران، رسانه‌ی بین‌المللی تصویری و... و تعدادی از مدیران سینمایی كشور و غیره در شهر كن حضور یافتند. از دفتر جشنواره خبر دادند كه تعدادی روزنامه‌نگار نیز مقاله‌هایی به زبان فارسی فرستاده‌اند و درخواست كارت خبرنگاری كرده‌اند. متأسفانه برخی از این افراد، مقاله‌های دیگران را به اسم خود به دفتر مطبوعاتی داده بودند و تازه كسانی هم كه اسم‌شان پای مقاله‌ها بود، اكثراً فقط ترجمه كرده بودند و خود هرگز سال قبل در جشنواره‌ی كن حضور نداشته‌اند. مسئول دفتر مطبوعات از این رفتار آن‌ها ناخشنود بود و سرانجام كارت خبرنگاری صادر نكرد. برخورد این آقایان كه خود را منتقد معرفی كرده بودند، باعث آبروریزی مختصری شد.

نقدفیلم  قرنطینه: دورتر از آرمان، نزدیکتر به مصلحت
هوشنگ گلمکانی:
قرنطینه فیلمی غلطانداز است، به معنای نسبتاً خوبش. از اسم فیلم، آدم دستگیرش نمی‌شود با چه جور فیلمی طرف است. شکل و شمایل بخشی از تبلیغاتش یادآور فیلم‌های دخترپسری ده سال اخیر است که تنها تکیه‌شان به حضور بازیگران خوش‌برورو و استفاده از ژل و بوتاکس است که تا حدودی این جوری هم هست. بخش دیگر تبلیغاتش تأکید بر کله‌ی طاس و بی‌ابرو و مژه‌ی رضا عطاران دارد که بیش‌تر آدم را گیج میکند. بعد با دیدن فیلم درمی‌یابیم که عطاران نقشی فرعی در فیلم دارد که البته مثل بیش‌تر کارهای او جذاب و شیرین است و هرچند نقشی که بازی میکند در انتها وجه تراژیک داستان را تشدید می‌کند، اما حضورش در همان لحظه‌های کوتاه، فضای گرفته و غمبار داستان را تعدیل و تلطیف می‌کند و قطعاً این حضور، با آن هیبت غیرمتعارف، مهم‌ترین عامل خیلی آشنا برای تبلیغات فیلم هست که این قدر از آن استفاده شده است.

هم‌خانه: توفیق اجباری و کمی جنبش دانشجویی 
مصطفی جلالی‌فخر: خوشبختانه مهرداد فرید از مطبوعات آغاز کرده و آدم پرمدعایی هم نیست. خودش بیش از همه می‌داند که سطح هم‌خانه چیست و ارزش فیلم قبلی‌اش چه بود. احیاناً شبیه نسل قبلی‌ها هم نیست که فیلم‌های زیر متوسط خود را شاهکار می‌پندارند و علیه منتقدان بیانیه صادر می‌کنند. به گمانم از همان پوستر فیلم که نام محسن نامجو را خیلی درشت‌تر از اسم همه‌ی عوامل فیلم نوشته‌اند، سقف انتظار فیلم معلوم می‌شود. فیلمساز هم در گفتوگوهایش در پی اثبات فیلمفارسی نبودن کار خود است که شبیه دفاع کردن در هجده قدم خودی‌ست. کسی که آرامش در میان مردگان‌اش بالاتر از حد متوسط سینمای ایران ایستاده بود، اکنون مجبور شده در واکنش به عدم استقبال تماشاگران از فیلم قبلی، به هم‌خانه برسد. این کار یک تصمیم حرفهای‌ست و نمونه‌های مشابهش در سینمای ایران کم نیست. ظاهراً حضور فعال در سینمای بدنه مستلزم پذیرش برخی قواعد بازی حرفهای‌ست. البته بد نیست که شرایط فرید را هم در نظر بگیریم. او فیلم قبلی‌اش را با سرمایه‌ی خودش ساخت و چند سال منتظر اکرانش ماند و در نمایش عمومی هم شکست خورد. تنها راه تضمین بقای حرفه‌ای برای او، کار کردن با تهیه‌کننده‌ی حرفه‌ای و  با کم‌ترین فاصله‌ی زمانی از اکران فیلم قبلی‌ست. منصفانه نیست که متوقع باشیم آدمی مثل او به سینما یارانه بپردازد.

یادداشت‌های یک فیلم‌نامه‌نویس: ضیافت و دیدار
فرهاد توحیدی:
كم‌تر هفته‌ای بود كه لااقل یك روزش را سرِ صبر از خیابان دانشگاه تا خیابان فروردین گز نكنم. ساعتی را در انتشارات سحر، پارت، خوارزمی و... كتاب ورق نزنم. البته چند سالی است كه با اوضاع نشر و سقوط تیراژ كتاب‌ها به هزار و هزاروپانصد، جلوی دانشگاه هم، جلوی دانشگاه قدیم نیست. فوج كتاب‌فروشی‌های درسی و تست كنكور و كتاب كمك‌آموزشی كه به صنعت پول‌ساز آموزش تست كنكور و قبولی تضمینی و چه و چه‌ها مربوطند جای ناشران قدیمی را گرفته‌اند، یا تنگ كرده‌اند. پاساژهای رنگارنگ بسازبفروش‌ها آن بافت قدیمی دلچسب را ویران كرده‌اند و شهرداری عین خیالش نیست. در واقع حكایت، تنها حكایت جلوی دانشگاه نیست. هر جای شهر سر بچرخانی به جای بافت چشم‌نواز آجرهای بهمنی مختص تهران، تنها با اغتشاش معمارانه و نماهای نامربوط روبه‌رویی. و وای از نماهای شیشه‌ای تهران و نماهای تازه به دوران رسیده‌ی كامپوزیت... روح شهر از دست رفته است. به قول سهراب «شهر من گم شده است.» من راسته‌ی كتاب‌فروشانم را گم كرده‌ام.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO