جستجو در وب‌سایت:


پیوندها:



 چاپ یازدهم کتاب
 "تاریخ سینمای ایران
"
 با ویراست جدید
 و افزوده‌های تازه منتشر شد

 در کتابفروشی‌های
 تهران و شهرستان

 ناشر: نشر نظر

 



 صد و پنج سال اعلان
 و پوستر فيلم در ايران



صد سال اعلان و پوستر فیلم
در ایران

و
بازتاب هایش

 


 لینک تعدادی از مطالب



درباره‌ی محمد قائد
نیم‌پرتره‌ی مردی که
از «آیندگان» هم گذر کرد


بررسی طراحی گرافیک
و مضمون در عنوان‌بندی
فیلم‌های عباس کیارستمی :
پنجره‌ای رو به
جهان شعر



گفت‌وگو با اصغر فرهادی؛
درباره‌ی «فروشنده» و
فکرها و فیلم‌هایش :
... این دوزخ نهفته

گفت‌و‌گو با پرویز پرستویی؛
درباره‌ی بادیگارد و کارنامه‌اش

زندگی با چشمان بسته

گفت‌و‌گو با محمدعلی نجفی
درباره‌ی سریال سربداران
سی‌و‌یک سال بعد از
اولین پخش آن از تلویزیون

گفت‌وگو با مسعود مهرابی
درباره‌ی نقش‌های چندگانه‌ای که

در تاریخ ماهنامه‌ی «فیلم» ایفا کرد
و آن‌هایی که دیگر ایفا نکرد

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد
درباره‌ی قصه‌ها و...:

نمایش هیچ فیلمی خطر ندارد


 
گفت‌و‌گو با بهرام توکلی کارگردان
من دیگو مارادونا هست:

فضای نقدمان مانند فضای
فیلم‌سازی‌مان شوخی‌ست

گفت‌و‌گو با پیمان قاسم‌خانی،
فیلم‌نامه‌نویس سینمای کمدی:
الماس و کرباس

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
رو خط «گذشته»:

سينما برايم پلكان نيست

گزارش شصتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی جهانی سن سباستین:
شصت‌سال كه چيزی نيست...

متن كامل گفت‌و‌گو
با ماهنامه‌ی «مهرنامه»،

به مناسبت
سی‌سالگی ماهنامه فیلم
:
ريشه‌ها

گفت‌و‌گوی ابراهيم حقيقی
با آيدين آغداشلو
درباره‌ی كتاب «صد سال اعلان
و پوستر فيلم در ايران»

گفت‌و‌گو با اصغر فرهادی
نويسنده
و كارگردان
جدایی نادر از سيمين
حقيقت تلخ، مصلحت شيرین
و رستگاری دريغ شده

قسمت اول | قسمت دوم  
قسمت سوم

بررسی كتاب
«پشت دیوار رؤیا»

بيداری رؤياها

كيومرث پوراحمد:
عبور از ديوار رؤياها،
همراه جادوگر قصه‌ها


تكنولوژی ديجيتال
و رفقای ساختار شكن‌اش
سينماي مستند ايران:
پيش‌درآمد


اسناد بی‌بديل
سينمای مستند ايران:
قسمت اول (۱۲۷۹ - ۱۳۲۰)


خانه سیاه است
سینمای مستند ایران:
قسمت دوم (۱۳۵۷ - ۱۳۲۰)


درباره‌ی آیدین آغداشلو:
پل‌ساز دوران ما


سایت ماهنامه فیلم، ملاحظات
و دغدغه‌های دنيای مجازی


گزارش پنجاه‌و‌ششمين دوره‌ي
جشنواره‌ي سن سباستين
(اسپانيا، ۲۰۰۸)
... به‌خاطر گدار عزيز

گفت‌و‌گو با آيدين آغداشلو
درباره‌ی مفهوم و مصداق‌های
سينمای ملی

جای خالی خاطره‌ی بلافاصله

گفت‌و‌گو با مانی حقيقی
به‌مناسبت نمايش كنعان

پرسه در كوچه‌های كنعان

گفت‌و‌گو با محمدعلی طالبی
از شهر موش‌ها تا دیوار

شور و حال گمشده

سين مجله‌ی فيلم،
سينمايی است، نه سياسی


گفت‌و‌گو با رضا میرکریمی
به‌مناسبت نمایش به‌همین سادگی

خيلی ساده، خيلی دشوار

گفت‌و‌گو با بهرام توکلی
به‌مناسبت
 نمایش
پا برهنه در بهشت

پا برهنه در برزخ
 

گمشدگان

گزارش چهل‌ودومین دوره‌ی
جشنواره‌ی کارلووی واری
(جمهوري چك، ۲۰۰۷)

پرسه در قصه‌ها

پرویز فنی‌زاده،
آقای حكمتی و رگبار

نمايشی از اراده‌ی سيزيف

گزارش چهل‌وهفتمین دوره‌ی
جشنواره‌ی تسالونیكی
(یونان) - ۲۰۰۶

پشت ديوار رؤيا

گفت‌وگو با رخشان بنی‌اعتماد 
درباره‌ی
خون بازی

مرثيه برای يك رؤيا

خون‌بازی: شهر گم‌شده

گفت‌وگو با رسول ملاقلی‌پور 
کارگردان
میم مثل مادر

ميم مثل ملاقلی‌پور

گفت‌وگو با ابراهیم حاتمی‌کیا 
درباره‌ی
به‌نام پدر
:

به‌نام آينده

برای ثبت در تاریخ سینمای ایران

یاد و دیدار

گفت‌و گو با جعفر پناهی
گزارش به تاريخ

گفت‌وگو با مرتضی ممیز
خوب شيرين

گزارش/ سفرنامه‌ی
پنجاه‌ و دومین دوره‌ی
جشنواره‌ی سن‌سباستین


گفت‌وگو با بهمن قبادی
 قسمت اول
/ قسمت دوم
 قسمت آخر

گفت‌وگو با عزیزالله حمیدنژاد
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌و گو با حسین علیزاده
 قسمت اول
قسمت دوم
 قسمت سوم

گفت‌وگو با گلاب آدینه
مهمان مامان را رايگان
بازی كردم


نقطه‌چین، مهران مدیری،
 طنز، تبلیغات و غیره


کدام سینمای کودکان و نوجوانان

جیم جارموش‌ وام‌دار شهید ثالث!

تاریخچه‌ی پیدایش
 کاریکاتور روزنامه‌ای


سینماهای تهران، چهل سال پیش

فیلم‌ شناسی کامل
 سهراب شهید ثالث


ارامنه و سینمای ایران

بی‌حضور صراحی و جام

گفت‌وگو با حمید نعمت‌الله:
مگر روزنه‌ی امیدی هست؟

«شاغلام» نجیب روزگار ما

اولین مجله سینمایی افغانستان

نگاهی به چند فیلم مطرح جهان

گزارش سی‌وهشتمین دوره‌ی
 جشنواره کارلووی واری


نگاهی به فیلم پنج عصر
ساخته‌ی سمیرا مخملباف

چیزهایی از «واقعیت» و «رویا»
برای بیست سالگی ماهنامه‌ی فیلم


بایگانی:
شهريور ۱۳۹۷

۰۱ آبان ۱۳۸۶

شماره‌ 369 ماهنامه‌ فیلم - آبان 1386

فهرست مطالب

فلاش‌بك:
نقد و نظر خوانندگان مجله درباره‌‌ی مطالب شماره‌های گذشته و نویسندگانش  خشت و آینه: فلینی و كیمیایی و آرزوی جوانی/ تباه شدن بازیگری و دیگر هیچ/ دیدن نادرست/ این مارلون براندوی نابه‌كار!/ ضرورت‌های فرابخشی/ در انتظار... 

رویدادها
فیلم‌های تازه:
تردید (واروژ كریم‌مسیحی)/ پرچم‌های قلعه‌ی كاوه (محمد نوری‌زاد)/ تلافی (سعید اسدی)/ دایره‌زنگی (پریسا بخت‌آور)/ میم مثل مادر نماینده‌‌ی ایران در اسكار/ اسكار، و روزه‌های شك‌دار ما/ تردید کریم‌مسیحی، این ماه ادامه می‌یابد/ مجید انتظامی، ستاره‌ی «این فصل را با من بخوان...»/ ضیافت افطاری برای جذب سرمایه/ اعتراض پرستاران و پزشكان به سریال اغما/ بازسازی سینماها/ تعطیلی چهارروزه‌ی سینماها/ اعتراض تصویری خانواده‌ی شهید مجید خدمت به خراجی‌ها/ دیدار مطبوعاتی‌ها با مدیر سیمافیلم/ انتشار كتاب «سینماگران در دفاع از حقوق سینما»
ایستگاه آبان: خبرهایی از امیر آقایی/ بابك حمیدیان/ ماه‌چهره خلیلی/ محمد زرین‌دست/ اكبر عبدی/ حسن فتحی/ محمدرضا فروتن/ مهتاب كرامتی/ ایرج كریمی/ باران كوثری/ علی نصیریان/ ساعد هدایتی و گپی با بهرام توكلی
در گذشتگان: حمید قنبری (1386 – 1303)/ گریگوری مارک (1386-1304)/ حسین مدنی (1386- 1305)/ سیف‌الدین كامرانی(1386-1305)/ حمید دل‌شكیب (1386 ـ 1305)/ پری‌دخت اقبال‌پور (1386 ـ‌ 1316)/  کندوی زهر: یادی از فریدون گله در دومین سالگرد خاموشی‌اش
اشاره به دور: رقابت سازمان‌های رسمی و دولتی با بخش خصوصی/ فیلم‌های برگزیده‌ی سینمای ایران در فرانسه/ فیلم المپیك مجیدی/ اعضای ایرانی سیفژ در هلند/ سینماگران ایرانی در عرصه‌ی جهانی/ جایزه‌ها، داوری‌ها و بزرگداشت‌ها/ فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌ها و مراكز فرهنگی جهان 
صدای آشنا: نقد دوبله‌ی سرگیجه: قاتل کیست؟/ تازه‌های دوبله
آینه‌ی نشکسته: یادداشت‌های یک فیلم‌نامه‌نویس 
در تلویزیون: نگاهی به سریال‌های ماه رمضان: ...ناخوانده نقش مقصود در كارگاه هستی: میوه‌ی ممنوعه (حسن فتحی)/  پینوكیو و روباه مكار و فرشته‌ی مهربان: اغما (سیروس مقدم)/ او یك فرشته بود: شكرانه (سعید سلطانی)/ ...و دیگر هیچ: یك وجب خاك (علی عبدالعلی‌زاده)/ بیا و بنگر/ میراث‌داران ناسپاس/ به قدرت بمب نفرت!

 سینمای جهان
ـ نمای دور:
بازگشت تونی کرتیس/ گپی با جودی فاستر/ خبرهای كوتاه: هنگ‌كنگ علیه بتمن/ یوسف شاهین، جوان 81 ساله/ آرزوی اسپایك‌ لی/ بازسازی ترور هیتلر/ كاسترو در آمریكا/ تعویق «دایره‌ی سرخ»/ شاهرخ خان و هالیوود/ فروختن تندیس اسكار ممنوع!/ سینما انگلستان در خدمت توریسم/ گلایه‌ی‌ تارانتینو/ جیمز باند گرفتار جادوی هری پاتر/ گاس ون سنت، باز هم جنجال‌ساز/ حراج ایزی رایدری/ مستند برای صلح/ اعتراف وودی آلن/ شارلیز ترون هم ضد جنگ است/ انیمیشن آفریقایی/ سانسور فیلم آنگ‌ لی/ موزه‌ی برگمان/ و ...
ـ نمای متوسط: خاطرات دایه (شاری اسپرنگر برمن، رابرت پولچینی)/ تبعیدشده (مارکو ویلیامز)/ ساعت یازدهم (لیلا كانرز پیترسن، نادیا كانرز)/ به گردن فیدل بینداز (ژولی گاوراس) 
ـ فیلم‌های روز: بادبادک‌باز (مارک فارستر)/ شماره‌ی 32 (جوئل شوماکر)/ سوکیاکی وسترن جنگو (تاكاشی می‌ایكه)/ اتاق خالی (نیمرود آنتال)/ چیزی نگو (كریستینا كومنچینی) 
ـ نمای درشت: درباره‌ی سه‌گانه‌ی بورن، گفت‌وگو با مت دیمن و پل گرینگرس/ درباره‌ی رابرت لادلام خالق بورن
ـ سایه‌ خیال: آپارتمان، هنوز روشن مثل آفتاب/ نقدها و گفت‌وگوها و نوشته‌هایی درباره‌ی شاهکار کلاسیک بیلی وایلدر 
ـ درگذشتگان: لوییجی کومنچینی (2007-1916)، استیوارت روزنبرگ (2007-1927)، فردی فرانسیس (2007-1917) و ژان‌پیر کاسل (2007-1932) / فیلم‌ساز قعر دریا: یادی از ژک‌ ایو کوستو

مباحث تئوریك: رابطه‌ی سینما و فلسفه: راز کیهان یا سولاریس؟ هر دو!/ فلسفه‌ی سینمای علمی‌خیالی (از سقراط تا شوارتزنگر): دومین قسمت از كتاب فیلسوف در انتهای عالم

نقد فیلم
نقد دست‌های خالی (ابوالقاسم طالبی)/ گفت‌وگو با نادر طالب‌زاده كارگردان فیلم مسیح / خدا نزدیک است (علی وزیریان)/ مندرلی (لارس فون تریر)/ گزارش اكران
سینمای خانگی: درباره‌ی توت‌فرنگی‌های وحشی، سوغات فرنگ و مادیان
خشت خام: ملاحظاتی درباره‌ی سینمای مستند
منشور: كمی نوبت عاشقی اندر باب ستاره‌ها
نامه‌ها: پاسخ‌ به نامه‌های خوانندگان
فرهنگ بازیگران ایران: سیروس ابراهیم‌زاده/ لیلا اوتادی/ شهره سلطانی جهان: سِر آنتونی هاپكینز/ اندی مكداول/ دیوید استراترن/ جان هارت/ مری تایلر مور/ فردی جونز 
بیست سال پیش در همین ماه: مروری بر شماره‌ی 56 ماهنامه‌ «فیلم» (آبان 1366) 

همكاران این شماره: جمشید ارجمند، محمد اطبایی، مینا اکبری، عباس بهارلو، فرهاد توحیدی، ابوالحسن تهامی، مصطفی جلالی‌فخر، رضا حسینی، محمد حقیقت، سعید خاموش، مهرزاد دانش، اشكان راد، شادمهر راستین، كیكاوس زیاری، عزیز ساعتی، محمد شکیبی، علی شیرازی، ناصر صفاریان، جواد طوسی، اکبر عالمی، صادق عبداللهی، بهزاد عشقی، شاپور عظیمی، امیر قادری، وحید قادری، لیلا قاسمی، عقیل قیومی، هوشنگ كاوسی، ایرج كریمی، پیروز کلانتری، محمدسعید محصصی، علیرضا محمودی، علیرضا معتمدی، حسین معززی‌نیا، امید نجوان، صوفیا نصراللهی و پرویز نوری.

روی جلد: محمدرضا گلزار در کلاغ‌پر ساخته‌ی شهرام شاه‌حسینی(عکس از احمد احمدی)
صفحه‌آرایی و طراحی جلد:
علی‌رضا امك‌چی

چشم‌انداز ۳۶۹

مباحث تئوریك
- رابطه‌ی سینما و فلسفه: «راز كیهان» یا «سولاریس»؟ هردو!
راز كيهانایرج كریمی: كودكی ایوان (1962)، نخستین فیلم آندری تاركوفسكی، كه در جشنواره‌ی كن به نمایش درآمد، ژان‌پل‌ سارتر فیلسوف، سبك آن را «سوررئالیسم سوسیالیستی» دانست. چند سال بعد، در همان اوایل دهه‌ی 1970 هم كه خطوط چهره‌ی تاركوفسكی به‌عنوان یك «هنرمند ناراضی» از شوروی پر‌ رنگ‌تر می‌شد برداشت سارتر به اندازه‌ی كافی مضحك در نظر می‌آمد. دومین فیلم تاركوفسكی، آندری روبلف (1966)، كه از یك سو سرگذشت هنرمندی در فضای خفقان و سركوب و از سوی دیگر نمایان‌گر دیدگاه‌های دینی سازنده‌اش بود، به قدر كافی، دست‌ كم برای تفسیرگران زیرك، روشن كرده بود كه تصویر تاركوفسكی را با معیارهای ایدئولوژیك نمی‌شد هیچ جوری با نوعی سوسیالیسم سازگار كرد. نشانه‌های دیدگاه دینی او را در همان كودكی ایوان هم می‌شد به فراست دریافت. و سارتر به عنوان یك مفسر، اصلاً كودن نبود. نه به این دلیل كه فیلسوفی تأثیرگذار و خودش نویسنده‌ی رمان و نمایش‌نامه (و فیلم‌نامه) بود. شاعر بزرگی مانند شاملوی فقید را هم داریم كه در تفسیر و تعبیر، سخن قابل اعتنایی نداشته (در «یك هفته با احمد شاملو»ی مهدی اخوان‌ لنگرودی، میزبانش در وین، كافكا را در حدّ یك چریك مجسم كرد، و خودم كه یك بار ازش پرسیدم چرا به جای ترجمه‌ی دُن آرام ـ كه پیش‌تر به‌آذین آن را ترجمه كرده بود ـ كتاب تازه‌ای را از ادبیات فرانسه (كه زبان خود شاملو بود) به فارسی برنمی‌گرداند، ازم پرسید، «مثلاً چی؟»، و من به دلیل سلیقه و علاقه‌ی شخصی‌ام اثری از مالرو را مثال زدم. در پاسخ گفت: «من وقتی سرنوشت بشرش را خواندم و دیدم می‌گوید كمونیست‌ها كسانی‌اند كه زن‌های‌شان را با هم قسمت می‌كنند، كنارش گذاشتم». من مات و مبهوت به‌ش خیره مانده بودم. و با خودم به این فكر می‌كردم كه چه‌قدر خوب است كه مجسمه‌ی مردان بزرگ حرف نمی‌زنند و اظهار نظر نمی‌كنند.

نمای درشت -  نگاهی به مجموعه‌ی «بورن»
هویت بورن (2002) و برتری بورن (2004) از بهترین فیلم‌های جاسوسی/ اكشن سال‌های اخیر بودند و حالا كه با اولتیماتوم بورن (2007)، بهترین فیلم این سه‌گانه، ماجراهای جیسن بورن به پایان رسیده، نگاهی به این سه‌گانه‌ی جذاب، ضروری می‌نماید. جیسن بورن که از خیلی جنبه‌ها قهرمان نمونه‌ای نوع خودش است، با آن سرگشتگی و جست‌وجوی دشوار و در نهایت آگاهی دردناكش به نوعی شمایل آشنای انسان معاصر را هم تداعی می‌كند. همین باعث شده سه‌گانه‌ی بورن را بتوان فراتر از سه فیلم صرفاً جذاب و بسیار خوش‌ساخت به حساب آورد. خالق اصلی شخصیت بورن، رابرت لادلام، نیز در آفریدن این شخصیت و رمان‌ها، چشم‌اندازی گسترده‌تر را در نظر داشته، گرچه این رمان‌ها و اقتباس‌های سینمایی‌شان در درجه‌ی اول به لطف همین جذابیت چشم‌گیر موفق به جلب توجه مخاطب به این چشم‌انداز وسیع‌تر شده‌اند.
شادمهر راستین:  بورن در قسمت اول هم‌چون موجودی بی‌ریشه است که از آب گرفته می‌شود، و در پایان قسمت سوم وقتی می‌فهمد كیست، باز هم‌چون گناه‌كاری كه به دنبال تطهیر باشد به دریاهای آزاد شیرجه می‌رود. وقتی در پایان قسمت سوم درمی‌یابیم كه بورن مثل سوپرمن قصد داشته برای نجات دنیا هر كاری بكند و همین حس وظیفه‌شناسی‌اش باعث شده هویت شخصی‌اش را از دست بدهد، به اهمیت بورن‌ها در تاریخ سینمای حادثه‌ای بیش‌تر پی‌ می‌بریم چرا كه شاید جیسن بورن استثنایی‌ترین آدم‌كشی باشد كه تماشاگر او را دوست دارد و قلبش برای او از جا کنده می‌شود. او آدم‌كشی بی‌رحم و مأمور مخفی سیا برای كشتن دشمنان سرمایه‌داری است و بدون هیچ تأثری در چهره‌اش برای ابراز وفاداری، مردی دست‌بسته را جلوی رییس‌اش می‌كشد، اما در طول سه فیلم چه می‌شود كه بورن از یك قاتل حرفه‌ای به یك قهرمان دوست‌داشتنی بدل می‌شود؟ آیا تردید او در كشتن رهبر مخالف سیاه‌پوست، وقتی بچه‌اش را در آغوش گرفته‌، نقطه‌ی شروع تحول بورن است؟ یا وقتی در قسمت دوم به دختر رابط روس اعتراف می‌كند كه عامل قتل پدر و مادرش بوده و آن‌ها خودكشی نكرده‌اند؟ و شاید افشاگری سیا در قسمت سوم باشد كه مرتبه‌ی او را هم‌چون یك خبرنگار متعهد بالا می‌برد. و شاید دلیلش مسیری باشد كه بورن برای یافتن هویت شخصی‌اش طی می‌كند. این مسیر به نوعی مسیری عرفانی و سلحشورانه است.
پرویز نوری: در نگاه نخست، آن‌چه قسمت سوم فیلم‌های بورن را برجسته می‌سازد، تكنیك نو آن با حركت‌های مارپیچ و تغییر جهت و زاویه‌های دوربین متحرك از تصویرهای مردی در حال فرار از تعقیب‌کنندگانش است. پل گرینگرس به طرزی زنده و تیزهوشانه تعلیق و هیجان را چنان بر صحنه می‌نشاند كه مخاطب را كاملاً سرمست می‌کند. دوربین روی دست، شخصیت‌ها را از ایستگاه‌های قطار، فرودگاه‌ها و اداره‌هایی در ساختمان‌های بلند (مركز مخفی سیا در منهتن) تعقیب می‌كند و ما را به كوچه‌های سنگی باریك و پر پیچ‌وخم مادرید و طنجه می‌برد. نماها طوری در هم تنیده شده و از یك نما به نمایی دیگر می‌جهد كه به نظر می‌رسد حادثه خلق نمی‌شود بلكه هنگام جهش، شكار می‌شود. نتیجه، لحظه‌ای است كه ما آن را بی‌آن‌كه در انتظارش باشیم، تجربه می‌كنیم.

سایه خیال - «آپارتمان» بیلی وایلدر هنوز هم تازه است
جك لمون در آپارتمانامیر قادری: بعضی فیلم‌ها به‌قدری حضور و وجودشان را در تاریخ سینما ثابت کرده‌اند که لازم نیست برای نوشتن درباره‌شان دلیل بیاوریم. حداکثر این‌که آپارتمان را می‌شود حاصل یگانه‌ی کمال سبکی یک استاد بزرگ در تاریخ سینما، یعنی بیلی وایلدر در نظر گرفت. یافتن گفت‌وگوی ترجمه‌نشده‌ای از وایلدر (که در ایران کارگردان بسیار شناخته‌شده و پرطرفداری است)، مشکل است؛ پس به همین مصاحبه‌ی کوتاه قانع شدیم. دو منتقد بزرگ از دو نسل درباره‌ی آپارتمان نوشته‌اند: بازلی کراتر از «نیویورک تایمز» نقدش را در سال‌های اکران اول فیلم نوشته، و یادداشت نسبتاً جدیدی از راجر ایبرت. این دو متن را انتخاب کردم، نه فقط به‌خاطر اعتبارشان، بلکه برای این‌که تفاوت واکنش‌‌ها را در طول سال‌ها و میان نسل‌ها دریابیم. خیال‌تان راحت باشد که فیلم حالا حالاها زنده است. یادداشت صمیمانه‌ی پیتر باگدانوویچ درباره‌ی جک لمون هم بیش‌تر شرح وقایع حضورش در پشت صحنه‌ی ایرما خوشگله است. مربع طلایی آپارتمان (وایلدر و دایموند و لمون و مک‌لین)، آن‌جا هم حضور داشتند. پس زیاد از موضوع دور نیست؛ هرچند که تفاوت این دو فیلم زیاد است. کارگردانی کار سختی است که نتیجه‌اش چندان قابل پیش‌بینی نیست. هوش و استعداد و تلاش به‌جای خود؛ ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم باید در کار باشند. در مورد آپارتمان، ظاهراً بوده‌اند.

در تلویزیون - نگاهی به سریال‌های ماه رمضان: رستگاری در آخرین دقیقه
ميوه‌ی ممنوعهمهرزاد دانش: حكایت دل‌انگیز حسن فتحی از بازخوانی مثنوی درخشان شیخ صنعان و تراژدی پربار شاه لیر، میوه‌ی ممنوعه را (تا پیش‌از پایان تحمیلی و فاجعه‌آمیزاش) تبدیل به بهترین سریال ماه رمضان و شاید بهترین كار تلویزیونی سازنده‌اش كرد. میوه‌ی ممنوعه آن‌قدر قابلیت و امتیاز دارد كه ضعف‌هایش را هم به‌پای شتاب‌زدگی‌های متداول ساختن كارهای مناسبتی بنویسیم. نكاتی از قبیل این‌كه پلیس چه‌گونه به فكرش نرسید با تعقیب مظنون‌ها، مخفی‌گاه شایگان را بیابد (در حالی‌كه این قضیه حتی به فكر جلال و هستی و سینا هم رسیده بود)، یا رویارویی هستی و قدسی در وسط بیابان با آن پیش‌زمینه‌ی قطار تا چه میزان نامربوط با سایر موقعیت‌های سبكی سریال است، و یا احساسات‌گرایی‌هایی كه در نی‌ نواختن سینا و پیانو‌ زدن مصطفی و تمركز ناگهانی «تابلوی» دوربین بر تابلوی پشت سر هستی پس از ابراز انزجارش علیه فتوحی‌ها مصداق یافته و یا بیش از حد مثبت انگاشتن غزاله و مصطفی به طوری‌كه از میزان باور فراتر می‌رود و به لوس‌بازی می‌رسد و.... منتها ترسیم دقیق و ظریف سرگشتگی حاج یونس فتوحی چنان جذاب است كه آن حواشی را به چشم نمی‌آورد. شخصیت حاج یونس، تجلی رانده‌شدگی است كه در هر سه حكایت صنعان و لیر و حضرت آدم به مثابه موتیف اصلی درام جریان دارد.
اغماشاپور عظیمی: این دیگر بسیار كلیشه‌ای است كه بگوییم در تلویزیون (یا به گفته‌ی مدیرانش «رسانه‌ی ملی») همه چیز قرار است در دقیقه‌ی نود انجام شود. در سال‌هایی كه مجموعه‌های عربی برای پخش در مناسبت‌های مذهبی از تلویزیون آماده ‌می‌شد (عمدتاً از كشور سوریه) به دلیل ناهم‌خوانی‌های فرهنگی در پاره‌ای موارد، از جمله حجاب و گریم بازیگران، سازمان تلویزیون بر آن شد كه از تولیدات داخلی‌ استفاده كند و چنین شد كه به قول خواجه‌ی شیراز‌ ‌...ولی افتاد ‌مشكل‌ها! اگرچه در نخستین گام‌ها یکی‌ دو شبكه‌ی تلویزیونی به صرافت تولید مجموعه‌های مناسبتی افتادند اما رقابت در جذب مخاطبان باعث شد كه  شبكه‌های اصلی تلویزیون (شبكه‌ی خبر و شبكه‌ی چهار به دلایلی روشن در پی این نوع تولیدات نیستند) در ماراتون تولید و پخش این نوع آثار مناسبتی، رقابت کنند. دو مسأله‌ی مهم مانع از این می‌شود كه مخاطبان بپذیرند  مجموعه‌های مناسبتی كه در سال‌های گذشته از تلویزیون پخش شده‌اند، موفق بوده‌اند: یك دلیلش شتابزدگی در ساخت آن‌هاست و دیگری (كه شاید مهم‌تر هم باشد) این است كه سفارش‌دهندگان شناخت دقیقی از ذهنیت مخاطب ندارند كه  چنین چیزی به سازندگان این مجموعه‌ها نیز  سرایت كرده است. مجموعه‌هایی كه در ماه رمضان امسال از تلویزیون پخش شده‌اند، از این قاعده مستثنی نبودند.

در گذشتگان - حمید قنبری (1303 – 1386) و چهار دهه حضور در دنیای نمایش
دهه‌ی 1320، در آغاز راه: پيش‌پرده‌خوانی و اهميت فرد آستر بودنعلیرضا محمودی: «...مگر من در آش تو دخالت می‌كنم كه تو در آش من دخالت می‌كنی؟ دفعه‌ی آخرت باشه كه در آش من دخالت می‌كنی، چون ممكنه منم در آش تو دخالت كنم. اون‌وقت آش تو می‌شه آش من، آش منم می‌شه آش تو. دیگه آش تو آش تو نیست و آش من آش من. فهمیدی یا دوباره بگم بلاگرفته‌ی پررو؟ همش می‌خوره نیمرو...»  این مونولوگ كه شاید هامون‌بازها را به یاد تأملات فلسفی حمید هامون در فلسفه‌ی كی‌یر كه‌گارد و عرفان شرقی بیندازد، فقط در نسخه‌ی دوبله به فارسی فیلم با ارتش در جنگ (1950، هال واكر ـ در ایران: آشپز هنگ) با بازی جری لوییس و دین مارتین از زبان حمید قنبری، یگانه دوبلور جری لوییس شنیده شده است. بدون هیچ سند و مدركی می‌توان بر این ادعا پافشاری كرد كه وقتی قنبری در یكی از استودیوهای پردود و تاریك تهران جلوی میكروفن مشغول بیان این جمله‌ها بوده، در لابه‌لای نماهای پس‌و‌پیش گردن كمدین آمریكایی، متنی در برابرش نبوده كه عین این جمله‌ها رویش نوشته شده باشد و اگر هم بوده چنین كیفیتی نداشته. این هنر كم‌نظیر مردی بود كه آخرین هنرش دوبله‌ي بدون رقیب جری لوییس بود.
پس از دومین سالگرد درگذشت فریدون گله
فريدون گلهجواد طوسی: دو سال از مرگ یكی از غریب‌ترین فیلم‌سازان سینمای ایران گذشت؛ كسی كه بدون آن‌كه بخواهد ادا در بیاورد و رفتاری متظاهرانه داشته باشد،‏‌ مثل هیچ‌كس نبود. خصایص و حالات روحی و درونی او شباهت زیادی به بعضی از شخصیت‌هایش داشت. فریدون گُله یك استثنای تمام‌عیار در جامعه‌ای بود كه هیچ‌گاه نمی‌توان روی قواعد فردی و اجتماعی‌اش حساب باز كرد. اصلاً نمی‌خواهم از این فردیت در خاك خفته، یك آیت و شمایل اسطوره‌ای بسازم. بی‌قراری و شیدایی او و كنار نیامدنش با قید‌وبندها و اصول خط‌كشی‌شده و قراردادهای اجتماعی، سنخیت چندانی با طبقه‌ای كه در آن رشد كرده بود نداشت. چه كسی فكر می‌كرد كه بچه‌ی منطقه‌ی زرگنده‌ی قلهك، محصل مدرسه جم قلهك و فارغ‌التحصیل دانشكده‌ی ادبیات مشهد و كالج هنری سینیور دراماتیك (وابسته به دانشگاه نیویورك) چنین تصویر متناقضی از خود به جای بگذارد؟

صدای آشنا - نقد دوبله‌ی سرگیجه
جيمز استيوارت در سرگيجهابوالحسن تهامی: در یكی از شب‌های ماه مهر (چند هفته پیش) كه فیلم سرگیجه از شبكه‌ی سوم سیما پخش شد، بسیاری از دوستان و آشنایان انتظار نداشتند كه صدای صاحب این قلم را به جای جیمز استیوارت بشنوند، آن هم در یكی از ساخته‌های استادانه‌ی آلفرد هیچكاك! آن‌چه از تلویزیون پخش شد تفاوت بسیار داشت با آن شاهكار فاخر و استادانه‌ای كه بر لوحه‌های دی‌وی‌دی ضبط است و بسیاری از سینمادوستان آن را در ذهن خود ثبت‌شده دارند. كاستی‌های پخش، لطمه‌ای شدید به فیلم و دوبله‌ی آن زده بود و گروهی مُثله‌شدن فیلم را برآیند مصلحت‌اندیشی‌های این حقیر برای قابل پخش‌كردن آن از شبكه‌ی ملی دانسته بودند؛ كه چنین نیست. این یادداشت را برای روشن‌شدن ذهن سینمادوستان به‌ویژه خوانندگان این صفحه و دوستداران فیلم‌های هیچكاك می‌نویسم.  این فیلم را نخستین بار زنده‌یاد ایرج دوستدار دوبله كرد. صدابرداری و امور فنی آن در استودیو مولن‌روژ، و حدوداً در سال 1338 انجام گرفت. به جای جیمز استیوارت زنده‌یاد منوچهر نوذری و به جای كیم نوواك، هنرمند گرامی خانم رفعت هاشم‌پور گفته بودند. این دوبله، ناب و استادانه بود اما متأسفانه نوارهای صدای آن از میان رفته و نسخه‌ای نیز از آن یافت نشده كه آن دوبله‌ی زیبا و قدیمی را به‌همراه داشته باشد. در سال 1375 آقای محمدمهدی جعفری (آن زمان از شیفتگان دوبله و اكنون صاحب مؤسسه‌ی فرهنگی هنری قرن 12) نسخه‌ی VHS این فیلم را در اختیار من گذاشت تا ترجمه و دوبله كنم؛ با این شرط كه خود به جای جیمز استیوارت بگویم. گویا آقای جعفری می‌خواست تنها كسی باشد كه نسخه‌ی دوبله‌ی این فیلم را، آن هم با صدای ابوالحسن تهامی در اختیار داشته باشد.
 
اشاره به دور -  رقابت با بخش خصوصی
محمد اطبایی: موفقیت بنیاد سینمایی فارابی در عرضه‌ي فرهنگی فیلم‌های ایرانی در مجامع بین‌المللی در دهه‌ی 75 ـ 65 كه به دهه‌ی طلایی سینمای ایران نیز معروف شده، انگیزه‌ی كافی را برای شماری از سازمان‌های رسمی و دولتی كه از بودجه‌ی عمومی استفاده می‌كنند، برای ورود به این عرصه‌ی جذاب از نیمه‌ی دهه‌ی هفتاد به وجود آورد. كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی، حوزه‌ی هنری، انجمن سینمای جوانان ایران، مركز گسترش سینمای مستند و تجربی و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در ده سال اخیر و با استفاده از بودجه‌های عمومی مناسب در كمال ناهماهنگی با بنیاد فارابی و البته در راستای رقابت با بخش خصوصی (؟!) فعالیت‌های بسیاری در عرصه‌ی نمایش و بازاریابی فیلم‌های ایرانی در خارج از كشور داشته‌اند. جایگاه این سازمان‌ها و مؤسسه‌ها و بنیاد و ارتباط آنان با یكدیگر و بخش خصوصی موضوع این نوشته نیست، اما بهانه‌ی این دردنامه، هفته‌های فیلم و برنامه‌های بزرگداشت و مرور با عنوان چشم‌انداز سینمای ایران در جشنواره‌ها و مجامع جهانی است كه بنا به ماهیت این برنامه‌ها، درخواست‌ها عموماً از سوی یك سازمان رسمی/ دولتی در یك كشور به یك سازمان رسمی/ دولتی در ایران ارسال و طی یك دوره‌ی‌ اداری در نهایت تنها فیلم‌های یك سازمان رسمی/ دولتی با عنوان «چشم‌انداز سینمای ایران» در یك رویداد سینمایی به‌ نمایش گذاشته می‌شود.

سینمای خانگی - سوغات فرنگ: مرثیه برای جوان
سوغات فرنگبهزاد عشقی: این فیلم از دید منتقدان در فهرست فیلم‌های به نقد درنیامدنی قرار می‌گیرد و واقعاً نیز چنین است. درباره‌ی فیلم‌هایی از این قبیل چه می‌باید نوشت؟ باید چندین صفحه سیاه كرد و به این نتیجه رسید كه: فیلم فاقد منطق داستانی است. شخصیت‌پردازی ندارد. به قصد خنده ساخته شده و نمی‌تواند از مخاطب خنده بگیرد. چون شوخی‌هایش سطحی و خنك است و كسی را نمی‌خنداند. اما این نتیجه‌گیری هیچ حاصلی به بار نمی‌آورد. عامه‌ی مردم مخاطب منتقدان نیستند و فیلم‌سازانی از این سنخ نیز تأثیری از منتقدان نمی‌گیرند. آن‌ها صرفاً ‌به قصد گیشه فیلم می‌سازند و كاری به منتقدان و نخبگان ندارند. اما آیا مردم واقعاً می‌روند و این فیلم‌ها را می‌بینند؟ آمارها نشان می‌هد كه سوغات فرنگ گیشه‌ی پر رونقی داشته، اما آیا مردم واقعاً از این فیلم لذت برده‌اند؟ آیا سلیقه‌ی مردم تا این حد فروكاسته شده است؟

منشور - لطفاً به كنج تاریك خیال ما نور ببخشید
مصطفی جلالی‌فخر: «از حیث لغوی هم كه نگاه كنیم، ستاره باید چیز خوبی باشد و لااقل از سیاره‌های ناتوان بهتر است. به هر حال حیات به نور وابسته است و تنها ستاره است كه نورفشانی می‌كند. پس مردم ستاره‌ها را دوست دارند. از هر نوعی؛ صوتی و تصویری و زمین چمنی. چون برای‌شان درخشندگی دارند. و در عین حال بخش رؤیاپرداز ذهن آن‌ها را سر حال و قبراق نگه می‌دارند.» این چند جمله را محض مقدمه‌ي حرف‌هایش گفت تا برسد به اصل موضوع. كی؟ یك آقای هفتاد ساله كه ریش و سبیلش را در آسیاب بادی شیفتگی به آكتورهای سینما سفید كرده. می‌خواست دوازده آلبوم رنگ‌ورورفته‌اش را از ستارگان نشانم بدهد و بگوید كه چه خوبی‌هایی در روزگار جوانی برایش داشته، كه نوه‌اش صدایش زد و رفت. در غیاب او و مشغول ورانداز آلبوم‌ها، هم‌چنان به ور منشور او فكر می‌كردم. كه احتمالاً از نظر او، ستاره‌ها فانوس‌داران رؤیاهای دیگرانند.

نقد - گفت‌وگو با نادر طالب‌زاده كارگردان فیلم مسیح
نادر طالب‌زادهعلیرضا معتمدی: تا آن‌جا که می‌دانم، نگاه شما به حضرت مسیح به عنوان حلقه‌ای از تفكر اعتقادی خود ما در مذهب تشیع است. بعضی‌ها هم می‌گویند اگر این فیلم نگاه مسلمانان به مسیح است، شما چه حقی دارید درباره‌ی پیامبری از دین و مسلکی دیگر با اعتقادات و اندیشه‌ی خودتان فیلم بسازید.  
نادر طالب‌زاده: جوابم همین است که خودت هم گفتی. حضرت مسیح پیامبری است كه زنده مانده و مأموریت ویژه‌ای دارد. این تفكر در بین مسیحیت و اسلام خیلی پررنگ است، ولی گذشته از این وجه اشتراک، درباره‌ی حضرت مسیح شبهه‌ی بسیاری وجود دارد. بعد از دوهزار سال مسایلی درباره‌اش گفته می‌شود كه قرآن خیلی صریح آن‌ها را رد می‌كند. و ما به این شبهه‌ها در این فیلم که تولیدش از اتفاق‌های فرهنگی آخرالزمانی است پرداخته‌ایم. امروز از جمهوری اسلامی ـ كه به بیت‌المال مسلح است ـ چه کالای فرهنگی قابل عرضه‌ای هست برای جهان غرب و شرق، كه به حقیقت آخرالزمان نزدیك باشد و گویای قرابت مؤمنان جهان در آخرالزمان باشد؟  در روایت‌های‌ دینی و تاریخی‌ِ هم ما و هم مسیحیان، به كسانی اشاره می‌شود که به جرگه‌ی نیروهای آخرالزمان می‌پیوندند. این هم یکی دیگر از وجوه اشتراک ماست. من از قبل با مسیحیت آشنا بودم و بعد از انقلاب می‌دیدم كه تبلیغات رسانه‌های جهانی به‌عمد در راستای ایجاد تفرقه بین مسلمانان و مسیحیان است. پس دیدم بهترین كار تولید یك اثر جذاب فرهنگی تاریخی است كه در آن به این اشتراک‌ها بپردازیم و تحریف‌ها را مطرح کنیم تا بتوانیم در بازارهای فرهنگی و محافل فکری غرب ارائه كنیم.

یادداشت‌های یک فیلم‌نامه‌نویس 
فرهاد توحیدی: از برج «سن» پایین می‌آییم. حوصله ندارم بشمرم ببینم چندتا برج دیگر هم در محوطه هستند. اسم برج «مارس» یا همان مریخ خودمان را كه موقع آمدن از ورودی‌اش توی محوطه آمدیم خوانده بودم، و برج آن طرفی را كه نصیری می‌گفت به برج ایرانی‌ها معروف شده؛ بس كه ایرانی‌ها در آن آپارتمان دارند، با دقت نگاه كرده بودم. در جست‌وجوی نشانی از هم‌وطنی لابد یا هر نشانه‌ی آشنای دیگر. باید فردا كه برمی‌گردیم و حوصله دارم برج‌ها را بشمارم. هفت‌هشت‌تا بیش‌تر نیستند. بعد از آن‌ها، برج‌سازی را در پاریس ممنوع كرده‌اند و همه‌ی برج‌ها را به محله‌ی «لادوفرانس» در حاشیه‌ی پاریس انتقال داده‌اند. شهرداری مواظب این چیزها هست. این‌كه نمای شهر خراب نشود. چشم‌انداز بام‌های قرمز را چیزی خراب نكند. و لابد همه بتوانند از ارتفاع معقول و معمول ساختمان‌های چند طبقه، رودخانه‌ی سن را ببینند و چیزهای دیگر را. كاری را كه ما در اصفهان باید با توسل به عدلیه و محكمه حل‌وفصل كنیم.  از ساعت ده صبح تا همین الان كه شش بعد‌از‌ظهر است بازیگرها بی‌وقفه به سوییتی كه برای كار گرفته‌ایم آمده‌اند و تست‌شان را داده‌اند و رفته‌اند. بریس روكتون (یا به قول خودشان قوكتون) از بازی‌ها فیلم گرفته، گاهی آقای عسگر‌پور از بازیگری خواسته نقش‌اش را دوباره با حركت تكرار كند. یا با حسی دیگر دیالوگ‌هایش را بگوید كه كرده‌اند و گفته‌اند. بی‌هیچ ادا‌ و‌ اطواری، یا حرف اضافه‌ای.

2 لینک این مطلب


صفحه اصلی  وبلاگ مسعود مهرابی نمایشگاه کتاب‌ها تماس

© Copyright 2004, Massoud Merabi. All rights reserved.
Powered by ASP-Rider PRO